اومبرتوسابا

در شعر جهاني ترين شاعران ما نيز فضاي شهرزادگاه حس مي شود و اين عاملي است که علاوه بر عوامل ديگر، ادبيات ما را تنوع مي بخشد، سابا، تري يست را با « جاذبه اي مردم گريز » و « دستي بسيار بزرگ که در خور هديه...
يکشنبه، 30 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اومبرتوسابا
 اومبرتوسابا

 






 

اومبرتوسابا، دوست و همسن تقريبي آلدو پالاتسسکي، به سال 1883 درشهر تري يست (1) زاده شد.
در شعر جهاني ترين شاعران ما نيز فضاي شهرزادگاه حس مي شود و اين عاملي است که علاوه بر عوامل ديگر، ادبيات ما را تنوع مي بخشد، سابا، تري يست را با « جاذبه اي مردم گريز » و « دستي بسيار بزرگ که در خور هديه کردن گل نيست » و « گوشه اي که به شاعر و زندگي فروبسته و پرانديشه اش ارزاني دشاته است »، توصيف مي کند و گويي از خود سخن مي گويد. اگر در پالاتسسکي طنز اهالي توسکان را مي بينيم، در سابا، محيط محدود و رومانتيک تري يست، شهر ولايتي شمال را حس مي کنيم.
پالاتسسکي، در خاطرات خود، از سابا توصيفي درخشان به سدت مي دهد: سرشتي ساده و منزوي و حسود که در آغاز کار با محيط ادبي ايتاليا روابطي دشوار داشت. طبعاً چنين سرشتي نمي توانست که با فضاي محدود ادبي تري يست نيز سازگار باشد.
سابا، چه در زندگي و چه در شعر، هرگز انقلابي نبود، در تري يست مغازه اي براي خريد و فروش کتابهاي کهن داشت. زندگيش از هرگونه غوغا وماجرا تهي بود و فقط چند سالي از بيم کشتارهاي نژادي که او را به سبب داشتن مادري يهودي تهديد مي کرد، به فلورانس و پاريس پناهنده شد. تمام عمر را با همسرش لينا و دخترش لينوچا که الهام بخشان مداوم شعر او بودند، به سر برد. در آغاز به شعر شامگاهيان که از چيزهاي ساده و کوچک سخن مي گفتند، دل بست و چون به ادراکي پخته و آگاهانه از جهان دست يافت، شيوه اي ديگر پيش گرفت. اما شعرش را هميشه به صورت نغمه اي ساده و فروتنانه نگهداشت و جانب زندگي روزانه را با تمام سادگي و اصالتش فرو نگذاشت و از اين واقعيت حقير روزانه، به تأملي ژرف در کار جهان رسيد. گواه اين مدعا، شعري به نام « بز » است: بزي بع بع مي کند و شاعر از خلال ناله ي او، درد حيات را « که هميشه يک صدا دارد »، درمي يابد. سابا، در بيانيه اي بي سروصدا و متواضعانه، دو سال پس از اعلاميه ي فوتوريستها چنين نوشت: « آنچه به عهده ي شاعر محول شده، صادقانه شعر گفتن است. » و اين به سال 1911 يعني اوج شهرت دانون زيو بود. و نيز هنگامي که رساله اي به تحقيق در آثار و احوال مانزوني اختصاص داد، نويسنده ي بزرگ را با دانون زيو سنجيد و چنين نتيجه گرفت: « لازم نيست که به هر قيمت، مردي بزرگ يا نويسنده اي اصيل شويم، اما لازم است که چه در زندگي و چه در ادبيات، صديق و درستکار باشيم ... » و تمام عمر کوشيد تا شعر و زندگي را با صداقت همراه کند. و نه تنها مانند دانون زيو خودنما نباشد، بلکه هيچ کلمه اي دور از اعتقاد راستين خويش نگويد و ننويسد. او سوداهاي دروغين دانون زيو را محکوم مي کند: شعر پاک و جدي سابا، هنوز چه نکته ها که به ما تواند آموخت.
در قطعه اي موسوم به محله ي کنار شهر که ما از او برگزيده ايم، شاعر در اوج کمال سني و پختگي عقل، يکي از مضامين جواني خود را باز يافته است: تماشاي کارگراني که در صفي طويل از کارخانه بازمي گردند هيجاني عميق بدو مي بخشد و ميل بيرون شدن از خويش و پيوستن به جامعه ي انساني را در او برمي انگيزد: « ايماني چون ايمان همه داشتن » آرزوي هميشگي سابا است.
قطعه ي « به همسرم » شايد تنها اثر اوست که در زمان حياتش غوغايي نسبي برانگيخت و چون احتمالا با حسيات ايرانيان نيز چندان سازگار نيست، از گردانيدنش به فارسي چشم پوشيديم.
در اين شعر، لينا – که همسر عزيز شاعر است – به مادينه ي تمام حيواناتي که « مقربان خداوندند » تشبيه شده است. عشق سابا به حيوانات، يادآور « سن فرانسوآ » بود.
گذشته از اينها ، چند شعر او را درباره ي پرندگان برگزيده ايم: سابا هميشه ده ها پرنده در خانه داشت و به آنان، مهري غريب مي ورزيد. يکي از مجموعه هاي او به نام « پرندگان، تقريباً يک حکايت » حاوي اشعاري است که به اين موجودات ظريف اختصاص يافته است.

کاهشماري

اومبرتو سابا

1883- در تري يست زاده مي شود.
در رشته ي تجارت تحصيل مي کند.
درباره ي نيچه و فرويد به تحقيق مي پردازد.
براي مدتي در فرانسه اقامت مي گزيند.
در تري يست مغازه اي براي خريد و فروش کتابهاي کهن باز مي کند.
در طول جنگ جهاني دوم، به علت تعقيب مذهبي، اجباراَ به فلورانس و رم مي رود.
1951- از آکادمي لينچه اي جايزه دريافت مي دارد.
1953- به دريافت عنوان دکتراي افتخاري از دانشگاه رم مفتخر مي شود.
1957- در شهر « گوريتزيا » زندگي را بدرود مي گويد.
مهمترين آثار سابا چنين نام دارند:
1911- اشعار
1912- با چشمان خويش ( دومين کتاب اشعار من )
1920- نوميدي بي اضطراب
1921- خار عاشقي
1924- زيست نامه ي شاعر
1926-آدمي
1934-کلمات
1947- مديترانه
1951- پرندگان، تقريباً يک حکايت.
همه ي اين کتابها در يک مجموعه و زير يک نام که از ـ پترارک » وام گرفته شده، گرد آمده اند:
سفينه ي غزل ll Canzoniere
اومبرتو سابا درباره ي شعر چنين مي گويد:
« ...از « مانزوني » استاد خود، نياموخته ام که حتماً مردي « بزرگ » و يا به هر قيمت، نويسنده اي اصل باشم. اما آموخته ام که چه در نوشتن و چه در زيستن، صديق و درستکار بمانم...»
« ...آنچه برعهده ي شاعر نهاده شده، صادقانه شعر گفتن است...»
و درباره ي شاعر، اين سخن شگفت را بر زبان رانده است:
« ...شاعر چيست و شاعر راستين کيست؟ يک شاعر، بسا چيزها تواند بود، اما پيش از هر چيز، کودک است. پس، در کنه ضمير و در اعماق سرشت او، سهمي بزرگ از ماقبل تولد خودش و نيز از ما قبل تاريخ جهان، پايدار مي ماند و اين همه، براي او، سرچشمه ي ضعف و سرگشتگي بي پايان است...
« ...شاعر، ترکيبي است از يک کودک و يک مرد باغل که در قالبي واحد جمع آمده اند: کودک از آنچه بر سر مرد بالغ مي آيد، حيرت مي کند. و سرانجام، پس از گذشت سالها، مرد بالغ مي ميرد و فقط کودک مي ماند و اين کودک، مادر مي خواهد، تنها مادر ( يا تنها زني که مي تواند بر کودکي پير شفقت آورد ) خاک است... »

بز

با بزي سخن گفتم که تنها،
در مرغزار، به ريسمان بسته بود.
سير از علف
و خيس از باران، مي ناليد.
ناله ي يکنواخت او
با درد من برادر بود
من، نخست، از سر شوخي پاسخش گفتم
و سپس، از آنرو که درد، جاوداني است
و صدايي دارد که هميشه يکي است و تغيير نمي کند،
و من، اين صدا را به شکل ناله، از بزي تنها مي شنيدم،
من، صداي ناليدن همه ي دردها و هستيهاي ديگر را
از بزي با سيماي سامي مي شنيدم.
از کتاب: خانه و ييلاق

تري يست

از ميان شهر، عبور کرده ام
و آنگاه، از ارتفاعي که
آغازش پر از مردم است و پايانش تهي از هرکس، بالا رفته ام
ديوارکي راه بر آن بسته است.
گوشه ايست که در آن تنها مي نشينم
و مي پندارم که انتهايش، انتهاي شهر است.
« تري يست » جاذبه اي مردم گريز دارد.
اگر خوشايند باشد،
همانند پسرکي است که آتشپاره، تندخوي و شکمباره،
با چشمي نيلگون و دستي بسيار بزرگ
که در خورد هديه کردن گل نيست.
ـ تري يست » همانند عشقي است آميخته به حسادت.
از اين ارتفاع، کليساها را مي بينم
و خياباني را که به ساحل پر از ازدحام و يا به تپه مي انجامد
و آخرين خانه را که چنگ در قله ي سنگلاخ تپه فرو برده است.
فضاي شهر تولد
غريب و دردانگيز،
همه چيز را در خود گرفته است.
شهر من که هر نقطه اش پر از حيات است،
گوشه اي را به من و زندگي فرو بسته و پر انديشه ي من
ارزاي داشته است.
از کتاب: تري يست و يک زن

پي‌نوشت‌ها:

1-Trieste

منبع مقاله :
لابريولا کاروزو، جينا؛ ( 1385 ) ، هفت چهره از شاعران معاصر ايتاليا، مترجم:نادر نادرپور و جينالابريولاکاروزو، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط