نويسنده: جينالابريولا کاروزو
برگردان نادر نادرپور
برگردان نادر نادرپور
در آغاز قرن بيستم که چهل سال دشوار بر رستاخيز ملي ايتاليا مي گذشت، اين کشور به حل پاره اي از مسائل خود توفيق يافته بود. مي توان گفت که نه تنها در قلمرو فرهنگي، بلکه در زمينه هاي سياسي و اداري نيز وحدت خود را به دست آورده بود. آن مشکلات مالي که همراه با تشنجات سخت سياسي و اجتماعي، ملت ايتاليا را به دو نيم کرده و با قتل شاه اومبرتوي اول (1) به اوج خود رسيده بود، ديگر وجود نداشت. در نخستين دهه هاي قرن بيستم، در زمان سلطنت ويکتور امانوئل سوم، (2) ايتاليا به پيشرفت سريع اقتصادي دست يافته بود و سياست خردمندانه و آزادمنشانة جوليتي، (3) نخست وزير وقت، به برانداختن تناقضات اجتماعي تمايل داشت. اگر وحدت ايتاليا، نخست مرهون طبقه اي (4) بود که از مزاياي سياسي و اقتصادي خاص، در طول چندين دهه برخوردار بود، اکنون توده هاي مردم نيز، چه از لحاظ سياسي، به وسيله شرکت در انتخابات عمومي و چه از لحاظ اقتصادي، به برکت بهبود وضع زندگي که نتيجه صنعتي شدن کشور و قوت يافتن اتحاديه هاي کارگري به شمار مي آمد، در حيات حکومت دخالت آغاز کرده بودند.
حتي در سياست خارجي نيز، سرانجام ايتاليا اعتماد به نفس خود را باز يافته و در قبال پيمان امپراطوريهاي متحد مرکزي ( آلمان و اتريش ) و کشورهاي متفق( فرانسه و انگليس ) روشي صريح برگزيده بود. اين دوره که پر از جوشش و کوشش و توام با ترقي صلحجويانه جامعه ايتاليا بود، با ضربة نخستين جنگ جهاني تباه شد. جوليتي و نمايندگان سوسياليست و کاتوليک، مي خواستند که ايتاليا را از مصيبت جنگ دو نگهدارند. اما به عکس، گروهي ديگر، (5) سومين جنگ استقلال طلبانه با اتريش و آزادکردن ايالات دوگانه تري يست و ترنتو (6) را که هنوز در تسلط آن کشور بود، پيشنهاد مي کردند.
بدبختانه کساني که جنگ را عملي لازم براي رهايي ملي مي شمرند، با وطنپرستان افراطي و هواداران دانون زيو (7) درآميخته بودند، و دستة اخير، افسانة منحط و نامعقول « شدت عمل » را به معني جواني و نشاط زندگي، و ميل « جهانگشايي » را به مفهوم اثبات برتري ملتها رواج مي دادند. وطنپرستي افراطي « شبه رمانتيک » و تجليل از جنگ و توجيه آن به عنوان عامل تصفية اجتماع با سياست معتدل و عاقلانه اي که از مشخصات حکومت جوليتي به شمار مي رفت، به معارضه برخاسته بود.
سه سال جنگ خونين که براي ايتاليا به بهاي 600000 قرباني تمام شد، هرچند که به پيروزي انجاميد، اما مسائل ايتاليا را دشوارتر کرد. در پايان پيکار، براثر تبديل اقتصاد زمان جنگ به اقتصاد زمان صلح، مشکلات مالي فزوني گرفت و يکي از علل اساسي آن، تعداد فراوان سربازاني بود که از جنگ باز مي گشتند و بيکار بودند. برخورد طبقات اجتماعي سخت تر شد: در يک سو توده هاي مردم بودند که به هنگام جنگ، فدلاکاريهاي بزرگ کرده بودند و در ازاي آن فداکاريها، از اجتماع سهمي بيشتر مي طلبيدند و در سوي ديگر طبقة فرمانروا بود که نظام خاص خويش و قدرتي را که برآن نظام متکي بود، در خطر مي ديد. و بدين گونه نبرد سياسي در ميان بورژوازي کهنسال محافظه کار و احزاب جديد و نيرومند، سوسياليست و کاتوليک، هر روز سخت تر مي شد. در نتيجه، بازآوردن کشور به راه ترقي آرام پيش از جنگ و گراياندن او به روشي اصلاح طلبي و اعتدال جويي، ناممکن گرديد.
گروهي چند از دست چپي هاي افراطي، به انقلاب کبير اکتبر مشتاقانه مي نگريستند. و عده اي از دست راستي هاي افراطي نيز به رهبري بنيتو موسوليني – سوسياليست پيشين – توجيه شدت عمل و ترجيح «ابرمردنيچه » بر عوام الناس و تجليل شيوه ضد عقلائي را شمار خود کرده بودند: چنين بودکه فاشيزم زاده شد.
زمينداران بزرگ و صاحبان صنايع از آن پشتيباني کردند زيرا خشونت فاشيزم که نيروي اتحاد سنديکاهاي کارگري را سرکوب مي کرد، به سود آنان بود. بورژوازي خرده پاي از جنگ بازگشته که ديگر به کار خشک و ملال انگيز روزانه، خو نمي توانست کرد، به افسانه هاي « ابرمرد » و « حيات پرجنب و جوش » روي آورد.
بزودي فاشيزم، از وراي لفاظي هاي « دانون زيو وار » و « نيچه مانند »، چهرة راستين خود را آشکار کرد، چهره اي که آزادي کش و محاظه کار بود و به پيشرفت اجتماع ايتاليا در زمينه هاي سياسي و فرهنگي، فرمان درنگ مي داد. اگر فاشيزم از يک سو موجب انتشار فرهنگي تشريفاتي، لفاظ، پرزرق و برق و ميان تهي شد، از سويي ديگر، روشنفکران را به نگرشي عميق و انتقادي در تاريخ سياسي و فرهنگي اخير ايتاليا برانگيخت و گروه هايي آگاه و نيرومند و کوبنده از مخالفان پديد آورد. ليبرالها، سوسياليستها، کمونيستها و کاتوليکها، نوعي مسئوليت اخلاقي را جداً ومتفقاً برعهده گرفتند. اين مسئوليت عبارت از پژوهشي انتقادي و تعهدي مدتي در تمام زمينه ها بود. فاجعة دومين جنگ جهاني که واقعاً بيهوده و عميقاً مخالف ميل اکثريت قريب به اتفاق مردم ايتاليا بود، و اغتشاشي که پس از آن روي کرد، فاشيزم را به بن بست زوال راند، رستاخيز فرهنگي و سياسي و اقتصادي و اجتماعي بعد از جنگ، بطلان نظامي را را به رغم واقعيت تاريخي و به نيروي افسانه ها و انديشه هاي انتزاعي، پيشرفت کشور را متوقف ساخته بود، به خوبي آشکار کرد.
پينوشتها:
1- ReUmberto I
2-Vittorio Emanuele III
3- Giolitti
4- طبقه بروژوا
5- Irredentisti
6-Trieste , Trento
7-DAnnunzio
لابريولا کاروزو، جينا؛ ( 1385 ) ، هفت چهره از شاعران معاصر ايتاليا، مترجم:نادر نادرپور و جينالابريولاکاروزو، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم