مترجمان: حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد
پيامدهاي سياسي صهيونيسم مسيحي (6)
صهيونيسم مسيحي با اميد به بازگشت همه ي يهوديان به سرزمين شان و به سوي خداوندشان در آينده، كه مايه ي بركت براي كل جهان است، به نقطه ي اوج خود مي رسد. در حالي كه در قرن نوزدهم بريتانيا مسبب و حامي اصلي صهيونيسم بود، در قرن بيستم ايالات متحده نقش حامي و مدافع آن را ايفا كرده است. در حالي كه سازمان ملل همواره با بدگماني نگريسته شده است، رابطه ي ويژه ي ميان آمريكا و اسرائيل ضامن بقاي مشترك آن ها در برابر تروريسم جهاني است. (1)تنفر از اعراب عموماً به پاكسازي قومي از فلسطينيان و شيطاني خواندن اسلام (2) منجر شده است و اين در حالي است كه رهبران عرب همچون ياسر عرفات و صدام حسين بازيگران نقش دجّال به شمار مي آيند. (3) در چنين جهان دوگانه و قطبي، صهيونيست هاي مسيحي در بهترين حالت، نسبت به روند صلح خاورميانه سخت ترديد دارند و در بدترين حالت، مخالف روند صلح خاورميانه هستند.
1. هم پيماني ايالات متحده و اسرائيل
در حالي كه صهيونيست هاي مسيحي عموماً متعهدند كه از اسرائيل حمايت كنند، رابطه ي تنگاتنگي ميان اسرائيل و آمريكا وجود دارد. جري فال ول توضيح ساده اي را ارائه مي كند. خدا نسبت به آمريكا مهربان بوده است زيرا « آمريكا نسبت به يهود مهربان بوده است ». (4) مايك ايوانز، بنيانگذار و رئيس دوستداران اسرائيل (5) نماينده ي كساني است كه براي رابطه ي ويژه ي اسرائيل و آمريكا مبناي عهديني قائلند:تنها يك ملت، اسرائيل، ميان... تعرُّض تروريستي و افول كامل ايالات متحده به عنوان قدرت مردم سالارانه ي جهاني (6) ايستاده است... يقيناً فشارهاي اهريمني در اين راستا خواهد بود كه اين قدرت را به بي وفايي نسبت به اسرائيل ترغيب كند... اسرائيل كليد بقاي آمريكا است... همچنان كه ما در كنار اسرائيل مي ايستيم، به عقيده من، خواهيم ديد كه خدا كار عظيمي را در زمانه ي ما انجام خواهد داد... خدا به زودي آمريكا و نيز اسرائيل را مشمول لطف خود خواهد كرد... اگر اسرائيل سقوط كند، ايالات متحده ديگر نمي تواند حكومتي مردم سالار باقي بماند... ثروت عرب براي كنترل و تأثيرگذاري بر شركت هاي مهم آمريكا مورد استفاده قرار مي گيرد، كه اين امر از لحاظ اقتصادي ايستادگي در برابر تروريسم جهاني (7) را براي ايالات متحده دشوار مي سازد. (8)
از نظر صهيونيست هاي مسيحي اي همچون جري فال ول و مايك ايوانز، آمريكا منجي بزرگ (9) قلمداد مي شود، كه نقش ابرقدرتي (10) آن در دنيا، در كتاب مقدس (11) پيشگويي شده و به خواست خدا از پيش رقم زده شده است. (12) دو ملت آمريكا و اسرائيل مانند دوقلوهاي تايلندي (13) هستند، که نه تنها به واسطه ي منافع شخصي مشترک بلکه مهم تر از آن به واسطه ي بنيان هاي ديني همانند به يكديگر مرتبطند.
سناتور باب دال اين رابطه ي ويژه را به صورت مجمل و گويا اين گونه ذكر مي كند: « دوستي آمريكا و اسرائيل اتفاقي نيست بلكه حاصل ارزش هاي مشترك (14) ماست. ما هر دو كشورهاي مردم سالار هستيم. ما هر دو كشورهاي پيشگام هستيم. ما هر دو درهايمان را بر روي ستمديدگان گشوده ايم. ما هر دو اشتياق خود را براي آزادي نشان داده ايم و براي روتر (15) حمايت از آن به جنگ پرداخته ايم ». (16) خاطر [ روزمري ] درباره ي خطر اين نوع منطق، « ديدگاه دوگانه ي مانوي (17) از امور سياسي دنيا » هشدار داده است. « آمريكا و اسرائيل با يكديگر بر عليه جهان شيطاني متحدند ». (18) اين رابطه ي ويژه كه تدبيرگرايان (19) با اسرائيل هماهنگ اند، زيربناي اين عقيده را تشكيل مي دهد كه اسرائيل و آمريكاي « مسيحي » در كنار يكديگر خواهند بود. عقيده بر اين است كه آن ها به جنگ دنياي اهريمني تحت حاكميت رژيم هاي استبدادي كمونيستي و اسلامي رفته اند كه مخالف ارزش هاي دموكراتيك يهودي- مسيحي آمريكا و اسرائيل هستند. (20)
2. تنفر از اعراب
صهيونيست هاي مسيحي، در حالي كه علاقمند به اسرائيل هستند، همان احساس را نسبت به اعراب ندارند، و در واقع تنفر آنان غالباً نسبت عكس با علاقمندي آنان به اسرائيل دارد. تبعيض هاي ضد عرب (21) و تصورات كليشه اي شرق شناسان(22) در نوشتارهاي آنان مشترك است. (23) از نظر خاورشناسان، غرب، آزادانديش، صلح جو، اهل منطق، و قادر به پذيرش ارزش هاي « واقعي » پنداشته مي شود، در حالي كه خاورميانه اين گونه تصور نمي شود. انديشه هاي جان هولمن (24)، پدر روحاني اهل بريتانيا، به وضوح بيانگر اين امر است. وي پس از آن كه در سال 1929 از فلسطين ديداري كرد، با تحسين درباره ي مهاجران يهودي پيشگامي كه وي با آنان ملاقات كرده بود، نوشت:هنگامي كه من با اين زحمت كشان سرزمين مقدس ديدار و صحبت داشتم، نمي توانستم به چيزي جز مهاجران انگليسي اوليه اي فكر كنم كه به سواحل آمده دلگير سرماي [ايالت] ماساچوست [ در شمال شرقي ايالت متحده ] بودند، و در بحبحوحه ي زمستان آن، در سرزمين لم يزرع و در ميان جمعيت بومي خشن، بنيان هاي محكم و قابل اطمينان جمهوري آمريكاي ما را گذاردند. بدين دليل، در آن هنگام كه " هفتمين اقليم" (25) اثر جوسايا وج وود (26) را خواندم و دريافتم كه اين صهيونيست غير يهودي سرشناس بريتانيايي در مورد اين پيشگامان يهودي به عنوان « كشيشان زائر (27) فلسطين » ياد مي كند، شگفت زده نشدم. در اينجا همان شجاعت وقف همان مقاصد است... بديهي است نمي توان اعراب بومي را، كه سرسختي و ددمنشي آنان كمتر از سرخپوستان آمريكا نيست، از صحنه حذف كرد. (28)
رامون بِنِت (29) بيان مي كند كه چگونه امروزه چنين تعصباتي همچنان شايع است و ملت هاي عرب را « وحشي » مي خوانند. (30) وي ادعا مي كند، « رسوم و مهمان نوازي و گشاده دستي در ظرف چهار هزار سال دگرگون نشده است و ديگر رسوم شبيخون (سرقت، اسب دزدي)، نقاب زدن يا رفتار وحشيانه ندارند ». (31)
بِنِت با استناد به سخنان جان لافين (32) اظهار مي دارد كه عرب « نه شرور است و نه معمولاً، دروغ زن حسابگر بلكه انساني عادي است ». (33) كِنيت كراگ با نقد ادوارد سِيد (34) از شرق شناسي موافق است، (35) زيرا آن « منعكس كننده ي تصور كليشه اي خام از شرق » و در بردارنده ي خصلت زير است:
.... عقده ي خودبزرگ بيني فاحش، و نمود يافته در ادبيات و دانش پژوهي كه توصيف نادرست خود را بر شرق تحميل مي كند و از توجه تام به ارزيابي خود شرق از خود امتناع مي ورزد. اين [ شرق شناسي ] توانست با تحريف، تأثير خود را بر روايت هاي شرقي آن بگذارد و آن ها را ابزار كنترل و در واقع تحقير بسازد ... شرق شناسي غربي (36) قرن 19 و 20 بدين سان تماماً سزاوار سرزنش، و در ارائه ي تصوير نادرست همدست است. (37)
با ظهور ناسيوناليسم عربي و به ويژه اميد و اشتياق فلسطينيان براي خودمختاري، مشاجره ي قلمي بر عليه اعراب افزايش يافته است. مقايسه ي ميان هيتلر و اعراب اينك به صورت مكرر در نوشته هاي صهيونيست هاي مسيحي معاصر ديده مي شود. (38) نمونه ي آن، وان دِر هوون از آي سي اي جي (ICEJ) است. « درست همان گونه كه در وراي تنفر و ستمگري هاي هيتلر (39) و نازي ها، ايدئولوژي معيّني وجود داشت، در وراي نفرت و نبردهاي اعراب بر عليه يهوديان و ملت اسرائيل نيز يك ايدئولوژي وجود دارد ». (40) وان دِر هوون با استناد به جوزف گانتر (41) و ساموئل كاتس (42) اظهار مي دارد:
بزرگ ترين قهرمان عصر كنوني « در جهان عرب » هيتلر است... نبرد من (43) اثر هيتلر هنوز هم لازم است در پايتخت ها و دانشگاه هاي عربي خوانده شود... تنها دليل اين امر كه اعراب هنوز نسبت به يهوديان اسرائيل همان اقدامات هيتلر نسبت به آباء و اجداد يهوديان اروپا را انجام نداده اند، اين است كه آنان براي انجام آن تاكنون فاقد تجهيزات نظامي و سلاح هاي كشتار جمعي اي بوده اند كه در اختيار هيتلر قرار داشت. اگر نيروي دفاع اسرائيل وجود نداشت تا از باقيمانده جامعه ي يهوديان اروپا (44) كه به اسرائيل مهاجرت كردند، دفاع كند، اعراب مدت ها پيش با كشتن يهودياني كه از دست خود بزرگ پنداران نازي جان سالم به در برده بودند، شادمانه به رؤياي هيتلر جامه تحقق پوشيده بودند. (45)
همچنين هال ليندزي تأكيد مي كند، « در زماني بسيار دور، زبورنويس [ يعني حضرت داوود ] پيشگويي كرده بود كه آخرين تلاش ديوانه وار نيروهاي نظامي اعراب متحد، نابودي ملت اسرائيل است... فلسطينيان مقدر است كه مايه ي زحمت جهان شوند تا آن زمان كه آنان آنچه را كه احساس مي كنند سرزمين آنانست، بار ديگر بدست آورند ». (46) فرانكلين گراهام (47) رئيس انجمن تبليغي بيلي گراهام در مصاحبه با يك روزنامه در سال 2000، اظهارات مشابه اما بدون ملاحظه اي را بيان كرد: « اعراب خوشحال نخواهند شد مگر آن كه تمام يهوديان بميرند. آنان از دولت اسرائيل متنفرند. همه آنان از يهوديان متنفرند. خدا سرزمين مقدس را به يهوديان عطا كرد. اعراب اين امر را هرگز نخواهند پذيرفت. (48)
تاريخ سي ام جي (CMJ) در اسرائيل، با عنوان به عشق صهيون، گواهي مسيحيان و بازگشت يهوديان (49)، اثر كِلوين كرامبي انتقاد فراواني را در ميان مسيحيان فلسطيني پيشگام برانگيخته است. يك رهبر كليساي اسقفي (50) در بيت المقدس اظهار داشت:
من با خواندن آن دريافتم كه آن را شخصي نوشته است كه حقيقتاً انزجار خود از اعراب و مسيحيان فلسطيني را پنهان مي كند. اين اثر نمايانگر غرض ورزي وي، انزجار وي و نفرت عميق وي از مسيحيان بومي است، گويي آنان واقعاً هيچ سخني در خور شنيدن ندارند. همه ي اقدامات يهوديان به نحوي همواره درست خوانده مي شود و همه ي كارهاي اعراب به گونه اي پيوسته نادرست محسوب مي شود. (51)
تنفر از اعراب در طرز برخوردها با ياسر عرفات نمايان است. بيزاري آي سي اي جِي (ICEJ) از عرفات را مي توان به وضوح در نشريه ي چكيده اخبار خاورميانه (52) مشاهده كرد. شماره ژوئن 1997 اين نشريه متضمن مقاله يي با اين عنوان بود: « شيطاني كه نخواهد مرد: عرفات همچون هيتلر مصمم به نيست و نابود كردن يهوديان است ». (53)
در فوريه 1999، عرفات براي حضور در جلسات سالانه صبحانه ي نيايش ملي در واشنگتن كه مورد حمايت كنگره است، دعوت شد. در اين اجلاس معمولاً هر سال بيش از سه هزار رهبر سياسي و مذهبي حضور مي يابند و د عوت از وي مشاجره نسبتاًزيادي را پديد آورد. به عنوان مثال، ائتلاف ارزش هاي سنّتي، (54) كه پَت رابرتسون آن را بنيان گذاشت و نماينده ي 40000 كليسا است، به نمايندگان كنگره فشار آوردند كه اجلاس صبحانه را تحريم كنند. رندي تِيت (55)، مدير اجرايي ائتلاف مسيحي، عرفات را « تروريست سرسخت » (56) خواند. (57) سازمان هاي ديگري كه از شركت در اجلاس صبحانه امتناع كردند، عبارت بودند از: تمركز بر خانواده (58) به رهبري جيمز دابسون، (59) ائتلاف وحدت ملي براي اسرائيل و سفارت بين المللي مسيحيان در اورشليم (ICEJ) اظهار كرد كه حضور در اجلاس صبحانه به همراه عرفات « مانند انجام عبادت همراه خود شيطان » (60) است. اين دعوت به رغم فشار زياد گروه هاي حامي اسرائيل، پس گرفته نشد. دفاع از اين دعوت به جو لاكهارت، (61) منشي مطبوعاتي كاخ سفيد واگذار شد. وي با تأسف گفت: « اين امر هر سال با روحيه رفع اختلاف انجام مي گيرد. اين مايه ي تأسف است كه برخي هستند كه روحيه رفع اختلاف و به حساب آوري را به خوبي درك نمي كنند ». (62)
مايكل ليند اظهار داشته است كه اگر چه يهودستيزي در آمريكا تابو است، « با اين حال منع از تعصب ضد عرب (63) ضعيف است ». وي وجوه تشابه ميان نگرش نژادپرستانه نسبت به سياهان و اعراب را به ويژه در كمربند پهناور و عهديْني ايالات جنوبي (64) خاطرنشان كرده است. ليند به مقايسه اي ميان سردبيري يهودي كه تأكيد مي كند اسرائيل مي بايست در 1967 بقيه ي فلسطينيان را به اردن روانه مي كرد و « يك جنوبي سالخورده ي سفيد پوست كه زماني به من مي گفت، " ما بايد همه آنان را در آفريقا رها مي كرديم." » مي پردازد:
مقايسه را مي توان گسترش داد. پس از 1830، دفاع از برده داري و تبعيض بعدي در جنوب قديم. جنوبي هاي سفيد پوست را بدين امر سوق داد كه از آرمان گرايي ليبرالي ايجاد نقطه ي عطف در حمايت از نژادپرستي خشن و طرز تفكر محاصره (65) دست بردارند. از 1967، نياز به جرح و تعديل قوانين اسرائيل درباره ي جمعيت رعيتِ مغلوب، موجب جابجايي مشابهي از آرمان گرايي تعالي بخش به قبيله گرايي غير موجّه (66) در بخش هايي از مناطق سكونت آوارگان و نيز در اسرائيل شده است. شايد اتفاقي نباشد كه مهم ترين حاميان غير يهودي اسرائيل در ايالات متحده امروزه در دل جنوب در زمره ي فرزندان ديكسيكرات هاي خواهان جدايي نژادي (67) به شمار مي آيند. (68)
به طور كلي تنفر از اعراب غالباً، به خصوص، با نگرش هاي نژادپرستانه نسبت به فلسطينيان نيز همراه است.
3. پاكسازي قومي فلسطين
دفاع از امنيت اغلب صهيونيست هاي مسيحي را به انكار حقوق انساني اساسي و يكسان براي فلسطينيان سوق داده است. به عنوان مثال، نيل كوهن (69)، قائم مقام كليساي مسيح اورشليم اظهار داشته است كه تساوي يا مشاركت ميان يهوديان و اعراب در اسرائيل يا مناطق اشغالي، غير قابل دفاع است زيرا خدا سرزمين مقدس را به قوم يهود عطا كرده است. « ما در يك عصر مصلحت انديشي سياسي (70) زندگي مي كنيم كه بر اين ادعاست ما در دنيايي زندگي مي كنيم كه همه ي افراد حقوق يكسان دارند. من با اين سخن موافق نيستم زيرا گمان نمي كنم كه آن با مندرجات كتاب مقدس سازگار باشد... صلح طلبي در خاورميانه، گرچه در خور تحسين است، اما شكار غاز وحشي است ». (71)راب ريچاردز (72) از سي ام جِي (CMJ) نيز سياست جداسازي و تبعيض اسرائيل (73) را اين گونه توجيه مي كند كه فلسطينيان ساكنان « بيگانه » (74) در سرزمين اسرائيل هستند، كه مي توان آنان را محترم شمرد اما نمي توان از جايگاه يكسان و حقوق برابر همسان يهوديان برخوردار ساخت. « فلسطينيان و اعرابي كه در اسرائيل توطن كردند، در ذيل كلمه ي "بيگانه" كتاب مقدس قرار مي گيرند ». (75)
بريكنر نيز واژه « مقيم » (76) را براي توصيف جايگاه فلسطينيان در سرزمين اسرائيل به كار مي برد، (77) در حالي كه وان دِر هوون شعار « يهوديان جاي بوميان عرب فلسطين را گرفتند » را « چندش آور » مي داند. (78) چنين اظهاراتي حاكي از غفلت از اين واقعيت است كه بيشتر فلسطينيان ( دست كم افراد بالاي 55 سال آنان) در هنگامي كه كشور اسرائيل به صورت يك طرفه در 1948 بر آنان تحميل شد، « توطن در اسرائيل » را اختيار نكردند. در واقع، بسياري از آنان دوبار، در 1948 و 1967، آواره شدند. امروز سه و نيم ميليون فلسطيني هستند كه سازمان ملل آنان را به عنوان پناهنده ثبت كرده است و 25 درصد كل پناهندگان دنيا را تشكيل مي دهند.
برخي مانند ديْو هانت گامي بس فراتر نهاده اند و اصل وجود فلسطينيان را مورد ترديد قرار داده اند. وي نمونه ي كساني مانند رامون بِنيت (79) است كه فلسطينيان را با فلسطينيان باستان يكسان قلمداد مي كنند و واژه فلسطيني را كاملاً به معناي توهين آميز به كار مي برند:(80)
امروزه نقطه ي مركزي منازعه ي خاورميانه مسئله ي مردم به اصطلاح فلسطيني است... فلسطينيان؟ هرگز مردم، ملت، زبان، فرهنگ يا دين فلسطيني وجود نداشت. ادعاي تبارمندي از سوي يك قوم فلسطيني كه هزاران سال در سرزميني به نام فلسطين زندگي مي كردند، شوخي احمقانه اي است! آن سرزمين، كنعان بود كه ساكنان آن كنعانيان (81) بودند، و خدا آنان را به خاطر شرارتشان از بين برد. كنعان به سرزمين اسرائيل كه خدا به قومش عطا كرده است، تبديل شد. كساني كه امروزه خود را فلسطيني مي نامند، از نظر تولد، زبان و فرهنگ عرب هستند، و وابستگان نزديك اعراب كشورهاي مجاور هستند، كه بيشتر آنان در اثر مجذوب شدن به نيك انجامي اسرائيل از آن كشورها آمده اند. (82)
قاعدتاً مي توان از منطق هانت براي به چالش كشيدن حق تعيين سرنوشت شهروندان ايالات متحده يا در واقع چندين كشور اروپايي و خاورميانه اي به وجود آمده در قرن بيستم سود جست.
دكتر توماس مكال (83) از سازمان خدمات مذهبي زولا لِويت (84) اظهار داشته است كه نژاد فلسطينيان پايين تر از يهوديان هستند. وي با اشاره به خودمختاري محدود فلسطينيان در اريحا اظهار كرده است: « متأسفانه كازينو نمونه ي آن چيزي است كه فلسطينيان پس از تصرف سرزمين مقدس با آن انجام مي دهند. آنان داراي فرهنگي پيشرفته نيستند و هرگز اقتصادي بومي (85) را پي ريزي نكرده اند. در واقع، آنان براي معيشت خود به اسرائيل وابسته اند ». (86) رفتار نازي ها با يهوديان روشنگر اين است كه تحقير قوم « درجه دو » (87) به آساني تمام مي تواند به انكار حقوق انساني شان و توجيه جابجايي يا قلع و قمع آنان منتهي شود.
يهوديان حامي عيسي، به عنوان مثال، بهره گيري اسرائيل از نيروي نظامي براي كسب و استمرار سيطره بر مناطق اشغالي را موجّه جلوه مي دهد. وي با مقايسه ي اشغال كنوني اسرائيل با پيروزي يوشع بر كنعانيان، استدلال مي كند كه « در زمان موسي، پسران يعقوب به سرزمين كنعان پا نگذاشتند و با يك گروه خوش آمدگويي كه مشتاق درود و تبريك به آنان باشد، روبرو نشدند. خدا فرمان داد كه با جنگ كنعان را تصرف كنند ». آنان ادعا مي كنند كه امروزه همان اصل به كار مي رود. « ممكن است برخي تصور كنند كه خدا از روزگار باستان درس هاي جديدي تعليم داده است، اما بر اساس ديدگاه ما، خدا تغيير نمي كند. اين كاملاً ممكن است كه او بار ديگر اسرائيل را به متوسل شدن به زور بر انگيزاند ». (88)
ديك آرمي، رهبر جمهوري خواه سنا (89) با توجيه پاكسازي قومي فلسطينيان از مناطق اشغالي زمينه ي انتشار خبرهاي تازه اي را به دست آورد. آرمي، در مصاحبه اي با كريس در متيوز (90) در سي ان بي سي (CNBC) اول ماه مه 2002، اظهار كرد كه:
بيشتر افرادي كه در حال حاضر جمعيت اسرائيل را تشكيل مي دهند، از سراسر دنيا به اين سرزمين انتقال يافته اند و در آن توطن كرده اند. فلسطينيان مي توانند همين كار را انجام دهند و ما كاملاً آماده ايم كه در انجام آن با فلسطينيان همكاري كنيم. ما مايل نيستيم اسرائيل را قرباني خيال سرزمين آباء و اجدادي، فلسطين كنيم... من خرسندم اسرائيل را ترغيب كنم كه كل كرانه ي غربي را با حمله ناگهاني تصرف كند... ملت هاي عرب فراواني وجود دارند كه داراي صدها هزار جريب زمين، خاك، و اموال و موقعيت براي ايجاد كشور فلسطيني هستند. (91)
متيوز چندين فرصت در اختيار آرمي قرار مي دهد تا به وضوح بگويد كه طرفدار پاكسازي قومي همه ي فلسطينيان از كرانه غربي نيست، اما آرمي از گفته ي خود پشيمان نبود. هنگامي كه سؤال شد، « آيا شما تاكنون به جورج بوش، رئيس جمهور اهل زادگاه شما، ايالت تگزاس، گفته ايد كه گمان مي كنيد فلسطينيان بايد برخيزند و فلسطين را ترك كنند و اين راه حل قضيه است؟ »، آرمي پاسخ داد، « من احتمالاً به وي گفته ام كه هم اكنون... خرسندم اسرائيل را ترغيب به تصرف مناطقي كنم كه اكنون در اختيار دارد، و آن مردم ستيزه جو بر عليه اسرائيل را ترغيب كنم كه به منطقه اي ديگر روانه شوند ». (92) نقطه نظر آرمي مبني بر اين كه فلسطينيان بايد « روانه شوند » فقط جديدترين دعوت از مجموعه ي دعوت ها در رسانه هاي عمده ايالات متحده و بريتانيا براي پاكسازي قومي فلسطينيان از مناطق اشغالي است. (93)
توني هيگتون، در پاسخ به اين سخنان كه مناطق خودگردان فلسطيني (94) بيش از حد كوچك است، گفت، « ما بايد به خاطر داشته باشيم كه اردن منطقه اي فلسطيني نيز است »، زيرا در اصل بخشي از فلسطين تحت قيموميت (95) پيش از 1948بود. (96) لازمه ي اين سخن واضح است، براي فلسطينيان در جانب شرقي رود اردن، زيستگاه وجود دارد اما نه در سرزمين اسرائيل.
اگر چه چنين نگرش هاي نژادپرستانه (97) اي در ميان صهيونيست هاي مسيحي نسبت به اعراب شايع است، مانند اين سخن كليشه اي كه فلسطينيان تروريست هستند و بايد در اردن سكني گزينند، مهم تر از آن، اين است كه مسلمانان را شيطاني مي خوانند.
4. شيطاني خواندن اسلام
دونالد بريج (98) براي مدتي سرپرست مزار باغ (99) بود، كه مركزي براي زائران پروتستان انجيلي (100) در اورشليم است. نظرات وي راهنماي ديگر نويسندگان صهيونيست مسيحي بوده است. بريج در كتاب راهنماي خود، سفر در سرزمين موعود (101)،(102) مكرراً مسلمانان را به صورت تمسخرآميز توصيف مي كند و به آنان تهمت مي زند. وي در بيان اهميت اورشليم در نزد اديان توحيدي (103) سه گانه مي نويسد: « يهوديان سراسر دنيا، رخدادهاي اين شهر را در سالنماي خود درج مي كنند. مسلمانان سراسر جهان مايلند در جنگ هاي مقدس اين شهر ايفاي نقش كنند ». (104)بريج، هنگام توصيف كوه معبد مي نويسد، « احساسات اعراب به زودي نسبت به اين شهر به اوج خود مي رسد، و به صورت حركات جنون آميز ضد مسيحي و ضد يهودي بروز مي يابد. ملاهايي كه در بلندگوهاي مناره ها فرياد بر مي آورند، مي توانند در ظرف چند دقيقه يك جماعت عبادت كننده را به جمعيتي شورشي (105) تبديل كنند ». (106) وي ضمن پياده روي در شهر كهن در بيت المقدس چهره ي متضاد محله هاي مسلمانان و يهوديان را اين گونه بيان مي كند:
محله ي يهوديان از نور آفتاب طلايي بهره مند است... اگر از محله يهوديان قدم بيرون گذاشته، وارد محله ي عرب ها شويد، شاهد مغايرت چشمگيري خواهيد بود. محله ي عرب ها پرجنب و جوش تر، پر سر و صداتر، پرازدحام تر، و كثيف تر است. صداها و بوها كاملاً متفاوت است. مناجات عجيب و غريب ( از نظر ما)، ناله و زاري آهنگين، بانگ آهنگين، و كلمات نامفهوم آهنگين از ده ها مناره به طرزي فراموش نشدني طنين مي اندازد... دستمال سر عربي با طرح شطرنجي سياه و سفيد يا قرمز، جمعيت هاي متلاطم آنان را مهم جلوه مي دهد، و از هر 15 نفر، متأسفانه يك نفر مانند ياسر عرفات به نظر مي رسد. (107)
اين كتاب علاوه بر اين كه محله ي مسلمانان را به غلط محله ي اعراب مي خواند، ( از آن جا كه همه ي شهر كهن در قوانين بين المللي، عربي ناميده شده است)، احتمالاً به اشتباه ضد يهودي قلمداد مي شود و در واقع به نوشته ي بريج « به طرزي نگران كننده مانند مناخيم بگين » يا « اسحاق شامير » تصور مي شود.
احساسات ضد عربي و اسلام ستيزانه (108) از يازده ستامبر 2001 با نرمش و رواداري مواجه بوده است. به عنوان مثال، نويسندگان تدبيرگراي متعددي پس از فاجعه ي مزبور درباره ي جنگ آمريكا عليه تروريسم اسلامي قلم فرسايي كرده اند. (109) تنفر ليندزي در اين سخن آشكار است كه « اسلام تصرف دوباره اورشليم كهن را رسالت مقدس افتخارآميز ديني مي شمارد ». (110) كتاب هاي وي مملو از اظهارات جزم انديشانه و كليشه اي است:
همه ي مسلمانان اسرائيل را دشمن خود مي دانند. (111) ملت هاي عرب در انديشه ي ثابت متعصبانه (112) براي نابودي اسرائيل اتفاق نظر دارند. (113) قراردادها درملت هاي عرب همان معناي خاص مورد نظر دنياي يهودي- مسيحي را ندارد. اسلام نه تنها داراي سابقه ي تفسير مجدد، تخطئه و ابطال توافق ها است، بلكه در واقع اين اقدامات مورد تشويق نيز قرار مي گيرد، چنانچه به هدف خدا كمك كند. (114) اين جنبش نه تنها در صدد نابودي كشور اسرائيل است بلكه همچنين خواهان شكست فرهنگ يهودي- مسيحي هستند- يعني همان اساس تمدن غربي ما... آنان مانند كمونيست ها " دفن كردن ما" را انديشه ي فلسفي و وظيفه ي قسم خورده ي خود مي دانند. (115)
وان دِر هوون معتقد است « مسئله، صرفاً بازپس گيري " سرزمين شان" نيست بلكه داراي ريشه هايي بس ژرف تر است، كه يكي از ريشه هاي اصلي آن نفوذ و ايدئولوژي اسلام است... كه جهت گيري آن در مقياس جهاني، آرمان اعلان شده ي اسلامي است- بدين معنا كه فلسطين به عنوان يك كشور، به سلطه و حاكميت اسلامي باز خواهد گشت ». (116) ساير نويسندگان صهيونيست مسيحي سخنان مشابهي را اظهار داشته اند. (117)
چنين ديدگاه هايي را اخيراً « مكارتي گراي جديد » (118) مي نامند. (119) به عنوان مثال، پت رابرتسون هنگامي كه در فوريه 2002 اسلام را ديني خشن خواند كه خواهان استيلاي جهاني (120) است، بحث و گفتگوي بسياري را به بار آورد. وي همچنين ادعا كرد كه مسلمانان آمريكا در حال تشكيل هسته هاي تروريستي (121) براي نابودي كشور هستند. رابرتسون اين سخنان را در برنامه ي تلويزيوني « باشگاه 700 » اظهار داشت. مجري برنامه، لي وب، پس از نشان داده شدن گزارش هاي كوتاه درباره ي مسلمانان آمريكا، از رابرتسون پرسيد، « پَت، راجع به مهاجران مسلمان، پرسش مهم اين است كه اگر آنان از سياست خارجي ما چنين تنفري دارند، چرا باز هم خواهان زندگي در اينجا هستند؟ » رابرتسون پاسخ داد:
خُب، احتمالاً به عنوان مبلّغاني براي رواج آموزه هاي اسلام... من با رييس جمهور محرم درباره ي موضع ايشان مبني بر اين كه اسلام دين صلح طلب است، وارد بحث شدم. اين درست نيست. و قرآن به وضوح بيان مي كند كه اگر شما كافري را مي بينيد، مي توانيد او را بكشيد... واقعيت اين است كه سياست هاي مهاجرت (122) ما اينك به قدري به خاورميانه متمايل شده و از اروپا دور شده است كه ما اين افراد را در ميان خود جا داده ايم و بدون ترديد در تمامي آنان هسته هاي تروريستي يافت مي شود. (123)
در سال 2002 در كنگره ي باپتيست جنوب (124) (125) كه در فلوريدا برگزار شد، رييس پيشين كنگره ي ملي، پدر جري واينز (126) رهبر روحاني 25 هزار عضو كليساي باپتيست اول [ شهر ] جكسون ويل هنگامي كه [ حضرت ] محمد را... (127) (128) خواند، چندين هزار نفر از شركت كنندگان كنفرانس رهبران روحاني كليسا (129) براي وي كف زدند.
چنين تنفري از عرب ها، تحقير فلسطينيان و بيزاري از اسلام همواره موجب آن بوده كه صهيونيست هاي مسيحي با هرگونه راه حل صلح آميز منازعه اعراب و اسرائيل كه احتمالاً چشم پوشي اسرائيل از منطقه يا مصالحه بر سر امنيت آن را مقرر مي دارد يا الزام مي كند، نيز مخالفت كنند.
5. مخالفت با روند صلح
در حالي كه صهيونيست هاي مسيحي همواره ادعاي يكجانبه اسرائيل (130) بر مناطق اشغالي را به رسميت شناخته اند، با آرمان هاي فلسطين براي خودمختاري نيز مخالفت كرده اند زيرا اين دو ذاتاً ناسازگارند. به عنوان مثال، ديويد پايلگي (131) اظهار مي دارد، « به رغم موفقيت هاي گسترده ي روابط عمومي، فلسطينيان نتوانسته اند بيشتر اسرائيلي ها و يهوديان آواره ي جهان را متقاعد كنند كه از رؤياي برچيدن اسرائيل براي تحقق كشوري در كرانه ي غربي نوار غزه دست شسته اند... نمي توان به فلسطينيان با كشوري در قلب اسرائيل اعتماد كرد ». (132)والتر ريگانز نيز از معاهده هاي صلح اسلو و واي (133) انتقاد كرده است زيرا احتمال دارد اين توافق ها به ادعاهاي فلسطينيان بر بيت المقدس و كرانه غربي رسميت بخشند. وي ادعا كرده است كه با يكسان دانستن فلسطينيان با اسرائيلي ها، « بسياري از يهوديان كمابيش از پا در آمده اند و احساس مي كنند كه فلسطينيان حيله گر و سنگدل (134) با بهره جويي از توافق ها به عنوان اولين گام براي نابودسازي اسرائيل (135)، به آنان خيانت كرده اند ». در واقع، ريگانز مدعي است كه توافق هاي صلح، خيانت به اهداف خدا براي قوم يهود است. « اين صلح صلحي دروغين است و برخي افراد معتقدند كه ريشه هاي آن در صلحي اهريمني است ». (136)
كلارنس واگنر از پل هاي صلح (BFP) نيز داراي همين ديدگاه است. وي به همان اندازه نسبت به مذاكرات صلح بي اعتنا است:
ما لازم است ديگران را به درك طرح هاي خدا ترغيب سازيم، نه طرح هاي ساخته ي ذهن بشر در سازمان ملل، ايالات متحده، جامعه اقتصادي اروپا، اُسلو، جمله با (EEC) واي و غيره. خدا در هيچ طرحي كه با شهر كهن اورشليم، و از ناحيه ي كوه معبد و كوه زيتون در كشاكش باشد و آن را به جهان اسلام ببخشد، حضور ندارد. مسيح به شهر مسلمانان موسوم به قدس باز نمي گردد بلكه به شهر اورشليم يهوديان گردآوري شده و بازگشته بر مي گردد. (137)
نص گرايي عهديني (138) صهيونيسم مسيحي بسياري را بدين سو سوق داده است كه اعراب و فلسطينيان را دشمنان شيطاني يهوديان بخوانند؛ قرائت آينده گرايانه آنان از پيشگويي ايجاب مي كند كه بيشتر خاورميانه به يهوديان تعلّق داشته باشد؛ و فرجام شناسي آنان پاياني بدبينانه و مصيبت بار را براي جهان پيش بيني مي كند. گفتگوهاي صلح بدين ترتيب نه تنها اتلاف وقت است بلكه در بهترين حالت نشانگر فقدان ايمان و در بدترين شرايط نشان دهنده ي اعتراض عصيان آميز (139) نسبت به طرح هاي خداست. چنين اطمينان هاي خلل ناپذيري برخي از صهيونيست هاي مسيحي را به طرد كساني سوق داده است كه با پيش فرض هاي آنان هم عقيده نيستند. (140)
6. وادارسازي خدا
صهيونيست هاي مسيحي غالباً مي كوشند منتقدان را با خطر كيفر الاهي به سكوت كشانند. به عنوان مثال، بريكنر به ساير پروتستان هاي انجيلي كه با ديدگاه صهيونيستي هم عقيده نيستند هشدار مي دهد كه آنان در حال جنگ با خدا هستند.خطر در انتظار كساني است كه جسورانه مي گويند خدا با قوم برگزيده او پايان مي يابد... درست همان طور كه خدا در مورد مردم مصر براي رفتار نادرستشان با قوم او داوري كرد، همين طور امروزه درباره ي ملت ها داوري خواهد كرد. پروتستان هاي انجيلي اي كه با خاورميانه آشنا هستند، بايد به تعاليم كتاب مقدس توجه وافر مبذول دارند و نيروهاي كيهاني اي را در نظر بگيرند كه اينك در آسمان ها به نبرد مشغولند و به زودي بر روي زمين نبرد خواهند كرد. آنان بايد به دقت برگزينند كه از كدام طرف پشتيباني كنند. (141)
مسيحيان بي هيچ ترديد در اين كه از كدام طرف « پشتيباني » كنند، آزادند. در برنامه ي در باشگاه 700 شبكه ي سي بي ان (CBN) اول ژانويه 2002، پت رابرتسون هشدار دارد كه اگر ايالات متحده « بخواهد در مقابل پيشگويي كتاب مقدس قرار گيرد و بخواهد در بيت المقدس شرقي وارد شود و آن را به زور از دست يهوديان در آورد و آن را به ياسر عرفات بدهد... خدا به داد ملت ما برسد... اگر ايالات متحده بيت المقدس شرقي را پس بگيرد و آن را پايتخت كشور فلسطين بسازد، در اين صورت ما به دنبال غضب خدا هستيم ». (142) رابرتسون حتي اظهار مي دارد كه ترور رابين كار خدا و كيفر خيانت او به ملتش بود: « اين، سرزمين خداست و خدا درباره ي كسي كه سرزمينش را تقسيم و تفكيك سازد، سخنان شديداللحني فرموده است. خاخام ها هنگامي كه اسحاق رابين شروع به قطعه قطعه كردن سرزمين مقدس كرد، وي را لعن كردند ». (143)
اين گونه اظهارات رهبران بسيار متنفذ مسيحي به نظر مي رسد كه با سخنان بنيادگرايان مسلمان كه خواهان « جهاد » بر عليه غرب هستند، اندكي تفاوت دارد. دِيْو مك فرسون (144) خاطرنشان كرده است كه الاهيات آرماگدون از اين حيث كه تقديرگرايانه است، خطر كارِن چنداني ندارد بلكه خطر آن از اين حيث است كه مُسري است. (145) آرمسترانگ (146) در [ خانم ] زمره ي كساني است كه در چارچوب صهيونيسم مسيحي غرب در پي يافتن شواهدي براي ميراث جنگ هاي صليبي است. وي ادعا مي كند كه اين بنيادگرايان « به مبارزه ي سنّتي و مذهبي افراطي بازگشته » اند. (147)
صهيونيست هاي مسيحي به خوبي آگاهند كه از 1948، ايالات متحده راهبردي ترين متحد اسرائيل در امور زير بوده است: و توي [ قطعنامه ي ] محكوميت در سازمان ملل؛ وام هاي تضميني براي تأمين بودجه ي شهرك سازي ها؛ تأمين جديدترين تجهيزات نظامي (148) براي تداوم اشغال نظامي كرانه غربي؛ جانبداري از اسرائيل در مذاكرات با جهان عرب و فلسطينيان؛ و اخيراً پذيرش شركت آنان در مبارزه ي مشترك بر عليه تروريسم. بنابراين صهيونيست هاي مسيحي اين رابطه را مقدس مي شمارند در حالي كه اعراب و اسلام را شيطاني مي خوانند؛ آنان از حق اسرائيل براي زندگي كردن در داخل مرزهاي امن و گسترده دفاع كرده اند در حالي كه به پاكسازي قومي فلسطينيان از سرزمينشان كمك مي كنند؛ آنان با فرآيند صلح در آنجا كه احتمالاً موجب تقسيم بيت المقدس يا سرزمين اسرائيل شود، مخالفت كرده اند. اين عقيده ي ريشه دار كه خدا در كتاب مقدس حاكميت انحصاري و مطلق يهوديان را بر سرزمين اسرائيل، كل شهر اورشليم و كوه معبد مقرر داشته است، موجب آن شده است كه رهبران صهيونيست مسيحي به غضب خدا نسبت به مخالفانشان و حتي پروتستان هاي انجيلي هم سنخ تمسك جويند.
ادامه دارد...
پينوشتها:
1. Merrill Simon, Jerry Falwell and the Jews, (Middle Vilage, New york, Jonathan David. 1984), pp63-64.
2. demonisation of Islam
3. Charles Dyer, the Rise of Babylon. (Wheaton, Tyndale, 1991).
4. Cited in Halsell, Forcing, op.cit., p100.
5.Lovers of Israel
6. democratic world power
7. world terrorism
8. Mike Evans, Israel, America"s Key to Survival, (Plainfield, New Jersey, Haven Books, 1980), back page, xv.
9. great redeemer
10. super-power role
11. Noah Hutchings. U.S. in prophecy, (Oklahama city, Hearthstone Publishing, 2000); Amo Forces, Terror in America, Understanding the Tragedy, (West Columbia, Olive Press, 2001); Mark Hitchcock, Is America in Prophecy? (Portland, Oregon, Multnomah, 2002); Hal Lindsey, Where is America in Prophecy? video (Murrieta, California. Hal Lindsey Ministries, 2001).
12. Michael Lienesch, Redeeming America: Piety and Politics in the New Christian Right, (Chapel Hill, North Carolina, University of North Carolina,1993) , p197.
13. Siamese twins
14. shared values
15. [Rosemary] Ruether
روزمري روتر (1936-) الاهي دان و محقق آمريكايي و رهبر تجديد تفسير راديكال انجيلي مسيحي در نيمه ي دوم قرن بيستم بود. او از سال 1966 تا 1976 به تدريس در هاروارد اشتغال داشت و از 1976 تدريس در حوزه علميه انجيلي گارت در ايالات ايلي نويز را آغاز كرد. برخي از آثار او عبارتند از:
Liberation Theology: Human Hope Confronts Christian History and American Power (1972).
To Change the World: Christololgy and Cultural Criticism (1981). Sexism and God-Talk: Toward a Feminist Theology (1983).
16. Bob Dole, Near East Report 21,29,18 may (1997), cited in Sharif, op.cit., p136.
17. dualistic, Manichaean view
18. Rosemary Reuther & Herman J. Ruether, The Wrath of Jonah, the Crisis of Religious Nationalism in the Israeli-Palestinian Conflict, (San Francisco, Harper. 1989), p176.
19. پيشاهزاره گرايي تاريخي يا عهدنگر بر اين عقيده بود كه قوم يهود دركليسا ادغام خواهد شد و ملتي نوكيش دركنار ديگر ملت هاي مسيحي به فلسطين باز خواهد گشت.
اما پيشاهزاره گرايي تدبيرنگر معتقد بود كه قوم يهود خواه قبل از ايمان به مسيح، خواه بعد از ايمان به مسيح، به فلسطين بر مي گردند ولي به طرز بارزي جدا از كليسا باقي خواهد ماند.
20. Simon, op.cit., pp71-72.
21. Anti-Arab prejudices
22. Orientalist stereotypes
23. Edward Said, Orientalism, (New York, Vintage, 1978); Roman Bennett, Philistine, the Great Deception, (Jerusalem, Arm of Salvation, 1995).
24. John Holmes
25. "The Seventh Dominion"
26. Josiah Wedgewood
27. Pilgrim Fathers
28. John Haynes Holmas, Palestine Today and Tomorrow: a Gentile’s Survey of Zionism, (New York. Macmillan, 1929), pp89, 248, cited in Sharif, Non-Jewish, op.cit., p135.
29. Ramon Bennett
30. Bennett, op.cit.. p23.
31. Ibid, p21.
32. John Laffin
33. Ibid., p23; John Laffin, The Arab Mind, (London, Cassell, 1975, p70.
34. Edward Said
35. Said, op.cit.
36. Western Orientalism
37. Kenneth Cragg, The Arab Christian, A History in the Middle East, (London, Mowber, 1992), p297.
38. Jan Willem van der Hoeven, Babylon or Jerusalem? (shippensburg, Penssylvania, Destiny Image Publishers, 1993), pp132-133; Bennett, Philistine, op.cit., p134.
39. atrocities of Hitler
40. van der Hoeven, Ibid., pp132-133.
41. Joseph Gunther
42. Samuel Katz
43.Mein Kampf
نبرد من (My Struggle) مانيفست سياسي اثر آدولف هيتلر است كه براي سوسياليسم ملي ( يا نازيسم ) در رايش سوم آلمان، يعني ديكتاتوري نازي تحت زمامداري هيتلر (1933- 1945)، به منزله ي كتاب مقدس بود. اين كتاب در 1925 و 1927 در دو جلد و در 1930 به صورت خلاصه شده منتشر شد و تا 1939، پنج ميليون و دويست هزار نسخه از آن به فروش رسيد.
44. European Jewry
45. Jan Willem van der Hoeven, "Hitler and the Arabs’ The Freeman Centre,(2001).
http://www.freeman.org/m_online/apr01/hoeven.htm
46. lindsey, Israel and the Last Days, (Eugene, Oregon, Harvest House. 1983), pp38-39.
47. Franklin Graham
48. Charlotte Observer, 16th October (2000).
49. For the Love of Zion, Christian Witness and the Restoration of Israel
50. Episcopal leader
51. Based on an interview with a senior Palestinian clergyman. These interviews are transcribd, but to retain confidentiality they are annotated by date and number (Interview 1993: 3.12).
52. Middle East intelligence Digest
53. "Evil that will not Die’, Middle East Intelligence Digest, ICEJ, June (1997), http://www.cdn-friends-icej.ca/medigest/june97/evil.html
54. Traditional Values Coalition
55. Randy Tate
56. unrepentant terrorist
57. Christian daily News, 4 February, (1999)
http://www.christiannew.org/archives/1999/20499/news/full.html
58. Focus on the Family
59. James Dobson
60. Christian daily News, 4 February, (1999)
http://www.christiannew.org/archives/1999/20499/news/full.html
61. Joe Lockhart
62. Christian daily News, 4 February, (1999)
http://www.christiannew.org/archives/1999/20499/news/full.html
63. anti-Arab bigotry
64. Deep South Bible Belt
65.siege mentality
66. unapologetic tribalism
67. segregationist Dixiecrats
ديكسيكرات ها اعضاي حزب دموكرات ايالات جنوبي آمريكا بودند كه با برنامه ي حزب دموكرات آمريكا در سال 1948 مخالف بودند.
68. Lind., op.cit.
69. Neil Cohen
70. political correctness
71. Neil Cohen, Paper delivered to the Guildford Diocesan Evangelical Fellowship. St John"s, Woking. Surrey. 18th March (1997).
72. Rob Richards
73. Israel"s policy of segregation
74. alien residents
75. Rob Richards. Has God Finished with Israel? (Crowborough. Monarch/Olive press, 1994), p159.
76. sojourner
77. Brickner, Don"t, op.cit.
78. van der Hoeven, "Hitler’, op.cit.
79. Ramon Bennett
80. Bennett, Philistine, op.cit.
81. Canaanites
82. Dave Hunt, "O Jerusalem. Jerusalem’, The Berean Call, September (2000).
http://www.thebereancall.org/newsletters/sep0O.htm
83. Thomas McCall
84. Zola Levitt Ministries
85. indigenous economy
86. Thomas McCall, "Geshon Salomon & The Temple Mount Faithful: An Interview" Levitt Letter, Zola Levitt Ministries, July, (1977).
87. inferior peole
88. "zionism.htm". Jews for Jesus FAQ. http://www.jewsforjesus.org
89. Republican Senate leader
90. Chris Matthews
91. dick Armey, "Harodball with Chris Matthews’, CNBC, 1st may (2002), cited in Republican Party leader calls for Ethnic Cleansing of Palestinians on Prime Time Talk Show’ the Electronic Intifada.
http://electronipintifada.net/actionitems/020502dickarmey.hlml
See also "Rep.Dick Armey calls for Ethnic Cleansing of Palestinians’ Counterpunch edited by Alexander Cockburn and Jeffrey St. Clair, http://www.counterpunch.org/armey0502.html.
Dick Armey and his family are members of Lewisville Bible Church, Lewisville, Texas.
92. dick Armey, "Harodball with Chris Matthews’, CNBC, 1st may (2002), cited in Republican Party leader calls for Ethnic Cleansing of Palestinians on Prime Time Talk Show’ the Electronic Intifada.
http://electronipintifada.net/actionitems/020502dickarmey.hlml
See also "Rep.Dick Armey calls for Ethnic Cleansing of Palestinians’ Counterpunch edited by Alexander Cockburn and Jeffrey St. Clair, http://www.counterpunch.org/armey0502.html.
Dick Armey and his family are members of Lewisville Bible Church, Lewisville, Texas.
93. Charles Krauthameer, "Mideast Violence: The Only Way Out", Washington Post 15 May (2001); Emmanuel A. Winston Writing in USA Today Calld for the "restelling the Palestinians in Jordan’ USA Today. 22Feburary (2002); john Derbyshire, "Why Don’t I care about the Palestinians?’,National Review, 9 May (2002); Clarence Wagner, "Apples for Apples. Osama Bin Laden and Yasser Arafat’, Dispath from Jerusalem. May (2002). p1. 6, 17.
94. autonomous Palestinian areas
95. mandate Palestine
96. Tony Higton, ‘Bewarcof Anti-Israel Propaganda" the Church of England Newpaper. 10 November (2000), p16.
97. racist attitudes
98. Donald Bridge
99. Garden Tomb
100. evangelical pilgrims
101. Travelling Through The Promised Land
102. Donald Bridge, Travelling Through the Promised Land, (London, Christian Focus, 1998).
103. monotheistic faiths
104. Donald Bridge, Travelling Through the Promised Land, (London, Christian Focus, 1998)., pp55-56.
105. rampaging mob
106. Donald Bridge, Travelling Through the Promised Land, (London, Christian Focus, 1998)., p70.
107. Donald Bridge, Travelling Through the Promised Land, (London, Christian Focus, 1998)., p60.
108 islamaphobic sentiments
109. See John Hagee, Attack on America, (Nashville, Nelson, 2001); Grant R. Jeffrey, War on Terror, Unfolding Bible Propecy, (Toronto, Frontier research, 2002); Randall Price, Unholy War, America, Israel and Radical Islam, (Eugene, Oregon, Harvest House, 2002); Ray Comfort, Nostradamus, Attack on America and More Incredible Prophecies, (South Plainfield, New Jersey, Brige Logos, 2002).
110. Lindsey, Isral, op.cit., pp38-39.
111. Lindsey, 1980’s, op.cit., p45.
112 fanatical obsession
113. Lindsey. Israel, op.cit., p33.
114. Lindsey, Planet, op.cit., p256.
115. Lindsey, Final, op.cit., pp4-5.
116. van der Hoeven, Babylon, op.cit., pp132-133.
117. See Mark Hitchcock, The Coming Islamic Invasion of Israel, (Portland Oregon, Multnomah, 2002), and Randall Price, Unholy War" America, Israel and Radical Islam, (Eugene, Oregon, Harvest House, 2002).
118.new McCarthyite
مكارتيسم، برگرفته از نام سناتور آمريكايي، جوزف مكارتي (1957- 1908) و آن شيوه اي است مبني بر متهم كردن افراد بي هيچ مدركي ( يا اندك مدركي ) به عضويت در يك گروه مطرود جامعه و تلاش براي محروم كردن آن فرد يا افراد از حقوق مدني.
119. A term coined by William Safire, a formet Nixon speechwriter and conservative Republic who thought George Bush Snr. was insufficiently pro-Israel, cited in Lind, op.cit.
120.world domination
121.terrorist cells
122.immigration policies
123. Alan Cooperman, "Robertson Calls Islam a Religion of Violence, Mayhem." Washington Post. 22 Feburary (2002), pA02.
124. Southern Baptist Convention
125. The Southern Baptist Convention is a coalition of 42000 churches with 16 million members. Since the 1980s it has become increasingly fundamentalist, see
http://www.sbcannualmeeting.org/sbc02.
126. Rev. Jerry Vines
127.demon- possessed paedophile
با توجه به اهانت آميز تعبير، از ذكر آن در ترجمه ي فارسي خودداري شده است.
128. Richard vara, "Texas secession rumor, attacks on Islam mark Baptist meeting’. Houston Chronicle, 10 June (2002); alan cooperman, "Anti-Muslim Remarks Stir Tempest", Washington Post 19 June (2002), According to Cooperman, the newly elected president of the Southern Baptists the Rev. Jack Graham defended Vine’s speech as "acurate’.
129. pastors, conference
130. Israel"s unilateral claim
131. David Pileggi
132. David Pileggi. "Letter from Jerusalem’, Shalom, July (1991).
133. Oslo and Wye Peace Accords
134. cunning and ruthless Palestinians
135. elimination of Israel
136. Walter Riggians, The Messianic Community and Hand Shake’ Shalom, 1, (1995), including a quote from Benjamin Berger, elder at Kehilat HaMashiach, Jerusalem.
137. Wagner, "Driving’, op.cit., p9.
138. biblical literalism
139. rebellious defiance
140. خاطرنشان مي شود كه آموزه ي « نبرد بزرگ آرماگدون »، كه آقاي سايزر در اين قسمت شرح و بسط نداده است، آموزه اي است كه امروزه سياست راهبرديِ نظاميِ آمريكا به ويژه براي منطقه ي خاورميانه را ترسيم مي كند.
141. Brickner, Don"t, op.cit.
142. Howard Mortman. "Don’t ignore Pat Robertson’, The Frontline, 1 January (2002),
http://www.hotlinescoop.com/web/content/columns/extrememortman/020107/htm
143. Pat Robertson, "Pat Answers you questions on Israel," 700 club, Christian Broadcasting Network, http://cbn.org/700club
144. Dave MacPherson
145. Dave MacPherson, cited in Halsell, Forcing, op.cit., p10.
146. Karen Armstrong
147. Karen Armstrong. Holy War, The Crusades and Their Imapct on Todays"s World, (London, Macmillan, 1988), p377.
148. military hardware
سايزر، استيون آر؛ (1386)، صهيونيسم مسيحي، ترجمه ي حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد، قم: نشر کتاب طه، چاپ اول