قلمرو جامعيت قرآن (2)

حضرت آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) هيچ يك از ديدگاه هاي افراطي يعني قول به حداكثري و نيز تفريط يعني قول به حداقلي را نپذيرفته، هر دو را نقد كرده اند.
دوشنبه، 17 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قلمرو جامعيت قرآن (2)
 قلمرو و جامعيت قرآن (2)

 

نويسنده: مصطفي كريمي




 

‌ 3. نقد ديدگاه ها

حضرت آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) هيچ يك از ديدگاه هاي افراطي يعني قول به حداكثري و نيز تفريط يعني قول به حداقلي را نپذيرفته، هر دو را نقد كرده اند.

3. 1. نقد ديدگاه حداكثري

جناب استاد معرفت (رحمة الله عليه) بيشتر سخن درباره جامعيت قرآن را در نقد ديدگاه حداكثري بيان فرموده كه معتقد است قرآن كريم مشتمل بر تمامي علوم است. در نظر وي مدعاي اين ديدگاه بي شاهد و بي دليل است.
اولاً، نخستين پرسش بي پاسخي كه متوجّه صاحبان اين پندار مي شود، آن است كه از كجا و چگونه اين همه علوم و صنايع و اكتشافات روزافزون از قرآن استنباط شده است؟ چرا پيشينيان به آن پي نبرده و متأخرين نيز به آن توجهي ندارند؟ كجاي قرآن از مثلثات و يا رقّت هوا يا چگونگي اختراع سخن گفته است؟
ثانياً، چنانكه بيان شد، شأن قرآن اين نيست كه در اموري كه مربوط به يافته هاي خود بشر است دخالت كند؛ حتي راهنمايي كردن هم معنا ندارد. زيرا خداوند به انسان عقل و خرد و انديشه ارزاني داشته و همان روز اول كه گفت: " وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا " ، اسماء يعني حقايق اشياء. يعني ما به انسان قدرت پي بردن به تمام حقايق هستي را داده ايم. آنچه را كه از خداوند سبحانه و تعالي انتظار مي رود، همين است و اصلاً براي اينكه انسان آن جنبه خليفة في الارض خود را به مَنصه ظهور برساند، بايد خود بجوشد، لذا اساساً معنا ندارد كه بگوييم انسان براي پي بردن به مثلثات، هندسه فضايي، فلان قانون رياضي، از شرع كمك بگيرد. اين وظيفه شرع نيست. اسلام كار به اين ندارد كه با چه وسيله اي مسافرت شود و يا مردم چه لباسي بپوشند؛ منتهي مي گويد بايد از راه حلال باشد، اسراف نباشد، از راه تجاوز به حقوق ديگران نباشد. اسلام آمده است كه زندگي انسان را تعديل بخشد و انسان در زندگي ميانه رو باشد، در زندگي نسبت به حقوق ديگران افراط و تفريط، تعدّي و تجاوز يا كوتاهي نكند. وظيفه شرع اين است كه برنامه هايي طرح كند كه انسان زندگي سالم داشته باشد. اسلام آمده كه انسان را سعادتمند كند؛ يعني انسان را به گونه اي راهنمايي كند كه در اين جهان احساس خوشبختي كند تا اين مقدمه اي باشد براي خوشبخت بودن در جهان ديگر. اين نيز به اين است كه زندگي سالم داشته باشد؛ عدل بر جامعه حاكم باشد؛ و ظلم بر آن جامعه راه پيدا نكند. لذا قوانين و احكامي در همين رابطه وضع مي كند، ولي ساير مطالب، مانند استفاده از اكسيژن و ... ربطي به قرآن ندارد.
ثالثاً، اين ديدگاه هيچ دليلي متقني بر مدعاي خود بيان نكرده است و استدلال به برخي آيات و روايات درست نيست. اين مطلب به عنايت به امور زير آشكار مي شود:
1. عبارت آيه
تَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَيْءٍ همانند آيه 111 سوره يوسف در آيه ديگري صفت براي تورات نيز آمده است، ولي ما نمي پذيريم كه تورات همه چيز، حتي در مورد احكام را بيان كرده باشد؛ به دليل اينكه اگر همه چيز بيان شده بود، ديگر به شريعت بعدي و كتاب آسماني ديگري نيازي نبود.
2. آيه 89 سوره نحل درصدد اتمام حجّت بر كافران است كه روز رستاخيز هر پيامبري با عنوان شاهد بر رفتار امّت هاي خود برانگيخته مي شود و پيامبر اسلام نيز شاهد بر اين امّت مي باشد، زيرا كتاب و شريعتي كه بر دست او فرستاده شده، كامل بوده و همه چيز در آن بيان شده است:
" وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ. (1) "
يعني جاي نقص و كاستي در بيان وظايف و تكاليف شرعي باقي نگذارديم، تا هدايت و رحمت و بشارتي براي مسلمانان باشد. لذا با ملاحظه شأن نزول و مخاطبين مورد نظر آيه و نيز صدر و ذيل آيه، به خوبي روشن است كه مقصود از تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ همان فراگيري و جامعيّت احكام شرع است. در اين گونه سخنان بايد ببينيم كه گوينده اش خود را در چه موضعي قرار داده و اين سخن را گفته است. مدعي بيانگر همه چيز بودن قرآن كريم بر كرسي تكوين تكيه نداده است؛ اگر به كرسي تكوين تكيه داده بود و گفته بود كه هر آنچه كه مورد نياز است، من براي شما آورده ام؛ در چنين ادعايي جا داشت كه بگوييم علوم تجربي و رياضي و تمام ابعاد فرآورده هاي بشري بايد حداقل ريشه اش در قرآن بوده باشد؛ ولي اين سخن را موقعي گفته است كه بر كرسي تشريع تكيه زده، پس معنايش اين است كه آنچه در رابطه با شريعت است، اصولاً و فروعاً، ما براي شما مطرح و پايه ريزي كرده ايم. اين همانند آن است كه يك فقيه كتابي بنويسد و بگويد هرآنچه مورد نياز بوده است، در اين كتاب گرد آورده ام. اين سخن را موقعي مي گويد كه بر كرسي فقاهت تكيه زده باشد، مثل من لايحضره الفقيه يا وقتي كه محمدبن زكريا مي گويد:
" من كتابي مي نويسم كه تمام نيازمندي هاي مردم را فراهم كنم و بدين سان كتاب من لايحضره الطبيب را مي نويسد. يعني هر آنچه را كه در عالم پزشكي مورد نياز است من ارائه مي دهم. چرا؟ چون اين سخن را موقعي گفت كه بر كرسي طبابت و پزشكي تكيه زده بود. (2) "
3. ظاهر آيه شريف وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ. (3) اين است كه مقصود از كتاب در آن، كتاب تكوين و در رابطه با علم ازلي الهي است. مراد آيه اين است كه ما همه موجودات و آفريده ها را زير نظر داريم و هيچ چيز بيرون از علم ازلي ما نيست و سرانجام همه موجودات به سوي خدا است. و نيز آيه ي وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ، (4) به مسأله جامعيت قرآن كريم و اعجاز آن ربطي ندارد؛ زيرا كتاب مبين مي گويد نه قرآن. و مقصود اين است كه همه موجودات و رفتار و كردارشان در علم ازلي الهي ثبت و ضبط است و حضور بالفعل دارد. اين آيه نمي گويد كه ما همه چيز را در قرآن گفته ايم.

4. مراد ابن مسعود

اين كه گفته است خداوند در قرآن كريم همه علوم را نازل كرده و هر چيزي را براي ما بيان كرده است. (5) صرفاً در رابطه با علومي است كه وي با آن آشنايي داشته و آن، علوم و معارف ديني است و مقصود از اوّلين و آخرين، سابقين و لاحقين انبيا و شرايع آنان مي باشد، كه تمام آن چه در آن ها آمده، در قرآن فراهم است.

3. 2. نقد ديدگاه حداقلي

حضرت آيت الله معرفت به رغم عدم پذيرش قول به حداكثري جامعيت قرآن كريم، نمي پذيرد با استفاده از روش بيرون متني جامعيت قرآن كريم را بسيار ضيق و به تعبير خودشان حداقلي جلوه داده شود. ايشان معتقد است اينكه گفتيم وظيفه شارع دخالت در اموري نيست كه عقلش به آن مي رسد، اين را نمي توان به خود امور شرعيه سرايت داد. مثلاً درست نيست گفته شود ما خود در باب مسائل حكومت، تعزيرات، حدود، قصاص و بسياري از ابواب معاملات و احكامي مانند عدّه، طلاق، حيض و نفاس خود مي توانيم به حقيقت برسيم و خارج از جامعيت قرآن است. (6) زيرا قرآن كريم در بعد تشريع نيز معجزه الهي است. (7)

4. قلمرو قرآن

چنانكه گذشت، قلمرو قرآن كريم غير از جامعيت آن است؛ بدين جهت استاد معرفت گرچه جامعيت قرآن را مربوط به امور شرعي و خارج از حيطه دانش بشري مي داند، لكن قلمرو بيانات قرآن كريم را در سه جهت افرادي و زماني و موضوعي، گسترده شمرده اند.

4. 1. قلمرو افرادي و زماني قرآن

از گستره مكاني قلمرو بيانات قرآن كريم، به جهاني بودن و از گستره زماني آن به جاودانگي ياد مي شود. جناب استاد معرفت (رحمة الله عليه) معتقد است كه قرآن مرحله به مرحله از محدوده زماني عصر خويش فراتر رفته و دامنه تحدّي را گسترش داده، نه تنها عرب، بلكه تمامي بشريّت را براي ابديّت به هم آوردي فراخوانده است. آيه قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا (8) آب پاكي را بر دست همه ريخته، تمامي انس و جنّ را به نحو جمعي- كه عموم افرادي و زماني هر دو را شامل مي شود (9) مورد تحدّي قرار داده و اعلام كرده است كه اگر همه انسان ها و پريان پشت در پشت هم بكوشند تا همچون قرآني بياورند، نخواهند توانست.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در بيان بطن براي قرآن كريم كه فرمودند:
" ما في القرآن آية الا و لها ما ظهر و بطن (10) "
اين دغدغه را داشت كه قرآن براي مناسبت هاي خاصي نازل شده است و چون به آن مناسبت خاص نظر دارد، آيه، مخصوص آن قوم با آن زمان و قيد تاريخ خواهد شد. حال بايد مردم با تعمق در درون آيه، رسالت جهاني آن را دريابند. از امام باقر (عليه السلام) هم كه درباره ي اين روايت پيامبر سؤال مي كنند، مي فرمايند:
" ظهره تنزيله و بطنه تأويله (11) "
يعني بايد از دل آيه مفهوم عامي را استخراج كنيد، كه مآل و هدف آيه است. در حديثي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است:
" له نجوم و علي نجومه نجوم (12) "
معنايش اين است كه مي شود برداشت هاي بي نهايتي از قرآن داشت. و چه بسا در عصر شكوفايي علم پس از ظهور امام زمان ( عج )، برداشت هاي روشن تري از قرآن ارائه شود. (13)

4. 2. قلمرو موضوعي قرآن كريم

آيا قلمرو موضوعي بيانات قرآن كريم تنها شامل اصول شريعت مي شود يا بيشتر؟ جناب استاد معرفت ( رضوان الله عليه ) قلمرو قرآن را به احكام و شريعت منحصر نمي داند؛ به همين دليل در كنار طرح اعجاز تشريعي قرآن كريم، (14) برخلاف برخي نظرها بر اين باور است كه اعجاز علمي نيز دارد كه بر اثر پيشرفت علم و پي بردن به برخي از اسرار علمي قرآن توسط دانشمندان در گذر زمان، گوشه اي از احاطه علمي صاحب سخن ( پروردگار ) روشن خواهد شد (15) و در نتيجه پي خواهد برد كه چنين سخن و اشارتي در آن روزگار، جز از پروردگار جهان امكان صدور نداشته است. (16)
البته جناب استاد بر اين باور است كه اشاره قرآن به مسائل علمي، مقصود كلام نبوده، بلكه تراوشي يا از باب تفضل بده است. متكلّم چون مُهيمن به اسرار خلقت است- ولو در بُعد خاصي حرف مي زند- گاهي عباراتي در بين كلام دارد كه حاكي از علم سرشار او است. (17) به همين جهت قرآن كريم مسائل علمي را به صورت مجمل و مبهم بيان كرده است، به نحوي كه در طول تاريخ هرچه علم پيشرفت كرد، دانشمندان قرآن را با نظريات علمي در تعارض نبينند. اين زبان جهاني قرآن خود يك جنبه اعجازي است كه با نظريه هاي علمي درگير نمي شود، زيرا اين كار با هدف تربيتي قرآن ناسازگاري دارد. (18)

4. 3. نسبت قلمرو قرآن و قلمرو دين اسلام

در نظر استاد، نسبت قلمرو معناي قرآن با قلمرو معناي اسلام عموم خصوص من وجه است زيرا از يك سو علاوه بر قرآن، سنت نيز منبع دين است و از سوي ديگر در قرآن مسائل علمي نيز آمده است؛ ولي مقصود كلام نبوده، بلكه تراوشي است. جناب استاد در اين باره مي فرمايد:
" قرآن اگر متعرض مسائل علمي شده باشد، مقصود كلام نبوده است بلكه تراوشي است. متكلّم چون مَهيمن به اسرار خلقت است- ولو در بُعد خاصي حرف مي زند- گاهي عباراتي در بين كلام دارد كه حاكي از علم سرشار او است و فقط مخاطبان خاص و علما آن را مي فهمند. (19) "

4. 4. نسبت قلمرو قرآن با قلمرو سنت

مراد ما از سنت تنها آنچه از معصومان عليهم السلام به ما رسيده، نمي باشد، شامل علم آن بزرگواران نيز مي شود. حضرت آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) نسبت قلمرو قرآن و سنت را عموم خصوص مطلق به نفع سنت مي داند، زيرا به رغم محدود كردن جامعيت قرآن كريم به كليات دين، پيامبر و امام را عاري از ساير علوم نمي داند. در اين باره مي فرمايد:
" امام صادق (عليه السلام) كه به عنوان رئيس شرع روي كرسي تشريع نشسته است اينجور نيست كه از ساير علوم عاري باشد، شخص شارع از همه علوم دارا است ... پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه عقل كل است نمي توانيم بگوييم كه ايشان در همه مسائل عاري است و فقط در خصوص مسائل شرع آگاه است. نه اينجور نيست، بلكه در همه چيز واقف است امّا وظيفه اش بيان نيست. (20) "

عرضه به پيشگاه استاد

يكي از ويژگي هاي بارز استاد عزيز آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) پذيرش نقد و تشويق شاگردان بود و همواره به اين امر تأكيد داشتند. (21) با اجازه از روح آن سفر كرده، مطالبي را در باب جامعيت قران كريم عرضه مي دارم كه برگرفته از روايات فراوان و معتبر است كه به آن ها توجه نشده است. علت جرأتم بر طرح اين مطالب، افزون بر پيروي از سيره علمي و عملي استاد عزيزم، آن است كه در يكي از ديدارهايم خدمت ايشان عرض كردم، به نظر بنده جامعيت قرآن كريم به گستره علم پيامبر و امام است، فرمودند آيا بر مدعاي خود دليل هم داريد؟ وقتي به اختصار ادله را بيان كردم، رد نفرمودند. مطالب خود را در دو نكته زير بيان مي كنم.

نكته اول

بدون شك قرآن كريم با دلالت لفظي، تمام اصول امور ديني و هدايتي را شامل نمي شود، تا چه رسد به اينكه همه چيز را در برداشته باشد. در روايت به اين مطلب اشاره شده است كه حتي قرآن كريم تعداد ركعت هاي نمازهاي واجب را كه ستون دين است، در ظاهر الفاظ بيان نكرده است. ابن بصير گويد: امام باقر (عليه السلام) فرمودند: ‌آيه أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ در مورد حضرت علي (عليه السلام) نازل شده است. عرض كردم: مردم به ما مي گويند: چه مانع شده است كه خداوند اسم علي و اهل بيتش عليهم السلام را در كتابش بياورد؟ حضرت در جواب فرمودند:
" قولوا لهم: ان الله انزل علي رسوله الصلاة و لم يسم ثلاثا و لا اربعا حتي كان رسول الله هو الذي فسر ذلك لهم و ...؛ (22)
به آن ها بگوييد كه خداوند آيه نماز را براي پيامبري نازل كرد، ولي بيان نفرمود سه يا چهار ركعت است. پيامبر خدا آن را براي مردم تفسير فرمودند. "
نيز در روايات آمده است كه 124 هزار پيامبر از طرف خداوند مبعوث شده اند، (23) ليكن از ميان اين تعداد پيامبر تنها از بيست و شش نفر با نام و از چهار نفر با وصف ياد كرده است. قرآن خود اشاره دارد كه تنها داستان بعضي از پيامبران را بيان كرده ايم و قصه بعضي ديگر را براي شما نخوانده ايم:
" وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ؛ (24)
و پيامبراني را [ نيز برانگيختم ] كه ماجراي آن ها را بر تو حكايت نكرده ايم. "
بنابراين نمي توان پذيرفت كه مراد از كتاب و حديث در اين آيات، ظاهر همين قرآن كريم با دلالت لفظي باشد و بتوان به اطلاق آيه نيز اخذ كرد. به علاوه دقت در سياق اين دو آيه و رواياتي كه در تفسير آن ها بيان شده، دلالت دارند كه نمي توان جامعيت قرآن كريم را به اصول مربوط به احكام و شريعت مقيد ساخت. به نظر ما قرآن كريم دو شأن دارد: يكي براي مردم عادي كه به قرآن هدايت مي شوند و ديگر شأن مربوط به پيامبر و امام عليهم السلام است. روايات جامعيت به شأن دوم قران را بيان مي كند و دلالت دارد كه قرآن كريم نازل شده بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با ظاهر و باطن خود تمام امور مورد نياز پيامبر و امام را بيان كرده است. اين مدعا با چند مطلبي كه در ادامه به اختصار بيان مي كنم (25) روشن مي شود:
1. سياق آيات دلالت دارد كه مراد از « حديث » در آيه 111 سوره يوسف و « كتاب » در آيه 89 سوره نحل، قرآن فرود آمده بر حضرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است نه قرآن در لوح محفوظ، به ويژه در آيه 89 سوره نحل كه « نَزَّلْنَا » دارد كه نشان مي دهد آن كتاب نازل شده است.
2. « تفصيلاً » در آيه 111 سوره يوسف و « تبياناً » در آيه 89 سوره نحل دلالت دارد كه بيان قرآن نسبت به كل شيء روشن است؛ چون « تفصيل » كه باب تفعيل از فصل به معناي تمييز دادن و جدايي انداختن بين دو چيز است (26) و در اين آيه به معناي بيان است. (27) شايد از واژه تفصيل براي نشان دادن مبالغه استفاده شده است. (28)
بعضي از مفسران مراد تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ را تمام امور مورد احتياج انسان در مسائل دنيا و آخرت و معاد و معاش دانسته اند. (29)
« تبيان » مصدر يا اسم است و در هر صورت حالت مبالغه دارد و به معناي بيان بليغ است. (30) از اين عبارت استفاده مي شود كه خود قرآن به طور مستقيم بيانگر است؛ زيرا بيانگر غيرمستقيم با مبالغه نمي سازد. درست نيست بيان قرآن نسبت به كل شيء را بيان اجمالي بدانيم. (31)
3. عبارت كُلِّ شَيْءٍ (32) در آيه 111 سوره يوسف و آيه 89 سوره نحل اطلاق دارند و اصل بر اين است كه مفسر بايد در حد امكان تلاش كند اطلاق را حفظ كند و اطلاق آن را قيد نزند؛ چنان كه اصل بر اين است كه به دلالت ظاهري آيه تأويل نبرد. به ويژه با عنايت به اينكه روايات متعدّد كه برخي از آن ها قابل اعتماد هستند و بر جامعيت قرآن نسبت به همه چيز دلالت دارند. (33) بنابراين بدون دليل يقين آور نمي توان از اطلاق آيه درست برداشت و آن را به امور مربوط به هدايت و يا امر ديگري مقيد كرد.
4. سياق آيه 89 سوره نحل كه نيز بر گستردگي قلمرو قرآن كريم و جامعيت آن دلالت دارد؛ زيرا « واو » در آيه شريفه عاطفه بوده (34) و صدر و ذيل آيه با هم مرتبط است. قسمت نخست آيه ( وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاءِ ) وجود گواه در هر امت و گواه بودن پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) بر همه گواهان با تمام انسان ها را مطرح مي كند و چون به علت زيادي انسان ها و كثرت اعمال آنان ممكن است تصور شود كه چگونه حضرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي تواند به اين همه اعمال آگاه شده و در قيامت در مورد آن ها شهادت دهد؛ به ويژه اين كه چنين شهادتي در صورتي ممكن است كه آن حضرت به حقيقت تمام اعمال انسان ها، آگاهي كامل داشته باشد. (35) قسمت دوم آيه ( وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ ) جامعيت قرآن را مطرح مي كند. اين بخش از آيه دليل بر توانايي حضرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر شهادت به اعمال تمام امت ها است و مي خواهد بگويد: به واسطه اين كتابي كه بر تو نازل شده و بيان هر چيز است، تو مي تواني به حقيقت اعمال و نيّت همه انسان ها آگاه شده و روز قيامت شهادت بدهي. مضمون اين آيه شريفه در مورد شهادت و شهادت حضرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر تمام امت ها در جاي ديگر قرآن نيز آمده است:
" فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلاء شَهِيدًا؛ (36)
پس چگونه است حالشان آنگاه كه از هر امتي گواهي آوريم و تو را به آنان گواه آوريم. "
اين شهادت شامل انسان هاي عادي حتي مؤمنان نمي شود؛ (37) بر فرض هم بشود، شهادت آنان در قيامت تنها در مورد بخشي از اعمال بعضي افراد است، نه تمام اعمال همه انسان ها كه براي ائمه از آيات شهادت استفاده مي شود. روايات نيز مراد از امة وسط در آيه وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا (38) را تنها ائمه اهل بيت عليهم السلام معرفي كرده است.
حضرت امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه فرموده اند:
" ما امّت وسط و شاهدان خدا به مردم هستيم. (39) "
5. التفات در آيه شريفه دلالت دارد كه قرآن كريم تنها براي حضرت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ( و به تبع آن حضرت براي معصومان عليهم السلام ) تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ است؛ زيرا طبق قواعد عربي مي بايست « الكتاب » در آيه شريفه بدون فاصله، بعد از فعل « نزلنا » مي آمد؛ چون مفعول به است و مقدمه بر ظرف و جار و مجرور مي باشد؛ حال آنكه جار و مجرور يعني « عليك » بر آن مقدم شده كه حاكي از نكته اي است. نكته اش اين است كه قرآن كريم تنها براي تو بيانگر همه چيز است.
در روايات نيز آمده است:
" اِنَّما يَعْرِفُ الْقُرآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ؛ (40)
حقيقت قرآن را كسي كه به آن خطاب است مي فهمد. "
و فقط خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم عليهم السلام اين گونه مورد خطاب قرآن هستند.
برخي روايات دلالت دارند كه فهم تمام ظاهر و باطن قرآن غير از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) منحصر به ائمه اهل بيت عليهم السلام است. از جمله طبق نقل صحيح، امام صادق (عليه السلام) فرموده اند:
" ما يَسْتَطِيعُ اَحَدٌ اَنْ يَدَّعِي، اَنَّهُ جَمَعَ الْقُرآنَ كُلَّهُ ظاهِرَهُ وَ بَاطِنَهُ اِلَّا الْأَوصِياءُ؛ (41)
كسي غير از اوصيا نمي تواند مدعي شود كه فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را جمع كرده است. "
6. از روايات فراوان و معتبر (42) مربوط به جامعيت قرآن نيز استفاده مي شود كه بيان جامع قرآن كريم به ويژه پيامبر و اهل بيت عليهم السلام و شامل امور مورد نياز آن ها است. اين روايات چهار دسته اند كه از هر دسته نمونه اي بيان مي كنيم:

دسته اوّل:

رواياتي كه گستردگي قلمرو بيانات قرآن كريم را بيان مي كند، بدون اين كه به عالمان آن اشاره كند. (43) رواياتي كه قرآن را مشتمل بر تمام نيازمندي هاي بندگان معرفي مي كند. مثلاً با سند صحيح (44) از حضرت امام صادق (عليه السلام) نقل شده است:
" ان الله تبارك و تعالي أنزل في القرآن تبيان كل شيء حتي والله ما ترك شيئا تحتاج إليه العباد حتي لا يستطيع عند يقول لو كان هذا انزل في القرآن الا و قد أنزله الله فيه؛ (45)
خداوند بيان همه چيز را در قرآن نازل كرده است، قسم به خدا چيزي كه بندگان به آن نياز دارند، فروگذار نشده است، تا اينكه كسي نگويد: اگر فلان چيز در قرآن نازل مي شد، مگر اينكه خداوند آن را نازل كرده است. "

دسته دوّم:

رواياتي كه ضمن بيان گستردگي قلمرو قرآن كريم، اشاره دارد كه مردم نمي توانند آن را درك كنند. (46) مثلاً از حضرت علي (عليه السلام) نقل شده است:
" ما من شيء الا علمه في القرآن و لكن عقول الرجال تعجز عنه؛ (47)
هيچ چيزي نيست مگر اين كه علم آن در قرآن كريم هست؛ ولي عقل مردم از رسيدن به آن ناتوانند. "
اين روايت تصريح دارد كه دانش هرچيزي در قرآن كريم هست؛ ولي انسان به صرف برخورداري از قوه ي عقل نمي تواند به آن ها دسترسي پيدا كند.

دسته سوّم:

اين دسته، تعداد بيشتري از روايات را شامل مي شود و به نحوي اشاره دارد كه بيان همه چيز در قرآن كريم، ويژه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه اهل بيت (عليه السلام) است. (48)
الف. با سند صحيح (49) از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است:
" كتاب الله فيه نبأ ما قبلكم و خير ما بعدكم و فصل ما بينكم و نحن نعلمه؛ (50)
خبر پيش از شما و خبر بعد از شما و داور بين شما در قرآن كريم هست و ما آن را مي دانيم. "
اين روايت بر وجود خبر حوادث هستي در قرآن كريم تأكيد دارد و قرآن را داور خصومت ها و اختلافات معرفي مي كند و بر علم معصومان (عليه السلام) بر چنين معارف گسترده قرآن تصريح كرده است.
ب. صفار قمي با سند از حماد اللحام نقل مي كند:
" قال أبوعبدالله عليه السلام: نحن والله نعلم ما في السموات و ما في الارض و ما في الجنة و ما في النار و ما بين ذلك، قال: فبهت انظر إليه، فقال:‌ يا حماد ان ذلك في كتاب الله- ثلث مرات- ثم تلا هذه « وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ ... »؛ (51)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند ما آنچه در آسمان و زمين و بهشت و جهنم و آنچه بين آن ها است را مي دانيم. من بهت زده به حضرت نگاه كردم. بعد فرمود: يا حماد اينها در كتاب خدا است- سه مرتبه- سپس اين آيه را خواند ... "
ج. با سند موثق (52) محمدبن يحي از محمدبن عبدالجبار از ابن فضال از حمادبن عثمان از عبدالأعلي بن أعين مي كند كه از امام صادق (عليه السلام) شنيدم مي فرمايند:
" أنا أعلم كتاب الله و فيه بدء الخلق و ما هو كائن إلي يوم القيامة، و فيه خبرالسماء و خبرالأرض، و خبرالجنة و خبرالنار، و خبر ما كان، و [ خبر ] ما هو كائن، أعلم ذلك كما أنظر إلي كفي إن الله يقول: " فيه تبيان؛ (53)
من به كتاب خدا آگاهم و آغاز آفرينش و آنچه تا روز و خبر آسمان و خبر زمين و خبر بهشت و آتش و خبر آنچه بوده و آنچه خواهد بود در آن هست من اين را همانند كف دست خود مي دانم. خداوند مي فرمايد در قرآن بيان همه چيز هست. "
امام (عليه السلام) در اين دو روايت جامعيت و قلمرو گسترده ي قرآن را به آيه 89 سوره نحل مستند مي سازد. در روايات مشابه نيز علم گسترده خود را برگرفته از قرآن معرفي كرده و به اين آيه استناد مي فرمايند. (54)
د. در اصول كافي با سند صحيح (55) آمده است كه امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
" إنَّ اللهَ عَزَّ ذِكْرُهُ ... خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتابَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ أَنْزَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيءٍ وَ خَلْقَكُمْ وَ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ نَبَأَ مَا قَبْلَكُمْ فَصْلَ مَا بَيْنَكُمْ خَيْرَ مَا بَعْدَكُمْ وَ أَمْرَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَيْهِ؛ (56)
همانا خداوند كه يادكردش گرامي باشد ... كتاب هاي آسماني را به كتاب شما پايان داد و بعد از آن كتابي نيست و هر چيزي و آفرينش شما و آسمان ها و زمين و خبر پيش از شما و حكم كننده بين شما و خبر بعد از شما و امور مربوط به بهشت و جهنم و آنچه بدان نياز داريد را در آن بيان فرموده است. (57) "

دسته چهارم:

رواياتي كه اشاره دارد همه چيز در كتاب و سنّت آمده است. (58) طبق نقل صحيح حماد گويد از امام صادق (عليه السلام) شنيدم مي فرمودند:
" ما من شيء الا و فيه كتاب أو سنة؛ (59)
هيچ چيزي نيست، مگر اين كه كتاب ( = قرآن ) يا سنت درباره آن سخن دارد. "
اين قسم روايات دلالت دارد كه تمام مطلب در قرآن كريم و سنت هست، نه قرآن به تنهاي. روايات ديگري دلالت دارد كه منبع علم ائمه اهل بيت (عليه السلام) قرآن است. (60) از جمله امام باقر (عليه السلام) فرموده اند: (61)
" اِذا حَدَّثْتُكُمْ بِشَيء فَاسْئَلُونِي مِنْ كِتابَ اللهِ؛ (62)
وقتي در مورد چيزي سخن گفتم، از من بخواهيد كه از قرآن جواب دهم. "
بنابراين، مجموع آيات و روايات دلالت دارند كه جامعيت و گستردگي احكام و معارف مورد نياز پيامبر و امامان مي باشد و اين را تنها آن بزرگواران مي توانند بفهمند. روايت ابن مسعود نيز مؤيد همين مطلب مي باشد كه گفته است:
" إن الله أنزل في هذا الكتاب تبياناً لكل شيئ، و لكن علمنا يقصر عما بين لنا في القرآن؛ (63)
خداوند در قرآن كريم بيان همه چيز را نازل كرده است؛ ولكن دانش ما از رسيدن به آنچه در قرآن براي ما بيان فرموده، ناتوان است. "

نكته دوم

هيچ دليلي اقامه نشده است که امور مربوط به يافته هاي خود بشر خارج از گستره جامعيت قرآن بوده و بيان مسائل مربوط به دانش بشري را دور از شأن قرآن دانست، بلکه اصولاً نمي توان به امتناع عقلي دخالت قرآن در امور مربوط به قلمرو دانش بشري استدلال کرد. شايد تنها دليل اين باشد که اگر قرآن در مورد اموري که انسان از طريق علوم بشري به آن مي رسد، بياني داشته باشد، لغو خواهد بود. در مقابل کافي است ثابت شود که بيان قرآن در اين مورد لغو نيست. به نظر ما اگر قرآن در امور مربوط به علوم بشري سخني داشته باشد، نه تنها لغو نيست، بلکه در مواردي ضرورت دارد. نسبت بين قلمرو وحي و دانش بشري از منظر منطقي عموم و خصوص من وجه است، نه تباين. يعني قرآن و دانش بشري هر دو مي توانند به يک مسأله بپردازند. توضيح اين که امور قابل دسترس با دانش، يکي از چهار حالت زير را دارد:
1. اموري که همه انسان ها درباره آن به نتيجه رسيده اند و هيچ اختلافي با هم ندارند.
2. اموري که تنها متفکّران درباره آن به نتيجه رسيده اند و با هم اختلافي ندارند.
3. اموري که تنها متفکران در مورد آن به نتايجي رسيده اند، ولي با هم اختلاف دارند.
4. اموري که تمام انسان ها در مورد آن به نتايحي رسيده اند، ولي با هم اختلاف دارند.
در حالت اوّل اگر وحي سخني نگويد، مشکلي پيش نمي آيد؛ در حالت دوّم نيز ممکن است به خاطر اعتماد مردم به دانشمندان ضرورتي به بيان وحي نباشد؛ ولي در حالت سوّم بيان وحي لازم است، زيرا هر کسي نمي تواند به يکي از دانشمندان اعتماد کند؛ ( تا لازم نباشد، يک نظريه در جامعه مورد عمل واقع شود ) چون هرج و مرج پيش مي آيد و نيز در حالت چهارم که حتي خود مردم هم اختلاف دارند، بيان وحي ضرورت دارد.
به نظر مي رسد، بيشتر مسائلي که علوم بشري به آن مي پردازد، حالت سوّم و چهارم را دارند که بيان وحي در مورد آن امور نه تنها لغو نيست، بلکه ضرورت دارد. وجود مذاهب مختلف فکري و اعتقادي در جوامع بشري که هر يکي ديگري را خطا مي داند، دليل بر اين مدعي است و اين امر موجب شده است تا نتوان به يکي از آن ها اعتماد کرد. اين نيست مگر به خاطر محدود بودن علوم بشري و غيريقيني بودن اغلب آن.
گرچه در حالت اوّل که همه انسان ها به آن مي رسند و هيچ اختلافي با هم ندارند، بيان قرآن ضرورت ندارد؛ و در حالت دوّم نيز ممکن است به خاطر اعتماد مردم به دانشمندان به قرآن نيازي نباشد؛ ولي بيان قرآن در اين موارد لغو نيست، زيرا مي تواند به ارشاد به حکم عقل و تأييد آن باشد (64) قرآن در مواردي مؤيّد عقل است و با توجه به تغيير و تحوّل يافته هاي بشري و عدم اطمينان صد در صد به آن و اطمينان نسبت به وحي و آنچه از پيامبران مي گيريم، تأثير بيشتري از قرآن و روايات مي پذيريم.
حضرت علي (عليه السلام) شکوفايي عقل هاي انسان ها را يکي از فوايد بعثت پيامبران برمي شمارند:
" فَبَعَثَ فِيهمْ رُسُلَهُ، وَوَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِياءَهُ، لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَيُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ، وَيَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بَالتَّبْلِيغِ، وَيُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ (65) "
حتي در باب احکام، مواردي که عقل هم حکم دارد، شارع مي تواند حکم مولوي کند؛ مانند مواردي که حکم عقلي براي همگان آشکار نباشد و يا آن در تحريک مردم براي تلاش جهت رسيدن به مصالح واقعي کافي نباشد. شارع در اين موارد حکم مولوي مي کند؛ تا محرکيّت حکم عقل را تقويت کند و همگان را به تحصيل آن مصلحت وادارد. (66)
انحصار قلمرو بيانات قرآن به امور خارج از حيطه علوم بشري، علاوه بر اشکالاتي که گذشت، نتايج غيرقابل قبول زير را نيز در پي دارد:

1. نسبي بودن قلمرو قرآن:

يکي از لوازم محدود کردن قلمرو قرآن به امور خارج از قلمرو علوم بشري اين است که قلمرو قرآن به تبع ضيق و سه قلمرو کشفيات علوم بشري، سعه و ضيق پيدا مي کند و اگر نيازي را علم به آن پاسخ گفت، از قلمرو قرآن کريم خارج شده و با کشف نيازي از انسان که علوم قادر به جواب گويي آن نيست، موضوعي به موضوعات آن افزوده شود.

2. اختصاص قرآن به دانشمندان:

لازمه ديگر اين نظر آن است که بيانات قرآن کريم مخصوص عالمان باشد، حال آنکه به يقين قرآن کريم براي عموم مردم آمده است، نه فقط دانشمندان و خواص. قرآن خود را مايه ي هدايت تمام انسان ها معرفي مي کند:
" شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ؛ (67) "
البته قرآن از دانشمندان نيز غافل نبوده است. (68) از برخي روايات استفاده مي شود که پاره اي از آيات قرآن ويژه ژرف انديشان است. مثلاً امام زين العابدين (عليه السلام) فرموده اند:
چون خداوند عزوجلّ مي دانست در آينده دور، ژرف انديشاني خواهند بود، سوره توحيد و آياتي از سوره حديد، تا بذات الصدور ( آيات 3 تا 6 ) را نازل کرد. پس هر کسي بيش از اين معارف را قصد کند، به طور قطع هلاک خواهد شد. (69) از مجموع اين آيات و روايات استفاده مي شود که جامعيت قرآن کريم به گستره علم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و امام (عليه السلام) است.

نتيجه

طبق نظر مرحوم آيت الله معرفت (رحمة الله عليه)، دلايل برون متني و آيات دلالت دارد که جامعيت قرآن کريم تنها شامل مسائل مربوط به شريعت مي شود. بيانات قرآن کريم داراي گستردگي افرادي، زماني و افرادي است. به نظر بنده از آيات و روايات بسياري که برخي صحيح السندند استفاده مي شود که جامعيت قرآن کريم و در ظاهر و باطن به گستره علم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه اهل بيت (عليه السلام) مي باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1. نحل، آيه 89.
2. آيت الله محمدهادي معرفت، مصاحبه در باب جامعيت قرآن كريم نسبت به علوم بشري، فصلنامه نامه مفيد، سال 1375، پياپي 6، ص 5-7.
3. همان.
4. انعام، آيه 59.
5. ر. ك: محمدبن جريرالطبري، جامع البيان في تفسيرالقرآن، ج14، ص 90.
6. ر. ك: آيت الله محمدهادي معرفت، مصاحبه در باب جامعيت قرآن كريم نسبت به علوم بشري، فصلنامه نامه مفيد، سال 1375، پياپي 6، صص 16-13.
7. ر. ك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج6، صص 326-212.
8. اسراء، آيه 88.
9. اين يك اصطلاح اصولي است و مقصود همه افراد در طول زمان مي باشد. ر. ك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج6، ص 29؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، صص 419-418.
10. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج92، ص 94.
11. همان، ج92، ص 97.
12. همان، ج77، ص 135.
13. آيت الله معرفت، گفت و گو در باب نوآوري ها و نظرات جديد، فصلنامه بينات، سال يازدهم شماره 4، شماره مسلسل 83، صص 60-59.
14. ر. ك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القران، ج6، صص 234-212.
15. برخي بر اين عقيده اند، كه اين گونه اشارات علمي دليل اعجاز مي تواند باشد. ولي تحدّي به آن صورت نگرفته است، چون روي سخن در آيات تحدّي با كساني است كه هرگز با اين گونه علوم آشنايي نداشته اند. بر اين مبنا قرآن در جهت علمي همانند ديگر كتب آسماني است، كه صورت تحدّي به خود نگرفته اند، گرچه اشارات علمي دليل اعجاز مي توانند باشند. ر. ك: دكتر احمد ابوحجر؛ التفسيرالعلمي للقرآن في الميزان، ص 131.
16. ر. ك: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج6، ص 26-30.
17. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 414.
18. ر. ك: آيت الله معرفت، گفت و گو در باب نوآوري ها و نظرات جديد، فصلنامه بينات، سال يازدهم شماره 4، شماره مسلسل 83، صص 64-63.
19. همان، ص 64.
20. آيت الله محمدهادي معرفت، مصاحبه در باب جامعيت قرآن كريم نسبت به علوم بشري، فصلنامه نامه مفيد، سال 1375، پياپي 6، صص 13-10.
21. جمله ر. ك: ايت الله معرفت، گفت و گو در باب نوآوري ها و نظرات جديد، فصلنامه بينات، سال يازدهم شماره 4، شماره مسلسل 83، ص 74.
22. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج35، ص 210.
23. ر. ك: محمدبن الحسن الصفار قمي، بصائرالدرجات، ص 121، جزء سوم باب « ناب نادر من الباب » حديث2 و محمدالري الشهري، ميزان الحكمه، ج4، احاديث 19495 تا 19501.
24. نساء، آيه 164.
25. براي تفصيل ر. ك: مصطفي كريمي، قرآن و قلمروشناسي دين، صص 264-235؛ همو، « جامعيت وحي محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) به گستره علم آن حضرت »، مجله معرفت، شماره 60.
26. ر. ك: احمدبن فارس، معجم مقاييس اللغة، ماده « فصل » و احمد بن محمّد مقرّي القيّومي، المصباح المنير، ج2، ص 148.
27. ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان، ج6-5، ص 416.
28. محمدبن حسن الشيخ الطوسي، التبيان في تفسيرالقرآن، ج6، ص 209.
29. ر. ك: فتح الله كاشاني، منهج الصادقين، ج5، ص 86، محمد شيخعلي الشريف اللاهيجي، تفسير شريف لاهيجي، ج2، ص 571، محمدحسين فضل الله، من وحي القرآن، ج12، ص 334، محمدالسبزواري، الجديد في تفسيرالقرآن المجيد، ج4، ص 99، ابوالفتوح رازي، روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقران، ج11، ص 172.
30. ر. ك: محمد بن محمد الزمخشري، الكشاف في تفسيرالقرآن، ج2، ص 589؛ محمود آلوسي، روح المعاني في تفسيرالقرآن العظيم و السبع المثاني، ج8، ص 316.
31. محمدبن حسن الشيخ الطوسي، التبيان في تفسيرالقرآن، محمودبن محمدبن محمد الزمخشري، الكشاف في تفسيرالقرآن، ج2، ص 481 و 516.
32. برخي معتقدند كه كل در آيه براي تكثير و تفخيم است پس منظور آيه اين است كه قرآن بيانگر بسياري از امور است نه تمام آن شاهد بر مطلب اين است كه در مورد نزول عذاب بر قوم عاد مي فرمايد: « تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ »؛ احقاف، 25. حال آنكه خداوند همه چيز عالم را خراب نكرد؛ بلكه تنها خانه هاي قوم عاد ويران نمود. ( ر. ك: محمود آلوسي، روح المعاني في تفسيرالقرآن العظيم و السبع المثاني، ج10، ص 316. ) به نظر مي رسد اين قياس درست نيست، زيرا پيش و پس « كُلَّ شَيْءٍ » در آيه 25 سوره احقاف به وضوح نشان مي دهد كه مراد از « كُلَّ شَيْءٍ » همه چيز در وادي قوم عاد از انسانها و خانه ها و اثاثيه منزل مي باشد. دقت به تمام عبارت دو آيه 24 و 25 سوره اين مدعاي ما را روشن مي كند. كه مي فرمايد: فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ؛ احقاف، آيات 24 و 25.
33. از باب نمونه ر. ك: جمعة العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج3، صص 74 كه 19 روايت مي باشد. در قسمت ديگر برخي از اين روايات را خواهيم آورد.
34. مربوط بودن قسمت نخست آيه به قيامت و قسمت دوم آن به دنيا دليل بر اسينافيه بودن « واو » نيست؛ زيرا اولاً، اصل اين است كه اجزاي يك آيه به هم پيوسته باشد؛ چون با هم نازل شده است. ثانياً، گرچه اين شهادت در قيامت صورت مي گيرد، ولي تحمل آن در دنيا است. قرآن كريم در حكايت از حضرت عيسي عليه السلام مي فرمايد: « وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ » ( مائده، آيه 117. )
35. ر. ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج1، صص 334-323.
36. نساء، آيه 41.
37. توبه، آيه 105.
38. مراد آيه شريفه « فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ » بقره، آيه 143. تنها ديدن اعمال منافقان توسط مؤمنان است نه شهادت.
39. حسين بن روح الصفار القمي، منبع قبلي، ج11، ص 63 و نيز جمعه العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج1، صص 135-133.
40. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج46، ص 349.
41. محمدبن يعقوب الكليني، منبع قبلي، ج1، كتاب حجت، باب انه لم يجمع القرآن كلّه الا الاوصياء، ج2.
42. در تفسير نورالثقلين، ذيل آيه 89 سوره نحل 19 روايت آمده كه برخي از آن ها از اصول كافي است و پنج تا از آن ها صحيح السند است.
43. از ميان روايات نورالثقلين، روايت 175، 176، 187 از اين قسم اند. و نيز آمده است ثم جاء بالقرآن الذي فيه قصص الانبياء عليهم السلام و أخبارهم حرفا حرفا، و اخبار من مضي و من بقي إلي يوم القيمة. ( علي ابن بابويه القمي صدوق، عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج1، ص 166. )
44. در سند اين روايت محمدبن يحيي، أحمد بن محمدبن عيسي، علي بن حديد، و مزازم آمده است كه همگي امامي و ثقه هستند.
45. محمدبن يعقوب كليني، كافي، ج1، ص 59، ح1.
46. و نيز ر. ك: همان، ص 60.
47. سليمان بن ابراهيم، القندوزي، ينابيع الموده لذوي القربي، ج3، ص 218.
48. و نيز ر. ك: الجمعة العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج3، صص 75 و 77. روايات، 179و 189.
49. ر. ك: محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، ج1، ص 209. در سند اين روايت عن أحمد بن محمد بن عيسي، علي بن النعمان، و إسماعيل بن جابر آمده است كه همگي امامي و ثقه هستند.
50. محمدبن يعقوب كليني، كافي، ج1، ص 61؛ الجمعة العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج3، ص 75، حديث 183.
51. محمدبن الحسن الصفار قمي، بصائرالدرجات، ص 128، جزء سوم، باب ششم، حديث 4. اين حديث را برخي كتاب هاي ديگر نيز آورده است. از جمله، محمّدبن مسعود العياشي، تفسيرالعياشي، ج2، ص 266؛ الجمعة العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج3، ص 73؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج89، ص 102.
52. تمام راويان اين روايت جز بن فضال امامي و ثقه هستند بن فضال فطحي مذهب است، ولي ثقه مي باشد.
53. محمدبن يعقوب كليني، كافي، ج1، ص 61.
54. همان، ج1، ص 61 و 261.
55. محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، ج3، ص 157.
56. محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص 269، ح 3.
57. همان، ج2، ص 599؛ محمّدبن مسعود العياشي، تفسيرالعياشي، ج1، ص 19، حديث 18 و الجمعة العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج3، ص 77، حديث 189.
58. محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص 62 و الجمعة العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج3، ص 75، حديث 184.
59. محمدبن يعقوب كليني، كافي، ج1، ص 59؛ الجمعة العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج3، ص 74، حديث 178.
60. براي حضرات معصوم (عليه السلام) منابع ديگري نيز ذكر شده است ولي به نظر مي رسد قرآن طرق رسيدن به آن منابع است. ر. ك: آيت الله مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج7، مبحث منابع پيامبران و نيز احمد مطهري و غلامرضا كاردان، علم پيامبر و امام در قرآن.
61. در تعداد پنج روايت امام آگاهي جامع خود به آسمان ها و زمين را برگرفته از قرآن معرفي مي كند. محمدبن الحسن الصفار قمي، بصائرالدرجات، ص 128، جزء سوم، باب ششم، احاديث 2 تا 7.
62. الجمعة العروسي الحويزي، تفسير نورالثقلين، ج1، ص 714، حديث 66.
63. محمدبن علي بن محمد الشوکاني، فتح القدير، ج2، ص 189.
64. در مورد حکم ارشادي، ر. ک: محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج2-1، ص 227 و ج2، ص 134. حتّي مرحوم خواجه نصيرالدين طوسي يکي از اهداف وحي را تأييد عقل در آنچه کشف مي کند شمرده است. ( ر. ک: علامه حلّي، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 347. )
65. نهج البلاغه، خطبه 1.
66. ر. ک: السيد محمدالهاشمي، دروس اصول الفقه، ج4، صص 33-31.
67. بقره، آيه 185.
68. ابن رشد در اين باره مي گويد: « کَانَ الشَّرعُ مَقصُودُهُ اَلاَوَّلُ العِنَايَةُ بِأَکثَرِ مِن غَيرِ إِغفالِ تَنبيِهِ الخواصِّ ». ( ابن رشد، محمدبن محمدالاندلسي المالکي، فصل المقال، ص 117 ).
69. الجمعة العروسي، تفسير نورالثقلين، ج5، ص 706، ح 46.

منبع مقاله :
زيرنظر گروه قرآن پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ ( 1387)، معرفت قرآني يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (رحمة الله عليه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط