اوج قدرت آل بويه

با در نظر گرفتن تثبيت مجدّد موقعيت قدرت سامانيان - چنانکه درست در همان موقع ابوعلي بن محتاج توانست به مأموريت از طرف اين سلسله شهر ري را از آل بويه پس بگيرد - ظاهراً از نزديک بود، با وجود اختلافي که ميان...
دوشنبه، 4 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اوج قدرت آل بويه
 اوج قدرت آل بويه

 

نويسنده: برتولد اشپولر
مترجم: جواد فلاطوري



 

با در نظر گرفتن تثبيت مجدّد موقعيت قدرت سامانيان - چنانکه درست در همان موقع ابوعلي بن محتاج توانست به مأموريت از طرف اين سلسله شهر ري را از آل بويه پس بگيرد - ظاهراً از نزديک بود، با وجود اختلافي که ميان همين ابوعلي و نوح اول بپا خاست ( که با تصرف همدان و نهاوند و دينور به دست اين شورشي - ابوعلي محتاج - پايان يافت )، بساط سلطنت آل بويه به زودي برچيده شود، ولي اين خطر در سال 945 ميلادي ( 333 هجري ) مرتفع گشت، و يعني در سالي که احمد ( معز الدوله ) موفق شد از جنوب غربي ايران ( يعني از حيطه ي قدرت بلامنازع خود ) ابتدا به سوي واسط ( 5 مارس 945 ميلادي برابر سي ام رجب 333 هجري ) و سپس به طرف بغداد پيش رفته در اواسط دسامبر آن سال ( 1 ) اين فرمانرواي شيعي به آنجا وارد شود. بدين ترتيب براي اوّلين بار يکي از سلسله هاي اسلامي که در ايران به وجود آمده بود موفق شد بين النهرين را نيز تحت تسلّط خود در آورد. چيزي که بود چون اينان خانداني شيعي بودند تسلطشان براي خليفه چندان مطبوع نمي نمود، ولي فقط با عزل خليفه المستکفي و نصب المطيع ( که دشمن مستکفي بود ) به جاي او ( 29 ژانويه ي 946 ميلادي برابر 22 جمادي الاخري 334 هجري ) توافق عباسيان نيز حاصل گشت. ( 2 ) با اين حساب اين سه برادر ديلمي فقط در حدود 12 سال وقت لازم داشتند تا توانستند حکومت خود را به اين طريق مستقر سازند. هر چند در فراز و نشيب انقلاباتي که بر سر کسب قدرت بر پا بود تثبيت سيادت ايشان در شمال ايران ميّسر نمي شد و اگر چه ايشان نمي توانستند در مقابل سامانيان قدرت مطلقي به دست بياورند، ولي با اين وصف جنوب غربي ايران ( فارس و خوزستان ) همچنان محکم در دست ايشان باقي بود. به علاوه، وظيفه ي مراقبت از خلافت براي آنها امکانات جديدي که تا آن زمان ناشناخته بود، فراهم ساخت : يعني امکانات نفوذ لااقل غير مستقيمي در مناطقي که ( ولو مثل سامانيان بطور غير دلخواه ) با خلفا ارتباط داشتند و در تحت سلطه ي آنان بودند؛ چه اينکه تازه خود خلفا در تحت قدرت آل بويه قرار داشتند.
وضع آل بويه در بين النهرين و کشمکشهاي سياسي آنها با حمدانيان در سوريه و شمال بين النهرين ( 3 ) و همچنين مبارزات داخلي در آنجا و در سر حدات عربي موضوع بحث ما نيست، ولي از نظر تحوّل و تکامل ايران اين نکته فوق العاده اهميّت داشت که ( همان طوري که سابقاً بغداد به ايران حکومت مي کرد ) در اين موقع تا حدي ايران مناطق عرب نشين اطراف فرات و دجله را تحتِ نفوذ خود در آورده بود. در هر دو دوره، همزيستي دو کشور در تحت حکومت يک دولت واحد منجر به پيدايش آثاري از لحاظ فرهنگي و اداري و اقتصادي گشت: با اين فرق که در اين دوره ي دوم يعني در دوره ي آل بويه، بيش از صد و پنجاه ساله ي قبل از آن، نفوذ فکري شرق بر غرب ( يعني نفوذ فکر ايران بر روي اسلامي که از طرف عرب به ايران آمده بود ) جايگزين نفوذ فکر غرب بر شرق ( نفوذ اسلام بر ايران. م ) گشته بود.
از نظر نظامي، شورش فوق العاده خطرناک ابوعلي بر ضد نوح اول، پيشروي آل بويه را در بين النهرين حمايت کرد: روابط نوح و ابوعلي به واسطه ي بدبيني متقابل به وخامت گراييد و در اين موقع ابوعلي با عموي نوح اول يعني ابراهيم بن احمد که در موصل مي زيست متحد گرديد و به اتفاق يکديگر موفق شدند طي حمله ي شديدي از آوريل 946 ( 333 هجري ) تا ژانويه ي 947 ميلادي ( 334 هجري ) از راه همدان و ري و نيشابور و مرو، تا بخارا پيشروي کنند؛ ولي بين اين دو متحد نفاق افتاد و اين نفاق از طرفي سبب آشتي شاهزاده ي ساماني با برادر زاده ي خويش نوح گرديد، و از طرف ديگر ابوعلي را مجبور ساخت که بخارا را تسليم کند ( 3/26 تا 4/24 ال 947 ميلادي برابر رمضان 334 ) و برادرش فضل نيز ناگزير شد خود را تسليم قشون سامانيان سازد و به خدمت آنان در آيد. ( 4 )
نوح ساماني در اين موقع دوباره آرامش خاطر يافت و توانست به تنظيم اوضاع خراسان بينديشد و پس از پيکارهاي محلي ممتدّي بين بلخ و ترمذ و چغانيان، ابوعلي را ( در 6/ 12/ 948 تا 3/ 1/ 949 برابر جمادي الاخري 337 هجري ) وادار به تسليم سازد. ابوعلي يکي از پسران خود را به عنوان گروگان به خدمت نوح فرستاد و بدين ترتيب مورد عفو واقع گشت و دوباره در بهار سال 952 ( 341 هجري ) 2 سال فرمانروايي نيشابور را يافت. ( 5 ) ولي با اين وصف ديگر قدرتش در هم شکسته شده بود. در نتيجه ي اين جنگها امکان اينکه سامانيان در اين سالهاي حساس به مبارزه ي آل بويه قيام کنند از دست رفته بود؛ و عماد الدوله توانست در آن موقع ري را از ايشان پس بگيرد. ( 6 ) اما در مقابل نيز، آل بويه با وجود لشکر کشيهاي مکرر ( پاييز 947 ( 7 ) و سال 952/953=341 و 953/954 = 342 و 955/954= 343-2/9 تا 10/ 3/ 962 ميلادي 351 ( 8 ) نتوانستند وشمگير بن زيار را که متحد باوفاي سامانيان بود از سرزمين خود يعني مازندران و گرگان برانند. يعني اگر چه اين حکمران هر بار مجبور به فرار مي شد، ولي هر دفعه نيز مي توانست به سرزمينهاي مجاور ( خراسان يا گيلان ) بگريزد و پس از خروج قشون آل بويه دوباره به مقر خود مراجعت کند. تازه در سال 966 ميلادي ( 355 هجري ) - پس از اينکه طاهر دوم صفاري سيستاني به گرگان ( 9 ) وارد شد - در ضمن اينکه سامانيان براي لشکرکشي بر ضد آل بويه تدارک مي ديدند، وشمگير طي قيام داخلي از سيادت افتاد و به وسيله ي ابوعبدالله احمد بن داعي اخراج گرديد ( 10 ) و به زودي پس از آن در اثرسقوط وي از اسب ( يا در اثر زخمي که هنگام شکار از طرف خوک نري به وي رسيده بود ) در روز 7 دسامبر 967 ميلادي برابر اول محرم 357 هجري ( 11 ) در گذشت. احمد موقتاً در برابر ساير رقباي علوي توانست در سال 969 ميلادي خود را با موفقيت مستقر سازد. ( 12 )

به موجب تمام اين حوادث و به موجب سرکوبي قيام محمد بن عبدالرزاق در طوس ( سال 947/948 ميلادي برابر 336هجري ) ( 13 ) که حمله ي آل بويه را غير ممکن ساخت، ثابت شد که دولت سامانيان، به سرزمين ماوراء النهر و خراسان ( و تيولداري گرگان و مازندران ) محدود مانده است؛ زيرا پيشرويهاي خراسانيان به سوي همدان و اصفهان در سال 950/951 ( 339 هجري ) و به طرف اصفهان و ري در سال 955 ( برابر 344هجري ) و همچنين به سمت ري در سال 966 ميلادي ( برابر 355 ) بي نتيجه ماند. ( 14 ) محمد نامبرده که بعد از قبول اطاعت در طوس مانده بود پس از اسارت مرزبان فرمانرواي آذربايجان که از خاندان سالاريان بود، بيهوده مي کوشيد تا از آنجا به کمک قشون آل بويه در سال 948 ر 949 ميلادي ( 337 هجري ) و 949 ر 950 ( 338 هجري ) در مقابل خويشاوندان مرزبان و رئيس قبيله ي کردان، ديسم، خود را مستقر و تثبيت کند، ( 15 ) اما خود اين ديسم در سال 953 ر 954 ( 342 هجري ) ناگزير شد از برابر مرزبان مذکور ( مرزبان اوّل ) که از زندان گريخته بود بگريزد، از طرف ارمنستان و از جانب معزالدوله، از عراق، به وي کمک مؤثري نشد به طوري که در ضمن کوشش مجدد براي کسب قدرت از دست رفته، به اسارت افتاد و فاتحين او را کور کردند و سپس به قتل رساندند. ( 16 ) مرزبان نيز در رمضان 346 ( برابر با 26 ر 11 تا 25ر12ر957 ميلادي ) با عنوان فرمانرواي آذربايجان در گذشت و جانشيني ( 17 ) وي به برادرش و هسوذان اول و پسرش ( پسرِ مرزبان ) جَستانِ اول ( يا جُستان ؟ ) رسيد. همينکه جستان در سال 960 ( برابر 349 هجري ) با فرمانرواي ارمنستان اختلاف پيدا کرد و يکي از علويان نيز در صدد دخالت در اين کشمکش بر آمد و هسوذان توانست خود را به عنوان فرمانرواي اين منطقه تثبيت کند ( 18 ) و در سال 966 ميلادي ( 355 هجري ) در مقابل برادر زاده ي ديگرش مدعي حکومت شود. ( 19 )

موقعيت آل بويه از هيچيک از اين آشفتگي هاي شمال شرقي ايران لطمه اي نديد و همچنانکه موفقيتهاي خويش را تا اين زمان مديون اتحاد و اتفاق خويش بودند، در آينده نيز به همين علّت موقعيّت آنان به استحکام خود باقي ماند. هنگام مرگ عماد الدوله در روز 11 نوامبر 946 ميلادي ( 16 جمادي الاولي 338 هجري؟ ) ( 20 ) در شيراز، بموجب خواسته ي او برادر زاده اش عضد الدوله پنا ( ه ) خسرو ( فنا خسرو ) وارث حکومت وي در فارس گشت. ( 21 ) عضد الدوله - که بصيرترين و لايقترين و فعالترين تمام فرمانروايان آل بويه بود - بي آنکه اختيارات خويشاوندان خويش، مخصوصاً پدر خود رکن الدوله را تا زمان مرگ او در محرّم 366 ( 22 ) ( 30 ر 8 تا 28ر 9 ر 976 ميلادي ) بيش از آنچه که در خور بود، محدود سازد، به زودي به عنوان صدر خاندان آل بويه شناخته شد. و بدين ترتيب استقرار و استحکام قطعي ( 23 ) حکومت آل بويه و نظم سازمان داخلي آن را بايد مرهون کارداني اين فرمانروا دانست تا بجايي که اين سلسله در نتيجه ي مساعي وي به اوج قدرت و اعتلاي خود نايل آمد.
اين حالت در وضع دولت سامانيان پس از مرگ نوح اول اميرممدوح ( دوشنبه 28 اوت 954 ميلادي برابر با 26 ربيع الاول 343 هجري ) ( 24 ) و بعد از وفات پسر و جانشين وي، عبد الملک اول، روز پنجشنبه يازدهم شوّال ( برابر با 20 نوامبر 961 ) ( 25 ) با وجود وزارت بلعمي جوان ( 350 تا 363 هجري برابر 961 تا 974 ميلادي ) ( 26 ) به زودي مؤثر افتاد. اما بدون ترديد تنها افزايش قدرت آل بويه و امتناع ايشان از پرداخت باج ( 27 ) سبب اين امر نبود، بلکه از اين گذشته سبب آن - در جنب تبليغات روز افزون اسماعيليه ( 28 ) و بيماري جهانگير و با ( 29 ) سرکشي دايم التزايد طبقه ي دهقاناني بود که هنوز در خراسان و ماوراء النهر سمت رهبري داشتند و فرمانروايان ساماني نژاد و کم قدرت ( در وهله ي نخست منصور اول از سال 350 تا 366 برابر 961 تا 976 ميلادي ) در برابر کوشش و تلاشي که آنان براي به دست آوردن استقلال و بيرون آمدن از زير بار دولت مي کردند، قدرتي نشان نمي دادند. يکي از علل ديگر ضعف سامانيان را نيز بايد قيام خطرناک يکي از حکام در سيستان ( سال 965 ميلادي برابر 354 هجري ) به حساب آورد. در اين ناحيه نيز چون دسته بنديهاي داخلي به وجود آمده بود، مبارزات بر سر آن، ساليان درازي به طول انجاميد. ( 30 )
بديهي است که رجال و دهقانان در آن موقع هنوز احتمال اين را نمي دادند که با تضعيف دولت ساماني ( که با شکست در مقابل رقيب بلعمي يعني در مقابل البتکين سردار ناراحت ترک در سال 962 کاملاً آشکار گشت ) ( 31 ) گور خود را به دست خويش حفر مي کنند؛ زيرا قدرت سلسله ي ترک پيوسته رو به فزوني مي رفت و بخصوص همين که قسمت اعظم اين قوم به اسلام گرويد، ديگر ترکان به عنوان دشمن دين تلقي نشدند ( 32 ) و حتي کساني که در راه اسلام بر ضد آنها جهاد مي کردند از مرزهاي خراسان جمع آوري نمودند ( 33 ) و به زودي اين سرزمين و ماوراء النهر به صورت غنيمتي به تصرف فرمانروايان جديدي از نژاد ترک در آمد.
اگر سامانيان ديگر قدرت فيصله ي سياست خارجي صحيحي را نداشتند، در عوض آل بويه پس از استقرار و تثبيت فرمانروايي خويش در شمال غربي ايران، و پس از تنظيم و تنسيق اوضاع بين النهرين در سال 968 ميلادي ( 357 هجري ) به توسعه ي قدرت خود توفيق يافتند. عضد الدوله کرمان را تسخير کرد. ( 34 ) بدين ترتيب که ابتدا در آنجا اليسع پسر ابوعلي نيروي خود را پس از مبارزات بسياري با برادر و نيز با پدر خويش، ابوعلي محمد بن الياس که در پايان مجبور به استعفا شد ( و سرانجام به ري تبعيد گرديد و در سال 967 ميلادي مطابق 356 در آنجا در گذشت ) ( 35 )، مستقر ساخته بود. اما چون او بعداً چند تن از گريختگان صفوف عضد الدوله را پناه داده بود و بر عکس نيز برخي از رجال وي به سوي عضدالدوله را پناه داده بود و بر عکس نيز برخي از رجال وي به سوي عضد الدوله روي آورده بودند، عضد الدوله ي ديلمي نيز از فارس در 7 ر 12 ر 967 ميلادي تا 5 ر 1 ر 968 ( برابر رمضان 357 هجري ) يعني در همان موقعي که اليسع به علت پيکاري از کرمان دور بود به اين سرزمين حمله کرد و آن را پس از دفع حمله ي سامانيان در سال 970 ميلادي ( 360 هجري ) به قلمرو خود افزود. ( 36 ) در اين ميان سيستان نيز به اطاعت فرمانرواي کل آل بويه در آمد.
آبرو و احترام دولت سامانيان در نتيجه ي اين حوادث و در اثر واقعه ي اخير دچار ضربه ي ( 37 ) جديد و سختي گشت. اين امر بخصوص وقتي کاملاً آشکار شد که استرداد آن منطقه با وجود تمايلات قفص و بلوچها - که علناً بر ضد عضدالدوله و سردار وي به نام « کورکوز » ( ابن الاثير : « کورکير » ) قيام کردند - با عدم موفقيت ( 38 ) روبرو شد. و قبايل قفص ( روز دوشنبه اول ژانويه ي 972 ميلادي مطابق 11 ربيع الاول 361 هجري ) ( 39 ) سرکوب گشتند و به اجبار و زور به قبول اسلام ناگزير شدند ( تا آنجايي که اطلاع در دست است به استثناي هندوستان اين مورد يکي از موارد نادري از سرزمين مشرق است که اسلام به زور قبولانده شده است ). در نتيجه، قسمتي از ملت بلوچ ناگزير مقر قديمي خود را در کوهستان ترک نموده به جلگه کوچ کردند ( 40 ). و چون هنگام تسخير کرمان به دست عضدالدوله ( 973ر974 ميلادي برابر 363 هجري ) نيز قيامي که به رهبري يک پيشواي بومي آنجا برپا شده بود، به عدم موفقيت منجر گشت ( 974 ر 975 ميلادي برابر 364 هجري ) ( 41 )، براي مدتي آن سرزمين در تصرف آل بويه باقي ماند.
اما در همان هنگام که - در نتيجه ي پيشرفتهاي بيزانسها به طرف سوريه و فلسطين ( مخصوصاً در سال 975 ميلادي برابر 364/365 هجري ) ( 42 )، و بر اثر کشمکشهاي مکرر با ايشان در سر حدات آسياي صغير و هم با ترکان ياغي ( 43 ) و با حمدانيان ( 44 ) در شمال بين النهرين، و سرانجام در نتيجه ي استقرار فاطميان در مصر ( 969 ميلادي برابر 358 هجري ) و سوريه، قدرت آل بويه در بين النهرين بسيار ضعيف شده بود، و همچنين در آن هنگام که ايشان بسبب خراجي که از چند سال پيش از آن براي خاموش نگاهداشتن سامانيان به آنان مي پرداختند ( ساليانه يک صد و پنجاه هزار دينار ) ( 45 ) از لحاظ مالي نيز دچار ضعف گرديده بودند، در مغرب ايران پايگاه فرمانروايي جديدي بوجود آمد که هر چند مستقيماً براي آنان متضمن خطري نبود، ولي با اين وصف از خود مزاحمتهاي نا مطبوعي نشان مي داد. اينان کردهايي بودند که توانستند در آذربايجان موقعيت مستقلي براي خود احراز نمايند و حتي يکي از سران ايشان به نام حسنويه بن حسين توانست در ناحيه ي دينورتا اهواز ( خوزستان، بروجرد، اسد آباد و نهاوند و چندين قلعه در جبال ) يک قدرتي محلي و خانوادگي پي ريزي کند. و چون اين فعاليتها در ابتدا به نام مخالفت با سامانيان آغاز گشته بود آل بويه به وي کمک مي کردند، ولي در اواخر ( 969 ميلادي برابر با 358/359 هجري ) کار او نيز با ايشان به جنگ منجر شد ( 46 ) ولي با تمام اين احوال توانست تا روز مرگ خود ( شنبه 27 سپتامبر 979 ميلادي مطابق 3 ربيع الاول 369 هجري ) ( 47 ) در برابر ايشان و همچنين در برابر بستگان خويش پايداري نموده خود را مستقل سازد. اما پس از وي اختلاف هدفهاي سياسي پسرانش بحراني به وجود آورد و عضد الدوله که در اين بين سرزمين حمدانيان و شيبانيان را در شمال بين النهرين به تصرف در آورده بود، توانست موقتاً کردستان و سرزمين کردان هکّاري را در کوههاي اطراف موصل تسخير کند. تازه بدر پسر حسنويه ي فقيد پس از آنکه برادران خود را به جهت توطئه اي که نموده بودند، از ميان برداشت توانست وارث ملک پدر خويش گشته در برابر آل بويه و نيز سامانيان، خود را مستقر سازد، ( 48 ) و از ويراني و انهدام املاک رعاياي آن نواحي، به کمک دسته اي از کردان سختگير خويش، جلوگيري نمايد. ( 49 )
اما خطر واقعي که آل بويه را تهديد مي کرد از جانب حسنويه و پسرش و به طريق اولي نيز - نظر به متارکه ي جنگ با سامانيان ( 50 ) - از طرف ابوالقاسم نوح دوم ( المنصور يا الراضي ) ( 51 ) ساماني سيزده ساله که ( از اواسط ژويه ي سال 976 ميلادي برابر اواسط شوال 365 هجري ) با حمايت وزير خود عتبي ( 977 تا 982 ) سلطنت مي کرد، نبود، بلکه خطر واقعي از جانب سرداري ترک به نام سبکتکين بود: سبکتکين در خدمت ابواسحق بن الپتکين ( 52 ) - سردار سامانيان در عزنه واقع در مشرق ايران - ترقي کرده، و پس از مرگ ابواسحق از طرف افسران او به عنوان جانشين وي و فرمانده ايشان انتخاب شد. سبکتکين به زودي با احراز چند موقعيت در سر حدات هندوستان امتياز خود را آشکار ساخت ( 53 ) و بدين وسيله از ابتداي کار جهتي را نشان داد که مي بايستي اخلاف وي در آن جهت به نفع اسلام خود را ممتاز سازند. سبکتکين پس از عهد شکني فرمانرواي بست به زودي نيز منطقه ي نفوذ خود را به جانب شمال توسعه داد ( 54 ) و قدرت خود را با مداخله در نبردها و زور آزماييهايي که در داخل خاندان صفاريان در سيستان صورت مي گرفت، ظاهر نمود. ( 55 )
با وجود اين علايم تهديد آميز باز دو دشمن اصلي يعني آل بويه و سامانيان از کشمکش و مبارزه با يکديگر دست نکشيدند: همين که شمس المعالي قابوس ( 56 ) - که از سال 976/977 ميلادي ( 366 هجري ) به عنوان جانشين برادرش ظهير الدوله بيستون بن وشمگير ( 57 ) در مازندران حکومت مي کرد - از تسليم فخر الدوله ( 58 ) که از برادر خود عضدالدوله سرباز زده بود، امتناع ورزيد، به دستور عضدالدوله قشوني به سرپرستي برادر ديگرش به نام مؤيد الدوله وارد گرگان شده قابوس را به فرار از آنجا به جانب خراسان ناگزير ساخت ( 11/2 تا 1/ 12/ 981 برابر جمادي الاولي 371 هجري ). و هر چند سامانيان از قابوس حمايت مي کردند، ولي وي با وجود موفقيتهاي ابتدايي باز نتوانست در مقابل لشکريان آل بويه ( 28 تا 29/ 3/ 982 برابر با رمضان 371هجري ) استقراري به دست آورد ( 59 ). چه اينکه اندکي قبل از آن، نوح دوم ساماني ابوالحسن محمد بن ابراهيم بن سيمجور صاحب تيول کوهستان و حاکم خراسان ( از سال 962 و قبل از آن در سال 958 تا 960 ميلادي ) را که رئيس طبقه ي اشراف دولت ( 60 ) بود، به اصرار و فشار ابوالحسن عتبي، معزول ساخت و کمي بعد از آن، به تحريک سيمجور، عتبي مورد سوءِ قصد قرار گرفت، ولي سرانجام از هلاکت نجات يافت. ( 61 ) در طي اين گونه حوادث خود سري روز افزون و به موجب آن نيز سقوط داخلي دولت سامانيان آشکارا پايه ريزي و محرز مي شد به طوريکه اين وضع پس از مراجعت سيمجور ( 968 ميلادي ) عملاً منجرّ به تجزيه ي خراسان - که در اين موقع بکلي از حيطه ي قدرت سامانيان بيرون آمده بود - به سه بخش مجزّا گرديد. يعني قسمتي به او و پسرش ابوعلي ( در هرات ) تعلّق يافت و قسمتي به تصرف دستيارش فائق ( در بلخ ) در آمد و قسمت سوم سهم کسي گشت که تا آن زمان سمت وزارت داشت يعني سهم حسام الدين ابوالعباس تاش ( در نيشابور؛ وي نيز فرماندار نظامي بود ) ( 62 ). نتيجه ي طبيعي اين عمل تجديد نبردهاي سختي بود که از سال 982/ 983 ميلادي ( برابر 373 هجري ) ميان اين سه نفر به ظهور پيوسته بود و سامانيان و آل بويه نيز در آن مداخله مي کردند. ( 63 )

همچنين دولت آل بويه نيز پس از مرگ عضد الدوله ي مقتدر و پر اُبهت ( دوشنبه 26 مارس سال 983 ميلادي مطابق هشتم شوال 372 هجري ) ( 64 ) در نتيجه ي اختلاف پر هيجان پسرانش با يکديگر، دچار تجزيه و تقسيم شد : ابوکاليجار ( 65 ) ملقب به صمصام الدوله استان فارس را به دو برادر خويش : ابوالحسين احمد، تاج الدوله و ابوطاهر پيروز شاه، ضياء الدوله انتقال داد، در حالي که برادر چهارم آنها، که در موردش استثنا رفته بود، يعني ابوالفوارس شيرذل ( شيردل )، شرف الدوله ( 66 )، توانست از کرمان شهر شيراز را به تصرف در آورد. شرف الدوله طبعاً در چنين حالي از همکاري با برادر خود در بغداد صرف نظر نمود، و نيز دستور داد تا وزير مسيحي و مجرب پدرش يعني نصربن هارون را به قتل برسانند. ( 67 ) پس از مرگ مؤيّد الدوله ( 1/8 تا 2/5 سال 983 ميلادي مطابق شعبان 373 هجري ) فخر الدوله که سابقاً رانده شده بود و با صمصام الدوله نيز سرِ نفاق داشت، توانست ( در همان ماه اول بعد از مرگ مؤيد الدوله ) خود را در گرگان مستقر سازد. ( 68 ) اما وي، وزير پدر خود يعني ابوالقاسم اسماعيل بن عبادطالقاني ( 69 ) را تا روز مرگش ( مارس 995 ميلادي ) نزد خويش نگاهداشت، ولي به زودي ناگزير مي بايستي براي اطفاي نايره ي قيام هاي قم و دامغان ( 987/988 ميلادي برابر 378 هجري ) وارد پيکار شود. ( 70 ) - تمام اين وقايع که علاوه بر اين، با تصادمات کردان و ديلميان در بين النهرين همراه بود ( 71 ) خيلي زود استحکام رژيم آل بويه را در هم شکست.

به علاوه اين حوادث به شرف الدوله فرصت داد تا با تمام قوا از فارس بر ضد برادرش ابوالحسين ( تاج الدوله ) که از شناسايي وي امتناع مي ورزيد و پيشنهادهاي همکاري با او را رد کرده بود پيشروي کند. در نتيجه، تاج الدوله ناگزير شد به سوي عموي خود فخر الدوله فرار نمايد، ولي به زودي همين تاج الدوله با فخر الدّوله نيز اختلاف پيدا کرد و فخر الدوله دستور کشتن او را صادر نمود. در اين ميان نيز شرف الدوله اهواز و بصره را به تصرف در آورد و صمصام الدوله برادر خود را ناگزير ساخت تا نام وي را اول از همه در خطبه ذکر نمايد. ( 72 ) ليکن اين قرار داد مدت زيادي به قوت خود باقي نماند و به موجب آن شرف الدوله برادرش را به کلي از بين النهرين بيرون راند و اسير کرد ( 985/986 ميلادي مطابق 376 هجري ) ( 73 ) : با اين نتيجه که ميان ديلميان و ترکها، در بغداد زد و خوردها و کشمکشهايي به ظهور پيوست ( 74 ). در مقابل، کوشش شرف الدوله براي پيکار بر ضدّ فرمانرواي کرد، يعني بدر - زيرا او به فخر الدوله متمايل بود - به عدم موفقيت انجاميد و موجب شکست وي در قرميسين ( کرمانشاه ) گرديد. از آن پس، بدر توانست حوزه ي نفوذ خود را در مناطق جنوبي کوهستان هاي کردنشين ( 75 ) توسعه دهد، در حالي که حيثيت و اعتبار آل بويه همچنان رو به زوال مي رفت ( 986/987 ميلادي برابر 377 هجري ). بخصوص همين که شرف الدوله در سال 988/989 مطابق 379هجري در گذشت و جانشين و برادر ديگرش يعني بهاء الدوله ( ابونصر پيروز خوارشاذ ) با پسر او، ابوعلي، اختلاف پيدا کرد، سقوط دولت آل بويه بيشتر آشکار شد: ابوعلي پسر شرف الدوله توانست موقتاً فرمانروايي خود را در فارس تثبيت کند، ولي بعد - در نتيجه ي جنگ برادر کشي ميان ترکان و ديلمياني که در قشون او بودند - دچار ضعف گرديد، و پس از آنکه بر حسب ظاهر در واسط آشتي کرد ( در حدود 9 اوت سال 900 ميلادي برابر اواسط جمادي الاخري 380 هجري ) به دست بهاء الدوله اسير و کشته شد. ( 76 ) همين که در اين موقع مجدداً در بغداد ميان ترکها و ديلميان تصادماتي به وقوع پيوست و سرانجام فخرالدوله از ري و از همدان به جانب بين النهرين پيشروي کرد ( 77 ) حکومت آل بويه بيش از پيش دستخوش تجزيه ي داخلي گرديد : حمدانيان توانستند دوباره به موصل بر گردند ( 78 ) و مروانيان خود را در ديار بکر مستقر سازند. ( 989/990 ميلادي برابر 380 هجري ) ( 79 ) و خلافت الطايع در 13/ 10 تا 10/ 11/ 991 ميلادي ( برابر شعبان 381 هجري ) به موجب حرص و آز بهاء الدوله و به دست وي جابرانه پايان يافت. ( 80 )
در موقعي که بعد از اين واقعه بهاء الدوله، پس از پيکارهاي بي نتيجه ي اخيرش، ناگزير فارس و ارگان ( ارّجان ) را به برادر خود صمصام الدوله ( که پس از مرگ شرف الدوله نابينا از زندان آزاد شده بود ) واگذار کرد ( 989/990 ميلادي برابر 380 هجري )، و خود در بين النهرين به عنوان امير الامرا باقي ماند، پايه هاي حکومت آل بويه در ايران با وجود تعهداتي مبني بر کمک متقابل ( 81 ) به اندازه اي سست شده بود که خلف بن احمد حکمران جديد سيستان که پسر يکي از شهبانوان صفاري بود با مساعدت پسرش، عمرو، توانست لااقل براي مدتي کوتاه کرمان را به تصرف در آورد ( 991/992 ميلادي برابر با 381 هجري ). اين عمل يک اقدام جسورانه اي بود که در سال 982 به انجام آن موفق نشده بود. ( 82 )
در عين حال، قدرت صمصام الدوله در نتيجه ي تسخير مجدد کرمان و سرکوبي قيام پسران ابو منصور بختيار عزالدوله ( پسر معزالدوله ) ( 83 ) در شيراز ( 84 )، تا آن اندازه مستقر شد که لااقل توانست براي مدتي نيز خوزستان را در تحت قدرت خود در آورد. ( 85 ) ( 993 ميلادي برابر 383 هجري ). در سالهاي بعد دوباره خوزستان به دست بهاء الدوله افتاد در حالي که صمصام الدوله در حوالي شوشتر گرفتار کمينگاه ترکها شد و ناگزير به مراجعت گرديد، ( 86 ) ولي او پس از مراجعت به فارس انتقام خود را از لشکريان ترک آنجا گرفت ( 995 ميلادي مطابق 386 هجري ) به طوري که قسمتي از آنها به کرمان و سند گريختند و به زودي در آنجا از ميان رفتند. ( 87 ) بر اين منوال نيز مبارزاتي که در همان سال بر ضد لشکريان بهاء الدوله در اهواز به عمل مي آمد و بر اثر آن پيشروي به سوي بصره ( 996 ميلادي برابر 386 هجري )، همه در واقع صف آراييها و جنگهايي بود که بين ترکان و ديلميان به وقوع مي پيوست. ( 88 ) در نتيجه ي اين حوادث صمصام الدوله تمام دسته هايي را که واقعاً ديلمي ( و نيز شيعي مذهب ) نبودند از سپاه خود اخراج کرد. نتيجه ي اين عمل آن شد که اخراج شدگان با عناصر ناراضي ديگر متحد گشتند و قشوني را که براي سرکوبي ايشان فرستاده شده بود منهدم نمودند و به زودي امير آل بويه را بطوري از تمام اسباب و وسايل محروم ساختند که حتي کدخداي ناحيه ي کوچکي به نام دودمان ( = محلي که فاصله ي آن تا شيراز مقدار دو روز راه بود )، توانست او را اسير کند و سپس به يکي از پيشوايان قيام کنندگان به نام ابونصر بن بختيار تسليم نمايد. ابونصر ابن بختيار نيز وي را پس از 9 سال فرمانروايي در حالي که 35 سال و شش ماه از عمرش مي گذشت به قتل رسانيد ( 11/24 تا 12/22 سال 998 مطابق ذوالحجه ي 388 هجري ). ( 89 )
بدين وسيله حکومت بهاء الدوله در عراق کاملاً تثبيت و تأمين شد؛ چه اينکه در اين بين نيز فخرالدوله ( 8/9 تا 9/6 سال 997 ميلادي مطابق شعبان 387 هجري ) بر اثر يک بيماري معده در ري در گذشته ( 90 ) و منطقه ي نفوذ او ( جبال ) ميان دو پسر بسيار کوچکش: ابوطالب رستم مجدالدوله ( 4 ساله ) و ابوطاهر شمس الدوله ( به اين پسر همدان و قرميسين تا سر حد بين النهرين رسيد ) تقسيم گرديده بود و نيابت سلطنت را مادر ايشان « سيده » شيرين ( وفات 1028/1029 ميلادي مطابق 419 هجري ) که دختر اسپهبد رستم مازندراني بود، به عهده داشت. اسپهبد رستم کسي بود که لااقل براي مدت موقتي ( 966ر 977ر978 ) در کنار برادرش شهريار ( 948/949-984/985 ) در پريم ( = پيروز آباد، يا فيروز آباد ) فرمانروايي کرده بود. ( 91 ) در تحت چنين شرايطي بهاء الدوله توانست ( در سال 999 ميلادي برابر 389 هجري ) بر اساس قراردادي با رهبران قشونهاي سرکش، خوزستان و فارس، و پس از آن نيز، ( در ضمن دفع مقاومتهاي محلي ) کرمان را به تصرف در آورد. بر اثر آن، سرانجام دو نفر از افسران مؤثر، ناگزير به فرار گشتند ( 92 ) و کوشش ابونصر بر اينکه از ديلم، مجدداً کرمان را به تصرف آورد ( 5/9 تا 6/6 سال 1000 ميلادي برابر جمادي الاخري 390 هجري ) به شکست او، و سرانجام هنگامي که تعقيب مي شد به مرگش منجر گشت. ( 93 ) و بدين ترتيب منطقه ي فرمانروايي آل بويه در جنوب ايران و نيز در بين النهرين در يد قدرت بهاء الدوله قرار گرفت. اين امير کوشيد با عزل و احضار فرمانداراني ( 94 ) که فوق العاده جسور و خودخواه شده بودند موافقت ملت را نسبت به خود جلب نمايد و بدين وسيله تا آن حد موفقيت يافت که پيشروي طاهربن خلف ( که با پدرش اختلاف پيدا کرده بود ( از جانب سيستان به کرمان ( 1001 ميلادي مطابق 391 هجري ) در نتيجه ي مقاومت ساکنان آنجا به ثمر ماند. ( 95 ) در اين وضع، موقعيت قدرت بهاء الدوله خود را تزلزل ناپذير نشان مي داد و روي اين اصل آل بويه از عواملي بودند که هنوز در ايران مي بايستي به حساب بيايند.

پي‌نوشت‌ها:

1- روز يازدهم جمادي الاولي، سال 334 هجري که برابر با 19 دسامبر 945 روز جمعه بوده است نه يکشنبه. فهرستي از امراي آل بويه در بين النهرين در کتاب ذيل ديده مي شود: Zambaur 9.
2- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، صفحات 84 تا 86؛ صولي ( فهرست : 91 )، ص 262 به بعد؛ ابن الاثير، ج8، صفحات 146 تا 148 ؛ مستوفي ( تاريخ گزيده )، ص 351، ابن خلکان ( فهرست: 113 )، ج1، ص 98 به بعد ( شماره ي 71 ) ؛ و نيز : Elias 131.
3- رجوع کنيد به : عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 243، شماره ي 1918 و نيز : Canard,Hamd,I 507-536.
4- ابن مسکويه ( تجارب الامم ) ج2، صفحات 100 تا 103؛ گرديزي ( زين الاخبار ) صفحات 33 تا 36؛ بطور عمومي در مورد آل بويه رجوع کنيد به : Siddiqi,II. 109-126.
5- گرديزي ( زين الاخبار ) ، ص 36 به بعد؛ ابن الاثير، ج8، ص 163و 167.
6- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، ص 115 و 117 به بعد؛ گرديزي ( زين الاخبار ) ص 38؛ ابن الاثير، ج8، صفحات 151 تا 153 و 154.
7- ربيع الاول سال 336 هجري برابر است با 9/20 تا 19/ 10/ 947 ميلادي.
8- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، ص 120 و 190 به بعد؛ گرديزي ( زين الاخبار )، ص 40؛ ابن الاثير، ج8، ص 157 به بعد و 163/ 167/ 169/ 179.
9- تاريخ سيستان، صفحات 329 تا 332 با ذيل صفحه ي 329؛ از اين لشکرکشي که به زيان سامانيان بوده، در منابع ديگر ذکري به ميان نمي آيد، شايد عمداً سکوت شده است.
10- ابن الاثير، ج8، ص 189.
11- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، ص 222 به بعد؛ - ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 125- گرديزي ( زين الاخبار )، ص 45 ( بنا به نقل وي، در اثر حمله ي خوک نر ) ؛ ابن الاثير، ج8، ص 190 به بعد.
12- ابن الاثير، ج8، ص 198 به بعد.
13- ابن الاثير، ج8، ص 155.
14- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، ص 132 به بعد، و صفحات 137 تا 143 و 154 به بعد، و صفحات 159 تا 161 و 222 تا 228؛ ابن الاثير، ج8، صفحات 161 تا 163 و 169 و 188. نيز : Wiet 173f.
15- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، صفحات 133 تا 135؛ ابن الاثير، ج8، ص 158 به بعد؛ کسروي ( شهرياران گمنام )، ج3، ص 8.
16- ابن الاثير، ج8، صفحات 165 تا 167؛ کسروي ( شهرياران گمنام )، ج1، صفحات 83 تا 110؛ و نيز Vlad. Minorsky in der E I,III 803f,;Schwarz VI 700.
17- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، ص 166 به بعد- ابن حوقل ( چاپ اول )، صفحات 251 تا 255؛ ابن الاثير، ج8، ص 172 و نيز Justi,Namb,341 Iks. ( Nr. 4 ) und S. 114 Iks. ( Nr. 4 ) ;Ross,Dyn. 342 ( با شجره ي انساب شماره ي 2 ).
18- ابن الاثير، ج8، ص 174 به بعد؛ کسروي ( شهرياران گمنام )، ج1، صفحات 44 تا 48 و ج2 ص 37 و 39.
19- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، صفحات 143 تا 154 و 156 به بعد؛ ابن الاثير ج8، ص 187- نام اين برادرزاده ي دوم، ابراهيم بن مرزبان است که پس از شکست، به ري پيشن رکن الدوله رفت. اهتمام به برگشت از آنجا به عدم موفقيت منتهي شد. ابن الاثير، ج8، ص 188 به بعد، رجوع کنيد به :
Ross,Dyn. 212-215 ( dazu JRAS 1924,S. 617-619 ) ;Clement Huart: Les Mosafrides de I,Adharbaidjan,in « A Volume... presented to E. G. Browne » , Cambridge 1922,S. 229-256;Richard Vasmer: Zur Chronologie der Gastaniden und Sallariden, in den « Islamica » III ( 1927 ) S. 168-186;Rabino,Dyn. loc. 308-313.
20- بنا به نقل ابن الاثير ( ج8، ص 159 به بعد ) مرگ وي در جمادي الاخري سال 338 برابر با 11/26 تا 24/ 12/ 949 بوده است.
21- نکبي ( فهرست : 125 )، ص 123 به بعد؛ ابن خلکان ( فهرست : 113 )، ج5، ص 80؛ M. Seligsohn in der E I,I 151f. ;Bowen in - E I,I 211F. ( با تاريخ غلط ) Elias 132; -Zark. 31 ( عضد الدوله در روز پنجم ذو القعده سال 324 هجري متولد گشته است. )
22- ابن الاثير، ج8، ص 221؛ و نيز Browne,Isf. 665;Cohen,Corr. 88f.
23- شورشهاي کوچک ( مثلاً 345 هجري = 956/ 957 ميلادي ) در اهواز و واسط به آساني سرکوب شدند: ابن الاثير، ج8، ص 170.
24- گرديزي ( زين الاخبار، ص 39 ) ربيع الثاني برابر با 11/2 تا 30/ 11/ 954 را ذکر مي کند.
25- نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 95 به بعد؛ ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، ص 157، 161 و 189، سمعاني ( کتاب الانساب )، ص 90؛ گرديزي، صفحات 39 تا 42؛ مستوفي ( تاريخ گزيده ) ص 384 به بعد؛ - سياست نامه، صفحات 98 تا 108؛ ابن الاثير، ج8، ص 176.
26- گرديزي ( زين الاخبار )، ص 46؛ عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 206، شماره ي 145، و نيز Wilh. Barthold in der E I. I 638f.
27- عوفي، ( جوامع الحکايات )، ص 171، شماره ي 787.
28- فهرست ابن نديم، ص 188.
29- ابن الاثير، ج8، ص 168 به بعد.
30- ابن حوقل ( چاپ اول )، ج2، ص 348؛ مقدسي ( احسن التقاسيم )، ص 337 به بعد؛ نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 96 به بعد؛ نکبي ( فهرست : 125 ) ص 117 به بعد؛ گرديزي ( زين الاخبار )، صفحات 43 تا 47، ابن الاثير، ج8، ص 185 به بعد و نيز Wilh. Barthold in der E I,III 278f. ;Barthold,Turk 249-252;Oliver 97f,;Jakubovskij,Mach 72f.
31- نکبي ( فهرست : 125 ) صفحات 120 تا 123؛ گرديزي ( زين الاخبار )، ص 42 به بعد، ابن الاثير، ج8، ص 179.
32- در سال 965م = 354ه، هنگام حمله به خزرها، فوجي از سربازان ترک بنا به خواسته ي خوارزميان اسلام آوردند تا از حمايت آنها برخوردار گردند: ابن الاثير، ج8، ص 186 رجوع کنيد به Barthold,Vorl. 62-67.
33- ابن الاثير، ج8، ص 182؛ 5000 مجاهد از خراسان به جزيره براي مقابله بيزانسها و ارامنه منتقل گرديدند.
34- ابن مسکويه، ج2، صفحات 249 تا 253.
35- ابن الاثير، ج8، ص 168 و 170؛ ابن ابوعلي را با ابوعلي مذکور، سردار ساماني نبايد اشتباه کرد. نيز رجوع شود به Clement Huart in der E I,I81f.
36- اليسع پيش سامانيان رفت و اندکي پس از آن در خوارزم در اثر مرض معده جان سپرد : ابن الاثير، ج8، ص 217.
37- ابن مسکويه، ( تجارب الامم )، صفحات 232تا 237، ابن الاثير، ج8، ص 193 به بعد.
38- ابن الاثير، ج8، ص 201- کورکير پس از مدت کوتاهي از طرف عضد الدوله اسير شد: منبع مذکور، ص 203.
39- ابن مسکويه، ( تجارب الامم )، چنين نقل مي کند، ولي ابن الاثير از 19 ربيع الاول برابر با 9 ژانويه 972سخن مي گويد.
40- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، صفحات 298 تا 301؛ ابن الاثير، ج8، ص 202 به بعد.
41- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، صفحات 359 تا 362؛ ابن الاثير، ج8، ص 213.
42- تحت قيادت قيصر : Johanes Tzimiskes رجوع شود به O strogorsky 210.
43- ابن الاثير، ج8، ص 202 ( براي منازعات بين بختيار و سبکتکين، رجوع شود به آغاز فصل آينده از همين کتاب، در خوزستان ).
44- ابن الاثير، ج8، ص 230 به بعد ( در سال 977/978= 367 هجري عضدالدوله پس از استقرار در بين النهرين براي مدتي نيز اراضي حمدانيان آنجا را تصرف نمود ) ؛ نيز رجوع شود به : Canard,Hamd. I 541-577.
45- ابن الاثير، ج8، ص 207.
46- ابن مسکويه ( تجارب الامم ) ج2، صفحات 270 تا 274؛ ابن الاثير، ج8، ص 199 به بعد، براي مبارزات بر ضد کردان در مورد شهر زور سال 979/980 برابر با 369 هجري رجوع کنيد به : Cahen,Corr 87. و نيز رجوع شود به :
E. von Bergmann : Beitrage zur muhammedanischen Munzunde,II: Hasanweihide, in den « Sitz. Ber. der k. Ak. Wiss. ( in Wien ) » ,Phil-Hist. Kl. ( حاوي نظرکلي درباره ي تاريخ اين خاندان با شجره ي انساب ) Karl V. Zetternsteen in der E I,II 300.
47- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، ص 415؛ شرف نامه، ص 39. روز سوم ربيع الاول سال 369 هجري روز يکشنبه بوده است نه روز شنبه. در مورد اين خاندان رجوع شود به Zambaur 211.
48- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، ص 415 به بعد؛ ذيل تجارب الامم ( فهرست : 97 )، صفحات 9 تا 12؛ ابن الاثير، ج8، صفحات 234 تا 236 و ج9 ص 2؛ شرف نامه، صفحات 39 تا 41 ( در اين کتاب نيز تاريخ ازمنه ي متأخر اين قبيله ي ذکر شده است ) ؛ - رجوع شود به : E I,I 582 ( Badr ).
49- ذيل تجارب الامم ( فهرست : 97 )، صفحات 287 تا 291.
50- گرديزي ( زين الاخبار )، ص 47.
51- ابن الاثير، ج8، ص 223. گرديزي ( ص 47 ) در اين مورد، روز يازدهم شوال 365 هجري برابر با 12 ژوئن 976 را ياد مي کند. تاريخي را که نکبي ( ص 112 ) ذکر مي کند بر آن روزي که از هفته ذکر شده است، منطبق نمي شود. درباره ي نوح دوم رجوع کنيد به : Karl V. Zettersteen in der E I,III 1026f. ;Browne I 371f. ;Barthold,Turk. 252-254,262-265;Olover 98-102.
52- عوفي ( جوامع الحکايات ) ص 154، شماره ي 388- مستوفي ( تاريخ گزيده )، ص 385 و نيز رجوع شود به : Wilh,Barthold in der E I,I 337.
53- ابن الاثير، ج8، ص 227 به بعد؛ عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 153، شماره ي 349.
54- ابن الاثير، ج8، ص 227، عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 222، شماره ي 1648.
55- عتبي ( ترجمه ي تاريخ يميني )، صفحات 23 تا 34 و 53 تا 61 - تاريخ سيستان، صفحات 336 تا 345.
56- ابن خلکان ( فهرست : 113 )، ج6، صفحات 45 تا 47 ( شماره ي 55 ) و نيز : Justi,Namb. 335 lks. ( Nr. 14 ) ;Clement Hurt in der E I,II 637f. ;Melgunof 58;Rabino,Maz. 418. - Brockelmann,GAL S I, 154.
57- گرديزي ( زين الاخبار )، ص 45 به بعد؛ ابن الاثير، ج8، ص 228 و نيز : Justi,Namb. 69 lks. ( Nr. 1 ).
58- رجوع شود به : Karl V. Zettersteen in der E I,II 46.
59- ذيل تجارب الامم ( فهرست : 97 ) ، صفحات 15 تا 17 و 24 و 28- نکبي ( فهرست : 125 )، صفحات 125 تا 129؛ ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 226 به بعد؛ ابن الاثير، ج9، ص 4 به بعد؛ عوفي ( جوامع الحکايات ) ص 168، شماره ي 736.
60- عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 200، شماره 1342- ذکر اسامي اعضاي اين طبقه، در ص 323 از کتاب الانساب سمعاني ( عکس از خطي ) و نيز Justi,Namb. 301 lks. درباره ي ارتباط عضد الدوله و سيمجور رجوع شود به : Cahen,Corr. 89.
61- نکبي ( فهرست : 125 )، ص 129 به بعد ؛ عوفي - ( جوامع الحکايات )، ص 213، شماره ي 1534، گرديزي ( زين الاخبار ) ص 49 به بعد.
62- عتبي ( ترجمه ي تاريخ يميني )، صفحات 61 تا 71 و 72 تا 83 برابر با نکبي ( فهرست : 125 )، صفحات 131 تا 134 - گرديزي ( زين الاخبار )، ص 48 به بعد؛ ابن الاثير، ج 9، ص 9؛، و نيز : Wilh. Barthold in der E I,I 96.
63- عتبي ( ترجمه ي تاريخ يميني )، صفحات 83 تا 93 و 95 تا 106. برابر با نکبي 134 تا 136 و 138 تا 143- گرديزي ( زين الاخبار )، ص 50 به بعد؛ - ابن الاثير، ج9، ص 10 به بعد- ابوالعباس تاش پيش فخر الدوله گريخت. فخرالدوله نيز گرگان و استراباد را به او واگذار کرد. ولي کوشش وي در تجديد وضع سابق بي ثمر ماند و سال 377 هجري ( 986/987 ميلادي ) و يا 379 هجري ( 989/990 ) به يک مرض مسري و يا در اثر مسموميت وفات نمود.
64- ذيل تجارب الامم ( فهرست : 97 )، صفحات 39 تا 77 ( مفصلاً ) ؛ نکبي ( فهرست : 125 )، ص 136؛ ابن الاثير، ج9، ص 7 به بعد؛ ابن خلکان ( فهرست : 113 )، ج6، صفحات 30 تا 33؛ زرکوب ( شيرازنامه )، ص 32، ( تاريخ اشتباهي ).
65- Justi,Namb,153 lks. ( Nr. 2 ) ;Karl V. Zettersteen in der E I,IV 148.
66- Justi,Namb. 289 r ( Nr. 7 ).
67- ذيل تجارب الامم ( فهرست: 97 )، ص 80 و 90 ابن الاثير، ج9، ص 8؛ و نيز Wiet 93f.
68- ذيل تجارب الامم ( فهرست : 97 )، صفحات 91 تا 100؛ - ابن الاثير، ج9، ص 9.
69- رجوع شود به ياقوت ( ارشاد العرب )، ج2، صفحات 273 تا 343؛ ابن خلکان ( فهرست: 113 )، ص 95 و نيز Karl V. Zettersteen in der E I,II 374; Brockelmann,GAL S I,198f.
70- تاريخ قم، ص 8؛ ابن الاثير، ج9، ص11 و 20.
71- ذيل تجارب الامم ( فهرست : 97 )، ص 97؛ ابن الاثير، ج9، ص 14.
72- ابن الاثير، ج9، ص 15 به بعد.
73- ذيل تجارب الامم ( فهرست: 97 )، صفحات 120 تا 133، ابن الاثير، ج9، ص 17- ياقوت، ج8، ص 465.
74- ابن الاثير، ج9، ص 17 و 19.
75- ابن الاثير، ج9، ص 18.
76- ذيل تجارب الامم ( فهرست: 97 )، ص 147 به بعد؛ ابن الاثير، ج9، ص21. درباره ي بهاء الدوله رجوع شود به : Karl Vilhelm Zettersteen in der E I,I 595f.
77- ابن الاثير، ج9، ص 22.
78- مرجع سابق، ص 23 و 30.
79- مرجع سابق، صفحات 23 و 26.
80- نيز مرجمع سابق 29 و 23، مراجعه شود به : Zettersteen in der E I,IV 671f.
81- ذيل تجارب الامم ( فهرست : 97 )، صفحات 163 تا 171 و 182 تا 184؛ ابن الاثير، ج9، ص 26.
82- ذيل تجارب الامم ( فهرست : 97 )، صفحات 189 تا 191؛ ابن الاثير، ج9، ص 28 به بعد. درباره ي حکومت خلف در سيستان و مبارزات او با خويشاوندان و روابط او با غزنويان، رجوع کنيد به : نکبي ( فهرست : 125 ).
83- بختيار در زمان عضد الدوله، در ايران اهميت افتخار آميزي نيافت و پس از حمله به حمدانيان در موصل، به فرمان عضد الدوله اسير و مقتول گرديد؛ رجوع کنيد به : E I. I 626f.
84- عتبي ( ترجمه ي تاريخ يميني )، 310 تا 314، ذيل تجارب الامم، صفحات 191 تا 198؛ ابن الاثير، ج9، ص 33، و نيز Cahen,Corr,85f.
85- ابن الاثير، ج9، ص 33.
86- ذيل تجارب الامم، صفحات 275 تا 260؛ ابن الاثير، ج9، ص 35 به بعد.
87- ذيل تجارب الامم، ص 264 به بعد؛ ابن الاثير، ج9، ص 38 و نيز رجوع شود به : Mart,The. Houtsma in der E I,I 88s,v,Abu Djacfar.
88- ابن الاثير، ج9، ص 39 و 43.
89- ذيل تجارب الامم، صفحات 311 تا 314؛ ابن الاثير، ج9، ص 49، و نيز Wiet 94f.
90- ذيل تجارب الامم، ص 296 به بعد؛ نکبي ( فهرست: 125 )، ص 204 و نيز : Weit 176.
91- ابن الاثير، ج9، ص 45. تنزل فاحش اوضاع اقتصادي شهر ري در تحت اين حکومت از تبديل دراهم « نقره » به « مس » هويداست، به طوري که « درهم « هاي اين زمان به فلوس شباهت دارد؛ رجوع کنيد به Miles,Rayy ( Wie S. 415 Anm. 2. ) اين وضع تا 1016 پايدار بوده است، تا اينکه در اين سنوات به کلي ضرب سکه توسط آل بويه قطع مي شود و تازه در سال 1029 دوباره به وسيله ي محمود غزنوي شروع مي گردد، رجوع کنيد به : Vladimir Minorsky im BSOAS X,1942,S. 1023f. Karl V. Zettersteen in der E I,III 101f. ;Robino,Maz. 420;Casanova,Les Isp ( uber Rostahm ).
92- ذيل تجارب الامم، صفحات 315 تا 332؛ -ابن الاثير، ج9، ص 52 و نيز : Zettersteen in der E I,IV 29f,s,v. Sahur.
93- ابن الاثير، ج9، ص 56.
94- مرجع مذکور، ص 56؛ عتبي ( ترجمه ي تاريخ يميني )، صفحات 387 تا 391.
95- ابن الاثير، ج9، ص 58.

منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط