فارس در عصر خلافت اميرالمؤمنين

با شروع خلافت علي بن ابي طالب (عليه السّلام) و نابساماني اوضاع در پي کشته شدن خليفه ي سوم و اختلافات مسلمانان با هم، اوضاع سرزمين هاي فتح شده به هم ريخت و شورش هايي در ميان مسلمانان رخ داد.
جمعه، 17 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فارس در عصر خلافت اميرالمؤمنين
 فارس در عصر خلافت اميرالمؤمنين

 

نويسنده: دکتر علي اکبر ولايتي





 

با شروع خلافت علي بن ابي طالب (عليه السّلام) و نابساماني اوضاع در پي کشته شدن خليفه ي سوم و اختلافات مسلمانان با هم، اوضاع سرزمين هاي فتح شده به هم ريخت و شورش هايي در ميان مسلمانان رخ داد.

شورش در اصطخر و فارس

پس از کشته شدن عثمان، در فارس شورش شد. در اين شورش فراگير، نخست اهالي اصطخر شورش مي کردند. امام علي (عليه السّلام)، عبدالله بن عباس را براي سرکوب اين شورش به اصطخر فرستاد. ابن بلخي ( ص 277- 278) در اين باره مي نويسد: « پس، حادثه ي اميرالمؤمنين عثمان، افتاد و نوبت خلافت به اميرالمؤمنين علي - عليه الصلاة والسّلام - آمد، ولايت عراق و پارس جمله به عبدالله بن عبّاس - رضي الله عنهما - سپرد و در آن فور، مردم اصطخر، ديگر باره، سر برآوردند و غدر کردند، عبدالله بن عبّاس لشکر آن جا کشيد و اصطخر به قهر بگشاد ».
مشکلات اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) در برخورد با منافقان کوفي و دژخيمان شامي، موجب تمرد مردم نواحي فارس، به خصوص اصطخر و توابع آن شد. آن ها عامل خليفه، سهل بن حنيف را از شهر اخراج کردند. علي بن ابي طالب، در سال 37 ق، سهل بن حنيف را به ولايت فارس گمارد، و در همين سال بود که مردم فارس عليه مسلمانان قيام کردند و حضرت علي (عليه السّلام)، زياد بن ابيه را براي سرکوب آنان به فارس اعزام کرد. ابن خلدون ( ج1، ص 635 ) در اين باره مي نويسد: « مردم در باب علي با يکديگر به اختلاف و کشمکش افتادند، بعضي از بلاد ايران، طمع در کاستن از مقدار خراج خود بستند. از جمله مردم فارس عامل خود، سهل بن حنيف، را بيرون کردند. علي در اين که چه کسي را به شام بفرستد با اصحاب خود مشاوره کرد، جارية بن قدامه به زياد اشارت کرد. پس به ابن عباس فرمان داد که او را با سپاهي گران به فارس روان دارد و حکومت فارس را به او دهد. چون زياد به فارس درآمد، به نيروي گروهي، گروه ديگر را از ميان برداشت. برخي گريختند و برخي ماندند و سراسر فارس بدون جنگ در تصرف او درآمد».
طبري ( ج6، ص 2657 ) نيز شورش هاي زمان حضرت علي (عليه السّلام) را چنين نقل مي کند: « شعبي گويد وقتي علي - عليه السّلام - نهروانيان را بکشت، بسيار کسان با وي مخالف شدند و ولايت آشفته شد و بني ناجيه به مخالفت وي برخاستند. ابن حضرمي به بصره آمد، مردم اهواز بشوريدند و خراج پردازان طمع آوردند که خراج را بشکنند. پس از آن سهل بن حنيف عامل علي را از فارس بيرون کردند. ابن عباس به علي (عليه السّلام) گفت: کار فارس را به وسيله ي زياد سامان مي دهيم. علي (عليه السّلام) گفت: کار فارس را به وسيله ي زياد سامان مي دهيم علي (عليه السّلام) دستور داد که زياد را آن جا فرستد. ابن عباس به بصره رفت و زياد را با جمعي بسيار به فارس فرستاد که مردم فارس را سرکوب کرد و خراج دادند. »

نفوذ خوارج در فارس

از جمله حوادث مهم جزاير و بندرهاي خليج فارس در سال هاي خلافت حضرت امام علي (عليه السّلام)، شورش خوارج در فارس، به رهبري خريت بن راد، از قبيله ي بني ناجيه، بود. خريت بن راشد همان کسي بود که در زمان عثمان از طرف عبدالله بن عامر مأمور سرکوب قيام مردم اصطخر شده بود، بنابراين بعد از موفقيت در اين کار، به حکومت يکي از ولايات فارس منصوب گرديد. ( طبري، ج5، ص 2111 ).
خريت بن راشد در زمان خلافت اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) نيز به امارت شهر اهواز منصوب گرديد، اما پس از جنگ صفين و ماجراي حکميت، به مخالفت با آن امام معصوم برخاست و رهبري خوارج و شورشيان فارس را برعهده گرفت. ابن اعثم ( ص 736 ) مي نويسد: « پيش از واقعه ي صفّين، اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) خريّت بن راشد را بر امارت شهر اهواز مقرّر نموده بود که بدان جا رفته، آن نواحي را مضبوط دارد و مهمّات آن ولايت را سرانجام نمايد. در آن وقت که اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) از صفيّن به جانب کوفه بازگشت و خريّت بن راشد در اهواز از حکم حکمين خبر يافت، او را موافق نيفتاد. لشکري جمع کرد و بر اميرالمؤمنين عاصي شد، مال ولايت اهواز درهم آورد و به لشکر داد و خلاف و عصيان ظاهر گردانيد ».
طبري ( ج6، ص 2645 - 2646 )، بدون ذکر ولايت خريت بن راشد بر بصره، مي نويسد: « خريت بن راشد سوي علي (عليه السّلام) آمد، سيصد کس از مردم بني ناحيه نيز با وي بودند که با علي در کوفه اقامت داشتند و پس از جنگ جمل از بصره همراه وي آمده بودند و در جنگ صفين و نهروان حضور داشته بودند. خريت با سي سوار از ياران خويش به جانب علي آمد و پيش روي وي ايستاد و گفت: به خدا اي علي دستور تو را اطاعت نمي کنم و پشت سرت نماز نمي کنم و فردا از تو جدا مي شوم. گويد: اين حادثه از پسِ آن بود که حَکَمان حکم داده بودند ».
پس از آن، زياد بن ابيه (1) داوطلب تعقيب خريت و سپاهيانش شد و در پي او، به همراه عده اي از بني بکر بن وائل، عازم بصره گرديد. طبري ( ج6، ص 2674 ) درباره ي انتخاب زياد به ولايت فارس و چگونگي عملکرد او مي نويسد: « وقتي مردم فارس از دادن خراج اِبا ورزيدند علي (عليه السّلام) درباره ي کسي که ولايت فارس شود با کسان مشورت کرد، جارية بن قدامه گفت: اي امير مؤمنان! مي خواهي مردي سخت سر و سياست دان و با کفايت را به تو نشان دهم؟ گفت: کي؟ گفت: زياد. گفت: اين کار از او ساخته است. و او را ولايت دار فارس و کرمان کرد و با چهار هزار کس آن جا فرستاد که بر ولايت تسلط يافت و به استقامت آمدند. »
زياد مأموريت يافت تا در تعقيب خريت راهي خليج فارس شود. طبري ( ج6، ص 2649 ) مي نويسد: « اما بعد، کساني به فرار برون شده اند و پنداريم که سوي بصره رفته اند از مردم ديار خويش، درباره ي آن ها بپرس و به هر ناحيه از سرزمين خود خبر گيران گمار و هر خبري از آن ها به تو رسيد براي من بنويس، والسّلام گويد: زياد بن خصفه سوي خانه رفت و ياران خويش را فراهم آورد. »
هنگامي که زياد بن ابيه به همراه سپاهش به بصره رسيد، مطلع شدند که خريت و يارانش عازم اهواز شده اند. طبري ( ج6، ص 2655 ) مي نويسد: «... آن قوم به يک سو رفتند ما نيز به يک سو بياراميديم، لَختي از شب گذشته بود که روان شدند و ما از پي آن ها برفتيم تا به بصره رسيديم و شنيديم که سوي اهواز رفته اند و در يکي از نواحي آن جا فرود آمده اند و در حدود دويست تن از يارانشان که در کوفه مانده بودند و نتوانسته بودند با آن ها حرکت کنند، به ايشان پيوسته بودند و همگي به سرزمين اهواز اقامت گرفته بودند. »
در ناحيه ي اهواز، ميان دو سپاه جنگ سختي درگرفت و از هر دو سپاه کساني کشته شدند. هنگامي که اين خبر به علي بن ابي طالب (عليه السّلام) رسيد، مَعقَل بن عباس، حاکم بصره، نوشت تا لشکري براي ياري معقل، در اختيار او قرار دهد. ابن هلال ( ص 185- 186 )، در الغارات، در اين باره مي نويسد: « علي عليه السّلام) فرمودند: اي معقل، اکنون مجهز گرديد و به طرف آن ها حرکت کنيد، اميرالمؤمنين دو هزار نفر از اهل کوفه را با او همراه کردند که در ميان آن ها يزيد بن معقل هم بود، و نامه اي هم براي عبدالله بن عباس، حاکم بصره، نوشتند. اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) براي ابن عباس نوشتند: مردي شجاع و استوار که به امانت و شايستگي معروف مي باشد يا دو هزار نفر به کمک معقل بن قيس بفرست، هنگامي که از بصره بيرون مي شوند، او امير لشکر باشد، ولي هنگامي که به معقل رسيد، معقل امير لشکر خواهد بود.»
خريت در نواحي اهواز، بسياري را با خود هم داستان کرده بود. ابن هلال ( ص187 ) مي نويسد: « راوي گويد: خريت ناجي در کنار اهواز فرود آمد، در آن جا گروهي از کفار ساکن آن نواحي و بسياري از خراج گزاران که مي خواستند به اميرالمؤمنين خراج ندهند، و جماعتي از راه زنان و عده اي از اعراب باديه نشين پيرامون او اجتماع کردند ».
جنگ ميان دو سپاه معقل و خريت در نواحي رامهرمز رخ داد. عده ي زيادي از خوارج کشته شدند و خريت به سواحل دريا گريخت. ابن اثير ( 1371، ج10، ص 181 ) مي نويسد: « خريت هم اتباع خود را آراست. عرب را با اتباع خود در ميمنه و شهرنشينان و غير عرب [ در متن: علوج، جمع علج به معني نادان و غير عرب و زبان بسته ] و اَکراد را در مَيسَره قرار داد. هر يکي از دو طرفِ مُتحارِب، ياران خود را به دليري تحريض نمودند. معقل دو بار سر بلند کرد. بار سِيُّم که سرفراز کرد فرمان حمله داد و خود حمله نمود. آن ها مدت يک ساعت جنگ کردند و بعد پا به فرار برداشتند. معقل هفتاد تن از آن ها کشت که از بني ناجيه [ يعني طايفه خريت ] بودند و از ساير اعراب. سيصد تن از غير عرب و از اکراد هم کشت. خريت بن راشد هم گريخت او به کنار دريا رسيد که در آن جا جماعتي از قبيله ي او بودند و عده ي آن ها بسيار بود. او ميان آن ها زيست و در حال نقل و انتقال بود. آن ها را به مخالفت علي (عليه السّلام) دعوت مي کرد و به آن ها مي گفت: هدايت و نجات و رستگاري در جنگ با علي مي باشد و عده ي بسياري به او گرويدند. معقل در اهواز اقامت گزيد و به علي (عليه السّلام) مژده پيروزي را داد. »
معقل در تعقيب خريت به سوي ساحل دريا رفت و در آن جا وي را شکست داد و به هلاکت رساند. ابن هلال ( ص 195 ) مي نويسد: « نعمان بن سهبان راسبي در ميدان جنگ متوجه خريت شد و ناگهان بر او تاخت و با ضربتي او را از مَرکَبَش بر زمين افکند و بعد خودش نيز فرود آمد، در حالي که خريت زخمي شده و خون از بدنش جاري بود، بين آن ها شمشيرهايي رد و بدل شد، و سرانجام [ خريت ] به دست نعمان بن سهبان کشته شد ».
بلعمي ( ج 4، ص 664 ) که شرح مختصرتري از ساير منابع درباره ي ماجراي خروج خريت بن راشد آورده، چنين نقل مي کند: « و اندر کوفه يکي قبيله بود بني ناجيه گفتندي، ايشان مقدار سيصد تن بودند و مهترشان خريّت بن راشد بود. و از خوارج بود از آن خوارج که به نهروان با علي (عليه السّلام) حرب کردند. گروهي مانده بودند، خريّت بيامد و علي (عليه السّلام) را گفت: والله که من از پس تو نماز نکنم! علي (عليه السّلام) گفت: بيا تا کتاب خداي تعالي را مناظره کنيم. خريّت گفت: روا باشد تا فردا. و آن شب با جمع خوارج بگريختند و به سواد اندر شدند. روز سديگر خبر آمد از کارداران علي (عليه السّلام) که گروهي اين جايگه بگذشتند و مردي را پرسيدند که علي بر حقّ است يا نه؟ او گفت: بر حقّ! او را بکشتند. علي (عليه السّلام) نامه کرد به زياد بن ابي سفيان که آن مردمان را طلب کن. زياد برفت و با ايشان حرب کرد و خلقي را از ايشان بکشت و خريّت بگريخت با گروهي و به رامهُرمُز شد. زياد نامه کرد سوي علي (عليه السّلام)، و علي (عليه السّلام) عهد ولايت پارس به زياد داد. زياد به پارس شد و همه ي پارس او را فرمان بردند. و زياد پارس بگرفت از قبل علي (عليه السّلام)، و معقل را با پانصد مرد به طلب خريّت فرستاد. خريّت از آن جا رفت، و معقل بدو کس فرستاد که من بدان آمدم که با تو يار باشم و خون عثمان طلب کنيم. او بازگشت و سوي معقل آمد. معقل او را بکشت و سرش سوي علي (عليه السّلام) فرستاد. و اصل خوارج برخاست مگر گروهي که از فرزندان ايشان بماندند ».
بر اساس منابع، به نظر مي رسد سياستي که زياد بن ابيه در فرو نشاندن شورش هاي فارس در زمان علي بن ابي طالب (عليه السّلام) به کار گرفت، به اين ترتيب بود که عده اي را براي آرام کردن آنان به سوي سران ولايات فرستاد و تعدادي از شورشيان را که به سوي او آمده بودند، امان داد. طبري ( ج 6، ص 2674- 2675 ) مي نويسد: « وقتي مردمِ جبال بشوريدند و خراج دهان طمع آوردند که خراج را بشکنند و سهل بن حنيف را که عامل علي (عليه السّلام) بود از فارس برون کردند، ابن عباس بدو گفت: کار فارس را کفايت مي کنم. آن گاه سوي بصره رفت و زياد را با گروهي بسيار سوي فارس فرستاد که به کمک آن ها بر فارس تسلط يافت و خراج دادند. پيري از مردم استخر گويد: پدرم مي گفت: زياد را ديدم که سالار فارس بود و ولايت يک پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا کرد که مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مي گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان بود که نرمش و مدارا مي کرد و مي دانست چه کند. گويد: وقتي زياد به فارس آمد کس پيش سران ولايت فرستاد و کساني را که به ياري وي آمدند، وعده داد و آرزومند کرد، جمعي را نيز بيم داد و تهديد کرد، بعضي را به جان بعضي ديگر انداخت. بعضي ها خطرگاه ديگران را گفتند، گروهي گريختند، گروه ديگر به جاي ماندند. بعضي شان بعضي ديگر را بکشتند و فارس بر او راست شد. اما با گروهي مقابل نشد و جنگي نکرد. در کرمان نيز چنين کرد. آن گاه به فارس بازگشت و در ولايت هاي آن جا بگشت و به کسان وعده هاي خوب داد تا مردم آرام شدند و ولايت به استقامت آمد. سپس سوي استخر رفت و آن جا فرود آمد و ميان بيضا و استخر قلعه اي استوار کرد که [ آن ] قلعه ي زياد نام گرفت و اموال را آن جا برد ». با سياست اختلاف اندازي، تهديد و ارعاب و امان دادن به مخالفان و شورشيان، که زياد در فارس به کار گرفت، مسئله ي شورش و قيام خوارج در فارس و توابع آن به راحتي حل شد و شورش هاي محلي خاموش گرديدند. زياد با شجاعت و درايتي که داشت، توانست به شورش ها و ناآرامي هاي اين ايالت خاتمه دهد و آن جا را تا پايان حکومت علي (عليه السّلام) از آشوب و طغيان در امان دارد ( طبري، ج6، ص 2674؛ ابن خلدون، ج1، ص 635 ).
اما، به نظر مي رسد، با وجود معاهدات و پيروي از سرمشق متداول در ايرانشهر، هرگاه سپاهيان مسلمان ناحيه را ترک مي کردند، شورش هايي در اين نقاط روي مي داد و لازم بود نيروهاي مسلمان بازگردند، شهرها را دوباره تصرف و معاهدات تسليم را بار ديگر برقرار کنند. با وجود اين، شورش هاي بوميان تا چند سال ادامه يافت و مسلمانان به واکنش هاي خشونت آميز مجبور شدند، اما سرانجام اهالي بومي به حضور حاکمان جديد تن دادند ( چو کسي، ص 34 ).

پي‌نوشت‌ها:

1. بعضي منابع مانند طبري زياد بن خصفه نوشته اند.

منبع مقاله :
ولايتي، علي اکبر، (1391)، خليج فارس پيش از اسلام، تهران: نشر اميرکبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط