نويسنده: دکتر سيد محمدکاظم سجادپور
در نگاه به شبه قاره هند پيش و بيش از هر چيزي، روابط شکننده و حساس ميان دو همسايه يعني هند و پاکستان است که توجه ها را به خود جلب مي نمايد. اين منازعه سبب گشته که شبه قاره هند به عنوان منطقه اي ويژه در بررسي هاي استراتژيک مورد توجه قرار گيرد. درگيري ميان هند و پاکستان مزمن و کهن بوده و تغيير شرايط بين المللي از دنياي دو قطبي به دوران پس از جنگ سرد نيز ساختار آن را دگرگون نکرده است. به رغم تمامي تلاشهاي بين المللي که براي تنش زدايي ميان اين دو کشور توسط خود آنها و يا ساير بازيگران صورت گرفته، همچنان اين دو واحد سياسي يکديگر را دشمن پنداشته و در قالبي تهديد آميز به ديگري مي نگرند. اصل تهديد انديشي آشکار، دهها پروژه و طرح ضربه به طرف مقابل و ايجاد فضاي عدم اعتماد، به ايجاد جنگ سردي پايدار در اين منطقه از جهان انجاميده است. اما در کنار اين تداوم، تغييرات خاصي در دو دهه پس از جنگ سرد در ساختار اين منازعه به وجود آمده که بر پيچيدگي تنشها افزوده است. تغيير نخست در ساختار دروني منطقه منازعه است. به اين ترتيب که با تمرکز درگيري در افغانستان، ساختار دروني منطقه راديکال تر شده است. اقدامات نيروهاي غربي در افغانستان و افزايش خشونتها، به ويژه عليه غير نظاميان، نه فقط چالشي براي دولتهاي منطقه بوده، بلکه در سطح جوامع به زايش گروههاي افراطي و تندرو انجاميده که گاه در بدنه اجرايي در کشورهاي مختلف منطقه، جايگاه نيز مي يابند؛ نيروهايي که هيچ دولتي به تنهايي توانايي کنترل و مديريت آنها را ندارد. نتيجه چنين شرايطي ظهور بازيگران جديد در اين منازعه کهن است که با شکست ابهت و قدرت ارتشهاي عمده جهان، از اعتماد به نفس شگفت انگيزي در طراحي و اجراي عملياتهاي نظامي برخوردار گشته اند.
واقعيت دوم، تغيير در ساختار بين المللي منازعه است. به مرور و به ويژه از دوران رياست جمهوري کلينتون و پس از آن، ايالات متحده آمريکا که سياست ايجاد تعادل ميان هند و پاکستان را براي چند دهه دنبال مي کرد، وزنه خود را به سوي هند متمايل کرد. اين سياست که گرايش به سوي هند لقب گرفته در دوره بوش با تکيه بر مفهوم متحد طبيعي بودن هند و آمريکا به دليل ارزشهاي مشترک، وارد مرحله اي جديد شد و با نهايي شدن موافقت نامه اتمي آمريکا و هند در سپتامبر 2008 ( مهر 1387) به اوج خود رسيد و سبب شد که پاکستان احساس فشار بيشتري بر خود نمايد.
اين دو واقعيت در کنار يکديگر و در رابطه با رفتار دو طرف معامله يعني هند و پاکستان است که به ساختار امنيتي اين منطقه حساس شکل مي دهد. با اين وجود به نظر مي آيد در شکل دهي به اين ساختار غلبه عنصر روابط دروني منطقه بارزتر باشد؛ روابطي که تحت تأثير مسائل مختلف از جمله سلاحهاي هسته اي دو کشور هند و پاکستان شکل مي گيرد. پاکستان و هند با انجام آزمايش بمبهاي هسته اي، تعداد دارندگان رسمي سلاحهاي هسته اي را که اختصاص به پنج عضو دائم شوراي امنيت داشت، افزايش داده و به اين ترتيب نه تنها در برابر يکديگر که در برابر نظم تعيين شده در پيمان عدم اشاعه نيز قد علم کرده اند. در حال حاضر گسترش سلاحهاي هسته اي تهديدي براي امنيت بين المللي محسوب مي گردد. در اين ميان اين پرسش مطرح است که آيا مسلح شدن هند و پاکستان به سلاحهاي هسته اي، در رفتار امنيتي آنها ايجاد تعادل کرده و يا مسير ديگري را به وجود آورده است؟ در کتاب « هند، پاکستان و بمب: بحث درباره امنيت هسته اي در جنوب آسيا » (1) نوشته « ساميت گانگولي » (2) و « پال کوپار » (3) که در سال 2010 توسط دانشگاه کلمبيا منتشر شد، به اين پرسش پرداخته شده و دو ديدگاه مختلف را در اين باره مورد ارزيابي قرار مي دهند.
ديدگاه نخست اينکه، گروهي بر اين باورند که مدل رفتار اتمي شوروي و آمريکا به روابط اتمي هند و پاکستان قابل تعميم مي باشد. تجربه رفتار اتمي شوروي و آمريکا در دوران جنگ سرد، نشانگر امتناع دوطرف از بکارگيري سلاحهاي هسته اي و اعمال نوعي عقلانيت هسته اي است. ديدگاه دوم، مدل اتمي آمريکا و شوروي را به هند و پاکستان قابل تعميم ندانسته و رفتار پاکستان پس از دستيابي به بمب هسته اي را در قالب نوعي از ماجراجويي منطقه اي تفسير کرده و تحريک توأم با ريسک و خطر پذيري اين کشور در مناطق اطراف را جدي ارزيابي کرده و معتقد است که هند نيز در مقابل، نسبت به رفتار پاکستان، بيش از حد واکنش نشان داده است. اين دو پژوهشگر مدعي اند که هند و پاکستان بحرانهاي موجود ميان خود را از سال 1998 تاکنون، مديريت کرده اند، اما در چگونگي مديريت آنها ديدگاهي مشابه ندارند. به هر رو، بازدارندگي هسته اي ميان هند و پاکستان، از طبيعت و ماهيت ديگري در مقايسه با معادله هسته اي آمريکا و شوروي ( و يا آمريکا و روسيه ) برخوردار مي باشد، اما تمامي اجزا و رفتار اتمي آنها بر امنيت بين المللي اثر دارد. جدا از موضوع رقابت هسته، صرف وجود اين سلاحها به ويژه در کشور پاکستان مي تواند منشأ تنش و حتي تهديد امنيت بين المللي باشد. در اين رابطه، ساختار و ثبات سياسي داخلي و پيامد آن بر امنيت هسته اي به ويژه با در نظر گرفتن برخي از گرايشهاي تند و راديکال طالباني در جامعه پاکستان، چالشي جدي در برابر آمريکا و حتي جامعه بين الملل است؛ لذا امنيت مواد هسته اي پاکستان و عدم دسترسي گروههاي راديکال به آنها براي آمريکا يکي از اولويتهاي استراتژيک محسوب مي گردد.
نقش آمريکا در تحولات شبه قاره نيز قابل توجه است؛ به گونه اي که در بررسي نقش اين کشور در بازي ميان هند و پاکستان بايد گفت که بازتاب روابط آمريکا با هر يک از اين دو کشور در روابط آنها با يکديگر بسيار برجسته است. پيش از اين و در بحث کلي از واقعيات شبه قاره، اشاره شد که آمريکا تا پايان جنگ سرد، در منازعه کهن و ريشه دار هند و پاکستان در عين حفظ تعادل نسبي، روابط بهتري را با اسلام آباد حفظ کرده بود. هند نيز با وجود آنکه جزو اقمار شوروي به شمار نمي رفت، با اين وجود روابط مستحکم تري را با اين کشور برقرار کرده بود؛ با اين وجود همواره تلاش مي نمود تا روابط محترمانه و رسمي خود را با ايالات متحده آمريکا حفظ نمايد، چرا که از نگاه هند، تأمين امنيت خود در مارپيچ رقابتهاي فشرده جنگ سرد امري ساده نبود و رابطه با آمريکا از الزامات آن به شمار مي رفت.
اما در پي پايان جنگ سرد، دو تغيير به صورت همزمان رخ داد. از يک سو، هندي ها به ارزيابي جديدي از شرايط داخلي و بين المللي خود رسيده و دريافتند که تهديدها و فرصتهاي استراتژيک نظام بين الملل پس از جنگ سرد ايجاد تغييراتي در رفتار خارجي هند را ضروري کرده است. نتيجه اين تغيير رفتار، افزايش نقش بين المللي اين کشور و پيروي آن تصميم به گسترش روابط با ايالات متحده بود. از سوي ديگر ايالات متحده به تدريج نه تنها سياست ايجاد تعادل رابطه با دو کشور هند و پاکستان را کنار گذاشت، بلکه آشکارا وزنه خود را به سمت دهلي نو سوق داد. دلايل گوناگوني براي اين چرخش توسط تحليل گران عرضه گرديده که يکي از آنها به بر ساختگي عنصر اشتراک ديدگاه، به ويژه در دوران بوش ميان نئومحافظه کاران افراطي آمريکايي و هندوهاي افراطي در ضديت با گرايشهاي اسلام سياسي در منطقه مي باشد. آمريکا در نزديکي با هند تا آنجا پيش رفت که برخي از تصميم هاي پيشين خود در حوزه هاي استراتژيک و عدم اشاعه را نيز پشت سر گذاشت. اين گسترش روابط هند و آمريکا نه تنها واکنش دولت، بلکه واکنش جامعه پاکستان را در سطوح مياني و پايين جامعه را در پي داشته و سبب ايجاد برخي گرايشهاي ضد آمريکايي شديد در اين کشور شد.
البته در اين موضوع بايد توجه داشت که افزايش گرايشهاي ضد آمريکايي در جامعه پاکستان، تنها به رابطه ي آمريکا و هند باز نمي گردد، بلکه تحولات افغانستان به ويژه در سالهاي اخير و افزايش حملات نظامي هواپيماهاي بدون سرنشين آمريکايي به مناطق شمالي پاکستان آثار عميقي بر دولت و مردم پاکستان گذاشته است. فشار آمريکا بر دولت پاکستان براي تشديد حملات عليه افراد و قبايل مظنون به همکاري با طالبان، چالشهاي فراواني را براي اسلام آباد به همراه آورده است. « امتياز گل » (4) خبرنگر پاکستاني در کتاب خود با عنوان « خطرناک ترين مکان: جبهه بدون قانون پاکستان » (5) مي نويسد که ارتش پاکستان بيش از 2300 نيروي نظامي و شبه نظامي شامل 3 ژنرال، 5 سر تيپ و حدود 37 افسر ارتش اطلاعاتي خود را در 211 عمليات نظامي از سال 2007 تاکنون در مناطق شمالي خود در نبرد با گروههاي افراطي و حاميان قبيله اي آنها از دست داده است. در تمامي اين عمليات فشار ايالات متحده جدي بود و به علاوه اقدامات مستقيم نظامي آمريکا در شمال پاکستان را نيز بايد درنظر داشت. امتياز گل اشاره مي کند که از سال 2004 آمريکا، از هواپيماهاي بدون سرنشين براي حمله به اين مناطق استفاده کرده است. نکته قابل توجه آنکه در دوره اوباما اين حملات تشديد شده است. بنا به آنچه که وي نوشته، در کل دوران دوم بوش پسر يعني از 2004 تا 2008، آمريکا 45 مورد حمله هواپيماي بدون سرنشين به پاکستان داشت، در حالي که تنها در سال 2009 دولت اوباما به 51 مورد از اين حملات دست زده است.
روابط آمريکا و پاکستان، ظاهر دوستانه خود را حفظ کرده و گفتگوهاي استراتژيک دو کشور در ماه سپتامبر 2010 ( مهر 1389) با وعده 2 ميليارد کمک جديد واشنگتن به اسلام آباد برگزار گرديد. اما در وراي اين رابطه ظاهري، در عمق، تنش ميان پاکستان و آمريکا کم نيست. گستره اين تنشها پس از اقدام دولت آمريکا در حمله به مخفيگاه بن لادن در ابيت آباد، در شمال اسلام آباد و بدون اطلاع دولت پاکستان وارد مرحله اي آشکار شد و واکنشهاي جدي را از هر دو طرف برانگيخت. دولت پاکستان در مقابل فشارهاي داخلي وادار شد تا در مقابل آمريکا موضع گيرد و از سوي ديگر کنگره و سناي آمريکا تلاش نمودند تا کمکهاي مالي ايالات متحده را به پاکستان کاهش دهند.
باب وودوارد در کتاب جنجالي خود، با عنوان « جنگهاي اوباما »، نوشت که حدود 30 هزار عنصر سازمان سيا در مناطق شمالي پاکستان حضور فعال دارند. اين حضور اطلاعاتي و عملياتي نظامي که در برگيرنده رخنه آمريکا و نيروهاي ناتو به خاک پاکستان مي باشد، همراه با فشارهاي اقتصادي و اجتماعي در جامعه اي که از يک سو با آثار سيل ويرانگر رود سند دست به گريبان بوده و حدود 20 ميليون نفر در اين کشور آواره گشته اند، در کنار دولتي نه چندان کارا و قوي، ثبات داخلي پاکستان در آينده را در هاله اي از ابهام قرار داده است.
پينوشتها:
1. lndia. Pakistan and the Bomb: Debating Nuclear Stability in South Asia
2. Sumit Ganguly.
3. Paul Kapur.
4. lmtiaz Gul
5. The Most Dangerous Place: Pakistan's Lawless Frontier.
سجادپور، سيد محمدکاظم؛ (1391)، سياست خارجي و دنياي پرتلاطم، تهران: نشر اطلاعات، چاپ اول.
/ج