سياست داراي معاني گوناگوني است. واژه ي سياست به معناي پاس داشتن ملک، حراست، حکم راندن، رعيت داري، حکومت، رياست، مصلحت، دورانديشي، محافظت حدود و ملک، عدالت و مانند آن آمده است. سياست اجتماعي و سياست اقتصادي از مشتقات آن است. سياست مدن يکي از اقسام حکمت عملي است و آن علم مصالح جماعتي است که در شهري و کشوري بر مبناي تعاون، اجتماع کرده اند و خود بر دو نوع است: آنچه به ملک و سلطنت متعلق است، علم سياست و آنچه به شرايع آسماني و احکام الهي و دستورات انبياء و اوليا مربوط است، علم نواميس نام دارد (1).
علم سياست يا علوم سياسي، علمي است که موضوعش تحقيق در ماهيت حکومت و انواع آن و پديده ها و تأسيسات سياسي است و از قديم ترين رشته هاي علوم اجتماعي است که در مسائل پردامنه اي مثل منشأ و ريشه و هدف مملکت، ماهيت حاکميت و نظريه ها و آراء گوناگون در باب حکومت بحث مي کند (2). به عبارت ديگر علم سياست علمي است که به انواع حکومت ها و روش هاي اداره ي اجتماعات مدني، احوال سلاطين، امراء، دولتمردان، قضات، علماء و دارندگان قدرت اجتماعي مي پردازد. موضوع آن مراتب اداره ي حکومتي و احکام آن است. فايده ي آن شناخت اجتماعات برجسته ي مدني است و هدف آن بررسي چگونگي بقاي چنين حکومت ها و جلوگيري از زوال آنهاست. به اين علم اولاً ملوک و سلاطين و سپس بقيه ي مردم نيازمندند (3).
دانشمندان اسلامي در تعريف اين واژه چنانکه بايد و شايد دقت به خرج نداده اند. عده اي آن را به سياست مطلقه و مدنيه تقسيم کرده اند. سياست مطلقه يا کامله به معناي اجتناب از افراط و تفريط است (4). قديمي ترين اطلاعي که مسلمانان از راه منابع سرياني از ارسطو پيدا کرده بودند، منحصر به آثار منطقي او بود. در اين مجموعه دو رساله دارد که خطابه و سياست ( پوليطيقا ) نام گرفته است. بعدها که مسلمانان خواستند درباره ي سياست بحث کنند، از اين واژه استفاده کردند. از نخستين کساني که به فلسفه سياسي يا فن سياست در جهان اسلام توجه کرد، فارابي ( م 260ق ) بود که در سه کتاب خويش آراء اهل المدينة الفاضله، احصاء العلوم و السياسة المدنيه به آن پرداخته است. در کتاب اول از علم مدني و انواع رفتار و اعمال ارادي انسان و ملکات و سجاياي انساني بحث، و تفاوت بين اخلاق و سنت ها را مشخص مي کند و مي گويد که رسيدن به فضيلت ممکن نيست مگر در سايه ي حکومتي که در پرتو آن افعال و ملکات خوب رواج يابد. معروف است که فلسفه ي استدلالي اسلام بيشتر بر پايه ي فلسفه ي ارسطويي است که فارابي آن را مورد توجه خويش قرار داده است (5). بعضي معتقدند که سياست اسلامي را بايد به سه بخش تقسيم کرد: 1- سياست ديني اسلامي که بر پايه ي آيات و احاديث حکومتي است، 2- سياست فلسفي اسلامي که بر پايه ي مفاهيم و آراي فيلسوفان يونان و روم و سياستمداران ايراني پيش از اسلام و فيلسوفان اسلامي چون فارابي، عامري، ابن سينا، ابوحيان توحيدي، ابن مسکويه، باباافضل کاشاني، خواجه نصير طوسي، دواني و محمدمهدي نراقي، شکل گرفته است و 3- سياست مرآتي يا سلوکي که تجارب سياسي وزيران و رجال سياست است و تا حدود بسيار زيادي سياست نظري و عملي را با هم جمع کرده است (6). به تقسيم ديگري مي توان گفت سياست توسط گروه هاي پنجگانه: 1- فقيهان ( به ويژه فقيهان شافعي )، 2- سياست نامه نويسان و مورخان، 3- شاعران و سخنوران، 4- فيلسوفان و 5- متکلمان مورد بحث قرار گرفته است (7). در سياست ديني پس از آنکه حکومت و خلافت از خاندان پيامبر بيرون رفت و اولاد علي در انزوا، تبعيد، تحديد و حفاظت قرار گرفتند، علماي ديگر به نقد و نظر پرداختند. ابن مقفع ( م 1420 ) به تقليد از نياکان ايراني خويش فره ايزدي را مطرح کرد و با نگارش « رسالة الصحابه » خويش همانند بزرگمهر به خليفه اندرز مي دهد که با اطرافيان خود چگونه رفتار کند ابوحنيفه ( م 150 ق ) و احمد بن حنبل ( م 241 ق ) با نگارش کتب فقهي خويش، مسائل حکومتي را به نوعي متعرض شدند. جاحظ با نگارش کتاب عثمانيه ي خويش درباره ي خلافت اظهارنظر مي کند و به شيعه سخت مي تازد. ماوردي ( 364-450 ق ) مهمترين نظريه پرداز فقه سياسي است. ماوردي کتابهاي فراواني دارد که مهمترين آن الاحکام السلطانيه است که داراي بيست باب است و در آن به همه ي جوانب حکومت توجه کرده است. افراد ديگري چون خواحه نظام الملک طوسي و امام محمد غزالي داراي انديشه ها و آراي سياسي ديني هستند.
در سياست اسلامي به پيروي از ارسطو و افلاطون، چند تن عالم سياسي، به شيوه ي فلسفي بحث کرده اند که عبارتند از: ابونصر فارابي ( م 339 ق ) که او را فيلسوف المسلمين مي خوانند. برخي او را فارسي و عده اي او را ترک مي دانند. او علاقه مند است که به مانند افلاطون در پناه حاکمي، افکار سياسي خود را جامه ي عمل بپوشد و لذا از بغداد به حلب و دمشق نزد حمدانيان مي رود. او اجتماع کامله و يا مدينه ي فاضله ي خود را به سه نوع عظمي، وسطي و صغري تقسيم مي کند (8). ابوالحسن عامري ( م 381 ق ) همانند فارابي تابع افلاطون است. او کمال مطلوب را سنت مي نامد و مي گويد سائس يا رئيس مدينه بايد حافظ سنت باشد. ابن سينا ( م 370 ق ) همانند اسلاف خود درباره ي سياست به طور کامل بحث نکرده و فقط در پايان کتاب شفا در دو فصل به نام هاي « في خليفه و الامام و وجوب طاعتهما و الاشارة الي السياسات و المعاملات و الاخلاق » و « في عقد المدينة و عقد البيت » درباره ي سياست مطالبي گفته است ( همان، 510 ). امام فخر رازي در جامع العلوم خويش و نيز در تفسيرش سياست را بر چهار قسم کرده است که عبارتند از: 1- سياست ملاکان ( صاحبان ملک )، 2- سياست ملوک، 3- سياست ملائکه، 4- سياست ملک الملوک ( پادشاه پادشاهان يعني خدا ).
باب 56 جامع العلوم يا ستيني فخر رازي، سياسات و باب 60 آن علم السياسات نام دارد. خواجه نصيرالدين طوسي ( م 697 ق ) نيز در کتاب اخلاق محتشمي يا ناصري خويش به مسائل مربوط به علم سياست پرداخته است. سياست نظري خواجه در مقالت سوم اخلاق ناصري اوست که به سياست مدن پرداخته است. ظاهراً در سياست برخلاف ساير علوم اسلامي، افلاطون تأثير بيشتري بر روي متفکران سياسي داشته است و آنان از فرضيه ي اندام واري اجتماع پيروي مي کرده اند (9).
[1] ابن سُرَيج، ابوالحسين السحاق بن يحيي بن سِريح نصراني
نام: اسحاق
نام پدر: يحيي
کنيه و لقب: ابوالحسين
اسم اشهر: کاتب نصراني
سال و محل تولد: 300 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 377 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: [مسيحي؟]
رشته ي علمي و تخصص: سياست و نجوم
مناصب و مقام ها: در دستگاه خلفاي عباسي سمت دبيري داشته است.
سرگذشتنامه:
از دانشمندان و دبيران دوره ي 4 ق. وي در کارهاي ديواني دستي توانا داشت و از علم نجوم آگاه بود. نام او را به صورت ابن شِرَيْح ضبط کرده اند ( ياقوت ) و اين اشتباه در آثار برخي از مؤلفان نيز راه يافته است. او در سال تأليف الفهرست ابن نديم ( 377 ق ) در قيد حيات بوده است. براساس آنچه که در کتب ديده شده است، وي از دانشمندان و دبيران دوره ي 4 ق بوده و در کارهاي ديواني دستي توانا داشته و نيز از علم نجوم آگاه بوده است.آثار:
الخراج الکبير، صناعة الخراج الصغير و جمل التاريخ، ظاهراً از نوشته هاي او امروز اثري در دست نيست.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 675؛ کحاله، 12 / 239، دهخدا، 1 / 365.[2] ابن سعدان، ابوعبدالحسين بن احمد
نام: حسين
نام پدر: احمد
کنيه و لقب: ابوعبداله
اسم اشهر: ابن سعدان
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 375 ق
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: سياست و فلسفه
همفکران و رقيبان: ابن يوسف
مناصب و مقام ها: عارض الجيش، ديوانسالار و وزير صمصام الدوله
اوضاع و شرايط سياسي و اجتماعي زمان: در زمان او بغداد آرام نبود و فوج هاي ترک شورش کردند. پس از مرگ عضدالدوله بر سر جانشيني و ادامه ي سياست او اختلاف نظر بود و جانبداري ابن سعدان کار را مشکل تر کرده ابن سعدان در فضاي آکنده از توطئه و دسيسه در طلب همراهان و مشاوران قابل اعتماد و ملازمان وفادار و تسکين بحث عالمانه با دانشوران و دانشمندان بود.
سرگذشتنامه:
او در درون حکومت عضدالدوله عارض الجيش بود. عارض الجيش، ديوان الجيش را اداره مي کرد و مسئول استخدام افراد جديد و نام نويسي و بازديد از فوج ها بود. ابن سعدان از جمله وزيران بزرگ اين عصر نبود، ولکن مشتاق و فرزانه ي دانشوران بود و درگاه او با حضور آنها لطافتي يافته بود. او حتي قبل از وزارتش مجالس عالمانه ترتيب مي داد. او را مردي سخاوتمند و نيز دور از دسترس، متکبر و مغرور معرفي مي کنند. يک بار مردم بر او شوريدند و حريم قصرش را نقض کردند و صمصام الدوله غائله را فرونشاند. توحيدي او را مردي پارسا معرفي مي کند، اما اهل سياست نبود. او شب قبل از شکست اسفار، اعدام شد.اضافات:
نديمان ايرادپذير او عبارت بودند از: ابوسعد بهرام بن اردشير مجوسي، ابوعلي عيسي بن زرعه فيلسوف مسيحي، ابن عبيد کاتب، ابن حجاج شاعر، ابوالوفاي مهندس، ابوبکر قومسي، مسکويه و ابوالقاسم اهوازي، که فرد اولي از همه به وي نزديکتر بود.منابع و مآخذ:
کرمر، 271-288؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 684 / 685.[3] ابن عميد، ابوالفتح علي بن محمد بن حسين
نام: علي
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالفتح، ذوالکفايتيين
اسم اشهر: ابن عميد
سال و محل تولد: 337 ق، ري
سال و محل وفات: 336 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: سياست، ادب و شعر
مناصب و مقام ها: وزير رکن الدوله و صاحب الجيش
سرگذشتنامه:
او در ري متولد شد. در خدمت علما و استاداني که در اطراف پدرش گرد آمده بودند، به تحصيل علوم پرداخت. در کتابت استاد و شاعري خوش قريحه بود. در سال 359 ق که ابوالفضل محمد بن عميد به دفع حسنويه ي کرد، مأمور شده بود، ابوالفاضل همراه پدر بود و چون پدرش در همدان درگذشت، رکن الدوله وي را به وزارت خويش برگزيد و او را همچون پدر صاحب الجيش کرد. در 364 ق که ترکان بغداد بر خليفه و عزالدوله بختيار شوريدند، رکن الدوله وي را در معيت پسرش عضدالدوله به ياري برادرزاده اش، بختيار، فرستاد، اما چون عضدالدوله پس از فرونشاندن فتنه ي ترکان طمع در عراق بست و عزالدوله را به بند کشيد، ابن عميد در استخلاص عزالدوله بسيار کوشيد و با فرستادن نامه اي به رکن الدوله از وي براي نجات بختيار ياري خواست. بختيار پس از بازگشت به قدرت، در حق وزير عمش نيکويي ها کرد و به خواهش او، خليفه، ابوالفتح را لقب ذوالکفايتين داد. پس از مرگ رکن الدوله ( محرم 366 ق ) مؤيدالدوله به حکومت ري و اصفهان رسيد و ابن عميد را همچنان در وزارت نگه داشت، اما در نهان بر آن بود تا صاحب بن عباد را به وزارت خويش برگزيد. ابن عميد کوشيد تا با شوراندن سپاه بر ضد صاحب، مؤيدالدوله را از تصميم خود منصرف سازد، اما کاري از پيش نبرد و مؤيدالدوله را نسبت به خود خشمگين کرد. عضدالدوله که پس از مرگ پدر بر خاندان آل بويه سيادت يافته بود، به اغواي صاحب بن عباد که او را از قدرت وزير ترسانده بود، به مؤيدالدوله نامه داد تا ابن عميد را فروگيرد. مؤيدالدوله به شکنجه ي ابن عميد پرداخت. يک چشمش را ميل کشيد و بيني اش را مثله کرد و او پس از چند روز در زير شکنجه جان داد.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف تشيع، 1 / 352.[4] اَبو اَحْمد موسوي، حسين بن موسي بن محمد
نام: حسين
نام پدر: موسي
کنيه و لقب: ابواحمد
اسم اشهر: ابواحمد موسوي
سال و محل تولد: 304 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 400 ق، بغداد
مذهب و شريعت: شيعه ( زيدي )
رشته ي علمي و تخصص: سياست
مناصب و مقام ها: وي ساليان دراز در سمت هاي نقيب طالبيان بغداد، اميرالحاج، رياست ديوان مظالم و نيز اجراي مأموريت هاي متعدد سياسي و نظامي به يکي از برجسته ترين پيشوايان مذهبي و دولتمردان سياسي عراق بدل گشت.
سرگذشتنامه:
ابواحمد در بصره رشد يافت و در 354 ق از سوي نقيب النقباء ابوعبدالله بن الداعي زيدي به نقابت طالبيان همانجا منسوب شد. وي مدتي بعد به بغداد رفت و همانجا اقامت گزيد و ساليان دراز در سمت هاي نقيب طالبيان بغداد، اميرالحاج، رياست ديوان مظالم و غيره گمارده شد. گفته اند که او 5 بار نصيب طالبيان شد. چون عضدالدوله بويه اي به بغداد درآمد و بختيار را براند، در مناصب ابواحمد تغييري حاصل نيامد و حتي از سوي اين امير براي تصرف ديار مصر گسيل شد. با اين همه عضدالدوله در 369 ق گويا به سبب ترس از نفوذ و قدرت سياسي ابواحمد او را با برادرش ابوعبدالله گرفت و به قلعه اي در فارس فرستاد. ابواحمد حدود 3 سال در حبس بود. چون عضدالدوله درگذشت و پسر او، شرف الدوله ابوالفوارس، فارس را تسخير کرد، ابواحمد را آزاد ساخت. در 384 ق به دلايلي که دانسته نيست، ابواحمد از نقابت و فرزندانش از نيابت او معزول شدند. اين برکناري 10 سال به درازا کشيد و طي اين مدت ابواحمد که هنوز از نفوذ و اقتداري برخوردار بود، در نزاع امراي آل بويه به وساطت برمي خاست. ابواحمد از برجسته ترين پيشوايان ديني و سياسي گروهي از شيعيان و از معتمدان امراي شيعي مذهب در ايران و عراق بود، چنانکه در نزاع ميان اعضاي اين خاندان ها خاصه کشمکش ميان آل بويه و حمدانيان واسطه ي مورد اعتماد صلح بود و در اين باب مأموريت ها يافت. با آنکه گروهي از محدثان شيعي او را ستوده اند و برخي آشکارا وي را رافضي خوانده اند، ولي هيچ دليلي بر شيعي امامي بودن او در دست نيست. ابواحمد در پايان عمر در حالي که نابينا شده و بيمار بود، ثلث اموال خويش را وقف کرد و صدقات بسيار داد.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي: 155-5 / 156؛ دائرة المعارف تشيع: 1 / 378.[5] اَبوجعفر استاد هُرمُزبن حسن
نام: هرمز
نام پدر: حسن
کنيه و لقب: ابوجعفر، استاد
اسم اشهر: [ن.م]
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: [ن.م] شيراز
مذهب و شريعت: مسلمان
رشته ي علمي و تخصص: سياست
مناصب و مقام ها: او از حاجيان دربار آل بويه و حاجب دربار عضدالدوله بود، از طرف شرف الدوله حکومت عمان را در اختيار گرفت. بهاء الدوله وي را در رأس ديلميان کرمان قرار داد.
سرگذشتنامه:
ظاهراً از اين رو لقب استاد يافته که مدتي از حاجيان دربار آل بويه بوده است. از دوران کودکي و جواني ابوجعفر اطلاعي در دست نيست. بر پايه ي گزارش ابن اثير، وي مدتي در دوران حکومت عضدالدوله ي ديلمي ( 324-372 ق ) حاجب دربار بود. با مرگ عضدالدوله و رقابت فرزندان او بر سر جانشيني وي، ابوجعفر از طرف شرف الدوله حکومت عمان را به عهده گرفت تا اينکه در 374 ق به اغواي ابوبکر محمد بن شاهويه معروف به ابوبکر کاتب از شرف الدوله روي برگرداند و در خدمت برادرش صمصام الدوله درآمد. بعد از مرگ صمصام الدوله ابوجعفر به قواي بهاء الدوله ( 361-403 ق ) پيوست. بهاء الدوله وي را در رأس ديلميان کرمان قرار داد. در 390 ق بين ابوجعفر و ابونصر بن بختيار که پس از شکست از بهاء الدوله راه کرمان را در پيش گرفته بود، جنگي درگرفت. در اين جنگ ابوجعفر شکست خورد و به سيرجان گريخت و ابونصر، جيرفت و بيشتر نواحي کرمان را به تصرف خويش درآورد. بعد از اين واقعه هرچند ابوجعفر در دستگاه بهاءالدوله رسماً مقامي نداشت، اما از نزديکان وي به شمار مي رفت، چنانکه يک بار او را به سبب تجربه اش براي تدبير کار طاهر بن خلف به کرمان روانه کرد. بهاءالدوله مظفرابوالعلاء را به منظور برکناري ابوجعفر به کرمان فرستاد، اما وي بدون نتيجه بازگشت. سرانجام بهاءالدوله به تحريک وزيرش، ابوغالب محمد بن علي، دستور مصادره ي اموال ابوجعفر و نزديکانش را در کرمان صادر و ابوالفضل محمد بن قاسم را به اين منظور روانه ي کرمان کرد. ابوالفضل ابتدا ابوالقاسم طويل، حاجب ابوجعفر را دستگير و سپس خود ابوجعفر را با تهديد نزد بهاءالدوله فرستاد. از اين پس در شيراز در انزوا به سر برد و همانجا درگذشت.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي: 5 / 294.[6] ابوالحارث ارسلان بن عبدالله
نام: ارسلان
نام پدر: عبدالله
کنيه و لقب: ابوالحارث، ملک المظفر
اسم اشهر: بساسيري
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 451 ق [بغداد]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: سياست
مناصب و مقام ها: اميرالامراي آل بويه در بغداد
سرگذشتنامه:
وي نخست از مماليک بهاءالدوله ي ديلمي بود، اما رفته رفته در دستگاه آل بويه ترقي کرد. او ملک المظفر لقب يافت و بر منابر عراق نام او را در خطبه آوردند. در گير و دار مبارزه قدرت ميان شيعيان و سنيان در دستگاه خلافت که به واسطه ي ناتواني آل بويه در تسلط بر اوضاع بروز کرده بود، شورش هاي مکرر سپاهيان ترک و دست گشودن آنان به نهب و غارت اموال مردم، بساسيري را بر آن داشت تا براي آرام کردن اوضاع آشفته ي عراق و متوقف ساختن پيشروي سلجوقيان سني مذهب به سوي غرب، سر از اطاعت خليفه القائم بامرلله و ملک رحيم ديلمي که در گذشته خدمات سودمندي به آنان کرده بود فروپيچد و محرمانه با مستنصر فاطمي سازش کند. در 446 ق با اختلافي که ميان بساسيري و ابن مسلمه وزير خليفه بروز کرد، بساسيري از بغداد بيرون رفت و با گردآوري سپاه در ناحيه ي سواد بر چندين شهر عراق دست يافت و به نام فاطميان خطبه خواند. ارتباط بساسيري با فاطميان سبب گرديد که خليفه و ابن مسلمه به طغرل متوسل شوند. با ورود طغرل به بغداد ( 22 رمضان 447 ق ) بساسيري به شام گريخت. او در شوال 448 ق به کمک نورالدوله دبيس مزيدي که امارت حله داشت، قريش عقيلي امير طغرل به درخواست خليفه به دفع بساسيري شتافت و با بيرون کردن موصل از دست عمال فاطمي حکومت آن را به برادرش ابراهيم ينال سپرد. در 450 ق بساسيري با شنيدن خبر شورش ابراهيم ينال بار ديگر بر موصل دست يافت، اما چون از نزديک شدن طغرل خبر يافت، از آنجا به شام گريخت. با آمدن طغرل به ايران براي فرونشاندن شورش ابراهيم بساسيري به بغداد درآمد. ابن مسلمه را پس از استخفاف بسيار بر دار کرد و خليفه را در بند کشيد. بساسيري دستور داد تا در جامع منصور بغداد به نام مستنصر خطبه خوانند و در اذان به رسم شيعه « حي علي خير العمل » بگويند.در 451 ق بساسيري از ترس طغرل و شورش سنيان، بغداد را رها کرد و طغرل پس از ورود به بغداد خليفه را از اسارت علم الدين قريس بن بدران بيرون آورد و بار ديگر بر کرسي خلافت مستقر ساخت. در جنگي که در نيمه ي ذيحجه ي 451 ق ميان سپاهيان طغرل و بساسيري درگرفت، آخرالامر به قتل رسيد و سرش را به بغداد پيش خليفه فرستادند.
منابع و مآخذ:
دائرة المعارف تشيع، 3 / 226، دهخدا، 3 / 4731.[7] ابوالحسن مغربي، علي بن حسين بن علي
نام: علي
نام پدر: حسين
کنيه و لقب: ابوالحسن
اسم اشهر: ابوالحسن مغربي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: مقتول 3 ذيقعده ي 400 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: سياست و ادب
استادان: وي از دايي خود هارون بن عبدالعزيز اوارجي حديث نقل مي کرد.
شاگردان: حافظ عبدالغني آزدي از او روايت کرده است.
مناصب و مقام ها: وزير سيف الدوله ي حمداني و کاتب
سرگذشتنامه:
کاتب و وزير چند تن از اميران حمداني و بويه اي و از نزديکان خلفاي فاطمي مصر است. ابن خلکان از روايتي ياد کرده که اين خاندان را ايراني دانسته و نسبت آنها را به بهرام گور مي رسانيده است. وي در حلب زاده شد و همانجا برآمد و به دربار حمدانيان وارد شد. در وقايع سال 356 ق از او به عنوان وزير سيف الدوله ي حمداني ياد شده است.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 5 / 362.[8] ابوالفرج محمد بن ابوالفضل
نام: محمد
نام پدر: ابوالفضل
کنيه و لقب: ابوالفرج
اسم اشهر: نبي فسابخش
سال و محل تولد: 308 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 370 ق [بغداد]
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: سياست
استادان: ابوالفضل ( پدرش )
مناصب و مقام ها: صاحب ديوان و وزير
سرگذشتنامه:
او در مکتب پدرش تربيت يافت و علم و فضل را از علماي عصر خويش اخذ کرد. پس از فوت پدرش به کارهاي وي پرداخت و پس از چندي نخست صاحب ديوان معزالدوله بويهي گرديد و در سال 352 ق که معزالدوله ي بويهي عمان را فتح کرد، وي را به حکومت اين سرزمين گماشت و در سال 356 ق که معزالدوله درگذشت، ابوالفرج محمد که خيال وزارت در سر مي پروراند، عمان را به کسان عضدالدوله ي بويهي واگذاشت و راهي بغداد گرديد. در ايام اميرالامرايي عزالدوله در اداره ي مملکت و حکومت با ابوالفضل عباس بن حسين شيرازي شريک بود، اما هيچ يک از آنها عنوان وزارت نداشتند. پس از چندي ابوالفضل دست وي را از کارها کوتاه کرد و خود به وزارت عزالدوله ي بويهي رسيد. در سال 359 عزالدوله وزير شيرازي خود را بر کنار کرده و ابوالفرج محمد را به وزارت خويش برگزيد. اما وزارت وي نيز ديري نپاييد و پس از چندي ناگزير خانه نشين گرديد. امير بويهي مالي براي او و برادرش ابومحمد علي مقرر کرد، اما چون اينان مال را نپذيرفتند، عزالدوله بويهي بر ايشان خشم گرفت و سوگند خورد که آن دو را فروگيرد. ابوالفرج و ابومحمد به سبکتکين حاجب، پناه جستند و سبکتکين نيز در کار ايشان وساطت نمود و امير نيز آنها را بخشود.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 3 / 486.[9] ابوالقاسم علي بن حسين بن احمد بن محمد
نام: علي
نام پدر: حسن
کنيه و لقب: ابوالقاسم، رئيس الرؤسا و شرف الوزراء
اسم اشهر: [ن.م]
سال و محل تولد: 397 ق، بغداد
سال و محل وفات: 450 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شافعي
رشته ي علمي و تخصص: سياست، حديث و فقه
استادان: از اسماعيل بن حسن صرصري و ابواحمد فرضي حديث شنيد. جدش ابوالفرج احمد نيز از مشايخ وي بوده است.
مناصب و مقام ها: وزيرالقائم بامرلله خليفه ي عباسي، در آغاز از شهود رسمي بود ( پيش از وزارت )، براي مدت کوتاهي دبير و پيشکار القائم بامرلله ( پيش از وزارت ).
سرگذشتنامه:
ابوالقاسم علي برخلاف نياکانش شافعي بود. ابوالقاسم در آغاز يکي از شهود رسمي بود. در 21 ربيع الاخر 437 ق خليفه ي القائم بامرالله عباسي او را به دبيري و پيشکاري و پس از مدت کوتاهي در 8 جمادي الاول همان سال وي را با لقب رئيس الرؤسا به وزارت برگماشت. رئيس الرؤسا در دوران وزارتش درصدد برآمد که با فراهم آوردن امکانات افزايش قدرت خليفه ي عباسي و احياي سنن، خطرات ناشي از اقتدار خليفه ي فاطمي و اشاعه ي تشيع را دفع نمايد. رئيس الرؤسا براي طرد و سرکوب ارسلان بساسيري اميرالامراء بغداد که به سبب ضعف امير آل بويه در عراق از نيروي بسيار برخوردار بود، از هيچ کوششي فروگذار نکرد.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 4 / 620.[10] احمد بن ابراهيم منبي
نام: احمد
نام پدر: ابراهيم
کنيه و لقب: ابوالعباس
اسم اشهر: کافي اوحد
سال و محل تولد: 399 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 399 ه، بروجرد
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: سياست و شعر
مناصب و مقام ها: وزير فخرالدوله و قائم مقام صاحب بن عباد
سرگذشتنامه:
او از وزراي عقلا و عقلاي وزراء و اکابر فضلاي شعراي مجاهد اهل بيت عصمت بود، ثعالبي گويد: او خليفه و قائم مقام صاحب بن عباد و اخگري بوده از آتش فضل و هنر آن وزير روشن ضمير و نهري بوده از آن بحر محيط که از کودکي هماره ملازم خدمت صاحب و با وي مصاحب و به آداب و تربيت او متأدب بود و از انوار علميه اش اقتباس نموده تا از کثرت استعداد فطري که داشته در اثر تعليم و تربيت آن وزير سعادت تخمير در سال حياتش به کارهاي شخصي او اختصاص يافته و سپس در امور وزارتي نيز خليفه و جانشين وي بوده و بعد از وفات او نيز به وزارت فخرالدوله ي ديلمي ( 373-387 ه ) منصوب شد او در اواخر به مصاحبت ابوعلي حسن بن احمد که او نيز از تربيت شده هاي صاحب و از مبرّزين ارباب قلم، فضل و کمالش مسلم بوده و متصدي امور وزارتي بوده درآمد. او در سال 399 ه در بروجرد وفات يافته است.منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 3 / 349؛ دائرة المعارف تشيع، 1 / 419.[11] حسين بن موسي بن محمد
نام: حسين
نام پدر: موسي بن محمد
کنيه و لقب: ابواحمد، سيد والا مقام، طاهر و ذوالمناقب
اسم اشهر: حسين بن موسي
سال و محل تولد: 304 ق [ن.م]
سال و محل وفات: 400 ق، بغداد
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: سياست
مناصب و مقام ها: نقابت، قاضي القضاة و اميرالحاج
سرگذشتنامه:
وي علاوه بر مراتب علمي و کمالات هنري در صحنه ي سياست و جامعه ي زمان خود، هم در نظر دولتمردان، و هم بين مردم مکانتي بلند و منزلتي عظيم داشت، به طوري که پنج بار نقابت آل ابوطالب را عهده دار شد و مکرراً امير حجاج گشت و از سوي بهاءالدوله، قاضي القضاة بود. زمامداران و امراي وقت او را به سفارت و وساطت نزد يکديگر مي فرستادند. و چون به انجام کاري همت مي گماشت، با حسن تدبير، گره از آن مي گشود و به آن نظم مي بخشيد. يک بار هم عضدالدوله او را دستگير کرد و به قلعه ي فارس فرستاد و پس از مرگ عضدالدوله از زندان آزاد شد و تا آخر عمر در مقام نقابت باقي ماند. وي در نود و هفت سالگي در حالي که بينايي خود را از دست داده بود، در بغداد وفات يافت. جنازه اش را به کربلا بردند و در حرم مطهر حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) نزديک قبر آن حضرت به خاک سپردند.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف تشيع، 6 / 339.[12] صاحب بن حسن بن عباد بن عباس
نام: اسماعيل
نام پدر: حسن
کنيه و لقب: ابوالقاسم
اسم اشهر: صاحب بن عباد
سال و محل تولد: 326، طالقان
سال و محل وفات: 385
مذهب و شريعت: شيعه / معتزلي
رشته ي علمي و تخصص: سياست و ادب
استادان: اعتزال را از پدرش ( حسن بن عباد ) فراگرفت.
همفکران و رقيبان: معاصر صدوق
مناصب و مقام ها: وزير فخرالدوله ي بويهي ديلمي
سرگذشتنامه:
او 18 سال در مقام وزارت بود. او معتزله ي همه ي اطراف را به دور خويش جمع مي کرد و مناصب والا را به ايشان مي سپرد و اموال زيادي به آنان مي بخشيد.او از سال 347 تا 366 ق. در اصفهان کاتب مؤيدالدوله و تا 372 ق. در گرگان وزير او بود و از آن سال تا 385 ق. وزير فخرالدوله بود. او معاصر خلفاي عباسي الراضي بالله، المتقي بالله... المستکفي بالله، المطيع لله، الطائع لله، و القادر بالله، و اميران آل بويه، سه بردار عمادالدوله، رکن الدوله، معزالدوله و نيز عزالدوله، عضدالدوله مؤيدالدوله، فخرالدوله، صمصام الدوله، بهاءالدوله، شرف الدوله بود. در مذهب او اختلاف است بعضي او را شيعه دوازده امامي، بعضي او را سني حنفي و دسته اي او را معتزلي مي دانند. شيخ صدوق عيون اخبارالرضا را به نام وي کرده است. او اشعاري در منقبت علي و آل او دارد که در صورت انتساب آن ها به او، در تشيع او شکي باقي نمي ماند شخصيت برجسته او موجب شد که هم مدّاحان فراوان و هم مخالفاني داشته باشد. ما فروخي گويد: يکي از سه شخصي بود که عضدالدوله به وجود ايشان بر مؤيدالدوله حسد مي برد.
منابع و مآخذ:
تاريخ تمدن اسلام، 102؛ مدينة الادب عبرت نائيني، 2 / 305-315، دهخدا، 10 / 63-14750.[13] علي بن محمد بن حبيب بصري
نام: علي
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالحسن، اقضي القضاة
اسم اشهر: ماوردي
سال و محل تولد: 364 ه، بغداد
سال و محل وفات: 445 يا 450 ه، بغداد
مذهب و شريعت: معتزلي
رشته ي علمي و تخصص: سياست و فقه
استادان: ابوحامد اسفرايني
شاگردان: خطيب بغدادي
مناصب و مقام ها: قضاوت، سفارت و ايلچي گري
سرگذشتنامه:
در بغداد از ابوحامد اسفرايني تفقه نموده و مدتي در اکثر بلاد قضاوت کرده و لقب اقضي القضاتي را داشته و در نزد ملوک ديالمه مقرب و در مواقع مقتضيه از طرف ايشان به سفارت و ايلچي گري منصوب و امضا و معاهدات او را به موقع تنفيذ و قبول مي گذاردند.آثار:
الامثال و الحکم الحاوي الکبير در فقه شافعي، تفسير قرآن، النکت و العيون در تفسيرآثار چاپي:
الاحکام السلطانيةاضافات:
از اشعار ماوردي است:و في الجهل قبل الموت موت لاهله *** فاجسادهم دون القبور قبور
و ان امرءلم يحيي بالعلم صدره *** فليس له حتي النشور نشور
منابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 3 / 434.[14] حسن بن محمد بن حسن بن هرون بن ابراهيم بن عبدالله بن يزيد
نام: حسن
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابومحمد
اسم اشهر: مهلبي
سال و محل تولد: [ن.م]
سال و محل وفات: 352 ه، در راه بغداد
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: سياست، شعر و ادب
مناصب و مقام ها: وزير معزالدوله ي ديلمي، از طرف خليفه نيز به وزارت منصوب شد.
سرگذشتنامه:
او وزير معزالدوله ي ديلمي احمد بن بويه بوده و در خلال آن احوال، امور وزارتي مطيع لله بيست و سيمين خليفه ي عباسي را نيز اداره کرده و عاقبت از طرف خليفه به وزارت منصوب و ذوالوزارتين گرديد. او بسيار دوستدار ادبا و شعر و ارباب فضل و کمال و معارف و محضر او پيوسته مرجع ارباب علم و ادب بوده و صله و انعامات بسياري در حق ايشان مبذول مي داشت و ابوالفرج اصفهاني از آن جمله بوده است. از نکات جالب در باب ادب و کرم سخاوت او منقول است که پيش از وزارت در نهايت فقر و فاقه بوده و در يکي از مسافرت هاي خود دچار مشقتي شديد گرديد و اشتهاي گوشت کرد ولکن به هيچ وجه مقدورش نشد به طوري که آرزوي مرگ کرد. در آن زمان ابوعبدالله صوفي يا ابوالحسن عقلاني که رفيق راهش بوده معادل يک درهم گوشت خريده و احسانش کرد آنگاه همديگر را وداع نمودند تا آنکه به مدلول آيه « تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ »، مهلبي به وزارت رسيد و رفيق مذکورش در تنگناي فقر و فاقه محبوس ماند و بناچار به مهلبي نامه اي بنگاشت. پس مهلبي آن را خوانده و ايام گذشته شدت خود و رفاعيت رفيق خود را بياد آورد. از روي جود و کرم هفتصد درهم به او عنايت کرد و بعد از احضار خلعتش داد و عملي براي او بگماشت که با تمام رفاعيت امرار معاش بنمايد.آثار خطي:
ديوان رسائلمنابع و مآخذ:
ريحانة الادب، 4 / 109.[25] ابن مغربي، حسين بن علي بن حسين
نام: حسين
نام پدر: علي
کنيه و لقب: ذوالجلالتين
اسم اشهر: المغربي / ابوالقاسم مغربي
سال و محل تولد: 370 ق، مصر
سال و محل وفات: 418 ق، بکر
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: ادب، منطق، تاريخ، لغت و سياست
استادان: جعفر بن حنزابه ي وزير، حافظ ابوذر، محمد بن حسين تنوخي و احمد بن ابراهيم بن فراس
مناصب و مقام ها: وزير مغربي
سرگذشتنامه:
زادگاهش مصر است. تاريخ ولادت و تحصيلات وي در خردسالي ( که از نوشته ي پدرش در پشت کتابي نقل شده ) نشان مي دهد که او تا 14 سالگي قرآن و مباني دانش هاي رايج زمان را از نحو و لغت و حساب و جبر و مقابله به خوبي فراگرفته و پيش از 17 سالگي، کتاب اصلاح المنطق را تلخيص و تهذيب کرده بوده است. وقتي پدر و عمو و دو برادر ابن مغربي توسط الحاکم کشته شدند، ابن مغربي از مصر به شام گريخت و به حسان به مفرج بن جراح از سران قبايل بدوي آنجا پناهنده شد. در حمله به يکي از سرداران فاطمي، حسان پيروز شد و بر رمله دست يافت و چون خصومت آنان با خليفه اين گونه فاش شد، ابن مغربي ايشان را به گرايش و بيعت با اميرمکه، ابوالفتح حست بن جعفر علوي و انتخاب او به امامت توصيه کرد و براي اين منظور خود به مکه رفت و با بني حسن همداستان شد. ابن مغربي به بغداد نزد فخرالملک وزير آل بويه رفت. چون خبر به القادر بالله خليفه ي عباسي رسيد، او را به اخلال در دولت عباسي متهم کرد و از فخرالملک خواست که وي را از خود دور کند. فخرالملک نپذيرفت و او را در سفر واسط با خود برد. چون فخرالملک کشته شد، ابن مغربي براي خشنودي خليفه به بغداد بازگشت، اما اندکي بعد به موصل رفت. وقتي به موصل رسيد، ابوالحسين بن ابي الوزير کاتب قَرْواش از امراي بني عقيل موصل درگذشت و او به جاي ابوالحسن کتابت آن امير را برعهده گرفت. گفته اند چون او مرگ خود را نزديک ديد، سفارش کرد جنازه اش را در آستانه ي حضرت علي (عليه السلام) دفن کنند. تدبير او براي حمل بي مانع و محترمانه ي تابوتش در اين راه طولاني حاکي از تبحر او در تمهيدات وزيرانه است.آثار:
اخبار بني حمدان و اشعارهم، اختصار غريب المصنف، اختيار شعرابي تمام، اختيار شعر البحتري، اختيار شعر المتنبي و الطعن عليه، الالحاق بالاشتقاق، املاءات، خصائص علم القرآن، ديوان شعر، رسالة في القاضي و الحاکم، الشاهد و الغائب، العماد، فضائل القبائل، المأثور من ملح الخدور، ادب الخواص في المختار من بلاغات قبائل العرب و اخبارها و انسابها و ايامها و الايناس.آثار خطي:
رسالة في السياسة، اختصار اصلاح المنطق في اللغة، اختيار يا مختصر الاغاني ابوالفرج اصفهاني، سيرة النبي و السياسة.منابع و مآخذ:
دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 6 / 177.[16] ابوحامد مَرورودي، احمد بن بشر بن عامر
نام: احمد
نام پدر: بشر
کنيه و لقب: ابوحامد [ن.م]
اسم اشهر: [ابوحامد مرورودي]
سال و محل تولد: [ن.م] مرورود خراسان
سال و محل وفات: 362 ق [ن.م]
مذهب و شريعت: شافعي
رشته ي علمي و تخصص: فقه و سياست
استادان: ابواسحاق ابراهيم بن احمد مروزي و ابوعلي حسين بن علي صالح بن خيران
شاگردان: ابوحيان توحيدي، ابومحمد اصطخري، ابوالقاسم دينوري، ابوالفياض بصري، ابن ابي حامد طولي، ابوعمر بسطامي، ابواسحاق مهراني و ابوعلي همداني پسرش ابومحمد.
مناصب و مقام ها: وي مدتي عهده دار منصب قضا، احتمالاً، در بصره بوده است.
سرگذشتنامه:
وي در مرورود خراسان زاده شد و چنانکه از منابع برمي آيد، در اسفراين رشد يافت و به تحصيل علم پرداخت و در جواني به مقام علمي والايي دست يافت. عموي ابوحامد که در همان شهر اقامت داشت، بر وي سخت رشک مي برد و او را ناسزا مي گفت و تحقير مي کرد. به هر روي ابوحامد در نوجواني شايد بر اثر رفتار ناشايست عمويش رهسپار عراق شد و در آنجا به تحصيل پرداخت. ابوحامد در بصره توطن گزيد و در آنجا به تدريس پرداخت. در منابع، پاره اي از آراي فقهي، کلامي و نيز عبارات حکمت آميز و لطايف او نقل شده است.آثار:
الاشراف علي اصول الفقه، الجامع الکبير، الجامع الصغير و شرح مختصر المزني در فقه، که از اين آثار نشاني در دست نيست.آثار چاپي:
رسالة السقيفه.منابع و مآخذ:
دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 321-5 / 322.[17] بوزجاني، ابوالوفاء محمد بن محمد بن يحيي بن اسماعيل بن عباس
نام: محمد
نام پدر: محمد
کنيه و لقب: ابوالوفا، حالب، مهندس
اسم اشهر: بوزجاني
سال و محل تولد: 328 ق، بوزجان
سال و محل وفات: [ن.م] بغداد
مذهب و شريعت: شيعه
رشته ي علمي و تخصص: نجوم، رياضيات و سياست
استادان: ابوعمر و مغازلي، ابوعبدالله محمد بن عنبسه
همفکران و رقيبان: ابوريحان بيروني
مناصب و مقام ها: سرپرستي بيمارستاني در بغداد
سرگذشتنامه:
در بوزيجان به دنيا آمد. حساب و علم اعداد را نزد عموي خود، ابوعمرو مغازلي و دايي خود ابوعبدالله محمد بن عنبسه آموخت و در 348 ق به بغداد مهاجرت کرد و در آنجا اقامت گزيد و در همانجا درگذشت. از جمله معدود آگاهي هايي که از خروج بوزجاني از بغداد وجود دارد، ديدار اوست با ابوحيّان توحيدي در شهر ارجان که پيش از 358 ق روي داده است. بوزجاني در بغداد علاوه بر کارهاي علمي از جمله رصدها و پژوهش هاي ستاره شناختي، به امور ديواني نيز مي پرداخت. بوزجاني در 360 ق در مجلس مناظره اي که در دربار عزالدوله ميان دو تن از متکلمان عصر برپا شده بود، حضور داشته و در سال 362 ق به همراه هيأتي براي آگاه کردن عزالدوله بختيار از اوضاع بحراني بغداد، به کوفه رفته است. بوزجاني در بغداد سرپرستي بيمارستاني را نيز برعهده داشته است و در دومين ديدار بين ابوحيان توحيدي و بوزجاني که در 370 ق در بغداد اتفاق افتاد، ابوالوفا که از وضع بد مالي ابوحيان باخبر شده بود، او را در همين بيمارستان بکار گماشت.آثار:
تفسير کتاب خوارزمي في الجبر و المقابلة، تفسير ديوفنطس في الجبر، البراهين علي القضايا التي استعمل ديوفنطس في کتابه و علي ما استعمله هو في التفسير، استخراج ضلع المکعب و مال المال و ما يترکيب منهما و زيج الکامل، زيج الواضح.آثار چاپي:
المجسطي، في مايحتاج اليه الصانع من اعمال الهندسه، في ما يحتاج اليه الکتاب و العمال و غيرهم من علم الحساب، زيج شامل: رسالة في اقامة البرهان علي الدائر من الفلک، رساله النسب و التعريفات، رسالة في الحساب و رسالة في الاصطلاحات الرياضية.آثار خطي:
رسالة في جمع اضلاع المربعات و المکعبات و اخذ تفاضلهما، رسالة الارثما طيقي، رسالة في معرفة الابعاد بين المساکن، قوس قزح، جواب ابن الوفا محمد بن محمد البوزجاني عما سأله الفقيه ابوعلي بن حارث الجوبي عن ايجاد مساحة المثلث بدلالة الاضلاع بدون معرفة الارتفاع، في عمل المسطرة و البرکار و الکونيا و شرح مجسطي.منابع و مآخذ:
دانشنامه ي جهان اسلام، 4 / 351.پينوشتها:
1. علي اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، تهران، مؤسسه لغت نامه دهخدا، 1377. 16 جلد. مدخل سياست
2. غلامحسين مصاحب، دائرة المعارف فارسي. تهران، فرانکلين، اميرکبير.
3. احمد بن مصطفي طاش کبري زاده موسوعة مصطلحات مفتاح السعاده و مصباح السياده في العلوم. تحقيق علي دحروج. بيروت، مکتبة لبنان ناشرون، 1998. ص 488.
4. علي اصغر حلبي، تاريخ تمدن اسلام، تهران، اساطير، 1365. ص 423
5. همان، ص 425
6. همان، ص 426
7. همان، ص 427
8. همان، ص 502
9. همان ص 530-531.
فدايي عراقي، غلامرضا؛ (بهار 1383)، حيات علمي در عهد آل بويه، تهران: مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول