تحليل قصايد مدحي سنايي

حکيم ابوالمجد مجدودبن آدم سنايي ( و. 467هـ/م. 529هـ ) شاعر دوران ساز و تراژيک ادبيّات فارسي ( رک: عباسي، 1385: 147 ) از خانواده اي اصيل در غزنه برآمد و در دامان پدرش که اهل معرفت و احتمالاً معلّم و مربي
يکشنبه، 24 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحليل قصايد مدحي سنايي
 تحليل قصايد مدحي سنايي

 

نويسندگان: دکتر مرتضي محسني- عضو هيئت علمي دانشگاه مازندران
مريم شاگرد موتاب- کارشناس ارشد دانشگاه مازندران



 

1- درآمد

حکيم ابوالمجد مجدودبن آدم سنايي ( و. 467هـ/م. 529هـ ) شاعر دوران ساز و تراژيک ادبيّات فارسي ( رک: عباسي، 1385: 147 ) از خانواده اي اصيل در غزنه برآمد و در دامان پدرش که اهل معرفت و احتمالاً معلّم و مربي فرزندان رجال عصر بود، پرورش يافت ( رک: شفيعي کدکني، 1372: 14 ). ارتباط « آدم » با دولتمردان و سياست مداران غزنه، سنايي را با نظام حکومتي زمانه اش پيوند مي داد.
پدر سنايي در عين حالي که با طبقات برتر اجتماعي مراوده داشته، خود اهل معرفت نيز بوده است. اين ويژگي از پدر به فرزند به ارث رسيد. حکيم غزنه برعکس الگوي رفتاري قالب در جامعه ي شرقي و سنتي که براساس آن ستم ديدگان به جاي مبارزه با بي رسمي هاي اجتماعي به درون خود پناه مي بردند و از ستم بيروني به کُنج خانه ها و خانقاه ها مي خزيدند، هم حضور نزد صاحبان قدرت را تجربه مي کرد و درعين حال به چلّه نشيني هايش در زاويه ها مي پرداخت. اين حضور دوگانه، سنايي را ناقدي بي رحم از نظام اجتماعي ساخته است؛ به گونه اي که اگر بخواهيم تاريخ تحوّلات اجتماعي قرن پنجم و ششم را بنمايانيم، بي شک شعرهاي سنايي يکي از منابع مهم ما خواهد بود. نقد فراگير سنايي چون تازيه اي بر دوش فرهنگ ايراني - اسلامي و تمامي حلقه هاي سازنده ي آن حتّي خود سنايي فرود مي آيد که:

اي سنايي! خواجه ي جاني غلام تن مباش *** خاک را گر دوست بودي پاک را دشمن مباش
(سنايي/325)

حکيم غزنه در کنار اين نقدها، تا پايان عمر خويش شاهان و وزرا و دولتمردان و طبقات برتر اجتماعي را مدح کرده است. اين مقاله مي کوشد صرفاً قصايد سنايي را در مدح اين برگزيدگان سياسي - اجتماعي، نه انبياء و امامان و اولياء، بررسي کند.

2. مديحه

مديحه يک از درون مايه هاي شعر غنايي است که شبه جزيره ي عربستان، يکي از قديمي ترين خاستگاه هاي آن شمرده مي شود. شاعران عرب مدايح را در قالب « قصيده » مي سرودند و از قِبَل صلاتي که دريافت مي کردند، زندگي مي گذراندند و به شهرت مي رسيدند و هم موجب نامداري ممدوحان مي شدند.
با شکل گيري شعر فارسي دري، شاعران ايراني هم از نيمه ي اول قرن سوم به مدح پرداختند. مدح يعقوب ليث به زبان عربي و سخن او که بايد به زباني شعر گفت که آن را مي شناسم يعني زبان فارسي معروف است ( رک: رزمجو، 1366: 32 ). با اين وجود ستايش نامه ها از آغاز شکل گيري شعر فارسي تاکنون - هرچند با شدّت و ضعف - روز بازارگرمي داشته است.
با وجود دربارها و امارت هاي شاعرنواز و عالم پرور از قرن سوم به بعد، شعر مدحي روزبه روز قوّت گرفت. شهرت طلبي حاکمان سياسي و نياز به رساندن صيت جاه و نام و مال به گو اقران و جايگاه شعر نزد مردم به عنوان « حکمت » ازجمله عواملي است که شاهان را به سوي شاعران کشاند. نياز مادّي و معنوي و نياز به حامي و حفظ آثار شعري که در پناه دربارها و کتابخانه هاي سلطنتي ممکن بود، شاعران را هم به دربارها سوق مي داد ( رک: وزين پور، 1374: 143 ).
شاعران مدّاح با انگيزه هاي مختلف به مدح مي پرداختند. گاه با مدايح به مال و ثروت دنيايي مي رسيدند و گاه با ستايش هاي اغراق آميز به دنبال تحکيم جايگاه خود و تخريب رقبا نزد صاحبان قدرت بودند. و گاه از سر دلبستگي و علاقه اي که به ممدوح داشتند، آنان را مي ستودند. برخي از همين شاعران، ضمن توجه به منافع مادّي و معنوي، در پي برانگيختن ممدوحان به اخلاقياتي مي شدند که وجود آن را در ممدوح ضروري مي دانستند. توصيف اغراق آميز ممدوحان به صفاتي چون عدل و بخشش و رحمت و وقار و حلم و بنده نوازي و علم پروري از اين دست است. امّا نبايد فراموش کرد که مدّاحان با برجسته کردن صفات انساني و اسلامي در ممدوح، چه بسا موجب تخدير و رکود مردم مي شدند و زمينه ي هرگونه انتقاد و اعتراض مردمي را سلب و در مطلق نشان دادن ممدوح، نقش به سزايي ايفاء مي کردند.

3. مدايح سنايي

سنايي، ازجمله شاعران عارفي است که در تمامي دوره هاي زندگي مدّاح باقي ماند. او نقطه ي تلاقي دو سنت ادبيِ حکمت، خرد، اندرز، تغزل و شادخواري است که به هردو سنت وفادار است. امّا آن چه در سير تاريخي مدايح سنايي مسلّم است، روند نزولي مدايح اوست. سنايي در دهه هاي نخستين زندگي براي برآوردن نيازهايش چنان که از او انتظار مي رفت با رفتن از محفلي به محفل ديگر، در بزم ممدوحان شرکت مي جُست و گاه براي قوّالان و خنياگران بزم شاهان، غزل و تغزل مي سرود و مي فرستاد ( رک: دبروين، 1378: 377 ). اين شعرها که عموماً رنگ و بوي غيرمذهبي دارد، بيشتر به سنت شعري قرون چهار و پنج نسبت مي يابد. سنايي در ادامه ي سفرهايش با رسيدن به سرخس و يافتن ممدوحي ديني - امام سيف الحق محمدبن منصور - به شعر مذهبي گرايش بيشتري پيدا مي کند؛ ولي توجه او به شعر مذهبي و ممدوحان مؤمن، مانع سرودن شعر مدحي نمي شود. رويکرد سنايي در اين بخش از عمر شاعري اش؛ سرودن مدايحي است با درون مايه هاي اندرزي، ديني و عرفاني. هرچه سنايي به پايان عمرش نزديک مي شود از اختصاص ابيات مدحي در مديحه ها مي کاهد و به طرح موضوع هاي عرفاني و واعظانه روي مي آورد. بدين ترتيب سنايي، شاعري است که در دهه هاي نخستين زندگي به سنت شعر مدحيِ سبک خراساني وفادار است و در دهه هاي آخر عمرش به سنت عرفانيّ شعر کلاسيک فارسي.
سنايي در ديوان قصايدش 79 قصيده ي مدحي دارد که مشتمل بر 3229 بيت است. طولاني ترين قصيده با 95 بيت در نکوهش اسعد هروي و مدح زکي الدّين حمزه است و کوتاه ترين قصيده با هفت بيت يکي در مدح خواجه عميد شينزي و ديگر در مدح يوسف لجامي است. از اين تعداد، 27 قصيده مردّف و بقيه مقفّي است.
در ميان 27 قصيده ي مردّف، 21 قصيده داراي رديف فعلي و شش قصيده داراي رديف اسمي است.
37 قصيده در بحر رمل، شانزده قصيده در بحر هزج، هشت قصيده در بحر خفيف، شش قصيده در بحر مجتث، پنج قصيده در بحر منسرح، پنج قصيده در بحر مضارع و در هريک از دو بحر متقارب و سريع، يک قصيده سروده شده است.

4. ممدوحان سنايي

سنايي در قصايدش به ستايش پادشاهان، امرا، وزرا، قضات، رجال دولتي، دبيران، دانشمندان و علما، عرفا، مشاهير، شاعران و ديگر طبقات اجتماعي پرداخته است که براساس دسته بندي مرحوم مدرس رضوي در مقدمه ي ديوان اشعار سنايي ممدوحان در چهار گروه: شاهان، وزرا و صدور، علما و عرفا و قضات، و طبقه ي شاعران طبقه بندي شده است ( سنايي، 1363: نودودو ).

1-4. پادشاهان

سنتايي چهار شاه را به نام هاي: سلطان مسعودبن ابراهيم، بهرام شاه غزنوي فرزند مسعود، سلطان سنجر و ملک تکين بغراخان، مدح گفته است. پروفسرو دبروين برخلاف نظر مرحوم مدرس رضوي که بغراخان را از ملوک خانيه ي ماوراءالنهر مي داند معتقد است که او مهتر والاي ترک بوده است. ( د. بروين، 1378: 131 )
سنايي بيش از همه به ستايش بهرام شاه غزنوي توجه کرده، چنان که در 24 قصيده به ستايش او پرداخته است. بهرام شاه صاحب حشمت و حامي ادبا بود و با شاعران و نويسندگاني مانند: سيدحسن غزنوي، سنايي، مسعود سعد و نصرالله منشي مصاحبت داشته است.
سنايي در بسياري از اين مديحه ها چهره ي ممدوح را به گونه ي يک معشوق توصيف کرده و به طرز اغراق آميزي زيبايي ممدوح را بر عناصر طبيعي برتري داده است:

منزلگه خورشيد است بي نور رخش تيره *** دولتکده ي چرخ است از قدر و قدش مرکب
(سنايي/66)

شاعر در جاي جاي قصايدش عقل و عشق و دل و جان و کفر و ايمان را در گِرو روي و زلف معشوق مي داند و از آن چنين تعبير مي کند:

کفر و ايمان از نشان زلف و رخسار وي است *** زان نشان روز و شب در کفر و در ايمان بماند
(سنايي/144)

عموماً شاعر در ستايش بهرام شاه، غيرمستقيم از او سخن مي گويد و او را مي ستايد. ستايش هاي بهرام شاه غزنوي عمدتاً داراي درون مايه اي تغزّلي است.
آن گونه که از کتب تاريخي و مقدمه ي ديوان سنايي برمي آيد، بهرام شاه، پادشاهي کشورگشا نيست؛ بلکه فردي است که در جنگ ها مي گريزد و به جاي کشتن دشمنان، برادرکشي مي کند. امّا سنايي در قصايد مدحي در ابياتي اغراق آميز از او به شجاعت ياد مي کند:

بر سايه ي پيکانش برد سجده ز بس عزّ *** شير سيه و پيل سفيد، از صف پيکار
(سنايي/209)

آن شمسي کز صفت گرز و سنانش *** کُه شود آرد، فلک پرويزن
(سنايي/523)

اين قوّت بازوي ظفر از پي آن است *** کز نعت تو حرزي است به بازوي ظفر بر
(سنايي/251)

سنايي در ستايش بهرام شاه، گاه باورهاي ديني را زير پا مي گذارد و ممدوح را بر اين باورها برتري مي بخشد:

چون عصمت و تأييد الهي سپرتست *** کي تکيه کني بر زره و خود و سپر بر
(سنايي/251)

پيچ و شکنج زلفش دل هاي عاشقان را *** هم فضل تبّت آمد هم فضل قل هوا...
(سنايي/595)

موسي کله بدوزد آن جا که او بُرد سر *** يوسف رسن بسوزد آن جا که او کَنَد چه
(سنايي/595)

درعين حال در يکي از همين ستايش ها، به توصيفاتي از قوم ترک باز مي خوريم که نشانه ي کينه و نارضايتي مردم و شاعر از اين قوم مشهود است. شاعر آنان را به صفاتي چون:

ما خود ز تو اين چشم نداريم ازيراک *** تو ترکي تو و هرگز نبود ترک وفادار
با اين همه ما را به از اين داشت تواني *** پنهان زخوي ترکي، مارا به از اين دارد
(سنايي/207)

ترکانه يکي آتش از لطف برافروز *** در بنگه ما زن نه گنه مان، نه گنه کار
(سنايي/208)

لحن بيان شاعر به هنگام مدح پادشاه در آغاز، صميمانه و دوستانه است ولي هنگام اندرز غيرمستقيم به نکوهش آنان مي پردازد.

2-4. وزرا و صدور

سنايي، سه تن از وزراي عصر را ستوده که نخستين آن، خواجه قوام الدّين ابوالقاسم ناصربن الحسين است. وي وزارت چندين پادشاهان سلجوقي را ازجمله سلطان سنجر به عهده داشته است. بين او و سنايي رابطه ي دوستي مستحکم برقرار بوده و پيوسته با يکديگر مکاتبت داشته اند. شاعر او را در دو قصيده مدح کرده است.
سنايي نخستين قصيده را در جواب نامه اي که وزير برايش فرستاده بود، سروده و در آن به علّت به خدمت نرسيدن عذر خواسته است. ( رک: قصيده ي شماره ي 65 )
ممدوح در اين شعر چنان رفيع توصيف شده که اجرام فلکي، خاک بوس و پاسبان درگاه او قلمداد، و وزير در آن با بيان اغراق آميز، دريا و گردون در نظر گرفته شده است. آن گاه شاعر با بازي لفظي با نام خويش به مدح او مي پردازد:

زان که مقلوب سنايي يانس استه *** گر نگيرم انس با من بد مگرد
انس گيرم باژگونه خوانيم *** خويشتن را بازگونه کس نکرد
گر تن و جانم به خدمت نامدند *** عذرشان بپذير کم تر کن نبرد
(سنايي/123)

سنايي در مدح ممدوح حتّي فرشتگان مقرب را ابزار خويش قرار مي دهد.
در قصيده ي 245 جايگاه وزير علّيين دانسته شده که جبرييل براي او ارض را آذين مي بندد و با آمدنش عراق چون نگارخانه ي چين مي شود. شاعر در ادامه فضيلت هاي اخلاقي ممدوح را برمي شمرد.
با مطالعه ي اين دو شعر مي توان به جايگاه اجتماعي و سياسي ممدوح پي برد.
مطلق کردن ممدوح در قصيده ي 210 ( سنايي/474 ) که به ستايش « معين الدّين ابوالنصر احمدبن فضل » از وزراي سلطان سنجر اختصاص دارد، هم ديده مي شود. سنايي ضمن وصف ويژگي هايي اخلاقي ممدوح شعر خود را به چادر مريم توصيف کرده که مستر بوده و در مجلس اين وزير کشف شده و ارزش و بهاي خود را يافت:

شعر من چون چادر مريم مستر گشته بود *** من به کنجي در، همي خون خوش همي خوردم حزن
کشف آن چادر درين مجلس فتاد از بهر آنک *** چادر مريم بر عيسي بسي دارد ثمن
(سنايي/48/479)

3-4. طبقه ي علما، عرفا و قضات

اين طبقه نيز چون در جامعه، نسبت به ساير طبقات مردم از علوم و دانش هاي مذهبي و ادبي برخوردارند جايگاه ويژه اي دارند. « قاضي عبدالودود بن عبدالصمد » ملقب به امين الملّه ازجمله ي آنان است. وي قاضي القضات شهر غزنين بود. سنايي دو سروده در مدح وي دارد.
شاعر، وي را مقتداي شريعت و پيشواي دين پيامبر معرفي کرده و با نعمان بن ثابت برابر نهاده و عدل و علم قاضي را سبب آبادي دين پيامبر دانسته است و در چندين بيت به جايگاه ديني اين شخص اشاره کرده و در بيتي به حکم و امر نافذ قاضي اين گونه اشاره دارد:

شد قوي دست آن چنان انصاف کز روي ستم *** شمع را نکشد همي بي امر تو باد هوا
(سنايي/21)

و شايستگي و استحقاق قاضي را در امر قضاوت با تمثيلي چنين بيان مي کند:

از لقب مفتي نگردد بي تعلّم هيچ کس *** علم بايد تا کند درد حماقت را دوا
صدعلي در کوي ما بيش است با زيب و جمال *** ليک يک تن را نخواند هيچ عاقل مرتضا
(سنايي/21)

در سروده ي دوم، شاعر با توصيف طبع ممدوح در علم و سخاوت قصيده را آغاز مي کند. دو فضيلتي که به گفته ي پروفسور د. بروين « در انجام وظايف قضاوت و پشتيباني از شاعران لازم است » ( دي بروين، 1378: 136 ).
قاضي ديگري که ستوده شده « يحيي بن صاعد هروي » است. وي اديب و شاعر و قاضي هرات بود و در علم و دانش و ساير فضايل، دريايي بي کران. سنايي در باب او سه قصيده دارد. شاعر در قصيده ي هفده با اختصاص تشبيب شعر در نعت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) و ارادت شاعر به دين پيامبر، عقل را در سايه ي شرع پذيرفتني مي داند و بعد از آن تأکيد مي کند که راه نجات و شفا را از پيامبر که رحمةالعالمين است بطلب. چه بوعلي نجات بخش و شفا دهنده نيست:

کان نجات و کان شفا که ارباب سنت جسته اند *** بوعلي سينا ندارد در نجات و در شفا
(سنايي/43)

سپس پس از تخلّص به مدح ممدوح، او را آگاه بر غيب و خود را در کنف حمايت و لطف او منعم و برخوردار مي داند.
اين قصيده با اشارات ديني و تاريخي ادامه و فرجام آن نيز با شريطه اي پايان مي يابد:

هم چو تصحيف قبا باد و چو مقلوب کلاه *** دشمنت اعني هلاک و حاسدت اعني فنا
(سنايي/48)

سنايي در سروده اي ديگر در مدح اين قاضي با برشمردن فضيلت هاي اخلاقي وي، به علّت اشراف و آگاهي شاعر از عوام، موضوعات علمي را در آن مي گنجاند چنان که در بيت زير از اصطلاحات نجومي بهره برده است:

بعضي از وي چون بنات النّعش بعضي چون هلال *** بعضي از وي چون ثريا بعضي از وي چون شها
(سنايي/60/61)

4-4. طبقه ي شاعران

آخرين گروه از ممدوحان، طبقه ي شاعران معاصر سنايي است که در بخش قصايد تنها مدح عثمان مختاري، سيدعميد محمدبن ناصر علوي و حسن عجايبي ديده مي شود.
« محمدتبن ناصر علوي » شاعر معاصر سنايي است که در قصيده اي 62 بيتي و با آوردن رديف عطفي « آتش و آب » در وزن مجتث سروده شده است.
شاعر با قرار دادن دو کلمه ي متضاد در پايان بيت، در اکثر ابيات، لف و نشر ايجاد کرده و از حيث ساختار قصيده يک قالب تمام عيار است:

ميار طعنه اگر عارض و لبش جويم *** از آن که جست کليم و سکندر آتش و آب
به شب بخفته خوش و من زهجر او کرده *** زديده و دل بالين و بستر آتش و آب
زدرد فرقت آن امر حُسن و شمع سراي *** چو ابر و شمعم در چشم و بر سر آتش و آب
مهي که گر فکند يک نظر به لطف و به خشم *** شود به سوي ثري و دو پيکر آتش و آب
(سنايي/63)

ابوعمر عثمان بن مختاري غزنوي در قصيده ي 131 که با نام ممدوح آغاز شده و ابيات سپسين با ذکر صفات اخلاقي و علمي و هنري شاعر ادامه مي يابد با مطلع زير مورد مدح سنايي قرار گرفته است:

نشود پيش دو خورشيد و دو مه تاري تير *** گر برد ذره اي از خاطر مختاري تير
(سنايي/281)

سنايي حُسن عجايبي را در قصيده ي 125 مدح کرده است؛ اين قصيده که وصف الحال عجايبي از منظر ستايش است با پندهاي شاعر توأم است. سنايي ضمن وعظ عجايبي کمال شاعري او را مدح کرده است.

5. موضوع هاي مدايح سنايي

شاعر غزنه به عنوان شاعري مدّاح موضوع هاي مختلفي را در ستايش ممدوحان مدنظر داشته است. پنجاه درصد قصايد مدحي سنايي معادل 39 قصيده (1) به عنوان نمونه براي تحليل موضوع هاي مطرح شده در آن انتخاب شده که نتايج آن در جدول زير آمده است:
جدول شماره ی یک: موضوع های ارائه شده در قصاید مدحی سنایی

موضوع

عرفانی- دینی

جود

شجاعت

عدل

خرد

دانایی و دانش

مضامین علمی

تقاضای صله

میزان تکرار

156

99

17

22

11

47

17

17


همان گونه که مشاهده مي شود موضوع هاي عرفاني و ديني با 156 بار تکرار و موضوع خرد با يازده بار تکرار بالاترين و پايين ترين بسامد را به خود اختصاص داده اند. فاصله ي بسيار زياد انديشه هاي عرفاني- ديني با ساير موضوع هاي مطروحه در قصايد مدحي، اين نکته را مي نماياند که هرچند سنايي شاعري مدّاح است در فحواي مدح با تبيين انديشه هاي عرفاني - ديني هم سائقه هاي شناختي خود را نشان مي دهد و هم گرايش هاي زمانه را که درحال ريشه دواندن در ميان تمامي قشرهاي جامعه است. سنايي با طرح اين انديشه اين هدف را نيز دنبال مي کند که ممدوحان در حوزه ي مقوله هاي عرفاني - ديني فاقد دستاوردهاي نظري و حتي علمي هستند، بنابراين بايد خود را در اين عوالم تعالي دهند.
انديشه هاي عرفاني - ديني، با احراز رتبه ي نخست، انگيزه هاي سنايي را در سرودن مدايح روشن مي کند. بر اين اساس انگيزه هاي ديني سنايي بر انگيزه هاي فردي وي در سرودن قصايد مدحي غلبه مي کند. دومين موضوع، جود و بخشش است. تکرار بالاي اين موضوع در قصايد مدحي هرچند مبيّن متّصف بودن ممدوح به بخشش است، به طور غيرمستقيم حُسن طلبي ازسوي شاعر است؛ رسمي که نه در ميان سنايي بلکه ميان تمامي شاعران مدّاح از فردوسي گرفته تا حافظ وجود داشته است.
دانايي و دانش، موضوع سومي است که مورد توجه سنايي در قصايد مدحي قرار گرفته است. بسامد نسبتاً بالاي اين موضوع هم بر دانايي سنايي ناظر و هم بر تأکيد او بر دانايي ممدوحان است.
اختصاص اندک تقاضاي صله از ممدوح هرچند در اشعار مدحي طبيعي است، به گونه اي يادآور اين نکته است که ممدوح براي حُسن انجام وظيفه ي شاعر، بايد ابزار لازم را در اختيارش بگذارد ( رک: د.بروين، 1378: 377-378 ).

6. صور خيال قصايد مدحي سنايي

براي تحليل صور خيال قصايد سنايي هشت قصيده (2) معادل ده درصد انتخاب شده که در جدول زير ارائه شده است:

شگردهای بلاغی

تشبیه

تشخیص

کنایه

اغراق

استعاره

مجاز

میزان تکرار

161

102

37

22

17

4


همان گونه که از جدول بالا برمي آيد، تشبيه با 161 بار تکرار نخستين رتبه را به خود اختصاص داده است. تشبيه که بنيادي ترين نوع تصويرگري در هنر کلامي است در ساختار قصيده نقش به سزايي در ادبي شدن آن دارد. شاعر با تشبيه، ممدوح را با صراحت هرچه تمام تر مي شناساند. تشبيه را به طور مثال مي توان خورشيدي دانست که صورت و سيرت ممدوح را که در حکم قهرمان قصيده است، نشان داد. تشبيه در کنار تصويرگري ممدوح، هم او را ارضا مي کند و هم شاعر با تشبيه، توجه ممدوح را به خود جلب مي کند. شاعر با اين شگرد به توصيف اغراق آميز از ممدوح هم نائل مي شود. از لحاظ رواني هم متني که در آن تشبيه بالاترين بسامد را دارد، متني شاد و اُبژکتيو است. شاعر، با تشبيه، زمينه ي فعاليت هرچه بيش تر ممدوح و مخاطب را پي مي گيرد. گفتني است تشبيه، در بخش تغزّل قصايد مدحي سنايي در مقايسه با ديگر بخش هاي قصايد وي از بسامد بيش تر برخوردار است.
تشخيص هم که زيرساختي تشبيهي دارد رتبه ي دوم را به خود اختصاص داده است. تشخيص به علّت دارا بودن فعل در بطن خود، حرکت و پويايي را در متن ايجاب مي کند. پويايي يکي از ويژگي هاي شعر مدحي است؛ چه شاعر مدّاح با پويا کردن متن در قالب شگردهاي بلاغي غيرمستقيم ممدوح را به رفتارهايي برمي انگيزاند. بدين ترتيب آن دسته از شاعران مدّاح که با ستايش نامه ها مي خواستند به تغيير يا تعديل برخي از ويژگي هاي ممدوح مبادرت کنند، از تشخيص بهره ي زيادي مي بردند.
هرچند اغراق از ويژگي هاي شعر مدحي است، و از ذهن مطلق نگر شاعر نسبت به ممدوح نشأت مي گيرد، در ميان محدوده ي قصايد انتخابي ما، بسامد بالايي ندارد. البته سنايي در قالب تشبيه هم به توصيف اغراق آميز ممدوح مي پردازد.

نتيجه

مديحه يکي از قديمي ترين درون مايه هاي شعر غنايي است که تا اين زمان با افت وخيزهاي فراوان به حياتش ادامه داده است. شاعران مدّاح به علّت ويژگي هاي شکلي قصيده، عموماً اين قالب را براي ستايش نامه ها برمي گزيدند. سنايي نيز چون ديگر شاعران مداح، بسياري از ستايش هاي خود را براي ممدوحان در اين قالب سروده است. با اين که سنايي شاعري عارف است، هم به سنت شعر خراساني که گرايش فراواني به مدح دارد، وفادار است و هم به سنت شعر عرفاني که خود آغازکننده ي رسمي آن است.
سنايي در دهه هاي نخستين، بيش تر با انگيزه هاي فردي به مدح مي پرداخت که او را بر ديگر شاعران سنت شعري سبک خراساني برتري اي نيست؛ امّا در دهه هاي آخر زندگي با غلبه يافتن انگيزه هاي ديني - عرفاني بر انگيزه هاي فردي، توانسته مدايح خود را رنگي ديگر ببخشد.
از ميزان تکرار مضمون هاي مدايح سنايي مشخص مي شود که موضوع هاي عرفاني - ديني با 156بار تکرار رتبه ي اول را به خود اختصاص داده است. اين ميزان تکرار مبيّن اين نکته است که سنايي در قصايدش بيش از آن که تحت تأثير انگيزه هاي فردي شعر بسرايد متأثر از انگيزه هاي ديني است. تقاضاي صله از ممدوح با هفده بار تکرار در رتبه هاي آخر قرار گرفته است.
سنايي متأثر از ساختار نظام قدرت که در بطن خويش داراي حرکت است، از تشبيه، بيشترين بهره را برده است. او با تشبيه هم صورت وسيرت ممدوح را با دست مايه هاي زيبايي شناختي روشن مي کند و هم ضمن ارضاي آنان، توجه ممدوحان را به خود جلب مي کند.
منابع تحقيق:
1) احمد سلطاني، منيره (1370) قصيده ي فني، تهران: نشر کيهان.
2) د. بروين (1378) حکيم اقليم عشق، مهيار علوي مقدم و محمدجواد مهدوي، مشهد: آستان قدس رضوي.
3) رزمجو، حسين (1366) شعر کهن فارسي در ترازوي نقد اخلاق اسلامي، جلد دوم، مشهد: نشر آستان قدس رضوي.
4) زرقاني، سيدمهدي (1381) زلف عالم سوز، تهران: نشر روزگار.
5) ______ (1382) «فرزند تناقض، افق ها و ساحت هاي تازه در انديشه ي سنايي».
6) مدرس رضوي، محمدتقي (1363) ديوان حکيم ابوالمجد مجدودبن آدم سنايي غزنوي، چاپ سوم، تهران: انتشارات سنايي.
7) محجوب، محمدجعفر (بي تا) سبک خراساني در شعر فارسي، چاپ اول، تهران: انتشارات فردوس.
8) وزين پور، نادر (1374) مدح داغ ننگ بر سيماي ادب فارسي، تهران: انتشارات معين.
9) يوسفي، غلامحسين (1374) چشمه ي روشن، تهران: انتشارات علمي.

پي‌نوشت‌ها:

1- شروع قصايد مورد انتخاب در صفحات زير از ديوان اشعار سنايي است:
19، 24، 43، 59، 62، 66، 68، 76، 85، 86، 91، 93، 99، 106، 125، 129، 133، 136، 141، 143، 159، 164، 175، 179، 193، 207، 209، 216، 229، 249، 256، 395، 421، 443، 447، 474، 501، 514، 517، 523.
2- شروع قصايد مورد انتخاب در صفحات زير از ديوان اشعار سنايي است:
24، 60، 133، 291، 341، 393، 447، 543.

منبع مقاله :
حسيني، مريم؛ (1392)، سنايي پژوهي (مجموعه مقالات همايش بين المللي حکيم سنايي)، تهران: خانه کتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط