مختصري از مباني فهم وحي

مفروض اين است که پيامبر، دين الهي را از طريق وحي و ارتباط غيبي با خداي بزرگ دريافت مي کند و به مردم که مخاطبان اصلي اند ارائه مي دهد، پس رکن اساسي نبوت و اديان آسماني، وحي است. بر همين اساس، ستيزه جويان با
دوشنبه، 27 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مختصري از مباني فهم وحي
 مختصري از مباني فهم وحي

 

نويسنده: محمود عبداللهي




 

1. مفروض اين است که پيامبر، دين الهي را از طريق وحي و ارتباط غيبي با خداي بزرگ دريافت مي کند و به مردم که مخاطبان اصلي اند ارائه مي دهد، پس رکن اساسي نبوت و اديان آسماني، وحي است. بر همين اساس، ستيزه جويان با وحي و پيامبري، پيوسته دست به انکار همين رکن بنيادي دين مي زدند و تحقق آن را ناشدني و غير منطقي قلمداد مي کردند و با جديت و اصرار، مدعيان اين ارتباط را ساحر، مجنون، کاذب و... مي خواندند.
2. در اعصار مختلف، دانشمندان به تجزيه و تحليل وحي پرداختند، اما حاکميت مادي گري بر افکار، سبب شد که پاره اي از اين تحليل ها به بي راهه کشيده شود. در عصر اخير با زبان هاي مختلف علمي، فلسفه، روان شناسي، علوم اجتماعي و... به گونه اي وحي را تحليل کردند که آن را از هويت اصلي خود يعني الهي و غيبي بودن، جدا ساختند. طبق برخي از اين تفسيرها وحي، امر خارق العاده نيست، به برگزيدگان الهي و مشيت خاص خداوند، اختصاص ندارد بلکه بشري است و در نتيجه، فراورده هاي آن نبايد معارف غيبي، الهي، معصومانه، قدسي و حقايق قطعي تلقي شود.
3. در دنياي غرب مشکلات مختلفي در خصوص کتاب هاي مقدس بوده و هست؛ مانند اين که: تورات و انجيل قطعاً وحي نازل شده بر موسي و عيسي نيست ( قديمي ترين کتاب مقدس يهوديان سيصد سال پس از مرگ موسي و کهن ترين انجيل، پنجاه سال پس از عيسي نوشته شده است ) در عين حال که مشتمل بر دستورها و شرايع و آداب و رسومي است، از نظر محتوا در بردارنده مطالبي است که با عقل يا علوم تجربي سازگار نيست مثل: آموزه ي تثليث يگانگي خدا و در عين حال الوهيت مسيح، عشاي رباني، آمرزش گناه، فرود آمدن خدا از آسمان و کشتي گرفتن با يعقوب و مغلوب شدن از وي و... که اينها هيچ گونه توجيه عقلاني ندارد. اين امور از عواملي است که سبب شده است متألهان جديد مسيحي، برخلاف اسلاف خود در مورد وحي و زبان دين و کتب مقدس به آراي جديدي روي آورند.
يعني وحي را به تجربه ديني و بشري تفسير کنند و آن را آميخته اي از الهام و تجربه بشري قلمداد نمايند و بگويند: « نظر ما اين است که وقايع وحياني هرچه هستند هم پاي بشري را به ميان مي کشد و هم خداوند را، و لذا هيچ وحيِ تعبير ناشده اي وجود ندارد. » (1)
« وحي الوهي و واکنش انساني همواره در هم تنيده بوده است. » (2)

« وحي در وقايع اصيلي و تاريخي هم پاي انساني در ميان بوده و هم دخالت خداوند روي داده... تجربه انساني و انکشاف الوهي دو جنبه از يک واقعه اند. » (3)

در خصوص کتاب هاي مقدس نيز مي گويند: « خداوند کتاب هاي مقدس را به دست مؤلفاني بشري نوشته است و براساس اين اعتقاد مي گويند که کتاب هاي مقدس يک مؤلف الهي و يک مؤلف بشري دارند؛ به عبارت ديگر، مسيحيان معتقدند خدا کتاب مقدس را به وسيله الهام هاي روح القدس تأليف کرده و براي اين منظور مؤلفاني از بشر براي آنها برانگيخته و آنان را در نوشتن به گونه اي ياري کرده که فقط چيزهايي را که او مي خواسته است نوشته اند،... اقليتي بسيار ناچيز از مسيحيان گمان مي کنند کتاب هاي مقدس با همين الفاظ الهام شده اند و خدا پيام خود را کلمه به کلمه به کاتب خود منتقل کرده و وي چيزهايي را که خدا املا نموده، با امانت ثبت کرده است...
اما اکثر متفکران کاتوليک و ديگران، نظريه ي ياد شده را مردود مي دانند آنان به وحيِ لفظيِ کتاب مقدس عقيده ندارند. به عقيده مسيحيان اصل پيام از خدا آمده و در نتيجه حق است اما شکل پيام تنها به خدا مربوط نمي شود بلکه به عامل بشري نيز ارتباط پيدا مي کند، اين عامل بشري نويسنده کتاب است که مانند همه مردم محدود و در معرض خطاست... » (4)
4. برخي از روشن فکران ما، که خود را معتقد به قرآن معرفي مي کنند، نيز به پيروي از غربيان وحي را به تجربه ديني تحليل مي کنند و قرآن را ترکيبي از دريافت هاي الهي و تجربه هاي بشري پيامبر مي دانند که در گذشت زمان و تحولات اجتماعي و حوادث به وجود مي آيد و تکامل پيدا مي کند. بنابراين از نظر اينها قرآن نيز آميخته اي است از زبان و کلام بشري و کلام خدا! در اين زمينه مي گويند: « کلام باري را عين کلام پيامبر دانستن بهترين راه براي حل مشکلات کلام باري است! »
5. بي ترديد، حقيقت وحي براي ما پوشيده است، وحي ارتباط مرموز و اسرار آميزي است با عالم غيب و الوهيت،‌ عالمي که به آن راه نداريم، بنابراين نمي توانيم به هويت آن، پي ببريم ولي در عين حال، قرآن که مهم ترين اثر وحي است و سند نبوت اسلام مي باشد فراروي ماست و خصوصيات و حقايق بسياري را در مورد وحي انبيا براي ما بازگو کرده است. اين کتاب آسماني در ضمن مشتمل بودن بر بينش هاي گوناگون درباره ي جهان هستي، مبدأ، معاد، بايدها و نبايدها، در بردارنده گفت و گوي جمعي از انبيا با خداوند و ارتباطات غيبي آنها و نيز بيان گر بسياري از خصوصيات وحي مي باشد. دقت در اين آيات و ويژگي ها مي تواند براي ما مبناي بررسي صحت و سقم تحليل هاي وحي قرار بگيرد، تدبّر در اين آيات، براي ما روشن مي سازد که پاره اي از تفسير و تحليل هايي که در مورد وحي و قرآن شده با وحي حقيقي در تضاد است، بلکه اجتهاد در مقابل بسياري از آيات قرآن مي باشد.
6. البته پاره اي از کساني که مدعي پذيرش وحي و قرآن هستند و بر تحليل هاي انکارگونه خود اصرار دارند براي رهايي از آيات قرآن، مي گويند: « ما بحث بيرون وحيي مي کنيم و از بيرون به حادثه وحي که در ضمير پيامبر اتفاق افتاده به درون آن نگاه مي کنيم، مراجعه کردن، نفياً يا اثباتاً به لحاظ روش شناسي، يک کارِ نادرستي است که با اين نظريه منافات دارد، همه آن آيات، مشمول همان تئوري انطباق با محيط آن روز عربستان مي شود ما بايد آيات را بيرون از آن محيط تفسير کنيم. » (5)
طبق اين ادعا نه تنها آيات بسياري که بيان گر خصوصيات وحي است و يا در مورد قرآن تصريح مي کند که اين کتاب نازل شده از جانب پروردگار است و دريافت خالص الهي و ملکوتي است، بلکه ساير آيات قرآن که مشتمل بر معارف ديگري که در قرآن آمده است مانند: توحيد، معاد، بهشت، جهنم، بايد و نبايدها همه اينها مي توانند تحت تأثير شرايط اجتماعي شکل گرفته باشند و ما نمي توانيم در مورد آنها به حقايق قطعي برسيم. بدون مبناي بيروني مفاد و زبان روشني ندارد و صحيح نيست که مرجع ما قرار گيرد.
7. ولي ما مي گوييم: قرآن کتاب هدايت مردم است و با زبان اين مردم سخن مي گويد بنابراين، داراي پيام خاصي است و ملاک و معيار فهم زبان آن همان معيار زبان عقلايي است؛ بدين توضيح:
الف. وقتي به بحث نبوت و وحي رسيده ايم معنايش اين است که از اثبات صانع براي جهان هستي، توحيد و هدف مند بودن جهان و پيوند زندگي با عالم ابدي گذاشته ايم، مفروض اين است که انسان اگرچه از عقل و استعدادهاي بشري برخوردار است تا جايي که زمينه اشرف مخلوقات بودن و خليفة الله بودن براي او فراهم شده است، در عين حال داراي محدوديت هاي فراواني است که قادر به تشخيص همه مصالح و طرح ريزي براي سعادت همه جانبه خود نيست، در جهان حس هر اندازه پيشرفت براي او حاصل شده پرونده اي از مجهولات بيشتري برايش گسسته مي شود، دست او از جهان غيب و خارج از طبيعت به کلي کوتاه است. بنابراين با لحاظ جاودانگي روح و تجربه نداشت عقل از جهان ابدي و وجود عوالم ديگر در پيش روي ما و وابستگي و پيوستگي سعادت واقعي به اين جهان ابدي، به ضرورت نبوت و لزوم دين و هدايت ويژه مي رسيم.
سيطره ي حکمت الهي بر جهان هستي و دور بودن نظام آفرينش از خلأ و پوچي، ايجاب مي کند که از افق مافوق عقل، از عالم الوهيت، خداوند انسان را از ديني که خطوط زندگي و سعادت دنيوي و اخروي يعني کمال واقعي او را تأمين کند برخوردار سازد.
ب. مفروض اين است که با دليل منطقي پذيرفته ايم که قرآن مهم ترين اثر وحي و کتابي است که خداوند بزرگ، هدايت ويژه خود را از طريق آن براي ما ارسال داشته است، زيرا به طور صريح مي گويد: « اگر در الهي بودن آن ترديد داريد همه توان خود را به کار گيريد و مانند آن را بياوريد » (6) و چنين توانايي وجود نداشته است.
بر اين اساس پذيرفته ايم قرآن کتابي است که براي هدايت همه انسان ها آمده است، رسالت آن، جهاني و ابدي است چنان که قرآن، خود را روشن (7)، نور (8)، هدايت کننده مردم، (9) جدا کننده حق و باطل (10)، يادآور کننده (11)، آسان (12)، بيان براي ناس (13)، دليلِ روشن و بينه (14) و موعظه (15) معرفي مي کند.
چنان که گروه هاي مختلف را با زبان هاي روشن مثل « يَاأَيُّهَا النَّاسُ » و « يَا أُيُّهَا الذَّينَ امَنوا » و « يَا اَهل الکِتاب » مخاطب ساخته است، و به مقتضاي اهداف تربيتي خود، از مقوله هاي مختلف، بينش هاي واقعي از جهان، از عالم پس از مرگ، دوزخ و بهشت، مبدأ اعلي و اسماء و صفات جلاله الهي، ويژگي هاي انبيا و چگونگي ارتباط آنها با خداوند و بايدها و نبايدهاي الهي سخن گفته است تا مسير انسان را مشخص سازد و هدايت ويژه انسان به سوي فلسفه آفرينش تحقق پيدا کند.
اضافه بر اين، يکي از فلسفه هاي نبوت، اتمام حجت است، اگر گروهي با اختيار خود نخواستند هدايت ويژه و پيام الهي را بپذيرند حداقل در مورد آنها حجت تمام شود، مقصد و برنامه به آنها ارائه گردد تا نگويند نمي دانستيم: ( رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً ). (16)
نتيجه اين خواهد بود که اين کتاب آسماني بايد براساس محاورات عقلايي سخن گويد تا باب مفاهمه و تفهيم و هدايت مردم باز باشد، بايد کلمات آن طبق محاوره عقلايي برحسب وضع استعمال الفاظ داراي مفاد عرفي باشد و براساس سياق و قرائن مربوط، مقصود گوينده مشخص گردد. در غير اين صورت هدايت کردن و فلسفه نبوت و نزول وحي، تحقق پيدا نمي کند. چنان که با همين بيان منطقي، قرآن مي گويد:
( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ). (17)
اگر متن قرآن مشتمل بر معارف مشخصي نباشد و براساس محاورات مردم و عقلا سخن نگويد و در مقام انتقال مفاهيم روشني بر نيايد و فهم زبان آن متوقف به مباني بيروني باشد، چه اتمام حجتي بر مردم خواهد شد.

بر پايه همين مبناي منطقي است که در مباحث اصولي گفته مي شود، حجيت ظهور الفاظ در معاني خود، وابسته به « ظن شخصي » نيست، بلکه ملاک و معيار، « ظن نوعي » است؛ يعني معيار اين است که عرف شنونده به حسب نوع، زمينه انتقال به آن معنا برايش پيش آيد چنان که در مورد متن قانون يا دستورالعملي که از مسئولي به يکي از کارگزارانش مي رسد مخاطب نمي تواند به اين دليل که متن براي او معناي مشخصي نداشته و منتقل دهنده کاشف مفاد و دستورالعمل خاصي نبوده است از اجراي آن، خودداري کند، زيرا از نظر عرف همين که متن، براساس قانون وضع و استعمال الفاظ، عرفاً داراي مفهوم و مفاد ويژه اي باشد کافي است اگرچه براي شخص مخاطب، برداشت و انتقال حاصل نيايد؟ اگر بنا باشد در خصوص مفاد متن، ظن شخصي ملاک قرار گيرد روي هيچ متن قانوني و دستورالعمل نمي توان تکيه کرد به اين دليل که هر لحظه اي ممکن است قرائت خاص و برداشت ويژه اي براي خواننده حاصل شود. چنان که نمي توان فهم و برداشت را متوقف بر مبناي ديگري در باب زبان دانست، زيرا مفروض اين است که گوينده براساس محاوره ي عقلايي با مخاطب خود سخن گفته است.

ب. بر همين اساس است که رهبران معصوم ما در برخورد با قرآن و رجوع و ارجاع به آن، مفاهيم ظاهري کلام الهي را حجت و اساس حاکم بر آن را همان، ضابطه عقلا در محاورات، تلقي کرده اند. نمونه هايي از اين ارجاعات عبارتند از:
الف. گفته اند اگر اخباري از ناحيه ما نقل شد و متعارض بود ملاک رجحان و تعيين خبر را توافق با قرآن قرار دهيد، خبري را که با ظاهر قرآن هم آهنگ بود بگيريد و ديگري را رها کنيد. « اذا جاءک الحديثان المختلفان فقسهما علي کتاب الله و احاديثنا فان أشبهها فهو حق و ان لم يشبهها فهو باطل ». (18)
ب. به طور کلي يکي از معيارهاي حجيت و صحت خبر را هم آهنگي با متن قرآن قرار داده و گفته اند اخبار منقوله از ما را بر قرآن عرضه بداريد در صورتي که با آن متعارض و ناسازگار بود بر ديوار بزنيد: « ان علي کل حق حقيقة و علي کل صواب نورا، فما وافق الکتاب الله فخذوه، و ما خالف کتاب الله فردّوه ». (19)
مرجع قرار دادن قرآن براي حل اخبار متعارض و يا تشخيص صحت و سقم آنها مستلزم برخورداري از محتوي و مفاد مشخص است؛ به گونه اي که مي تواند برطرف کننده سرگرداني و ابهام زدايي در تعارض اخبار داشته باشد و تکليف ما را در خصوص روايات وارده مشخص کند.
ج. به طور کلي پيشوايان معصوم ما به اين مطلب تأکيد داشته اند که معارف و احکام به قرآن برمي گردد و مردم مي توانند مبناي قرآني آن را از آنها بخواهند تا ارائه نمايند؛ چنان که امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
« اذا احدثتکم بشيء فاسئلوني عنه من کتاب الله »؛ (20) هر وقت من چيزي ( از احکام و معارف الهي ) گفتم دليل قرآني آن را از من بخواهيد.
و نيز فرموده اند:
« فمن زعم ان کتاب الله مبهم هلک و اهلک »؛ (21) هر کس بپندارد کتاب خدا مبهم است ( و محتواي مشخصي ندارد ) و طبعاً ابهام زاست خود را هلاک ساخته و ديگران را هم در وادي حيرت وارد ساخته است.
اين بيانات مختلف، از مفسران اصلي قرآن، بيان گر اين است که قرآن، داراي معارف و بينش ها و بايدها و نبايدهاي مشخص است و ارجاعات مختلفي که به آن شده نشان مي دهد، فهم زبان قرآن متوقف به مباني خارجي و امور بيروني نيست. نمي توان قرآن را فاقد معناي مشخص دانست و ارجاع به آن را حرکتي دور گونه قلمداد کرد! چنين ادعايي با لحاظ اين که پذيرفته ايم قرآن براساس ضرورت بعثت و لزوم هدايت بشر نازل شده و کتاب هدايت است، برخلاف منطق مي باشد و اجتهادي است مقابل نصوص مختلف قرآن و متوني که از ائمه معصومين رسيده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. علم و دين، ص 267-268.
2. همان، ص 269.
3. همان، ص 288.
4. توماس ميشل، کلام مسيحي، ص 26.
5. مجله آفتاب، ش 15.
6. بقره، آيه ي 23.
7 و 8. نساء، آيه ي 174.
9 و 10. بقره، آيه ي 185.
11. اعراف، آيه ي 2.
12. قمر، آيه ي 17.
13. آل عمران، آيه ي 138.
14. بقره، آيه ي 185.
15. آل عمران، آيه ي 138.
16. نساء، آيه ي 165.
17. ابراهيم، آيه ي 4.
18. وسائل الشيعه، ج 18، باب 9، ابواب صفات القاضي، ص 68، ح 48.
19. همان، ص 78، ح 10.
20. طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 55-56.
21. وسائل الشيعه، ج 18، ص 142، ابواب صفات القاضي، ب 13، ح 39.

منبع مقاله :
عبداللهي، محمود؛ ( 1385 )، وحي در قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه ي قم )، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.