حسرت مردانگي در دل دختران

تفاوت اندام هاي پسر و دختر واقعيت کالبد شناختي انکار ناپذيري است؛ اما در اين باره گفتني بسيار است: آيا « حسرت مردانگي » آن گونه که روان کاوي معتقد است، عنصري از روان شناسي زنانه است که از تفاوت جسماني جنس ها
چهارشنبه، 2 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حسرت مردانگي در دل دختران
 حسرت مردانگي در دل دختران

 

نويسنده: النا جانيني بلوتي
ترجمه: محمد جعفر پوينده



 

تفاوت اندام هاي پسر و دختر واقعيت کالبد شناختي انکار ناپذيري است؛ اما در اين باره گفتني بسيار است: آيا « حسرت مردانگي » آن گونه که روان کاوي معتقد است، عنصري از روان شناسي زنانه است که از تفاوت جسماني جنس ها سرچشمه مي گيرد، يا به عکس، ريشه هاي اجتماعي دارد؟ در واقع آيا دختر بچه ها به علت تفاوت و « امتيازِ » اندامي پسر بچه ها به آنان رشک مي برند يا بدين سبب که آنان به دليل پسر بودن، از امتيازهاي بي شماري بهره مند مي شوند که دخترها از آن ها محروم اند؟
آيبل -آيبسفلت مي گويد:
" در عين قبول شايستگي هاي روان کاوي در اين مورد ( روان کاوي از رفتار پدر و مادر در رسيدگي به کودک، تبيين جنسي عرضه مي کند ). (1) بايد بعضي از نمايندگانش را به برخوردهاي غير علمي متهم کرد: فرضيه اي پذيرفتني با سطحي نگري بسيار تبيينِ علّي گزافه آميزي ارائه مي دهد که بر عقده ي اوديپ، ترس از اختگي و حسرت مردانگي در دخترها استوار است و اين موارد را داده هاي ثابت شده اي مي پندارد، در حالي که در حقيقت هيچ يک از آن ها به اثبات نرسيده است. ترديدي نيست که گاهي دختري آرزو دارد پسر باشد و پسري ستيزه هاي زودرسي را با پدرش تجربه مي کند؛ ولي همه ي اين امور را مي توان بيرون از عرصه ي جنسي و به شيوه اي پذيرفتني به مثابه نوعي رقابت تشريح کرد.
هر چند بسياري از دختر بچه ها تفاوت جسماني خودشان با پسر بچه ها را بسيار زود کشف کرده اند، عده اي ديگر هيچ وقت چنين امکاني نداشته اند و با اين همه به برتري اجتماعي پسر و فرودستي خود به روشني پي برده اند. به علاوه لازم نيست که آنان اين واقعيت انکار ناپذير را از مقايسه ي خودشان با پسرهاي هم سن شان بيرون کشيده باشند: براي اين کار کافي است آن چه را در درون خانواده شان مي گذرد زير نظر داشته باشند: بر اساس قدرتِ پدر در خانه و احترام و اعتباري که مادر و اطرافيان، با توجه به کار پدر در بيرون از خانه، براي شخص او قائل هستند، بر اساس وابستگي اقتصادي اعضاي خانواده به وي ( وابستگي اي که حتي اگر در آمد زن به همان اندازه ي شوهر يا حتي بيشتر از او باشد همچنان باقي مي ماند )، براي دختر بچه دشوار نيست که برتري و اهميت مردان را نتيجه بگيرد. مقايسه ميان شيوه ي برخورد بزرگ ترها به دختر بچه ها و پسر بچه هاي هم سن آنان، چيزي را که تا آن هنگام کشف شده است، تأييد مي کند. هنگامي که دختر بچه ها تفاوت جسماني با پسرها و « چيزي » را کشف مي کنند که پسرها علاوه بر آنان دارند، به نتيجه گيري هاي مهمي مي رسند و در مي يابند که دارندگان آن چيز اعتبار و قدرت را نيز دارا هستند. و اگر آنان اين تفاوت جسماني را در اوضاعي متفاوت با اوضاع پيش گفته کشف کرده باشند، در هر حال به همان نتايج مي رسند. حتي وقتي دختر بچه اي مادري دارد که موقعيت او از شوهرش برتر است احساس مي کند که در هر حال اين برتري به دنياي بسته ي خانواده محدود مي شود. هر زني که در خانواده از موقعيت برتري برخوردار است، در بيرون از خانه، از فرودست ترين مردان نيز زير دست تر است.
هيچ کس دوست ندارد به چشم فرد درجه دوم ديده شود. اين کشف مايه ي درد و رنج است، عزت نفس را تضعيف مي کند، بلند پروازي را کاهش مي دهد، خود شکوفايي را محدود مي سازد، رشک نسبت به ممتازان و ميل به ممتاز شدن را بر مي انگيزد. مقايسه ي بي وقفه با پسرهايي که از امتيازهايي برخوردارند که دختر بچه ها از آن ها محروم هستند عزت نفس ضروري براي تحقق هدف ها و پيشبرد پيکارها را در دخترها کاهش مي دهد. دخترها و زنان در واقع بسيار بيشتر از پسرها از احساس فرودستي رنج مي برند. هر چه تزلزل و شک ما دختران و زنان
درباره ي ارزش خاص خودمان عميق تر باشد، هر چه بيشتر براي درک و بر آوردن انتظارات ديگران خود را به آب و آتش بزنيم، و خلاصه هر چه انطباق ما با خواسته هاي ديگران موفقيت آميز تر باشد، از پذيرش و محبوبيت خود مطمئن تر مي شويم.
پسر بچه ها نيز همين تفاوت جسماني را کشف مي کنند.
براي کودکان پيکر انسان يکي از عوامل اساسي استناد و مراجعه است. آنان نمي توانند تصور کنند که پيکر ديگري بتواند با پيکر خودشان متفاوت باشد، و چنين تفاوتي، تا هنگامي که آن را جدي نکرده باشند، غرق در حيرت شان مي سازد. ميل آن ها به جست و جو و وارسي از همين جا سر چشمه مي گيرد. اين کشف ممکن است آنان را نيز سر در گم کند، اما همان گونه که بسياري از کشفيات مهم را نيز تاکنون پذيرفته اند و بعدها نيز خواهند پذيرفت، پس از کشف زمان لازم براي پذيرش چنين کشفي سردرگمي شان نيز رفع مي شود.
کشف تفاوت جسماني ميان جنس ها در حکم کشف تفاوت رنگ پوست افراد است. کودکاني که براي اولين بار با انساني رنگين پوست رو به رو مي شوند، سخت حيرت مي کنند، اما اين کشف را به آساني و سرعت جذب مي کنند، زيرا به داده هاي اجتماعي وابسته نيست که با دادن نقشِ برتر به نژاد سياه چنين کشفي را تحکيم سازند. در حقيقت فرزند نژاد سياه که وجود افراد سفيد پوست، يعني افرادي را کشف مي کند که انحصار قدرت را در دست دارند و ارزش اجتماعي شان از او بسيار برتر است، ممکن است « حسرت سفيد پوستي » را در کشورهايي احساس کند که مسئله ي فرودستي اجتماعي اش همواره در آن ها طرح مي شود.
پوست سفيد همانند مردانگي به مظهر قدرت و در نتيجه موضوع حسرت بدل مي گردد.
هنگامي که دختر بچه ها کشف مي کنند که « چيزي کم تر » از پسرها دارند، هيچ کس آنان را نسبت به ارزش جنس خودشان مطمئن نمي سازد، براي اين که کسي به آن اعتقادي ندارد. نه پدر به اين ارزش اعتقادي دارد و نه به طريق اولي، مادر؛ نه مردان به آن اعتقادي دارند و نه به طريق اولي، زنان. در واقع آن همبستگي جنسي غرور آميزي که در ميان مردان وجود دارد، در بين زنان يافت نمي شود: در حالي که عبارت « ما، مردان » به معناي پيروزي مغرورانه کساني است که به گروه ممتازي تعلق دارند « ما، زنان » حالت سرزنش آميز ستمديدگان را به خود مي گيرد. در دختر بچه ها کشف نداشتن مردانگي با هيچ چيزي جبران نمي شود. دختر بچه ي سه ساله اي را ديدم که از شادي در پوست خود نمي گنجيد و براي مربي و دوستان کوچولويش در مهد کودک تعريف مي کرد که وقتي از مددکاري پرسيده که « چرا من چيزهاي پسرها را ندارم » او را مطمئن کرده که دخترها نيز چيزهايي دارند که به همان اندازه مهم است.
هيچ زني، به استثناي آناني که « منحرف » خوانده مي شوند، به طور جدي نمي خواهد مذکر و دارنده ي مردانگي باشد: اما بيشتر زنان مايل هستند امتيازات و امکاناتي را داشته باشند که در واقع به مردان تعلق دارد. روان کاوي به اين نتيجه انجاميده است که اگر زن سرسختانه نخواهد فردي درجه دوم به حساب آيد [ و عليه موقعيت اجتماعي فرودست خود طغيان کند ] متهم مي شود که « زنانگي » اش ناقص است. بر اساس روان کاوي، در واقع فقدان « حسرت مردانگي » زنانِ حقيقتاً « زنانه » را متمايز مي سازد، يعني زناني که با وضعيت خود به تمامي همرنگ شده اند و از آن خرسندي کامل دارند. به عبارت ديگر، فقط زناني که موقعيت فرودست خود را از صميم قلب پذيرفته اند، به راستي زن خواهند بود. اين ديدگاهي بي ترديد مردانه است.
دکتر برنارد مولدورف مي گويد:
" زن بر جايگاه فرودست خود در توليد اجتماعي تأسف مي خورد و نه بر فقدان مردانگي. اما به جاي آن که اين نقش فرودست به علت واقعي اش، يعني به نظام اجتماعي و جدايي و تقسيم پيکر اجتماعي به طبقات متضاد نسبت داده شود، به طبيعت و زيست شناسي نسبت داده مي شود که خاستگاه شيوه ي اجتماعي توليد نيستند و به عکس، در پي آن دگرگون و هدايت شده اند. "

پي‌نوشت‌ها:

1. اين مطلب لزوماً منطبق بر جامعه ي ايران و مورد تأييد سايت راسخون نيست و تنها جهت استفاده محققين منتشر شده است.

منبع مقاله :
جانيني بلوتي، النا، (1376)، اگر فرزند دختر داريد ( جامعه شناسي و روان شناسي شکل گيري شخصيت در دختر ) ، ترجمه: محمد جعفر پوينده، تهران: نشر ني، چاپ نهم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما