آمادگي جسماني و روحيه ي پهلواني در ميان شهدا

شوت هاي سرکش

از ده سالگي به دنبال فراگرفتن فن شناگري و غوّاصي رفت و با آمادگي جسماني و بدن ورزيده اي که داشت، مهارت زيادي کسب کرد. او به همراه پسرعمويش غوّاصي مي کرد و في سبيل الله به کساني که احتياج داشتند کمک مي کرد. همه ي وسايل
جمعه، 26 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شوت هاي سرکش
 شوت هاي سرکش

 

نويسنده: موسسه فرهنگي هنري قدر ولايت




 

 آمادگي جسماني و روحيه ي پهلواني در ميان شهدا

چه معني دارد که به لوح و جايزه بنازم؟

شهيد محمّدرضا الهي

از ده سالگي به دنبال فراگرفتن فن شناگري و غوّاصي رفت و با آمادگي جسماني و بدن ورزيده اي که داشت، مهارت زيادي کسب کرد. او به همراه پسرعمويش غوّاصي مي کرد و في سبيل الله به کساني که احتياج داشتند کمک مي کرد. همه ي وسايل غوّاصي را براي خودشان فراهم کرده بودند و به ديگران هم ياد مي دادند.
محمدرضا به ورزش کشتي هم بسيار علاقه داشت و در اين رشته براي خود صاحب اسم و رسمي بود و مقام هاي زيادي کسب کرده بود. او لوح يادبودها و مدال هاي خود را در اختيار باشگاه قرار مي داد و آن را به منزل نمي آورد. وقتي مادر از او مي پرسيد: « عزيزم، چرا جايزه ها و لوح هاي يادبود خود را به خانه نمي آوري و در معرض ديد قرار نمي دهي؟ » جواب مي داد: « چه معني مي دهد که به چهار لوح و جايزه بنازم؟ مي ترسم از راه به در شوم. (1)

مهارت بالا در فوتبال

شهيد فتح الله اميري

اخلاق شيرين و شوخ طبع گوي فتح الله باعث شده بود، تا در دل آشنايان و دوستان دور و نزديک، جا داشته باشد و همه را مجذوب خود سازد، به ويژه اين که در رشته ي فوتبال نيز توانايي و مهارت بسيار بالايي داشت. به طوري که خيلي از تيم هاي مطرح و دسته اولي شهر به دنبال جذب او بودند. او در تيم « ايران جوان » بازي مي کرد و يکي از بهترين فوتباليست هاي تيم بود. فتح الله بسيار خوش اخلاق بود و احکام و دستورات دين را به نحو احسن انجام مي داد. کاري نمي کرد که کسي از دست و زبانش رنجيده خاطر گردد. (2)

کي خسته است؟

شهيد عبدالرضا ( عبدالزهرا ) انگالي

هنگامي که بچه هاي گردان سرافراز و خط شکن ابوالفضل براي ورزش صبحگاهي دور زمين فوتبال ناوتيپ اميرالمؤمنين (عليه السّلام) مي دويدند و نرمش مي کردند، شهيد عبدالرضا انگالي همراه رزمنده ها مي دويد و شعار مي داد و نيروها به دنبال او شعارهاي حماسي را تکرار مي کردند. او که از صداي گيرا و دل کشي برخوردار بود با تلاوت آيات قرآن يا سرودهاي انقلابي به بچّه ها روحيه مي داد و آنها را به شور و نشاط وامي داشت. هنوز صدايش در گوش خاطر زمان مانده است که مي گفت: کي خسته است؟ و بچه ها جواب مي دادند: دشمن، دشمن. (3)

سنگربان خوب

شهيد حر خسروي

« حر » به جز در عرصه ي جبهه و جنگ و همچنين در صحنه ي فعاليّت هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي در ميدان ورزش هم نام آور بود. او فوتباليستي خوب و مطرح بود و سنگربان دروازه هاي تيم هاي سپاه، پرسپوليس و اميد بود و توانست در اين سمت بدرخشد و از خود چهره اي بياد ماندني به جاي بگذارد. بعضي از شهيدان چون شهيد مصطفي سراجي، عليرضا غلامي، عبدالامير احمد زاده، داوود واعظ و ... با او هم بازي بوده اند.
خيلي از فوتباليست هاي گناوه بازي هاي او را به ياد دارند و به ياد مي آورند وقتي او با آن هيکل رشيدش درون دروازه مي ايستاد ديگر گذشتن توپ از خط دروازه کار شاقي بود. (4)

شوتهاي سرکش

شهيد سيّد مرتضي حسين زاده

سيّد مرتضي به جز کلاس، در ورزش و بازي هاي محلّي نيز سرآمد بچّه هاي محل بود. از بازي هاي محلّي چون « کلي بازي » و « الختري » گرفته تا فوتبال. هر وقت بازي فوتبال داشتيم سيد مرتضي را هر جا که بود پيدا مي کرديم و او را با خود به ميدان مي برديم. زيرا مي دانستيم با او پيروزي ما حتمي است. او شوت هاي سرکشي داشت که دروازه بان را حتماً وادار به تسليم شدن مي کرد. (5)

برو جاي من بازي کن!

شهيد محمّدجعفر سهيلي

يک روز رفتم ميدان فوتبال، بچّه هاي محل در قالب دو تيم داشتند با هم بازي مي کردند. من گوشه اي در کنار دروازه نشسته بودم در حالي که خيلي دلم مي خواست بازي کنم، به بازي نگاه مي کردم. هنوز چند دقيقه اي نگذشته بود که يکي از آن بچّه ها به نزدم آمد و به من تعارف کرد که بيايم با آنها بازي کنم. من هم به او گفتم شما کامل هستيد. اگر من آمدم يکي از دسته ها يک نفر کم دارد. او چند لحظه تأمل کرد و بعد گفت: « پس فعلاً تو برو جاي من بازي کن. » هر چه اصرار کردم که خودش به بازي ادامه بدهد قبول نکرد و من مجبور شدم پا به ميدان بگذارم. اين آغاز دوستي من و محمّدجعفر بود و اولين درس از خودگذشتگي او. (6)

با روستايي ها، کار رزمي مي کرد

شهيد علي چيت سازيان

پايش يک جا بند نمي شد. از اين روستا به آن روستا تيم آموزشي را مي برد و به اهالي آموزش نظامي مي داد. اسلحه شناسي مي گفت. تاکتيک درس مي داد. همه کاره بود، امّا بيشتر با روستايي ها کار رزمي مي کرد و کونگ فو، نانچيگو و پرتاب کارد و از اين جور چيزها.
توي روستاي « حسن قشلاق » کار و بار علي آقا سکه شده بود. همه شده بودند رزمي کار! يک روز علي قبل از شروع کلاس به يک جوان روستايي گفت: « تا حالا چي ياد گرفتي؟ » او جواب داد: « آن قدر خوب ياد گرفتيم که با حسن ديروز سرِ بندِ آب با بيل همديگر رو کشتيم! » (7)

تلويزيون براي ديدن بازي هاي المپيک

شهيد مجيد بشکوه

يادم مي آيد در زمان آغاز بازي هاي المپيک، ما در منطقه ي فاو مستقر بوديم و براي ديدن بازي هاي المپيک به تلويزيون نياز داشتيم که بتوانيم در اوقات بيکاري بازي هاي المپيک را تماشا کنيم. وقتي مجيد علاقه ي زياد بچه ها را براي تماشاي بازي ها ديد، از لشکر محمد رسول الله ( صلي الله عليه و آله) براي ما يک تلويزيون آورد و بچّه ها را خيلي خوشحال نمود و آنها از وي تشکر کردند. ما سه گروهان بوديم و مجيد ما را به گونه اي تقسيم کرد که هر شب يک گروهان به تماشاي تلويزيون بپردازد و بقيه به کارشان مشغول باشند. به خاطر همين دلسوزي هاي مجيد بود که بچّه ها به وي خيلي احترام مي گذاشتند و از وي اطاعت مي کردند. (8)

طلبه ي ورزشکار

شهيد حسن وردياني

حسن عاشق ورزش بود. طلبه هم که شد ورزش را رها نکرد. در يک مسابقه که در اهواز داشتيم، ديديم گروهي بوشهري ها را تشويق مي کنند. تعجّب کرده بوديم و نمي دانيم چه کساني هستند. بعد متوجه شديم که شهيد بشکوه گروهي از بوشهري ها را جمع کرده و از ناو تيپ به اهواز آورده که حسن هم جزو آنها بود. (9)

ترتيب مسابقات براي بچّه ها

شهيد مجيد بشکوه

مجيد اهل ورزش بود و در فوتبال بسيار تبحّر داشت. او حتّي در يکي از تيم هاي شهرستان که غلام پناهنده بنيانگذار آن تيم بود، عضويت داشت. به ياد مي آورم يک بار مجيد در مسابقه اي که با يکي از تيم هاي محلّي داشتند، به شدّت مصدوم شد و او را به بيمارستان منتقل کرديم. ولي خوشبختانه بعد از چند روز دوباره سلامتي خود را به دست آورد و به تيم ملحق شد. مجيد، گاهي اوقات با بچه هاي کم سن و سال نيز بازي مي کرد و براي آنها مسابقاتي را ترتيب داد و آنها را سرگرم مي نمود. براي همين بود که همه ي بچه ها او را دوست داشتند. به ياد ندارم که گاهي عصباني شود و يا با کسي دعوا کند. او هميشه خوش رو و خوش اخلاق بود و در همه حال صميميت خود را با دوستانش حفظ مي کرد. (10)

پي‌نوشت‌ها:

1- هزار و يک دليل سرخ، ص 163 .
2- هزار و يک دليل سرخ، ص 169 .
3- هزار و يک دليل سرخ، ص 193 .
4- از عشق و نيمکت هاي خالي، صص 97- 96 .
5- از عشق و نيمکت هاي خالي، صص 156- 155 .
6- از عشق و نيمکت هاي خالي، ص 211 .
7- دليل، ص 40 .
8- آخرين خلوت 2، ص 78 .
9- با خط سرخ، ص 110 .
10- آخرين خلوت، ص 67 .

منبع مقاله :
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت،(1390)، آمادگي جسماني، روحيه پهلواني؛ سيره ي شهداي دفاع مقدس (28)، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.