اين علم، که به آن علم اصول دين و يا علم توحيد و صفات هم گفته مي شود، علمي است که عقايد اسلامي را تبيين نموده و با ادله و براهين، آن را اثبات مي کند و نيز شبهات آن را پاسخ گفته و از آن دفاع مي نمايد. در تعريف علم کلام گفته اند: « علم کلام علمي است که درباره ي عقايد اسلامي، بحث مي کند، به اين نحو که آنها را توضيح مي دهد و درباره ي آنها استدلال مي کند و از آنها دفاع مي نمايد. » (1)
اين تعريف ناظر به سه وظيفه اي است که علم کلام بر عهده دارد: اول بايد در علم کلام بحث شود که اصول دين اسلامي چيست؟ سپس بايد براي آنها استدلال شود و نهايتاً در برابر ديدگاههاي رقيب از اين اصول دفاع شود. موضوعاتي که در اين علم مورد بررسي قرار مي گيرد، عبارتند از: اثبات خالق، توحيد، اسماء و صفات الهي، عدل و جبر و اختيار، نبوت عامه و خاصه، اعجاز، عصمت، امامت و خلافت، معاد، رجعت، شفاعت و تقيه. (2) البته در عصر جديد مسائل و موضوعات زيادي وارد اين علم شده است که مجموعه ي آنها را تحت عنوان مسائل کلامي جديد مي نامند.
الف) کلام نقلي و کلام عقلي
در علم منطق، شيوه هاي استدلال را به سه روش: قياس، استقراء و تمثيل تقسيم مي کنند. و قياس نيز از جهت ماده به صناعت هاي پنجگانه برهان، جدل، خطابه، شعر و مغالطه تقسيم مي شود. در اين ميان، قياس برهاني همواره نتيجه يقيني و کلي به همراه دارد.در علم کلام بطور عموم از قياس استفاده مي شود اما مبادي استدلالهاي کلامي کاملاً متفاوت است:
1. در برخي مسائل کلامي مانند نبوت و ويژگي هاي معاد و حشر، مبادي استدلال را قضاياي برگرفته شده از کتاب و سنت تشکيل مي دهند که اصطلاحاً به آن کلام نقلي (Revealed Theology) گويند.
2. ولي در اکثر مباحث کلامي، همچون اثبات واجب تعالي، اوصاف باري تعالي، نبوت عامه و اصل معاد از قياس جدلي استفاده مي شود که مبادي آن را قضاياي عقلي تشکيل مي دهند. لذا اصطلاحاً به آن کلام عقلي (Natural Theology) گويند.
بر همين اساس تقسيم بندي هايي در روش شناسي علم کلام صورت پذيرفته و قدماي متکلمين اسلامي علم کلام را به کلام نقلي و کلام عقلي تقسيم کرده اند.
ب) تنوع روش ها در علم کلام
متکلمين مسلمان در مباحث کلامي خود از روشهاي برهان، جدل، خطابه و روش تاريخي استفاده مي کردند. نحوه مباحثات آنها در باب مسائلي چون اثبات وجود خدا و توحيد و صفات او و مبحث خاصه و عموميت آن و مسأله امامت و جزئيات معاد، دال بر صدق ادعاي مذکور است. بنابراين مي توان گفت که علم کلام، چند روشي است. يعني اينگونه نيست که در علم کلام لزوماً از استدلال عقلي استفاده شود. گاهي استدلال نقلي نيز مورد استفاده قرار مي گيرد. چنانکه شيخ مفيد در اثبات امامت، دليل نقلي مي آورد و مي گويد به دليل غدير مسأله امامت انتصابي است يا با تمسک به دليل حديث ثقلين و بسياري از احاديث ديگر دليل نقلي مي آورد. گاهي ممکن است متکلم يک استدلال تجربي بياورد يا ممکن است استدلال پديدار شناسانه بکند يا استدلال هرمنوتيکي بکند. بنابراين مي توان گفت: کلام دانشي تک روشي نيست، بلکه علمي است که در آن از روش هاي گوناگون و متنوع مي توان بهره گرفت. متکلمان اديان نيز در عمل چنين مي کنند؛ لکن برخي چنين پنداشته اند که تنوع روش هاي کلامي ناشي از بي موضوع بودن علم کلام و حتي بي روش بودن آن است. به عبارتي متکلم در بررسي مسائل کلامي ناگزير است روش هاي متنوعي را به خدمت گيرد؛ بر خلاف علوم ديگر که هر يک به تناسب، پاي بند روش خاص اند. (3)به نظر مي رسد بي موضوع دانستن کلام، بيشتر ناشي از اختلافاتي است که در تعيين موضوع اين علم وجود دارد؛ اما بايد توجه داشت که اولاً، اين اختلاف در ديگر علوم نيز وجود دارد؛ ثانياً، اثبات يک مسأله از راه هاي گوناگون دليل بر بي روشي علم مربوط به آن نيست؛ ثالثاً، تنوع در روش هاي کلامي از تنوع در اهداف و غايات اين علم برخاسته است. يکي از معاصران در اين زمينه مي گويد: اصل اولي استفاده از عقل است. متکلم از عقل مي خواهد بهره بگيرد. ولي چون غرضش هميشه تعيين کننده ي روش هم هست و چون غرضش دفاع از اصول دين است. گاهي از تجربه هم بهره مي گيرد، و حتي در بعضي از مباحث چاره اي ندارد که از تاريخ بهره بگيرد؛ مانند بحث امامت، که نمي تواند از عقل بهره بگيرد. البته کلي امامت را مي توان با عقل ثابت کرد، اما در تاريخ امامت و سقيفه بايد از تجربه و تاريخ بهره گرفت. (4)
به عقيده ولفسن دليل شکل گيري روشهاي مختلف در علم کلام اين است که مسلمانان نخستين، ضمن بيان اصول عقايد، نخست به ذکر آياتي از قرآن و گزارشهايي از سنت مي پرداختند، بعدها، هنگامي که درباره ي جزئيات و تفاصيل اصول عقايد اختلافاتي پيش آمد، علاوه
بر استناد به مدارک به دست آمده از سنت و روايت به برهان عقلي نيز پرداختند و از همين جا علم کلام آغاز شد. (5)
در بيان علت تنوع روش ها در علم کلام مي توان گفت:
1- گاهي تنوع روش به تبع تنوع مسأله است. علم واحد، به دليل اشتمال بر مسائل گوناگون، از روشهاي متنوعي برخوردار است، علم کلام از اين گونه دانش هاست، دانش کلام، بر خلاف فلسفه اولي، از حيث ساختار و نوع، مسائل مختلفي دارد و در نتيجه، از روشهاي گوناگوني در اثبات مسائل خود استفاده مي کند. در کلام سنتي، براي اثبات صانع، سعي مي شود برهان منطقي اقامه شود، در حاليکه براي نبوت خاصه، استدلال تاريخي بيان مي گردد و براي امامت خاصه، به ادله درون ديني و ابزارهاي تاريخي استناد مي شود و براي ديگر مسائل، روشهاي ديگري به کار مي رود. تنوع روش در کلام جديد، دامنه بسيار فراخ تري يافته است.
2- يکي ديگر از دلايل چند روشي بودن علم کلام که مي توان آنرا عمده ترين علت دانست هويت دفاعي اين دانش است که سبب مي شود متکلمان از رقاباي گوناگون خود روش هاي مختلف را اخذ کنند، مثلاً اشاعره غالباً روش هاي متعدد طرح مسأله و حتي اسلوب هاي استدلال را در حد لزوم از مخالفانشان اخذ کرده اند. غالباً متکلمان ابتدا از رقبا و مخالفان خود مسأله را اخذ مي کنند و آنگاه بر حسب مسائل، روشهاي سازگار با آن را نيز به دست مي آورند.
3- برخي معتقدند که تنوع در روشهاي استدلال کلامي به اعتبار اهداف و غاياتي است که بر اين علم مترتب است. اين اهداف عبارتند از: شناخت تحقيقي خداوند و صفات او، اثبات موضوعات علوم ديني و مبادي آنها، ارشاد حقجويان و الزام معاندان، پاسداري از اصول و عقايد ديني. در دو قسم نخست بايد از راه يقين و برهان استفاده کرد، اما در مورد اخير، همه ي راه هاي استدلال را مي توان به کار برد و متکلم با در نظر گرفتن روحيه ي طرف مقابل و ميزان درک و فهم مخاطب شيوه اي خاص به کار مي برد. بنابراين نمي توان راه هاي استدلالي کلامي را در جدول منحصر دانست، بلکه چه بسا مواردي که جدل اصولاً کاربرد ندارد؛ مانند اثبات وجود خدا و صفاتش. البته نبايد استفاده از جدل را در مناقشات کلامي نشانه ي ضعف روش هاي کلامي پنداشت؛ زيرا با در نظر گرفتن هدف و غايت کلام و رسالتي که متکلم در اين زمينه دارد، روشن است که اقناع برخي مخاطبان از راه برهان امکان پذير نبود، به ناچار بايد از راه هاي ديگر او را هدايت کرد يا به مقابله با او برخاست. اين راهي است که در قرآن نيز توصيه شده است. قرآن کريم سه راه براي دعوت به توحيد بر مي شمارد: راه حکمت و برهان؛ راه موعظه ي حسنه؛ راه جدال احسن؛ ( ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ) (6)
4- برخي ديگر نيز معتقدند که تنوع در روشهاي علم کلام، تابع بي موضوع بودن اين علم است. اين گروه در تبيين ديدگاه خود مبتني بر بي موضوع بودن علم کلام مي گويند: چون غرض مطلوب از تعيين موضوع علم، همان به دست دادن معياري براي بازشناسي مسائل آن علم از مسائل علوم ديگر است، دست کم در اينجا برآورده نخواهد شد، زيرا عملاً هر متکلمي، به لحاظ مسؤوليتي که عهده دار آن است، موظف است از « کل دين » در برابر « کل شبهات » دفاع کند. از اين رو ممکن است مسأله اي اولاً و با لذا مسأله اي فقهي يا تاريخي يا روان شناختي يا رياضي يا طبي و نجومي و ... باشد، اما به محض اينکه مباني و برداشتهاي ديني در آن مورد يا از آن زاويه در معرض شک و شبهه مخالفان واقع شد، يا اندک تماس و ارتباطي با دفاع عقيدتي از دين پيدا کرد، آن مسأله تغيير هويت داده، به مسأله اي کلامي بدل شده و در قلمرو تحقيق متکلمان قرار مي گيرد. بنابراين علم کلام به اين معني علمي بي موضوع و در نتيجه علمي بي مرز است. يعني هر مسأله علمي و حتي غير علمي، بالقوه قابل اين است که به معضلي کلامي بدل شود. (7) و بر اين اساس نتيجه مي گيرند که: چون علم کلام مقيد به موضوع خاصي نيست، از مسائل متنوعي برخوردار مي شود، و از سوي ديگر چون روش حل هر مسأله نيزمتناسب با ماهيت آن شکل مي گيرد، لذا علم کلام داراي تنوع در روشها خواهد بود. چرا که حل هر مسأله اي با هر روشي ممکن نيست و روش تحقيق در هر مسأله تابع سنخ آن مسأله است. مثلاً گروههاي فلسفي را نمي توان با سر انگشت روش تجربي گشود، روش تعقلي نيز در حل مسائل تجربي توانايي ندارد، و در مباحث نقلي و تاريخي نيز بايد شيوه ي خاصي را برگزيد. بنابراين علم کلام به خاطر بي موضوع بودنش مي تواند به مسائل عقلي، تجربي، نقلي ( تاريخي ) و شهودي بپردازد، و متکلمان براي دفاع از هر گزاره اي، متنساب با مضمون آن بايد روش خاصي را برگزينند. و از اين رو يکي از مبادي لازم براي هر متکلمي آگاهي از روش شناسي علومي است که يکي از چهار روش ( عقلي، تجربي، نقلي و شهودي ) را به کار مي برند. به عبارت ديگر متکلم در بررسي مسائل کلامي ناگزير است روشهاي متنوعي را به خدمت گيرد. يکي از تفاوت هاي عمده اي که بين فلسفه ي دين و علم کلام وجود دارد همين است که فلسفه دين به دليل ماهيت فلسفي اش ملتزم به استفاده از روش قياس برهاني است. يعني فلسفه دين در استفاده از روش عقلي منحصراً از مقدمات برهاين استفاده مي کند، در غير اين صورت شايسته نام فلسفه نخواهد بود. در حالي که علم کلام بسته به اينکه مسأله مورد بحث، عقلي يا نقلي يا تجربي يا شهودي باشد ناگزير است از روش مناسب براي حل آن استفاده کند. علاوه بر آن علم کلام در استفاده از روش عقلي نيز علاوه بر مقدمات برهاني از مقدمات جدلي نيز بهره مي گيرد. يعني روشهاي علم کلام متناسب با موضوع و مسأله اي که برايش پيش مي آيد متنوع خواهد بود. (8)
ج) رويکردهاي روش شناسي علم کلام
در علم کلام گاهي مطالعات درون ديني بعنوان روش به کار مي رود ولي گاهي مطالعه ي درون ديني غير ممکن مي شود و به ناچار بايد به روش مطالعات برون ديني روي آورد.براي مثال، متکلمان خردگرا برآنند که مسأله صدق گفتار نبي را نمي توان با مراجعه به متون اثبات کرد؛ زيرا چنين رويکردي به دور مي انجامد. بر مبناي ديدگاه آنها، اثبات حقانيت آموزه ها در متون ديني نيز با ابزارها و رويکرد برون ديني صورت مي گيرد؛ يعني در قرآن، پرهيز از دور مورد توجه بوده است. مثلاً در بيان قرآني « وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً کَثِيراً » (9) براي اثبات اينکه وحي از جانب خداوند است، از روشهاي برون ديني ( تحليلي ) استفاده شده است.
در مواضعي که مطالعه ي درون ديني ممکن است، حالات مختلفي وجود دارد: گاهي مطالعه ي درون ديني بدون رقيب است؛ يعني مسأله تحقيق به گونه اي است که صرفاً با مراجعه به متون ديني پاسخ مي يابد و روشهاي برون ديني در ارائه پاسخ به آن، ناکارآمد است. بسياري از مباحثي که متکلمان در بحث سمعيات طرح کرده اند، از اين قبيل است. البته متکلمان در تعيين دامنه ي مباحث صرفاً سمعي و درون ديني، اختلاف مبنايي دارند. دامنه ي چنين تحقيقاتي نزد متکلمان اشعري، بيش از متکلمان معتزلي است و نزد اخباريها، اهل حديث، سلفيها و نيز اصحاب تفکيک، دامنه ي مطالعات صرفاً درون ديني بسيار گسترده است. نحوه ي سنجش اعمال در آخرت، مراد خدا از ثواب و عقاب اعمال، حکمت اوامر و نواهي الهي، امامت خاصه بر مبناي نظريه ي شيعي، توصيف بهشت و خاستگاه نبوت، از اين قبيل مسائل است.
مطالعه ي درون ديني در بسياري از مواضع، ممکن است رقيب داشته باشد. مسأله واحدي چون عصمت انبيا را مي توان با روشهاي تاريخي، ابزارهاي تحليلي ( آن گونه که نزد اهل کلام، رايج است )، ابزارهاي منطقي فيلسوفان و حتي ابزارهاي روان شناختي، مورد بررسي برون ديني قرار داد. گاهي نيز مي توان از ترکيب و تلفيق دو نوع رويکرد درون ديني و برون ديني استفاده کرد. ذيلاً به بررسي سه نوع رويکرد در روش شناسي علم کلام مي پردازيم:
ج 1) رويکرد درون ديني
گروهي از دين پژوهان در عرصه ي دين شناسي، مراجعه به کتاب و سنت را پيشنهاد مي دهند و از بهره گيري از منابع درون ديني روي بر مي تابند. به عنوان مثال اخباريان، گروهي از علماي شيعه اند که در مقابل اصوليان از استفاده ي شيوه ي عقلي در اصول و فروع پرهيز مي کردند و آن را موجب انحراف از صراط مستقيم و سقوط در ضلالت و حيرت مي دانستند. آنان، علت اختلاف آرا و تکثرگرايي در عرصه ي اصول دين را به کارگيري بي جهت عقل و تأويل عقلي متون و منابع شرعي معرفي مي کنند. (10)البته اخبارايان شيعه مانند ظاهرگرايان اهل سنت مطلقاً با عقل مخالف نيستند. آنان بديهيات عقلي را به منزله ي احکام عقلي فطري مي پذيرند و عمل براساس آن را ضروري مي دانند. همچنين احکام غير بديهي را که از راه استدلال و تفکر عقلي به دست مي آيند در صورت عدم تعارض با شرع مي پذيرند، و در صورت تعارض، دليل شرعي را بر دليل عقلي مقدم مي دانند. (11)
ج2) رويکرد برون ديني
اين رويکرد با مدل هاي گوناگوني ارائه شده است:1. روش عقلي و فلسفي
که با استدلال هاي منطقي و عقلي به اثبات باورهاي ديني، مانند اثبات وجود خدا، مي پردازد. بيشتر متکلمان معتزله و اماميه اين روش را برگزيده اند. البته اشاعره نيز از عقل بهره مي گرفتند، ولي در نهايت، عقل را تابع شريعت معرفي مي کردند.2. روش کارکردگرايي
که به طور عمده در روان شناسي دين و جامعه شناسي دين از آن استفاده مي شود. اين روش بدون توجه به صدق و حقانيت گزاره هاي ديني به بيان فوايد و آثار و کارکردهاي باورهاي ديني مي پردازد.3. روش بهره گيري از موافقان و مخالفان دين
که در آن سخن از اقبال متدينان به دين و ادبار مخالفان از آن است. اين روش به لحاظ تجربي قابل توجه است، ولي توان اثبات و تحقيق پذيري ندارد و حقانيت يا بطلان گزاره هاي دين را براي مخاطبان آشکار نمي سازد.4. روش انسان شناسي تجربي
که با مطالعه ي نيازهاي آدميان و نقش علوم بشري در رفع آنها به کشف عرصه ي دين و نيازهاي دين دست مي يابد. آن گاه با همين روش به پژوهش هاي ديني مي پردازد. (12)ج 3) تلفيق روشهاي درون ديني و برون ديني
اين روش نيز مدل هاي گوناگوني دارد. مدل نخست در کنار کتاب و سنت، مراجعه به عقل و استدلال عقلي را پيشنهاد مي دهد و ترکيب عقل و نقل را مطرح مي سازد.مدل دوم، روش مکتب تفکيک خراسان است که ضمن پذيرش هر سه روش قرآن، عرفان و برهان، در عرصه ي دين پژوهي، به تفکيک هر سه روش از يکديگر تأکيد مي ورزد تا معارف و شناخت هاي خالص قرآني، فلسفي و عرفاني به دست آيد و از معارف و شناخت هاي ممتزج قرآني- عرفاني، قرآني- فلسفي و ... پرهيز شود. (13)
پينوشتها:
1- مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، بخش کلام و عرفان ( تهران: ملاصدرا، 1365 ش ) ص9.
2- ر.ک: جعفر سبحاني، الالهيات علي هدي القرآن و العقل و السنه ( قم: المرکز العلمي للدراسات الاسلاميه، 1411 ق ) ص 68.
3- ر.ک: ابوالقاسم فنايي، درآمدي بر فلسفه دين و کلام ( قم: انتشارت اشراق، 1357 ش ) ص 19.
4- ر.ک: عزالدين رضانژاد، « روش بحثهاي کلامي »، مجله تخصصي کلام اسلامي، شماره 31 ( پاييز 1378 ش ) ص 62.
5- ر.ک: هري اوسترين ولفسن، « فلسفه علم کلام »، ترجمه احمد آرام ( تهران: انتشارات الهدي، 1368 ش ) ص5.
6- نحل: 125 - ر.ک: علي رباني گلپايگاني، ماهو علم الکلام ( قم: دفتر تبليغات اسلامي قم، 1418 ق ) ص 50.
7- ر.ک: ابوالقاسم فنايي، درآمدي بر فلسفه دين و کلام جديد ( قم: انتشارات اشراق، چاپ اول 1375 ش ) ص90.
8- همان، ص 91 و 102.
9- نساء: 82.
10- ر.ک: يوسف بحراني، الحدائق الناضره، ج1 ( قم: انتشارات جامعه مدرسين، 1414 ق ) ص 126.
11- همان، ص 133.
12- ر.ک: عبدالکريم سروش، مدارا و مديريت ( تهران: انتشارات صراط، 1376 ش ) صص (137-135).
13- ر.ک: محمدرضا حکيمي، مکتب تفکيک ( قم: مرکز بررسي هاي اسلامي، 1373 ش ).
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول