مقام علمي شيخ مفيد

فعاليت علمي شيخ مفيد در شاخه هاي متعدد علوم ديني به علاوه ابتكار و نوآوري و جهد و اجتهاد اين شخصيت در بسياري از زمينه ها و رشته ها سبب شده كه علما و انديشمندان همواره به نيكي از وي ياد كنند و مقام علمي...
چهارشنبه، 10 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقام علمي شيخ مفيد
 مقام علمي شيخ مفيد

 

نويسنده: دكتر علي اكبر ولايتي




 

1. مقام علمي شيخ مفيد از نظر منابع تاريخي و انديشمندان اسلامي

فعاليت علمي شيخ مفيد در شاخه هاي متعدد علوم ديني به علاوه ابتكار و نوآوري و جهد و اجتهاد اين شخصيت در بسياري از زمينه ها و رشته ها سبب شده كه علما و انديشمندان همواره به نيكي از وي ياد كنند و مقام علمي او را گرامي بدارند. در بسياري از كتب رجال و تذكره ها تمجيد و ستايش از شيخ مفيد ديده مي شود و احترام فراواني كه مؤلفان و نويسندگان و علما به اين شخصيت گذاشته اند امري آشكار است.
محمد بن سليمان تنكابني در كتاب قصص العلما، وي را چنين توصيف مي كند: « شيخِ سديد و فاضل عميد و متكلمِ وحيد و مناظر و مجادلِ فريد، آن كه سه توقيع در سه سال از ناحيه ي مقدسه برايش اصدار يافت. » ( تنكابني، ص 514 ).
نجاشي، رجالي و شاگرد برجسته ي شيخ، درباره ي استاد خود مي نويسد: « جايگاه والاي او در فقه و كلام و روايت و وثاقت و دانش مشهورتر از آن است كه وصف شود » ( نجاشي، ص 327 ).
« حضرت صاحب الزمان - صلوات الله عليه - او را ملقب به مفيد فرمود »؛ اين نكته اي است كه مؤلف مَعالِمُ العلماء، ابن شهرآشوب ( ص 112 )، در ذكر بزرگي شيخ عنوان مي دارد.
مؤلف ريحانة الادب در كتاب ارزشمند خود شيخ مفيد را « از اركان فقها و متكلمين فرقه ي حقه، عابد و زاهد و متقي و فقيهي بارع، اصولي جامع، متكلم جدلي، محدث رجالي، داراي فضائل علميه و عمليه، جامع كمالات نفسانيه، حاضر الجواب و كثير الروايه » معرفي مي كند كه به عبادات و صدقات حرصي وافر داشت [ ... ] « بالجمله وثاقت و جلالت علمي او مسلم عامه و خاصه و مستغني از بيان و اعلم و اوثق اهل زمان خود بوده و رياست علميه اماميه در زمان خود بدو منتهي و در فقه و حديث و كلام مرجع استفاده ي فحول و با اهل هر مذهبي مناظره ها داشته است » ( مدرس تبريزي، ص 361 ).
علامه ي حلي درباره ي شيخ مي گويد: « از بزرگ ترين مشايخ شيعه و رئيس و استاد آن هاست. كليه ي دانشمندان ما كه بعد از وي آمده اند از دانش او استفاده نموده اند. فضل و دانش وي در فقه و كلام و حديث مشهورتر از آن است كه به وصف آيد. او موثق ترين و داناترين علماي عصر خود بود. رياست ديني و علمي طائفه ي شيعه ي اماميه در زمان او به وي منتهي شد » ( دواني، ج3، ص 232 ).
علامه ي بحرالعلوم او را « استاد استادان بزرگ و رئيس رؤساي ملت اسلام، گشاينده ي درهاي تحقيق با اقامه ي دليل و برهان با بيان روشن خويش، سركوبگر فرقه هاي گمراه [ ... ] معرفي مي نمايد. ‌» ( همان، ص 234 ).
مؤلف كتاب مجالس المؤمنين هم از شيخ اين گونه ياد مي كند:
« مجتهدي قدسي ضمير، و متكلمي نحرير، شاهبازي تيزآهنگ، و بديهه پردازي فيروزچنگ، اشاعره از سطوت مناظره ي او در كنج اعتدال، و حال ارباب اعتزال از دهشت مباحثه ي او مانند [ ... ] » ( شوشتري، ص 147 ).

2. مناظره هاي شيخ مفيد

مناظره هاي شيخ مفيد با اشخاص و افراد شاخص آن هنگام، كه بيش تر از علماي سني بودند، جايگاه علمي شيخ را بيش تر نشان مي دهد. در اين جا نگاهي به روايت دو مناظره ي شيخ داريم.

الف. مناظره ي شيخ مفيد با عمر بن خطاب

طبرسي در كتاب احتجاج از شيخ ابوعلي حسن بن محمد رِقّي، نقل مي كند كه شيخ مفيد فرمود: « شبي در خواب ديدم گويا به راهي مي روم، ناگاه چشمم به جمعيتي افتاد كه به گرد مردي حلقه زده بودند، و آن مرد براي آن ها قصه مي گفت، پرسيدم آن مرد كيست؟ گفتند: عمر بن خطاب است. نزد عمر رفتم. ديدم مردي با او سخن مي گويد، ولي من سخن آن ها را نمي فهميدم، سخنانش را قطع كرد و به عمر گفتم: بگو دليل بر برتري ابوبكر، در آيه غار( توبه: 40) چيست؟
عمر گفت: شش نكته اي كه در اين آيه وجود دارد بيانگر فضيلت ابوبكر است. آنگاه آن شش نكته را چنين برشمرد:
1. خداوند در قرآن از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ياد كرده، و ابوبكر را دومين نفر قرار داده است ( ثانِي اثنان )؛
2. خداوند در اين آيه آن دو ( پيامبر و ابوبكر ) را در كنار هم، در يك مكان ياد كرده، و اين بيانگر پيوند آن دو است ( ا‍ِذْ هُما في الغار)؛
3. خداوند در آيه ي مذكور، ابوبكر را صاحب ( رفيق ) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌ياد كرده كه حاكي از درجه ي بالاي ابوبكر است ( اِذْ يقول لِصاحِبِهِ)؛
4. خداوند از مهرباني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به ابوبكر خبر داده، آن جا كه پيامبر به ابوبكر مي فرمايد: « لا تَحْزَن: غمگين نباش »؛
5. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به ابوبكر خبر داده كه خداوند ياور هر دوي ما به طور مساوي و مدافع ماست ( إنَّ الله مَعَنا )؛
6. خداوند در اين آيه از نازل شدن سكينه و آرامش به ابوبكر خبر داده است؛ زيرا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هميشه داراي آرامش بود و نيازي به فرود آمدن آرامش نداشت ( فَاَنْزَلَ اللهُ سَكينَتَهُ عَلَيه ).
اين شش نكته بيانگر برتري ابوبكر است، كه تو و ديگران قدرت ردّ آن را نداريد.
شيخ مفيد(رحمه الله) مي گويد: من به او گفتم: به راستي حقّ رفاقت با ابوبكر را ادا كردي، ولي من به ياري خدا به همه ي آن شش نكته پاسخ مي دهم، مانند باد تندي كه در روز طوفاني، خاكستري را مي پراكند، و آن اين است:
1. دومين نفر قراردادن ابوبكر دليل فضيلت او نيست؛ زيرا مؤمن با مؤمن، و هم چنين مؤمن با كافر، در يك جا قرار مي گيرند، وقتي كه انسان بخواهد يكي از آن ها را ذكر كند مي گويد دومين آن دو ( ثاني اثنان )؛
2. ذكر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ابوبكر در كنار هم نيز دلالتي بر فضيلت ابوبكر ندارد، زيرا در يك جا جمع شدن، دليل بر خوبي نيست، چه بسا مؤمن و كافر در يك جا جمع مي شوند، چنان كه در مسجد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه شرافتش از غار ثور بيشتر است، مؤمن و منافق با هم مي آمدند و در آن جا كنار هم اجتماع مي كردند، از اين رو در قرآن مي خوانيم: «فَمَالِ الَّذِينَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِينَ‌؛ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ‌؛ اين كافران را چه مي شود كه با سرعت نزد تو مي آيند، از راست و چپ، گروه گروه » ( معارج: 36-37). و هم چنين در كشتي نوح (عليه السّلام) هم پيغمبر بود و هم شيطان و حيوانات، پس اجتماع در يك مكان، دليل فضيلت نيست.
3. اما در مورد مصاحبت، اين نيز دليل فضيلت نيست؛ زيرا مصاحب به معني همراه است، و چه بسا كافر با مؤمني همراه باشد، چنان كه خداوند در قرآن مي فرمايد: « قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ: دوست ( با ايمان ) او ( ثروتمند مغرور و بي ايمان ) كه با او به گفت و گو پرداخته بود، گفت: ‌آيا به خدايي كه تو را از خاك آفريده كافر شدي؟ » (كهف: 37 ).
4. اين كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « لا تَحْزَن: محزون مباش » اين دليل خطاي ابوبكر است نه دليل فضيلت او، زيرا حزن ابوبكر، يا اطاعت بود يا گناه، اگر اطاعت بود، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از آن نهي نمي كرد پس گناه بود. اين كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « إِنَّ الله مَعَنا: خدا با ماست » دليل آن نيست كه منظور هر دو باشند، بلكه منظور شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به تنهايي است، و پيامبر از خودش تعبير به جمع مي كند، چنان كه خداوند در قرآن از خود با لفظ جمع ياد كرده و مي فرمايد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌: ما ذكر ( قرآن ) را فرو فرستاديم، و ما قطعاً آن را نگهبانيم » (حجر: 9 ).
5. اين كه گفتي سكينه و آرامش بر ابوبكر نازل شده، با ظاهر سياق آيه مخالف است؛ زيرا سكينه بر آن كس نازل شد كه طبق قسمت آخر آيه، لشگر نامرئي خدا به ياري او شتافت، كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌باشد، اگر بخواهي بگويي هر دو ( سكينه و ياري لشكر نامرئي ) براي ابوبكر بود، بايد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌را در اين جا از نبوت خارج سازي، پس سكينه بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرود آمد؛ زيرا او در اين مورد ( در غار ) تنها كسي بود كه شايستگي آرامش داشت، ولي در قرآن در مورد ديگر كه هر دو آمده است، چنان كه در قرآن ( فتح: 26 ) مي خوانيم: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ: خداوند آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنان فرو فرستاد ». بنابراين، اگر به اين جمله ( آيه ي غار ) براي رفيقت استدلال نكني بهتر است. شيخ مفيد گويد: او ( عمر ) ديگر نتوانست، پاسخ مرا بدهد، و مردم از دورش پراكنده شدند، و من از خواب بيدار شدم ( طبرسي، ج2، ص 657-663 ).
اين مناظره اگرچه در خواب بوده اما قوت استدلال شيخ در آن عيان است و شخصيت جدلي و تسلط او بر مباحث كلامي و حديثي را به خوبي نمايان مي سازد.

ب. مناظره شيخ مفيد با قاضي عبدالجبار معتزلي

مؤلف قصص العلماء در اين باره مي نويسد: ‌« شيخ چون از موطن خود هجرت كرد و به بغداد آمد و در مجلس درس قاضي عبدالجبار معتزلي وارد شد و در صف نعال بنشست، پس گفت كه: اي قاضي، اگر اذن باشد مسئله اي سؤال كنم. قاضي اذن داد. شيخ فرمود كه حديث غدير خم آيا مسلم است يا نه؟ قاضي گفت كه مسلم است. شيخ گفت كه مراد از مولا چه باشد؟ قاضي گفت: مراد اولاست. شيخ گفت: پس چرا خلاف ميان سني و شيعه واقع است در تعيين امام؟ قاضي گفت: اي برادر، خبر غدير روايت است و خلافت ابوبكر، درايت و عاقل درايت را به جهت روايت ترك نكند؛ بلكه درايت مقدم است. شيخ فرمود كه چه مي گوييد در اين حديث كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: " يا عَلي حَرْبُكَ حَرْبِي و سِلْمُك سِلمِي؟ " قاضي گفت: صحيح است. شيخ فرمود: چه گويي در اصحاب جمل كه با علي جنگ كردند؟ قاضي گفت كه: ايشان توبه كردند. شيخ فرمود كه: جنگ درايت است و توبه، روايت و مرد عاقل درايت را ترك نكند به جهت روايت؛ زيرا كه درايت مقدم است بر روايت. قاضي ساكت شد و از اسم شيخ سؤال كرد. پس، از جاي خود برخاست و شيخ را بر جاي خود نشاند و گفت: " اَنتَ المُفيدُ حقّاً ". وجوه علمي مجلس متغير شدند. قاضي گفت: اي علما، از جواب او عاجز مانده ام. اگر شما را جوابي است، بگوييد تا او برخيزد و به مقام خود نشيند. پس سلطان عضدالدوله چون اين ماجرا بشنيد، به جهت شيخ مركبي خاص با زين و لجام زرين و صد دينار و زر خليفتي كه هر دينار آن ده دينار بود و يك غلام عطا كرد و هر روز، ده من نان و پنج من گوشت براي مجلس او مقرر داشت و جبه اي و دستار نيكويي بدو عطا كرد، پس آن جناب به لقب مفيد ملقب شد » ( تنكابني، ص 514-515؛ مدرس تبريزي، ص 361-362 ).
مؤلف مجالس المؤمنين نيز اين گونه به مناظره ي مزبور پرداخته است:
« در عصر شيخ مفيد (رحمه الله)، يكي از علماي بزرگ اهل تسنن، در بغداد مجلس درسي داشت و به نام " قاضي عبدالجبّار " خوانده مي شد، روزي قاضي عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّي و شيعه حاضر بودند، در آن روز شيخ مفيد نيز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضي تا آن روز شيخ مفيد را نديده بود، ولي وصفش را شنيده بود. پس از لحظه اي، شيخ مفيد به قاضي رو كرد و گفت: آيا اجازه مي دهي در حضور اين دانشمندان سؤالي از شما كنم؟ قاضي گفت: بپرس. شيخ مفيد گفت: اين حديثي كه شيعيان روايت مي كنند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در صحراي غدير، درباره ي علي (عليه السّلام) فرمود: « مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِي مَوْلاهُ » آيا اين حديث صحيح است و يا اين كه شيعه آن را به دروغ ساخته است؟
قاضي: اين روايت، صحيح است.
شيخ مفيد: منظور از كلمه " مولي " در اين روايت چيست؟
قاضي: منظور، آقايي و اولويت است.
شيخ مفيد: اگر چنين است پس طبق فرموده ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌علي (عليه السّلام) آقايي و اولويت بر ديگران دارد، بنابراين، اين همه اختلاف و دشمني ها بين شيعه و سنّي براي چيست؟
قاضي: اي برادر! اين حديث روايت است، ولي خلافت ابوبكر درايت و امري مسلم است، و آدم عاقل به خاطر روايتي درايت را ترك نمي كند.
شيخ مفيد: شما درباره ي اين حديث چه مي گوييد كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ‌در شأن علي (عليه السّلام) فرمود: « يا عَلي حَرْبُكَ حَرْبِي و سِلمُكَ سِلمِي »؟
قاضي: اين حديث، صحيح است.
شيخ مفيد: بنابراين آنان كه جنگ جمل را به راه انداختند مانند طلحه و زبير و عايشه و با علي (عليه السّلام) جنگيدند، طبق حديث فوق و اعتراف شما به صحت آن، بايد ( ‌با شخص رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) جنگيده باشند ) و كافر باشند.
قاضي: اي برادر! آن ها توبه كردند.
شيخ مفيد: جنگ جمل درايت و قطعي است، ولي در اين كه پديد آورندگان جنگ توبه كرده اند، روايت و شنيدني است، و به گفته تو نبايد درايت را فداي روايت كرد، و مرد عاقل به خاطر روايت، درايت را ترك نمي كند.
قاضي، در پاسخ اين سؤال فرو مانده، پس از ساعتي درنگ، سرش را بلند كرد و گفت: « تو كيستي؟ »
شيخ مفيد: من خادم شما محمد بن محمد بن نعمان هستم.
قاضي همان دم برخاست و دست شيخ مفيد را گرفت و بر جاي خود نشانيد و به او گفت: « اَنتَ المُفيدُ حقّاً »، علماي مجلس از رفتار قاضي رنجيده خاطر شدند و همهمه كردند، قاضي به آنها گفت: من در پاسخ اين شيخ درمانده شدم، اگر هر يك از شما پاسخي دارد، برخيزد و بيان كند.
هيچ كس برنخاست، به اين ترتيب، شيخ مفيد پيروز شد و لقب " مفيد " در اين مجلس، براي او بر سر زبان هاي مردم افتاد » ( شوشتري، ج1، ص 200-201 ).
البته اين روايت به گونه اي ديگر در منابع نقل شده كه به جاي قاضي عبدالجبّار، علي بن عيسي رماني آن فردي معرفي شده كه شيخ با وي مناظره كرده است: كه تلخيصي از آن چنين است:
« سيد مرتضي، كه بزرگ ترين شاگرد شيخ مفيد است، در كتاب مجموعة ورّام مي نويسد: مفيد اصلاً از عكبري است، در ايام كودكي همراه پدرش به بغداد آمد و نزد ابوعبدالله معروف به جعل به تحصيل پرداخت. سپس به مجلس ابوياسر،‌ كه در دروازه ي خراسان تدريس مي كرد، حضور يافت. چون ابوياسر از عهده ي بحث و پرسش هاي او درمانده شد او را به علي بن عيسي رمّاني، كه از بزرگان علماي كلام بود، ارجاع داد و گفت: چرا به نزد او نمي روي تا از او استفاده كني؟ مفيد گفت: او را نمي شناسم و كسي ندارم مرا به او معرفي كند. ابوياسر يكي از شاگردان خود را همراه او كرد و نزد رماني فرستاد. چون مجلس رماني از فضلا و دانشمندان پر بود، مفيد در صف نعال نشست و به تدريج كه مجلس خلوت شد نزديك تر رفت. در آن اثنا، مردي از اهل بصره آمد و از رماني پرسيد چه مي فرماييد درباره ي حديث غدير و داستان غار؟ رماني گفت داستان غار درايت ( يعني امري مسلم و معقول ) است و حديث غدير روايت و منقول، و آنچه از درايت و امر مسلم استفاده مي شود از روايت مستفاد نمي گردد. مرد بصري سكوت كرد و برخاست و از مجلس بيرون رفت.
در اين موقع مفيد خود را به رماني نزديك گردانيد و گفت: سؤال دارم. رماني گفت: ‌بگو! شيخ مفيد گفت: چه مي فرماييد درباره ي كسي كه بر امام عادل خروج كند و با وي جنگ نمايد؟ رماني گفت: او كافر است، بعد گفت: نه فاسق است. شيخ مفيد پرسيد: راجع به امامت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (عليه السّلام) چه مي گوييد؟ ‌رماني گفت: او امام است. مفيد گفت: درباره ي طلحه و زبير ( دو آتش افروز جنگ جمل بر ضد اميرالمؤمنين ) چه مي فرماييد؟ رماني گفت: آن ها از اين عمل توبه كردند. شيخ مفيد گفت: جناب استاد، داستان جنگ جمل درايت و امر مسلمي است و توبه كردن طلحه و زبير روايت است! رماني كه متوجه موضوع شد گفت: مگر موقعي كه آن مرد بصري از من سؤال كرد تو حاضر بودي؟ شيخ مفيد گفت: آري. رماني گفت: اين سخن به جاي آنچه من گفتم! اشكال تو وارد است! آنگاه پرسيد: تو كيستي و نزد كدام يك از علماي اين شهر درس مي خواني؟ مفيد گفت: نزد شيخ ابوعبدالله جعل. رماني گفت: بنشين تا من مراجعت كنم. سپس برخاست و به درون خانه رفت و پس از لحظه اي برگشت و نامه اي سربسته به وي داد و گفت: اين را به استاد خود بده. مفيد نامه را آورد و به استادش تسليم كرد. استاد نامه را گشود و شروع به قرائت آن كرد و طي مطالعه ي آن به خنده افتاد. پس از قرائت نامه گفت: رماني ماجرايي را كه ميان تو و او در مجلس وي روي داده نوشته و سفارش تو را نموده و تو را ملقب به مفيد كرده است » ( دواني، ص 29-35؛ مدرس تبريزي، ص 362-363 ).
اين روايت ها از مناظره ي شيخ مفيد با قاضي عبدالجبار يا رماني نشان از مهارت، دانش، و استادي شيخ مفيد در مباحث كلامي و ديني دارد و مقام علمي او را عيان مي سازد.

3. فضائل شيخ مفيد

الف. توقيعات ولي عصر(عج)‌به شيخ مفيد

منابع موجود فضائل و كرامات متعددي به شيخ مفيد نسبت داده اند. يكي از اين فضائل ارسال توقيعاتي از جانب امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) براي وي است. علي دواني مي نويسد: « دانشمند بزرگوار شيخ ابوطالب طبرسي در كتاب نامدارش سه توقيع از حضرت ولي عصر نقل كرده كه به افتخار شيخ مفيد صادر گشته و حضرت او را مشمول عنايات خاص و الطاف مخصوص خود قرار داده است » ( دواني، ج3، ص 237 ).
يكي ديگر از منابع آورده است كه: « طبرسي در كتاب احتجاج دو نامه از حضرت مهدي به شيخ مفيد نقل كرده است، اين نامه ها را شخص مورد اعتمادي به شيخ مفيد رسانده ولي نام آن شخص ذكر نشده است. چند تن از مؤلفين اين دو نامه را در شمار توقيعات آن حضرت آورده اند » ( حائري، ج5، ص 150 ).
مؤلف ريحانة الادب مي نويسد از امتيازات و فضائل خاصه ي شيخ مفيد چند فقره توقيع رفيع همايوني است كه از ناحيه ي مقدسه ي حضرت ولي عصر شرف صدور يافته و در كتب رجال و تراجم و سير نگارش داده اند ( مدرس تبريزي، ص 364 ).
حال ببينيم احمد بن علي بن علي بن ابي طالب طبرسي در كتاب احتجاج چگونه از اين موضوع ياد كرده است: « مكتوبي در اواخر ماه صفر سال 410 از ناحيه ي مقدسه ي امام زمان - عليه السلام - به شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان - قدس الله روحه - رسيد. رساننده ي آن مكتوب گفته است كه آن را از ناحيه اي متصل به حجاز آورده است، آن توقيع اين است:

توقيع نخست

« نامه اي به برادر با ايمان و دوست با استقامت ما، ابوعبدالله محمد بن نعمان شيخ مفيد كه خداوند عزت وي را هميشگي بدارد.
سلام خداوند بر تو اي كسي كه در دوستي ما به زيور اخلاص آراسته اي و در اعتقاد و ايمان به ما، داراي امتياز مخصوص هستي. ما در مورد نعمت وجود تو، خداوند يكتا را سپاس گزاريم، و از پيشگاه مقدس خداوندي استدعا مي كنيم كه بر سيد و مولاي حضرت محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندان او درود و صلوات پياپي و بي نهايت خويش را نازل فرمايد.
از آن جا كه در راه ياري حق و بيان سخنان و نصايح ما صادقانه كوشيدي، خداوند اين افتخار را به شما ارزاني داشته و به ما اجازه فرموده است كه با شما مكاتبه كنيم.
شما مكلفيد كه اوامر و دستورات ما را به دوستان ما برسانيد، خداوند عزت و توفيق اطاعتش را به آنان مرحمت فرمايد و مهمات آنان را كفايت كرده، در پناه لطف خويش محفوظشان دارد.
با ياري خداوند متعال در مقابل دشمنان ما كه از دين خداوند روي برگردانده اند براساس تذكرات، استقامت كن و با خواست الهي دستورات ما را به آنان كه از تو مي پذيرند و گفتار ما موجب آرامش آن هاست ابلاغ كن. با اين كه بر اساس فرمان خداوند بزرگ و صلاح واقعي آن ها ما و شيعيانمان تا زماني كه حكومت در اختيار ستمگران است در نقطه اي دور و پنهان از ديده ها به سر مي بريم، ولي از تمام حوادث و ماجراهايي كه بر شما مي گذرد كاملاً مطلع هستيم و هيچ چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نيست. از خطاها و گناهاني كه بندگان صالح خداوند از آن ها دوري مي كردند ولي اكثر شما مرتكب شديد باخبريم. از عهدشكني ها و پشت سر گذاشتن عهد و پيمان ها بااطلاعيم. گويي اين ها از لغزش هاي خود خبر ندارند، با همه ي گناهان، ما هرگز امور شما را مهمل نگذاشته، شما را فراموش نمي كنيم و اگر عنايات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگي شما را دربر مي گرفت و دشمنان شما را از بين مي بردند. پس، از خداوند بترسيد و تقوا پيشه كنيد و به خاندان رسالت مدد رسانيد. در برابر فتنه هايي كه پيش مي آيد و البته عده اي در اين آزمايش و برخورد با فتنه ها هلاك مي شوند، مقاومت كنيد و البته همه ي اين ها از نشانه هاي حركت و قيام ماست. اوامر و نواحي ما را متروك نگذاريد و بدانيد كه علي رغم كراهت و ناخشنودي كفار و مشركان، خداوند نور خود را تمام خواهد كرد. تقيه را از دست ندهيد [ ... ] من وليِ خدا هستم، سعادت پويندگان راه حق را تضمين مي كنم. پس سعي كنيد اعمال شما طوري باشد كه شما را به ما نزديك سازد و از گناهاني كه موجب نارضايتي ما را فراهم نمايد بترسيد و دوري كنيد.
امر قيام ما با اجازه ي خداوند به طور ناگهاني انجام خواهد شد و ديگر در آن هنگام توبه فايده اي ندارد و سودي نبخشد. عدم التزام به دستورات ما، موجب مي شود كه بدون توبه از دنيا بروند و ديگر ندامت و پشيماني نفعي نخواهد داشت.
اي شيخ مفيد! خداوند شما را با الهامات غيبي خود ارشاد و توفيقات خويش را در سايه ي رحمت بي پايانش نصيب ما فرمايد ». ( طبرسي، ج2، ص 597؛ مجلسي، ج53، ص 175-176 ).

توقيع دوم

نامه اي ديگر نيز در 23 ذيحجه 1412 به دست شيخ مفيد رسيده است و متن آن از اين قرار است:
« درود خدا بر تو اي ياري رسان حق! و آن كه با گفتار راستين و شايسته، مردم را به سوي حق فرامي خواني!
ما در نامه ي خويش به سوي تو، خداي جهان آفرين را، كه خدايي جز او نيست ( و ) خداي ما و خداي نياكانِ ( گران قدر ) ماست، سپاس مي گذاريم و از بارگاه باعظمتش بر سرور و سالارمان محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) آخرين پيام آور خدا و خاندان پاك و مطهرش، درودي جاودانه مي طلبيم.
اما بعد؛ دوست راه يافته به حقيقت، خداوند بدان وسيله اي كه به سبب دوستان ويژه ي خود، به تو ارزاني داشته است، وجودت را حفظ و تو را از نيرنگ دشمنانش حراست فرمايد. ما ناظر نيايشِ ( عارفانه و راز و نياز پرشور و پراخلاص ) تو با خدا بوديم و از خداي جهان آفرين برآورده شدن آن ( خواسته ات ) را خواستيم. ما اينك در قرارگاه خويش، در مكاني ناشناخته بر فراز قله اي سر به آسمان كشيده، اقامت گزيده ايم كه به تازگي به خاطر عناصري بيدادپيشه و بي ايمان، به ناگزير از منطقه اي پُر دار و درخت بدين جا آمده ايم و به زودي از اين جا نيز به دشتي گسترده كه چندان از آبادي به دور نيست، فرود خواهيم آمد و از وضعيت و شرايط آينده ي خويش تو را آگاه خواهيم ساخت تا بدان وسيله در جريان باشي كه به خاطر كارهاي سازنده و شايسته ات نزد ما مقربي و خداوند به مهر و لطف خود، تو را به انجام و تدبير اين كارهاي شايسته توفيق ارزاني داشته است. از اين رو تو - كه خداي جهان آفرين با چشم عنايتش، كه هرگز آن را خواب نمي گيرد، وجودت را حفظ كند - در برابر فتنه اي كه جان آنان را كه آن را در دل هايشان كشته اند، به نابودي خواهند افكند، بايد بايستي! و بايد باطل گرايان بدانديش را بترساني؛ زيرا از سركوبي آنان، ايمان آوردگان، شادمان و جنايتكاران، اندوه زده خواهند شد. و نشانه ي حركت و جنبش ما از اين خانه نشيني و كناره گيري، رخداد مهمي است كه در سرزمين وحي و رسالت، مكه ي معظمه، از سوي پليدان نفاق پيشه و نكوهيده، رخ خواهد داد، از جانب عنصري سفاك كه ريختن خون هاي محترم را حلال شمرده و به نيرنگ خويش، آهنگ جان ايمان آوردگان خواهد كرد، اما به هدف ستم بار و تجاوزكارانه ي خويش دست نخواهد يافت، زيرا ما پشت سر موحدان شايسته كردار، به وسيله ي نيايش و راز و نيازي كه از فرمان رواي ‌آسمان و زمين پوشيده نمي ماند، آنان را حفاظت و نگه داري خواهيم كرد. بنابراين، قلب هاي دوستان ما به دعاي ما به بارگاه خدا، آرامش و اطمينان يابد و آسوده خاطر باشند كه خداوند آنان را بسنده است و گرچه درگيري هاي هراس انگيزي، آنان را به دلهره مي افكند، اما از گزند آن عنصر تبهكار در امان خواهند بود و سرانجام، كار با دست توانا و ساخت تدبير نيكوي خدا - تا هنگامي كه پيروان ما از گناهان دوري گزينند - شايسته و نيكو خواهد بود.
هان اي دوست پراخلاص، كه همواره در راه ما بر ضد بيدادگران در سنگر جهاد و پيكاري، خداوند همان سان كه دوستان شايسته كردار پيشين ما را تأييد فرمود، تو را نيز تأييد نمايد. ما به تو اطمينان مي دهيم كه هر كس از برادران ديني ات، پرواي پروردگارش را پيشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه ي نابودكننده و گرفتاري هاي تيره و تار و گمراه گرانه، در امان خواهد بود و هر آن كس كه در دادن نعمت هايي كه خداوند به او ارزاني داشته، به كساني كه دستور رسيدگي به آنان را داده است، بخل ورزد، چنين كسي در اين جهاد و سراي ديگر، بازنده و زيان كار خواهد بود.
دوست واقعي، اگر پيروان ما - كه خداي آنان را در فرمان برداري خويش توفيق ارزاني بدارد - به راستي در راه وفاي به عهد و پيماني كه بر دوش دارند، هم دل و يك صدا بودند، هرگز خجستگي ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد و سعادت ديدار ما، ديداري بر اساس عرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما، زودتر روزيِ آنان مي گشت. از اين جز برخي رفتار ناشايسته ي آنان كه ناخوشايند ماست و آن عملكرد را زيبنده ي اينان نمي دانيم، عامل ديگري ما را از آنان دور نمي دارد. خداوند ما را در ياري بسنده و نيك، كارساز است و درود او بر سالار و هشداردهنده ي ما محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندان پاكش باد » ( ‌طبرسي، ج2، ص 597 ).
توقيع سومي نيز پيش از درگذشت شيخ مفيد براي وي ارسال گشته است:

توقيع سوم

« درود بر تو اي دوست پراخلاص، اما بعد، درود بر تو اي دوست پراخلاص در دين خدا، اي آنكه در عشق و ايمان به خاندان وحي و رسالت به اوج آگاهي و يقين پر كشيده اي! ما در نامه ي خويش به سوي تو، آفريدگار بي همتايي را كه جز او خدايي نيست، سپاس گفته و از بارگاه او بر سرور و سالار و پيام آورمان محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و خاندان گران قدر و پاك او درود و رحمت جاودانه مي طلبيم. و به تو كه خداوند براي ياري حق توفيقت ارزاني داشته، پاداشت را به خاطر سخنان جاودانه اي كه با صداقت از جانب ما مي گويي، كامل و افزون سازد. اعلام مي داريم كه به ما ( از جانب آفريدگار هستي ) اجازه داده شده است كه تو را به افتخار دريافت نامه و پيام كتبي مفتخر ساخته و تو را مسئول سازيم كه آنچه را به تو مي نگاريم، همه را به دوستان راستين ما كه در قلمرو پيام رساني ات هستند، برساني. به آن دوستان و شيفتگاني كه خداوند به بركت فرمان برداري از حق، گرامي شان بدارد و در پرتو حراست و عنايت خود به آنان، كارهايشان را كفايت و مشكلاتشان را مرتفع سازد. از اين رو، به آنچه يادآوري كرديم، آگاه باش كه خداوند با ياري اش تو را در برابر دشمنانش، كه از مرزهاي دين او بيرون رفته اند، تأييد فرمايد و نيز در كار بزرگ رسانيدن آنچه كه به خواست خداوند بر تو يادآوري و ترسيم خواهيم نمود به كساني كه بدان ها اطمينان و اعتماد داري، عمل نما. گرچه ما اينك آنچه خداوند ( ‌بر اساس حكمت خويش ) براي ما و پيروان باايمانمان صلاح انديشيده است، تا هنگامي كه حكومت دنيا در دست فاسقان و استبدادگران است، در مكاني دور از قلمرو بيدادگران سكونت گزيده ايم، اما بر اوضاع و اخبار شما و جامعه ي شما به خوبي آگاهيم. چيزي از رخدادهاي زندگي شما بر ما پوشيده نمي ماند و شرايط غم بار و دردناكي كه شما بدان گرفتار آمده ايد، آن گونه كه هست براي ما شناخته شده است؛ از آن زماني كه بسياري از شما به راه و رسم ناپسندي كه پيشينيان شايسته كردارتان از آن دوري مي گزيدند، روي آورده و پيمان فطرت را، به گونه اي پشت سر انداختيد كه گويي هرگز بدان آگاه نيستيد. و آنگاه ( به كيفر گناهان ) به اين شرايط غم بار و خفت انگيز گرفتار گشتيد.
ما از سرپرستي و رسيدگي به امور شما كوتاهي نورزيده و ياد شما را از صفحه ي خاطر خويش نزدوده ايم؛ كه اگر جز اين بود، موج سختي ها بر شما فرود مي آمد و دشمنان بدخواه و كينه توز شما را ريشه كن مي ساختند.
پس پرواي خداوند را پيشه سازيد و از ( اهداف بلند آسماني ) ما پشتيباني كنيد تا شما را از فتنه اي كه به سويتان روي آورده است و شما اينك در لبه ي پرتگاه آن قرار گرفته ايد نجات بخشيم. از نگون بختي و فتنه اي كه هر كس مرگش فرارسيده باشد در آن نابود مي گردد و آن كس كه به آرزوي خويش رسيده باشد، از آن دور مي ماند، و آن فتنه نشانه اي از نشانه هاي نزديك شدن جنبش ماست و پخش نمودن خبر آن به دستور ما، به وسيله ي شماست. خداوند نور خود را، گرچه شرك گرايان را، خوش نيايد، كامل خواهد گردانيد. از برافروختن و شعله ور ساختن آتش پرشراره ي جاهليت كه گروه هاي اموي مسلك، آن را برافروخته و گروه هدايت يافتگان را به وسيله ي آن مي ترسانند، به سپر دفاعي « تقيه » پناه برده و بدان چنگ زنيد. من نجات آن كسي را تضمين مي كنم كه در آن فتنه براي خود، موقعيت و جايگاهي نجويد و در انتقاد و عيب جويي از آن به راهي خداپسندانه گام سپارد.
از رويدادي كه به هنگامه ي فرارسيدن جمادي الاول امسال روي خواهد داد، عبرت آموزيد و از خواب گراني كه شما را ربوده است، براي رخداد سهمگين از آن بيدار شويد. به زودي نشانه اي روشن از آسمان و نشانه اي روشن از زمين پديدار خواهد گشت. در شرق عالم رويدادهاي اندوه بار و دلهره آور رخ خواهد گشود و آنگاه گروه هايي كه از اسلام بيرون رفته اند، بر عراق سلطه خواهند يافت. بر اثر سياست ناهنجار آنان، مردم دچار تنگي معيشت و روزي مي شوند و پس از مدتي بر اثر نابودي استبدادگري بدكار، رنج ها و دردها برطرف خواهد شد و آنگاه پرواپيشگان درست انديش و شايسته كردار، از نابودي او شادمان خواهند شد. مردمي كه از نقاط مختلف كره ي زمين به زيارت خانه ي خدا مي روند، هرچه بخواهند در دسترس آنان قرار خواهد گرفت و ما در آسان ساختن سفر حج آنان مطابق دلخواهشان نقش و موقعيت ويژه اي خواهيم داشت كه در پرتو نظم و تدبير و انسجام، آشكار مي گردد. از اين رو، هر يك از شما بايد با همه ي وجود و امكانات به كارهايي بپردازيد كه او را به دوستي ما نزديك مي سازد و از كارهايي كه ناخوشايند و موجب خشم و ناراحتي ما مي گردد، به شدت دوري جوييد، زيرا فرمان مرگ به طور ناگهاني فرا مي رسد، در شرايطي كه بازگشت و توبه سودي نبخشيده و پشيماني از گناه و زشت كاري او را از كيفر عادلانه ي ما، رهايي نخواهد داد. خداوند، راه رشد و رستگاري را به شما الهام بخشد و وسايل پيروزي، به مهر و لطف خويش، برايتان فراهم آورد.
هان اي برادر پرمهر و پراخلاق و باصفاي در محبت، و اي يار و ياور باوفاي ما، اين نامه ي ما به سوي توست، خداوند به چشم بيداري اش، كه هرگز آن را خواب نمي گيرد، تو را حفظ كند؛ اين نامه را نگه دار و آنچه را برايت نگاشته ايم به كسي نشان مده و هيچ كسي را از محتواي آن آگاه مساز و آنچه را در اين نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خويش بازگو و به خواست خداوند پيروان ما را به عملكرد بر طبق محتواي آن، سفارش كن و درود خدا بر محمد و خاندان پاك و پاكيزه اش باد » ( طبرسي، ج2، ص 597؛ مجلسي، ج3، ص 175 ).
محتواي اين توقيعات شامل انذار و تذكرات و ارشادات امام زمان خطاب به شيعيان است و مشخص است كه شيخ مفيد در آن زمان به دليل زعامت جامعه ي شيعيان مي توانست اين پيام را به آنان انتقال دهد. جايگاه و مقام بزرگ شيخ مفيد را مي توان از خلال اين توقيعات درك كرد.

ب. فتواي عجيب شيخ مفيد

مؤلف قصص العلماء‌ نقل مي كند: « گويند از دهات، كسي به خدمت شيخ رسيد و سؤال كرد كه زني حامله فوت كرده و حملش زنده است. آيا بايد شكم ضعيفه را شكافت و طفل را بيرون آورد يا اين كه با آن حمل او را دفن كنيم؟ شيخ فرمود: با همان حمل او را دفن كنيد. آن مرد برگشت؛ در اثناي راه ديد كه سواري از پشت سر مي تازد و مي آيد. وقتي نزديك او رسيد، گفت: اي مرد، شيخ فرموده است كه شكم آن ضعيفه را شق كنيد و طفل را بيرون آوريد و ضعيفه را دفن كنيد. آن مرد چنين كرد.
بعد از چندي ماجرا را براي شيخ نقل كردند. شيخ فرمود كه: من كسي را نفرستاده بودم. معلوم است كه آن كس حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بود. الحال كه در احكام شرعيه خبط و خطا مي كنيم، همان بهتر كه ديگر فتوا ندهيم؛ پس درِ خانه ي خود را بست و بيرون نيامد. ناگاه از حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) توقيعي بيرون آمد به سوي شيخ كه: بر شماست اين كه فتوا بگوييد و بر ماست كه تسديد (1) كنيم شما را و نگذاريم كه در خطا واقع شويد پس شيخ بار ديگر به مسند فتوا نشست » ( تنكابني، ص 515-516 ).

پي‌نوشت‌ها:

1. به راه راستي و درستي هدايت كردنِ كسي، توفيق دادن.

منبع مقاله :
ولايتي، علي اكبر، (1391)، شيخ مفيد، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما