چيستي تربيت فلسفي و کارايي آن در تربيت ديني

در نظام آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران بسبب ويژگي اسلامي آن دستيابي به اهداف تربيت ديني از جايگاه ويژه يي برخوردار است. يکي از ابزارهاي مهمي که براي پاسخ به ترديدهاي ديني وجود دارد رويکرد عقلاني است. در
چهارشنبه، 13 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چيستي تربيت فلسفي و کارايي آن در تربيت ديني
چيستي تربيت فلسفي و کارايي آن در تربيت ديني

 

نويسندگان: ژاله کياني (1) و معصومه خيل فرهنگ (2)




 

مقدمه

در نظام آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران بسبب ويژگي اسلامي آن دستيابي به اهداف تربيت ديني از جايگاه ويژه يي برخوردار است. يکي از ابزارهاي مهمي که براي پاسخ به ترديدهاي ديني وجود دارد رويکرد عقلاني است. در اين روش بايد از تلقين و قبول بي چون و چراي مسائل دوري کرد و به بينش روي آورد. (3) در قرآن کريم بيش از سيصد آيه مستقيماً انسانها را به خردورزي و تعقل ترغيب و تشويق مي کند. استفهام قرآني نيز تأکيد چشمگير و بدون قيد و شرط بر جنبه ي عقل ورزي دارد. و از اين راه حجّيّت عقل را در نظر قرآن مي توان اثبات کرد. (4) قرآن کريم ايمان را بر پايه ي تعقل و تفکر بنا نهاده است و صراحتاً از تمام مخاطبان مي خواهد از شاهراه انديشه بفوز عظيم ايمان نايل شوند. پايه و اساس ايمان شناخت است. شناخت هم جز از راه بکار گرفتن مهارتهاي تفکر کسب نمي شود. تربيت ديني بايد در فرد تغيير نگرش ايجاد کند و اين نگرش به رفتارهاي او جهت دهد. دانستن دين و آموزه هاي ديني با تربيت ديني برابر نيست، بلکه تنها زماني که اين دانسته ها سبب تغيير نگرش شوند و چشم انداز شناختي ايجاد کنند تربيت ديني نام مي گيرند. (5) غايت رويکرد عقلاني به ترتيب ديني اين است که آنچه آموزنده از دين درمي يابد و نسبت به آن اقناع ذهني مي شود، منطبق با ظرف ذهن و استدلال عقلاني باشد. در اين فرايند، دين بيشتر در وجهي عقلاني جلوه مي کند. تنها وجوه عقلاني دين و دينداري در فرايند تربيت ديني متجلي مي شود و وجوه تعبدي دين- وجوهي که بظاهر با رويکرد عقلاني و استدلالي نمي توان علتي براي آنها ذکر کرد- مورد کم توجهي قرار مي گيرد. اما غايت تربيت ديني گذشته از عقلاني کردن پذيرش دين و پذيرش معقولانه ربوبيت، پذيرش وجوهي از دين است که جنبه تعبدي و پذيرش دارد و با قواعد عقلي و استدلالي قابل ارزيابي و سنجش نيستند. به بيان ديگر غايت تربيت ديني هم عقلانيت در پذيرش دين و هم پذيرش تعبدي احکام و گزاره هاي ديني است.

تربيت فلسفي

1- يکي از مهمترين حيطه هاي شناختيي که انسان را در تبيين فرايند تعليم و تربيت و بويژه تعيين هدفهاي مطلوب ياري مي دهد، فلسفه است. فلسفه بايد بنوعي وارد قلمرو علوم، بويژه علوم انساني شود که درک بهتر و بهره برداري مطلوبتري از يافته هاي آن داشته باشيم.
گريز اظهار مي دارد، اغلب ما تصور مي کنيم که فلسفه جز عملي بودن، همه چيز هست. اين تصور از عدم توجه به کارکرد واقعي فلسفه ناشي مي شود. اين شاخه از معرفت بشري بر درک وسيعتر و ارتباطي کلي تر تأکيد دارد، فلسفه يک معرفت آزاد است و ما بايد انتظاراتي از آن داشته باشيم که به افزايش کارايي تفکر کمک کند و نتايجي از آن بدست آورد که در کنار ساير انواع شناخت، بويژه ساير رشته هاي علمي قرار گيرد. (6) فلسفه يک مرجع يا متن مقدس نيست بلکه روشي براي بررسي مسائل و پرسشهاي خاص با شيوه هاي خاص است. هدف اصلي هر فيلسوفي اين است که ديگران را برانگيزد تا با روش فلسفي، فيلسوفانه بينديشند. (7)
در تربيت فلسفي تلاش مي شود که کودکان، تا جايي که ممکن است، بين مفاهيم رابط برقرار کنند؛ همچنين روابط و همبستگي ها را کشف کنند و بتوانند ساختارهايي را براي فهم و شناخت بوجود آورند تا از اين راه فرصتهاي بيشتري براي طرح ريزي تجربه هاي آينده در اختيار آنها قرار گيرد. هر کدام از ما الگوهاي مفهوميي از جهان داريم که طي ساليان زيادي بوجود آمده اند، چيزهايي به آن اضافه شده اند، بهم متصل شده اند و گسترش پيدا کرده اند. فلسفه را مي توان به اينصورت تعريف کرد: بکار بردن تفکر انتقادي و خلاق براي پرسشهاي مسئله برانگيز؛ مسائل فلسفي اغلب مفهومي بوده، مستلزم تحليل دقيق لغات و معاني هستند، البته ممکن است شامل جستجو در پي راه حلهاي عملي و راههاي بهتر زيستن باشند. (8)
اگر موضوع براي انديشيدن، دين يا يکي از مسائل ديني يا يکي از شاخه هاي علوم و معارف اسلامي باشد، اين نوع تفکر را تفکر ديني مي ناميم که البته بحسب شعب و شاخه هاي ديني قابل تقسيم به تفکرات ديگر است. بعقيده گلدمن (1965 ) « تفکر مذهبي از لحاظ نوع و روش با تفکر علمي تفاوتي ندارد، تفکر مذهبي بيان مختصرتر فعاليت فکري معطوف به مذهب است. » اسميت ( 1941 ) باختصار بيان مي کند که « يک کودک در زمان تولد غيرمذهبي است، چنانکه غيراخلاقي و غيرزيبايي نگر نيز هست. او هيچ يک از اين کيفيتها را در يک شکل کنشي به ارث نمي برد، بلکه آنها را بتدريج از طريق تجربه کسب مي کند. » پس اگر تفکر مذهبي، تفکري باشد معطوف به آنچه که نوع بشر از مذهب مي فهمد و تفاوتي از نظر فرايند عقلايي تفکر بکار بسته در حوزه هاي ديگر نداشته باشد، پاسخ به اين سؤال که مراحل تفکر مذهبي کدامند، اهميت مي يابد.
2- در حوزه دوم، فرايندهاي تفکر قرار دارد که الگوهاي فعاليت هستند و در گزينش، حذف، بررسي، دست ورزي و سازماندهي، شروع با تفکر خام غيرجهت دار، تفکر استقرايي، حل مسئله و تفکر خلاق ديده مي شوند.
3- در حوزه سوم، انگيزه هاي تفکر، احساسات، بازخوردها و عادتهاي فکري قرار دارد که در سطحي هيجاني کسب مي شوند و به شروع و تعيين جهت فکر کمک مي کنند.
4- در حوزه چهارم، تواناييها و قابليتهاي تفکر قرار مي گيرد. اين توانايي ها عبارتند از: عادتها، تکنيکها و راهنماهاي فکري که در بعضي موارد ممکن است کسب شوند و تحول يابند و در برخي موارد ممکن است توسط ظرفيت طبيعي محدود شوند. (9)
به اعتقاد سقراط فلسفه يک فعاليت است و براي فيلسوف شدن بايد مهارتهاي فلسفي کسب کرد و شيوه ي فلسفيدن را فرا گرفت. او معتقد بود که فلسفه براي همه است و هر کسي قادر به گفتار باشد، مي تواند مهارت فلسفي را پرورش دهد. فلسفه از ديدگاه سقراط ارزش عملي دارد و به انسان کمک مي کند تا کارش را بهتر انجام دهد و از او فرد شايسته تري مي سازد. کاوش فلسفي به کودکان کمک مي کند عقايد خود را دقيقاً بررسي کنند و از عقايد ديگران آگاه شوند و بدين وسيله نسبت به تجربه هاي خود هشيار شده و عميقاً بينديشند. (10) فلسفه روش درست انديشيدن را، راه خردمندانه زيستن و کوشش براي ساختن هستي است. آموزش روش تفکر فلسفي و انديشه درست يک ضرورت بنيادي در تعليم و تربيت است.

تربيت ديني و ويژگيهاي آن

دين بيش از هر چيز خود را بشکل نوعي جهت گيري نشان مي دهد. جهت گيري ديني نوعي موضع گيري انسان نسبت به جامعه و جهان است. جهت گيري ديني بفرد کمک مي کند تا به انتخاب سبکي از زندگي روي آورد، از اينرو دين تلقي خاصي است که بصورت مجموعه يي از جهت گيريهاي دروني، بيروني و پرسشگري بروز مي کند، اشخاصي که جهت گيري دروني ديني دارند انگيزه هاي اصلي خود را در خود دين مي يابند، نيازها هر چقدر که قوي باشند نسبت به اين انگيزه ارزش کمتري دارند، افراد داراي اين جهت گيري ديني، عقيده دارند که تعاليم ديني و تجربه هايشان از دين، از اعتقاد دروني و قلبي آنها نشئت مي گيرد. مردمي که جهت گيري بيروني ديني دارند، از دين براي رسيدن به مقاصدشان استفاده مي کنند. اين اشخاص بدليل متعددي از جمله براي ايجاد امنيت، براي توجيه خود و موقعيت، بسمت دين مي روند. (11)
مفهوم دين بعنوان پرسش تلاشي را معرفي مي کند که طي آن يک بعد حقيقي و مهم از جستجوي معنوي يا ديني مشخص مي گردد. دوناهو ابراز مي کند: « لزوم پرسش و رشد مداوم معنوي مرکز بهترين قسمت تمام سنتهاي اديان است». (12)
بک و همکاران ( 2001 ) دريافتند افرادي که جهت گيري پرسشگري دارند داراي تعهد ديني بالاتري در بعد دينداري دروني هستند.
علامه طباطبايي چنين مي گويد:
مقدمه دينداري، ايمان و اعتقاد است؛ ايمان جايگزين شدن اعتقاد در قلب است ايمان عبارت از اين است که آدمي خود را در قبول امر مقبول در امنيت ببيند و قلبش با آن تسکين و آرامش يايد و آن امر در قلبش راه پيدا کند و در آن جايگزين شود، بدون آنکه قلب مضطرب يا رويگردان شود. (13)
باتسون (1985) پرسشگري ديني که در آن يک شخص شاخصهاي مهم دينش را از نزديک مي آزمايد و همچنين تمايل فردي براي پذيرفتن پيچيدگي مسائل وجودي زندگي را مي سنجد. افراد داراي جهتگيري پرسشگري، نمي خواهند پاسخهايي قالبي را بپذيرند. در نهايت دين بشکل پرسش بدنبال آمادگي شخص در مرور عقايدش در مي آيد (14) و اگر دين بصورت يک پرسش براي شخص مطرح شود در آن زمان شخص نيازمند تفکر و شيوه هاي تفکر درست است به مهارتهاي فلسفي که منظور همان روشهاي فلسفيدن است، مي باشد که نياز پيدا خواهد کرد.
غايت تربيت ديني، گذشته از عقلاني کردن پذيرش دين و پذيرش معقولانه ربوبيت، پذيرش وجوهي از دين است که جنبه تعبدي دارد و با قواعد عقلي و استدلال قابل ارزيابي و سنجش نيستند. به بيان ديگر غايت تربيت ديني هم عقلانيت در پذيرش دين و هم پذيرش تعبدي احکام و گزاره هاي ديني است. (15)
به عقيده نگارندگان اين پژوهش در تمام نظريات فوق دينداري داراي ابعاد گوناگوني است که هر کدام از اين ابعاد اهميت خود را دارند و بفردي ديندار گفته مي شود که همه ي اين ابعاد در او رشد پيدا کرده باشند؛ ابعادي که در تربيت فلسفي و ديني مشترک است عبارتند از: جهتگيري پرسشگري، معرفت انديشي، سطح دروني دين و التزام دروني؛ همه اين ابعاد نياز به تفکر، عقلانيت و استفاده از روشهاي کارآمد فلسفي دارند.
جستجو، پرسشگري و سؤالات فلسفي ممکن است اين شبهه را بوجود آورد که افراد در طي اين مسير ممکن است دچار تغيير و تحولاتي شوند که در مسير تربيت ديني نباشد ولي تحول در معرفت ديني همچون ساير معارف بشري دو گونه است: عرضي و طولي؛ تحول عرضي آن است که فهم جديد با فهم پيشين در تعارض باشد و تحول طولي آن است که ميان فهم سابق و لاحق تعارضي در کار نيست، بلکه فهم جديد بهتر از فهم پيشين است. عمده ي تحول هم در معارف ديني و هم در معارف غير ديني بشري، از طريق تحول طولي فهم ها رخ داده و مي دهد. معرفت آدميان به شريعت و طبيعت يا تصحيح مي شود يا تکميل. همه ي سخن در تحول فهم است نه در تحول حقيقت يا در نسبيت حقيقت؛ سخن در سيلان فهم ما از همه چيز است نه سيلان همه چيز؛ فهم سخن حق امري ذومراتب است. (16)
قابليت ذاتي اسلام که در تکوين تمدن اسلامي نقش داشته است و در دوران شکوفايي اين تمدن، نظام سياسي، اجتماعي، فرهنگي با آن هماهنگ بوده است عبارتند از: تشويق و ترغيب به علم آموزي، همگاني ساختن دانش، مبارزه با جهل و بي سوادي، دعوت به ايمان توأم با عقل و بصيرت، مبارزه با جمود فکري، آزادانديشي و فراهم آوردن زمينه نقد و نقادي. (17)
دلايل عقب ماندگي و توقف رشد تمدن اسلامي در طي هشت قرن گذشته عبارت است از: نمادگرايي، ظاهرگرايي، حذف تدريس علوم و فلسفه از مدارس و خردستيزي، نکته جالب توجه اينکه خردگرايان قرن دوازدهم مغرب زمين اعتراف مي کنند که خردگرايي را از مسلمانان آموخته اند. (18)

نتيجه گيري

بزرگترين دين پژوهان دنيا کودکان هستند. شايد اين جمله در ابتدا غيرمنطقي و گزافه به نظر برسد. اما حقيقت دارد، زيرا مبناي دين پژوهي در مفهوم کودکي انسانها نهفته است، از اينرو مهمترين و مبنايي ترين پرسشها درباره ي دين در دوران کودکي انسان مطرح مي شود: من کيستم؟ از کجا آمده ام؟ چه کسي مرا به وجود آورد؟ روشن است که همواره اين سوالات و پرسشهاي اساسي و مهم هستند که راهگشايند. (19)
عقل پرورش يافته انسانهايي که از کودکي آموزش فلسفه ديده اند بقول فلاسفه ي اسلامي و افلاطون عقل جزئي نيست، بلکه عقل کلي است که به مبدأ راستين دانش متصل است و بهمين دليل قادر به درک باطن اشياء و امور است و فريب ظاهر آنها را نمي خورد. فلسفه چون بدنبال علت اصلي و اوليه امور مي گردد، اعتقاد به دين را نيز در دل خود مي پروراند، زيرا انسان از لحاظ عقلي پي مي برد که نظام هستي با عظمت خارق العاده اش امکان ندارد اتفاقي بوجود آمده باشد، بلکه داراي علت اوليه يي است که وراء آن قرار دارد. اين امر حاوي مفهوم « خدا » ست. حتي اگر مانند سقراط دانايي را مساوي با فضيلت بدانيم و خطاي آدميان را ناشي از جهل، مي توان اميدوار بود که بينش فلسفي کودکان مانع از لغزشهاي اخلاقي آنان شود.
دانش آموزان ما وقتي که اينگونه تربيت شوند نگرشي همه جانبه به زندگي خواهند داشت و از اين طريق به احساس امنيت و هدفمندي و معناداري هستي خود دست مي يابند.
فلسفه، دانشي است که به بررسي چهار نوع سؤال پرداخته است. آدمي چگونه بايد زندگي کند؟ ( ارزشها و اخلاقيات ) دانش حقيقي کدام است؟ ( معرفت شناسي ) اصول درست استدلال چيست؟ ( منطق ) و چه چيزهايي در جهان وجود دارد و ماهيت اصلي آنها چگونه است؟ ( هستي شناسي ) از اين چهار سؤال فلسفي سؤال اول تا سوم مسائلي است که حائز اهميت ويژه در تعليم و تربيت و روانشناسي تربيتي است. در روايتي از حضرت علي (عليه السّلام) نقل شده است که « خدا رحمت کند کسي را که از کجا آمدنش، کجا بودنش و بسوي چه مقصدي در حال حرکت بودنش را بيابد و بفهمد. » (20) متأسفانه همين سؤالات اساسي است که در فلسفه تعليم و تربيت در کشور ما مورد توجه اصولي و نظام مند قرار نمي گيرد و آموزش و پرورش در تدريس آنها به دانش آموزان، برنامه ي مدون و روشني ندارد. (21)
کنجکاوي انسانها چيزي جز ميل آنها به فلسفه نيست. منظور از کاربرد فلسفه در اينجا بخش عمده ي آن يعني، شناخت است؛ شناسايي که براي انسان در ابتدا از اشياء و آدمهاي پيرامونش و خودش آغاز مي شود و با گسترده تر شدن روابط وسعت پيدا مي کند. در واقع شناخت فلسفي در آغاز منحصر به هستي شناسي مي شود و بتدريج حيطه ي چگونگي شناخت را در بر مي گيرد. حيطه يي که بنحوي ناخودآگاه از ابتداي حيرت او آغاز بعمل کرده است و با توجه بشرايط و امکاناتي که در دسترس انسان قرار گرفته، رشد نموده است. حيرت، کنجکاوي و شناخت، رهنمون اين امر است که فلسفه فعاليتي عقلاني است.
مي توان اديان را نظامهاي اعتقادي حمايت کننده دانست که براي انتقال اطلاعات مطمئن درباره ي ماهيت زندگي و امکان تحقق انسان طراحي شده اند. بنظر مي آيد معنويات شکل جهاني هوش بشري باشد و مانند ساير هوشها، بتواند از راههاي مختلفي پرورش يابد، از جمله با بحث فلسفي. مي توان گفت توانايي بالقوه ي رشد معنوي و آمادگي براي مذهب بر اثر فرايندي تکاملي به ذات بشر پيوند خورده است. مذهب، جستجوي انسان براي معنا و هدف را ارضا مي کند و وسيله يي بوجود مي آورد که افراد با آن مي توانند دريابند چه کسي هستند، چرا هستند، کجا هستند و به کجا مي روند؟ سراسر وجود ما آماده پذيرش مذهب است البته نه براي محتواي خاص يک مذهب معين. هم اديان و هم عقايد ديني متنوعند و بسياري از عقايد ما تحت تأثير حوادث زماني و مکاني هستند. اديان با هم متفاوتند، شايد همه برخاسته از يک عطش معنوي مشترک باشند، ولي اعتقادات، آداب و ديدگاههايي وجود دارد که شايد بظاهر با هم در تضاد باشند. اديان مي توانند برترين شکلهاي خلاقيت انساني و رفتار اخلاقي را پرورش دهند. از آنجا که مذهب، اعتقادات بنيادي نيرومندي درباره ي موقعيت انسان در خود جاي مي دهد، لازم است کودکان فرصتي براي ابراز، در ميان گذاشتن و بررسي اين اعتقادات پيدا کنند. امکان رشد معنوي براي همه ي دانش آموزان وجود دارد و به اعتقادات مذهبي محدود نمي شود. بسياري از کودکاني که پيشنه مذهبي ندارند، مي توانند ابعاد معنوي را درک کنند. کاوش فلسفي شرايط دلگرم کننده يي فراهم مي کند که کودکان مي توانند در آن عقايد خود را بيان کنند و به اين ترتيب وجه اشتراک خود را با ديگران کشف و تفاوتها را بررسي کنند. قرار نيست تفکر بصورت مجموعه يي از عقايد تعصب آميز تحميل شود، بلکه اين کار از جهتي تجليل از بروز آزادانه ي نظرات است که بدينوسيله تسهيل و هدايت مي شود. (22)
تربيت ديني در قرون وسطي متکي به روش مدرسي ( اسکولاستيک ) بوده است که بر اساس آن، قرائت و تفسير متون بوسيله ي استاد و مباحثه و جدل و گاه رونويسي بوسيله دانشجويان رواج داشته است. در اين نظام، از مطالعه و تحقيق تجري خبري نيست و به کتاب و گفتگو بسنده مي شود. (23) اين نوع تربيت ديني در جهان امروزي شايد کارکرد خود را از دست داده است و براي قسمتهاي عقلاني دين بايد از تربيت فلسفي کمک گرفت فردي که مهارتهاي بکار بستن روشهاي فلسفي را آموخته است بيشتر و بهتر مي تواند سير عقلاني را طي کند. اغلب روحانيون و مقيدان مذهبي، آيينها و اديان پيش از دين اسلام را بعنوان حقيقتي در تضاد با عقل مي دانستند و بخصوص در تعاليم آيين تحريف شده ي مسيحيت اين طرز فکر غلط وجود داشته و دارد. آنان معتقد بوده و هستند که دين امري رباني است و انسان را تفکر و توان و اجازه ي فکر در آن نيست و از همين روي زمينه ي انسداد فکري و بن بست عقلاني در عالم مسيحيت به وجود آمد.
اما اسلام ديني است که نه تنها با نيروي عقل و قدرت تفکر مخالفت و مبارزه نکرده، بلکه تقريباً در تمام جهات از آن کمک و تأييد خواسته و بنحو عجيبي هم، بر روي آن تکيه کرده است و ارزش واقعي دين مبين اسلام در همينجا مشخص مي شود و جالب آنکه بدانيم در اديان ديگر قوه ي عقل انسان را حتي در جزئي ترين مسائل راکد و منجمد نگه داشته اند در حالي که اسلام آنقدر آن را محترم و آزاد دانسته که حتي درباره ي اصول عقيدتي خود- که تحصيل آن بر همگان مفروض است- نه تنها تقليد و تعبد را ناکافي و مردود دانسته، بلکه خوان تفکر و تعقل انسان را نيز در ساحت آن گسترده تر و الزام داشته که هر فردي مستقل و آزادانه صحت آن را کسب کند.
يکي از عاليترين فعاليتهاي مغز بشر، انديشيدن است، در آيات قرآني اين محصول عالي مغز با کلمات مختلف مورد تعظيم و تکريم قرار گرفته است. يا بالعکس کساني که از اين موهبت الهي براي ارتقاي معنوي و مادي خود بهره نمي جويند؛ مورد شديدترين توبيخ ها و سرزنشها قرار گرفته اند.
آياتي که مخاطبان خود را دعوت به تذکر، تفکر و تعقل مي نمايد، تقريباً در سراسر سوره هاي قرآن گسترده تر است، و بوضوح مي گويد که مذهب راستين، زاييده انديشه، تفکر و تعقل است. « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ؛ بدترين جنبنده ها نزد خدا کساني هستند ( که از شنيدن و گفتن حق )، کر ولالند و اصلاً نمي انديشند » ( انفال/22 ) روشن است که منظور قرآن از « کر و لال » کر و لال عضوي نيست، بلکه آن دسته يي از مردم هستند که از انديشيدن و گفتن حقايق عاجزند، و مقصود از « لايعقلون » کساني هستند که از نيروي انديشه و خرد خويش براي دريافتن حقايق سود نمي جويند؛ قرآن اينگونه انسانها را در سلک چهارپايان و حيوانات، مخاطب خويش قرار داده است و در جاي ديگر رجس و پليدي را مختص آنها دانسته و مي فرمايد: «وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ‌؛ پليدي ( کفر و بي ايمان ) را بر آنان قرار مي دهد که تعقل نمي کنند. » ( يونس/100 ) قرآن مجيد در اين آيه بدلالت « مطابقي » دعوت به تعقل مي کند و در آيات بسياري نيز سنديت عقل را بدلالت « التزامي » امضا مي نمايد؛ مثلاً به پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله وسلم) دستور مي دهد که از حريف خود برهان عقلي بطلبد: « قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ »؛ و اين نشانه سنديت و حجيت عقل است و يا براي اثبات ذات يگانه « واجب الوجود » رسماً قياس منطقي ترتيب مي دهد. « لَوْ کَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا »؛ و با استثنا کردن مقدم، تالي را ناديده مي گيرد. (24)
استاد مرتضي مطهري خرد و انديشه آدمي را در زبان گوياي قرآن و حجت قاطع و معتبر در فهم و درک آن کتاب الهي مي داند و براي اثبات اين حقيقت دلايل فراوان از خود قرآن برمي شمرد. ايشان انگيزه ياد کردن دلايل قرآني بر حجيت و گويايي عقل را اينگونه بيان مي کند: چون درباره ي قرآن گفتگو مي کنيم، لازمست دلايل حجيت عقل را از خود قرآن استخراج نماييم. « أَ فَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛ آيا ( در حقايق و معاني ) قرآن انديشه نمي کنند يا بر قلبها ( يشان ) قفلهاي ( مخصوص آنها ) خورده است؟ » قرآن در ضمن اين پيامها، خطابها، ترغيب ها و دعوتهايي که از صاحبان عقل جهت تأمل و تدبر و تفکر در آيات الهي بعمل آورده، عاليترين مقام و ارزش را براي عقل انساني قائل شده، صحت و قبول بيانات و دعوتهاي خود را بر عهده تشخيص عقل نهاده است و از اين راه ضمن تثبيت اصل آزادي فکر و عقل، ايمان و اطمينان کامل خود را درباره ي حقانيت دعوت قرآن ابراز داشته است. اصولاً در پايان بسياري از آيات جملاتي از قبيل « لقَوم يَعْقِلُونَ »، « لَعَلَّهُم يَعْقِلُونَ »، « وَ مَا يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌ »، « ذکري لاولي الالباب » و « يتَذَّکّرُ اولوا الالباب » آمده است. اينگونه تعبيرات حاکي از آن است که خطاب قرآن و هدف تعليمي و تربيتي آن و بالأخره روي سخنش با کساني است که از نعمت عقل براي درک واقعيت و راه سعادت انساني استفاده مي کنند: « کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْکَ مُبَارَکٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَ لِيَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ؛ قرآن کتابي است مبارک و ميمون که ما آن را بر تو نازل کرديم تا آنکه ( مردمان ) در آيات و نشانه هاي آن تدبر کنند و صاحبان خرد ( از آن ) پند گيرند. » اينگونه آيات ضمن دعوت مردم به تدبر و تعقل در آيات قرآن، ارزش عقل و نقش آن را در فهم معاني و مفاهيم بلند قرآن نيز، به بهترين وجه بيان مي کند.
اصول تفکر و تعقل از نظر قرآن عبارتند از: 1- اقامه دليل و برهان روشن. 2- پشتوانه علمي 3- ژرف نگري 4- دوري از تعصب. زماني مي توان يک فعل را حقيقتاً اختياري دانست که تحت قضاوت و داوري عقل تحقق يافته باشد و انتخاب آن ناشي از تشخيص درستي و سودمندي آن از ناحيه عقل باشد؛ انساني که اينگونه تربيت شده و به تعقل و تفکر عادت کرده باشد بطور طبيعي انسان سنجشگر، توانا در داوري و ارزيابي، پرسشگر و نقاد خواهد بود. (25)
در نهايت اينکه تربيت ديني با تربيت فلسفي در قسمتهاي نقطه اشتراک و در نقاط ديگر افتراق دارند. تربيت ديني همانگونه که باقري مي گويد: رويکرد عقلاني محض نيست و اين نگرش ديني لزوماً سبب عمل ديني نمي شود، بلکه يکي از لوازم تربيت ديني است. غايت تربيت ديني گذاشته از عقلاني کردن، پذيرش معقولانه و ربوبيت، پذيرش وجوهي از دين است که جنبه ي تعبدي دارد و با قواعد عقلي و استدلالي قابل ارزيابي و سنجش نيست. تربيت فلسفي دانش آموزان در قسمتهايي با تربيت ديني هم پوشاني دارد ولي در قسمتهاي ديگر جدا از يکديگر هستند؛ با اين وجود، اين از ارزش تربيت فلسفي که جوانان و نوجوانان ما را به ابزار استدلال و مهارتهاي تفکر مجهز مي کند کم نخواهد کرد و مي تواند پايه يي محکم و بنيادي در پذيرش قسمتهاي عقلاني دين باشد. همچنين اين ابزار و روش بيشتر از تقليد و انتقال عادت و ارث در تربيت ديني مؤثر است.

پي‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد فلسفه تعليم و تربيت.
2- کارشناس ارشد فلسفه تعليم و تربيت.
3- شفيلد، هري، کليات فلسفه آموزش و پرورش، ترجمه غلامعلي سرمد، تهران، 1375، ص 56.
4- ابيض شلماني، حسين، « پرسش و پرسشگري در قرآن کريم »، پايان نامه کارشناسي ارشد، دانشگاه تربيت مدرس، 1380، ص 146- 147.
5- کار، 1998، ص 51.
6- ابراهيم زاده، عيسي، « انتظارات بجا و نابجا از فلسفه تربيت »، فصلنامه نوآوريهاي آموزشي، ش20، سال ششم، تابستان 1386، ص 53.
7- هالينگ ديل...، ص 15-16.
8- فيشر، رابرت، آموزش و تفکر، ترجمه فروغ کيان زاده، اهواز، انتشارات رسش، 1385، ص 149.
9- اسکندري، آموزش ديني و رسانه، دفتر انتشارات کمک آموزشي آموزش و پرورش، 1385.
10- آموزش و تفکر، ص 319.
11- Alport. G. W&Ross J. M." Personal Religius orientation and perjudice" , Jornal of personality and socialpsychology 1965,5.
12- دوناهو، 1985، ص 89.
13- طباطبايي، محمد حسين، تفسيرالميزان، 1363، ج18، ص 388.
14-Beck Richard & Ryan K.Jessup The 12 Multidimensional Nature of auest M, tivation Jornal of psychology and Theology 2004
15- باقري، خسرو، « اصولي در باب معارف اسلامي»، مجله رشد آموزش معارف اسلامي، 1377، ش 386.
16- گلپايگاني، 1380، ص 27- 35.
17- صمدي، پروين، « طراحي الگوي مطلوب برنامه درسي براي دوره متوسطه تحصيلي و ميزان توفيق برنامه درسي رسمي با آن»، رساله دکتري، دانشگاه تربيت مدرس.
18- منصوري، 1377، ص 25.
19- حکيمي، محمود و مهدي کاموسي، مباني ادبيات کودکان، تهران، انتشارات آرون، 1382، ص 449.
20- شيخ بن عمران، انسان مجبور نيست، ترجمه اسماعيل سعادت، تهران، انتشارات محمد، 1378، دوره شانزدهم، فروردين.
21- لطف آبادي، 1386.
22-آموزش و تفکر.
23- کاردان، محمد علي، سير تحول تربيت ديني در مغرب زمين، کتاب تربيت اسلامي ( ويژه تربيت ديني )، انتشارات مرکز مطالعات اسلامي، 1379، ص 163.
24- عاشوري، 1385، ص 8.
25- اعتصامي، 1382، ص 21.

منبع مقاله :
خامنه اي، سيدمحمد؛ (1389)، تربيت فلسفي و فلسفه تربيت، تهران: نشر بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.