مترجم: جواد فلاطوري
در زمان مرگ محمود حادثه اي رخ داد که از ده ها سال قبل از آن مي بايستي پيش بيني مي شد، حادثه اي که به سبب اختلافات مداوم و کشمکشهاي پي در پي داخلي در سرزمين ايران به هيچ وجه کسي آماده ي وقوع آن نبود، ولي خونريزي هاي قبلي به واسطه ي جنگهاي دائمي آن را به جلو انداخت. از قرنها پيش پيوسته ملتهاي تازه اي از ترکان، از مشرق آسياي ميانه پيش مي آمدند، ( 1 ) ولي پيشروي ايشان تا اين زمان از طرف شمال از نزديک درياچه ي آرال و بحر خزر به سوي سرزمين ولگا و از آنجا به نواحي غربي متوجه بود و تا اين زمان ايران فقط ماوراء النهر را که به تصرف قَرلقها در آمده بود، از دست داده بود. رود جيحون ( 2 ) و « فلات اوست يورت » ( واقع بين درياچه ي آرال و بحر خزر- م ) مدتها سر حدّي را تشکيل مي داد که ترکها فقط به عنوان اسراي جنگي يا به عنوان گروه سربازان و صاحبمنصبان مزدور از آن مي گذشتند ( چنانکه سبکتگين پدر محمود نيز با همين عنوان توانست از اين جا بگذرد )، اما در اين زمان مقارن مرگ محمود، که قسمت اعظم غزها در تحت رهبري چهار پسرانِ سلجوک ( 3 ) ( به عربي : سلجوق )، رئيس آنان، به صورت دولت واحدي با هم پيوستند، وضع تغيير يافت. اخلاف سلجوقيان محتملاً با خزرها ارتباط داشته اند و شايد ( همان طوري که اسامي چهار بيگ اول که از تورات گرفته شده نشان مي دهد ) اينان نيز مانند طبقه ي ممتاز خزرها، اصلاً به دين يهود ( يا مسيحي نسطوري ) متدّين بوده اند. ( 4 )
حتي محمود غزنوي در سالهاي آخر زندگانيش ( از 1024 ميلادي برابر 415 هجري ) پس از بستن قراردادي با قدرخان قراخاني ( در کاشغر ) ( 5 )، ناگزير بود با غُزها در سر حد ماوراء النهر پيکار کند ( در اين جنگها اغلب فرماندهي سپاه با پسرش مسعود بود ( 6 ) ولي با اين همه نتوانست از پيشروي اين دسته هاي ترک چادرنشين به طرف گرگان و قسمتي به سوي آذربايجان و ارمنستان و « سَپورکان » ( حتي در سال 1021 ؟؟ )، جلوگيري کند. ( 7 ) به موجب اسامي اکثر رؤساي اين دسته ها مي توان حدس زد که در آن موقع هنوز ايشان به دين اسلام نگرويده بودند: چه اينکه تنها يک نام اسلامي ( منصور ) در ميانشان ديده مي شود. علاء الدوله بن کاکويه نخست تصور مي کرد که مي تواند دسته هايي از ايشان را به کمک و حمايت خود جلب کند، اما نفاق و کشمکشي که به زودي با صاحبمنصبان ( 8 ) خراساني ايجاد گشت، ثابت کرد که اختلاف و تضاد ميان ترکان و ايرانيان هنوز مانند سابق به قوت خود باقي است. در واقع غزها در آذربايجان کاملاً مستقل و بدون رعايت قدرتي که در آن سامان موجود بود رفتار مي کردند و به زودي هم کار آنها به جائي رسيد که خود نيز به تسخير و تصرف دست زدند.
ليکن هنوز زمان آرامش آذربايجان و اصولاً نواحي شمال غربي ايران نيز از جهات ديگر فرا نرسيده بود. علاء الدوله نيز تصور مي کرد که با مرگ محمود غزنوي مجدداً دوران حکومتش آغاز گردد و آرزو داشت که در غزنه بر سر جانشيني محمود جنگهاي طولاني به وقوع پيوندد، زيرا محمود اندکي پيش از مرگ خويش ابواحمد محمد ( 9 ) ( جلال الدوله ) پسر ديگر خود را به جانشيني تعيين کرد، در صورتي که قبلاً فرزند بزرگتر او يعني مسعود 32 ساله ( 10 ) که مردي شجاع و فعّال بود - و در حرص و آز، ولي نه در بصيرت، شباهت به پدر داشت - براي جانشيني در نظر گرفته شده بود. ( 11 ) در اين مورد نيز همان اتفاق رخ داد که اغلب در طول تاريخ - در مواردي که پدري ( به علّت عدم قانون ثابت براي وراثت تاج و تخت ) به جهات خصوصي پسر فعال و هوشمند خود را به نفع پسر ديگر از جانشيني محروم نموده است - رخ مي دهد: مسعود که در موقع مرگ پدر در اصفهان بود با راهنمايي ( 12 ) التونتاش « حاجب » ( 13 ) خوارزمي به زودي نظم را در خراسان و ري بر قرار ساخت، و سپس به برادر خود تقسيم سرزمين موروث پدر را پيشنهاد کرد؛ تقسيمي که قبل از هر چيز قسمت هايي را که وي از شمال ايران به تصرف در آورده بود براي وي تأمين مي کرد، ولي محمد با وجود اندرزهاي اطرافيانش با اين تقسيم بندي موافقت نکرد و نايره ي جنگ ميان آن دو افروخته شد تا اينکه محمد در چهارم اکتبر 1030 ميلادي ( سوم شوال 421 هجري ) در تگين آباد ( در طخارستان ) غافلگير شده به اسارت در آمد. برادرش مسعود وي را نکشت، ولي او را کور کرد و بدين وسيله به نفوذ سياسي او خاتمه داد. مسعود پس از آنکه روابط خود را با قراخانيان سر و صورت داد ( 14 ) و بلخ را به تصرف در آورد ( در اواسط دسامبر 1030 ) ( 15 ) و ابوالقاسم احمد بن حسن ميمندي ( 16 ) وزير را که پدرش از سال 1021/1022 ميلادي ( 412هجري ) به زندان افکنده بود آزاد ساخت و وي را به جاي حسنک ( ابوعلي حسن بن محمد، از سال 1024 برابر 415 هجري ) ( 17 ) به وزارت منصوب کرد و در روز دوم ژوئن 1031 ( برابر با 8 جمادي الاخري 422 هجري ) به وسيله غزنه شتافت و اطاعت تيول داران آن نواحي را در مقابل خود پذيرفت ( 18 ) و توانست به زودي در تيز در مکران آتش جنگ برادر کشي را با مداخله ي خود فرو نشاند. ( 19 ) خليفه نيز عنوان ناصر الدين را به وي اعطا نمود و تعهد کرد که تنها با وساطت او با قراخانيان ارتباط داشته باشد. مسعود در احترام دانشمندان مبالغتي تمام مي نمود و بيروني که در دربار وي مي زيست بسياري از آثار خود را به نام وي اختصاص داده است.
در اين اوقات مسعود براي حمله به علاء الدوله، که در اين ميان اصفهان و ري و همدان و همچنين ناحيه اي چند را از ابوکاليجار ( 20 ) انوشيروان پسر منوچهر تصرف نموده بود فراغت يافت، و درخواست کمک انوشيروان بهترين فرصت را براي مداخله ي او ( مسعود ) به دست داد. علاء الدوله در جنگي که در حوالي ري رخ داد مجروح، و ناگزير گشت خود را مدتي پنهان سازد. ( 21 ) و هر چند مسعود نتوانست به علاء الدوله و هم پيمان وي فرهاد بن مرداويچ در کوهستاني نزديک بروجرد ( جنوب شرقي همدان ) دست پيدا کند، ولي کوشش علاء الدوله نيز براي تسخير مجدد همدان، پس از زد و خوردهاي سختي با قشون غزنوي از خراسان ( که اکثر کرد بودند )، با عدم موفقيت مواجه شد، و سرانجام اصفهان در دست علاء الدوله باقي ماند ( 22 ) تا اينکه حمله ي ثانوي مسعود در 1034 ميلادي ( 425 هجري ) وي را به فرار به ايذج ناگزير نمود، در حالي که فرهاد در اين جنگ کشته شد. ( 23 )
در اين ميان شورشي که در هندوستان ( 1033 ميلادي برابر 424 هجري ) بر پا گشت حکومت غزنوي را در ناحيه ي جبال، بار ديگر دچار مخاطره ساخت. در گرگان و مازندران قابوس بن وشمگير حکومت خود را مستقر ساخت، ولي به زودي مسعود دارا پسر منوچهر را به جاي او منصوب نمود و دارا نيز پس از قيامي ( 1035 ميلادي برابر 426 هجري ) به جهت پرداخت خراج ناگزير سر به اطاعت مسعود فرود آورد. ( 24 ) مسعود در حوالي ري نيز ناگزير با شهربوش، صاحب ساوه پيکار نمود ( 25 ) و او را برانداخت ( 424 هجري ). در سال 1034 ميلادي ( 425 هجري ) از طرف طبقات ناراضي ( بيشتر از اهالي ابيورد و طوس - م ) که به « عياران » ( 26 ) موسوم بودند ( شايد اينها کساني بودند که امکان معاش آنان به دست ترکان سلب شده بود ) در نيشابور شورشي برپا شد و امير کرمان که اتفاقاً در آن موقع در آن جا حضور داشت به کمک نيشابوريان با زحمت و رنج زيادي آنان را سرکوب نمود و آرامش در اين ناحيه وقتي امکان يافت که خويشاوندان زعماي قراي طوس را به عنوان گروگان گرفتند، ( 27 ) که در صورت شورش مجدد آنان را به قصاص برسانند.
دوباره چنين به نظر مي رسيد که باز غزنويان به تصرف قسمتي از ايران که در تصرف آل بويه نبود توفيق خواهند يافت. چه اينکه تصادماتي که پيوسته ( در اکتبر 1030 برابر شوال 421هجري ( 28 ) و 1031 و 1034 در کرمان ( 29 ) و سرانجام در 1035 در مازندران در جنگ با دارا ) ( 30 ) با ابوکاليجار ( 31 ) رخ مي داد قابل ملاحظه نبود. در همين اوان امير رکن الدين ابوطالب طغرل بيگ محمد بن ميکائيل سلجوقي و برادرش چغري بيگ داود در سال 1034 ميلادي سرخس و نيشابور را تصرف کرده ( 32 ) و حاکم خراساني ابوسهل حمدوني را ( که در سال 1036 ميلادي برابر با 427 هجري، حمله ي علاء الدوله را دفع کرده بود ) ( 33 ) به واگذاري اصفهان مجبور ساخته بودند، ولي مسعود ( 34 ) موفق شد به وسيله ي نقشه ي جنگي ماهرانه اي در نواحي کوهستاني ( از سال 1026 ميلادي ) و هم به وسيله ي اردوکشي زمستاني خود از خراسان مخصوصاً از مناطق کوهستاني حوالي طوس آنها را براند و گرگان را تصرف کند و اصفهان را نيز آزاد سازد. ( 35 ) سلجوقيان ناگزير به دشتهاي ميان مرو و خوارزم که حاجب آنها اسماعيل پسر التونتاش در نتيجه ي سياست نابجاي غزنويان به آغوش رانده شده بود، ( 36 ) عقب نشيني کردند ( اسماعيل جانشين برادرش هارون بود که در 18 ژويه ي 1034 ميلادي برابر 28 شعبان 425 هجري از اطاعت مسعود سر پيچيده خود را مستقل اعلام کرده و در 18 آوريل 1035 ميلادي به قتل رسيده بود ). ( 37 ) مسعود پس از اين موفقيتها در 1/19 تا 17 /2/ 1040 ميلادي ( جمادي الاولي 431 هجري ) به اردو گاه زمستاني ( 38 ) خود در نيشابور برگشت و سپاهش خوارزم ( 39 ) را که در آن موقع تحت فشار شاه ملک حکمران جند ( واقع در قسمت سفلاي سيحون ) بود، تصرف نمود.در اين بين، برادران سلجوقي به رهبري طغرل، جمعيت هاي غزهاي شکست خورده را جمع نموده، آنان را با پشتکار و فعاليت به صورت قشون مقتدري در آوردند. ( 40 ) در سال 1038/1037 ( 429 هجري ) دسته هايي از اين قشون مراغه را به تصرف آوردند و ابو کاليجار بويهي را در همدان به صلح ( و اندکي پس از آن به واگذاري شهر که به غارت آن منتهي شد ) ناگزير ساختند. همچنين علاء الدوله را در 4/9 تا 8/ 5/ 1038 ميلادي ( رجب 429 هجري ) به واگذاري ري - که مدت پنج روز به صورت وحشتناکي غارت مي شد - و سپس به فرار به سوي اصفهان مجبور نمودند. به زودي پس از اين وقايع قزوين به دست سلجوقيان افتاد. ارمنيان و مخصوصاً کردهاي هذباني که از مدتها پيش طغيان کرده بودند، نيز مي بايستي هدف لطمات سلجوقيان قرار گيرند. ( 41 ) در عين حال، به سلجوقيان نيز متقابلاً ضربات شديدي وارد آمد؛ مثل سيل خونيني که مخصوص ابومنصور و هسوذان سوّم پسر مملان ( مهلان ) ( 42 ) در تبريز ( 1040/1041 ميلادي برابر با 432 هجري ) از افراد سلسله ي روّادي موجود در آنجا - يعني ابتدا از بين افسران و سپس از افراد پادگان آنجا - به راه انداخت ( با وجود اينکه همسر خود او يکي از اشراف غزي بود )، و گذشته از اين در مناطق کوهستاني حوالي موصل نيز سلجوقيان از طرف کردهاي هکّاري که در مقابل حمله ي فاتحان ترک به آنجا عقب نشيني کرده بودند، ( 43 ) به نظائر آن مبتلا گشتند. بر اثر اين تجارب مهاجمان ترک از تصرف مناطق کوهستاني، که براي تاخت و تاز ايشان مناسب نبود، چشم پوشيدند و به تسخير شهرها پرداختند. در نتيجه « ديار بکر » به دست ايشان افتاد، در صورتي که موصل نيز به طور موقت از خود دفاع مي نمود. ( 44 )
باري سلجوقيان که در اثر موفقيتهاي خود در مغرب قدرت يافته بودند با وجود قرار داد دوستي و پشتيباني متقابل بين غزنويان و قراخانيان - دوباره در مشرق نيز به حمله دست زدند. مسعود ناگزير شد با قشوني که در اثر راه پيمايي طولاني در مناطق لم يزرع بسيار خسته شده بود به جنگ ايشان بشتابد و البته جاي تعجب نبود که وي در روز سوم ژوئن 1040 ميلادي ( 8 رمضان 431 هجري ) ( 45 ) در دشت دندانقان ( تاش رباط ) مقهور سلجوقيان گشته، با شتاب از آنجا گريخت و خود را نجات داد. بدين ترتيب راه خراسان براي سلجوقيان گشوده شد و مودود پسر مسعود نيز توانست همّ خود را تنها به دفاع از سرزمين مرکزي غزنويان محدود نمايد. ( 46 )
اندکي پس از آن، موقعي که مسعود به سوي هندوستان پيشروي مي کرد بلافاصله در آن طرف رود سيحون، دستخوش حوادث ناگواري گرديد: يعني قسمتي از سپاهيانش محمد برادر کور وي را بر ضد او به رهبري و سرداري برگزيدند ( 21 نوامبر 1040 برابر سيزدهم ربيع الثاني 432 هجري )، و پس از چند روز مسعود در ضمن جنگي از برادرش شکست خورد و در قلعه اي که خود او انتخاب کرده بود، زنداني گرديد. اما به زودي - در پيرو توافق عده اي از خويشاوندانش به قتل رسيد و اموالش غارت شد ( 29 ژانويه ي 1041 ميلادي مطابق 11 جمادي الاولي 432 هجري ) ( 47 ).
مودود پسر مسعود نيز بلافاصله محل خود را در منطقه ي کوهستاني شمالي ترک گفت و عمويش را در روز هشتم آوريل 1041 ميلادي ( سوم شعبان 432 هجري ) در جنگ نزديک غزنه شکست داد و قبل از آنکه ( در 28 آوريل 1041 ميلادي برابر با 23 شعبان 432 هجري ) به سوي پايتخت روانه شود او ( عمو ) و تقريباً تمام بستگان و قاتل پدر خويش را به قتل رسانيد، و چون برادر فاتحش مجدد که از سال 1035 در هندوستان « لاهور » و مولتان را پس از سرکوبي قيامي، تسخير کرده بود ناگهان در چهاردهم اوت 1041 ميلادي ( برابر با ذو الحجه ي 432 هجري ) به قتل رسيد، خطر جنگ داخلي جديدي مرتفع گشت و وضع حکومت مودود نيرومند تثبيت گرديد. ( 48 ) اما با اين همه ديگر ادعا و شايشتگي حق سيادت خاندان غزنوي در ايران از ميان رفته بود، زيرا برادرکشي، اين سلسله را ضعيف تر از آن کرده بود که بتواند در جنب شمال غربي هندوستان، کشور ايران را نيز همچنان در اختيار داشته باشد: يعني در حالي که قدرت ايشان در هندوستان هنوز متزلزل نشده بود و موطن آنان از حوالي غزنه ( 49 ) تابست با وجود هرج و مرج مکرر براي تاج و تخت ( 50 ) در اختيارشان مانده بود ( تا سال 1186 ميلادي ) راه به سوي ايران براي غزها که به رهبري برادران سلجوقي متحد شده بودند به طور قطعي گشوده گرديد.
پينوشتها:
1- رجوع کنيد به : Barthold,Vorl. 41ff. ,100ff. ;Spuler,Mittelasien 335ff. -Rudolf Selpke : Sultan Mas,ud von Gazna. Die drei ersten Jahre seiner Herrschaft,Munchen 1957.
2- برخلاف Michael Jan de Goeje در ( Das alte Bett Oxus,Leiden 1875 ) مؤلف ديگر يعني : Wilhelm Barthold در اين نوشته : Nachrichten uber den Aral-See und den Unterlauf des Amu-Darja bis zum 17. Jh,Leipzig 1910 = Quellen und Forschungen Zur Erd-und kulturkunde II;in der E I,I 356-359; auch Ahmed Zaki Velidi Togan in der E I,turk. I 419-426 ) درصدد نشان دادن اين مطلب بر آمده که رود جيحون از طريق اوزبي ( Ozboi ) به بحر خزر مي ريخته است، ولي ظاهراً اين نظر به موجب تحقيقات محقق ديگري که در محل بوده است رد مي شود، يعني به وسيله ي:
Sergej P. Tolstovs,Die archaologische ethnographische Expedition der Adw der UdSSR nach Choresm vom Jahre 1847. in der Ztschr. « Sowjetwissenschaft » ,Berlin 1949/I,S. 100-113 ( Tolstov ) به موجب تحقيقاتي که به وسيله ي هواپيما از بالا به عمل آورده است ( ص 109 ) : مدعي است که در تمام طول « اوزبي » ، با تمام وسعتي که دارد، کمترين اثر آبياري و يا خانه سازي و توطن ديده نمي شود؛ فقط از اواخر قرون وسطي ( ظاهراً قرن 16/15 هجري ) در مسير خود رودخانه ي « اوزبي » آثار « مزارع ابتدايي » ديده مي شود. مواد لازم براي اين مورد، در :
B. Spuler in « Historia » 1/4 ( 1950 ) S. 601-615; Amun Darya, in « Kan Armagani » Ankara 1958,S. 231-248.
3- در مورد لفظ اين کلمه رجوع کنيد به : کاشغري ( ديوان لغات الترک ) ج1، ص 397 ( برابر با کاشغري، فهرست: 56، ص 248 ) ؛ و نيز:
Barthold,Vorl. 101;Rasonyi Lajos : Selcuk adinin menseine dair, im « Bellten » III ( 1939 ) ,S. 377-384
( کتاب فوق درباره ي ريشه ي کلمه ي سلجوک و شامل اطلاعات تاريخي و توضيح احتمالات ممکن در باره ي آن مي باشد )، ولي اطلاعاتي که درباره ي پدر سلجوک داده مي شود متفاوت است. رجوع کنيد به : راوندي ( راحه الصدور )، ص 88؛ و العراضه في حکايات السلجوقيه ( فهرست: 165 )، ص 274 به بعد- و نيز Cahen,Mal. 42f.
4- رجوع کنيد به : Dunlop ( Lit. -Verz. Nr. 128 ) و نيز Cahen 57 ( ولي Cahen در ص 42 از کتابش در اين امر ترديد مي کند که انسان بتواند تنها بر اساس اسامي، چنين ادعايي را بنمايد. ).
5- گرديزي ( زين الاخبار )، ص 82 به بعد؛ و نيز Nazim 53-55.
6- راوندي ( راحه الصدور ) ، ص 86 تا 91؛ العراضه في حکايات السلجوقيه ( فهرست : 165 ) ، صفحات 275 تا 282؛ گرديزي ( زين الاخبار )، ص 81 و 85 به بعد و 89؛ الحسيني ( اخبار الدوله السلجوقيه ترجمه ي ترکي: فهرست : 130 )، صفحات 1 تا 3- البنداري ( سلجوقيان، فهرست 133 ) ص 5 به بعد؛ ابن الاثير، ج9، صفحات 130 تا 132 و نيز Barthold,Turk. 282-286;Gafurov 234-237.
7- کسروي ( شهرياران گمنام )، ج2، صفحات 61 تا 67.
8- ابن الاثير، ج9، ص 132؛ و نيز Miles,Kakw. s. 101.
9- رجوع کنيد به Moh,Nazim in der E I,III 724.
10- متولد سال 998 ميلادي ( 388/389 هجري ).
11- از قرار منقول، مسعود، خراسان و عراق و گرگان و « متعلقات » آنها را در اختيار داشته است: دولتشاه، تذکره الشعراء، ص 46. درباره ي دوران جواني وي و مسئله جانشيني او رجوع کنيد به : تاريخ بيهقي صفحات 106 تا 132 و 213 تا 218- و نيز:
Moh. Nazim in der E I,III 461f. ;Barthold,Turk. 293-303.
12- تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 )، صفحات 58، 79 تا 85، 86 و 332 تا 344؛ گرديزي ( زبن الاخبار )، ص 99، مستوفي ( تاريخ ( گزيده )، ص 401 به بعد.
13- رجوع کنيد به قبل: فصل « محمود غزنوي » ؛ A. Z. V. Togan in der E I,turk. V. 250.
14- تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 )، صفحات 71 تا 76، 85، 193 به بعد، 218 و 432 به بعد؛ جوزجاني ( طبقات الناصري )، ص 11 به بعد.
15- تاريخ بيهقي ( فهرست: 161 )، صفحات 87 تا 89 و 133 به بعد. ( برابر با سال 421 هجري ).
16- رجوع کنيد به : عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 163، شماره ي 622؛ عتبي ( ترجمه ي تاريخ يميني ) 362/368؛ و نيز: Moh. Nazim in der E I,III 157.
17- رجوع کنيد به : M. Nazim in der E I,Erg. Bd. 87.
18- تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 )، صفحات 11 تا 71، 245 به بعد و 287 به بعد؛ گرديزي ( زين الاخبار ) صفحات 93 تا 97؛ - دولتشاه ( تذکره الشعراء، فهرست : 272 )، ص 46 به بعد؛ ابن الاثير، ج9، ص 138 به بعد.
19- تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 )، صفحات 209 تا 218 و 241 تا 244؛ گرديزي ( زين الاخبار )، ص 97؛ ابن الاثير، ج9، ص 143 ( سال 1031 برابر با 422 هجري ).
20- منابع « کاليجار » نيز مي نويسند : رجوع کنيد به : Justi,Namb. 17 r ( Nr. 48 ).
21- گرديزي ( زين الاخبار )، ص 98؛ ابن الاثير، ج9، ص 139 به بعد.
22- ابن الاثير، ج9، ص 147.
23- مرجع سابق، ص 150 به بعد.
24- گرديزي ( زين الاخبار ) ص 99، ابن الاثير، ج9، ص 153.
25- ابن الاثير، ج9، ص 148.
26- رجوع کنيد به ( ابن الاثير، وقايع سال 425 هجري ).
27- تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 )، صفحات 435 تا 439؛ ابن الاثير، ج9، ص 150.
28- ابن الاثير، ج9، ص 140.
29- تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 )، صفحات 437 تا 439؛ ابن الاثير، ج9، ص 143.
30- ابن الاثير، ج9، ص 153.
31- در مورد آخرين افراد آل زيار، مؤلف ذيل تعيين تاريخ مخصوصي دارد : Krymskyj I 115f.
32- گرديزي ( زين الاخبار )، ص 100 به بعد؛ - عوفي ( جوامع الحکايات )، ص 153، شماره ي 350؛ تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 (، صفحات 440 تا 447- در مورد داود رجوع کنيد به : E I,I 849f بخصوص رجوع شود به :
Mukrimin Halil Yinanc in der E I,turk,III 324-328 در مورد طغرل بيک رجوع کنيد به : کسروي ( شهرياران گمنام ) ج2، صفحات 69 تا 73 و نيز Martinu Theod Hautsma,cbd. IV 897f.
33- ابن الاثير، ج9، ص 154.
34- وي در اينجا نيز از سربازان هندي استفاده مي کرده است ( تاريخ بيهقي، ص 439 به بعد؛ ابن الاثير، ج9، ص 158؛ شرح زندگاني طغرل بيگ، ابن خلکان ج8، صفحات 14 تا 16 ( شماره ي 701 )، و نيز : Cahen,Mal. 55-65.
35- گرديزي ( زين الاخبار )، ص 101 به بعد و 104 تا 107؛ تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 )، صفحات 448 تا 519 و نيز :
B. N. Zachoder : Chorasan i Obrazovanie gosudarstva Sel dzukidov, in den « Voprosy Istorii » , Moskau-Leningrad 1945,Nr 5/6 ,S. 123ff.
اين مرجع درباره ي « خراسان و تشکيل دولت سلجوقيان » است، نيز به زبان ترکي در « Belleten » XIX/76,S. 491-527.
36- تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 )، صفحات 689 تا 692؛ ابن الاثير، ج9، ص 174 به بعد.
37- تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 )، صفحات 680 تا 689؛ ابن الاثير، ج9، ص 174 و نيز Barthold,Turk. 296f.
38- البنداري ( سلجوقيان، فهرست : 133 ) ص 7 به بعد؛ - الحسيني ( اخبار الدوله السلجوقيه، ترجمه به ترکي، فهرست : 131 )، صفحات 4 تا 6؛ تاريخ بيهقي ( فهرست : 161 ) صفحات 596 تا 630 ( c ). شماره ي صفحات چاپ سنگي در اين قسمت مکرراً فراموش شده است و ما آنرا با حروف نشان مي دهيم: بدين ترتيب : صفحات 558 ( a تا f ) و 616 ( a تا f ) و 630 ( a تا d ) ؛ - العراضه في حکايات الدوله السلجوقيه ( فهرست : 130 )، صفحات 283 تا 293؛ راوندي ( راحه الصدور )، صفحات 94 تا 97 ؛ ابن الاثير، ج9، صفحات 157 تا 160 و 161.
39- رجوع کنيد به: Barthold,Turk. 302.
40- راوندي ( راحه الصدور ) صفحات 18 تا 100؛ - ابن الاثير، ج9، صفحات 162 تا 167.
41- ابن الاثير، ج9، ص 132 به بعد.
42- بنا به عقيده ي کسروي ( شهرياران گمنام )، ج2، ص 43 به بعد ) اين کلمه فقط تغيير شکلي از محمد است.
43- ابن الاثير، ج9، صفحات 133 و 157 ؛ کسروي ( شهرياران گمنام ) ج2 صفحات 73 تا 83 و 54 تا 57 مراجعه کنيد به :
Justi,Namb. 341lks ( Nr. 5 ) : Vlad. Minorsky in der E I,IV 633 ( s. v. Tabriz ).
44- ابن الاثير، ج9، ص 134 به بعد.
45- روز وقوع حادثه سه شنبه بوده است نه- آن طوري که گرديزي نقل مي کند. جمعه.
46- گرديزي ( زين الاخبار )، ص 107 به بعد؛ راوندي ( راحه الصدور )، صفحات 101 تا 103؛ مستوفي ( تاريخ گزيده، صفحات 434 تا 437 ) ؛ سمعاني ( کتاب الانساب، عکسي ) ص 230؛ العراضه في حکايات السلجوقيه ( فهرست : 165 ) ص 293 به بعد و نيز Tolstov,Civ. 271;Cahen 55-65-B. N. Zachoder im « Russkij Istoriceskij Zurnal » ,Leningrad 1943 همين مقاله اکنون به زبان ترکي در : « Belleten » ,XVIII/72,S. 581-587.
47- الحسيني ( اخبار الدوله السلجوقيه، ترجمه ي ترکي، ص 9 به بعد؛ گرديزي ( زين الاخبار )، ص 109 به بعد؛ تاريخ سيستان، ص 366 به بعد؛ مستوفي ( تاريخ گزيده )، ص 402 - جوزجاني، صفحات 13 تا 15؛ ابن الاثير، ج9، ص 167 و نيز Shafi,Ghaznavids,213f.
48- گرديزي ( زين الاخبار ) ص 110 به بعد؛ -ابن الاثير، ج9، صفحات 167تا 169؛ جوزجاني ( طبقات الناصري )، ص 15 به بعد؛ تاريخ سيستان صفحات 367 تا 369 و نيز : Moh,Nazim in der E I,III 485;Barthold,Turk. 303f.
49- حمله ي سلجوقيان که در تحت رهبري الب ارسلان به اين اراضي صورت گرفت ( 1044/1043 برابر 435 هجري ) دفع شد : ابن الاثير، ج9، ص 178 به بعد.
50- مرگ مودود در 29 سالگي : 18 دسامبر 1049 ( برابر با 20 رجب 441 هجري ) و بر تخت نشستن عموي وي عبدالرشيد ( موسوم به شمس دين الله يا جمال الدوله ) ( الحسيني، اخبار الدوله السلجوقيه- فهرست : 131- ص 11؛ ابن الاثير، ج9، ص 193 ) - قتل عبدالرشيد به دست شورشيان در تحت رهبري طغرل و مقهوريت و مجازات ايشان به وسيله ي خرخيز ( کرکيز ) سرداري که در هند بود و انتصاب فرخزاد پسر مسعود غزنوي که تا آن زمان در زندان بود ( ابن الاثير، ج9، ص 201 به بعد ).
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم