نظام و قواعد عقايد و مباحث علم کلام، تاريخي است و در گذر روزگاران شکل مي گيرد و پديد مي آيد. (1) هر نسلي به نسل پيشين موضوعي يا انگاره اي کلامي و يا ساختاري نظام مند مي افزايد. اين واقعيت را مي توان با تتبع تاريخي و زماني کتاب هايي که در عقايد و کلام نگاشته شده دريافت کرد و از ظهور و بروز مباحث و موضوع هاي کلامي و سير تاريخي آنان اطلاع حاصل کرد.
ادوار تاريخي کلام شيعي را به جهات مختلف مي توان تصوير کرد؛ در اينجا به اجمال دو جهت آن مطرح مي شود.
الف. از جهت تحول ساختاري
که چند مرحله را مي توان براي آن تصوير کرد. (2)1. مرحله تکوين- عصر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)
مقصود از تکوين علم کلام در اين دوره، مطلق بحث و گفت و گو درباره عقايد ديني جهت تبيين و اثبات آن ها و پاسخ گويي به اشکال ها درباره آن ها است. مراجعه به قرآن کريم، روايت ها و احاديث پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بيانگر طرح بحث هاي کلامي در همان عصر ظهور اسلام است. (3) حضور پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) دست رسي آسان به ايشان، محدوديت دامنه اختلاف ها در مسائل به دليل مرجعيت تامه آن حضرت، موجب شده بود تا زمينه اي براي تدوين مباحث کلامي پيش نيايد. (4)2. مرحله گسترش- پس از رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) تا اوايل قرن دوم هجري
در سال هاي بعد از رحلت، با پيروزي هاي وسيع و زياد مسلمانان و گسترش قلمرو جغرافياي اسلام، اختلاط با غيرمسلمانان و صاحبان آئين ها و مذاهب ديگر نيز بيشتر شد. وجود عالمان و احبار، اسقف ها و بطريق هاي اهل بحث که به دنبال بحث و تحقيق درباره اديان و مذاهب بودند، موجب شد تا بحث هاي کلامي رواج گرفته و گسترش يابد.امام امير المؤمنين (صلي الله عليه و آله) نيز علي رغم محدوديت ها و موانع و همچنين گرفتاري هاي دوره کوتاه خلافتش، با توجه به مرجعيت علمي و فکريش در کنار بحث ها و مناظرات، خطبه ها و حديث هايي براي مردم القا کردند که رد آن ها مواد اوليه معارف ديني و اسراسر نفيس قرآني به طور جامع نهفته بود.
در اين مرحله، علي رغم گسترش قابل توجه مباحث کلامي، اثري به تدوين نرسيد. (5)
3. مرحله تدوين موضوعي- قرن دوم و سوم هجري
در ايام بني اميه بحث هاي کلامي رواج بيشتري يافت و درباره آن ها کتاب ها و رساله ها نوشته شد و بعد از پيدايش فرق و مذاهب کلامي از جمله معتزله و سپس اشاعره، کلام، مدون و مرتب شده وحتي براي آن اصطلاح هايي درست شد. (6)البته شيعه قبل از معتزله و اشاعره و در همان ابتداي طلوع تشيع علوي، بعد از رحلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به طرح بحث هاي کلامي پرداخته است. کساني مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، رشيد، کميل، ميثم تمار و ... آغازگر اين بحث ها بودند که بسياري از آنان به دست امويان شهيد شدند تا اينکه در زمان امام باقر و امام صادق (عليه السلام) مجدداً شکل گرفته و آوازه شان بلند شد و بحث هاي کلامي را شروع کرده و به تأليف کتاب ها و رساله ها پرداختند. آن ها با اينکه تحت سيطره و قهر حکومت هاي جابر بودند و همواره از ناحيه آن ها سرکوب مي شدند، امادست از کوشش برنداشتند. (7)
از جمله اولين کساني که(8) به اين کار اقدام کردند مي توان از عيسي بن روضه (بعد از 136 ق)، ابن رئاب (بعد از 148 ق)، مؤمن طاق (160 ق)، زرارة بن اعين (150 ق) و ... نام برد که در حد جمع آوري ابتدايي از بيانات ائمه (عليه السلام) بوده است که به اصول اربعمأة شهرت دارند. (9)
ابنان و کسان ديگر، رساله هايي هر چند کوتاه و مختصر در موضوع هاي کلامي به ويژه درباره توحيد و امامت نوشته اند که موارد بسيار محدودي از آن ها در دسترس است. (10)
اين محله در قرن سوم گسترش يافت و در قرن چهارم به اوج خود رسيد.
4. مرحله تبيين و تنظيم موضوعي- قرن سوم و چهارم
در اين مرحله، متکلمان امامي با توجه به ظهور و بروز تفکرهاي رقيب مانند قدريه، معتزله، اشاعره و... و همچنين غيبت امام (عليه السلام)، به تبيين مسائل کلامي بر اساس مکتب اهل بيت (عليه السلام) پرداخته و آن ها را در موضوع هاي خاصي تنظيم کرده و شبهه هاي وارده را نيز پاسخ گفتند.در همين راستا ابوسهل اسماعيل نوبختي (311 هـ) کتاب التنبيه في الامامة، النفي و الاثبات، في استحالة روية القديم، ابن قبه ( قبل از 319 هـ ) الانصاف في الامامة و شيخ صدوق (381 هـ) التوحيد و کمال الدين و تمام النعمه را در موضوع غيبت تدوين کرد. (11)
در اين مرحله، تأليفي که جامع کليت مباحث و اصول کلامي باشد گزارش نشده است؛ غير زا مواردي بسيار محدود که البته آن هم ساختار منظم و مشخصي ندارد.
5. مرحله ساختارمندي- قرن پنجم و ششم
متفکران شيعي در قرن چهارم و پنجم ضرورت آموختن و شناساندن انديشه ي تشيع را به مردم احساس کردند. هر چند اين کار با تلاش اصحاب و شاگردان کلامي امام باقر و امام صادق (عليه السلام) آغاز و با کوشش متکلمان بعدي عقايد و اصول معتقدات شيعي تثبيت شده بود، اما در قرن پنجم بود که کلام شيعه نظامي ساختارمند پيدا کرد. در اين قرن و به ويژه در عهد آل بويه (320-447) دانشمندان شيعي با استناد به قرآن کريم و با استفاده از اخبار اهل البيت (عليه السلام)، مترقي ترين مکتب در انديشه ديني را که مي توان گفت تا آن روز در دنياي اسلام بي سابقه بود تأسيس و اصول فلسفي و اعتقادي آن را چنان پي ريزي کردند که نه تنها در طول تاريخ زنده بماند، بلکه پيوسته پيشروي خود را حفظ کند و چاره ياب و پاسخ گوي مشکل هاي اجتماعي نيز باشد. (12)در اين مرحله علاوه برکليات و اصول مسائل عقيدتي، موضوع هاي خاص کلامي نيز ساختارمند شد.
در بخش اول مي توان از: النکت في مقدمات الاصول: بخش کلام المقنعه شيخ مفيد ( 413 ق) المخلص، الذخيره و جمل العلم و العمل سيد مرتضي (436 ق) الاقتصاد و تمهيد الاصول شيخ طوسي ( 460 هـ) و تقريب المعارف ابو الصلاح حلبي ( 447 ق) و الياقوت نوبختي (قرن 5) را يم توان نام برد. در بخش دوم نيزالشافي في الامامه سيد مرتضي، تلخيص الشافي و الغيبة شيخ طوسي نمونه آشکار اين مدعا است.
در قرن پنجم اکثر متکلمان امامي - و همچنين زيدي و اسماعيلي- در کنار تأليف آثار موضوعي به نگارش- اثري جامع در علم کلام که ظاهراً شامل تمام مباحث و مسائل عقيدتي بوده است اقدام کرده اند که نام بيش از سي مورد آن ها در دسترس است.
6. مرحله تحول و تکامل- قرن هفتم و هشتم
خواجه نصيرالدين طوسي (726 هـ) با چينش و تنظيمي جامع و تا حدي روش نو و ابتکاري و با استفاده از اصول و قواعد فلسفي، کلام را به اوج تحول و تکامل رساند. (13) مقايسه تجريد الاعتقاد و رسالة الامامه او با کتاب هاي کلامي گذشتگان، باينگر اين نکته است.7. مرحله شرح و تلخيص- قرن نهم تا چهاردهم
مشهور آن است که در اين مرحله علم کلام و معقولات تا حدي دچار رکود شد. (14) برخي در توجيه آن آورده اند که شيعيان در قرن هاي پيشين از يک طرف گرفتار مشاجره هاي مذهبي با مخالفان خود بوده و از جهت ديگر براي انجام وظايف ديني روزانه، به فقه و حديث نياز داشته اند؛ لذا با تمام قوا کوشيدند تا اين علوم و علوم مربوطه به آن ها را به حد کمال رساندند، اما با برخورداري از استقلال نسبي، ديگرنياز شديدي که در گذشته نسبت به دفاع از عقايد مذهبي خود داشتند احساس نکردند. در نتيجه بحث کلامي حالت رکود پيدا کرده و از پيشرفت باز ماند؛ اما فقه و مقدمات فني آن مانند اصول، حديث و رجال به واسطه بقاي نياز و احتياج عمومي، بيش از پيش در حال پيشرفت بوده و سال به سال به نشو و نماي مناسب خود ادامه مي دهد. (15)توجيه ديگر آنکه حکمت ملاصدرا تا حد زيادي جايگزين کلام شده است. نظر ملاصدرا بر اين بود که متکلمان حق بحث درباره ي مسائلي که حکيم الهي بايد به آن بپردازد ندارد. بنابراين پس از لاهيجي ( 1072 هـ) شاگرد ملاصدرا که دو کتاب و رساله مهم در علم کلام دارد، ديگر کتاب مهمي در تاريخ کلام شيعي که با کتب خواجه نصير و ملاصدرا قابل مقايسه باشد، نداريم؛ در واقع فلسفه صدرا جايگزين کلام شد. (16)
لذا اکثر آثار کلامي اين دوره، شرح و يا تلخيص و بازنويسي (17) آثار گذشته و به ويژه اثر ماندگار خواجه نصير الدين يعني تجريد الاعتقاد بود (18) که شوارق الالهام محقق عبدالرزاق لاهيجي (1072 هـ) از نمونه هاي عالي آن است. (19)
هرچند بحث و بررسي اين مدعا نيازمند فرصت و مناسبتي خارج از عنوان نوشتار است، اما پذيرفتن اين ادعا با اين کليت مشکل به نظر مي رسد و به مطالعه ي آثار کلامي و فلسفي متکلمان و فيلسوفان آن عصر به ويژه دشتکي ها «صدر الدين (829- 903 ق) و غياث الدين ( 866- 961 ق)» (20) محقق خفري، ميرداماد (1401 ق) (21) و شخصيت هاي نامدار معاصر يا متأخر از ملاصدرا (22) مانند ملا نعيما و ملا شمسا گيلاني، فيض کاشاني (1091 ق) و فياض لاهيجي (1072 ق)، قاضي سعيدقي (1103 ق) و ... نيازمند مي باشد که در پي آن به احتمال مي توان قضاوت کرد که در همين برهه، مواد اصلي فلسفه اسلامي- هم در شروح و هم درمتون اصلي- بسط و تفصيل يافته و به تدريج از آن ها انديشه هايي جمع آمد که موجب شکوفايي بعدي در علوم عقلي شد. (23)
8. مرحله اصلاح گري و پويايي- نيمه دوم قرن چهاردهم و ...
اين مرحله بعد از آن دوره طولاني فترت بر اثر عوامل سياسي، اجتماعي، فکري پيش آمده در قرن سيزده و چهارده هجري، توسط سيد جمال الدين اسد آبادي (م 1314 ق) آغازيد (24) و به دست شيخ محمد عبده، (25) علامه طباطبايي، شهيد مطهري، شهيد صدر و ديگران به سير تکاملي خود ادامه داده و هنوز با قوت تمام ادامه مي يابد. (26)نمودار ارائه شده (27) که ناظر به قرن هاي سوم تا پنجم قمري است، به درستي تقسيم بندي مورد نظر کمک مي کند. تدوين هاي موضوعي در قرن سوم و چهارم نسبت به قرن پنجم و يا جامعيت مباحث کلامي در آثار مربوط به قرن پنجم در قياس با دو قرن پيشين، گواه آشکار بر ساختارمند شدن کلام در آن قرن است. چنانکه اهميت و جايگاه امامت در هر سه قرن و به ويژه قرن چهارم کاملاً آشکار است. (28)
ب. از جهت رويکرد
ادوار تاريخي علم کلام به ويژه کلام شيعي را از اين جهت مي توان چنين بررسي کرد.1. کلام عقلي و نقلي:
کلام شيعه درنخستين مرحله، داراي صبغه عقلي و نقلي است؛ يعني هم به تحليل ها و تأمل هاي عقلي ارج مي نهد و هم استناد به وحي را در دستور کار خود قرار مي دهد. (29) عصر حضور امامان (عليه السلام) چنين بوده است. مسائل و مباحثي که در کلمات آن بزرگواران درباره ي خداوند، صفات ثبوتيه و سلبيه وعوالم قبل و بعد از اين عالم در نهج البلاغه، الکافي، التوحيد، و ديگر منابع در دسترس است، همه نه به شکل القاي يک سلسله مسائل تعبدي، بلکه به صورت القاي يک سلسله بيانات استدلالي روشنگر و ترتيب صغرا و کبراي منطقي ارائه شده است.(30)اوج اين رويکرد در زمان حضور امام امير المؤمنين(عليه السلام) امام صادق (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) تحقق يافته است. (31)
2. کلام نقلي: دوره دوم (32) حضور تا کمي بعد از يغبت صغري (329 هـ) يعني تا شيخ صدوق ( 381 هـ) (33)
بسياري از شيعيان که گرد ائمه (عليهم السلام) جمع شده بودند و به کار سماع و نقل حديث ها مشغول بودند، از مباحثات و مناظرات کلامي دوري مي جستند و نظر خوشي نسبت به متکلمان شيعي نداشتند. (34)شايد بتوان براي اين مسئله، عوامل و قرائتي ذکر کرد. از جمله:
- گسترش و توسعه جمعيتي و جغرافيايي شيعه.
- متأثر شدن عوام شيعه از روش حديث گرايي، به ويژه آن که معتزله از يک طرف در بي توجهي به نصوص راه افراط را پيش گرفته و برخي از معتقدات روايي مسلمانان را انکار کردند، (35) از طرف ديگر حمايت همه جانبه سه خليفه عباسي ( مأمون، معتصم و واثق) بيشتر آنان را سياسي جلوه داد. (36)
- تعدد و تنوع بيش از حد آرا و مذاهب کلامي که از جمله عوامل آن دور شدن مردم از مکتب فکري اهل بيت (عليهم السلام) بوده است؛ عوام شيعه را به حديث ها و نصوص مقيد کرده و ترس و اضطراب آن ها را از روش هاي کلامي و متلکان موجب شده است.
- اتهام هاي رقيبان فکري شيعه و از جمله معتزليان به متکلمان شيعي چون هشام بن حکم و هشام بن سالم مبني بر اعتقاد آن ها به تجسيم و تشبيه در ذات باري تعالي نيز در اين مسئله بي تأثير نبوده است. (37)
البته اين مسئله بيشتر در زمان امام رضا (عليه السلام) تا امام عسکري (عليه السلام) مشاهده مي شود.
3. کلام عقلي:
در قرن پنجم تا ششم. شيخ مفيد، سيد مرتضي، شيخ طوسي و ...4. کلام فلسفي:
قرن هفتم، خواجه نصير الدين طوسي.. 5. کلام با غلبه اخباري گري :
در زمان علامه مجلسي (1111)، فيض کاشاني (1092 هـ) و...6. کلام با رويکردي ترکيبي (38) از عقل، نقل و فلسفه دوره معاصر:
قرن چهارده تاکنون.آغازگر اين رويکرد صدر المتألهين شيرازي (1050 هـ) است. او علاوه بر آن سه، مباني و مفاهيم عرفاني را نيز به خدمت گرفته و دين را با عقل و اشراق همساز مي کند. (39)
اين ويژگي در دوره معاصر و با علامه طباطبايي (1362 ش) و شهيد مطهري (1358 ش) و شاگردان مکتب علامه مانند استاد آيت الله سبحاني (40) و استاد آيت الله جوادي آملي (41) نمود بيشتري يافته است.
5. رويکردهاي کلي در کلام شيعي
چنانکه از تقسيم دوم معلوم مي شود، رويکردهاي رايج و متداول در بين متکلمان شيعي در اين مقطع زماني ( و البته در همه ادوار مختلف ) عبارتند از:1. نص گرايي؛
2. عقل گرايي تأويلي؛
3. خردگرايي فلسفي؛
نص گرايي
نص گرايي نظام فکري است که بر نصوص ديني تأکيد ورزيده و انديشه ي بشري را از دستيابي به توجيه و تبيين عقلاني بسياري از معارف ديني ناتوان مي پندارد. اين روش يگانه مرجع و منبع دستيابي به معارف ديني را نصوص و ظواهر کتاب و سنت مي داند. (42)پيروان اين روش نيز هرچند همه در يک مرتبه نيستند، اما بي اعتنايي به عقل، ويژگي مشترک آنان است. (43) از ديدگاه اين روش، راهنمايي عقل فقط تا زماني سودمند است که دست ما را در دست رهبران ديني قرار دهد و از آن پس بايد خود را خادم شريعت بداند و دنباله رو ظواهر آيات و روايت ها باشد. هر چند نص گرايان در مواردي در مقام دفاع از آموزه هاي ديني از ادله عقلي بهره مي گيرند، (44) امام معتقدند که اگر عقل در پي فهمي عميق تر و فراتر از آنچه از ظواهر الفاظ کتاب و سنت بر مي آيد باشد، ره به جايي نخواهد برد. (45)
در منابع پيشين، از اين روش و پيروان آن با عناويني مانند «اهل النقل» (46)، «اصحاب النقل» (47)، اصحاب الحديث، (48) و اصحاب الاثار (49) و ... نام برده شده است.
عقل گرايي تأويلي
عقل گرايي عنوان عامي است که بر هر گونه نظام فکري - فلسفي که نقش عمده و اساسي را به عقل بدهد، اطلاق مي شود و در مقام نظام هاي مانند شهودگرايي،(50) تجربه گرايي (51)، ايمان گرايي (52) و نص گرايي مطرح مي شود.آنچه اينجا مورد نظر است، «عقل گرايي» در مقابل «نص گرايي» است که مقصود از آن نظام و يا مکتب فکري است که در کنار معارف وحياني بر نقش قوه عقل نيز در کسب معرفت تأکيد دارد و به آن ارج مي نهد و برايش حرمت قائل مي شود و آن را ابزار کسب شناخت و معرفت مي داند. (53)
پيروان اين مکتب حجيت و اعتبار نقل را پذيرفته اند و اصول و مبادي عقلي را شالوده هاي معرفت بشري مي دانند و معتقدند بدون به رسميت شناختن خرد و اصول عقلي، هيچگونه معرفتي براي انسان حاصل نخواهد شد و معارف ديگر اعم از حسي و تجربي و وحياني نيز بر مبادي عقلي مبتني است. (54)
مرتبه و مقام عقل نزد پيروان اين مکتب نيز يکسان نيست؛ برخي به صورتي افراطي آن را ارج نهاده اند تا حدي که وحي را انکار کرده اند. براهمه، (55) پيروان مکتب دئيسم (56)، ابوالعلاء معري (57) و همچنين محمد بن زکرياي رازي (58) را مي توان در رديف اينان شمرد و معتزله را- چنانکه اشاره شد- جزء خردگرايان افراطي دانست.
در مقابل به طور قطع مکتب شيعه امامي بر اساس آموزه هاي قرآني و برخوداري از مکتب اهل بيت (عليهم السلام)، علي رغم فراز و فرودهايي که عقلانيت و عقل گرايي داشته است، مانند جهان اهل سنت دچار افراط و تفريط نشده است و با تعديل عقل گرايي افراطي معتزله و گرايش تفريطي اهل حديث و اشاعره، هر دو عنصر عقل و وحي را در نظامي پويا به کار گرفته و از افراط و زياده روي معتزلي در استفاده از عقل منزه است، چنانکه از جمود مقلده و اشاعره بر ظواهر شرعي نيز کنار است. (59)
خردگرايي فلسفي
اين روش با استفاده از عقل و البته با صبغه فلسفي که همان بهره برداري از قواعد و اصول فلسفي باشد، به مباحث کلامي پرداخته(60) و با استمداد از يک سلسله قضاياي بديهي يا نظري که مولود همان بديهيات است ( افکاري که شعور و درک انساني نمي تواند رد آن ها به خود شک و ترديدي راه دهد ) با منطق فطري، در کليات جهان هستي بحث کرده و به اين وسيله به مبدأ آفرينش جهان و کيفيت پيدايش جهان و آغاز و انجام آن پي برده شود. (61)طبيعي است در اين روش نيز پايبندي به کتاب و سنت محفوظ است، اما ورود و خروج مباحث و استدلال ها، رنگ فلسفي داشته است و به قواعد و اصول فلسفي و حتي فلسفه يونان باستان استناد مي شود؛ هر چند از آيات و روايت ها نيز به عنوان مؤيد بهره مي برد. (62)
اين روش در عهد حضور مورد استفاده نبوده است ولي در اوايل عصر غيبت کبري، نوبختي ها آن را به کار بردند. الياقوت جلوه اي از اين روش کلامي است. اين شيوه بعدها با طي مراحل توسط خواجه نصير، تکميل و تتميم شد.
پينوشتها:
1- ر.ک: آيت الله سبحاني، مدخل مسائل جديد در علم کلام، ج1، ص6؛ عبدالکريم سروش، قبض و بسط تئوريک شريعت، صص 99 و 100.
2- ر.ک: حسن نجفي، من العقيده الي الثورة، (ج1) المقدمات النظريه، (الفصل الثاني ) بناء العلم؛ شبلي نعماني، تاريخ علم کلام، ج1، صص 7-126؛ علي رباني گلپايگاني، درآمدي بر علم کلام، فصل يازدهم؛ الدکتور حسن محمود الشافعي، المدخل الي دراسة علم الکلام، صص 50-129؛ دکترسيد جعفر شهيدي، از ديروز تا امروز ( مجموعه مقاله ها و سفرنامه ها)، مقاله: مراحل تاريخي تطور فکري- عملي شيعه.
3- برخي از مناظره هاي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را با مخالفان و منکران ببينيد در: درة التاج، صص 196-212؛ الاحتجاج، ج1، صص 23-116.
4- ر.ک: سعدالدين تفتازاني، شرح المقاصد، ج1، ص 164؛ گوهر مراد، ص 45.
5-ر.ک: علامه طباطبايي، الميزان، ج5، ص 276 و277.فارتفع منار الکلام، لکن لم يدون بعد تدويناً ...، گوهر مراد، صص 44، 45؛ قاضي عضدالدين ايجي، المواقف، صص 30 و 31.
6- همان، صص 277 و 278، همچنين ر.ک: گوهر مراد، ص 46؛ سعد الدين تفتازاني، شرح المقاصد، ج1، ص 164.
7- ر.ک: همان، صص 278 و 279؛ همچنين ر.ک: عبدالحسين زرين کوب، در قلمرو وجدان، ص 271؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج8، ص 427 و ج10، ص164. برخي از مصاديق و اشخاص را ببينيد در: رجال کشي، ص 539؛ و رجال نجاشي، صص 250 و 251.
8- ابن نديم (385 ق) در الفهرست، علي بن اسماعيل بن ميثم تمار را اولين مي داند او مي نويسد: اول من تکلم في مذهب الامامة علي بن اسماعيل بن ميثم تمار... و لعلي من الکتب کتاب الامامة و الاستحقاق. همان، ص 217؛ شيخ طوسي در الفهرست، ص 150 علامه حلي در رجال، ص 93 و شهيد مطهري در مجموعه آثار، ج3، ص 93، آقاي رباني در فرق و مذاهب کلامي، ص 140 عين عبارت او را تکرار کرده اند. عبداله نعمه در فلاسفة الشيعه، وفات او را (179 ق) نوشته است.
قرائن متعددي هر دو ديدگاه را مردود مي داند.
- اينکه اول کسي است که بر اساس مذهب اماميه سخن گفته باشد صحيح نيست. چنانکه در متن هم اشاره شد. قبل از او هم درباره ي امامت و هم درباره ي ديگر مسائل اعتقادي بر اساس مذهب اماميه سخن گفته و کتاب نوشته شده است. ر.ک: سيد حسن الصدر، تأسيس الشيعه، ص 353؛ قاموس الرجال، ج7، ص 371 مگر مقصود از «اول من تکلم...» چيز ديگري باشد.
- وفات او رد سال (179 ق) صحيح نيست. چون شيخ طوسي او را در شمار اصحاب امام رضا (عليه السلام) آورده است. رجال الشيخ، ص 362 ، ش 5366 روايتي را به واسطه او از امام رضا (عليه السلام) نقل کرده است. رجال کشي، ص شماره 1048. در حاليکه آغاز امامت آن حضرت سال (183 ق) است. به علاوه علامه حلي، نجاشي و ديگران نوشته اند که او با ابوهذيل هلاف (235 ق) و نظام معتزلي (231 هـ) مناظره داشته است. ر.ک: رجال نجاشي، ص 261 و علامه حلي، رجال، ص 93. ضمن اينکه او در سال وفات هشام بن حکم (179 هـ) در زندان هارون بوده است. ر.ک: رجال الکشي، صص 224 و 225. استاد سبحاني وفات او را بعد از (202 ق) مي داند. طبقات المتکلمين، ج1، ص 400.
ابهام ديگر اينکه برخي او را علي بن اسماعيل بن ميثم تمار. ر.ک: ابن نديم، الفهرست، ص 217؛ شيخ طوسي، الفهرست، ص 150 و برخي ديگر علي بن اسماعيل بن شعيب بن ميثم تمار معرفي مي کنند. ر.ک: رجال نجاشي، ص 261؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص 299، قاموس الرجال، ج7، ص 371؛ اعيان الشيعه، ج8، ص 167.
9- ر.ک: الحدائق الناضره، ج1، ص 20.
10- ر.ک: جعفر السبحاني، رساله امام رضا (عليه السلام) و عبدالعظيم حسني در مع الشيعة الاماميه في عقائهم، صص 15-19؛ و رساله جبر و اختيار امام هادي (عليه السلام) در تحف العقول.
11- ر.ک: طبقات المتکلمين، ج1، صص 288- 352، سيد حسن الصدر، تأسيس الشيعه، صص 350- 353؛ الحدائق الناضرة، ج1، ص 19.
12- ر.ک: سيد جعفر شهيد، «چهره ناشناخته تشيع»، آرام نامه، صص 74 و 75؛ از ديروز تا امروز، همو، ص 144، دانشنامه ايران و اسلام، زير نظر احسان يارشاطر، ج9، ص 1175.
13- ر.ک: علي رباني گلپايگاني، ايضاح المراد في شرح کشف المراد، ص8؛ شيعه در حديث ديگران، «تشيع اماميه و علم کلام معتزله»، ص 21؛ حسن محمود الشافعي، المدخل الي دراسة علم الکلام، ص 120، در فصل سوم از بخش دوم ( خردگرايي فلسفي ) توضيح بيشتر ارائه شده است.
14- سيد حسين نصر، تاريخ فلسفه اسلامي، ج3، ص 99.
15- علامه طباطبايي، شيعه، مذاکرات و مکاتبات، صص 48 و49. ر.ک: نگرشي بر تاريخ فلسفه اسلامي، ص 102. مقاله کلام اسلامي از دائرة المعارف فلسفه راتلج زير نظر: ادوارد کريگ، ترجمه: محمود زارعي بلشتي، و شيعه در حديث ديگران، ص 21؛ مقاله تشيع اماميه و علم کلام معتزلي، آلفرد مادولونگ.
16- سيد حسين نصر، جاودان خرد، ص 314.
17- ر.ک: شيعه در حديث ديگران، «تشيع اماميه و علم کلام معتزلي»، ص 21.
18- نمونه هاي از آن را ببينيد در: تاريخ اسلامي، ج3، صص 110 و 111.
19- جهت اطلاع از شرح ها و تعليقه ها بر تجريد الاعتقاد ر.ک: مدرس رضوي، احوال و اثار نصيرالدين طوسي، صص 426-433؛ دانشنامه جهان اسلام، ج6، صص 578 و 579؛ کامل مصطفي الشيبي،الفکر الشيعي و النزاعات الصوفيه، صص 98 و 99.
20- ر.ک: مصنفات غياث الدين منصور حسيني دشتکي (866-961) که بيست کتاب از اثار کلامي و فلسفي او براي اولين بار در سال 1386 به کوشش استاد عبدالله نوراني توسط انجمن آثار و مفاخر ملي در دو مجلد منتشر شده است.
21- مصنفات ميرداماد، همانجا به علاوه برخي ديگر از آثار او که در مرکز نشر ميراث مکتوب انتشار يافته است.
22- منتخباتي از اثار حکماي الهي ايران، به همت استاد سيد جلال الدين آشتياني که در چهار مجلد و در انتشارات دفتر تبليغات اسلامي منتشر شده است.
23- ر.ک: سيد حسين نصر، تاريخ فلسفه اسلامي، ج3، ص 100؛ دوازده رساله در پارادوکس دروغگو. مقدمه مصحح، ص 54؛ رضا اکبريان، مناسبات دين و فلسفه در جهان اسلامي، ص 519.
24- ر.ک:فلسفة الفکر الديني بين الاسلام و المسيحية، ج1، ص 142؛ مسأله اختيار در تفکر اسلامي و پاسخ معتزله به آن، صص 400-402؛ اقبال لاهوري، احياي فکر ديني در اسلام، ص 123؛ م. م. شريف، تاريخ فلسفه در اسلام، ج4، ص 91؛ حسن حنفي، جمال الدين الافغاني، ص 11 و...
25- شيخ محمد عبده (م 1323 ق). با اينکه از انديشمندان جهان اهل سنت و دانش آموخته الازهر مصر است، اما تحت تأثير استاد شيعي اش سيد جمال الدين، کلام اشعري را اصلاح کرد و به جهاتي هم توانست بر انديشمندان شيعي نيز اثر بگذارد. ر.ک: ايت الله سبحاني، مدخل مسائل جديد در علم کلام، ج1، ص 9.
26- الدکتور حسن محمود الشافعي، المدخل الي دراسة علم الکلام، صص 124-129؛ ر.ک: نگرشي بر تاريخ فلسفه اسلامي ( همان )، ص 122؛ علي رباني گلپايگاني، فرق و مذاهب کلامي، ص 198.
27- با استفاده از طبقات المتکلمين ( جلد 1 و 2 ) رجال نجاشي، فهرست شيخ طوسي، تأسيس الشيعه.
28- از جمله عوامل انگيزه ي نگارنده در انتخاب بحث امامت، صفات و ويژگي هاي امام از نگاه متکلمان مورد بحث و احياناً مقايسه ديدگاه هاي آنان با هم در اين نوشتار همين بوده است.
29- ر.ک: گوهر مراد، صص 44، 45.
30- ر.ک: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج6، ( اصول فلسفه و روش رئاليسم )، ص 881، همچنين مواردي را بيبينيد در: آيت الله عبدالله جوادي آملي، دين شناسي، صص 156- 170.
31- ر.ک: علامه طباطبايي،امام علي و فلسفه الهي؛ شهيد مطهري، سيري در نهج البلاغه؛ ايت الله صافي گلپايگاني، الهيات در نهج البلاغه؛ يادداشت هاي استاد شهيد مطهري، ج9؛ آيت الله عبدالله جوادي آملي، فلسفه الهي از منظر امام رضا (عليه السلام).
32- مقصود از دوره دوم حضور عصر امامت امام رضا (عليه السلام)- به خصوص در مدينه- و ائمه بعد از ايشان است. نگارنده دلايل خود را بر اين مطلب و علل اين نگاه منفي- عامه شيعيان نه ائمه و نه عالمان و انديشمندان- به علم کلام را در جاي ديگرمطرح کرده است. ر.ک: «کلام شيعي، ادوار تاريخي و رويکردهاي کلي»، فصلنامه قبسات، شماره 38.
33- شيخ صدوق هر چند در زمره روش «نص گرايي» است اما به جهاتي که در جاي خود گفته خواهد شد کمي فراتر از آن روش به طرح مسائل کلامي به ويژه امامت امام عصر (عليه السلام) پرداخته است. ر.ک: به بخش دوم، فصل اول «نص گرايي».
34- مقدمه اي بر فقه شيعه، ص 32.
35- ر.ک: باقلاني، تمهيد الاوائل و تلخيص الدلائل، ص 293؛ شيخ مفيد، الحکايات، سلسلة مؤلفات الشيخ، ج10، ص 67؛ محمد عبده، رسالة التوحيد، ص 21؛ اقبال لاهوري، احياي فکر ديني، ص7؛ احمد امين مصري، ظهر الاسلام، ج4، صص 614 و 615؛ صحي الاسلام، ج3، ص 559؛ ابو زهره، تاريخ مذاهب اسلامي، صص 229-236؛ غلامحسين ابراهيمي ديناني، ماجراي فکر فلسفي، ج2.
36- ر.ک: گلدزيهر، العقيدة و الشريعة في الاسلام، ص 106؛ ظهر الاسلام، ج4، ص 607.
37- ر.ک: سيد مرتضي، الشافي في الامامة، ج1، صص 81-86؛ رجال کشي، ص 270؛ معجم رجال الحديث، ج20، صص 313-321.
38- البته به رويکرد تفکيکي يز که در اين مقطع زماني مطرح شده و اکنون نيز مورد نقد و بررسي و يا تأييد برخي از صاحب نظران است نيز بايد توجه داشت، هر چند رويکرد غالب همان است که گفته شد.
39- ر.ک: سيد حسين نصر، معارف اسلامي در جهان معاصر، ص 43؛ تاريخ فلسفه اسلامي، همو، ج3، ص 112، مجله قبسات، ص 35، ص8 مقاله آيت الله عبدالله جوادي آملي، مجله نقد و نظر، ص 3 و 4، ص 225.
40- معظم له اثر ماندگار خود را رد علم کلام چنين نام نهاده اند. «الالهيات علي هدي الکتاب و السنة و العقل» ديگر آثار ايشان نيز بيانگر اين رويکرد است.
41- ر.ک: آثار متعدد ايشان با عنوان مجموعه فلسفه دين مانند دين شناسي، و جلدهاي تفسير موضوعي قرآن از جمله جلد دوم، توحيد در قرآن، حکمت نظري و عملي در نهج البلاغه و...
42- ر.ک: المعالم الجديده، ص 35؛ عباس اقبال، خاندان نوبختي، ص 40؛ ايان باربور، علم و دين، ص 63.
43- ر.ک: الحدائق الناضرة، ج1، صص 15، 40، 169و 170؛ عباس اقبال، خاندان نوبختي، ص 40.
44- فصلنامه شيعه شناسي، ش 9، ص17.
45- عقل و وحي، ص 123.
46- اوائل المقالات، سلسله مصنفات المفيد، ج4، ص 64.
47- همان، ص 65.
48- همان، ص 77.
49- همان، ص 70.
50- شهودگرايي: پيروان اين روش، پاي استدلاليان را چوبين مي دانند و در مقابل، روح و روان، قلب و دل انسان را تنها ابزار شناخت قابل اطمينان مي دانند. شناخت در فلسفه اسلامي، ص 158؛ همچنين ر.ک: عقايد استدلالي، ج1، ص 45.
51- تجربه گرايي: نظريه و ديدگاهي که يگانه منشأ شناخت را حس و تجربه مي دانند و بديهيات فطري و پيش از تجربي را انکار مي کنند. ر.ک: عقايد استدلالي، ج1، ص 46.
52- ايمان گرايي: ديدگاهي است که دين داران را از ارزيابي عقلاني باورهاي ديني بر حذر داشته و معتقد است که دين از آدميان، تسليم و تعبد بي چون و چرا مي طلبد. پيروان اين ديدگاه مي گويند: اگر به وجود خداوند يا کمال نامحدود او و حکمت و علم و قدرت او و .. ايمان داريم در واقع اين امر را مستقل از هر گونه قرينه و استدلال پذيرفته ايم و هرگونه کوششي را براي اثبات يا انکار آن ها مردود مي دانيم. ر.ک: عقل و اعتقاد ديني، ص 78. ايمان گرايي در جهان اسلام هيچگاه پديد نيامد، زيرا اموزه هاي قرآني و سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) همواره به تدبر و تعقل توصيه کرده و مؤمنان را از ايمان نامعقول بازداشته اند. ر.ک: درآمدي بر کلام جديد، صص 32 و 33.
53- المعالم الجديده، ص 35؛ عقل و وحي، ص 45. پل فولکيه از آن به ايمان عقلي و منطقي تعبير مي کند. او معتقد است که مي توان ميان دو مذهب ايمان گرايي و عقل گرايي، ايمان عقلي و نقلي قرار داد که بر اساس آن اموري را که صرفاً به حکم عقل قابل تبيين نيست لکن دلايلي مانند اقوال گواهان موثق براي پذيرفتن آن ها هست، قبول کرد. ر.ک: فلسفه عمومي يا ماعبدالطبيعه، صص 188 و 189.
54- عقايد استدلالي، ج1، ص 43.
55- براهمه: گروهي از فيلسوفان قديمي هند که مي گويند محتواي دعوت پيامبران يا مطابق احکام عقل است و يا مخالف آن در صورت اول که پيامبران بر احکام عقل مهر تأييد مي زنند به رهاورد وحي نيازي نيست، زيرا عقل خود فهم آن ها را دارد و در صورت دوم نيز از آنجا که ملاک انسانيت و مايه امتياز آدمي از حيوانات عقل و انديشه است ناديده گرفتن اين موهبت الهي و پذيرش آموزه هاي خردستيز به معناي خروج از حريم انسانيت است. ر.ک: احمد صفايي، علم کلام، ج2، صص 46-54.
56- اين اصطلاح در قرن شانزدهم درباره کساني به کار رفت که اسرار وحياني و الهامات فراطبيعي را امري باطل و نادرست تلقي مي کردند. برخي از اينان دين ستيز بوده و به دنبال طرح الهيات طبيعي و عقلاني بودند هر چند برخي از آنان نيزمعتقد بودند که در اديان هيچ امر خردستيز يا خردگريزي وجود ندارد.
57- ابوالعلاء معرّي (363-449 ق) او نيز دين ستيز است و پيشوايي جز عقل را قبول ندارد. وي مي گويد:
اثنان اهل الارض ذو عقل بلا *** دين واخر دين لا عقل له
براي اطلاع از دين داري و مسلمان بودن او ر.ک: عليرضا ذکاوتي قراگزلو، کتاب ماه ادبيات، ش 27، تيرماه 1388.
58- محمد بن زکرياي رازي (251-313 ق) فيلسوف و پزشک ايراني که بسياري او را در زمره خردگرايان دين ستيز قرار داده و مي گويند او علي رغم اعتقاد به خداي يگانه وحي و نبوت را انکار مي کرده است.
59- آيت الله الشهيد الصدر، المعالم الجديدة، ص 35.
60- عقل در اصطلاح فلسفي عبارت است از قوه ي تنظيم معلومات بر حسب روابط و مناسباتي معين همچون روابط و مناسب هاي ميان علت و معلول، اصل و فرع، نوع و جنس و نظاير آن ها. فولکيه، فلسفه ي عمومي، ص 80. ر.ک: مهدي حائري يزدي، کاوش هاي عقل نظري، ص 241.
61- ر.ک: شيعه مذاکره و مکاتبات، ص 47؛ فارابي، رساله في العقل، ص8.
62- جاي جاي کشف المراد که شرح «تجريد» خواجه نصير طوسي است، بيانگر اين رويکرد است.
منبع مقاله :
جبرئيلي، محمد صفر؛ (1389)، سير تطور کلام شيعه، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.
/ج