افراد تحت تعليم در آموزش و پرورش

با آغاز هفتمين سال زندگي، دوره ي جديد پيشرفتهاي اجتماعي کودک آغاز مي شود. در اين مرحله از زندگي، کودک با ورود در دنياي آموزشگاهي زير پوشش نوي از زندگي قرار مي گيرد.
پنجشنبه، 2 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
افراد تحت تعليم در آموزش و پرورش
 افراد تحت تعليم در آموزش و پرورش

 

نويسنده: مصطفي عسکريان




 

1. دانش آموز دبستان

با آغاز هفتمين سال زندگي، دوره ي جديد پيشرفتهاي اجتماعي کودک آغاز مي شود. در اين مرحله از زندگي، کودک با ورود در دنياي آموزشگاهي زير پوشش نوي از زندگي قرار مي گيرد.
به طوري که روانشناسان معتقدند، با شروع هفت سالگي دوره ي کودکي بزرگ آغاز مي شود.(1) دوره اي که طي آن کودک با تأثر بيشتر از محيط، سعي دارد خود را در قالبي بزرگ قرار دهد. هرچند او نمي تواند مفاهيم خود را مثل بزرگسالان بيان کند، ولي سعي مي کند تا خود را مثل بزرگسالان بسازد.
مرحله ي بزرگسالي که کودک بايد به آن برسد، در اين دوره شروع به ظهور مي کند. چون در اين دوره است که جهش فکري در او پيدا مي شود. او سعي دارد. از امور ارزشيابي کند. مدرسه در اين دوره ي سني کودک را مي پذيرد. دوره اي که انديشيدن، درست گفتن و به کارگيري هوش منطقي را در بر دارد. کودک بايد در اين مرحله از سن خود خوب و بد را بشناسد تا در بزرگي به آزادي انساني دست يابد. « درست قضاوت کند، درست تصميم بگيرد و صحيح عمل کند. »
مدرسه براي کودک، دنياي جديد و ناشناخته اي است که موجب مي شود تا بخوبي دريابد که دنيايش بساني که او فکر مي کرد نامحدود نيست.
کودک از خود مي پرسد، مفهوم اين دنياي بي کران چيست؟ از کجا آمده و چگونه آمده است؟ او با طي سال چند، توجه خود را به تفهيم عمقي مطالب معطوف مي دارد. به طوري که سعي مي کند تا به مفهوم زمان، مکان، کميت و علت پي ببرد. همعرض اين توجه، طرز تفکر « کاري » در او اوج مي گيرد. بدين سان کودک سعي دارد تا کار عملي به دست گرفته و به انجام برساند. اين راه را بيشتر جهت وفق خود با محيط انتخاب مي کند. در سالهاي آخر دبستان که او از مرز ده سالگي مي گذرد، سعي دارد تا نقش خود را در دنياي خارج به تأييد برساند. مدرسه او را با زبان نوشتن به تجزيه ي منطقي مسايل، رهبري کرده و در هدف غايي اش کمک مي کند. چه کشف دنياي اجتماعي و فهم قانون زندگي به قدر وسعت فکري کودک از اين راه عايد مي شود.
به طور کلي مدرسه به معني اعم، ايفاگر نقش تعليم و تربيت رسمي است که دبستان قبل از همه ي مدارس اين وظيفه ي خطير را به عهده مي گيرد. به طوري که گفته شد، در دوره ي سن دبستاني علاوه بر آغاز شکل گيري حس قضاوت و تکوين حس اجتماعي شدن در کودک، از اينکه امکان دارد که فرد پس از پايان دوره ي ابتدايي به تعليمات شغلي روي آورد و تعليمات پسين را دنبال نکند حائز اهميت است.
با توجه به آنچه که ذکر شد نقش دبستان در تربيت کودک، کاملاً روشن مي شود؛ نقشي که بايد با مديريت صحيح بتواند درست ايفا شده و به ثمر برسد.
نقش مديريت مدرسه فقط در تنظيم برنامه هاي کلاسي و تعيين وظايف معلمان و کارکنان خلاصه نمي شود. بلکه مديريت مدرسه بايد معطوف به رشد عقلاني و ايجاد احساس منطقي کودک باشد. چه در دوره ي گذر کودکي بخصوص در سنين هفت و هشت با گسترش تفکرات، کودک اجازه ي شکوفايي استعدادهاي خود را پيدا مي کند. راهنمايي و ايجاد امکانات براي او از نظر برنامه هاي درون و برون کلاسي عامل اصلي مددکار او در اين زمينه است. به طور مثال مسافرت يکروزه دانش آموز زير نظر مسؤولان مدرسه مي تواند، در به کارگيري هوش و استعداد کودک بيشتر از مطالب درس کلاس در بسته مؤثر افتد. چه بدين طريق، برخورد با واقعيتها به طور ملموس است.
به طوري که مذکور افتاد ايجاد حس قضاوت و تشخيص ارزشهاي موجود اجتماعي از يکديگر، در سالهاي آخر دبستان شروع مي شود. وجود اين حس که مهمترين عامل بهساز زندگي انسانهاست در سنين پسين انسجام مي يابد. حس قضاوت طي برخوردهاي اجتماعي در قالب برنامه هاي دسته جمعي مسير واقعي خود را طي مي کند. مديريت مدرسه مي تواند با تنظيم برنامه هاي برون مدرسه اي، در مفهوم مدرسه، اجتماعي کردن دانش آموز نيز مستتر است، بنابراين رکن اعظم ايفاي نقش اجتماعي مي تواند معطوف بر مديريت صحيح مدرسه باشد. مديريتي که بتواند؛ به دانش آموز گوش دهد، ارتباطات انساني بين خود و او برقرار سازد، و از راههاي مختلف در گسترش شخصيت کلي او همت گمارد. لازمه ي چنين مديريتي داشتن آگاهيهاي لازم از نيازهاي جسماني و رواني دانش آموز است. البته تبحر در برنامه ريزي و برخورداري از ابتکارات مکمل آن است.

2. دانش آموز دوره ي اول دبيرستان ( راهنمايي )

با پشت سر گذاشتن دوره ي دبستان، کم کم علائم در کودک ظاهر شده و شروع مرحله ي نوجواني نزديک مي شود. اين دوره با مراحل قبل کودکي کاملاً متفاوت است، چون در اين مرحله است که تأثير عوامل بلوغ بخصوص از نظر رواني، ظهور رفتارهاي پيچيده اي را در فرد موجب مي شود. بدين نحو که طرز رفتار نوجوان با ظاهر شدن خواسته هاي متعدد و مربوط به زندگي جمعي و بويژه بريدن از کودکان و سعي در پيوستن به بزرگسالان به طور سريع و گسترده تغيير مي کند. در اين دوره تغييرات جسماني نيز ايجاد مي شود، که مرحله ي نگراني براي نوجوان است. اين نگراني ناشي از عدم آگاهيهاي لازم از تغييرات و تحولات جسماني است که به دنبال، دگرگونيهايي را در روحيه ي نوبالغ به وجود مي آورد. نوجوان خود را به هيچ وجه سرنوشت ساز و مسؤول خويش نمي داند. به دنبال مسايلي است که خوشحالش کند. بدين جهت سعي دارد که محبوب والدين باشد. اين مورد عاطفي موجب مي شود تا او که از هدفهاي اعمال خود آگاهي ندارد، بخاطر دوست داشته شدن از طرف والدين يا معلمين کار بيشتر و بهتري انجام دهد. اما او به تنهايي قادر به انجام امور خود نيست. لذا دوست دارد تا کمک شود. کمک والدين و راهنمايي معلمين، بخصوص در انجام تکاليف، موجبات پي بردن او به اهميت کارش مي شود.
نوجوان دوست دارد که براي خود بتي ساخته و خود را در قالب آن قرار دهد. اين مرحله، دوره ي مهم بازسازي شخصيت اجتماعي است که او را در دوران پسين زندگي همراه خواهد بود. بدين جهت اهميت نقش مدرسه، از توازن بخشيدن به دو جهت جسمي و رفتاري نوجوان که کمک به رشد شخصيت او مي کند، مشهود مي باشد. به شرطي نقش مدرسه داراي اهميت است که شخصيت نوجوان را به ارزشهاي واقعي و جمع پذير آراسته و متناسب با قواي جسماني نوجوان آن را متکامل سازد.
در دوره ي بلوغ در محيط محدود و منضبط مدرسه، به مدد مربيان آزموده ي مجرب و آگاه به خصوصيات مراحل مختلف زندگي انسانها، بهتر مي توان به مشکلات سني دانش آموز پي برده و او را در اين دوره ي سني بحران زا ياري نمود. جهت رسيدن به اين هدف، مدرسه مي تواند، دانش آموزان را که داراي رفتارهاي متفاوت مي باشند، گروه بندي رفتاري نمايد، تا با پي بردن به تند خويي، ملايمت، بي تفاوتي و... نحوه ي ايجاد ارتباط را با آنها به طور جمعي و فردي مشخص سازد. بديهي است اين گروه بنديها دائم التغيير است. چون که به مرور رفتارهاي دانش آموز تغيير مي کند. لذا ايجاب مي نمايد که جهت باروري امر تعليم و تربيت مديريت مدرسه از همياري معلمان مساعدت شود.
دانش آموزي که در دبستان با يک يا دو معلم سرو کار داشته و بهتر مي توانسته است، با معلم خود ارتباط برقرار سازد، در دبيرستان با معلمان متعددي سروکار دارد، که اغلب کثرت دانش آموز کلاس مانع سهولت انجام ارتباط او با اکثر معلمان مي گردد. لذا انجام وظيفه ي مشاهده ي رفتاري و در مسير صحيح قرار دادن رفتارهاي نوجوان، براي تک تک معلمان ميسر نيست. بدين جهت نقش تربيتي مدرسه در اين دوره ي بحران زا، از اهميت بسزايي برخوردار مي گردد. بدين نحو که از طرفي به نو بالغ کمک کند تا خود را با محيط جديدي که در آن وارد شده است منطبق سازد، و از طرفي ديگر او را در دوران بحران زاي بلوغ مددکار باشد. کمکي که به او قدرت ادراک مسايل سني اش را بدهد، و در حل معضلات بلوغ مشاورش باشد. بدين سان وظيفه اي ديگر به غير از پياده نمودن برنامه هاي مدون، انتقال يادگيريها، با وصفي که گذشت آشکار مي گردد.
بوضوح مي توان گفت، در دوران بلوغ از اينکه نوجوان نمي تواند احساسات خود را به هر کسي بيان کند، دچار عدم تعادل روحي مي شود. مشاورت مدرسه اگر از مديريت درستي نشأت گيرد، در متعادل به علاوه ساختن نوجوان، مي تواند منشأ اثري مهم باشد. به علاوه سالهاي دوم و سوم دوره ي دبيرستان براي دانش آموز بسيار مشکل آفرين و مهم است. چونکه پس از اين دوره است که او يا در دبيرستان و يا در مکانهاي ديگر آموزشي به تحصيل مي پردازد. يا در بازار آزاد به کاري مشغول مي شود که بايد آمادگيهاي لازم را جهت زندگي در اين محيطها به دست آورد.
هر چند ممکن است که در نظر اوليا و مربيان، دوران بحران زاي بلوغ امري طبيعي تجلي کند. ولي چه بسا امکان دارد، عدم توجه به مشکلات نوجوانان و بخصوص مشکلات عاطفي او در اين دوره، او را فردي نگران بار آورد. کودکي که در گذشته از والدين براي خود بتي ساخته بود، در اواخر بلوغ احساس مي کند که ايده آلهايش در وجود پدر و مادر خلاصه نمي شود. او بايد به دنبال ايده آل تازه اي باشد. در اين موقع است که کج رفتاري نوجوان با والدين شروع مي شود. ايجاد ارتباط او با والدين، به علت عدم تطابق رفتارهايش با آنها مشکل مي آفريند. چه اغلب بزرگسالان رفتارهاي نوجوان را بدون فهميدن فقط مي بينند.
در اين دوره دانش آموز با مسايل عاطفي رو به رو است، و از اينکه نمي داند، چگونه خود را به والدين خويش نزديک کند رنج مي برد. اين گونه رفتارها در مدرسه نيز بروز مي کند. و براي اوليا و مربيان کم سال و بي تجربه ي مدرسه مشکلات بزرگي را به وجود مي آورد، که در عين حال موجب افزايش ناراحتيهاي دانش آموز مي گردد، بدين سبب، نقش اوليا و مديريت مدرسه با توجه به نيازهاي سني دانش آموز در ايجاد رابطه ي مستقيم با او، به غير از ارتباط در محدوده ي برنامه هاي درسي بسيار مهم و الزامي است. نوجوان بايد در اين دوره ي گذر، خود را براي زندگي بعدي آماده سازد، بدين جهت بايد مسأله ي زندگي کردن را بفهمد، علت عدم رضايت والدين را بداند و علت پذيرش دستور از بزرگترها را درک کند.
با توجه بر آنچه گذشت مي توان گفت که دنياي کوچک مدرسه، بويژه درمحيط برون کلاسي آن که مستقيماً زير نظر مديريت قرار دارد، توجه به رفتارهاي دانش آموزان در اين دوره از سن، اهميت وظايف مدرسه را دو چندان مي کند. يک مديريت صحيح با بررسي مشاهدات معلمان در کلاسهاي بسته مي تواند، رهنمودهاي ارزنده اي در اختيار مربيان بگذارد، در سطح عاليتر، سازمان آموزش و پرورش متبوع خود را در تربيت نيروي انساني متناسب (معلم) با دوره هاي مختلف تحصيلي، نه فقط از نظر تدريس مواد درسي، بلکه از نظرات تربيتي ديگر راهنما باشد. بدين سبب تربيت معلم، در سرلوحه ي برنامه هاي سازمان تعليم و تربيت جامعه قرار مي گيرد و بر انتخاب افراد آموزش نديده به عنوان معلم و گسيل آنها در ساحت مقدس کلاس درس خط بطلان مي کشد.

3. دانش آموز دوره ي دوم دبيرستان

دانش آموز اين دوره، در مرحله ي ديگري از سن نوجواني به سر مي برد. او به اظهار وجود مي پردازد. سعي دارد در اين مرحله از سن شخصيت جواني از خود نشان دهد. بدين جهت سعي مي کند با دليل و برهان مسايل خود را حل کند و بر خلاف اوان نوجواني در بر آورد تمنيات خود به زور متوسل نشود. شخصيت او از ارزشهاي انسجام نيافته اي شکل گرفته است. اما او قادر به درک ارزشهاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و ...است. غالباً با توجيه ارزشها در وجود خويش، با خود به نزاع بر مي خيزد. نقشه هايي مي کشد، هدفهايي ايده آلي تجسم مي کند و جهت رسيدن به آنها جبهه مي گيرد. او معترض به مسايل پيراموني خود است. از اين رو در پذيرش مقررات و قوانين سرسختي نشان مي دهد. نوجوان در دستيابي به حقايقي که برايش پوشيده مانده است کوشش مي کند. به خواندن مطالب مختلف علمي، فلسفي، اجتماعي و غيره مي پردازد. افکار و عقايد را با هم مقايسه مي کند، تا به عقيده اي تازه دست يابد. عقيده اي که او را از افکار و آرايي که کورکورانه از خانواده و محيط گرفته است برهاند، و اين عامل مهم استقلال طبي اوست که دوست دارد از طرف والدين و پيرامونيان از احترامي متقابل برخوردار باشد.
به طوري که اشاره شد، در اين دوره که مي توان آن را مرحله ي « خودنمايي » فرد ناميد، نوجوان هنوز در تثبيت ارزشهاي تشکيل دهنده ي شخصيت به تصميم نهايي نرسيده است. لذا مدرسه که در تنظيم تجارب دانش آموز وظيفه اي بس خطير دارد، بايد بدون در هم ريختن شخصيت نوجوان، در پي انسجام ارزشهاي متشکله آن بر آيد و او را در دست يافتن به ارزشهاي با کيفيت انساني ياري کند. چه در اين دوره که زمان شکل گيري حس استقلال فرا رسيده است، (2) ساز و برگ لازم زندگي، به نحوي که فرد « خود راهبر » بشود بايد فراهم گردد. بدين منظور ايجاد فرصتهاي مناسب براي نوجوان از اهم وظايف اوليا مدرسه است.
عدم آگاهي از نيازهاي نوجوان در اين دوره از سن موجبات عدم تفاهم بين دانش آموز و معلمان را فراهم مي کند. به طوري که معلمان جوان را به جبهه گيري با دانش آموز بر مي انگيزد. بدين جهت راهنمايي معلمان به وسيله ي مديريت صحيح يک آموزشگاه، جديت مديريت مدرسه فراهم ساختن تسهيلات در خود راهبري دانش آموزان، خود از وظايف عمده ي تربيتي مديريت مدرسه است.
هدف از آنچه که مشروح افتاد، اين نيست که مسؤولان تربيتي در مقابل رفتار ناشايست نوجوان کوتاه بيايند. بلکه با توجه به نياز سني او ضمن تکيه بر راه اصلاح رفتاري ناشايست، با تدبير به مقابله برخاسته و بدين طريق در راه رسيدن به تحکيم حس استقلال به نوجوان کمک نمايند. واضح است که لازمه ي به کارگيري روش اصلاح رفتارهاي ناشايست نوجوان، تربيت خاصي را براي مديريت مدرسه ترسيم مي کند. روي اين اصل مديريت آموزشي، به عنوان يک رشته ي مهم و لازم جهت سازمانهاي آموزش و پرورش قلمداد شده و از اهميت خاصي برخوردار مي گردد.
حالات دانش آموز دوره ي دوم دبيرستان با سالهاي سنين دوره هاي تحصيلي قبل کاملاً متفاوت است. او در اين مرحله ي جستار « Mutation » سعي دارد با خصوصيات جديدي که کاملاً با خصايص گذشته اش متفاوت است تجلي کند. در اين مرحله نوجوان علاوه بر مشکلات جسماني که رفتارهاي او را تحت تأثير قرار مي دهند، با مشکلات درسي و نگراني از آينده ي خويش نيز رو به رو است. آينده اي که نمي تواند از تحصيل او جدا باشد. بدين علت اين دوره ي آينده ساز که نوجوان بدان واقف است، با نگرانيهايي همراه است که نوجوان را به خود مشغول مي دارد. زندگي تحصيلي که نوجوان را با همکلاسان و معلمان مرتبط مي سازد، نوجوان دوست دارد، در اين ارتباط موفق شود. لذا سعي مي کند از راههاي مختلف خود را در دل همکلاسان و معلمان جا کند. چه بسا عدم موفقيت وي در اين راه او را از درس خواندن و علاقه به تحصيل باز مي دارد. بدين جهت عوامل عاطفي دانش آموز نوجوان با موفقيت يا عدم موفقيت او ارتباط پيدا مي کند، که مي تواند با رمز کاميابي او در زندگي آينده اش پيوند يابد.
بعد از انگيزش به دوست داشته شدن، انگيزش شغلي در دانش آموز دبيرستان به وجود مي آيد (3) او به فکر مي افتد که در آينده چه کار مي تواند بکند. نقش مدرسه در ياري دانش آموز در رابطه با جامه ي عمل پوشانيدن به انگيزه ي موفقيت او در تحصيل کاملاً روشن است. ولي سهم اولياء مدرسه در راهنمايي دانش آموز، به آنچه که بعد از تحصيلات متوسطه انجام خواهد داد، در درجه ي اول اهميت قرار دارد. چه بسيارند دانش آموزاني که پس از خروج از دبيرستان به دنيايي وارد مي شوند که براي آنها ناشناخته است، و عايدي از اندوخته هاي مدرسه اي نصيب آنها نمي شود. پس وظيفه ي مديريت در اين مورد آشکار گرديده و کمک نمودن به آينده نگريهاي دانش آموز در سر لوحه ي وظايفشان قرار مي گيرد.
نوجوان در سالهاي آخر تحصيلات متوسطه دچار وهم و ابهام است. او با مواجه شدن با سؤال من کيستم؟ يعني چه نقش اجتماعي بايد داشته باشم، در درون خود با انقلاب شخصيتي دست به گريبان است. عده اي از نوجوانان در اين سن، از اينکه براي دستيابي به خواسته هاي خود چه راهي بايد انتخاب کنند سردرگمند. نوجوان خواستار آينده سازي است. ميل به کار دارد، ولي کدام کار؟ چه بسا امکان دارد که ادامه ي تحصيل در دانشگاه برايش کاري جلوه کند. در اين ميان اولياء مدرسه وظيفه اي در روشنگري هدف تحصيلات عاليه براي نوجوان خواهند داشت، تا او جديتي کافي در اين راه به عمل آورد. مشروط بر اينکه، سعي را هدف قرار ندهد، بلکه در راه رسيدن به هدف کوشش برايش وسيله باشد. يا ممکن است با توجه به استعداد نوجوان، او را به سوي هدف مثبتي ديگر سوق دهند. بدين طريق ميل دوست داشته شدن نيز در نوجوان، ارضا مي شود. از اينکه مي بيند افرادي به فکر او هستند به تحصيل علاقه مند مي شود و به سؤال من کيستم خود پاسخ مي يابد.
با توجه به آنچه که مشروع افتاد مي توان گفت که پس از دوره ي ابتدايي، دانش آموز داراي شرايط خاص سني در زندگي تحصيلي است. شرايط محيط دبيرستان در او تأثير مي گذارد. و به آنچه که در پيرامونش مي گذرد معطوفش مي سازد. ولي نمي توان اين تأثيرات را به طور يکسان براي همگان تعميم داد. لذا در دبيرستان گروهي دانش آموز يافت مي شود که وضعيت حاکم در مدرسه را پذيرفته و به آنچه که در آنجا مي گذرد رضايت دارد. گروهي ديگر ناراضي از وضعيت محيطي مدرسه است. آن را منطبق بر نقش مؤسسات آموزشي نمي داند.
به طور مثال براي دانش آموز سالهاي آخر دبيرستان اين مسأله مطرح مي شود که آنچه مي آموزد به چه درد خواهد خورد؟ هدف از آموزش رياضيات، فيزيک و شناخت فلان شاعر و يا آگاهي از عملکرد حکمرانان گذشته چيست؟ بدين جهت او از گذران اوقات خود جهت آموختن آنچه که به نظرش بي ارزش است رنج مي برد. او خواهان آموزشي است که مربوط به وقايع روزمره، و مورد عمل قرار گرفتن آموخته ها بلافاصله بعد از آموزش باشد. تا بتواند احتياجات روزمره ي خود را شخصاً مرتفع کند و پس از اين دوره که حس استقلال در او شکل مي گيرد در جذب به بازار کار مددکارش باشد. بالطبع آموزشهاي محدود به کتب و معلم و تأکيد بر محتواي آنها، دانش آموز را از ابتکار به دور داشته و به کارگيري استعدادهايش را به دست فراموشي مي سپارد. به علاوه عدم ارتباط مشاغل اجتماعي با آموخته هاي دبيرستاني اش مزيد بر علت، او را ناراحت مي سازد. چه او در مي يابد که مديريت کلي سازمان آموزش و پرورش اجتماعش در اين مورد چاره اي بسزا ننموده و امر برنامه ريزي را در مسير هدف رفع کننده ي نيازهاي اجتماعي و مثمر جامعه اش پي برده و از نهاد عظيم آموزش و پرورش رسمي گله آغاز مي کند. چون چه بسا که او را پس از تحصيلات دبيرستاني توان و ياراي ادامه ي تحصيل نباشد و اجتماع نيز امکانات جذب و يا نياز به همه ي فارغ التحصيلان نداشته باشد. از طرفي با تغيير زندگي روزمره از نظر پيشرفت بهداشت و وسايل معيشت، که تغييرات نحوه ي زندگي انسانها را فراهم نموده است، در روحيه ي دانش آموز بخصوص، دانش آموز دبيرستاني بي تأثير نيست. نوجوان زودتر به مرحله ي بلوغ مي رسد. زودتر استقلال را احساس مي کند. سريعتر به زندگي بزرگسالان تمايل پيدا مي کند. تمايلات جنسي نيز در سر لوحه ي خواسته هايش قرار مي گيرد. عوامل ياد شده به انضمام نگرانيهايي چون؛ بعد از اخذ مدرک پايان دوره ي متوسطه چه خواهد کرد؟ آيا امکانات ادامه ي تحصيل در آموزش عالي برايش موجود خواهد بود؟ چه رشته اي دنبال کند تا زندگي آينده اش را تضمين نمايد؟ و يا او را امکان ادامه ي تحصيل به هيچ وجه فراهم نخواهد بود پس راه سربازي در پيش خواهد گرفت و بعد...
دانش آموز دبيرستاني دوست دارد به تنهايي مشکل خود را حل کند. مگر فرد معتمدي پيدا کند و مشکل خود را با او در ميان بگذارد. با ناظمها و کمک ناظمهاي مدرسه رو به رو مي شود، که فقط اعمال قدرت مي کنند تا به اصطلاح نظم را که در نظر اغلب آنها حاکميت سکوت بيجاني است در محيط مدرسه ايجاد کنند. چه بسا که اين گروه غافل از نيازهاي نوجوانان فاقد تجربه اند که مديريت را کمک مي نمايند! دبيران نيز از طرفي سعي در حفظ نظم کلاس و نگهداري شخصيت خود دارند. غالباً گرايشهاي عقيدتي (سياسي، مذهبي و....) آنها را به جهتي مخالف گروهي، در کلاس سوق داده و در اين ميان وظيفه ي روشنگري و ارشاد به کنار مي رود. در اينجاست که دبير نيز خود را رئيس قلمداد کرده و ارتباط معنوي معلم و دانش آموز از بين مي رود. و معلم در نقش يک بوروکرات (4) واقعي تجلي مي کند. غافل از اينکه در کلاس درس معلم را وظيفه اي به غير از انتقال دانستنيها و تدريس محتواي برنامه نيز هست، و آن فرصت دادن به دانش آموز است. به نحوي که معلم به گفته هاي دانش آموز گوش دهد و بعد شاگرد را به گوش دادن به گفته هايش وادارد تا بدين وسيله دانش آموز، نتيجه صحيح گفت و شنودهاي کلاسي را آموخته و آنها را به کار گيرد. حاکميت چنين جوي در محيط مدرسه مي تواند صحت اجراي برنامه را در رابطه با برآورد هدف تضمين کند.
با توجه به آنچه که گذشت، مي توان گفت که امعان نظر در شکوفايي استعدادهاي دانش آموز دبستاني و دقت نظر در نيازهاي فرهنگي، اجتماعي، جسماني و... دانش آموز دبيرستاني نمي تواند صرفاً معطوف به محدوده ي آموزشگاه باشد. بلکه در اين مورد لازم است مديريت کلي سازمان آموزش و پرورش از برنامه ريزان متخصص، با تجربه، متعهد و آگاه به امر تعليم و تربيت و نيازهاي سنين مختلف انساني در خارج از آموزشگاه برخوردار باشد. تا در مفيد گردانيدن نيروي مادي و معنوي دستگاه عظيم آموزش و پرورش قدمي بسزا بردارد. بدين جهت يادآور مي شود که مديريت تعليم و تربيت، در محاسبه ي پرداختها و دريافتها و تنظيم برنامه هاي سلسله مراتب اداري خلاصه نمي گردد. بلکه تجهيز اين دستگاه، چه ماداً و چه معناً، به منظور مثمر گردانيدن آن ماده ي شکل پذيري است که به نام دانش آموز ناميده مي شود. دانش آموزي که به معلمان متخصص در آموزش رشته ي مواد تدريس، آگاه از اصول و فلسفه ي تعليم و تربيت و مؤمن به کار شريف معلمي، و مديراني آگاه از تعليم و تربيت و علوم انساني، بالاخص برنامه ريزي تربيتي و داراي تجارب کافي در اين امر نياز دارد.

پي‌نوشت‌ها:

1. Gallimard, Pierre; L"enfant de 6. a. 11 and, Coll, Mésopé èd Privat, Paris, 1973.
2. Gallimard; Pierrd (,) L"enfant de 12 a 15 ans, Paris 1962.
3. منبع قبلا ذکر شده .
4. جهت روشن شدن مفهوم بوروکرات به فصل مربوط به بوروکراسي و آموزش و پرورش در همين کتاب مراجعه شود.

منبع مقاله :
عسکريان، مصطفي، (1391)، سازمان و مديريت آموزش و پرورش، تهران: مؤسسه انتشارات امير کبير، چاپ نوزدهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط