ايران چگونه اسلامي شد؟

هر کس بخواهد واقعاً از اوضاع مملکتي از ممالک مشرق زمين عميقاً اطلاع حاصل کند، بايد بکوشد تصوري از وضع ديني آن مملکتِ موردِ نظرش به دست آورد. در مورد ايران اين نکته بخصوص در دوره هاي واقع بين قرون هفتم تا
چهارشنبه، 6 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ايران چگونه اسلامي شد؟
ايران چگونه اسلامي شد؟

 

نويسنده: برتولد اشپولر
مترجم: جواد فلاطوري



 

هر کس بخواهد واقعاً از اوضاع مملکتي از ممالک مشرق زمين عميقاً اطلاع حاصل کند، بايد بکوشد تصوري از وضع ديني آن مملکتِ موردِ نظرش به دست آورد. در مورد ايران اين نکته بخصوص در دوره هاي واقع بين قرون هفتم تا يازدهم ميلادي ( قرن اول تا پنجم هجري ) صادق است. چه اينکه اين قرون ادواري را تشکيل مي دهند که در طي آن، اين کشور دين ويژه ي باستاني هزار ساله ي خود، يعني دين زرتشت را رها نموده و به دين اسلام که در حال رشد بود گرويده است. از اين رو است که قوم ايراني توانسته به طور کلي نظيري در اين معنا مؤثر واقع گردد که اسلام از چهار چوبه ي يک مذهب ملّي عربي تجاوز نموده، صبغه ي يک دين جهاني بيابد.
با اين وصف، دين و مذهب در اينجا بکلي مسير ديگري را پيموده، تا در بسياري از ممالک ديگر آسياي نزديک. به اين معني که تقريباً تمام ايرانيان بدون اعمال زور و فشار خارجي معتنابهي از طرف فاتحان، در مدت قرون اندکي به اسلام گرويده اند : در بين النهرين، سوريه، فلسطين، مصر و اسپانيا تا قرن هاي متمادي دسته هاي بزرگ مذهبي مسيحي، هستي خود را حفظ کردند، و سرانجام يا به طور کلي بر مسلمين غلبه نمودند - چنانچه در اسپانيا با تسلّط مجدد دولت مسيحيِ شمال آن صورت گرفت - و يا آنکه به صورت دسته هاي کوچک تري پايداري نموده باقي ماندند ( مثل مصر، سوريه و فلسطين ). امّا ايران سراسر کشوري اسلامي شد و در عين حال باز هستي اصلي خود را از دست نداد، بلکه بر آن شد که اسلام را به صورت يک مذهب مخصوص و مناسبي با موجوديت خود در آورد. در بين خارجيان و شيعيانِ اين مملکت و بعداً نيز در عرفان، تصرفات روح ايراني، وجود خود را مستقلاً با موفقيت ظاهر نمود؛ اگر چه زاد گاه اصلي اين جنبش هاي مذهبي اساساً يک زادگاه ايراني نبوده است. از اين بيشتر و مهمتر آن است که در بين النهرين، سوريه، فلسطين و مصر و از آن گذشته شمال افريقا، حتي زبان اصلي خود را با آنکه بعضي از آنها مثل زبان آرامي وزيدن قبطي تاريخ فرهنگي چند هزار ساله اي در پشت سر داشت - از دست دادند، و حتي مسيحيان اين نقاط پس از چند قرن به زبان مسلمانان فاتح تکلم مي کردند؛ ولي در ايران وضع کاملاً طور ديگر بود: ايران توانست با وجود اينکه مملکتي اسلامي شد، زبان خود را حفظ نمايد و آن را حتي در قروني که عربها بر اين مملکت سيادت مي کردند نجات دهد؛ تا اينکه موفق شد سرانجام با فردوسي به طور درخشاني دوره ي فارسيِ نوينِ کتابي را آغاز نموده جهان را سپاسگزار و مديون پاره اي از آثار جاويد هنري خود بنمايد.
اين امر را نمي توان تقريباً فقط ناشي از ناچيزي انبوه مهاجران عرب در ايران دانست، زيرا در نقاط پر جمعيت ديگري نيز مثل سرزمينهاي واقع در اطراف رودخانه هاي دجله و فرات و نيل نيز عربها فقط اقليت را تشکيل مي دادند.

همچنين قرابت و خويشاوندي اصطلاحات و عبارات متداول در آن زمان نمي تواند دليل کافي براي بيان و علت اين امر باشد، زيرا مثلاً زبان قبطي ها در آن موقع ديگر هيچ خويشاوندي مخصوصي با زبان عربي نداشته است. بنابراين بهتر آن است که ابتدا به امر اسلامي شدن ايران با تمام جزئياتش بپردازيم، تا اينکه از اينجا به حل مشکل نامبرده نزديک گرديم. از اين رو بايد در ابتدا به بحث و تعمق درباره ي گسترش پايه گذاري، بنا، رسوخ و پايداري اسلام در ايران توجه شود، و بايد کوشيد وضع ساير مذاهب را در اين مملکت نشان داد، قبل از هر چيز بايد وسعت و عکس العمل دين زرتشت در اوايل قرون وسطاي ايران بخصوص تحت دقت قرار گيرد.

عربهاي مسلمان در مورد هم ميهنان مسيحي خويش که در اطراف صحراهاي سوريه زندگي مي کردند، اغلب به سرعت و سادگي به نتيجه ي مطلوب خويش مي رسيدند ( اگر چه به هيچ وجه تمام قبايل مسيحي بلادرنگ به اسلام گردن ننهادند )، از اين رو جاي تعجب نيست که دسته هاي سربازان عربي که در خدمت لشکر ايران بودند نيز مکرراً و به سرعت به دين جديد مي گرويدند. حتي ما مي دانيم که مسلمانان، اين سربازان عرب را آگاهانه - و غالباً با موفقيت - به عنوان هم وطن مي خواندند و از آنان مي خواستند که به اسلام بگروند، تا بدين وسيله به اين نتيجه برسند که در مواقع حسّاس، اساس لشکر ايران ضعيف گردد. ( 1 ) در مورد ايرانيان در آن زمان وضع طور ديگر بود. به اين معني که اگر ايشان به عقيده ي خود پايداري نمي نمودند، هستي دولت و ملتشان دستخوش مخاطره قرار مي گرفت. ولي در عين حال، جنگهاي متمادي سنوات گذشته با سقوط اخلاقي داخلي ناشي از آنها، کار را به جايي رسانيده بود که حتي پاره اي از ايرانيان در همان آغاز به اسلام گرويدند، و دليل اين کار را کمتر مي توان متلاشي شدن بناي اجتماعي دولت دانست ( 2 )؛ ( زيرا براي قبول چنين نظري در آن زمان دليلي در دست نداريم ). اين افرادي که قبول اسلام مي نمودند، به طوري که مي دانيم، از افسران بوده اند و سپس کم و بيش عده اي از سربازان آنها به آنها ملحق مي گشته اند. ( 3 ) هدف آنان برابري اجتماعي و نظامي و اقتصادي باعربها بوده است؛ ولي همينکه عربها برخلاف وعده اي که به آنان مبني بر تساوي اجتماعي ( 4 )، داده بودند، طبق انتظارشان رفتار نکردند تنها تأمين شخص خليفه عمر به اينکه آنان نيز در قسمت اعظم غنايم شريک خواهند بود، مي توانست بي ميلي و خودسري آنان را تخفيف بدهد. دليلي را که ايشان براي تسليم خود به اسلام اظهار مي داشتند عبارت بود از احترام و اهميت به موفقيتهاي نظامي عربها ( 5 ). حتي هنگامي که گروهي از جنگجويان ايراني به طور دسته جمعي، سر به اسلام فرود مي آورد، رهبر آنان اين دليل را با صراحت و تأکيد ( 6 ) ذکر مي نمود. اين دليل را در صورتي به يقين مي توان صحيح دانست که آن را چنين تعبير نماييم که اين گروه ها مي کوشيده اند تا حتي پس از درهم شکستن دولت ساسانيان نيز موقعيت خود را در بين کليه ي قوم خود حفظ کنند. به همين دليل نيز بمحض اينکه هم وطنان ايراني ايشان، يعني دهقانان که عناصر اصلي دولت ايران را تشکيل مي دادند، مشاهده نمودند که خواسته هاي هم قطاران آنان از اين راه صورت تحقق مي پذيرد، ايشان نيز ( که به وسيله ي دين مانوي و مسيحيت با مذاهب يکتاپرستي آشنا شده بودند )، به طور اکثر، به اسلام سر سپردند ( 7 )، و عربها نيز از اين امر دست نکشيدند که پيوسته خواسته ي خود را مبني بر قبول اسلام به دسته هاي با نفوذ اين کشور عرضه کنند. ما مکرر مي شنويم که وقايعي از اين قبيل در طي سالهاي متمادي بلکه در طي قروني اتفاق افتاده است: مثلاً در حدود سالهاي 653 ( 8 )، 700 ( 9 )، 730 ( 10 )، 830 ( 11 ). و سال 893 ( 12 ) و حدود سال 895 ( 13 ) ميلادي، و مثلاً در مورد جَدِّ جغرافي دان معروف، ابن خُرداد به ( 14 ) و همچنين نويسنده ي مشهور عبدالله بن مقفع ( روزبه ؛ قرن هشتم ) ( 15 ) شاعري از ديلم ( 1003/1004 ) ( 16 ). در موارد خاصي نيز حتي اين تهييج و تشويق از طرف شخص خليفه صورت مي گرفته است : مثلاً در حدود سالهاي 720 ( 17 ) ، 785 ( 18 )، و سال 805 در مورد يکي از شاهزادگان محلي مازندران ( 19 ) و حدود 830 ميلادي در مورد مازيار ( ماه يزديار ) ( 20 ) حکمران مازندراني و سرانجام نيز يک مرتبه در سال 841/842 ( برابر با 227 هجري ) و يا ( 240 هجري برابر با 854/855 ) در مورد جانشين وي قارن دوم پسر شهريار ( 21 ). حتي براي اين منظور مجالس بحث و « مجادله ي » ( 22 ) مذهبي که از ديرباز در مشرق متداول بوده، برقرار مي نموده اند، چنانچه در سال 817 از طرف خليفه، مأمون در مرو مجلس بحثي بين مسلمانان و مسيحيان و يهوديان و زرتشتيان - بدون اينکه زرتشتيان ( طبعاً! ) « محکوم »، مستقيماً به قبول اسلام ناگزير گردند ( 23 ) - منعقد گشت.
با تمام احوال نامبرده، نتيجه و موفقيت پيوسته و در همه جا يکسان بود: همه جا مساجد ( 24 ) بود که بر پا مي شد و همه جا رهبران اشراف و اعيان بودند که به مذهب فاتحان مي گرويدند. در مقابل نيز فاتحان عرب، قدرت و نفوذ آنان را به حال خود باقي مي گذاشتند و حتي از طريق ازدواج خويشاوندي حسبي با آنان بر قرار مي کردند. ( 25 ) ( فقط در زمان عُمر دوم يعني هنگامي که مي خواست قوانين مالياتي تغيير پيدا کند، در بعضي از موارد اقداماتي بر ضد دهقانان ( 26 ) به عمل آمده است. )
بديهي است که زور و فشار مستقيم براي اسلام آوردن اقوام مختلف بيش از آن حد به عمل مي آمده که منابع اسلامي بدان اقرار دارد. ( 27 ) چنانکه نقش سکّه ي امويان و سکّه هاي آغاز زمان عباسيان بر يک تبليغ آگاهانه اي به نفع اسلام دلالت مي کند. ( اين نقش عبارت است از آيه ي 33 از سوره ي توبه يعني « هُو الّذي اَرسلَ رسوله بالهدي و دين الحقِّ لِيظهره علي الّدين کُله و لَو کره المشرکون » قسمت « و لو کره المشرکون » در بعضي از سکه ها حذف شده ( 28 ) يعني اصلاً درج نگشته است )، ولي به طور يقين فشار غير مستقيم براي اسلام آوردن ايرانيان مثلاً پس از سرکوب کردن جنبش هاي مذهبي در خراسان در نيمه ي دوم قرن هشتم ( برابر قرن دوم هجري ) بسيار زياد بوده است، و نا اميدي از به ثمر رسيدن مبارزات ديگري، رهبران آنها را ( که تا آن زمان زردتشتي بودند ) به قبول اسلام وا مي داشت. ( 29 ) گذشته از اين، بر فرض که اخباري که از طرف ارامنه درباره ي رفتار حکّام و يا شخصيتهاي با نفوذ ايران ( 30 ) رسيده در جزئياتش مبالغه آميز باشد ( اين امري است که در اينجا جاي توضيح آن نيست )، با اين وصف مي توان باور کرد که در واقع اجبار ستمگرانه براي مسلمان نمودن افراد پيوسته وقوع مي يافته و از اينجا مي توان در مورد ايران ( يعني در جايي که منابع محلي در اين مورد سکوت نموده اند ) قياس معتبر و مهمي نمود. چنانکه مأمون خليفه در سال 820 به قصد تبليغ ( 31 ) با سپاهي به طرف ماوراءِ جيحون پيش رفت و سپس ساکنان اين نواحي و همچنين سغديها و فرغانيان به عنوان افراد مسلمان مسلّح گشته و به عنوان پيشروان جهاد بر ضد ترکاني که ( 32 ) در قسمت شرقي زيست مي کردند، مي جنگيدند. همچنين اطلاع در دست است که فرمانرواي طبرستان در حدود سال 830 ميلادي ( برابر 215 هجري ) جهادي بر ضد ديلميان بر پا ساخته و آنها را به قبول اسلام مجبور نمود، تا اينکه بدين وسيله از زير بار وظيفه، يعني حاضر شدن در دربار خلافت ( 33 ) شانه خالي کند. منابع اسلامي از همان آغاز با اهميت تمام اين معني را مؤکداً بيان مي کند که اسلام آوردن اقوام غير مسلمان به آزادي صورت گرفته است. اين امر دلالت مي کند بر اينکه آنها نمي خواهند هيچ اجبار و فشاري را در گسترش و ترويج مکتب قرآن به هيچ وجه صحيح بدانند. بديهي است که زرتشتيان از همان اوايل به « اهل الکتاب » موسوم گشته و در قرون اول تنها عده ي قليلي بودند که مهاجرت از وطن خود را بر قبول مذهب فاتحان ترجيح ( 34 ) دادند، بلکه به عکس ارتباط و همکاري سياسي با عربها پيوسته به معني قبول اسلام تلقي مي شد؛ و همچنين رو گرداندن از عربها غالباً با کنار گذاردن قرآن همراه بود. ( 35 )
بدون شک موقعيت دهقانان موجب آن بود که به نوبه ي خود قسمت اعظم پيرامون ايشان نيز به دنبال آنان به اسلام مي گرويدند ( 36 ) و بدين ترتيب بخصوص در مشرق ايران يعني در خراسان عده ي کثيري از پيرامون دين سابق به اسلام گردن نهادند. از قرار معلوم رها نمودن دين زرتشت و قبول اسلام در اکثر موارد يعني در مورد اکثريت اسماً ( و بدون تعمق و فقط از اين رو که دين رسمي شده بود ) صورت مي گرفته است؛ يعني اين طور به نظر مي رسد که گويا دين زردتشت ( ديگر؟ ) در بين ده نشينان، ريشه ي محکمي نداشته است ( 37 ) ( و گرنه شيوع يک ديني بدون بحث عميق مذهبي نمي توانست دليل قبول آن باشد. معناي آن اين است که واقعيت ديني و محتوي رسالت پيغمبر اسلام ( صلي الله عليه و آله ) در درجه ي دوم ( در درجه ي اول شيوع رسمي، دين اسلام ) مورد توجه قرار مي گرفته است. به عبارت ديگر اين واقعيت نشان مي دهد که براي اين طبقات فقط قبول رسمي اسلام ( که به زودي صورت « تسنن » بخود گرفت ) کافي بوده و توضيح و تشريح علمي و کلامي آن اهميت اساسي نداشته است. بدين ترتيب اسلامي شدن ايران در درجه ي اول بين طبقه ي عالي آن صورت گرفت يعني بين کساني که فرهنگ ايران را کاملاً در دست تصرف داشتند و داستانهاي باستاني پهلواني ايران را با شيوه ي جوانمردي و با ديد خود از زندگي محقق مي ساختند ( 38 )، و دليلي هم براي اينکه اين عادات وافکار را از دست بدهند نداشتند، زيرا محيط اجتماعي که در آن زندگي مي کردند بدون تغيير به همان شيوه ي سابق باقي مانده بود. در اين نکته قسمت اعظم پاسخ آن سؤالي مندرج است که درباره ي دليل بقاي فرهنگ ايران و زبان فارسي در دوران اسلامي تا به امروز، مطرح است.
بديهي است که به هيچ وجه اين دليل شامل حال تمام ايرانيان نمي شود. قبل از هر چيز شهرنشينان و ساير دسته هاي ده نشين بخصوص ساکنان قرا و قصباتي که مستقيماً در تحت تصرف حکومت اسلام در آمد، و همچنين ساير « دهات منفرد » ( 39 ) از حوادث نامبرده مبرّا مانده اند؛ ولي در اين قسمتها نيز اسلام به دلايل مختلفي به زودي و به طور عميقي پي ريزي شد: يعني شهرها به علل سياسي به نيروي حکومت تمايل پيدا مي نمودند، و کارگران زردتشتي نيز که ( با آتش و آب خاک سرو کار داشتند ) به عنوان نجس مورد تحقير واقع مي گشتند، آزادي خود را از اين فشار روحي در قبول اسلام مي ديدند. علاوه بر اين ممکن است شباهتهاي موجود بين دين زرتشت و اسلام نيز قبول اسلام را بر زرتشتيان آسان کرده باشد. چه اينکه تصور دو نيروي موجود در دين زردشت، يعني نيکي و بدي را مي توانستند در تحت تصور الله و ابليس بيابند، افکار مذهبي ديگر مثل خلقت جهان درشش دوره ( روز )، قيامت و جهنم، ملائکه و شياطين، و عقيده بر اينکه اولين انسان فطرت نيکي داشته است در هر دو مذهب مشترک بود. ( 40 ) شايد هم حتي لزوم پنج دفعه نماز را در شبانه روز از دين زردشت به اسلام سرايت کرده باشد ( 41 ) ( ؟ )، و به اين جهات ممکن است ترک مذهب گذشته و قبول مذهب جديد بر عده اي دشوار نيامده باشد. ( 42 ) در اندکي از مناطقِ آباد نيز، مثلاً در ديلم ( حدود سال 800 برابر 184 هجري )، اسلام به وسيله ي سربازاني که خدمت آنان پايان يافته بود وارد شد، و اين امر همانطوري که مشهور است، در غير ديلم نيز بسيار اتفاق افتاده است. در اين موارد نيز حتماً در درجه ي اول دلايل سياسي و اقتصادي ملاک گرويدن به اسلام بوده است، زيرا ما اغلب مي شنويم که قسمت اعظم اهالي بلافاصله پس از تسلط اسلام بر نواحي آنان، اسلام آورده اند. مثلاً در جنديشاپور ( 43 ) در سمرقند ( « پس از سوزاندن بتها » ) ( 44 ) در کوهستان نمرون ( واقع در نزديک اين شهر ) ( 45 ) در اسروشنه سال 822/823 برابر با 207 هجري ( 46 ) ( حاکم آنجا ) ( 47 ) و نيز سال 971 اهالي تيز و مکران ( 48 ). نظير همين نيز درباره ي زُط ( 49 ) ( جت = GHAT ) که بعداً مهشور گشته، صادق است. به عکس نيز مکرراً شهرها و قصباتي وجود داشته است که ابتدا اسلام را پذيرفته اند، ولي به محض اينکه سپاه عرب آنجا را ترک کرده، و يا اينکه تساوي و برابري آنجا را به رسميت نشناخته است، دوباره به دين اصلي خويش برگشته اند. ( 50 ) به همين ترتيب نيز عربها تقاضاي ترکان را مبني بر سرپيچي از خليفه ( 728 برابر با 109/110 هجري ) به منزله ي تقاضاي رو گرداندن از اسلام تلقي نمودند. ( 51 ) در اين بين جاه طلبان بي عقيده نيز پيوسته به موجب وضع سياسي ( 52 )، دين و آيين خود را تغيير مي دادند. بخصوص اهالي بخارا که پيش از آن اغلب بودايي يعني به يک دين جهاني وابسته بودند به دفعات دين خود را تغيير دادند تا اينکه در مرتبه ي چهارم که قبول اسلام نمودند به آن باقي ماندند. و اين در موقعي بود که مهاجمان به اين شهر، ساکنان را از نظر انجام اعمال ديني در تحت مراقبت قرار دادند و به ساکناني که به مسجد مي آمدند پول ( دو درهم ) مي پرداختند و خانقاه هاي بودايي را ( « کوشک » با « دراويش » ) ويران نمودند؛ و گاهي نيز حتي استعمال زبان ايراني را درنماز و عبادات اجازه مي دادند ( 53 )؛ ولي در سال 730 ( برابر 112/111 هجري مسلماً بايد سال 730 باشد، نه « 780 » ) هنوز اکثر اهالي آن شهر مسلمان نبوده اند، و عربها با زحمت توانستند قيام مذهبي آنان را سرکوب ( 54 ) کنند. اما اين مطلب که با تمام اين احوال آيا تا چه حد عقايد و عادات دين قديمي آنان در بين آنها زنده بوده، از اينجا به دست مي آيد که در آن موقع در بخارا هنوز جشني که در آن فقط براي شجاع ترين رزمجو سفره اي چيده مي شد، و غير از او کسي حق خوردن از آن غذاها را نداشت، بر قرار بوده است. بديهي است که اين عمل، باقيمانده ي عادات قديمي مراسم قرباني سغديها بوده که بر طرف نمودن تدريجي آن به توسط اسلام، احساسات اهالي را تحريک مي نمود. ( 55 )
در مورد رعايا که اساساً تعصب بيشتري نسبت به عادات قديمي مذهبي خود داشتند اين واقعيت که محرک گرويدن آنها به اسلام امر اقتصادي بوده است، بيشتر به چشم مي خورد ( 56 )؛ زيرا سغدي ها به محض اينکه به تخفيف مالياتي آنان پايان داده شد، دوباره از اسلام رو گردانيدند، و حتي خواستند که نسبت به مرتکبين، مجازاتي اجرا نگردد. حاکم عرب نيز - بر خلاف تمام دستورات قرآني و عادات اسلامي - مجبور شد به اين امر تسليم گردد و آن را بپذيرند ( سال 741 ميلادي برابر 123 هجري ) ( 57 ). بر اساس همين قول و قرار افشين در سال 839/838 برابر 224 هجري ) به خود حق داد که مسلماناني را که در حوزه ي ( 58 ) بخصوص مخالف اسلام، مثل اسروشنه در آن موقع بتها را شکسته و خراب نموده بودند، مجازات کند. بديهي است که اين عمل وي در محاکمات بعدي بسيار به ضرر او تمام شد. ( 59 )

حکومت مرکزي اگر تمايل به توسعه ي اسلام مي داشت مي بايستي نيز اين قبيل وقايع را به حساب بياورد؛ ولي آنطور که معروف است بني اميه نسبتاً دير به اين نکته توجه نمودند؛ حتي حجّاج ( 60 ) در سال 702 ( برابر 83 هجري ) هموطنان خود را که به اسلام گرويده بودند و ( به واسطه ي لغوجزيه ) به شهرهاي بين النهرين مهاجرت نموده بودند، بدون رعايت ثمرات و عواقب ديني، آنان را دوباره به فلات برگردانيد. ( 61 ) تازه قوانين مالياتي عمر بن عبدالعزيز عمر ثاني ( 717 تا 720 سالهاي بين 98 تا 102 هجري ) نشان مي دهد که وي در اين مورد قصد يک تغيير اساسي داشته است. اثر اين عمل به خوبي از بيان آشکار مورخين عرب روشن مي گردد که علل اقتصادي را در مورد قبول اسلام با صراحت کامل ( 62 ) تقرير نموده اند: بدين بيان که در سال 728/729 ( برابر 110 هجري ) به محض اينکه جزيه از تازه مسلمانان برداشته شد، در سمرقند و ساير شهرهاي ماوراء النهر به طور سيل آسا مردم به اسلام گرويدند. البته اين امر باعث شد که در اين شهرها وضع مالياتي درهم شکسته، بحراني به وجود آورد، و منجر به بحث و مشاجره ي سختي در اين باره گردد که آيا آنچه را که سابقاً عملاً اجرا مي کردند، باز محقق سازند و ماليات سرانه يعني جزيه را از تازه مسلمانان بگيرند يا نه. و همينکه سرانجام دوباره جزيه بر قرار نمودند، منجر به انقلاب و طغياني شد که با زحمت زياد سرکوبي او ممکن گشت. ( 63 ) آنچه که در اينجا اتفاق افتاد در ساير نقاط ايران نيز به وقوع پيوست. بر اساس اين حوادث پايه ي نارضايتي مذهبي مسلمانان و قيام آنان بر ضد حکومت ملحدانه ي بني اميه و بالنتيجه اساس موفقيت عباسيان و تبليغات شيعيان گذاشته شد. از پاسخ اين سؤال که تا چه اندازه اين جنبش شامل حال دهقاناني زردشتي گشته است؟ ( 64 ) بايد در اينجا صرف نظر کرد. در هر حال در اين زمان اقرار به اسلام با شرکت در امور دولت اسلامي يعني به رسميت شناختن آن به يک معني واحد تلقي نمي شده لازم و ملزوم يکديگر نبوده اند. از اينجا يکي از جهات رو گرداني ايرانيان از آيين رايج حکومت مرکزي اسلامي به دست مي آيد. ( 65 )

براي اين اعراض دليل و جهت ديگري نيز وجود داشته است. به اين معني که در اين موقع از طرف اشخاصي که ايمان به دين جديد ( 66 ) را جدّي تلقي مي کردند، يک سلسله کتب مناظرات مذهبي ( 67 ) و يک دستگاه رسمي تبليغات اسلامي به وجود آمد. اين افراد عبارت از موالي ( 68 ) يعني ايرانياني بودند که قلباً به دين اسلام ايمان داشتند و به طور يقين اغلب از نسل دوم و سوم مسلمانان ايراني بوده اند، و از اين امر که بر ضد رفتار سياسي حکومت اسلامي اعتراض کنند، انديشه اي نداشته، خواسته و اعتقاد آنها اين بود که رستگاري صحيح و جدّي روح انساني در سايه ي توجه به قرآن و هواداري از آن ميسور است، و لو اينکه اين پيوند به قرآن به نفع سياست حکومت اسلامي صورت نپذيرد. اين طرز تفکر، خود را مثلاً در جنبش نامبرده ( 69 ) در سال 728/729 ( 110 هجري ) ظاهر نمود، زيرا مبلّغان در اين مورد تزوير و عهد شکني را مبناي اعتراض خود بر ضد والي اسلامي قرار داده بودند.
از اين زمان به بعد، ديگر اين دستگاه تبليغي ساکت نماند؛ اعم از اينکه تبليغ وي بر ضد افکار رسمي دولت صورت گيرد، و يا با هيجان بيشتري به سود فرقه هاي مختلف شيعه که جبهه ي مخالف دولت را تشکيل مي دادند، تمام شود. ( 70 ) پيشرفت تصوف و عرفان نيز به تکامل اين تبليغات يک جهش فوق العاده اي بخشيد. اهميت شخصيت هاي بزرگ اين دسته ها براي توسعه ي عقايد ديني، از نفوذ افرادي مثل شيخ ابواسحاق ابراهيم بن شهريار کازروني ( 963/1034 برابر 352/425 هجري ) آشکار مي گردد. ( 71 ) بر اين اساس در مشرق ايران شالوده اي براي ايمان آوردن ترکان ريخته شد و خلافت عباسي نيز بعداً براي جلب آنان تشريک مساعي نمود. ( 71 ) در اين مورد نيز - مثل ساير موارد ( 72 ) - هيچ فشاري در کار نبود و به طور کلي قسمت اعظم گرويدن آنان به اسلام به اختيار و به طور مداوم ( 73 ) ولي نسبتاً کند ( 74 ) صورت مي گرفت. فرمانروايان ترک پس از اسلام آوردن خويش حتي در همان نسل اول به نوبه ي خود وظيفه ي تبليغ و ترويج اسلام را جدّي گرفته ( 75 ) در جهادهايي که به سود اسلام مي شد از جهات اسلامي پيروي مي کردند. ( 76 ) و حتي خليفه از نيمه ي قرن دهم ( سوم هجري ) آزادي خود را از قيموميت آل بويه ( 77 ) که شيعه مذهب بودند، از ترکان انتظار داشت و سبکتگين نيز در سال 982 ( 372/373 ) از اين رو از حمايت امير نصرت آباد دوري جست که امير نصرت آباد لشکريان سبکتگين را با پول و با ادعا به اينکه رئيس آنان ( يعني سبکتگين ) زنديق است، تحت تأثير قرار داده بود. ( 78 )
اگر علت ايمان آوردن زردشتيان ايران، در درجه ي اول جهات اجتماعي و اقتصادي بوده که موجب قبول سريع و ظاهري دين اسلام گشته و بعداً به صورت ايماني عميق و واقعي در آمده است، همين علت مي تواند نيز دليل گرويدن ساير اهالي مملکت ايران به اسلام باشد. بديهي است که درباره ي اين طبقه ي غير زردشتي اطلاع اندکي در دست است: زيرا اولاً تعداد آنها ناچيز بوده و ثانياً از منابع عربي که درباره ي اسلام آوردن غير مسلمانان خبر مي دهد همه جا نمي توان به روشني دريافت که غير مسلمانان قبل از اسلام آوردن، به چه ديني متدين بوده اند و ثالثاً از خود اين مسلمانان به ندرت خبري به ما رسيده است. با اين وصف باز شواهدي از طريق مسيحيان در دست است که از رو گرداندن سريع پيروان مسيحيت در فارس و نيز در نقاط ديگر و هم از گمراهي ( مسيحيان ) که در آن موقع آشکار گشته گفتگو مي کند. ( حدود سال 700 برابر 81 هجري ) ( 79 )، ولي اين منابع به هيچ وجه جزئيات دلايل اين امر را به دست نمي دهد. اگر چه دلايل فوق نيز در اين مورد نزديک و قابل انطباق به نظر مي رسد : يعني در اينجا نيز بدون ترديد محرکات اقتصادي و امکان ترقي اجتماعي مؤثر ( 80 ) بوده است و مقارن با اين علت نيز ضرورت اينکه از مجازات رهايي يابند ( 81 ) بي اثر نبوده است. به زودي مسيحيت فارس بکلي در هم شکسته شد، جمعيت آن بدون اينکه اثري از خود به جاي بگذارد نابود گشت. وضع کليساهاي آنها نيز مناسب با اين بوده که به صورت مساجد در آيد، چنانچه کراراً در تمام سرزمين ايران ( بخارا در حدود سال 710 ( 82 ) طراز ( 83 ) در سال 813 ( 84 ) وهم نزديک اسپيجاب ( 85 ) نيز از اين نوع تبديل ( 86 ) معابد به مساجد اخباري در دست است. معابد بودايي نيز به اين ترتيب به صورت مساجد در آمده اند. در مقابل، فقط آتشکده ها ( به استثناي يک مورد مثل اصطخر ) ( 87 ) به عنوان اينکه مناسب مسجد نبوده اند از اين سرنوشت به کنار مانده، سرانجام ويران گشتند و سپس در قرون اخير به عنوان شاهد برجسته ي يک دوره ي منقرض و محو شده اي تجلي کرده اند. بر خلاف اين امر، مقبره ي شاه اسمعيل ساماني که نزديک بخارا موجود است به طور وضوح به طرز آتشکده بنا گشته و نشان مي دهد که وي - در حد خود - در اين شيوه ي بنا تا اندازه اي از افکار مربوط به آتشکده ها متأثر بوده است. ( 88 ) علاوه بر اين بناي « ايوان کسري » در تيسفون که نام جهاني داشت، در سال 637 ( برابر ماه صفر سال 16 هجري ) لااقل به صورت يک مُصلاي تابستاني در آمد. ( 89 )

پي‌نوشت‌ها:

1- تاريخ طبري، ( رديف 1 )، ص 2278 ( سال 636= 15 هجري ) و 2475 ( 637=16: قبايل تغلب و اياد و نمر که پادگان تکريت را تشکيل مي دادند ) ؛ ابن الاثير، ج2، ص 202 ( 637=16 هجري ) ؛ مرجع اساسي در اين مورد:
L,Islamisation de I,histoire de Maghreb,Paris 1927.
2- Christensen ( فهرست : 454 ) ص 431 به بعد نيز از انقراض داخلي دين زردشت سخن مي گويد، ولي اين عقيده را، با وجود اصلاح بزرگي که در اواخر قرن پنجم ميلادي در دين زردشت به عمل آمده است به سختي مي توان پذيرفت.
3- طبري ( رديف 1 )، ص 2279 صريحاً مي گويد که از بين سه امري که عربها طبق معمول، قبل از جنگ به لشکر ايران پيشنهاد کردند ( اسلام يا جزيه يا جنگ )، اسلام در نظر رستم مطبوع تر از آن دو امر ديگر بوده است: « الاسلام احب الينامنهما » نيز رجوع کنيد به طبري ( رديف1 )، ص 2257 ( سال 635 = 14ه، در اين مورد يک رؤيايي مؤثر بوده است ) ؛ باز طبري ( رديف1 ) ص 2260 ( سال 635=14ه ) - ابن الاثير، ج2، ص 214 ( 643= 22ه ) ولي اين تازه مسلمانان مورد اطمينان نبودند و گاهي نيز به نفع هم ميهمان خود به روي عربها سلاح مي کشيدند، مثلاً در سال 710 برابر 91 هجري در مشرق ايران، طبري ( رديف 2 ) ص 1228 و نيز : Caet. III 916-920;Dennett 32.
4- مغيره که از طرف عربها واسطه ي مذاکرات بود رسماً جزيه را کسر شأن به حساب آورده، قبول اسلام را پيشنهاد مي کرد: طبري ( رديف 1 )، ص 2278.
5- طبري ( رديف 1 ) ، ص 2563 ( سال 638 برابر 17 هجري ) : در اين جا گفتگ و و برخورد عربها و ايرانيان در مورد تساوي اجتماعي، نظامي و سياسي مفصلاً بيان مي گردد. سال 725/726 برابر با 107 هجري نيز در مورد حاکم غرجستان، : طبري ( رديف 2 ) ص 1489، ابن الاثير، ج5، ص 51.
6- بلاذري ( فتوح البلدان ) ؛ ص 373 ( حدود سال 640 برابر با 19 هجري ) ؛ نيز Schwarz IV 417.
7- بلاذري ( فتوح البلدان، ص 314 ( پس از فتح اصفهان در سال 644/645 ميلادي برابر با 24 هجري ) ؛ نيز رجوع کنيد به پاورقي هاي آينده و Sadighi 61,Lewis 24. کابل نيز که در حدود سال 810 ميلادي ( حدود سال 194 هجري )، پس از تصرف شهر به دست مأمون، اسلام آورد ( بلاذري، فتوح البلدان، ص 402 ) جزء همين دسته محسوب مي گردد. رجوع کنيد به Nikitin,Nat. 227.
8- بلاذري ( فتوح البلدان، ص 406 ( مرو الرود ). ( مطابق 32/33 هجري ).
9- سردار « صول » ( که به عنوان ترک تلقي شده ) : اغاني ( چاپ قاهره ) ج10، ص 43 ( حدود سال 81 هجري ).
10- در بخارا، نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 59. ( مطابق سال 111/112 هجري ).
11- « پادشاه » کابل » بلاذري ( فتوح البلدان ) ص 402 ( حدود سال 215 هجري ).
12- امير طراز ( تلس ) و عده ي کثيري از دهقانان، » در پيرو يک لشکرکشي، قبول اسلام نمودند : نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 84. ( مطابق سال 279/280 هجري ).
13- يکي از امرا براي مخالف سياسي خود که در طبرستان بوده، پول مي فرستد تا بدين وسيله او را به قبول اسلام و به يک اتحاد سياسي برانگيزد : ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 192 به بعد. ( حدود سال 282 هجري ).
14- ابن خردادبه ( کتاب المسالک و الممالک، فهرست : 28 ) بنا به عقيده ي صاحب فهرست.
15- مترجم خداي نامک ( برابر قرن دوم هجري ) : Brochelmann,Gesch. 103.
16- ابن خلکان ( وفيات )، ج3، ص 517؛ ( برابر با 394 هجري ).
17- بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 426. ( مطابق سال 101/102 هجري ).
18- ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 131 ( يکي از رجال در طبرستان ). فضل بن سهل، وزير معروف، بنا به درخواست يکي از برمکيان قبول اسلام نمود : مستوفي ( تاريخ گزيده )، ص 308 ولي بنا به قول سمعاني ( الانساب، عکسي ) ص 240 ظهر، بنا به درخواست مأمون ( برابر با سالهاي 169/168 هجري ).
19- طبري ( رديف 3 ) ، ص 705. مطابق حدود سال 189 هجري).
20- ( حدود سال 215 هجري ) وي دو مرتبه در موطن خود به دين زردشت برگشت و بدين وسيله اتحاد خود را با خليفه قطع نمود، بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 339- ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 150 و 152 به بعد؛ اولياء ( فهرست : 191 )، ص 55؛ پدر وي « قارن » در حدود سال 815 ميلادي ( برابر 199/200 هجري )، دعوت خليفه را به قبول اسلام، بکلي رد نمود، ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 146.
21- ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 157 و 237؛ و نيز : Sadighi 63.
22- رجوع شود به Eduard Bratke : Das sog. Religiosgesprach am Hof der Sasaniden,Leipzig 1889 ( Texte u. Untersuch. z. Gesch. der altchristl,Lit. ,N. F. IV 3a )...
منبع ذيل ( بر اساس يک مرجع فارسي از سال 1221 هجري = 1797/1796 ميلادي ) از يک بحث مذهبي بين يک فرد مسلمان و يک فرد يهودي صحبت مي کند:
Moshe Perlmann : Alate Mulim-Jewish disputation,in den « Proceedings of the American Academy for Jewish research » XII ( 1942 ) ,S. 51-58. Sadighi 66f.
و نيز رجوع شود به : مجله ي کليه الاداب ( از دسامبر 1950 ) ص 41 تا 58.
23- در اين مورد خبري شيعي در دست است : ابن بابويه، عيون اخبار الرضا، چاپ سنگي ( 1858 ) فصل 12، ص 87 تا 100. و نيز از تئودر ابوقره که شايد خود او در اين مورد سهيم بوده است رجوع شود به : Alfred Guillaume: A debate between Christian and Moslem doctors, in JRAS,Centenary Supplement 1924,S. 233-244. A. Barthelemy : texte pahlavi... ,Paris 1887 ( Bible. de I,EC. des Hautes etudes,Bd. 69 ). Grunebaum 248,Anm. 63. منبع اخير از روايات قديم درباره ي اينگونه مجادلات خبر مي دهد، ولي مرجع قبل از آن، مستقيماً از اخبار و روايات ديني زردشتي است.
24- در اين باره به طور متفرق اخباري در دست است مثلاً در توّج ( توّر ) حدود سال 640؟ ( برابر 19 هجري ) : بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 386؛ - در اصطخر سال 651/652 ميلادي ( برابر 31 هجري ) : طبري ( رديف 1 ) ص 2885؛ - قصر الاحنف ( خراسان ) سال 653 ( برابر 32/33 هجري ) : استعمال صحن قلعه براي اقامه ي نماز: بلاذري ( فتوح البلدان ) ، ص 406؛ اولين مسجد بزرگ در بخارا، سال 712/713 ميلادي ( برابر 94 هجري )، دومين مسجد بزرگ در سال 771 ميلادي ( برابر 154 هجري ) : نرشخي ( تاريخ بخارا ) ، ص 47 به بعد و 58؛ و نيز: Barthold,Christ. 20, - در آمل، سال 793/794 ميلادي ( برابر 177 هجري ) : طبري ( رديف 3 )، صفحات 651 تا 706؛ ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 26؛ در طخارستان، سال 794 ميلادي ( برابر 177/178 هجري ) : طبري ( رديف 3 )، ص 631- تاريخ يعقوبي، ص 304.
25- حدود سال 760 در مورد دهقاني در باميان: يعقوبي ( بلدان ) ص 289.
26- بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 289 ( المدائن )، ص 386 ( توّج ) ، ص 392 ( ارغان ) ابن الاثير، ج5، ص 55.
27- حاکم جديد سيستان ( سال 666/667 برابر 46 هجري ) مردم را به اشتغال به علوم قرآني مجبور نمود و تمام زردشتيان، به جهت کمال و پاکي شيوه ي زندگاني او، مسلمان گشتند؛ تاريخ سيستان، ص 91. با اين وصف هنوز در حدود سال 702 مي بايستي براي نيکو جلوه دادن اسلام در نظر اهالي، تبليغ مي شد. چيزي که بود مردم تا آن حد اسلام را مي شناختند که رهبران و فرمانروايان، مقاصد سياسي خود را مي توانستند در لباس مذهبي جلوه گر نمايند ( عمل حجاج شريعت است ) : تاريخ سيستان، ص 115.
28- رجوع شود به: Tiesenhausen S. XIV.
29- در اين جا نمي توان به جزئيات آن پرداخت، رجوع کنيد به : Johs. kath. 96f ( 796 ) ,108-111 ( = Thomas Arc. 109-118 ) usw.
30- نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 60.
31- بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 431. ( برابر با 204/205 هجري ).
32- مرجع سابق، ص 431.
33- ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 149.
34- مثل 30 تن از اهالي اصفهان که به انعقاد قرارداد يا عربها ( سال 642 برابر با 21/22 هجري ) در فارس حاضر شدند و به کرمان مهاجرت کردند: طبري ( رديف 1 )، ص 2640.
35- مثلاً در حدود سال 750 ميلادي ( برابر سالهاي 132/133 هجري ) و دوباره در سال 782/783 ( برابر با 269 هجري )، در مورد فرمانرواي بخارا اتفاق افتاده است: نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 9. همچنين نيز سامانيان در حدود سال 930 ميلادي ( برابر با 318 هجري ) يکي از نواحي نزديک بخارا را، به علت سرباز زدن امير آنجا از اسلام، بي « صاحب » تلقي نمودند: مرجع سابق، ص 9 به بعد. در سال 650/651 ميلادي ( برابر 30 هجري ) در گرگان: ابن الاثير، ج3، ص 42. در حدود سال 755 ميلادي ( برابر 137/138 هجري ) اهالي آمل ( طبرستان ) به علت اينکه از سيادت سپهبد خود سير شده بودند، به اسلام گرويدند: ابن اسفنديار ( تاريخ طبرستان )، ص 121 ( بر طبق آن نيز، خواندمير، فهرست : 189، ص 9 ).
36- اين امر نيز به همين منوال بعداً در مورد ترکان اتفاق افتاد : Arnold,Preach. 183f.
37- رجوع کنيد به : Ross im Survey I 131f.
38- رجوع کنيد به رواياتي که درباره ي افشين ( سال 840 ميلادي براببر 225/226 هجري ) آمده : ابن الاثير، ج6، صفحات 174 تا 176 : اين مطلب را حنين بن اسحق هم نقل مي کند که در بين النهرين نيز علل اجتماعي دليل اساسي اسلام آوردن مسيحيان بوده است. رجوع کنيد به Graf II 127 در مورد اختلاط معنويان ايران قديم با اسلام و تغيير شکل آنها رجوع کنيد به : \ Walter B. Hening in ZDMG 106/1 ( 1956/S. 73-77 ).
39- رجوع کنيد به : Carl Heinrich Becker: Islamstudien,Bd. I,Leipzig 1924,S. 211.
40- رجوع شود به :
Reinhart Dozy : Essai sur I,histore de I,Islamisme,Leiden 1879,S. 157.
41- درباره ي اوقات صلوه در اصل اسلام رجوع کنيد به مرجع ذيل و مواد مذکور در آن : Paret,Grenzen,S. 31-35.
42- مرجع سابق: و نيز Joseph Arthur,Graf Gobineau : Les religions et les philosophies dans I,Asie centrale,3. Aufl. ,Paris 1900,S. 55f. ,Joseph Arthur... ,Trois ans en Asie,Paris 1859,S. 306-310; Schaeder,Vollk. Mensch 197 ( 1 ) i krymskyj I 20f; Agatangel Krymskij ( = der vorige ) : Istorija arabov,Moskau 1914,II 130-138- Nallino,Race VI 49. دو مرجع اخير درباره ي تاريخ عربها و نيز صحرا نشينان بحث مي کنند.
43- بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 382- و نيز رجوع کنيد به : Arnold,Preach,210.
44- بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 421.
45- سال 725/726 ميلادي برابر با 107 هجري : بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 428؛ طبري ( رديف2 )، ص 488.
46- بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 430 به بعد.
47- بعد از سال 833 ( برابر با 218 هجري ) فرغانيان و سغديان، بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 431.
48- ابن مسکويه ( تجارب الامم )، ج2، ص 299. ( برابر با 360/361 هجري ).
49- بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 375.
50- بلاذري ( فتوح البلدان ) ص 382؛ و نيز Gafurov 143.
51- به همين علت مي بايستي گرگان دوبار، فتح گردد: يعقوبي ( بلدان ) ، ص 277؛ بلاذري ( فتوح البلدان ) ص 411 به بعد؛ طبري ( رديف 2 )، ص 177/180 و 1317 به بعد.
52- ابن الاثير، ج5، ص5.
53- سال 744 ميلادي ( برابر با 126/127 هجري )، رجوع شود به : Wiet 122.
54- نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 46 به بعد و 73، رجوع شود به : Krymskyi I 19-Vambery,Buchara 33f. ,Arnold,Preach. 183 چنانچه معروف است، در قرن 14 ميلادي ( هشتم هجري ) زبانهاي محلي در آسياي مرکزي اهميت مؤثري داشته است. رجوع کنيد به ابن بطوطه ( چاپ Defremery und Sanjuiettu )، ج3، ص 8 موضوع ديگري نيز که در اين زمينه قابل تذکر است اين است که طبق گفته ي ابن بطوطه ( ج3، ص5 ) در قرن مذکور، اهالي خوارزم بر طبق « عادت قديمي خود » يک يک مردم را به نماز احضار مي کردند و سهل انگاران را در ملاء عام در مسجد تازيانه مي زدند. اين حوادث يقيناً با ساير سختگيري ها که در آغاز اسلام در آن نواحي مي شده، بستگي داشته است.
55- نرشخي ( تاريخ بخارا ) ، ص 58 ؛ طبري ( رديف 2 ) ص 1146- نيز رجوع شود به : Inostrancev,Sas. Et. 97f.
56- بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 265 و 312 ( در هر دو مورد از اشراف )، 321 ( قزوين )، 323.
57- طبري، ( رديف 2 )، 1717 به بعد و نيز Barthold,Turk. 181f.
58- طبري، ( رديف3 ) ص 1309 و 1318 ؛ ابن الاثير، ج5، ص 54 به بعد. برگشت از اسلام نيز در موارد ديگري پيش آمده است: در سال 650/651 برابر با 30 هجري در گرگان، ابن الاثير، ج3، ص 42؛ و مثلاً نيز در سال 1205/1206 ميلادي ( برابر با 602 هجري ) در مورد يکي از قبايلي که در تحت رهبري « غور » بوده است.
صاعد ( طبقات الامم )، ص 169. در بين خود غور نيز اسلام هنوز تا سال 982 ميلادي ( 371/372 هجري ) استحکامي نيافته بود ( بر خلاف ادعاي حدود العالم، ص 110 ) : رجوع کنيد به اصطخري، ابن حوقل و حدود العالم، ص 344، هنوز در سال 1010/1111 محمود غزنوي دستور مي داده که از اسلام تبليغ عميقي به عمل آورند، : ابن الاثير، ج9، ص 76.
59- در اين باره رجوع شود به Vlad. Minorsky: Tamim ibn Bahr,s Journey to Uyghurs ( im BSOAS XII,1948 ) ,S. 275 هنگام مرگ افشين به خوبي معلوم شد که وي مسلمان معتقدي نبوده است.
60- رجوع کنيد به : طبري ( رديف 2 ) ص 1122، ابن الاثير، ج6، صفحات 174 تا 176.
61- طبري، ( رديف 2 )، ص 1122 به بعد رجوع کنيد به E I,II 214-216 von Henri Lammens.
62- طبري، ( رديف 2 ) ص 1507/1510.
63- حتي در همان هنگام فتح ايران : بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 314 ( قم )، 321 ( قزوين )، زماني که عمربن عبدالعزيز اخذ جزيه را از نو مسلمانان، غدغن نمود، مردم با عجله به اسلام گرويدند تا از پرداخت اين جزيه معاف گردند. در همين موقع مسلمانان از حاکم خراسان خواستند که اين نو گروندگان را به وسيله ي « ختاني » بازجويي کند. حاکم نيز واقعه را به خليفه مي نويسد: ولي خليفه چنين پاسخ مي دهد که : خداوند محمد ( ص ) را به عنوان يک داعي ديني مبعوث نمود، نه به عنوان « خائن » : طبري ( رديف 2 ) ص 1354. « ان الله بعث محمداً صلي الله عليه داعيا و لم يبعثه خاتناً ».
64- اين نظر در Volten,Rech ( ص 67 ) و بر اساس رأي ابن ابي طاهر مي باشد.
65- بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 429؛ طبري ( رديف 2 )، صفحات 1507 تا 1510؛ ابن الاثير، ج5، ص 19 و 54 به بعد ( سال 728/729 برابر با 110 هجري ). و نيز Vloten,Rech,22-25.
66- رجوع کنيد به Wellhausen;Arab. 309 اين مطلب که بر اثر مرگ عالم بزرگ احمد بن حنبل ( سال 855برابر با 241هجري )، بيست هزار مسيحي و يهودي و زردشتي ( تقريباً به علت هيجاني که در اثر مرگ وي به آنها دست داده بود ) به دين اسلام گرويده اند ( ابن خلکان، وفيات، ج1، ص 45 ). بيشتر بايد جزء افسانه هاي مذهبي محسوب گردد، ولي در عين حال نشان مي دهد که مسلمانان در دوره ي عباسيان به چنين صحنه هايي تمايل نشان مي دادند ( بر خلاف دوره ي امويان ) به طور عمومي رجوع شود به : Toynbee,Gang 486f ( ولي نويسنده ي اين کتاب در جنب « عدم فشار سياسي » اهميت فشار اقتصادي را که بر شانه ي غير مسلمانان بوده کمتر رعايت مي کند ) قبل از قرن سوم هجري نيز ظاهراً در همه جا ( نه فقط در ايران ) گرويدن به اسلام به طور دسته جمعي نيز پيش آمده است.
67- خلاصه ي آن در Sadighi 104f ( بر ضد مانويان ).
68- رجوع کنيد به : Barthold,Turk. 189f. ( 728 ). و نيز رجوع کنيد به صفحات قبل : فصل « ... پيروزي نهضت، عباسيان ».
69- مثل زيديان سواحل بحر خزر : مسعودي ( مروج الذهب ) ، ج8، ص 280 و ج9، صفحات 4 تا 6. رجوع شود به صفحات قبل: فصل « صفاريان » و نيز Goldzher,Muh. Studien I 59; Donaldson 272f.
70- محمود بن عثمان ( فردوس- المرشديه، فهرست : 178 )، بخصوص صفحات 20 به بعد و 39 ( در حدود سال 1000 برابر با 390 هجري ) ؛ در اين باره رجوع کنيد به : Paul Wittek in der E I,Erg-Bd. S. 118.
( درباره ي تاريخ وفات ابواسحق رجوع شود، مثلاً به ريحانه الادب، ج5، ص 8 « م. » ).
71- بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 430 به بعد ( المأمون ). و نيز : Osman Turan : Turkler ve Islamiyet, in : Ankara Universitesi Dil ve Tarih-Cografya fakultesi dergisi IV ( 1945/6 ) ,S. 459-485 ( اين مقاله به تبليغ اسلام در بين ترکان از نظر تاريخ و سير فرهنگي؛، ترکي شدن اسلام پرداخته ).
72- السمعاني فهرست : 232 ) ، ج 1/3 ص 130 به بعد ( رؤساي کليساي فارس در يک نامه ي محرمانه اذعان کرده اند که زور و اجباري در کار نبوده است ) يکي از روحانيان مانوي زمان مأمون- با وجود اينکه در مباحثات مذهبي ( طبعاً ) محکوم شده بود- از قبول اسلام امتناع مي ورزد.
73- مسعودي ( مروج الذهب )، ج8، ص 280 ( سال 873 برابر 259 هجري )، ج9، ص 4 به بعد ( ديلم، سال 912 برابر 299/300 ) ؛ بلاذري ( فتوح البلدان )، ص 430 به بعد ( زمان خلافت مأمون ) در اينجا نيز عده اي به علل سياسي به اسلام گرويده اند، مثلاً سال 1064 ( 456هجري ) در خراسان يکي از امرا هنگام الحاق به سلجوقيان: الحسيني ( اخبار الدوله السلجوقيه، فهرست: 131 ) ص 19 رجوع کنيد نيز به Barthold,Christ. 20f. ;Barthold,Vorl. 79,85,141f. ;Arnold,Preaching 178-180. در مورد اسلام آوردن هزار « خيمه » از ترکان ( و بنا به قول ابو الفداء-فهرست : 138- پنج هزار که در تابستان به نزديکي اراضي ( وولکا ) بولگارو در زمستان به حوالي بلازعون، کوچ مي کردند ( 1043 برابر با 434 هجري ) رجوع شود به Barthold,Christ. 50 درباره ي ورود اسلام به چين، رجوع کنيد به
Paul Pelliot und d,ollone : Les origines de I,Islam en Chine, im J. As X. R. Bd. XVII ( I. -VI. 1911 ) ,S. 399;D,ollone: De la collection d,ouvrages musulmans chinois rapportes par sa mission ,et de I,origine du nom Houei-Houei Portes par les musulmans chinois,edb. S. 401; Dollone: Propagation de l, Islam en Chine,ebd. Heft XIX ( I,VI,1912 ) ,S. 218 und 426,Isaac Mason : The Mohammeans of China. When and how they first came, im « Journal of the North China Branch R. A. S. » LX,S. 42f.
مقاله ي اخير کافي نبودن اطلاعاتي را که از طرف چيني ها داده شده، ثابت مي کند. )
74- نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 47 به بعد و 58؛ و نيز Barthold,Christ. 20;Josef Marquart : Guwaini,s Bericht uber die Bekehrung der Uiguren,in den « Sitzungsberichten der preub. Ak. d. Wiss,Berlin » Phil-hist. Klasse 1912,S. 486-502.
75- رفتار محمود عزنوي در هندوستان ( سال 1029 برابر 420 هجري، گرديزي ص 91 ) و با اسماعيليان و قرمطيان در ري ( سال 1029 برابر 420 هجري، گرديزي، ص 91 ) معروف است. پسرش مسعود غزنوي، در سال 1031 ( برابر 422 هجري ) دو تن از روحانيان را براي تبليغ و ترويج اسلام به ترکستان فرستاد: تاريخ بيهقي، ص 209- ابراهيم پسر او نيز در طي سلطنت 40 ساله اش ( از حدود سال 1060- برابر با 452 به بعد ) چهارصد مسجد و مدرسه و رباط و کاروانسرا بنا کرد: دولتشاه، تذکره الشعراء، ص 94.
76- اهالي گرگان در سال 989/990 ( برابر 379 هجري ) در مذاکرات صلح خود با فرمانده ي لشکر ( و پسرعموي ) امير تاشکند به قرآن استناد مي نمودند: نکبي ( فهرست : 125 ) ص 150- ايلگ خان قراخاني ( در حدود سال 997 برابر 387 هجري ) در تقاضاي عقد اتحاد، سلطان سبکتگين را به تساوي خود با او از لحاظ مذهب، توجه مي دهد و به اينکه هر دو بايد متحداً بر ضد ترکان و هنديهاي کافر بجنگند : نکبي ( فهرست : 125 )، ص 192؛ ابن الاثير، ج9، ص 169. مسعود غزنوي در سال 1030 ( برابر با 421 )، فقط بر اثر خبر مرگ پدر خويش از لشکرکشي بر ضد روم باز ايستاد، در حالي که اين لشکرکشي را به جهت تقويت خليفه ( اين طور نمايش مي داد ) ضروري مي دانست : تاريخ بيهقي، ص 74- سلجوقي ( سلجوک ) در حدود سال 1040 برابر با 431/432 ) شهر اسلامي « جند » را ( نزديک مصب سيحون ) از باجي که غزها براي آن تعيين کرده بودند، آزاد ساخت: ابن الاثير، ج9، ص 322.
77- مقدسي ( کتاب احسن التقويم في معرفه الاقاليم، فهرست: 34 ) ص 472.
78- تاريخ سيستان، ص 339.
79- السمعاني ( فهرست: 232 )، ج1/3 ص 130 به بعد. و نيز Sachau,Christ. 976.
80- ابوالعلاء معري ( وفات 1057 برابر 449 هجري ) علت اسلام آوردن مسيحيان را کسب قدرت، ترس از قضاه، و يا قصد ازدواج، بيان مي کند Mez 29 ( 1 ).
81- اين امر در مورد اسقف نسطوري آذربايجان ( حدود سال 970 برابر با 359/360 ) صادق است: رجوع کنيد به : Bar Hebraeus,Chron. Eccl. III 247 درباره مطران نسطوري مرو ( اواخر قرن هشتم برابر قرن دوم هجري ) چنين آمده ( مرجع سابق، ج3، ص 171 به بعد ) که چون وي به « ارتباط با پسران » متهم شد، به اسلام گرويده بعيد نيست که اين امر- که به نوبه ي خود در شرق شايع است- دليل عزل وي از مقام روحانيت بوده باشد.
82- نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 52. ( سالهاي 91/92 هجري ).
83- امروز « دژمبل » ( Dzambul ) « جمبل » ( Gambul ) و قبلاً اولياء اتا ( Aulija Ata ).
84- نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 84. و نيز: Barthold,Turk. 224 ( 893 ) ( سالهاي 197/198 ).
85- مقدسي ( کتاب احسن التقاسيم )، ص 275- ولي در مقابل اين اخبار، درباره ي سلجوقيان اخباري رسيده ( سال 1064 برابر 456 ) که ايشان پس از تصرف قسمت شرقي آناتولي، کليساها را آتش زده اند: الحسيني ( اخبار الدوله السلجوقيه، فهرست : 131 ( ، ص 25. اين امر يقيناً قبلاً نيز اتفاق افتاده است و لو اينکه خبري از آن به ما نرسيده باشد.
86- مسجد جامع بخارا در سال 712/713 ( برابر با 94 هجري ) در محل يکي از اين معابد بنا شده است: نرشخي ( تاريخ بخارا )، ص 47، و نيز K. al-Qand/Barthold,Turk. russ. I 49.
87- همچنين نيز مثلاً در قم ( تاريخ قم، ص 37 ) و در « ري » ( سياست نامه، ص 145؛ در دوره ي آل بويه ). در مقابل، خليفه المتوکل ( سال 847/861 برابر 232 تا 247 هجري ) دستور نابود کردن يکي از سروهاي قدس زردشتيان را صادر نمود: قزويني ( کتاب آثار البلدان، فهرست : 52 ) ، ص 299. و نيز Le Strange 355.
88- L. Rempel : The mausoleum of Ismail the Samanid, in : Bulletin of the American Institute for Persian Art and Archaeology IV/4 ( Dez,1936 ). S. 198-209; Keppel Archibald Cameron Creswell: Early Muslim Architecture: Umayyads,Early Abbasids and Tulunids,Teil II : Early Abbasids,... and Samanids A. D. 751-905. Oxford 1940; Oscar Reuther in der OLZ 1952.
بنا به اطلاعي که از Kurt Erdmann در دست است، از بناهاي قديمي ديگري که متعلق به اين زمان باشد، خبري نداريم.
89- طبري، ( رديف1 ) ص 2441؛ ابن الاثير، ج2، ص 199- Schwarz ( فهرست: 307 )، ج7، ص 839 به بعد. درباره ي کهن سالي مساجد جبال سخن مي گويد، و از مسجدي را در ساوه نام مي برد که متصل به قصرهاي قديمي تري بنا شده است.

منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ( جلد اول )، جواد فلاطوري، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط