سخنران: حجت الاسلام عبدالعلي رضائي (1)
الحمدلله رب العالمين و الصلواه و السلام علي سيدنا و نبينا ابي القاسم محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنه الله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي يوم الدين. بحثي که بنا است در خدمت عزيزان باشم رابطه ي دين و تکنولوژي است، سابقه ي بحث باز مي گردد به انقلاب اسلامي، انقلاب اسلامي به دنبال ايده اي جديد انقلابي را بنا نهاد. در پي اين انقلاب بحثي به نام خود کفايي مطرح شد، خودکفايي ابعاد مختلفي به خود گرفت چه در بخش کشاورزي، چه در بخش صنعت و...اين موضوع جهت گيري کلي انقلاب را نشان مي داد که نگاهش به تمدن يک نگاه استقلالي است، سپس مسأله ي انقلاب فرهنگي مطرح شد و دانشگاه ها تعطيل شد و ستاد انقلاب فرهنگي تشکيل شد، سپس در دوره اي مسأله ي اسلامي شدن دانشگاه ها مطرح شد و در غالب وحدت حوزه و دانشگاه ادامه يافت و در ساليان اخير با عنوان جنبش نرم افزاري تجديد حيات نمود، امروز که مسأله جنبش نرم افزاري مطرح مي شود مطالب عميق تر شده است، مقصد نهايي اين مباحث تمدن سازي جديد است، مقصد نهايي ساخت يک تمدن جديد است، اين تمدن جديد در عميق ترين لايه هايش احتياج به توليد فکر دارد؛ ما نمي توانيم تمدن جديدي به پا کنيم مگر بر اساس فکري جديد، هر تمدن که برپا شده است متکي به لايه هاي عميق فکري بوده است، بنابراين در اصل تمدن سازي سواي اين که جهت گيري الهي باشد يا غير الهي فکري نو رخ داده است، اجزاي تمدن سازي مانند ترکيب هاي مختلف از آلياژهاي مختلف هستند، اين آلياژ متناسب با مقصدي که براي خود تعريف مي کنيد خواهد بود، بله در اجزاء که نگاه مي کنيد قبل از اين که به مرحله ي ترکيب برسد شايد نقاط مشترکي پيدا کنيد، ولي ترکيب کاملاً هدف مند است.هدف از بحث امروز بررسي نسبت دين و تکنولوژي است، در گام اول بايد تعريفي از مفاهيم ارائه نمود، به راستي تکنولوژي چيست؟
تعريف تکنولوژي
آن چيزي که امروز تحت عنوان تمدن مادي يا تمدن غرب بروز و ظهور پيدا کرده و شاه بيت آن، تکنولوژي است و همه ي ملل و النحل و همه ي ملت ها را جذب خويش نموده، اين تکنولوژي بر پايه ي کارآمدي خاصي به وجود آمده، اين کارآمدي روز به روز نيز توسعه پيدا کرده، يعني اگر تکنولوژي را در دهه هاي قبل بررسي مي کرديم کارآمدي کمتر و حيطه ي پاسخ گويي به نيازهايش محدودتر بود؛ هرچه زمان جلوتر آمد تکنيک توانسته است گستره ي خويش را توسعه بخشد و نيز نيازمندي هاي بيشتري را جواب دهد، و البته سرعت ببخشد و در پاسخ گويي به نيازها تنوع ببخشد؛ به تعبير ديگر سه شاخه اصلي « سرعت » و « دقت » و « کارآمدي » را ارتقاء دهد، مثال بارزش را شما مي توانيد در کامپيوتر ببينيد، که سرعت جمع بندي اطلاعات آن امروزه چقدر بالا رفته است، دقتش نيز و هم چنين آن کارآمدي و شدت تأثيرش.هر سنخ تکنولوژي در عمق لايه هاي ماقبل خويش از مفاهيمي تبعيت مي کند، اين دسته مفاهيم در حوزه ي علوم مختلف وجود دارد، رياضيات، جامعه شناسي، فيزيک و... مفاهيم پايه يا به تعبير ديگر علوم پايه، حال لايه هاي بالاتري وجود دارد، که آن اصل موضوع هايي حاکم بر اين علوم هستند به تعبيري فلسفه ي فيزيک، فلسفه ي رياضي، فلسفه ي شيمي و... اين اصول حکومت مي کنند بر خود شيمي، فيزيک و رياضيات، بنابراين بررسي تکنولوژي بدون آن لايه هاي عميق فلسفي اش عميق نخواهد بود؛ بعد از اين، لايه هايي است که حاکم است بر پيدايش تکنولوژي، تکنولوژي سير و مرحله اي داشته است، تکامل و تغييراتي در وضعيت تکنولوژي رخ داده، امروزه بروز و ظهور تکنيک ملموس است، زيرا مراحل تکاملي خود و اشباع پذيري خويش را به حد نهايي رسانده است، اين تکنولوژي اي بود که کارآمدي نيز داشته است، اين تکنيک همين طوري به وجود نيامده و مبتني بر نوع نگاه خاص است، تکنولوژي از يک فرهنگ خاص تبعيت مي کند و در يک فرهنگ خاص پيدا شده است، غير از فلسفه يک لايه ديگري به نام فرهنگ نيز بر پيدايش تکنولوژي حاکم است.
تکنولوژي در چه فرهنگي پيدا شد؟ آيا در فرهنگ تعبد پيدا شده است؟ آيا تکنولوژي در فرهنگ عبوديت پيدا شده است يا در فرهنگ بهره وري مادي و تلذذجويي مادي؟
انقلاب اسلامي به دنبال طرح يک ايده و آرمان جديدي بود، اين ايده و آرمان جديد فراتر از ايده هاي قبلي به اسم دينداري بود، يعني دين داري را در يک افق بسيار بالاتري مطرح نمود، نه فقط در حوزه ي سياست و انقلاب سياسي، و تغيير حکومت طاغوت، بلکه اراده براي تغيير در حوزه ي فرهنگ و اقتصاد. ديديم فرهنگ مجموعه پذيرفته هايي است که لايه هاي مختلف دارد، لايه ي عمومي دارد ( عموم مردم ) لايه ي تخصصي ( حوزه ي کارشناسي ) و لايه ي بنيادي ( حوزه ي آکادميک و تئوريسين ها اعم از حوزه ي و دانشگاه ) ما در انقلاب لايه هاي قبلي را ترميم نکرديم و انقلاب فرهنگي به خاطر همين پايه گذاري شد؛ اگر موفق شويم لايه هاي فرهنگي متناسب با نيازهاي انقلاب اسلامي را ايجاد کنيم، آن گاه موفق خواهيم شد حوزه ي سوم را سامان دهيم، « حوزه ي اقتصاد » اقتصاد فراتر از مفهوم موجود مد نظر ما است، اقتصاد فقط پول نيست، اقتصاد به معني ايجاد تمدن است، بروز ظاهري و خارجي تمدن است، بنابراين اگر توانستيم بر پايه رفورم سياسي، در حوزه ي فرهنگ نيز اقدام کنيم و آن گاه اين تحول را به حوزه ي اقتصاد و به حوزه ي تکنولوژي و تکنيک سرايت دهيم و بتوانيم تکنولوژي جديدي توليد کنيم، موفق شده ايم تمدن جديدي را ايجاد کنيم.
اين مطلبي است که دشمنان انقلاب اسلامي با طعن و کنايه به ما اين سخن را گوش زد مي کنند، برژينسکي در آن زماني که آقاي ولايتي وزير خارجه بودند گفته بود اگر ايران شعار مي دهد آمريکا شيطان بزرگ است، از مادر فاسد فرزند فاسد توليد مي شود، علم و تکنولوژي موجود محصول اين مادر فاسد است. اگر ما فاسد هستيم چرا به دريوزگي به دنبال علم ما هستيد؟! شايد آن موقع بسياري سطحي از اين حرف گذشتند. ولي امروز مي فهميم شايد بخشي از اين سخن درست باشد، اگر چنان چه هر ايده و هر مکتبي براي خود آرمان خاصي داشته باشد متناسب با آرمان خود اقدام به تمدن سازي مي کند. آرمان ما اگر نظريه ي محض نيست بلکه به کاربرد نيز دارد پس تمدني که ما بايد ايجاد کنيم بايد با تمدني که آنان ايجاد مي کنند تفاوت هايي داشته باشد.
رابطه ي دين و تکنولوژي در عمق باورهاي معنوي و فرهنگي ما گذاشته شده است، در عمق باورهايي که ما در خصوص تحقق انقلاب اسلامي داريم و به دنبال تحقق همه جانبه انقلاب اسلامي هستيم. اگر چنان چه ما دين را ديني حدأقلي نمي دانيم بايد به دنبال تحقق تمدن باشيم؛ ما دين داري را حدأکثري مي دانيم، دين حدأقلي دين مربوط به حوزه ي نيازمندي هاي فردي يا به قول برخي حوزه ي نيازمندي هاي روحي رواني بشر است و کار ديگري به حوزه هاي عملياتي و کاربردي ندارد. اگر ما دين را به حوزه فردي محدود نمي دانيم، بلکه در حوزه ي عقل و در حوزه ي عمل نيز دين را فراگير مي دانيم، پس بايد بتوانيم تمدن جديدي را ايجاد کنيم. ما معتقد هستيم خداوند تبارک و تعالي انسان را رها نکرده است، انسان عبوديت مي کند، خداوند رب الارباب است. دائماً اين ربوبيت خود را بر بشر دارد، بشر به حال خويش رها نشده است، به عبارت ديگر دين طريق جريان سرپرستي خداوند است، خداوند مي خواهد سرپرستي کند ديگر، اين سرپرستي از طريق دين است، خداوند بشريت را در مسير تکامل هدايت مي کند. در يک معنا دين ابزار جريان ولايت حضرت حق و ائمه معصومين عليهم السلام است، که براي هدايت بشر و قرب و بندگي و فلاح، دين لازم است، حال تکنولوژي؛ بنا به ديدگاه ما تکنولوژي ابزاري است در جهت توسعه ي قرب و بندگي، يعني نمي توان تعريفي که از وظيفه ي دين ارائه مي کنيم و به تکنولوژي نپردازيم، اگر وظيفه دين تکامل بشر است و چيزي عبث خلق نشده همه ي پارامترهايي که ما براي يک جامعه يا فرد در طي طريق به سوي بندگي مطرح مي کنيم بايد الهي باشد، تکنولوژي نيز از جمله عواملي است که در جهت ايجاد قرب و بندگي مؤثر است، بنابراين تکنولوژي نيز ابزار سلطه و تصرف بشر در طبيعت براي دست يابي به همين قرب و بندگي است، بنا نيست تکنولوژي وظيفه اي غير از وظيفه اي که براي دين تعريف مي کنيم داشته باشد. تعريف از تکنولوژي بايد بازگشت کند به تعريفي که از دين داريم. تکنولوژي چگونه مي تواند عمل کند تا باعث ظلم به طبيعت نشود، يعني همان گونه که ما عدالت را اصل مي دانيم، اين عدالت در ارتباط بين انسان با انسان و انسان با طبيعت و حتي انسان با حيوانات بايد جاري باشد، بحران محيط زيست در جامعه ي امروز نشان مي دهد عدالت نيست، ارتباطي با محيط زيست بايد براساس عدالت باشد، اگر چنان چه بهره وري از تکنولوژي يا بهره وري از محيط زيست بر اساس ظلم باشد اين تکنولوژي ديني نيست، کما اين که امروزه شما مي شنويد آمريکا به تنهايي بيست و پنج درصد گازهاي گلخانه اي را ايجاد مي کند و بيشترين بهره وري مادي را نيز آنان دارند، پس اصل تکنولوژي غربي بر پايه ي عدالت نيست.
در مورد خود تکنولوژي مي توان سه سطح از تعريف ارائه داد، گاهي تکنولوژي تعريفي عام دارد، يعني به عنوان ابزار سلطه و تصرف در نظر گرفته مي شود، تکنولوژي خود يک ابزار است که مي تواند شرايط را به گونه اي براي ما فراهم کند تا بتوانيم بهره وري بيشتري را از طبيعت داشته باشيم، اين يک معناي عام است، اما معاني ديگري نيز دارد، يک معنا اين است که تکنولوژي ابزار توليد محصولات خاصي است، تکنولوژي امروزه محصولات خاصي را براي ما توليد مي کند، مثل اتوموبيل و موبايل و ماشين لباس شويي. يک تعريف ديگر « ابزار طراحي توليد محصول خاص » است، ديگر محصول خاص نيست بلکه طراحي و توليد محصول خاص است، سومين تعريف تکنولوژي « ابزار توليد معادلات طراحي » است. يعني اگر ما معادلات جديدي را بتوانيم توليد کنيم، اين معادلات جديد باعث مي شود تکنولوژي جديدتري را توليد کنيم کماکاني که مثلاً تا ديروز مسأله ي رياضيات جديد مطرح نبوده و امروزه رياضيات جديدي مطرح مي شود. همين که معادله عوض شد، کارآمدي جديدتري نيز توليد مي شود، فرض کنيد هواپيماها يا موشک هايي که تا اقصي نقاط دنيا حرکت مي کنند، ثمره ي نگاه جديدتري به معادلات جديدتر بوده است که تا قبلش مطرح نبود، در رياضيات و هندسه ي اقليدسي، قدرت اين را نداشت که اين سطح از کارآمدي را تحويل دهد، وقتي مهندسي غير اقليدسي توليد شد، ديگر خط و نقطه مدنظر نبود بلکه مفاهيم جديدتري توليد شد، مانند کوانتم.
پس تکنولوژي را در سه سطح مي توان تعريف نمود، خود محصول، طراحي محصول است و معادلات جديد، اگر معادلات جديد توليد شود، قطعاً پايه هاي جديدتري براي استفاده و کارآمدي رخ مي دهد.
تعريف دين
بحث ديگر موضع نسبت به دين است. امروزه سه گانه نسبت به دين وجود دارد. يک نظر اين است که دين امري قدس است و نهايت آن سامان دهي نگاه معنوي بشر است، و فراتر از اين امور در حوزه ي دين نيست، نگاه دوم نگاهي است که غير از توجه به امر قدسي، توجه به امر عقلي دين نيز دارد. نگاه سوم مي گويد دين غير از امر قدسي و روحي و عقلي، توجه به عمل نيز دارد. اين نگاه سوم بيشتر نگاهي است که امروز بسياري از بزرگان ما مثل حضرت امام رحمه الله عليه مقام معظم رهبري نگاهشان همين نگاه است، دين توجه به کاربرد عملي نيز دارد، دين فقط نظر نيست؛ هم نظر است و هم عمل؛ هم به مسائل قدسي و روحي و رواني توجه دارد هم به امر دنيا.نگاه اول، تکنولوژي را در حوزه ي مسائل نظري نمي دانند، بنابراين تکنولوژي را يک امر علي حده مي داند که ربطي به دين ندارد موضوعاً؛ ديدگاه دوم توجه به عمل ندارد و تکنولوژي را امري عقلي و در نتيجه ديني مي داند، ديدگاه سوم توجه اش به اين است که ما بايد تکنولوژي را براساس حوزه دين توليد کنيم، ديدگاه اول و دوم قطعاً اين سخن را مدنظر قرار نمي دهند.
نسبت دين و تکنيک
برخي از روشن فکران امروزي، تکنولوژي را امر کاربرد محض مي دانند و خالي از هر گونه نظام ارزشي مي دانند و مي گويند: تکنولوژي ربطي به ارزش ندارد. تکنولوژي يک امر کاربردي است، يک نياز کاربردي بشر است و ربطي به دين ندارد، دين در مورد تکنيک اصولاً نظري ندارد، ديدگاه ما اين است که تکنولوژي يک امر کاربردي است و برخاسته از يک خاستگاه نظري نيز هست، امروزه بسياري از شيعيان خصوصاً کساني که در حوزه ي انقلاب اسلامي کار کرده اند توجه شان به اين سخن جلب شده است، تکنولوژي موجود از سوئي موجب توسعه ي توانمندي و کارآمدي شده است و اين غير قابل انکار است، امروزه تکنولوژي کارآمدي دارد و پاسخ گوي نيازمندي هاي بشر است، ولي ما معتقديم ادعايي که امروزه رايج است که تکنولوژي توانسته است موجب رفاه، امنيت و آزادي بشر شود باطل است، تکنولوژي نه پاسخ گوي رفاه بوده و نه پاسخ گوي امنيت و نه قدرت تفاهم بشر را توانسته است بالا ببرد، آن چيزي که امروزه واقع شده، تنازع در جامعه بشريت است، تکنيک بشر را به آن ايده آلي که بنا بود برساند نرسانده است،. تکنولوژي مدرن تبديل به ابزاري شده که در خدمت طبقه ي خاصي قرار گرفته است. اين طبقات خاص مستکبران جديد هستند، امروزه حدود هشتاد درصد مردم دنيا درآمد توليد ناخالص ملي هر نفر از آنان حدود سه دلار در روز است. هفتاد درصد اين هشتاد درصد در روز يک دلار درآمد دارند. تکنولوژي کارآمدي داشته است ولي موجب بحران براي بشريت شده است، نظام طبقاتي به شکل فزاينده اي زياد مي شود و نهايتاً نظام امنيت جهاني به خطر افتاده و منجر به پيدايش تروريسم شده است، امروزه حتي وضعيت سلامت جامعه انساني، دچار مشکل است، بحران سلامت از ايدز گرفته تا سارس، و بيماري هاي عمومي و سطح پائين عمر و... از مسائل مهم جهان مدرن است. تکنولوژي رشد پيدا کرده است ولي تکنولوژي با طبيعت ناسازگار است و نتوانسته است هماهنگ با جهت تکاملي حرکت کند و نتيجه داشته باشد.انقلاب اسلامي و تکنولوژي
در نظام اسلامي ايران، ما بايد به چه ميزان به تکنولوژي بها دهيم؟ ما چگونه مي توانيم متناسب با خواست جامعه ي اسلامي تکنولوژي خاص خود را داشته باشيم و چه ابعادي از تکنولوژي را بايد دنبال کنيم تا پاسخ گوي نيازهاي جامعه ي ما باشد؟ آيا منزلت و جايگاه تکنولوژي در جامعه ي اسلامي مساوي با منزلت و مقام اين موجود در ساير جوامع است؟ آيا منزلتي که تکنولوژي در غرب دارد با منزلتي که ما به دنبالش هستيم يکسان است؟ آيا سياست ها و استراتژي هايي که در توسعه و توليد تکنولوژي بايد از آن بهره بريم، همان استراتژي اي است که در جوامع ديگر پي ريزي شده؟ آيا اصولاً به چه اندازه به توليد و نوآوري در تکنولوژي ها احتياج داريم؟ آيا همان ميزاني که امروز تکنولوژي در غرب در همه ابعاد خويش زندگي بشر را فراگرفته ما نيز به همان اندازه به تکنولوژي نياز داريم؟ پيامدهاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي تکنولوژي چيست و ما تا چه ميزان مي توانيم از اين تبعات در امان باشيم؟ آيا ما مي توانيم از کارآمدي اقتصادي تکنولوژي بدون توجه به پيامدهاي سياسي و فرهنگي اش بهره بريم؟تمدن و تکنولوژي داراي نوعي پيوستگي است و جداي از هم نيستند. اگر دنبال اين هستيد که تمدني جديد برپا کنيد بدون ارتباط با تکنولوژي ممتنع است، چنان چه ما بگوييم تمدن جديدي مي خواهيم تمدن و از سوئي بحث تکنولوژي را مدنظر قرار ندهيم و بگوييم ما تمدن سازي مي کنيم بدون اين که توجه به تکنولوژي فعلي داشته باشيم اين امر محال است. تکنولوژي چيزي است که بالاخره غرب توليد کرده، تکنيک را مي آوريم البته با انگيزه هاي مذهبي خودمان. ما مي توانيم تمدن جديدي را ايجاد کنيم.
چگونه مي توان کارآمدي و آرمان گرايي و به تعبير ديگر کارآمدي بر مبناي آرمان گرايي را ايجاد نمود؟ تا مادامي که کارآمدي را اصل بدانيم، کارآمدي بر پايه ي فرهنگ غربي که حاوي فرهنگ است و کارآمدي را وارد کنيم يا به يک معنا واردات تکنولوژي داشته باشيم و از سوئي بخواهيم آرمان گرا نيز باشيم، در مقام تحقق آن چيزي که کارآمدي را پاسخ مي دهد همان تکنولوژي بر پايه ي فرهنگ مادي است. از طرفي مردم مي خواهند آرمان گرا باشند. آرمان گرايي در رابطه با وضعيت زندگي و معيشت مردم دچار تضاد و درگيري مي شود؛ همان مشکلي که ما امروزه داريم، امروزه جامعه ي ما دچار مشکل است که سخن کارشناس را قبول کند يا دينداري اش را حفظ کند. دينداري بر پايه ي دينداري فردي اگر باشد عملاً حوزه ي عمل اجتماعي در کارشناسي مديريت مي شود، و نوعي سکولاريسم رخ مي دهد، همان وضعي که کليسا داشته را ما دچار خواهيم شد. زيرا کليسا نيز مشکلي در رابطه با عبوديت فردي جامعه ندارد. عمده مشکلي که در آنجا وجود دارد آن است که نمي تواند رابطه ي عمل اجتماعي را با دين حل کند. اگر چنان چه ما نيز نتوانيم مانيفيست عمل اجتماعي را تهيه کنيم و در اختيار جامعه قرار دهيم دچار همين ضايعه مي شويم و دين قطعاً مجبور مي شود مقام تحقق و عمل را به تکنيک بسپارد و کناره گيري کند. اين مشکل اساسي است که متأسفانه وجود دارد. اين تضاد و تعرض زمينه ساز وجود چالش هاي جديدي بين کارآمدي و آرمان ها شده و موجب پيدايش دو نحوه تفکر در مقوله ي تکنولوژي شده است.
تفکر اول به دفاع از آرمان ها پرداخته و کارآمدي ها را زير سؤال مي برد؛ کماکاني که امروز نيز مي گويند نظام کارشناسي، عليه دين حرکت مي کند، ولي امروز دانشجويان ما کارشناس هاي ما در رشته هاي مختلفي تحصيل مي کنند و بعد از مدتي کارآمدي پيدا مي کنند، اما کارآمدي بر پايه ي دين نيست، اين غير از اعتقادي است که دانشجويان ما دارند، اعتقاد به خداوند دارند و مسلمان هستند و نماز مي خواند ولي معادله هاي آنان براي حل معضلات اجتماعي غير ديني است، گروهي نيز طرفدار صرف عمل گرائي مي شوند و آرمان را تخطئه مي کنند.
آرمان گرايي وجود داشته و امروزه نيز ما به دنبالش هستيم، اما اين آرمان گرايي دچار نواقصي است، اگر آن نواقص برطرف نشود، قطعاً همان اختلافي که گفتيم بين آرمان ها و تکنولوژي و تمدن وجود دارد بروز خواهد کرد؛ آن چيزي که ناقص است اين است که آرمان ها، آرمان ها به معني مجموعه ي معرفتي که امروز ما در اختيار داريم، فقط معرفت شناسي اي است که حوزه ي نيازمندي هاي فردي را جواب داده است، همان رساله علميه است که امروز در اختيار ما است. ما به احکام اجتماعي بر پايه ي دين احتياج داريم، بايد حوزه هاي علميه اين احکام را توليد کنند، توليد نيز بايد براساس اصول موضوع هايي صورت گيرد، اين اصل موضوع ها بايد در اختيار دانشگاه ما قرار گيرد و بر آن اساس پژوهش ها انجام گيرد. بر اساس آن معادلات اجتماعي، علم جديد، بخش علوم مختلف را بايد بتوانيم توليد کنيم. براي مثال، در حوزه ي مديريت اسلامي، چيزي که امروز از آن دفاع مي شود، مجموعه روايات و آياتي را از قرآن و روايات مطرح مي کنند و اسم اين را مي گذارند مديريت اسلامي، اين مديريت اسلامي نيست! اين مجموعه مفاهيمي است که در مديريت اسلامي، بلکه در بحث هاي ديگر قابليت استفاده دارد. مديريت اسلامي چيست؟ مثلاً مي گويند اخلاق مدير بايد خوب باشد، پدر نيز بايد اخلاقش خوب باشد، استاد و کاسب نيز اخلاقشان بايد خوب باشد! اين است که اگر بخواهيم براي مديريت اسلامي معادله درست کنيم، استنباط جديد احتياج داريم، طبقه بندي جديد و روش جديد نياز داريم تا از مفاهيم و از منابع و آيات و روايات بتوانيم استنباط جديدي کنيم و مفاهيم جديدي را بتوانيم استخراج کنيم، اين مفاهيم جديد، براي بخش مديريت اسلامي، اصل موضوع قرار مي گيرد تا در آن بخش بر آن اساس بايد کارشناس دانشگاه بتواند علوم مديريت را تازه در اين فرم و شکل توليد کند، نمي توان نظام موضوعاتي را درست کرد و اسم اين را بگذاريم مديريت اسلامي، در حوزه ي علوم رياضي و فيزيک و شيمي و روان شناسي و کليه ي علوم نيز همين الگو لازم است.
بنابراين يک بحث اين است که اين منابع را بايد استخراج کنيم، استخراج کردن منابع احتياج به « متد » دارد، روشي که امروز در اختيار ما بوده تنها توانسته احکام فردي را تحويل دهد، آن چيزي که امروزه استخراج شده بدون روش فهم آيات و روايات ممتنع است، ما آيات متشابه و محکم داريم، انواع روايات داريم، اينها احتياج به يک روش دارد، اگر ما روش نداشته باشيم، از آن مفاهيم کلي نمي توانيم بهره بريم، آن مفاهيم بايد نازل و ترجمه شود تا قابليت بهره برداري داشته باشد و الا در حد همين قرآن خواندني است که من و شما قرآن را مي خوانيم، بهره اي مي بريم و نورانيت کسب مي کنيم، ولي اگر قرآن را بخواهيم در عمل جاري کنيم، احتياج به روش دارد، روشي نيز که امروزه در اختيار ما است تنها توانسته است ادبيات فردي و احکام فردي را تحويل دهد، تا احکام اجتماعي توليد نشود نمي توانيد علوم اجتماعي بر پايه ي اسلام توليد کنيد، اگر توانستيم اين را توليد کنيم، آن گاه بر اين پايه مي توانيد مفاهيم کاربردي را توليد کنيد، بعد از مفاهيم کاربردي، تازه محصول توليد نمائيد؛ به تعبير ديگر تکنيک و تکنولوژي توليد کنيم. بنابراين اين سير را ما نياز داريم.
دين و تکنولوژي از نظر ما مرتبط هستند. آن چيزي که امروزه وجود دارد و در اختيار ما قرار گرفته و محقق شده، تکنولوژي تمدن مادي است، نظام ارزشي اش نيز يک نظام ارزشي کاملاً مادي است، تکنولوژي حتماً بار ارزشي داشته کماکاني که امروز شما مي بينيد تکنولوژي وقتي در حوزه کشورهاي مصرف کننده وارد شده، فرهنگ خود را وارد کرده است. جهت فرهنگي خويش را نيز وارد نموده است. در شرايط موجود، تکنولوژي را صد در صد نفي نمي کنيم، بلکه تکنولوژي را در يک مرحله قطعاً بايد استفاده کنيم؛ ولي اول بايد مشکلات تکنولوژي را بر طرف کنيم و سپس بومي سازي کنيم و سوم معادلات جديد را توليد کنيم تا بتوانيم تکنولوژي جديد داشته باشيم. پس اول گزينش و اصلاح تکنولوژي است، که خود يک معادله مي خواهد. گزينش ابزار خود معادله مي خواهد، هر ابزاري را نبايد وارد کنيد، بلکه بايد يک مدل داشته باشيد. بعد بومي سازي تکنولوژي است، بومي سازي مدل گزينش براي مرحله ي گذار است؛ ولي مرحله ي تأسيس مرحله اي است که شما بتوانيد معادله ي جديد توليد کنيد. معادله ي جديد که توليد کرديد تکنولوژي جديد قابليت توليد پيدا مي کند. شرايط تاريخي و حکومت هاي نالايق، ما را عقب انداخته است، ما فاصله داريم، ولي راه پر اميدي در مقابل ما است. آن چيزي که امروزه در دنيا تحت نام تکنولوژي وجود دارد به عنوان تجربه در اختيار ما است، بحثي نيست که ما دوباره از اول برويم، بايد تجربه تاريخي که از صنعت و تکنولوژي در اختيار ما هست را براي طي مسير خود استفاده کنيم. اما اولاً فلسفه و فرهنگ حاکم بر تکنولوژي را ارزيابي کنيم، دوم نقدش کنيم و سوم بعد از نقد و نقض گزينش کنيم، گزينش به معناي اين که بتوانيم کمترين حد ضربه پذيري را ( چون اجتناب ناپذير است به هر صورت ) کمترين حدش را ما قبول کنيم. يعني به کم ترين حد مشکلي که براي ما ايجاد مي کند دست يابيم و به گونه اي انتخاب کنيم که کم ترين تأثير را در بعد فرهنگ بگذارد و چهارم اقدام به توليد علم جديد داشته باشيم.
البته بخشي از آن مربوط به حوزه است و بعضي بر عهده ي دانشگاه خواهد بود. کدام قسمت بر عهده حوزه است؟ بخش توليد احکام اجتماعي بر عهده ي حوزه است. تبديل احکام اجتماعي به معادلات کاربردي بر عهده ي دانشگاه خواهد بود. وحدت حوزه و دانشگاه در اين سير محقق مي شود. احکام اجتماعي در حوزه توليد شود، آن احکام اجتماعي که جهت گيري را براي توليد علم ايجاد مي کند، در اختيار دانشگاه قرار بگيرد و براساس آن احکام اجتماعي، دانشگاه مي تواند اقدام به توليد علم جديد کند.
همان گونه که مقام معظم رهبري مي فرمايد بهترين راهش اين است که اولين حرکت، از مناظره هاي علمي در اين خصوص آغاز شود، اين مناظره هاي علمي را در ابعاد مختلف راه بيندازيد و در هر صورت اصل صورت مسأله را تبيين کنيد. يعني امروز اگر چنان چه مسأله ي تکنولوژي را ناقص تحليل نمائيم، قطعاً زمان را از دست خواهيم داد. تکنولوژي اگر مورد شناخت عميق ما قرار نگيرد، شناخت ناقص باعث مي شود ما دوباره تسليم همين جهت گيري هاي باطلي شويم که از قبل حاکم بوده است، بايد رابطه ي علم و دين و تکنولوژي را درست بشناسيم.، دين و علم و تکنولوژي به هر صورت. علم واسطه و رابطه ي بين دين و تکنولوژي است، چنان چه اين رابطه يک رابطه عميق باشد و پذيرفته شود که علم تابعي از جهت گيري هاي ديني است، اگر اين مرحله پذيرفته شد، قطعاً معادله تصرف که همان ابزار تصرف است منجر به تکنولوژي جديد خواهد شد. در سر فصل هاي پژوهشي شما سه محور را حتماً مد نظر قرار دهيد: 1- فرهنگ ( فرهنگ حاکم با تکنولوژي ) 2- فلسفه ي حاکم بر تکنولوژي 3- اصل خود تکنولوژي، وقتي مي گوييم فرهنگ، فرهنگ برابر است با نظام ارزشي. فلسفه، مباني نظري است. محصول، يا طراحي محصول و معادلات طراحي تکنولوژي است، چه تکنولوژي الهي، چه تکنولوژي غير الهي، تکنولوژي غير الهي نيز همين گونه است. آن هم فرهنگ حاکم دارد، يعني يک نظام ارزشي بر آن حاکم است.
اگر چنان چه بدون توجه به بررسي دو سطح قبلي تکنيک را اخذ کنيم، ما را دچار عقب افتادگي عميقي مي نمايد، اين عقب افتادگي قطعاً در مراحل بعد استمرار پيدا مي کند و ما را دوباره دچار چالش هاي جديد مي کند و خداي نکرده اگر چنانچه اين رويه ادامه پيدا کند منجر به دست کشيدن از آرمان هاي انقلاب خواهد شد. يعني ناخودآگاه چون آن تکنولوژي حاوي فرهنگ است، مسلمان ها و مذهبي ها وارد دانشگاه هم که مي شوند چون مسلح به اين تکنولوژي خاص مي شوند به اين نحوه کارشناس مي شوند، اين نحوه ي کارشناسي، يک فرهنگ و يک نحوه فلسفه ي خاصي را القا مي کند و در مقام تحقق، مذهب به انزوا کشيده مي شود. مذهب فقط در حوزه ي انزوا در عمل فردي اشخاص و جامعه قرار مي گيرد و ارزش دار مي شود؛ ولي ارزش اصلي، که خود نظام اجتماعي است زير سؤال خواهد رفت.
نکته اي در مورد تمدن اسلامي
ما در تاريخ داستان انبياء و تمدن هاي انبياء را داريم تا سرانجام به وجود مبارک رسول الله و دين اسلام مي رسيم، بعد حکومت حضرت علي عليه السلام بود ولي تحقق تمدن به معناي واقعي خود انجام نشد، دين ارائه شد ولي تحقق عيني و تمدن پيدا نکرد. مردم زمان حضرت امير نيز دجار اعوجاتات بودند و ولايت جامعه به شدت دچار مشکلات شده بود، بعد از حکومت حضرت امير ديگر تمدني که تحت اداره ي معصوم باشد در کار نبود، بيش از هزار و چهار صد سال، تمدن اسلامي اصولاً تحقق پيدا نکرد. درست است که چيزي تحت عنوان مسلمان ها کارهايي کرده اند ولي تمدن اسلامي به معناي حقيقي کلمه نبود. زيرا از اشاعه ي معرفت شيعه ممانعت شد، مثلاً معماري، چه کسي مي گويد اسلامي است؟ چون گنبد هست اسلامي است؟ از کجا اين مطلب ثابت شده؟ جايي بايد حجت تمام شود تا بگوييم اين تمدن منسوب به ائمه معصومين عليهم السلام است. به آنان اصولاً اجازه حکومت ندادند. حتي در خصوص معرفت نيز جلوگيري کردند، خيلي از معارف ما را تحت تصرف قرار دادند. حال بعد از هزار و چهارصد سال و اندي حکومت اسلامي تشکيل شده، حکومتي شيعه، انقلابي شده و نظام معرفتي که در اختيار دارد نيز دچار مشکلاتي است، منطبق طبقه بندي را از ارسطو گرفته و با منطق ارسطويي نگاه به معرفت ديني کرده است، منطق ارسطويي اصل مجموعه نگري را نسبت به معرفت مدنظر قرار نداده بلکه نسبت ها را جدا جدا فرض کرده است. جامعه شناسي نيز مخدوش است، زيرا اصولاً جامعه را اصل نمي داند و فرد را اصل مي داند، وقتي جامعه را اصل ندانست، به طور طبيعي حرکت اجتماعي در آن به رسميت شناخته شده است، به طور طبيعي تکنولوژي نيز در حرکت فردي قابليت تحقق ندارد. تکنولوژي حاصل يک حرکت جمعي است. جامعه شناسي امروز که ما از آن تبعيت مي کنيم جامعه شناسي مادي است. چه مدريتش چه سازمان اش و چه جامعه اش. اعتقادات فردي در حد معرفت فردي پاسخ گوي نيازهاي ما است. نيازهاي جمعي ما نتوانسته است جواب دهد.بنابراين اگر بحث از تمدن مي کنيم، بحث از تمدن سازي مي کنيم، توليد تمدن احتياج دارد به توليد بعضي از مفاهيم. تمدن سازي سه مرحله احتياج دارد، توليد مفهوم، توليد ساختار و توليد محصول. مفاهيم اجتماعي اسلام بايد استنباط شود تا بعد ما بتوانيم ساختارهاي جديد توليد کنيم، اين سه مورد انجام نگرفته است. مفاهيمي که امروزه در اختيار ما است مفاهيم پايه و خام است، يعني همان قرآن و سنت. حال اگر چنان چه بخواهيم از اين مفاهيم پايه استفاده کنيم، احتياج به متدولوژي جديد داريم.
هدف اصيل اين تمدن نيز عدالت است، البته عدالت مراتب دارد، مفهوم عدالت اين است که انسان نسبت به جريان ايماني تعلق دارد و در مسير ايمان حرکت کند. اين مي شود يک مفهوم عام. ولي وقتي عدالت را در منزلت ايمان انسان ها نگاه مي کنيم متناسب با منزلت ايمان افراد و جوامع فرق مي کند. بنابراين اگر بر فرض ما در منزلت هفتاد هستيم، عدالت نيز متناسب با منزلت هفتاد قابليت تحقق دارد. تحقق عدالت متناسب با ظرفيت قدرت و علم جامعه است، عدالت مطلق وجود ندارد، جامعه در چه سطحي از علم و قدرت و ايمان است، متناسب با همان عدالت جريان پيدا مي کند. حتي جاري در مفهوم تکنولوژي است. عدالت در مفهوم و محصول جاري است، البته اگر توانستيد در مفهوم جريان دهيد آن گاه در محصول نيز مي توانيد جريان دهيد، بنابراين مفهوم حسن و قبح، ذاتي نيست، حسن و قبح متناسب با اختيار بشر است البته حقيقي هست ولي حقيقي بودن غير از ذاتي بودن است، اعتباري نيز نيست. حسن و قبح امري حقيقي است، اما متناسب با منزلت اجتماعي تحقق مي يابد، اين دال بر اعتباري بودنش نيست؛ ضمن اين که مراتب مختلف يک حقيقت است و در هر مرتبه معنا و مفادش فرق مي کند، حسنات الابرار سيئات المقربين، مراتبي وجود دارد که متناسب با مراتب سير اجمال به تبيين يا اجمال به تفصيل وجود دارد؛ خود خداشناسي و معرفت سير اجمال به تفصيل دارد، نه اين که اعتباري است. « جهت » يکي است، جهت ثابت است، جهت پرستش است، ولي کيفيت آن فرق مي کند چون فرق مي کند دال بر اعتباري بودنش نيست، بلکه دال بر متناسب با منزلت انسان بودن است. فرض کنيد نوعي تکنولوژي توليد کرديد که ظرفيت تحقق پرستش در آن کم تر از نوع ديگر است، تکنولوژي است ولي جهتش موافق با پرستش است، اين اعتباري نيست چون کارآمدي دارد.
اميدوارم که به هر حال در توليد ساحات مختلف تمدني با عنايت خداوند موفق باشيم و انقلاب را به سر منزل مقصود برسانيم، و السلام عليکم و رحمه الله.
پينوشتها:
1. عضو فرهنگستان علوم اسلامي قم و عضو کميسيون حوزوي شوراي عالي انقلاب فرهنگي
منبع مقاله :جمعي از نويسندگان؛ (1391)، « والعصر » گفتارهايي در زمانه شناسي / به اهتمام بسيج دانشجويي دانشگاه امام صادق (ع)، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول