بعد از جنگ نهاوند، سلسله ی ساسانی پس از چهارصد و شانزده سال کشورداری و بهره مندی از فرّ و شکوه باستانی منقرض گردید (2). ولی آتش ملیّت ایرانی خاموش نشد و به زودی شعله ور گشت. فساد باطنی امویان سبب شد که ایرانیان آزادیخواه به حمایت خاندان عصمت و طهارت برخاستند و میهن را از سیطره ی عرب رهایی بخشیدند. کم کم زمام امور ایران و کشورهای اسلامی باز به دست ایرانیان افتاد و خلیفه سلیمان بن عبدالملک ( 96-99 هجری ) گفت: در شگفتم که ایرانیان بیش از هزار سال فرمانروایی کردند و بما محتاج نشدند و ما صد سال حکومت کردیم و آنی از ایشان بی نیاز نشدیم. ایرانیان زبان عربی را بهتر از خود قوم عرب می دانستند و بسیاری از مهمترین آثار عربی تصنیف دانشمندان ایرانست، ولی با اینهمه رسوم ملّی ایران را حفظ کردند (3).
دانشمندان ایرانی و علوم اسلامی
فرید وجدی از فضلای مصر در دائرة المعارف خود ضمن بحث از مراجع عهد صحابه و فقهای بزرگ صدر اسلام پس از خلفای راشدین، سلمان فارسی را ذکر می کند. سیّد بحرالعلوم در رجال خود از فضل بن شاذان حکایت کند که « ما نشاء فی الاسلام رجلٌ مِن کافّةِ النّاس أفقه مِن سلمانِ الفارسی ». یعنی در اسلام دانشمندی بمانند سلمان فارسی پیدا نشد، و در کتاب معالم العلماء ابن شهرآشوب آمده است که « پس از جمع قرآن (4) به وسیله ی علی (علیه السلام) نخستین کسی که در اسلام تصنیف کرده سلمان فارسی بوده است » (5).تفاسیر مهم و کتب معتبری که رجال علم ایران در احادیث و اخبار و فقه و اصول و کلام نوشته اند بیرون از شمار است و قابل قیاس با آثار علمای دیگر نیست.
در علم تفسیر بزرگانی از قبیل ابوجعفر محمد بن جریر طبری ( متوفّی 310 یا 311 یا 316 هجری قمری ) و زمخشری ( متوفّی 538 یا 548 هـ. ق. ) و شیخ طبرسی ( متوفّی 548 یا 552 هـ. ق. ) ابوالفتوح رازی ( اواسط قرن ششم هجرت ) و فخر رازی ( متوفّی 606 هـ. ق. ) و بیضاوی، عبدالله بن عمر بن احمد ( یا محمّد ) بن علی فارسی شیرازی ( متوفّی 682 یا 685 هـ. ق )، و در علم حدیث نوابغی مانند محمد بن اسماعیل بخاری ( متوفّی 256 هـ. ق. ) و ابوداود سجستانی ( متوفّی 257 هـ. ق. ) و مسلم بن حجّاج نیشابوری ( متوفّی 261 هـ. ق. ) و ابوعیسی ترمذی ( متوفّی 279 هـ. ق. ) و ابن ماجه ی قزوینی ( متوفّی 273 هـ. ق. ) و ابوعبدالرحمن بن شعیب حافظ نسائی ( متوفّی 303 هـ. ق. ) و محمد بن یعقوب بن اسحق کُلینی ( متوفّی 329 هـ. ق. ) و ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه معروف به صدوق ( متوفّی 381 هـ. ق. ) و شیخ طوسی ( متوفّی 460 هـ. ق. ) و ملّامحسن فیض کاشانی ( متوفّی 1091 هـ. ق. ) و صدها دیگر از اکابر مُتألّهین و محدّثین و فقهای جلیل القدر بوده اند که آثار جاویدشان در جهان معارف اسلامی حائز اعلی درجه ی اهمیّت است.
عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حضرمی فیلسوف و مورّخ بزرگ اسلامی ( 732-808 هـ. ق. ) در شگفت بوده است که بیشتر دانشوران اسلام چه در علوم شرعی و چه فنون عقلی و ادبی از ایران برخاسته اند و آن عده ی کم که از حیث نژاد عرب به شمار آمده اند نزد استادان ایرانی تربیت یافته اند، و حال آنکه صاحب شریعت عرب است (6)، و می گوید:« حَمَلةُ العِلم فِی الاسلامِ اَکثَرَهُمْ العَجَمْ »، یعنی بیشتر دارندگان علم در اسلام ایرانیانند. ابوعمرو بن العلاء بصری به اهل کوفه گفت: « شما افراط و سماجت را از نبطی ( سکنه ی اصلی عراق ) ربودید و ما فرهنگ و خرد و نبوغ را از ایران آموختیم. » (7).
در آیین اسلام مِلاک تقرُّب و معیار برتری نزد خدا پارسائی و پرهیزکاریست (8). امتیاز به رنگ و پوست و نژاد نیست. همه می دانند که بلال حبشی از یاران همراهان پیامبر بیان درستی نداشت، و لیکن بپاس پاکی و پاکدامنی برای پیامبر اذان می گفت. اُسامة فرزند برده ی آزاد شده ای را به فرماندهی برگزیدند و مهاجر و انصار به حکم او گردن نهادند (9). دختر عموی پیامبر به همسری غلامی درآمد. خودی و بیگانه، سیاه و سفید، عرب و عجم، ترک و تاجیک، بومی و رومی، همه و همه گرد یک سفره غذا خوردند. امتیاز طبقات و تبعیضات ناشیه از اختلاف رنگ و نژاد و تفاخر به آباء و اجداد از میان رفت. فضیلتی جز فضیلت علم و تقوی آنهم توأم با سعی و عمل وجود نداشت. « یَرْفَعَ اللهُ الَّذینَ آمَنوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ اُوتُوالعِلمَ دَرَجاتٍ وَاللهُ بما تَعْمَلونَ خَبیرٌ (10) »: خداوند مقام کسانی را که میان شما ایمان آورده اند بالا می برد و مرتبه ی آنان را که درجات دانش داده شده ( در دو جهان ) بلند و ارجمند می گرداند و به نیک و بد اعمال شما آگاهست. کافور إخشید که در مصر سلطنت داشت ( 355 تا 357 هـ. ) از خواجه سرایان و گویند مستنصر که شصت سال خلافت کرد ( 427 تا 487 هـ. = 1035 و1094 م. ) کنیززاده ای بود. سلاطین مملوک مصر و سوریه از بردگان ترک نژاد به شمار آمده اند (11) ( 650 تا 922 هـ. = 1252 تا 1517 م. ).
کافیست گفته شود که احکام شارع ناظر به جمیع فعّالیتهای مردم است. هدف شرع انوار تأمین نیکبختی و سعادت بشر است. عدل اجتماعی، نظم سیاسی، نفی ضرر (12). ارشاد گمراهان، اصلاح خطاکاران، تعدیل ثروت بحکم انصاف، تقسیم کار بر منهج عدل، استحاله ی فرد و خانواده و جامعه، رهایی از نکبات وادی شِرک و ضلال، رسیدن به درجات عالیه ی مدنیّت و کمال، و تکمیل مکارم اخلاق، و همه ی این معانی در علّت غائی این نهضت بزرگ تاریخی نهفته است.
وسعت قلمرو حقوق اسلام با هیچیک از قوانین عرفی کشورهای مغرب زمین قابل قیاس نیست. این نظر در آخرین چاپ دائرة المعارف بریطانیکا (13) قریب بدین مضمون بیان شده که شریعت ناظر بر جمیع شئون زندگانی خصوصی و اجتماعی بشر است، از جمله تکالیف دینی و اخلاقی و مدنی و کیفری هر فرد مسلمان.
آیین دادرسی در اسلام
از اصول مهمّی که در قلمرو اسلام رعایت می شد یکی اصل اصیل اصالة الصّحة (14) بود و دیگر اصل تساوی اصحاب دعوی در برابر دادگاه. ابن خلّکان گوید: روایت کرده اند وقتی علی بن ابیطالب (علیه السّلام) با خصمی از اهل کتاب به مجلس شُریح قاضی داخل شد، شُریح برای تعظیم آن حضرت از جای برخاست. به حکم اینکه در مجلس حکومت نبایست جانب یکی از متخاصمین را رعایت کرد حضرت برای تنبّه او فرمود: ای شُریح، این اوّل جورتُست (15).روز دیگر سرور شیعیان با طرف یهودی خود به محاکمه رفتند. ریاست دادگاه با عمر بن خطّاب خلیفه ی ثانی بود. عُمر خطاب به حضرت گفت: « یا ابالحسن پهلوی خصمت بایست » ولی یهودی را بنام خواند. علی روی درهم کشید و آثار تأثر در چهره اش آشکار شد. عمر گفت: « آیا از اینکه پهلوی دشمنت باید بایستی ناخشنودی؟ » پاسخ شنید: خیر، میان ما مساوات رعایت نشد، زیرا مرا محترم شمردی و به کُنیه خواندی و در حقّ او چنین نکردی! » (16). حدیث نبویست (17) که مردم در پیشگاه قانون برابرند (18).
پس در مقام قضا همه را به یک نظر می نگریستند و در آداب دادرسی خوانده و خواهان از هر طایفه و طبقه برابر قانون یکسان بودند. حتّی در اشارات و نشست و برخاست هیچگونه فرق وامتیازی را جائز نمی دانستند (19). امّا اگر به پیروی از پند پیشوای خود آنچه را برای خود می پسندیم برای دیگران نیز بپسندیم و آنچه را برای خود نمی خواهیم برای دیگران نخواهیم نه ستیزی روی دهد نه دادرسی و داوری را نیازی باشد (20).
اقضی القضاه اسلام علی (علیه السّلام) که پس از نبیّ اکرم أتقی و افضل و اعلم بود و به گواهی خاص و عام عمر نیز به فتاوی او گردن می نهاد، روزی که مالک اشتر نخعی را به فرمانفرمایی مصر برگزید فرمانی به نام او صادر کرد که در آداب قضا برای جمیع جهانیان سرمشقی بسزاست. سرور پرهیزکاران فرمود: برای داوری میان مردم بهترین کس را اختیار کن، کسی که کارها به او سخت نیاید ( از عهده ی هر حکمی برآید ) و اصحاب دعوی رأی خود را بر او تحمیل نکنند، و چون به خطای خود آگاه شود بازگردد، نه آنکه در اشتباه خود ایستادگی کند. طمع کار نباشد (21). در شکوک و شبهات از همه بیشتر تأمل و درنگ روا دارد ( تا حقیقت بر او معلوم گردد حکم ندهد ). حُجّت و دلیل را بیش از همه فراگیرد. در کشف حقیقت از همه شکیباتر و هنگام روشن شدن حقیقت از همه برنده تر باشد و همینکه به مطلب پی برد حکم را به تأخیر نیندازد و چون او را بستایند فریب نخورد و به یکی از دو طرف برانگیخته نشود. عده ی کسانی که بدین صفات آراسته اند کم است ( باید در طلب ایشان کوشش بسیار نمود ). از احکام و اعمال دادرسان با خبر باش ( مبادا خطایی سرزند که جبران نتوان کرد ). آنقدر به قاضی ببخش و زندگیش را چنان فراخ ساز که نیازش به مردم کم شود و نزد خویش چندانش منزلت و بزرگی ده که دیگری از نزدیکان تو در او طمع نکند و از آسیب مردم آسوده و ایمن باشد ... فَبِذالِکَ اَخْتِمُ لَکَ بِما عَهِدْتُ، وَلا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیم » (22).
اسلام و حقوق بشر
گذشته از این معانی باید دانست حیثیّت و ارزش انسانی و امور دیگری که موضوع این اعلامیّه ی جهانیست تا چه پایه در احکام دیگر اسلام پیش بینی شده است:فرموده اند بنده ی هیچ کس جز خدای خود مباش، خداوند ترا آزاد می کند (23). خداوند به پیامبر فرمود: بگو جز این نیست که من هم مانند شما بشرم (24). دستور علی بن ابی طالب خطاب بمالک اشتر این بود که بر مردم همچون درنده ی خونخوار مباش، زیرا مردم دو دسته اند: یا برادر دینی تو هستند یا مانند تو انسانند (25). درباره ی آزادی عقیده و بیان به نصّ تنزیل بشارت کسانی را سزد که گوش هوش فرا دهند و از نیکوترین گفتارها پیروی کنند (26). جای دیگر خطاب به کافران در آزادی مذاهب و ادیان سخن می گوید: کیش شما برای خودتان و کیش من برای خودم (27). در دین اجباری نیست (28). در امور کیفری فرمود تا بتوانید حدود را با تمسّک به شُبهات رفع کنید و هرگاه برای مسلمانی گریزگاهی از حدود بیابید او را رها سازید، زیرا به حقیقت اگر پیشوا به خطا عفو کند بهتر از آنست که به خطا کیفر دهد (29). تکلیف شاق و حکم ما لایُطاق به مفهوم آنچه سخت و دشوار و طاقت فرساست در اسلام منتفی است. جز باندازه ی وسعت و توانائی تکلیفی نیست (30). خداوند حکم را برای شما آسان خواسته و تکلیف را دشوار نساخته است (31).
منشأ قدرت به مدلول اعلامیّه ی جهانی حقوق بشر اراده ی مردم است (32). در اسلام امور مردم بر عهده ی خود مردم و مسئولیت همگانیست (33). گردش کار برمحور و مدار مشورت است (34).
در پیکار با بیسوادی چه دستوری گویاتر از نخستین کلمه ی وحی که فرمان خواندن بود (35)؟ چه منشوری بالاتر از سوره ی قلم که پروردگار عالم در نخستین وهله ی آفرینش قلم را بیافرید و به قلم سوگند یاد فرمود؟ (36) آیا طلب علم بر هر مرد و زن مسلمانی واجب نشد (37)؟ آیا نفرمود از گهواره تا گور دانش بجوئید (38)؟ این بیت ناصرخسرو و ترجمه ی کلام ختمی مرتبت است (39):
گفت بباید که بجوئی تو علم *** ورنبود جایگهش جُز به چین
آیا آزادی اسیران جنگ بدر مشروط به این شرط نبود که هر یک از آنها دست کم ده تن از بیسوادان را خواندن و نوشتن بیاموزد؟ (40)
آیا در حق زنان و ضرورت گرامی داشتن آنان چه تأکیدی صریح تر و بلیغ تر از این که هیچ کس جز افراد پست و بدگهر زن را خوار نمی شمرد و نسبت به او اهانت روا نمی دارد؟ (41)
امّا اسلام تنها سواد را کافی نمی داند. ملاک فضیلت تقواست. سواد هنگامی داروی شفابخش دردهای افراد و اجتماع است که بشر را در پرتو ارشاد از فتنه و شر باز دارد و به فحوای آیه ی شریفه که إنَّ اَکْرَمَکُمْ عِندَاللهِ اَتقیکُمْ (42) به پرهیزکاری و عفاف و پاکدامنی و روشندلی رهنمون گردد، نه اینکه طعمه ی تبلیغات زهرآگین و خانمان سوز باشد و بر اثر انتشارات فتنه انگیز و جنایت آمیز آتش حرص و شهوت و بزهکاری و جمله ی رذائل اخلاقی در دلهای هوسباز شعله ور گردد و جامعه در منجلاب تباهی و فساد فرو رود و به پرتگاه نیستی کشانده شود. در این صورت سوادمایه ی سیهکاری و سیه روزی و سیه روئیست نه روشن بینی و روشندلی و روشن روانی.
قضات اسلام
پس از ولایت باری تعالی و ولایت باطنی پیغمبر اکرم و خلفاء صالحین و ائمه طاهرین، ولایت حکام و قضات است. منصب جلیل قضا را خداوند به انبیاء و اوصیاء ایشان تخصیص داد و فرمود: « یا داودُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلیفةً فی الاَرضِ فَاحْکُم بین النّاسِ بِالْحقّ ... (43) ». از حضرت صادق (علیه السلام) مرویست که « اتقوا الحکومة فان الحکومة انما هی للامام العالم باقضاء العادل فی المسلمین کنی او وصیّ نبیّ ».در دوره ی اسلامی قضاء و حکام محاکم از طرف رئیس حکومت یعنی خلیفه برگزیده می شدند (44). در ایران دستگاه قضا بفرمان شاه بتفاوت: دیوان اعلی، دیوانخانه ی مبارکه، دارالحکومه، مسند شرع، محکمه، اداره ی محاکمات، عدالتخانه و وزارت عدلیه ی اعظم نامیده می شد.
پینوشتها:
1- سوره ی الحجرات ( 49/ آیه ی 8 تا 10 )
2- شرح حکومت خلفا در خلاصه ی تاریخ ایران تألیف آقای سناتور حجازی، چاپ دوم 1346، به سرمایه ی کتابخانه ی ابن سینا، و داستان آغاز اسلام و انتشار آن تا پایان دولت اموی در کتاب بامداد اسلام تألیف آقای دکتر عبدالحسین زرین کوب استاد دانشگاه تهران، و علل انقراض ساسانیان در کتاب ایران بعد از اسلام به قلم آقای عباس خلیلی مدیر اقدام، و ایران در زمان ساسانیان تألیف پروفسور آرتور کریستن سن ترجمه ی رشید یاسمی، مهرماه 1317 و 1332 و کتاب ایران باستانی تألیف مرحوم حسن پیرنیا ( مشیرالدوله )، 1306، صفحه ی 480، و کتاب « از پرویز تا چنگیز، استیلای عرب تا ایلغار مغول در ایران « تألیف آقای سیدحسن تقی زاده، 10-1309 هـ. شـ.
3- درباره ی ایران زیرحکومت خلفای بنی امیه رجوع شود به همان کتاب. به قلم آقای سیدحسن تقی زاده استاد ممتاز دانشگاه تهران- همچنین به تجلیات نبوغ ایرانی در عربی و تألیفات ایرانیان به آن زبان در تاریخ ادبی ایران تألیف براون، جلد اول، ترجمه ی نگارنده ( صفحات 109، 302، 303، 310، 649، 652 و 687 ببعد ).
4- کتاب تاریخ قرآن تألیف دکتر محمود رامیار دیده شود.
5- در کتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام تألیف آیة الله السید حسن صدر آمده است که پایه گذار علوم و مؤسس فنون در صدر اول اهل تشیع بودند، از جمله نخستین کسی که در آثار صاحب تصنیف است یکی از یاران نامدار پیامبر سلمان فارسی است که کتابی درباره ی « حدیث الجاثلیق الرومی » نوشته است. مرد کاتولیک از جانب پادشاه روم مأمور بوده و نام کتاب سلمان در فهرست مصنفات شیعه تألیف شیخ ابوجعفر طوسی نیز یاد شده است. شیخ رشید الدین ابوعبدالله محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی در کتاب خود درباره ی رجال شیعه ( المعالم العلماء ) گوید: درست آنست که گفته شود نخستین تصنیف از امیرالمؤمنین است و پس از وی سلمان، بعد ابوذر غفاری، بعد اصبغ بن نباته، بعد عبدالله بن ابی رافع. ابی رافع کاتب امیرالمؤمنین بوده و کتابی در فنون فقه و ابواب مختلف آن فراهم ساخت ( تأسیس الشیعه، صفحه ی 298 ). جلال الدین السیوطی در کتاب الاوائل ابوحنیفه را مصنف اول اهل سنت دانست. از تألیفات ابوحنیفه: الفقه الاکبر و المسند که بمسند امام اعظم معروف است. سال وفاتش در حدود یکصد و پنجاه هجری ضبط شده است.
6- مقدمه ی ابن خلدون: کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر ... فصل 36 جلد دوم، ترجمه ی آقای محمدپروین گنابادی، 1333، از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، و همچنین مقاله ی شیخ محمد عبده مفتی سابق مصر در عروة الوثقی و مقدمه ی استاد سید محمدباقر سبزواری بر ترجمه ی جلد اول « النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی » لشیخ الطایفه محمد بن الحسن الطوسی، 1333.
7- جلد سوم پرتو اسلام ( ترجمه ی جلد دوم ضحی الاسلام تألیف احمد امین مصری ) ترجمه بقلم آقای عباس خلیلی مدیر اقدام، 1335، از انتشارات دانشگاه تهران، صفحه ی 834. کتاب فرهنگ ایران و تأثیر آن در تمدن اسلام و عرب تألیف آقای دکتر محمدی استاد دانشگاه تهران دیده شود.
8- سوره ی الحجرات (49) آیه ی 12: إِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِندَ اللهِ أتقیکُم إنَّ اللهَ عَلیمٌ خَبیرٌ.
9- الطبقات الکبیر از محمد بن سعد کاتب الواقدی، جلد دوم، صفحه ی 136، چاپ برلین.
10- سوره ی المجادله (58) آیه ی 12.
11- 1925, Lane-Poole, The Mohammadan Dynasties, Paris
12- قاعده ی لاضرر و لا ضرار.
13- Islamic Law, Enc. Br, vol. 12, p. 714.
14- امام فرمود: « ضع أمر أخیک علی احسنه » ( نهایة الافکار شیخ ضیاء الدین عراقی، جلد اول رسائل مبحث ثالث، صفحه ی 320 ).
15- نامه ی دانشوران، جلد هفتم، صفحه ی 42.
16- الاسلام و حقوق الانسان تألیف محمد عبدالمنعم خفاجی استاد جامعه ی الازهر، صفحه ی 62، چاپ 1951 میلادی.
17- ألخلق امام الحق سواء.
18- مزایای قانونگذاری اسلام منحصر به این موارد نیست. کتاب برهان قرآن 1344 هـ. شـ. و کتاب عدالت و قضاء در اسلام تألیف آقای سید صدرالدین بلاغی، از مؤسسه ی چاپ و انتشارات امیرکبیر 1345 هـ. شـ. ملاحظه شود.
19- الوافی ملامحسن فیضکاشانی، باب القضاء و الشهادات: مَن ابتلی بالقضائ فَلْیُواس بَیْنَهُم فی الاشارة و فی النّظر و فی المجلس ( نهج البلاغه ترجمه و شرح فیض الاسلام، صفحه ی 967: وَاس بَیْنَهُم فی اللحظّة و النّظرة و الاشارة و التّحیّة ). برای آداب قضا و مباحث مربوط رجوع شود بکتاب آیین دادرسی، طبع دوم، 1335 هـ. شـ. و کتاب قضا در اسلام 1338 هـ. شـ. تألیف علامه ی سنگلجی استاد ممتاز دانشگاه.
20- یا بُنَیّ اِجْعَلْ نَفسَکَ میزاناً فیما بَینَکَ وَ بَینَ غَیرکَ، فَاحْبِبْ لِغَیرِکَ ما تُحِبُّ لِنَفسِکَ، وَ اَکْرَهْ لَهُ ما تکْرهُ لَها، و لا نَظْلِمْ کَما لا تُحِبُّ أن تُظْلَم، ( نهج البلاغه صفحه ی 912 ).
21- « همه کس را دندان به ترشی کند شود مگر قاضیان را که به شیرینی.
« قاضی چو برشوت بخورد پنج خیار *** ثابت کند از بهر تو ده خربزه زار »
( گلستان سعدی چاپ فروغی صفحه ی 196 )
22- نهج البلاغه، جزء پنجم، صفحه ی 1000 تا 1025. ادب الکبیر ابن مقفع ترجمه ی شیخ مهدی قائینی متن و ترجمه ی با عهد نامه ی مالک اشتر در یک جلد، 16-1315. مولوی ضمن قصه ی صوفی و قاضی ( چاپ نیکلسن، دفتر ششم صفحه ی 358 ببعد ) فرماید:
هست قاضی رحمت و دفع ستیز *** قطره ای از بحر عدل رستخیز...
نایب حق است و سایه ی عدل حق *** آینه ی هر مستحق و مستحق
پیرامون اهمیت شهادت در امر قضا و وظیفه ی وجدانی قاضی و تکلیف قانونی گواه که حقگوئیست و همچنین ضرورت توجه قاضی به امکان شهادت کذب و برحذر بودن از غرض ورزی مغرضین این کلمه ی حق را از همان حق پرست نامی بشنوید:
حق شاهی که جز او معبود نیست *** پیش او زاری کس مردود نیست
گر هزاران مدعی سر بر زند *** گوش قاضی جانب شاهد کند
قاضیان را در حکومت این فن است *** شاهد ایشان را دو چشم روشن است
مدعی دیده است اما با غرض *** پرده باشد دیده ی دل را عرض
حق همی گوید غرض را ترک کن *** تا قبول افتد ترا با ما سخن
کاین غرضها پرده بر دیده شود *** بر نظر چون پرده پوشیده شود
پس نبیند جمله را باطم و رم (*) *** حبک الاشیاء یعمی و یصم
نام حق عدلست و شاهد آن اوست *** شاهد عدل (**) است زین رو چشم دوست
* در حاشیه ی مثنوی چاپ بصیرالملک طم و رم مال کثیر ترجمه شده است.
** شاهد و عدل از اسماء خداست و اسماء مظهر می خواهد و مظهر این دو اسم چشم پیغمبراکرم را دانسته اند و دانش را اسم اعظم.
23- لا تکن عبد غیرکَ و قد جعلک اللهُ حُرّاً.
24- قُل إنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی اِلیّ: سوره ی الکهف ( 106/18 ) و سوره ی فصلت ( 541 ).
25- لا تَکُونَّنَ علیهم سَبُعاً ضاریاً تَغتَنِمُ أکْلَهُمْ فَإنَّهُمْ صِنْفان إمّا أخٌ لَکَ فی الدّینِ و إمّا نظیرٌ لَکَ فی الخلقِ ( نهج البلاغه صفحه ی 984 ). حتی در جامع الصغیر سیوطی مرویست که رسول اکرم مردی را دید که بر صورت اسب خود تازیانه می زد. فرمود به جرم همین کار جای تو در دوزخ است.
26- فَبَشِّرْ عبادِ الّذینَ یَسْتَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أحسَنُه: سوره ی الزمر ( 18/39 ).
27- لَکُمْ دینُکُمْ وَلیَ دین ( سوره ی 109- آیه ی 6 ).
28- لا إکْراهَ فی الدّین: سوره البقره ( 256/2 ): قرآن مجید، ترجمه و تفسیر از آقای زین العابدین رهنما، 1346.
28- إدْرَأو الحُدُودَ بِالشُّبُهاتِ مَا استْتَطَعْتُمْ، فَإِنَّ وَجَدْتُمْ لِمُسلِمٍ مَخرَجاً فَخَلُّوا سَبیلَهُ، فَإنَّ الاِمامَ لاَنْ یُخطئِی فِی العفوِ خَیْرٌ مِنْ أن یُخطئِیَ فی العُقُوبَةِ.
30- لا یُکَلِّفُ نَفساً إلّا وُسْعَها ( سوره ی سوم، آل عمران آیه ی 286 ) قاعده ی رفع عسر و حرج و حکمت شریعة سهلة و سمحة البیضاء آسانی کارها و گذشت است.
31- یُریدُ اللهُ بِکُمُ الیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ العُسْرَ ( سوره ی دوم آیه ی 158 ).
32- دکتر اسلامی ندوشن، محمدعلی، یادی از حقوق بشر، مجله ی یغما، شماره ی دوم، 1347- حقوق بشر تألیف دکتر مهدی ابوسعیدی با مقدمه ی سناتور دکتر متین دفتری استاد دانشگاه تهران- همچنین حقوق بشر در کتاب امام علی تألیف جرداق.
33- کُلُّکُمْ راع و کُلّکُمْ مسئُولٌ عَن رَعیّته.
34- وَ شاوِرهُم فی الامر ( آل عمران آیه ی 153 )، وَامْرُهُم شوری بَیْنَهُم ( سوره ی 42 شوری آیه ی 38 ).
35- أِقرأ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ ( سوره ی 96- آیه ی اول ).
36- ن و القلم و ما یَسطُرون ( سوره ی 68- آیه ی اول ).
37- طَلَبُ العلم فریضةٌ علی کُلّ مُسلمٍ و مسلمةٍ ( غوالی اللئالی تصنیف ابن ابی جمهور احسائی ) یا ... علی کلّ مؤمنٍ و مؤمنةٍ.
38- اُطلبوا العلم مِنَ المَهدِ الی اللّحْدْ یا حدیث دیگر:
39- اُطلبوا العِلم وَلو بالصّین.
40- سیره ی ابن هشام، جلد اول:
Ibn Hisham ( d. 218 ), al-Sira, ed. Wustenfeld, 2 parts, Gottingen, 1858-9.
41- ما اَکْرَم النَّساء إلّا الکریم و ما اَهانَهُنَّ إلّا اللّئیم ( حدیث نبوی ).
42- سورة الحجرات ( 13/49 ): کسانی نزد خدا بزرگوارترند که پرهیزکارتر باشند.
43- سورة ص ( 38)، آیه ی 25.
44- « نخستین خلیفه یی که این وظیفه را به امیران و والیان خویش تفویض کرد عمر بود که ابوالدرداء را در مدینه و شریح را در بصره و ابوموسی اشعری را در کوفه به منصب قضا برگماشت و آنان را در این پایگاه شریک خود ساخت. عمر در این باره نامه یی به ابوسوی نوشت که شهرت فراوان یافته است ... » ( جلد اول مقدمه ی ابن خلدون ). و نیز رجوع شود به مقاله ی مارگولیوث در مجله ی انجمن سلطنتی آسیائی سال 1910 میلادی در موضوع دستور عمر به قاضی:
D.s. Margoliouth, Omar"s Instructions to the Kadi ( Journal of Royal Asiatic Society, 1910, 1, 307-326 ).