از قوانین عجیب چنگیز خان مغول چه می دانید؟

چنگیزخان دستور داد عادات وآداب قوم را که به علّت بیسوادی نامدوّن بود با اصلاحاتی چند بخطّ اویغوری مدوّن سازند. قوانین و احکامی نیز که به زبان مغولی یاسا نامیده می شود بدان افزود.
شنبه، 1 آبان 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از قوانین  عجیب چنگیز خان مغول چه می دانید؟
یکی از افراد سفّاک مغول تموچین (1) بود که بعد چنگیز (2) نام گرفت. آغاز تاریخ سیاسی مغول با نام این مرد خونریز توأم است. روزی که این تازیانه ی قهر الهی دیده به جهان گشود به روایتی لخته ای از خون بسته و دلمه شده در چنگ داشت. به فال بد گرفتند و سرنوشت او را در خونریزی دیدند. آن پیشگوئی به حقیقت پیوست (3). روزی دیگر که این طعمه ی تلخ و زهرآگین به کام تاریخ خاورزمین فرو رفت به گاهنامه ی میلادی 65 سال داشت. برمُهر خود کلماتی بدین مضمون کنده بود: خدا در آسمانست و مظهر قدرت او در روی زمین خاقان امپراطور بنی نوع انسان است.
چنگیز همه ی طوایف جنگجو را که پیوسته در ستیز بودند به سال 1204 میلادی زیر لوای واحدی درآورد و مطیع و منقاد خود ساخت. سپس به جهانگشائی پرداخت. نخست برای باز کردن راه بازرگانی قدیم ایران و چین که معروف به راه ابریشم است همّت گماشت. یکی از عمال سلطان محمّد خوارزمشاه تنی چند از تجّار مغول را به طمع مال یا به اتهام جاسوسی بکشت. چنگیز برآشفت و درصدد بازخواست برآمد. ایلچی یا فرستاده ی خان مغول شکایت نزد خوارزمشاه برد ولی به حکم شاه به قتل رسید. شهریار قهّار مغول را این رفتار ناهنجار خشمگین ساخت. آتش خشم و غضب او وقتی شعله ور گردید که خوارزمشاه به خیال تسخیر چین افتاد و چنگیز به کین او برخاست و به ممالک اسلامی حمله برد. اکثر کشورهای آسیا و اروپا از آن سیل مهیب برکنار ماندند. کشور ما نیز زیر پای لشکریان چنگیز پایمال شد ( 616 تا 621 هجری ).

سلطان محمّد خوارزمشاه که قلمرو ایران را در قبضه ی تصرّف داشت در کنار رود سیحون با جلوداران سپاه چنگیز روبرو شد. شکست خورد و فرار اختیار کرد (4). سپاهیان خونخوار به هر جا روی آوردند آبادیها را ویران و مردم را قتل عام کردند. سوختند و کشتند و هرچه بود به تاراج بردند.

بعضی از مورّخان را عقیده آنست که معدودی از دانایان و پرهیزکاران هر قوم را چنگیز گرامی داشت ولی گروه بیشماری را به دیار عدم فرستاد. سلطان جلال الدّین خوارزمشاه در سنه ی 618 هجری در کنار رود سند با چنگیز مصاف داد و مغلوب شد.

شرق شناس نامی امریکائی هَرولْد لَمْ (5) نویسنده ی کتاب چنگیزخان می گوید: نیّت چنگیز ویرانی مراکز تمدّن بود. زبده ی اهل علم و فن را برای خدمت به چادرنشینان صحراگرد مغول برگزید. مسلمانان و مسیحیان قفقاز و اهالی جنوب روسیّه را که از نژاد اسلاو بودند نیست و نابود کرد. سمرقند و هرات با خاک یکسان شد. قرنی از فجایع مغول گذشت تا بار دیگر فرهنگ اسلامی جان گرفت.

مخوف ترین جهانگشائی که مادر دهر بعرصه ی وجود آورد چنگیز بود. صاعقه ی وحشت زا بود. تازیانه ی عبرت بود. نیمی از دنیای آن عهد زیر سّمّ ستوران مغول به لرزه درآمد. از جلگه های بیروح مغولستان مردی سرکش و غارتگر بسان تیر شهاب بر قلم عالم نشست. پشت سلحشوران و بهادران اروپا را شکست. سپاهیانش در یک نبرد یکصد هزار تن را به خاک هلاک افکندند. به هر شهری گام نهادند دود و خاکستر شد. با ایجاد خوف و وحشت سکون و آرامش مرگ آسا پدید آمد. گفته شد اگر دوشیزه ای با بدره ای از زر در قلمرو امپراطوری او از یک سوی مرز به سوی دیگر سفر کند هیچ گزند و آسیبی نبیند. بزرگترین لذّت او این بود که دشمن به زانو افتد. آنگاه احشام و اموال او را بستاید و شیون و زاری زنان را بشنود.

ضمن داستان فتح بخارا چنگیز گفت: « ای قوم بدانید که شما گناهان بزرگ کرده اید و بزرگان شما به گناه مّقدّمند. از من می پرسید که این سخن به چه دلیل می گویم. به سبب اینکه من عذاب خدایم. اگر از شما گناهان بزرگ نیامدی. خدای بزرگ چون من عذابی بر شما نفرستادی. » (6)

از استیلای مغول و آثار خانمان سوز آن هرچه گفته شود کم است. بر ایران و چین و ماوراء النهر و بین النّهرین و بسیاری نقاط دیگر تاختند، دانشمندان را کشتند، کتابها را هم سوزاندند، ولی فرزندان چنگیز در برابر تمدّن اقوام مغلوب به زانو درآمدند. ناگفته نماند که بسیاری از آداب و رسوم مغول به جا ماند و تا حدودی سرایت کرد. چنگیز و اعتقابش در چین و ماوراء النهر و ایران نزدیک دویست سال فرمانروائی داشتند.

از جمله عادات آنها چادرنشینی و ییلاق و قشلاق و اختیار زنان و همخوابگان بیشمار بود. پس از مرگ مغول زنان و همخوابگانش به استثنای مادر به پسر ارشد می رسید. به کشتی گیری و مشت زنی و شکار علاقه ی فراوان داشتند. از سحر و جادو می ترسیدند. جماعتی از آنها مدعّی بودند که سنگهای مخصوص را به هم می مالند و به کمک اوراد و اذکار می توانند برف و باران نازل کنند. امّا طبق مادّه ی 21 یاسای چنگیزی جادو گر محکوم به مرگ بود.

میرخواند صاحب روضة الصّفا گوید یکی از عادات چنگیز و فرزندانش این بود که « در زیادتی تعریف و القاب نکوشند، بلکه منشیان را از نوشتن آن منع کنند و هرکه بر تخت نشیند یک لقب در او افزایند، مثل خان یا قاآن و زیاده از این نگویند و ننویسند (7). »
 

یاسا

چنگیزخان دستور داد عادات وآداب قوم را که به علّت بیسوادی نامدوّن بود با اصلاحاتی چند بخطّ اویغوری مدوّن سازند. قوانین و احکامی نیز که به زبان مغولی یاسا نامیده می شود بدان افزود. سپس فرمود بر طومار بنویسند و ثبت دفتر کنند و در خزانه نگاه دارند. این مجموعه را یاسانامه ی بزرگ یا « تونجین » نامیده اند که بمعنی احتیاط کردن و یقین دانستن است (8). کلمه ی یاسا از ریشه ی مغولی و در اصل بحکم و فرمان شاه اطلاق می شد ولی چون یاسانامه ی چنگیز بیشتر درباره ی کیفر لغزشها و تبهکاریهاست و برای اغلب جرائم حکم اعدام می دادند، از اینرو لفظ یاسا با مرگ و قتل مترادف شده است. گاه کلمه ی « یوسون » را در بعضی تواریخ به معنی راه و رسم زندگانی آورده اند.

طبق تحقیقات دارِسْتْ نویسنده ی فرانسوی تاریخ حقوق که سمت مستشار افتخاری دیوان کشور فرانسه را داشته است (9)، « در سال 1205 میلادی پس از فتح چین چنگیز مموعه ی قوانینی مشتمل بر مقرّرات نظامی و اداری و حقوق و جزائی منتشر ساخت. اصل مجموعه حتّی ترجمه ی آن که به زبان چینی تهیّه شده بود در دست نیست. آنچه از اصول آن مانده روایاتیست که مُرسلین اروپائی و مورّخان عرب و ایرانی و ارمنی نوشته اند. در سال 1369 میلادی به فرمان امپراطور چین (10) مجموعه ای از جمیع اسنادی که مغول در چین باقی گذاشته بود تهیّه شد. این اسناد بیشتر مربوط به مقرّرات اقتصادی و نظامی و جزائی آنهاست. مجموعه ی اسناد بنام یُوئن شه (11) معروف است و چندین نسخه از آن در پاریس موجود است، ولی به هیچ یک از زبانهای اروپائی حتی به زبان فرانسه هم ترجمه و تجزیه و تحلیل نشده است. قسمت قوانین جزائی آن که برای چینی ها نوشته شده ظاهراً بیشتر از قوانین چین متأثّر بوده است تا قوانین مغول. »

عباس اقبال آشتیانی، استاد فقید دارالمعلّمین عالی و دانشگاه تهران، درتاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا اعلان مشروطیّت (12) می نویسد: « یاسانامه ی چنگیزی در میان مغول فوق العاده محترم و مقدّس بوده و هیچکس جرأت تخطّی از مضامین آن را نداشته و مغول به درجه ای که مسلمین به قرآن مجید احترام می گذارند آنرا عزیز می دانسته اند. یاساهای چنگیزی حتّی بعد از برافتادن سلطنت اولاد او از ایران از طرف تیموریان نیز مورد احترام و رعایت بوده و در موقع باردادن و سیاست و قضا و غیره بر طبق آن عمل می نمودند. »

بیست و دو مادّه از مواد قانون چنگیز در کتاب هَرولْدْ لَمْ به زبان انگلیسی مندرج است. ترجمه ی این کتاب بقلم استاد فقید دانشگاه تهران شاد روان رشید یاسمی در بهمن ماه سال 1312 هجری شمسی از طرف کمیسیون معارف انتشار یافته است.

مجموعه ی کامل یاسا به دست این خاورشناس نرسیده و آنچه گردآورده است مُقتبس از کتاب پتیس دولاکروا (13) و مستخرج از تواریخ ایران و سیاحت نامه های بیگانگان است که با تجدیدنظر در ترجمه ی یادشده در اینجا نقل می شود (14): 

1- فرمانست که همه بخدای یکتا ایمان داشته باشند، خدائی که آفریننده ی زمین و آسمان است، یگانه ای که بمشیّت و اراده ی خود زندگی می بخشد و می گیرد. بیکی دارائی می دهد. بدیگری نمی دهد، و بر همه چیز توانا و قادر و علی الاطلاق است. ( هَروْلْد لَمْ گوید این قسمت از قانون چنگیز از آثار تعلیمات مسیحیان نسطوریست ولی هرگز انتشار نیافت زیرا نمی خواست آتش عناد و اختلافات مذهبی را میان اتباع خود شعله ور سازد ).

2- پیشوایان دین، واعظان، راهبان و آنانکه خود را وقف اعمال مذهبی کرده اند و مؤذّنان مساجد و پزشکان و غسّالان از خراج باید معاف باشند.

3- قدغن است که هیچکس بعنوان امپراطور اعلام نشود، مگر آنکه قبلاً از طرف شاهزادگان و خوانین و افسران ( فرماندهان ) و سایر اعیان در مجلس مشاوره ی عمومی به این مقام انتخاب شده باشد. متخلّف مستوجب اعدام خواهد بود.

4- روساء ملل و طوایف تابعه ی مغول از داشتن عناوین و القاب افتخاری ممنوعند.

5- صلح کردن با پادشاه یا شاهزاده ی قوی که مطیع نشده باشد ممنوع است.

6- حکمی که افراد قشون را به دسته های ده و صد و هزار و ده هزار نفری تقسیم می کند باید حفظ و رعایت شود. این ترتیب را فایده آنست که تجهیز لشکر در مدّتی کوتاه صورت می گیرد و واحدهای فرماندهی ایجاد می گردد.

7- بمحض آغاز جنگ هر یک از سپاهیان باید اسلحه ی خود را از دست افسری که مستحفظ آنست بگیرد و سلاح را بخوبی نگاهدارد و پیش از نبرد افسر معاینه کند.

8- غارت کردن دشمن پیش از صدور اجازه از مقام فرمانده لشکر قدغن و متخلّف مستوجب اعدام است، و لکن پس از آنکه این رخصت داده شود افراد با افسران در فرصت ( برای چپاول ) تفاوتی نخواهند داشت، و سرباز حق دارد هرچه به چنگ آورد برای خود نگاهدارد، بشرط آنکه سهم معیّن ( از غنائم ) را به تحصیلدار امپراطور بپردازد.

9- برای تمرین افراد سپاه در هر زمستان شکار بزرگی ترتیب داده خواهد شد. به این سبب از فروردین تا آبانماه ( مارس تا اکتوبر ) کشتن گوزن و غزال و آهو و بز کوهی و خرگوش و گورخر و بعضی طیور برای همه ی افراد امپراطوری ممنوع است.

10- بریدن گردن حیواناتی که برای خوردن کشته می شوند ممنوع است. صیّاد باید حیوان را ببندد و سینه اش را بشکافد و قلبش را به دست خود بیرون آورد.

11- خوردن خون و احشاء حیوانات که سابقاً ممنوع بود از این پس مجاز است.

12- ( صورتیست از امتیازات و مصونیّتهای روساء و مأموران و فرماندهان امپراطوری جدید ).

13- هر کس به میدان جنگ نرود باید تا مدّتی برای امپراطوری کار کند.

14- مرتکبین سرقت یک اسب یا یک نر گاو اخته یا اشیائی که همین قیمت را داشته باشند محکوم به مرگ می شوند و اجساد آنانرا باید دو پاره کرد. سارقین اشیائی که این ارزش را ندارد به تناسب قیمت مال دزدی مستوجب هفت یا هفده یا بیست و هفت یا هفتصد ضربه چوب خواهند بود، و لیکن ممکن است با پرداخت نه برابر بهای اموال مسروقه از این کیفر رهائی یابند.

15- هیچکس از امپراطوری نمی تواند مغولی را به نوکری یا غلامی خود درآورد. به استثنای مواردی که بنُدرت پیش آید همه ی مردان باید در خدمت نظام باشند.

16- برای جلوگیری از فرار بردگان بیگانه دادن پناه و غذا و لباس به آنان قدغن و تخلّف کننده مستوجب اعدام است. هر کس برده ی گریخته را ببیند و او را نزد صاحبش نیاورد به همین مجازات خواهد رسید.

17- مطابق قانون ازدواج هر مردی باید زن خود را بخرد و مواصلت میان اقوام در درجه ی اوّل و دوّم قرابت ممنوع است. گرفتن دو خواهر یا داشتن چندین صیغه حلال است. زنان باید به نگاهداری و مراقبت اموال و اثاثه ی خانه بپردازند و به میل خود خرید و فروش نمایند. شغل مردان فقط شکار و جنگ است. اولاد نخستین زن بر اولاد دیگر رجحان دارد و وارث تمام دارائی می شوند.

18- زنا مستلزم قتل است و زانی را می توان بیدرنگ کشت.

19- اگر دو خانواده بخواهند مواصلت کنند و اطفالشان صغیر باشند عقد مزاوجت را می توان میان کودکان جاری کرد مشروط بر اینکه یکی از اطفال پسر و دیگری دختر باشد. اگر اولاد آنها مرده باشند باز هم می توان عقد زناشوئی را بست.

20- هنگام رعد و برق آب تنی و رختشوئی در آب جاری ممنوع است.

21- جاسوسان و کسانی که به دروغ شهادت دهند و مرتکبین اعمال زشت و جادوگران محکوم به مرگ هستند.

22- افسران ( مأموران ) و رؤسای قبایل که به وظایف خود عمل نکنند یا از طرف خان احضار شوند و سرپیچی کنند باید بقتل برسند، علی الخصوص در ولایات دورست. اگر خطای آنها سنگین نباشد باید شخصاً به حضور خان بیایند.

این بود نمونه ای از قوانین چنگیزی که از کتاب پتیس دولاکروا (15) ترجمه شد. این شخص مجموعه ی کامل یاسای چنگیز خانی را نتوانسته است بدست بیاورد و این بیست و دو مادّه را از منابع مختلف گرد آورده است، منابعی مانند تاریخ نویسان ایرانی و سیاحت نامه های دو راهِب بنام روبروکیس (16) و کارپینی (17) و بنابراین صورت مواد فوق ناقص و از منابع خارجی استخراج شده است. علّت وضع مادّه ی دهم گویا رسومی بوده است که درباره ی طرز کشتن شکارهای حلال گوشت میان مردم وجود داشته است. باز طبق نظر مؤلّف کتاب چنگیزخان مادّه ی یازدهم ظاهراً برای تهیّه ی وسیله ی ارتزاق بهنگام قحطی وضع شده است. درباره ی آب تنی و رعد و برق ( مادّه ی بیستم ) روبرو کیس رهبان چنین توضیح می دهد که مغولان از رعد و برق سخت در وحشت بودند و مُراد از وضع این مادّه این بود که بهنگام رعد و برق خود را به رودخانه ها و دریاچه ها نیفکنند. و نیز روایت شده است که مغولان سخت خرافاتی بودند و تصور می کردند تلاطم آب سبب صاعقه است.

پتیس دولاکروا می نویسد تیمور لنگ یاسای چنگیزی را رعایت می کرد و با بر مؤسّس سلسله ی مغولان هندوستان می گوید: اجداد و خاندان من همیشه قوانین چنگیز را مانند احکام مقدّس واجب الرّعایه دانسته اند و در محافل و مجالس رسمی و اعیاد و پذیرائیها و نشست و برخاستها هرگز بخلاف مقرّرات چنگیز رفتاری نکرده اند ( خاطرات بابر امپراطور هندوستان، چاپ اِرسکین ولیدن 1826، صفحه ی 202 ) (18).

در مرکز بیابان خشک گوبی و اُردوگاه چنگیز معابد قدیم و مساجد سنگی مسلمین و کلیساهای چوبی و کوچک عیسویان نسطوری ابتدا دوشادوش هم قرار داشت و مادام که قوانین یاسا و مقرّرات اردوی مغول را رعایت می کردند همه آزاد بودند. بهر نحوی بخواهند به عبادت پردازند. ولی سرانجام یاسا را جانشین قرآن کرد و ظاهراً گفته بود فقط یک خورشید در آسمان است و یک خاقان روی زمین- فقط یک خاقان.

با اینکه چنگیز شخصاً مردی تندخو و سریع الغضب بود اتباع خود و مغولان را از پرخاشجوئی با یکدیگر منع کرد. یک گناه را نمی بخشید و آن اطاعت غیر بود. دستور داد نام او و فرزندانش را با خط زرین بنویسند و هر کس با احترامات کامل نام او را به زبان نراند کیفر یابد. هَرولْد لَمْ گوید اگر یک روان شناس به مجموعه ی یاسا نظری بیفکند هدف اصلی این قوانین را سه چیز تشخیص می دهد:
1- اطاعت از چنگیزخان.

2- اتّحاد قبائل چادرنشین.

3- مجازات بیرحمانه ی خطاکاری. طوایف ترک و مغول پس از آنکه چنگیز را به ریاست برگزیدند نخستین بار بعد از چندین قرن متّحد شدند. و در منتهای حرارت و شور خود معتقد بود که چنگیزخان در واقع فرستاده ی خداست.

اگر شخصی را به گناهی متّهم می کردند مقصّر محسوب نمی شد مگر اینکه حین ارتکاب جرم مشهود دستگیر شود و نیز باید در نظر داشت که میان مغولان که قومی بیسواد بودند عهد و پیمان و قول شفاهی امری مقدّس و محترم بشمار می آمد.

درباره ی فرمانبرداری این قوم چنین روایت کنند که افرادی بپای خود آمده و از خان مجازات و سیاست خود را خواسته اند. کارپینی جهانگرد عیسوی می گوید: « مغول بیش از هر ملّتی رئیس خود را اطاعت می کند و احترام فوق العاده نسبت به او به جا می آورد. هرگز چه در گفتار چه در کردار رئیس خود را فریب نمی دهد. بندرت نزاعی میان آنها واقع می شود. قیل و قال، جار و جنجال، ضرب و جرح و قتل میان خودشان هرگز روی نمی دهد. در هیچ نقطه ای راهزنی و سرقت وقوع نمی یابد، چنانکه خانه ها و ارّابه های پر از اشیاء نفیس را بی قفل و بست می گذارند و می روند. هرگاه حیوانی از رمه دور شود هر کس آنرا بیابد رها می کند یا می برد و به مأمورینی که موظّف بحفظ رمه و یافتن چهارپایان گمشده باشند می سپارد. افراد این قوم میان خودشان پای بند ادب و احسانند و هر زمان ارزاق کم شود آنانکه دارند نیازمندان را در مال خود رایگان سهیم و شریک می کنند. به هنگام محرومیّت و نیازمندی مغولان بسیار صبورند. مثلاً بعد از یکی دو روز گرسنگی باز هم آواز می خوانند و تفریح می کنند. در سفر از سرما و گرما نمی هراسند و سختی را بر خود هموار می کنند و شکایتی بر زبان نمی آورند. در عین مستی با هم در نمی افتند. مستی و می خوارگی از اموریست که میان ایشان مایه ی سرفرازیست. چنانچه بر اثر افراط در باده گساری حال تهوّع و غثیان بمی زده ای دست دهد او را بمی دارو و درمان کنند. در برابر اقوام بیگانه سری پُر تکبّر دارند و همه را خوار و حقیر می شمرند. دوک بزرگ روس و فرزند پادشاه گرجستان و بسیاری از پادشاهان را در دربار امپراطور دیدیم که هیچگونه احترام و عزّتی نداشتند. حتّی تاتارهای فرومایه ای که مأمور ملازمت و همراهی آنها بودند همیشه پیاپیش آن اسیران عالی نسب حرکت می کردند و برتر از آنها می نشستند. مغولان چون با بیگانگان روبرو شوند زود به خشم می آیند و در مکر و حیله به حدّی مهارت دارند که باورکردنی نیست. اقوام دیگر را بیرحمانه می کشند و کشتار را هیچ می دانند. »

از قوانین  عجیب چنگیز خان مغول چه می دانید؟

یکی از آثار یاسا اینست که مغولان باید یکدیگر را یاری کنند و دیگران را قتل عام. طوایف مغولستان تشنه ی جنگ بودند و کینه های دیرین را در دل داشتند. برای حفظ اتّحاد آنها چاره جز این نبود که همه را به جنگ دشمن خارجی وادارند زیرا اگر به حال خود می گذاشتند به عادت قدیم به جان هم می افتادند و برای تصرّف غنائم و مراتع یکدیگر را نیست و نابود می کردند.

مواد دیگری نیز از یاسای چنگیز استخراج شده است که در بعضی موارد با آنچه قبلاً بیان گردید اندکی اختلاف دارد (19) مثلاً در ماده ی اوّل نسبت به آزادی عقیده واضح و آشکار می گوید همه ی مردم در صورت اعتراف به یگانگی خدا از آزادی عقیده برخوردار می شوند. و در مادّه ی دوّم مقرّر است فرمانروا باید از اولاد ذکور نسل چنگیزخان باشد و در مادّه ی هفتم تمام افراد غیرجنگی مجاناً بکارهای عامّ المنفعه یاری کنند و در مادّه ی یازدهم ساکنین ایالات کیودون مانند گذشته حق داشته باشند زنان خود را به میهمانان خود تسلیم کنند و در مادّه ی چهاردهم مجازات اعدام درباره ی کسانی که حکم ناحق به نفع خود صادر کنند و در مادّه ی پانزدهم ترخانها ( که لقب خاصّی است ) از هر وظیفه و مأموریّتی معاف هستند و بتوانند هر گناهی را نه بار بدون کیفر مرتکب شوند و هر غنیمتی را بدون پرداخت عُشریّه به دست آورند و هر زمان بخواهند نزد امپراطور شرفیاب شوند.
 

هُلاگوخان

سرسلسله ی ایلخانان هُلاگوخان نوه ی چنگیز در سنه ی 653 هجری ( 1256 میلادی ) به ایران آمد. قلاع اسمعیلیّه را فرو کوفت. خزائن و ذخائر اَلَموت را میان قشون خود تقسیم کرد و بساط آن طایفه را برچید. خواجه شمس الدّین محمّد جوینی صاحب دیوان را که از فضلای ایران بود به وزارت برگزید. خواجه نصیرالدین طوسی از اعاظم دانشمندان ایران را گرامی داشت. بغداد را گرفت و خلیفه ی مستعصم را کشت و خلافت عبّاسی منقرض گشت. موصل و شام را مسخّر کرد و مراغه را پایتخت خود قرار داد. بر ایران و شام سلطنت کرد. در فلسطین از نیروی مصر شکست خورد و این نخستین بار بودکه مهاجمین مغول به چنین مقاومتی برخورد کردند (20).

به سال 663 هجری قمری ( 1265 میلادی ) در مراغه پیمانه ی عمرش پُر شد و به کام اجل فرو رفت (21).

روزی رسید که سلاطین مغول اسلام آوردند و حتّی به ترویج شریعت کوشیدند و زیردست ایرانیان اندکی تربیت شدند.
 

غازان

پس از مرگ هُلاگو سلطنت به غازان رسید و به دیانت اسلام گروید. خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی صاحب کتاب جامع التواریخ رشیدی را منصب وزارت و صدارت داد. بر آن شد که هرج و مرج دستگاه مغول را پایان دهد و ایران را از سُلطه و سیطره ی خاقان مغولستان بیرون آورد و استقلال ایران را بازگرداند. عدالتخانه ای ترتیب داد و قوانینی وضع کرد که سلاطین بعد همواره رعایت کردند.

غازان نواده ی چنگیز بود. در 670 هجری ( 1271 میلادی ) دیده به جهان گشود. در بیست و چهار سالگی زمام امور را به دست گرفت. ده سال بیش نداشت که پدرش أرغون او را به حکومت خراسان گماشت و امیر نوروز را به سرپرستی او مأمور ساخت.

پروفسور براون در جلد سوّم تاریخ ادبی خود می گوید امیر نوروز که اسلام آورده بود سبب شد غازان هم اسلام آورد ( چهاردهم شعبان 694 هجری= 19 ژوئن 1295 میلادی ) و به تبعیّت غازان ده هزار تن از مغولان پیرو اسلام شدند. چهار ماه بعد به حکم او امیرنوروز کلیساها و کنیسه ها و بُتکده های تبریز را ویران کرد. سکّه ی جدیدی بنام اسلام زدند. دو سال بعد امراء مغول بجای کلاه تاتاری دستار اسلامی بسر نهادند. باز سالی دو سپری گشت و ربا که در اسلام حرام است به دستور غازان قدغن شد. عدّه ی زیادی از بزرگان مغول و طبقات دیگر آن طایفه که از تغییر کیش غازان ناخشنود بودند برآشفتند. دسیسه ها کردند شورشها برانگیختند و به روایت حبیب السّیر این فتنه و آشوب بقتل پنج تن از شاهزادگان و سی و هفت تن از امراء مغول منتهی گشت.

براون با اشاره به روایت قاضی سیّدنورالله شوشتری که غازان را از شیعیان شمرده (22) و با توجه به اینکه حرم مطهّر کربلا را با هدایای خود غنی ساخت، و همچنین به روضه ی امام هشتم علی بن موسی الرضا نذور موقوفاتی تقدیم کرد، می گوید امّا اینکه تشرّف او بدین اسلام تا چه اندازه مبنی بر ایمان و اعتقاد باطنی و خلوص نیّت بود یا تا چه اندازه معلول مصلحت سیاسی، از مسائل قابل بحث است، ولی به هر صورت مسلمانی او برای ایران نعمت و موهبتی بود (23).

هنگامی که غازان اسلام آورد عهد و پیمان خود را نسبت به خان بزرگ در شرق اقصی شکست و از تبعیّت او سربپیچید، چه تا آن زمان ایلخان مغول طبق اصول ملوک الطوایفی و تیول جزء دست نشاندگان خاقان مغولستان و چین شمرده می شد، ولی به دست غازان رشته ی بستگی یکسره گُسست و کاملاً مستقل گشت و بالطّبع عبارت روی سکّه ها نیز تغییر یافت (24).
 

یرلیغ غازانی

تعلیمات غازان خان به قاضی مفصّل است. از آن جمله نکاتیست مربوط به مرور زمان که عیناً نقل می شود تا به سبک انشای آن دوران نیز توجّه شود:

« حجتهای کهنه را پیش طاس عدل حاضر گرداند و در آنجا اندازد و بشوید و دعاوی که از مدت سی سال نکرده باشند، و حجتهای کهنه که تاریخ آن پیش از سی سال باشد به موجب حکم یرلیغی و شرطی که علیحده از این باب فرموده ایم مسموع ندارد و چون چنان قباله های کهنه را پیش آورند بخصمان و مدعیان ندهد و در طاس بشوید ... » (25)

جای دیگر می نویسد:

« روزگار سلاطین ماضی و چنگیزخان در تمامت فرمانها و یرلیغها یاد کرده اند که دعاوی سی ساله نشنوند ... فرمودیم تا حجتی که مناسب شرع و راستی باشد از قضاة اسلام بستانند ... مرحوم قاضی فخرالدین هراة را فرمودیم تا صورت حجت را مسوده کرد و بر ظهر آن یرلیغ نوشته شد ... (26 ) »

در یرلیغ دیگری در باب « تأکید احکام سابقه و تمهید شرایط لاحقه » می گوید: « فرمودیم تا خطوط کافه ی قضاة ستدند که بعد از این روی دل هیچ آفریده نبینند و بیرون ازجانب حق جل وعلا هیچ جانبی را رعایت نکنند و در تنقیح دعاوی و تفتیش حجج و وثایق باقصی الغایة کوشند تا از فتنه ی تزویرات و تلبیسات رستگاری یابند و هر دعوی که از سی سال با وجود تمکن و ارتفاع موانع متعرض آن نشده باشند اگر بعد از انقضاء آن مدت دعوی کنند نشنوند چه فساد چنان دعاوی ظاهر است و شنیدن آن مستهجن و سلاطین سلجوقی بیش از این با آن معنی افتاده اند و بمدد اجتهاد ائمه ی وقت منع سماع آن کرده بعد از آن ائمه و قضاة و علما اسلام درین معنی باستقلال مکتوبات نوشته و آن حکم را مؤکد گردانیده چنانکه نسخ آن در اطراف منتشرست و یرلیغ پدران ما نیز درین باب صادر شده. و محقق دانند که در هر که ازان عدول نماید با او همان خطاب خواهد رفت که با قاضی اردبیل که چون از تنفیذ قضایای مزور مموه احتراز نکرد او را بر مهول ترین صورتی و مستشنع ترین حالتی بر شمشیر گذرانیدند. » (27)

مدّت مرور زمان در عهد ملکشاه سلجوقی نیز سی سال بوده است (28).

هاوُرْث پس از ترجمه ی قسمتهای مربوط به طاس عدل می گوید: « مطمئنّاً این ( دستور ) پیش از قانون مرور زمان ما بوده و این امریست بسیار فوق العاده. » (29)

درباره ی املاک واگذاری به لشکریان مغول تحت عنوان اقطاعات (30) غازان خان فرمانی طیّ نه مادّه صادر کرد و در مادّه ی چهار بصراحت گفت رعایا غلام و اسیر کسی نیستند (31).

جانشین او برادرش اُلجایتو بود که از سال 703 تا 716 هجری سلطنت کرد. نخستین ایلخانی که رسماً تشیع اختیار نمود اُلجایتوست که به سلطان محمد خدابنده معروف است. بعد از او نوبت به پسرش ابوسعید ملقّب به بهادر رسید که در سن سیزده یا چهارده سالگی به تخت نشست. در این دوره مذهب تشیّع که به روزگار اُلجایتو مذهب رسمی بود بار دیگر به سنت و جماعت بدل شد (32). زنان قدرت یافتند و خاتونهای ایلخان در عرصه ی سیاست کرّ و فرّی داشتند. چه سرهائی که بر سر هوسرانی و خونخواهی و کینه توزی به باد رفت (33).

ستم به روستائیان و افراد بیگناه، دست اندازی به عرض و ناموس مردم بی پناه، غارت موقوفات، همدستی معدودی قاضیان از خدا بیخبر با حکّام جور، اتّکاء زورمندان به علمای شریعت و مشایخ طریقت از صحنه های عبرت آموز آن دوران فتنه و فساد است. بیجهت عُبید زاکان در ذمّ قاضیان آن زمان و تدلیس حرام خواران نگفته است (34): « قاضی آنکه همه او را نفرین کنند. نایب قاضی، آنکه ایمان ندارد. اصحاب قاضی، جماعتی که گواهی بسلف فروشند. مال ایتام و وقف، آنچه بر خود از همه چیز مُباحتر دانند. چشم قاضی، ظرفی که به هیچ پُر نشود. حلال، آنچه نخورند. بهشت، آنچه نبینند. سعید، آنکه هرگز روی قاضی نبیند. »
 

پی‌نوشت‌ها:

1- تموچین= فولاد آبداده، در لغت چینی تموجن= فرمانروای روی زمین.
2- از آن رو که معنی چنگیزخان *** بود شاه شاهان بتوری زبان
ورا فرصت شاهی آنگاه بود *** که سالش یکی کم ز پنجاه بود
( ظفرنامه )
3- دوران زندگی او از 1162 میلادی تا 1227 میلادی ( بروایتی 624 هجری ) ضبط شده است.
4- جلد ثانی تاریخ جهانگشای جوینی در ذکر سلاطین خوارزم ضمیمه ی گاهنامه 1312.
5- Harold Lamb, Genghis khan, Emperor of all men, Garden City, New York, 1927.
6- جامع التواریخ رشیدی، جلد اول، به کوشش آقای دکتر بهمن کریمی، تهران 1338، صفحه ی 361.
7- تاریخ روضة الصفا تصنیف میرمحمد بن سیدبرهان الدین خداوند- شاه الشهیر بمیر خواند در سده ی نهم هجری، چاپ تهران، 1339، جلد پنجم صفحه ی 64.
8- تاریخ وصاف صفحه ی 560.
9- Dareste ( Rodolphe ), Etudes d"Historie du Droit, Deuxieme Série, Deuxième Edition, Recueil Sirey, Paris, 1926, p. 265.
10- Houg On
11- Yuen Che
12- جلد اول از حمله ی چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، طهران 1312 هـ. شـ. صفحه ی 78.
13- Pétis de la Croix
14- برای آگاهی بیشتر رجوع شود به فهارس مندرج در پایان کتاب هرولدلم و همچنین به صفحه ی 401 جلد دوازدهم دائرة المعارف امریکانا و دائرة المعارف بریطانیکا و روضة الصفا و جامع التواریخ رشیدی و ذیل آن و حبیب السیر و تاریخ عباس اقبال و تاریخ غازان و حافظ ابرو و طبقات ناصری و تاریخ وصاف تواریخ دیگر و نیز بمطاوی منشئات و فرمانها و تاریخ مقریزی و سیاحت نامه ی مارکوپولو و کتاب نظام اجتماعی مغول ( فئودالیسم خانه بدوش ) تألیف ولادیمیر تسف ترجمه ی دکتر شیرین بیانی، از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1345- تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان، جلد چهارم، صفحه ی 287 به بعد ( انحلال ممالک اسلامی، از چنگیز تا تیمور لنگ 807 هجری )- فهرست اسلامی کتب از منابع کتاب دکتر قاسم غنی « بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، جلد اول 1361 هـ. ق. = 1321 هـ. شـ. » و خلاصه ی تاریخ ایران تا انقراض قاجاریه تألیف نویسنده ی نامی سناتور محمد حجازی، چاپ دوم 1346.
برای بحث انتقادی پیرامون مآخذ تاریخ ایران بعد از اسلام از جمله منابع مفصل تاریخ حمله ی مغول نگاه کنید به جلد اول تاریخ ایران بعد از اسلام تألیف آقای دکتر عبدالحسین زرین کوب استاد دانشگاه تهران، از انتشارات وزارت آموزش و پرورش که قسمت کتاب شناسی آن جداگانه ضمن نشریه ی ایران شناسی کتابخانه ی پهلوی به سال 1346 انتشار یافته است.
15- Pétis de la Croix, Histoire du Grand Genghiz- can, Premier Empereur des Anciens Mogols, traduite de Plusieurs Auterus Orientaux et de Voyageurs Européens, Paris, 1710.
16- Rubruquis ( William of Rubruk ). The Journey of Society, London, 1900. ii Series, vol. iv.
17- Carpini, John of Plano. Hakluyt Society, London, 1900, ii Series, vol. iv.
18- Memoirs of Baber, Emperor of Hindustan-Erskine and Leyden, 1826, p. 202.
19- امیرخانی، دکتر باقر: تمدن تیموریان، ترجمه ی مقاله ی ل. بوآ از مجله ی آسیائی ( آوریل- ژوئن 1926 ). درباره ی قوانین و زندگی اجتماعی- قانون اسلام و قانون مغول، رجوع شود به نشریه ی دانشکده ی ادبیات تبریز، شماره ی اول و دوم سال شانزدهم، بهار و تابستان سال 1343 تبریز چاپخانه ی شفق.
20- Wilber, Donald N. Iran Past and Present, Princeton, N. J. 1948.
ایران از نظر خاورشناسان صفحه ی 39، ترجمه با حواشی بقلم آقای دکتر رضازاده ی شفق استاد ممتاز دانشگاه تهران، دیماه 1335.
21- جامع التواریخ تألیف رشیدالدین فضل الله که در سنین 700-710 تألیف شده حاوی مقدمه و قسمت تاریخ هلاگوخان از روی نسخه ی منطبعه در پاریس به سال 1836 مسیحی که کاترمر ( Quatermere ) خاورشناس فرانسوی به امر فیلیپ پادشاه فرانسه با ترجمه ی آن نشر داده است- ضمیمه ی گاهنامه ی 1313 بسعی و اهتمام آقای سید جلال الدین طهرانی 1313 هـ. شـ.
22- مجالس المؤمنین، مجلس ششم، ملوک شیعه، چاپ سنگی تهران، 1286 هجری. در جلد دوم طبع جدید این کتاب به سرمایه ی آقای حاج سید احمد کتابچی مدیر کتابفروشی اسلامیه، تهران، خیابان بوذرجمهری، جمادی الاول 1376 هـ. ق. صفحه ی 354، زیرعنوان سلطان غازان بن ارغون خان بن اباقا خان ابن هلاگوخان این شرح دیده می شود: « در سن بیست و پنج سالگی در سلخ ذی حجة سنه ی اربع و تسعین و ستمائة بر تخت موروث جلوس نموده، قبل از این در شعبان این سال بر دست شیخ ابراهیم حموی اسلام آورده قریب هشتاد هزار نفر از کبیر و صغیر مغول به تبعیت او بدان سعادت رسیدند و غازان مسمی بمحمود و برادرش خدابنده مسمی بمحمد شدند و بروجهی که حافظ ابرو در تاریخ خود تصریح به آن نموده در سنه ی اثنین و سبعماة از مذهب باطل اهل سنت و جماعت تنفر یافته به مذهب حق امامیه ی اثنی عشریه انتقال نمود و در تاریخ غازانی که تألیف نموده آورده که سبب دوستی پادشاه اسلام خلد الله سلطانه نسبت به خاندان رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و اعزاز سادات رفیع الدرجات آن بود که دو نوبت جمال با کمال خواجه ی کاینات را علیه افضل الصلوات بخواب دید و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را بمواعید خوب مستظهر گردانید و بحضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) او را تعریف نموده ایشان را با همدیگر معانقه و عقد مواخات فرمود و از آن وقت سلطان را فتوح و گشایشها دست داد و از آن جمله معتبرترین آن بود که آن همه خیرات و ضبط و ترتیب عدل و سیاست در عالم شایع گردانید ... »
23- تاریخ ادبی جلد سوم، صفحه ی 44- ترجمه ی فارسی، صفحه ی 56.
24- همان کتاب هاورث، صفحه ی 486.
25- تاریخ اجتماعی دوره ی مغول، صفحه ی 53، چاپ کتابفروشی تأیید اصفهان، 1336، مشتمل بر بخش سوم از تاریخ غازان خان و مقدمه ی جامع التواریخ و زندگانی رشیدالدین فضل الله بقلم خودش بکوشش امیرحسین جهانبگلو.
26- تاریخ اجتماعی صفحات 55 و 56.
27- تاریخ اجتماعی یادشده، صفحه ی 63 ( که مملو از کلمات مغولی و اصطلاحات مهجور است. )
28- تاریخ اجتماعی یاد شده صفحه ی 69.
29- همان کتاب هاورث صفحه ی 519 ( حاشیه ).
30- تاریخ اجتماعی یادشده، صفحه ی 123.
31- درباره ی تاریخ روابط مالک و زارع و اقطاعات نگاه کنید به کتاب دکتر لمتون چاپخانه ی دانشگاه آکسفورد 1953 میلادی:
Lambton, Ann k. s,., O. B. E., Ph.D. ( London ), Londlord and Peasant in Persia
همچنین تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سده ی هیجدهم، جلد اول تألیف و پیگولوسکایا، آ.یو. یاکوبوسکی، ای. پ. پطروشفسکی، ل. و. سترویوا، آ. م. بلنیسکی، ترجمه ی کریم کشاورز، از انتشارات مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، 1346 هـ. شـ.
32- لغت نامه ی دهخدا صفحه ی 508.
33- قصه ی عشق ورزی ایلخان ابوسعید به بغداد خاتون دختر زیبای امیر چوپان امیر الامرای ایلخان و همسر شیخ حسن جلایری داستانیست که بر هر سربازاری هست. بحکم یاسای چنگیزی همین که زنی مورد علاقه ی خان مغول قرار می گرفت شوهر ناگزیر بود او را طلاق دهد و تسلیم کند. چنین شد و چندی نگذشت که آتش هوی و هوس او را باز شعله ور گشت و دل به دلبری دیگر بنام دلشاد خاتون بست و بدست بغداد خاتون مسموم شد. بغداد خاتون را هم به جرم این خیانت کشتند. تحلیل این حادثه و نظائر آنرا در مقدمه ی دیوان خواجه حافظ شیرازی به اهتمام آقای سیدابوالقاسم انجوی شیرازی تحت عنوان « نظری اجمالی به ایران قرن هشتم- وضع حکومت و نفوذ خاتونان » بخوانید.
34- عبید، رساله ی تعریفات.
 

منبع مقاله :

صالح، علی پاشا؛ (1390)، سرگذشت قانون ( مباحثی از تاریخ حقوق، دورنمایی از روزگاران پیشین تا امروز )، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط