تولد نوزاد و شير دهي، دختر يا پسر

اولين کلماتي که پزشک در پاسخ به پرسش نهفته يا آشکار مادر بر زبان مي آورد اين است که « پسر است » يا « دختر است ». نوزادان پسر يا دختر از مسئله ي جنسي که به آن تعلق دارند به کلي بي خبراند و مدت ها نيز بي خبر مي
چهارشنبه، 2 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تولد نوزاد و شير دهي، دختر يا پسر
 تولد نوزاد و شير دهي، دختر يا پسر

 

نويسنده: النا جانيني بلوتي
ترجمه: محمد جعفر پوينده



 

اولين کلماتي که پزشک در پاسخ به پرسش نهفته يا آشکار مادر بر زبان مي آورد اين است که « پسر است » يا « دختر است ».(1) نوزادان پسر يا دختر از مسئله ي جنسي که به آن تعلق دارند به کلي بي خبراند و مدت ها نيز بي خبر مي مانند. اما کسي وجود دارد که در اين فاصله ها آنان را تر و خشک مي کند و انديشه هاي روشني در باره ي الگوي آرمانيِ پسر يا دختر دارد. پسر يا دختر بايد هر چه بيشتر با اين الگو همرنگ شوند. آن هم به هر قيمتي.
وقتي که انتظار پدر ومادر در مورد فرزندان خود بر اساس جنس شان تا اين حد متفاوت است آنان به ناگزير بايد از همان اولين لحظه اي که نوزاد شان را در آغوش مي گيرند، بر مبناي خواسته هاي متفاوت شان واکنش نشان دهند. همين عمل ساده، فرزندان دو جنس را به انجام و از سرگذراندنِ تجربه هاي متفاوت مي کشاند.
در اصل پدرها ظاهراً سهمي فرعي دارند. اما وظيفه ي مهار و نظارت بر رفتار مادر با فرزند بر عهده ي آنان است و الگوي تقليد و هويت پذيري براي پسر و تصوير مردانه براي دختر هستند. با اين همه مادر است که هم پسر را « مي سازد » و هم دختر را. دختر را همانند خود و بر اساسِ الگويي به بار مي آورد که به تأييد مرد رسيده است. پسر را بر اساس همان الگويي بار مي آورد که به تأييد مرد رسيده است. پسر را بر اساس همان الگويي بار مي آورد که در تمام مراحل کودکي، بلوغ و جواني خود با آن همرنگ بوده است. اين کار چندان دشوار نيست: دختر فقط بايد همراه با مادر همان رفتار مداراجويانه، آشتي طلبانه، و خادمانه ي او را در برابر بزرگ ترها تکرار کند.
بين مادر و نوزاد پسر چه مي گذارد؟ بين مادر و نوزاد دختر چه مي گذرد؟ شکن نيست که مادر، بر اساس جنس کودک، نوع خاصي از پاسخ ها، واکنش ها و برخوردها را انتظار دارد، اما با چه اقداماتي مي تواند کودک را به تغيير رفتارهايي وادارد که آن ها را به دليل جاي نگرفتن در الگوهاي پيش بيني نشده، ناپسند مي داند؟
نوزاد نمي داند که کيست و کجاست و از مادرش هم هيچ خبري ندارد. او تقريباً فعاليتي ندارد و ارضاي تمام نيازهايش با کسي است که از وي مراقبت مي کند؛ مادر هم از او فقط همان چيزهايي را مي داند که مطابق ميل خود تفسير مي کند. نيازهاي نوزاد متعد داند و بعضي از آن ها شدت و ضرورت خاصي دارند و اگر بر آورده نشوند ناراحتي هاي تحمل ناپذيري را براي ايجاد مي کنند. در همين عرصه است که او با مادرش برخورد مي کند و درست همان شيوه اي که مادر در سازمان دهي و پيشبرد اين برخوردها به کار مي بندد، عادات و تجربه ها و وضعيت زندگي او را تعيين مي کند. آلپور مي گويد:
" کساني که معتقدند شخصيت در نخستين سال هاي زندگي شکل مي گيرد، چنين پرسش هايي را مطرح مي سازند: با کودک چگونه رفتار مي شود؟ آيا قنداقش مي کنند يا نه؟ شير مي خورد ؟ سر ساعت غذا مي خورد يا مطابق ميل خودش؟ چه هنگامي به او غذا داده مي شود؟ چگونه تنبيه مي شود؟ ( البته اگر بشود ) وقتي بدعنق است يا خودش را خيس يا کثيف مي کند چه روي مي دهد؟ نظافت او چگونه صورت مي گيرد؟ هنگامي که آلت تناسلي خود را لمس مي کند چه اتفاقي مي افتد؟(2) "
شير خوردن بي ترديد مهم ترين رويداد روزانه ي نوزاد است، زيرا او ضروري ترين نياز خود، يعني غذا خوردن را بر آورده مي کند. اين رويداد سرشار از پيامدهاي عاطفي است و روزانه چندين بار ( 5 تا 7 بار ) تکرار مي شود. ايرن لزين شرح مي دهد که در نمونه گيري از کودکان پسر و دختر دريافته است(3) که 34% مادران « از شير دادن به نوزاد دختر خودداري مي ورزيدند، زيرا اين عمل را بيگاري مي دانستند يا به دليل کارهاي مهم تر از انجامش سرباز مي زدند. » به عکس، تمام مادراني که نوزاد پسر داشتند، به استثناي يکي، مايل بودند که از سينه ي خود به آنان شير بدهند. آيا نمي توانيم اين فرضيه را پيش بکشيم که در 66 % از موارد باقي مانده که مادران به دخترشان شير داده اند، بخشي از آنان به اکراه به اين کار پرداخته اند؟ البته مي توان همين فرضيه را در مورد 99% از مادراني که به پسرهايشان شير داده اند نيز پيش کشيد؛ اما اين اقبال عمومي ما را به اين فکر مي اندازد که در تصميم گيري براي شير دادن يا ندادن به پسر، مادر با خودش خيلي کلنجار نمي رود. ممکن است که بر تصميم گيري او اين اعتقاد بسيار رايج و واقعي سنگيني کند که پسرها ضعيف تر و آسيب پذيرتر ازدخترها هستند ( در برابر 100 دختر، در حدود 106 پسر به دنيا مي آيد، اما ميزان ميرندگي به هنگام تولد و در دوره ي نوزادي در پسرها بيشتر است )، و بنابراين به شير مادر نياز بيشتري دارند؛ اما شايد اين تمايل نيز مطرح باشد که ببينيم آنان با بيشترين نيرو و قدرت بزرگ مي شوند، يعني از هر لحاظ پسر بار مي آيند.
از جمله الزاماتي که گريبان گير زنان است و شمار ناچيزي از آنان از شرش رهايي مي يابند آن است که معمولاً سهم بهتر را در همه چيز بايد به پسر داد و زن، اعم از همسر، دختر، و البته مادر، وظيفه دارد به خدمت پسر در آيد و از انجام هيچ يک از وظايف خود شانه خالي نکند، آنهم از همان ابتدا. دختر بچه ها، بعکس، از نوباوگي به « ايثار کردن » خود مي گيرند، و گرنه « نمي توانند هنگامي که بزرگ شدند ايثارگر باشند »، بنابراين « براي رفاه خود آنان » است که از همان نوزادي از « سهم بهتر » محروم مي شوند.
مکش جويي پديده اي است که ميان مادر و پسر روي مي دهد و نه ميان مادر و دختر. شير دادن با لذت جسماني خاصي همراه است که در پي برانگيختنِ مکشي حاصل مي شود. پذيرفتني تر و « عادي » تر مي نمايد که اين برانگيختگي کارِ نوزاد پسر باشد تا دختر، بگذاريم که بسياري از زنان منکر وجود چنين لذتي هستند. مي گويند که پسرها پرخورتر و حريص تر از دخترها هستند ( اين گفته بدان معناست که آنان بايد اين گونه باشند ) و همگان مي دانند که توليد شير پيوندي نزديک با نياز کودک دارد: هر قدر بيشتر مک بزند، توليد شير هم بيشتر مي شود. اين امر ممکن است يکي از علت هايي باشد که به طور کلي مدت شير دادن به پسرها طولاني تر از دخترهاست، اما به هيچ وجه انگيزه اي براي وادار ساختن مادر به شروع شير دادن نيست.
دخترها را غالباً زودتر از پسرها از شير مي گيرند. از آن جا که مادرگويي از شير دادن به آنان چندان لذتي نمي برد و شير دادن را براي رشد مناسب ضروري نمي داند با خيال راحت از اين کار دست مي کشد. ايرن لزين مي گويد که در گروه مورد بررسي او:
" تمام دختر بچه ها در سه ماهگي از شير گرفته شده اند و تغذيه ي مختلط از يک ماه و نيمگي آغاز گشته است، در حالي که 30% از پسرها بيش از چهار ماه شير خورده اند و براي 20% از آنان تغذيه مختلط تا هشت ماهگي ادامه يافته است. شيشه شير را معمولاً در دوازده ماهگي از دخترها مي گيرند و از پسرها در پانزده ماهگي. مدت مکيدن شير براي پسرها طولاني تر است: در دو ماهگي براي نوزادهاي پسر اين مدت چهل و پنج دقيقه است و براي دخترها بيست و پنج دقيقه. مدت شير خوردن با شيشه ( در شش ماهگي ) براي دخترها هشت دقيقه است و براي پسرها شانزده دقيقه.(4) "
شير خوردن در آغوش مادر، آن هم براي مدت طولاني، فقط امتيازي صرفاً جسماني نيست، بلکه بهره ي رواني نيز دارد و براي کودک نشان محسوس آمادگي پيکر مادر براي خدمت به او، و به طور متقابل، اهميت پيکر کودک براي مادر است.
صميميت جسماني ميان مادر و فرزند که در لذتِ آغوش مادرانه شکل مي گيرد کودک را به اهميت آسايش خود، جايگاهي که در زندگي مادر و در نتيجه در دنيا دارد مطمئن مي سازد. اين تضمين بي نهايت عميق است و در طول روزهاي بسيار تداوم مي يابد: فقط کافي است دفعات شير خوردن را در نظر بگيريم... نوازش هايي که با شير خوردن همراه است نوزاد را عميقاً متقاعد مي سازد که پيکرش زيبا و شايسته ي محبت است. پاسخ ماهرانه ي مادر که از راه ارتباطات جسماني صورت مي گيرد به کودک مي آموزاند که خود وي وجودي خوب، گرم و زيبا دارد. « عزت نفس » و « احترام به خود » که غالباً در دخترها بسيار کمياب و در پسرها بسيار گزافه آميز است درست در همين پذيرش مادرانه و ژرفِ پيکر کودک شکل مي گيرد.
در مطالب پيش گفته در باره ي تفاوت هاي از شير گرفتن پسرها و دخترها و مدت شير خوري نبايد اهميت خواسته هاي مبرِم مادران را ناديده گرفت. درمورد از شير گيري هاي زودرس، مادراني که از آنان پرسش مي کردم گرايش به اين داشتند که توجيهات عملي ارائه کنند، مانند از سرگيري کار، ضرورت رسيدگي به بچه هاي ديگر، کارهاي خانگي، خستگي، وضعيت سلامتي نامناسب که غالباً به صورت « بي حالي و فرسودگي » عنوان مي شد؛ اما نکته ي در خور توجه آن که چنين توجيهاتي بيشتر براي از شير گرفتن دخترها عنوان مي شود، حال آن که در واقع پسرها وقت بيشتري براي شير خوردن لازم دارند و بايد پيکر مادرشان را فرسوده تر کنند.
براي من از دو کودکِ پسر سخن گفته اند که مدتي طولاني از سينه ي مادرشان شير مي خورده اند، يکي تا يک سال و نيمگي و ديگري تا دو سال و نيمگي. البته مسلم است که شير مادر براي بچه ها کافي نبوده است.
و آن ها همه چيز مي خوردند؛ اما درهر حال دوبار از سينه ي مادرشان شير مي خوردند: اولي يک بار در عصر و يک بار در شب، دومي يک بار در شب و يک بار هم در صبح. مادران اين دو تصميم گرفته بودند که ببينند ميل واقعي پسرهايشان در مورد زمان شير دهي چقدر است و آنان را « به حال خود واگذاشته بودند. » اولي در پايان يک سال و نيمگي هر دو بار شير خوردن را همزمان کنار گذاشته بود، اما دومي، به عکس، نخست شيرخوردن صبح را کنار گذاشته و فقط در دو سال و نيمگي از شير خوردنِ عصر دست کشيده بود. شايد تصادفي است که آن ها هر دو پسر بودند. مادر کودکي که تا دو سال و نيمگي شير مي خورد دختري داشت که بنا به گفته هاي خود وي در حدود هشت ماهگي خود به خود از مکيدن شير مادر دست کشيده بود. کودکِ ديگر، پسر يکي يکدانه بود و بنابراين مادرش نمي توانست هيچ مقايسه اي بکند، ولي به اين پرسش که آيا فرزند دختر را نيز اين قدر طولاني شير مي دهد پس از تأملي کوتاه پاسخ داده بود که حتماً اين کار را مي کرد اما به نظر او دختر « هرگز نمي خواست که براي مدتي تا اين حد طولاني شير مادرش را بخورد »، زيرا دختر بچه ها « پيش از پسرها مستقل مي شوند » و « مکيدن براي آنان چندان لذت بخش نيست، اما نوزادهاي پسر از آن کيف مي کنند ».
آيا مي توان گفت که اين مادر از شير خوردن دخترش احساس لذت کمتري مي کرده است؟ در هر حال هر دو مادر مي گفتند که پسرانشان که امروز به ترتيب پنج و شش سال دارند بسيار فعال، خلاق، مستقل، اجتماعي، هميشه شادمان و سرشار از عشق به زندگي و شيفته ي آدم ها هستند.
در باره ي زمانِ متوسط شير خوري چند نکته را بايد يادآوري کرد. در اين امر که پسرها پر خورتر از دخترها به حساب مي آيند و درنتيجه وقت بيشتري را صرف مکيدن شير مي کنند، تضاد آشکاري ديده مي شود. در واقع، کودک بسيار گرسنه بايد خيلي سريع شير بخورد. تفاوت زماني محسوس بين شير مکيدن هاي پسرها و دخترها در حقيقت ناشي از مکث هاي کمابيش متعدد و طولانيِ کودک در طي شير خوردن است که مادر تحملشان مي کند. مي دانيم که شير خواران سه يا چهار بار مک مي زنند و فقط يک بار قورت مي دهند. مکيدن براي نوزاد کاري بسيار خسته کننده است که غالباً او را وا مي دارد تا نفس و قواي خود را تازه کند، زيرا در اين عمل، فقط عضلات صورت و دهان به کار نمي افتند بلکه تمام بدن درگير مي شود و همين امر با تنش عاطفي بسيار شديدي همراه است که نيروي بسياري را صرف مي کند. مکث هاي متفاوت هر کودک - که مادران تحملشان مي کنند - ميزان آمادگي مادر و نيز مشارکت عاطفي و جسماني در شير دهي را نشان مي دهند. مادر فعاليت هاي پر تحرکي مانند مک زدن و بلع شير را به خوبي درک مي کند و با ضرب آهنگ شان همگام مي شود؛ نقش آن ها روشن است: مکيدن و بلعيدن. به عکس، در مکث هاي نوزاد، نوعي وقت تلف کردن بيهوده يا تنبلي ارادي او جلوه مي کند ( مادران معمولاً مي گويند: بچه ام خيلي تنبل است ) البته اين در مواردي است که نوزاد شير دهنده ي خود را قدرتي خشن و سرکوب گر به حساب نمي آورد. اگر نوزاد در مجموعه اي از کارها، که جنبه ي فعال در آن ها نقش اساسي دارد، از آزادي استراحت و « فعاليت نکردن » برخوردار گردد، اين بدان معناست که موفق شده ايم « جانبِ او » را بگيريم، صميمانه درکش کنيم، او را همانند يک فرد به حساب آوريم، در حرکات، خواسته هاي فردي و نيازهاي ويژه اش شخصيتي را بياييم و محترم بشماريم که فقط به خود او تعلق دارد. پذيرش و رعايت احترام ديگري که در مورد آدم بزرگ ها آن همه به دشواري صورت مي پذيرد، در مورد موجود کوچکي که براي اين کارها آمادگي خاصي ندارد و قادر به انجامشان نيست، موجودي که بي نهايت وابسته و در نتيجه غالباً عصباني کننده است اهميت بسيار دارد.
درست در همين اولين امتيازهاي به ظاهر ناچيز به استقلال نوزاد است که خصوصيت يا لطف مادر نمايان مي شود. و اگر خصوصيت غلبه کند ضرورتِ نفي آزادي نوزاد و تحميل خواسته هاي مادر به او، تحميل انضباط و به تسليم کشاندنِ هر چه زودتر و قطعي او بي درنگ نمودار مي شود؛ البته اين ضرورتِ تحميل بي درنگ خواسته هاي مادر و به اطاعات کشاندن فرزند در مورد دخترها بسيار قوي تر است. پسر بچه، هر قدر کوچک و ناتوان هم باشد، نشان قدرتي است که خود مادر تابع اوست - آن هم غالباً با خشنودي. هر دو در نوعي بازي محبت آميز متقابلاً به يکديگر ستم مي کنند، اما به ندرت به کشمکش آشکار مي رسند.
به عکس در مورد دختر بچه ها سرعت شير خوردن را مي توان به فشارهاي مکرر مادر مربوط دانست. مادران هر وسيله اي را به کار مي برند تا به دخترانشان حالي کنند که « زود باش! » نوزادان را مي توان به آساني واداشت که حرکات خود را با آهنگي سريع تر انجام دهند. کافي است به وضعيت نامناسب پرورش گاه ها و شيرخوارگاه ها توجه کرد، وضعيتي که معلول کمبود مزمن يا نبود کاملِ تخصص و مهارت کارکنان است: وقتي مکث کودک در شير خوردن طولاني تر از حد تحمل مربي بشود، براي اين که سينه يا شيشه را از نوزاد بگيرد، در حالتي که کاملاً ناراحت و گذرا قرارش مي دهد تا به او بفهماند که حق ندارد به حال خود بماند و شير خوردن را کش بدهد. در اين مؤسسه ها براي تغذيه ي شيرخواران و کودکاني که از شير گرفته شده اند بسيار کمتر از کودکاني که در خانواده هستند وقت صرف مي کنند. در نخستين هفته ها با وسايل پيشفگته نظم و ترتيب غذايي به آن ها تحميل مي شود و البته اين وسايل کارايي خود را به سرعت از دست مي دهند زيرا کودک مکث هايش را کمتر و سرعتش را بيشتر مي کند.
مادر حالت روحي و تمايلات خود را به خوبيِ تمام به کودک شيرخوار منتقل مي سازد. نوزاد نسبت به نحوه ي برخورد ديگران حساسيت بسيار شديدي دارد و از روي نشانه هاي متعدد خيلي زود مي فهمد که آيا مجاز است. لذت هاي غذا را با آرامش خاطر بيازمايد يا اين که برايش ممنوع شده است. و اين نشانه ها عبارت است از: فشارِ ماهيچه هاي بازو، شيوه ي گرفتنِ نوزاد، مقدمات غذا، نحوه ي دادن آن، سرعت يا کندي حرکت هايي که معناي ژرف و نهفته ي آن ها ناراحتي يا خشنودي است. کسي که به نوزاد غذا مي دهد با حالات و حرکات بسيار کوچکي به او مي فهماند که « زود باش » يا « معطل نکن ». البته نوزاد هنوز نمي تواند اشارات چهره ي مادر خود را درک کند ( اما اين کار خيلي به درازا نمي کشد، چون در حدود دو ماهگي نوزاد لبخند را با لبخند پاسخ مي دهد ) يا به معناي کلماتش پي ببرد، ( ولي از روي لحن صدا، ملايمت يا تندي را به خوبي مي فهمد )؛ نوزاد معمولاً چنان تماس نزديکي با بدن مادر دارد که آن چه را روي مي دهد به خوبي درک مي کند: اعم از کوچک ترين حرکت شتاب زده ي بازو، تغييرِ وضعيتِ ناگهاني، نحوه اي که مادر او را در آغوش مي گيرد يا پس مي زند، وضعيت آسوده يا ناخوشايندي که در آن قرار گرفته و نوازش هايي که به وي عرضه يا از وي دريغ مي شود. نوزاد کوچک ترين ناراحتي را به روشني مشاهده مي کند: سپس چون ناراحتي برايش تحمل ناپذير است بي درنگ مي کوشد به خواسته اي که از او دارند پي ببرد و خود را با آن هماهنگ سازد. سازگاري بين مادر و کودک بايد حاصل پيروي مادر از خواسته هاي کودک باشد، اما بيشتر وقت ها، به عکس، به صورت اطاعت کودک از دستورهاي مادر در مي آيد.
همان طور که پيشتر گفته شد، بسياري گمان مي کنند که پر خوري از ويژگي هاي پسر بچه هاست، حال آن که در واقع درميان نوزادان پسر هم بچه هاي پر خور وجود دارد و هم بچه هايي که پر خور نيستند. با اين همه حرص و پر خوري دختر بچه ها بسيار کمتر تحمل مي شود. وحشي گري، حرص و لذت آشکار کودکي که به سينه ي مادر يا شيشه ي شير آزمندانه چنگ مي زند، درمورد پسرها، « عادي » و نشانه ي خوي تهاجمي و لذت جويي « طبيعي » به حساب مي آيد، اما گمان مي رود دخترها که وابستگي شان به لذت هاي زميني کمتر است، اميال طبيعيِ بسيار معتدل تر و « پالوده » تري دارند. در طول شير خوردن نوزاد پسر، براي کاستن از شور و حرارت او، کسي دخالتي نمي کند؛ اما اگر نوزاد دختري با حرص زياد شير بمکد، براي اين کار او را از اين کار باز دارند سينه را از دهانش مي گيرند، معطلش مي گذارند و تا هنگامي که با « ظرافتي کاملاً زنانه » براي گرفتن سينه نزديک نشود، آن را به او نمي دهند. حرص و پر خوري با ظرافت جور در نمي آيد. بارها از زبان زناني که دختر بچه هاي بسيار پر خور را شير مي داده اند شنيده ام که اين صفت عيب است و اي کاش آن ها عوض شوند. اين نگراني که گاهي به آينده منتقل مي شود، زيبايي ظاهريِ دختر بچه ها را در بر مي گيرد: « مي ترسم زن خپله اي بشود. » اما احساسات حقيقي تر را بايد از زبان مادري شنيد که فرياد بر مي آورد: « دخترم آن قدر حريص است که کلافه ام مي کند. » از دختر بچه انتظار مي رود که به سرعت اما با آهنگي منظم و فقط براي رفع نياز غذا بخورد و لذت و شادماني بيش از حدي از خود نشان ندهد.
من از نزديک شاهد جلسه هاي « آموزش ظرافت » به دختر بچه هاي بسيار حريص، پر زور و بسيار نيرومند بودم. براي چنين آموزشي، سينه يا شيشه را به دختر بچه مي دهند و او حريصانه به آن چنگ مي زند. سپس گاه گاهي پره هاي دماغش را فشار مي دهند تا براي نفس کشيدن مجبور شود دهانش را باز کند و سر شيشه يا نوک سينه را رها سازد؛ بعد لحظه اي در انتظارش مي گذارند و سپس همين عمليات را از سر مي گيرند. اگر « خشونت » دختر بچه تکرار شود، عمليات مادرش نيز تکرار مي شود و در مدتي کوتاه به نتيجه ي مطلوب مي رسد. در واقع دختر بچه ياد مي گيرد که شور و حرارت خود را مهار کند و نوک سينه يا سر شيشه را محتاطانه بگيرد، گويي آن را مي چشد؛ و فقط پس از اين است که مکيدن هاي شديد و مهار شده را به تناوب انجام مي دهد تا آن که توان و شدت آغازين از ميان برود و شير مکيدن ها يکنواخت و آرام تر شوند. البته نحوه ي سازگار شدن دختر بچه با رفتار مطلوب، واکنش هاي متعددي را در مادر بر مي انگيزد و سخنان ملايم، نوازش ها، در آغوش کشيدن ها به او مي فهماند که اين بار رفتارش درست و مقبول بوده است. تکرار مداوم چنين رفتاري در مدتي ضروري کافي است تا اين نوع رفتار يک بار براي هميشه تثبيت شود.
البته گاهي چنين برخوردي به پسر بچه ها نيز تحميل مي شود، اما مي دانيم که به دختر بچه ها بيشتر و شديدتر تحميل مي گردد، زيرا اميال جسمي آنان دشوارتر پذيرفته مي شود. اگر بپذيريم که مکيدن براي مدتي طولاني مهم ترين لذتي است که کودک مي تواند آن را به تنهايي و فعالانه جويا شود و همچنين اگر بدانيم با احساس آرامش بخش و اطمينان بخش پر شدن شکم و رفع گرسنگي پيوندي تنگاتنگ دارد، به راحتي در مي يابيم که لذت دهاني - اعم از اين که رد يا پذيرفته باشد - چنان معنايِ گسترده اي مي يابد که با لذت به طور عام يکي مي شود، به خصوص که سپس مجموعه اي از چيزها به تأييد آن مي پردازند. هميشه بايد به ياد داشت که بچه ي کوچک دخالت هايي را که بر ضد اميالش صورت مي گيرد به اعمال خصم آميز بر ضد تماميت وجود خود و نه فقط بر ضد يک ميل معين تعبير مي کند. در واقع هم حق با اوست: هنگامي که تا اين حد سرکوب گرانه با وي رفتار مي کنيم، به معناي آن است که به طور کلي با او مخالف هستيم.
نوزادان و شير خواران براي تغذيه مک مي زنند؛ اما با شکم پُر نيز مک مي زنند، چون لذت بخش است. آنان چندان امکاني براي لذت بردن ندارند، اما هميشه انگشتي دارند که مي توانند آن را بمکند: اين کار در آغاز تصادفي است و بعد ارادي مي شود. وقتي که مي بينيم بچه ها با چه آسودگي، شور و تمرکزي انگشت شان را مي مکند در مي يابيم که اين کار تا چه حد خرسند شان مي سازد. آدم بزرگ هاي مستبد و سرکوب گر کلافه مي شوند از اين که مي بينند کودکان مي توانند مستقلاً و بدون اجازه ي آنان در بدن خودشان لذتي را بجويند و بيابند ( لذتي که در هر حال با منع بزرگ ترها رو به رو مي شود )، به خصوص که اقدام کودک پيش از آن صورت مي گيرد که پرداختن به لذت هاي کلافه کننده تر به ذهنش راه يافته است ( ممنوعيت خود ارضايي ). بزرگترها بيشتر مايل هستند که چيزي به او بدهند تا به جاي انگشتش آن را بمکد، زيرا بدين ترتيب کودک مجبور مي شود از بزرگ ترها اجازه بگيرد و بزرگ ترها نيز خود را مهم و صاحب اختيار کودک احساس مي کنند، چون مي توانند پستانک را به ميل خود به او بدهند يا از او بگيرند؛ در هر حال نظارت و دخالت آنان در مکيدن پستانک کم تر از مکيدن انگشت است، زيرا انگشت بخشي از پيکر کودک است و درست به همين دليل مکيدن آن را، خواه ارادي باشد يا غير ارادي، نخستين شکل خود ارضايي به حساب مي آورند که هميشه عيبي نابهنجار پنداشته مي شود.
در مورد آن که براي آرام کردن فرزند گريان به او پستانک بدهيم يا بگذاريم انگشتش را بمکد، مادران قبول دارند که با دختر بچه ها سخت گيرتر هستند و با پسر بچه ها، آسان گيرتر. دليل هايي که براي اين امر مي آورند غالباً بهانه هايي هستند که از انگيزه هايِ عميق تر خبر مي دهند: اولين دليلي که در مورد دختر بچه ها ذکر مي شود اين است که پستانک يا انگشت دهان را بدريخت مي کنند، امري که به دليل زيبايي شناختي براي دخترها بسيار وخيم تر و زيان بار تر است تا براي پسرها. اما در واقع دندان هاي جلو آمده نه براي پسر زيبا هستند و نه براي دختر. براي دختراني که از اولين سال هاي زندگي به چشم « شي ء » اي نگريسته مي شود که بعدها بايد به آن بدل گردد، زيبايي جسماني بسيار مهم به حساب مي آيد و نبود آن مايه ي رنج و اندوه حقيقي خانواده است، اما براي پسر اهميت بسيار کمتري دارد.
ناسازگاري ميان دختر بچه ها و مادرهايشان در ناراحتي هاي مربوط به تغذيه و خواب نمودار مي شود و بسياري از مادران از همين ناراحتي ها شکوه مي کنند. بر اساس مشاهدات ايرن لزين:
" در يک گروه مورد بررسي 94% از دختران و فقط 40% از پسران ناراحتي هاي تغذيه اي داشتند ( کُند غذا خوردن، استفراغ، بوالهوسي ). اين ناراحتي ها در 50% از دختران در همان ماه اول ديده مي شود و به صورت کم اشتهايي در مي آيد که تا شش سالگي ادامه مي يابد؛ اما چنين ناراحتي هايي در پسرها ديرتر ديده مي شود و تا شش سالگي به صورت بوالهوسي و تقاضاهاي متنوع از مادر بيان مي گردد.(5) "
بديهي است که مادران تلاش هاي کودکانشان را براي تنظيم دلخواه تغذيه ي خودشان نوعي توهين و نشانه ي بي اعتمادي مي پندارند. در دختر بچه ها، کشمکش هاي ذاتي اين امر، بيش از آن که در سرپيچي و طغيان آشکار پديدار گردد، در ناراحتي جسماني در قالب مسائل زير نمودار مي شود: استفراغ، ناراحتي هاي گوارشي، دشواري هاي خواب، وقفه هايي در جويدن و بلع غذا؛ در اين جا در واقع با نوعي مقاومت منفعلِ حقيقي رو به رو هستيم. با اين همه ايرن لزين مي گويد که دختر بچه ها غذا خوردن به تنهايي را زودتر از پسر بچه ها شروع مي کنند، يعني:
" در حدود بيست و هشت تا سي ماهگي، اما بيشتر پسرهاي اين گروه تا چهار يا پنج سالگي به کمک بزرگترها غذا مي خورند. سر ميز غذا توجه پسر بچه ها به تشريفات غذا بسيار بيشتر از دخترهاست و بعضي از آن ها در مورد جاي چيزها روي ميز و جاي صندلي شان ترتيبات بسيار پيچيده اي را رعايت مي کنند. سر ميز مادرها با دختر بچه ها رفتاري خشک تر دارند و دعواهاي مادر و دختر که غذا را براي تمام خانواده زهر مي کند، رواج بيشتري دارد.
با وجود مشکلات و ناسازگاري هاي پسر بچه ها، فقط يک مادر از اين گروه آن ها را زياده طلب مي خواند. در تمام ديگر موارد، صرف نظر از بوالهوسي هاي پسر بچه ها، مادران غذا را فرصتي براي ارتباط شادي بخش مي دانند. در اين اوضاع و احوال، تحمل بي حد مادرانه در ايجاد دلبستگي بيشتر پسر بچه ها به وضعيت غذا و ميل آشکارتر به تداوم حالت وابستگي آنان نقش مسلم داشته است. (6) "
مادرها کم کم به دختر بچه ها مي گويند: « همه چيز وقتي رو به راه مي شود که براي تو فقط کمترين کارهاي لازم را انجام دهم؛ بنابراين سعي کن خودت به تنهايي از پس کارهايت بر آيي؛ » چنين دستوري صرفاً در ظاهر تشويقي است به استقلال و خود مختاري. در واقع از دختر بچه ها خواسته مي شود که فقط در يک زمينه روي پاي خودشان بايستند و به ديگران وابسته نباشند: در زمينه ي امور جزئيِ روزانه که جنبه ي عملي دارند؛ اما در مورد مهم ترين گزينش ها مانند شکوفايي و پرورش استعدادها و شخصيت خود بايد به تمامي وابسته ي ديگران باشند؛ همچنين بايد خيلي زود توان رواني خود را در خدمت ديگري قرار دهند.
در مورد پسر بچه ها گفتار ضمني مادران متفاوت است: « مي تواني هر کاري را که دلت مي خواهد بکني؛ اين حق توست؛ اما حالا که من آماده ام در خدمت تو باشم از من فاصله نگير. » چنين برخوردي، به عکس، اين حق را براي پسر ها قائل مي شود که مهم ترين گزينش ها را خود انجام دهند و از امکاناتي که ديگران در اختيارشان مي گذارند براي پرورش استعدادهاي خود بهره بگيرند.
مادر جوان دختر بچه ي يازده ماهه اي به مرکز مشاوره آمده بود تا بفهمد که چرا نمي تواند دخترش را به انجام رفتارهاي مطلوب خود وادارد؛ اين مادر يکي از آن برخوردهاي نمونه وار و دو پهلو را داشت: از يک سو دخترش را به استقلال در امور عملي و روزمره تشويق مي کرد و از سوي ديگر آزادي شکوفايي همه جانبه ي او را سد مي کرد. دختر بچه را در سه ماهگي از شير گرفته بودند زيرا مادرش مي گفته که شيرش کم است و لازم نيست که با شير کمکي دردسر بيشتري ايجاد کنيم؛ به همين سبب يک مرتبه شير خودش را قطع مي کند و به دخترش شيشه مي دهد؛ کودک نيز گويي شيشه را به آساني مي پذيرد. در چهار ماهگي فقط دوبار در طول روز شير شيشه را مي خورد و دو بار ديگر به جاي شير، با قاشق چاي خوري به او انواع فرني داده مي شود که اين را نيز بدون اعتراض آشکار مي پذيرد؛ بدين ترتيب مي تواند در شش ماهگي مستقيماً از نوعي فنجان شير بخورد و در هشت ماهگي پشت يک ميز پايه کوتاه غذا بخورد و نه در آغوش مادر. او بسيار تند و بي مکث غذا مي خورد و مادرش مدعي بود که از اول همين طور بوده است. خيلي زود قاشق چاي خوري را به دستش دادند تا به تنهايي غذا بخورد ( چنين کاري اگر در پاسخ به تمايلاتِ آشکار کودک انجام گيرد، بسيار مثبت و اگر از بيرون تحميل شود بسيار منفي است ). او در اين کار چنان پيش مي رود که خيلي زودتر از بچه هاي همسن خود، در يازده ماهگي، مي تواند با قاشق خود از توي بشقاب غذا بردارد و به دهان بگذارد؛ بگذريم که بخشي از محتواي قاشق را به زمين مي ريزد. مادرش که اين ناتواني در استفاده ي درست از قاشق را به چشم مخالفت لجوجانه ي دختر بچه در برابر خواسته هاي خود مي ديد، براي رفع آن رهنمود مي خواست.
به او توضيح داديم که ممکن نيست دختر بچه اي به اين سن بتواند حرکت هايش را چنان هماهنگ سازد که نه فقط قاشقش را از سوپ پر کند، آن را به دهان ببرد و در عين حال مچش را به نحوي برگرداند که قاشق در برابرش صاف قرار گيرد، بلکه همچنين آن را طوري نگه دارد که کج نشود و نريزيد ( براي اين کار پختگي و مهارت عصبي - عضلاني بسيار زيادي لازم است )؛ مادر از شنيدن اين حرف ها بسيار ناراحت شد و در پاسخ گفت که
دخترش هميشه پيش رس بوده و راه رفتن و سر لگن نشستن او نظم زيادي داشته است. سپس افزود که مي تواند کاملاً بفهمد که همه ي بچه ها تا اين حد پيش رس نيستند، اما از آن جا که دخترش در بسياري از ديگر زمينه ها نيز پيش رس است، خودداري او از ياد گرفتن کاري به اين آساني حتماً بايد از سر لجاجت باشد.
اين خشکي بي نهايت مادرانه، دختر بچه اي تودار، ترسو، بي سر و صدا، بسيار سر سنگين، بسيار لاغر و عصبي به بار آورده بود که خواب شبانه ي بسيار آشفته اي داشت. در ميان بازوان مادر خود، بي آن که به هيچ وجه در آغوش او جا خوش کند، سفت و سخت، غرقه در تنهايي خود، با چشمان بزرگ و غم زده اش به اطراف خيره شده بود، چشماني که فقط با نامهرباني آشنايي داشتند.
رفتارهاي متفاوت مادران در برابر پسرها و دخترها در عرصه ديگري از ترتيب نيزنمايان است که اهميت بسيار دارد: عرصه اي که به اصطلاح، « آموزش پاکيزگي » نام دارد. ايرن لزين مي گويد:
" در اين مورد نيز مادرها نسبت به دخترشان سخت گيرتر هستند تا نسبت به پسرشان. سن متوسط ( آغازِ آموزش پاکيزگي ) براي دختر بچه ها پنج ماه ( از يک تا هشت ماه ) و براي پسر بچه ها هشت ماه است ( از دو تا دوازده ماه ). مشکلات مربوط به دفع ادرار ( خود داري، بوالهوسي، لجاجت، مخالفت ) در دختر بچه ها ( از پانزده تا هجده ماهگي ) زودرس تر از پسر بچه ها ( از بيست و چهار ماهگي تا چهار سالگي ) و نيز زود گذرتر هستند، زيرا در پسر بچه ها با مخالفت شديد و طولاني، به همراه آداب طولاني جلوه گر مي شوند.(7) "
آموزش پاکيزگي بدين ترتيب آغاز مي شود که پسر بچه را در فاصله ي ميان دوبار شير خوردن، يا حتي در طول شير خوردن، براي مدتي متغير روي لگن مي گذارند تا عمل دفع را انجام دهد. طبعاً اگر اين عمل صورت گيرد به راستي تصادفي است و نتيجه اي ارادي نيست، زيرا کودک فقط پس از دو سالگي مي تواند مدفوع و ادرار خود را نگه دارد و در جاي مناسب آن ها را دفع کند و اين توانايي حاصل آن است که به درجه اي از رشد و مهارت عصبي - عضلاني رسيده است که مي تواند اختيار ماهيچه هاي کنترل دفع ادرار و مدفوع را داشته باشد. هر چه پيش از دو سالگي روي دهد نشان دهنده ي بازتاب شرطيِ دفع لگن است، اما اگر کودک قبل از رسيدن به اين سن عمل دفع را در دست شويي انجام دهد، اين فقط بدان معناست که درست پيش از نشستن سر لگن تحريک شده است. از آن جا که غالباً مدت ها به همين حالت مي ماند، بي ترديد سرانجام چيزي از خود دفع مي کند و در اين حالت مادرش همراه با او بسيار شادمان مي شود، اما شادي مادر بيشتر است زيرا که گويي نتيجه ي به دست آمده محصول پايداري روشن بينانه ي اوست و نه محصولِ مدتي طولاني که کودکي به ناگزير بايد سر لگن بنشيند. ميل درک شدني مادران به توقف حمل و نقل اين چيزهاي زايد چنان است که براي تلاش در راه قانع کردن فرزندانشان به انجام عمل دفع در دست شويي هيچ وقتي به نظرشان خيلي زود نيست. بعضي از مادرها اين تلاش را از نخستين ماه ها شروع مي کنند و گاهي در ضمن شير دادن کودک را روي لگن مي نشانند تا به هنگام شير خوردن عمل دفع را نيز انجام دهد. کودک نامناسب بودن اوضاع را درک مي کند اما قادر نيست خواسته ي مادرش را بر آورد که به طور همزمان دو لذت او را ضايع مي کند: لذت شير خوردن و دفع را. چيز ديگري هم نيست که بتواند از آن لذت برد. اگر مادر فرزندش را وادارد که در کوتاه ترين مدت ممکن شير خوردن خود را به پايان رساند و در عين حال سر لگن به نتيجه ي محسوسي برسد ( نتيجه اي که بسيار به ندرت، آن هم تصادفي، به دست مي آيد ) در وجود کودک اضطراب شديدي شکل مي گيرد که حاصل ميل به گوش دادن به حرف مادر و ناتواني انجام آن است در اين حال ناراحتي و تنش کودک ممکن است حاد شود؛ چنين کارهايي اگر از بزرگ ترها خواسته شود، بي ترديد ساديسم نام مي گيرد، ولي روا داشتن ساديسم در مورد کودکان بسيار رايج است و هيچ کس به آن اعتنايي ندارد.
مادرها در برابر پسرها با گذشت تر هستند، حتي وقتي که آنان شلوار خود را کثيف مي کنند ( مي دانيم که پسرها، حتي وقتي بزرگ هم مي شوند کم تر از دخترها پاکيزگي را رعايت مي کنند )؛ اما از دخترها انتظار مي رود که نيازهاي خود را هر چه کمتر بر آورده سازند، تميزتر باشند، « حواسشان جمع باشد »، و به سر و وضع و ظاهر خودشان بيشتر برسند. طبعاً اين نوع خويشتن داري بعدها از دختران خواسته مي شود، اما از همان آغاز هدفش هميشه مطرح است و يکي از عوامل اساسي براي رسيدنِ به موقع به رفتار مطلوب است. اگر پسر بچه اي کثيف و نامرتب باشد امري عادي به حساب مي آيد؛ اما اگر دختر بچه اي چنين باشد، ناراحت کننده تر است و به او اين نيت بدخواهانه نسبت داده مي شود که نمي خواسته است تميز بماند: « اين کار را به عمد مي کند .»
کودک از مجموعه ي برخوردهاي مادر به بدنش ( برخوردهاي ستايش آميز با سرزنش بار، يا هر دو نوع، به تناوب ) ياد مي گيرد که بدنش را چيزي بد يا خوب بداند، از آن بدش بيايد يا دوستش بدارد.
رسيدگي به بدن نوزاد در طول روز چند بار تکرار مي شود. هنگامي که فرزندي لخت است و مادرش او را مي شويد بين آن دو مبادلات محبت آميز شديدي روي مي دهد و برخورد خوشايند مادر با بدن فرزندش از رهگذر مجموعه ي گسترده اي از پيام ها به او منتقل مي شود. تميز کردن، شستن، خشک کردن، عطر آگين کردن، پودر زدن و لباس پوشاندن کودک را مي توان به شيوه هاي بسيار متفاوتي انجام داد: دست هاي مادر ممکن است نوازش گر يا پر شتاب باشند، تماسي گرم و دلنشين يا سرد و سطحي با بدن کودک برقرار سازند، ماهر يا ناشي، خشن يا ملايم، آشنا يا غريبه، گرم يا سرد باشند. محبت، نوازش و خوش برخوردي مادر با بدن فرزندش هنگامي بيشتر خواهد شد که از او خوشش بيايد، و لذت بردن از بدن نوازش ديده، لمس شده، مراقبت ديده و ماساژ داده شده ي فرزند هنگامي افزايش مي يابد که مادر از خشکي، منع و نهي و پيش داوري عاري باشد و محبت خود را آزادانه نشان دهد.
پسر بچه را آسان تر از دختر بچه لُخت مي گذارند، چون مي کوشند از همان آغاز معناي « فطريِ » شرم و حيا را به او تلقين کنند. اغلب اتفاق مي افتد که مادرها عرياني نوزاد دختر را در حضور غريبه ها پنهان مي کنند، اما چنين کاري در مورد پسر بچه بسيار به ندرت انجام مي شود. به عکس از عرياني او خوششان مي آيد و درباره صفات جنسي او بذله گويي و شوخ طبعي مي کنند: « اين آقا کوچولو را براندازکنيد »، « همه چيزش درست و بجاست »، « فکر مي کني با اين چيز بامزه چه کار مي تواني بکني؟ »، « چه کسي مي داند وقتي بزرگ تر شدي با آن چه مي کني؟ » و مجموعه اي از اشاراتي از همين دست. اين جمله ها که از زبان مادران، پدران و خويشاوندان در حضور نوزاد پسر گفته مي شود در مورد نوزاد دختر کار بردي ندارد، نه فقط از آن رو که وضعيت اندام هاي جنسي اش متفاوت است، بلکه بيشتر به اين سبب که مصرانه خواسته مي شود او، اگر نه براي هميشه، براي مدتي هر چه طولاني تر از ياد ببرد که عضو جنسي دارد. هر چه با خودداري از ناميدن، لمس و معرفي کردن اين عضو او را کمتر متوجه وجودش بسازند بهتر مي شود. اين تفاوت در توجه به عضوهاي جنسي بچه ها در اسم هاي مصغري که براي اشاره به آن ها به کار مي رود نيز نمايان است. نوراگالي دو پاراتزي در کتاب واژگان رکيک (8) فهرست بلند بالايي از کلمات مؤدبانه اي را ذکر کرده است که در زبان ايتاليايي براي نام بردن، يا به عبارت دقيق تر، براي نام نبردن از عضو جنسي پسر بچه به کار مي رود: cece ( نخودچي )، pisello ( نخود فرنگي )، bischerino ( ميخ چوب کوچک)، baccel lino ( نخود )، « لوبيا »، pistolino ( هفت تير کوچولو ) و غيره؛ اما در بخش مربوط به اندام هاي جنسي زنانه هيچ اسم مصغر يامخففِ رايجي براي عضوهاي دختر بچه ها نيامده است. در اين جا بي ترديد ما نه با فراموش کاري بلکه با نقصي واقعي رو به رو هستيم. ما به آساني مي توانيم واژگان زيرا را نيز به فهرستِ نوراگالي دو پارتزي بيفزاييم: دودول ( pipino )، فلوتک (pifferino )، آونگ کوچولو ( dondolino )، ماهي کوچولو (pesciolino ) پرنده ي کوچولو (uccelino )؛ اما براي دختر بچه ها واژگان زير را با دشواري بسيار مي توان ذکر کرد: چکاوک کوچولو ( passerino )، توتک (pagnottina ).
ترديدي نيست که عضو جنسي مردانه مشهودتر از عضو زنانه است و ديده شدن آن ممکن است باعث خنده، کنجکاوي و توجه ديگران شود، از جمله مانند وقتي که نوزاد پسري يک مرتبه و ناگهاني توي صورت کسي که رو به روي اوست جيش مي کند، يا وقتي که عضو او نعوظ مي کند، پديده اي که در سن خيلي پايين روي مي دهد و در مواردي باعث سرگرمي همگاني مي شود و گاهي نيز شادماني آشکار و حرکت هايي را براي لمس کردن، قلقلک دادن و چه بسا بوسيدن منطقه ي تناسلي در پي دارد. اگر چنين چيزي بين پدر و دختر بچه اش اتفاق بيفتد، موجب کراهت و بيزاري مي شود و مادر نيز هرگز با دخترش چنين رفتاري نخواهد داشت. با وجودي که عضو زنانه کم تر مشهود است، در هر حال وجود دارد، ولي به عمد ناديده گرفته مي شود. البته گاهي مادرها در برابر نمايش هاي تناسلي پسر بچه ها واکنشي سرکوب گرانه نشان مي دهند و صفاتي از اين دست را به کار مي برند: « زشت »، « خوکچه »، « کثيف » و مانند آن ها؛ اما اين شيوه اي است براي نشان دادن وجود اعضاي جنسي، درست بر خلافِ مورد دختر بچه ها که اين اعضا به کلي ناديده گرفته مي شود. اما در باره جنسيت دختر بچه سخني گفته نمي شود و ناموجود به حساب مي آيد. هر چه ديرتر آشکار شود بهتر خواهد ديد. کمال مطلوب آن است که اصلا هرگز آشکار نشود.
پسر شيرخوار براي وارسي بدن خود نخست از دست ها آغاز مي کند که تصادفي در حوزه ي مشاهدات او وارد مي شوند، سپس به پاها مي رسد که مي تواند آن ها را به آساني به چشم هايش نزديک کند و پس از مدتي طولاني به اندام تناسلي خود مي رسد که درست به علت شکل ظاهريش بر ديگر اعضا برتري دارد. او با دست هايش به جست و جو مي پردازد و اسباب بازي قشنگي براي سرگرمي پيدا مي کند. دختر بچه به چنين چيز گيرايي بر نمي خورد؛ اما پسر بچه ها و دختر بچه ها همزمان به سرگرم شدن با اندام تناسلي خود مي رسند و در اين کار لذتي مسلم مي يابند. با اين همه معمولاً به چنين فعاليتي در پسر بچه ها با چشم پوشي و گذشت برخورد مي کنند، اما در مورد دختر بچه ها آن را به شدت سرکوب مي سازند.
اين نحوه ي خاصِ ارزيابي نخستين جلوه هاي امر جنسي در پسر بچه ها با اين پيش داوري همراه است که غريزه هاي جنسي پسرها بسيار نيرومندتر از دخترهاست، و در نتيجه فعاليت هاي جنسي آن ها بايد تشويق يا تحميل شود، اما اگر دختر بچه اي به اين کارها بپردازد خلاف قاعده عمل کرده است و بايد مهارش کرد. بر اساس پيش داوري ها و حکمت عاميانه دختر کاملاً مي تواند بدون شناخت و آزمودن جنسيت خود زن شود، اما پسر اگر جنسيت خود را به تمامي نيازموده باشد نمي تواند مرد شود.
روابط مادر - دختر از همان اولين ماه هاي زندگي مسئله سازتر از روابط مادر- پسر است و بر اساس کشمکش هاي رايج شکل مي گيرد. مادران معترف هستند که وقتي دختري را بزرگ مي کنند نگران تر و عصبي تر هستند و کم تر احساس امنيت مي کنند، با وجودي که بزرگ کردن دختر را آسان تر مي دانند. اما اين دشواري ها را به خودشان نسبت نمي دهند بلکه به « شخصيت مشکل ساز » دختر بچه ها نسبت مي دهند زيرا در پسر بچه ها ناراحتي هاي مربوط به تغذيه و خواب و نيز کشمش هاي مربوط به آن ها دامنه و رواج کمتري دارند. ولي در واقع اين ناراحتي ها و کشمکش ها نيز به خشکي روش هاي به کار رفته مربوط مي شوند تا به عصبي بودن مادر. خود مادرها هم قبول دارند که با دخترهايشان سخت گيرتر هستند.(9)
مي توان تصريح کرد که مادرها در برخورد به دخترها خشک تر، سخت گيرتر و پر توقع تر هستند، به ويژه هنگامي که دخترها پر تحرک يعني فعال، کنج کاو، مستقل، پر سر و صدا، و داراي جنب و جوش بسيار زودرس هستند؛ به عبارت ديگر رفتارهايي دارند که مردانه به حساب مي آيند. دختر بچه ي کم تحرک، يعني آرام، منفعل و کم توقع بدون دشواري زياد مي پذيرد که خواسته هاي مادرش را بر آورده کند، زيرا اين خواسته ها با نظم و ترتيب و ثبات سازگاراند و در نتيجه چندان دليلي ندارد که مادر و دختر با هم درگير شوند. اما با دختر بچه ي پر جنب و جوش و پر هياهو ( ويژگي هايي رفتاري که از نخستين روزهاي زندگي آشکار مي شود ) نيز همانند دختر کم تحرک رفتار مي کنند و او هم گاهي واکنش هاي تندي نشان مي دهد. و از آنجاکه پر تحرکي دختر يگانه صفتي است که در کليشه هاي عاميانه جاي نمي گيرد، دخالت هاي خشونت آميزي صورت مي گيرد تا دختر بچه راهي جز اين نداشته باشد که نوع خاصي از پر خاش گري به اصطلاح « زنانه »، يعني پر خاش به خويش، گريه هاي طولاني و دلسوزي براي خود را بر گزيند.
در مورد پسر کم تحرک، هدف اقدامات تربيتي بر انگيختن هر چه بيشتر کودک است تا او پر جنب و جوش تر و فعال تر شود. چنين اقدامي البته در حکم نوعي فشار به شخصيت کودک است تا خود را با کليشه ي ضروري مردانه همرنگ سازد ( و در اين ميان به ناگزير برخي از خصوصيات به نفع بعضي ديگر کنار زده مي شوند )؛ اما آسيبي که اين پسر مي بيند کمتر از آسيبي است که دختر بچه ي پر تحرک تحمل مي کند، دختري که مجبور است خود را با الگويي سازگار کند که بسيار محدودتر از استعدادها و امکانات اوست.
پسر پر تحرک و دختر کم تحرک به کليشه ها و عقايد سنتي بيش از همه نزديک هستند. مادر گاهي با جنب و جوش بيش از حد چنين پسري مقابله مي کند، اما مخالفت او به امور و تصادفي محدود مي شود و کل نحوه ي زندگي او را در بر نمي گيرد ( درست بر خلاف دختر بچه ي پر تحرک ). معمولاً کسي با پسر « شيطان و برقرار » مخالفت نمي کند؛ در حقيقت دوست دارند که اين طور باشد؛ اما وضعيت دختر « شيطان و بي قرار » کاملاً بر عکس است؛ پر خاش گري، کنج کاوي، و جنب و جوش او موجب هراس مي گردد و تمام فوت و فن هاي ممکن به کار گرفته مي شود تا او را به تغيير رفتارش وادار سازد.
ايرن لزين مورد بسيار شاخصِ يک دختر بچه ي پر تحرکِ بسيار بي قرار و شيطان را نقل مي کند که پيش از دوازده ماهگي راه رفتن را شروع کرده و بر اساس آزمون هايي که روي او صورت گرفته، در تمام عرصه ها رشد زودرس داشته است. جنب و جوش او در هجده ماهگي درگيري هاي گسترده اي را با مادرش در پي داشته است؛ مادر تصميم مي گيرد که قدرت مندانه و قاطعانه عمل کند. او که جدي، وسواسي و کمال طلب است « دوست دارد اصل راهنماي زندگي اش برقرار نظم در همه زمينه ها باشد ». دو سه ماه بعد دخترش سر عقل مي آيد، بسيار منظم مي شود، مدت هاي طولاني به کارهاي متعدد مي پردازد، به نحوي که در سه سالگي بافتني مي بافد، در چهار سالگي وصله مي کند، در پنج سالگي رختخوابش را به تنهاي مرتب مي کند. اما شب ها دندان قروچه مي کند و به همين دليل دوباره او را در معرض آزمون هاي رواني قرار مي دهند:
" او ( در سه سالگي ) عصبي مي شود، مشت هايش را گره مي کند و سرش را در گريبانش فرو مي برد؛ ( در چهار سالگي ) سرخورده و هراسان مي شود و لب هايش را مي جود؛ ( در پنج سالگي ) حرکت هاي بسيار منظم و دقيقي دارد، اما کم رو و سرخورده مي ماند، لب هايش را گاز مي گيرد، با صداي بم حرف مي زند و گرفتار جنون نظم شده است. با بچه هاي ديگر به ندرت بازي مي کند و بازي هاي آرام و بي سر و صدا را ترجيح مي دهد. در مدرسه، تودار و در خود فرو رفته به نظر مي رسد: زودرس بودنِ گرايش هاي وسواسي و نياز او به بررسي همه جانبه و انجامِ تا به آخر تمام چيزها مايه شگفتني مي شود. "
و اين امر ادامه مي يابد:
" اين وضعيتِ بررسي و نظارت بسيار زودرس با پر تحرکي دختر و نياز شديدش به جنب و جوش وخيم تر مي شود. وقتي در هفت سالگي او را دوباره ديدم مجموعه اي از تصويرهايي را نشانم داد که اضطراب را بيان مي کردند و گويي از گرايش هاي ترس انگيز خبر مي دادند.(10) "
روشن است که اين کودک در اضطراب تسلط بر گرايش هاي پر تحرک خود به سر مي برد تا خشم ترسناک مادرش را بر نيانگيزد، همان ترسي که پيشتر در هجده ماهگي تجربه اش کرده و يک بار براي هميشه به او آموخته است که مادرش انتظار دارد او چگونه باشد. تلاش هاي نوميدانه ي او براي بر آوردن خواسته هاي مادرش که با سرکوب هر چه بيشتر شخصيت بسيار پر شور او همراه است وي را وا مي دارد که به فعاليت خانگي پناه ببرد و تمام توانش را صرف آن ها کند، اما با اين همه نمي تواند خود را از حالت اضطراب شديدي رها سازد که براي مقابله با آن مي کوشد آداب اطمينان بخشي براي خود ايجاد کند ( آدابي که ماهيت ترس انگيز دارند ) و رفتارهاي دفاعي اضطراب آوري در پيش گيرد. البته چنين موردي از سرکوب خشن و سرسختانه را نمي توان تعميم داد؛ اما در هر حال اغلب دختر بچه ها هنگامي که بنا به طبع مادر زادي خود به درهم شکستن کليشه ي سنت ها و عقايد زنانه ي تحميلي کشيده مي شوند، قرباني دخالت هاي سرکوب گرانه ي ديگران مي گردند؛ اقداماتي که ممکن است خشنونت کمتري داشته باشد و زمان بيشتري را در بر گيرد اما به همان نسبت اقدامات خشن تر کارساز است. درست همين بچه هاي بسيار پر تحرک، سر شار از کنج کاوي و لبريز از شور زندگي که خواستار احاطه بر محيط پيرامون خويش و به دست آوردن استقلال هستند، به ناچار بايد از اولين سال هاي زندگي با مادرشان به نبرد بر خيزند، نبردي که امکان پيروزي شان در آن بسيار ناچيز است.
همان گونه که فرويد روشن کرده است، يگانه رابطه ي به راستي ارضا کننده رابطه اي است که مادر را به پسرش پيوند مي دهد، حال آن که همه چيز مؤيد اين فرض است که حتي مهربان ترين و دلسوزترين مادران نيز برخوردي دو گانه با دختر خود دارند.(11)

پي‌نوشت‌ها:

1. اين مطلب لزوماً منطبق بر جامعه ي ايران و مورد تأييد سايت راسخون نيست و تنها جهت استفاده محققين منتشر شده است.
2. Gordon W. Allport, Structure et développement de la personnalité, Paris Delachaux et Niestlé, 1970.
3. lréne Lézine, Le développenent psychologique de la pramiére enfance, Paris, P. U. F. 1963.
4. lbid,
5. lbid.
6. lbid.
7. lbid.
8. Nora Galli de" Paratesi, Le brutte parole, Semantica delll, enfemismo, Milano, Mondadori. 1969.
9. lrène Lézine, ciL.
10. lbid.
11. Bela Grumberger, Le narcissisme dans la seualite féminine, dans J. Chasseguet Smirgel, La seaualite femininc, Paris, Petite bibliothèque Payot. 1972.

منبع مقاله :
جانيني بلوتي، النا، (1376)، اگر فرزند دختر داريد ( جامعه شناسي و روان شناسي شکل گيري شخصيت در دختر ) ، ترجمه: محمد جعفر پوينده، تهران: نشر ني، چاپ نهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
حضور رئیس دفتر نظامی فرمانده کل قوا در منزل شهید زاهدی برای ابلاغ سلام رهبر معظم انقلاب
play_arrow
حضور رئیس دفتر نظامی فرمانده کل قوا در منزل شهید زاهدی برای ابلاغ سلام رهبر معظم انقلاب
گفتگو با حجت‌الاسلام نواب نماینده ولی‌فقیه در امور حج و زیارت درباره دیدار امروز با رهبر انقلاب
play_arrow
گفتگو با حجت‌الاسلام نواب نماینده ولی‌فقیه در امور حج و زیارت درباره دیدار امروز با رهبر انقلاب
اردن برای رهگیری پهپادهای ایرانی با ما همکاری کرد!
play_arrow
اردن برای رهگیری پهپادهای ایرانی با ما همکاری کرد!
تولید سوسیس و کالباس از گوشت ماهی بدون بو و با طعم مطبوع
play_arrow
تولید سوسیس و کالباس از گوشت ماهی بدون بو و با طعم مطبوع
اصابت دقیق راکت هدایت‌شونده حزب‌الله به پایگاه متولا
play_arrow
اصابت دقیق راکت هدایت‌شونده حزب‌الله به پایگاه متولا
شعار رزمندگان عراقی لحظه حمله موشکی به دو ساختمان موساد در تل‌آویو
play_arrow
شعار رزمندگان عراقی لحظه حمله موشکی به دو ساختمان موساد در تل‌آویو
وقتی بایدن خشکش می‌زند!
play_arrow
وقتی بایدن خشکش می‌زند!
گریه بی‌صدای رهبری؛ شعرخوانی در حضور آیت‌الله خامنه‌ای
play_arrow
گریه بی‌صدای رهبری؛ شعرخوانی در حضور آیت‌الله خامنه‌ای
نحوه ساخت یک جعبه ابزار کاربردی با لوله پلیکا به روشی ساده
play_arrow
نحوه ساخت یک جعبه ابزار کاربردی با لوله پلیکا به روشی ساده
حضور یک شهروند با گریم صدام حسین در استادیوم فوتبال!
play_arrow
حضور یک شهروند با گریم صدام حسین در استادیوم فوتبال!
پاسخ جالب رهبر انقلاب به ابراز ناراحتی قرائتی و درخواست او؛ شوخی قرائتی با خندیدن آیت‌الله خامنه‌ای
play_arrow
پاسخ جالب رهبر انقلاب به ابراز ناراحتی قرائتی و درخواست او؛ شوخی قرائتی با خندیدن آیت‌الله خامنه‌ای
تسلط شگفت‌انگیز ماهی‌فروش اهوازی به زبان انگلیسی حین صحبت با دو دختربچه
play_arrow
تسلط شگفت‌انگیز ماهی‌فروش اهوازی به زبان انگلیسی حین صحبت با دو دختربچه
طحان نظیف: موارد ردصلاحیت روحانی متعدد است
play_arrow
طحان نظیف: موارد ردصلاحیت روحانی متعدد است
مهمترین مساله حمله ایران، شکست اطلاعاتی اسرائیل بود!
play_arrow
مهمترین مساله حمله ایران، شکست اطلاعاتی اسرائیل بود!
حکمت | نا امید مثل صادق هدایت / استاد عالی
music_note
حکمت | نا امید مثل صادق هدایت / استاد عالی