يک از مسائل مهم در روان شناسي، بحث شخصيت و نظريه هاي مربوط به آن است، و مي توان به جرأت گفت که آنچه مطالعات پراکنده روانشناسي را انسجام مي بخشد و به آنها معني و مفهوم روشني مي دهد تفسير اين يافته ها و مطالعات در سايه نظريه شخصيتي منسجمي است که بتواند رفتار انسان را در تمامي ابعاد آن توجيه و تبيين کند.
علي رغم مسلم بودن شخصيت به عنوان يکي از مسائل مهم و يا اهم مسائل روانشناسي، اين مفهوم مانند مفاهيم ديگري چون غريزه، رفتار، انگيزه، خودآگاه، ناخودآگاه و ... در دانش روانشناسي داراي تعريفي واحد که قابل پذيرش قاطبه روانشناسان باشد، نيست. مفهوم شخصيت با توجه به ديدگاههاي روانشناسان در مورد انسان و رفتار او تغيير کرده و به شکلي خاص ارائه مي شود. تاکنون تعاريف متعدد و مختلفي از شخصيت ارائه شده که هيچکدام از آنها به عنوان تعريفي واحد و مورد اتفاق از طرف روانشناسان پذيرفته نشده است. ما در اينجا از ارائه ي همه تعاريف خودداري کرده و تنها به بيان دو مورد از آنها که مي تواند به عنوان دو قطب يک طيف از بينشهاي روانشناسان در مورد انسان و رفتارهاي او تلقي شود اکتفا مي کنيم. در يک قطب بينشي قرار دارد که جهان درون انسان را اصيل دانسته، رفتارهاي او را در سايه اين بينش تفسير مي کند، و در قطب ديگر بينشهاي حاد رفتارگرائي قرار دارد که عالم درون انسان را غير قابل مطالعه پنداشته و همه چيز را در رفتار و واکنشهاي ارگانيزم در مقابل محيط تحليل مي کند. تضاد بينشهاي درون گرايانه و برون گرايانه در روانشناسي موجد بروز ديدگاههاي بسيار متضاد در مباحث مربوط به رفتار و شخصيت شده است.
آلپورت (1) روانشناس متخصص شخصيت در 1961 م، با تأکيد بر شخص و اهميت او در مقابل محيط تعريف زير را از شخصيت ارائه کرده است:
« شخصيت عبارت است از سازمان پوياي درون فرد، که ( اين سازمان ) مشتمل است بر آن دسته از سيستمهاي روان تني که رفتارها و افکار ويژه انسان را معين مي سازند » (2).
چنانکه ملاحظه مي شود در اين تعريف شخصيت، سازماني دروني بيان شده که افعال و افکار ويژه انسان را تعيين مي کند. آلپورت در اين تعريف با به کار بردن اصطلاح (Dynamic Organization) تلاش دارد اين نکته را نشان دهد که رفتارهاي به ظاهر پراکنده ي انسان، در مجموعه ي واحدي قرار مي گيرد که اين مجموعه مفسر تمامي آن رفتارهاست. از سوي ديگر آلپورت معتقد است که شخصيت نه يک مفهوم کاملاً رواني و نه يک مفهوم کاملاً زيستي است. او معتقد است که بدن فيزيکي انسان بر روي روح (3) و روح نيز متقابلاً بر جسم تأثير مي گذارد و سازمان شخصيت شامل عمل متقابل روح و بدن است.
اين تعريف و تعاريف مانند آن، شديداً مورد اعتراض مشربهاي رفتارگرايانه قرار گرفت. اسکينر به عنوان بزرگترين سردمدار حرکتهاي رفتارگرايانه در روانشناسي معاصر، شخصيت را آن گونه که آلپورت مطرح مي سازد، از حيطه علم روانشناسي خارج دانسته و اساساً آن را قابل مطالعه ي علمي نمي داند. يکي از مؤلفين درباره ي او چنين مي گويد: « ويژگي مهم روش تحقيق و مطالعه ي اسکينر توجه او به رفتار قابل مشاهده و اندازه گرفتني موجود زنده و عدم علاقه ي او به مطالعه ي کيفيتهاي دروني و غير قابل دسترسي چون فکر، ذهن، تخيل، استدلال، اراده، تصميم، شخصيت و از اين قبيل است. وي معتقد است که تا وقتي ما درگير جروبحث در وجود و عدم و چگونگي اين کيفيتها هستيم، هرگز در راه شناسائي رفتار آدمي گام مؤثري برنخواهيم داشت ». (4)
در ادامه ي حاکميت بينش فوق، شخصيت آدمي از عالم درون هرچه بيشتر رانده شود، به رفتار و واکنش فرد در مقابل محرکهاي محيطي، نزديکتر مي شود والتر ميشل (5) در 1976 م، اين بينش را در تعريف خود از شخصيت تجلي مي دهد. او شخصيت را اينگونه تعريف مي کند:
« الگوهاي مشخص رفتار ( اعم از افکار و هيجانات ) که سازگاري هر فرد را در مقابل محيط زندگيش مشخص مي سازد » (6).
چنانکه ملاحظه مي شود، ميشل شخصيت را الگوهاي رفتاري مشخص مي داند که نوع سازگاري هر فرد را در مقابل محيط او مشخص مي سازد. او تلاش کرده است شخصيت را به شکلي عيني تعريف کند و از پرداختن به مفاهيمي ذهني که قابليت مشاهده ي تجربي را ندارند دوري گزيند.
مقايسه ي بين دو تعريف ارائه شده، اين نکته را به وضوح نشان مي دهد که تعريف شخصيت مانند بسياري از مفاهيم روانشناسي، بر اساس بينش فلسفي و جهان شناختي دانشمندان مختلف صورت مي پذيرد. پذيرش اين مفاهيم نيز بر اساس همين بينشها صورت مي گيرد. به عبارت ديگر روانشناسان شخصيت، هنگامي که حاصل مطالعات و تفکرات و يافته هاي خويش در باب شخصيت را، خلاصه کرده و آن را در تعريفي فلسفي ارائه مي کنند، لاجرم کليت و تماميت بينشهاي آنان در باب شخصيت نيز داراي رنگ و بوي فلسفي و يا حداقل غير علمي خواهد بود، هرچند که اجزاء اين را عناصر صد درصد تجربي تشکيل داده باشد.
با توجه به نکات فوق، يعني منشاء غير تجربي داشتن تعريف شخصيت، در اينجا تلاش مي شود ديدگاه اسلام، به عنوان يک ايدئولوژي و يک جهان شناسي، در باب شخصيت، مورد مطالعه قرار گيرد و عناصر شخصيت در سايه آن تجزيه و تحليل شود. بدين منظور بحث خود را ابتدا از تجزيه و تحليل مفهوم قرآني « شاکله » آغاز مي کنيم.
« شاکله » چيست؟
اسري: 84: قل کل يعمل علي شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدي سبيلا ( بگو هر کسي بر شاکله خويش عمل مي کند و خداي شما به کسي که راهش از هدايت بيشتري برخوردار است، داناتراست ).قرآن کريم در اين آيه، عمل انسان را مبتني بر چيزي مي داند که آن را « شاکله » مي نامد. به عبارت ديگر منشاء اعمال آدمي شاکله اوست. با توجه به اين نکته و با توجه به مفهوم شخصيت در روانشناسي مي توان به طور اجمال و بدون توجه به تعاريف خاصي که از شخصيت ارائه شده است، شاکله را معادل مفهوم شخصيت در روان شناسي گرفت، به عبارت ديگر هنگامي که ما تلاش مي کنيم مفهوم شاکله را روشن نمائيم، در واقع مي کوشيم مفهوم شخصيت از ديدگاه اسلام را تبيين کنيم.
شاکله از نظر لغوي داراي معاني مختلفي است. مفردات، شاکله را از ماده شکل به معناي بستن پاي چارپا، بيان کرده است و شکال به معناي همان بند و طنابي است که حيوان را با آن مي بندند. شاکله به معناي خلق و خوي نيز آمده است و از آن جهت به خلق و خوي، شاکله گفته مي شود که انسان را مقيد مي کند و نمي گذارد در آنچه مي خواهد آزاد باشد؛ بلکه او را وادار مي سازد تا به مقتضاي آن اخلاق رفتار کند.
در مجمع البيان شاکله به معناي طريقت و مذهب آمده است. وقتي گفته مي شود، « اين طريق داراي شاکله هاست » معنايش اين است که هر جمعيتي از آن راه ديگري براي خود جدا کرده اند.
از معاني ديگر شاکله، از ريشه ي شکل به معناي هيئت و ريخت است و نيز شاکله خود به معناي احتياج و حاجت نيز آمده است به طوريکه أشکله به معناي حاجتي است که انسان را مقيد مي سازد.
در حديث، شاکله به معناي نيت آمده است: عن سفيان به عينيه، عن أبي عبدالله عليه السلام في حديث:
و النيه افضل من اعمل، الاوان النيه هي العمل، ثم ثلا قوله تعالي « قل کل يعمل علي شاکلته يعني علي نيته » (8).
( يعني سفيان بن عينيه از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند که ايشان در حديثي فرمودند: نيت از عمل بهتر است، و اساساً نيت خود عمل است و سپس اين آيه را تلاوت فرمودند که بگو هر کسي بر شاکله خود عمل مي کند يعني بر نيتش عمل مي نمايد ).
در اين رابطه احاديث ديگري نيز وجود دارد. که در تمامي آنها شاکله به معناي نيت، بيان شده است.
از ما حصل معاني فوق مي توان دريافت که شاکله داراي معاني زير است:
1. نيت 2. خلق و خوي 3. حاجت و نياز 4. مذهب و طريق 5. هيئت و ساخت.
از آنجا که تمامي موارد فوق، زير بناي رفتارهاي انسان قرار مي گيرند، مي توان گفت شاکله بر تمامي معاني فوق تطبيق مي کند. به عبارت ديگر شاکله عبارت است از مجموعه نيات، خلق و خوي، حاجات، طرق و هيئت رواني انسان. براي تحليل دقيقتر اين مطلب لازم است يکايک مفاهيم پنجگانه ي فوق را جداگانه بررسي کنيم.
1. نيت
نيت در لغت به معناي قصد و عزم قلب آمده است. در اصطلاح به تصميم آگاهانه براي انجام يک عمل اطلاق مي شود. از ديدگاه اسلامي بين نيت و عمل تفاوت وجود دارد. نيت امري است دروني، و عمل ثمره و حاصل نيت است. اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) در اين باب چنين مي فرمايد:" النيه اساس العمل ( نيت زير بناي عمل است )؛ و نيز: الاعمال ثمارالنيات (9) ( اعمال ثمره نيات هستند ). "
بدين ترتيب ملاحظه مي شود که نيت يا انگيزه و تصور انجام يک عمل از انجام آن جداست. اين نکته با توجه به تأکيدي که طرفداران مکتب اصالت رفتار، بر عينيت تصور و نيت يک عمل و انجام آن دارند، مي بايد هرچه دقيقتر مورد عنايت قرار گيرد. حرکت رفتارگرايي در فلسفه و روانشناسي معاصر، درون انسان را از محتواي غير رفتاري خالي مي دانند. آنان معتقدند ما فکر نمي کنيم بلکه آنچه محتواي فکر مي ناميم همان چيزي است که آن را در اندامهاي خود به شکل غير محسوس به حرکت مي گذاريم. يعني در واقع هرچه هست، عمل است و رفتار. کلمات فوق به وضوح دوگانگي بين عمل و نيت را روشن مي کند. و حتي وقتي امام صادق (عليه السلام) در رابطه با نيت مي فرمايد، الا و ان النيه هي العمل ( همانا نيت همان عمل است ) ، در واقع اشاره بر اصالت نيت در مقابل عمل دارد. يعني آنچه در رابطه با اعمال حقيقتاً وجود دارد و همان منشاء و مبدأ عمل است، نيت مي باشد. و به همين دليل است که مولوي انسان را سراسر انديشه و مابقي او را استخوان و ريشه مي داند. او به اين ترتيب بر اصالت انديشه در مقابل اصالت رفتار و عمل تأکيد مي کند. حجت اصالت نيت در مقابل عمل اين است که امام (عليه السلام) علت دوام اهل جهنم و اهل بهشت را در بهشت، نيت آنان مي داند (10).
گفتيم نيت عبارت است از قصد و عزم قلبي، نکته ي دقيق در اين رابطه اين است که نيت چگونه شکل مي گيرد؟ يعني آيا تصور يک عمل با نيت آن عمل مساوي و برابر است؟ و يا نيت داري مراتب و ويژگيهاي ديگري است که تنها با تصور نمي تواند شکل بگيرد.
با تدقيق در اين مطلب در مي يابيم که قصد انجام يک عمل تنها با يک تخيل و يا تصور امکان پذير نيست. قصد براي انجام يک عمل و بروز يک رفتار ناشي از ساخت و هيئت رواني خاص هر فرد است. نيت انجام يک قتل از بسياري از انسانهاي معمولي هرگز صادر نمي شود. به عبارت ديگر بسياري از انسانها حتي فکر اين کار را هم نمي توانند به مخيله ي خود راه دهند. و يا در مورد معصومين (عليه السلام)، گفته مي شود که اينها حتي فکر گناه را هم نکردند، يا به عبارت ديگر ايشان نيت گناه را نيز نداشتند، علت اين امر چيست؟ اين نکته حداقل حاکي از اين مطلب است که نيت يک عمل تنها با تصور آن عمل برابر نيست. نيت، خود محصول هيئت و ترکيب رواني خاص يک انسان است. علامه مجلسي در بحار، در رابطه با اين روايت که « نيت مؤمن از عمل او بهتر است »، چنين مي فرمايد:
« بدان که اشکالاتي که از اين روايت ناشي شده، به دليل عدم درک درست معني نيت است که توهم شده است. نيت عبارت است از تصور غرض و غايت و خطور داده آن در خاطر و قلب در حاليکه اگر اين مطلب به درستي درک شود، چنانکه ما قبل از اين به آن اشاره کرديم، خواهي دريافت که تصحيح نيت يکي از سخت ترين اعمال است. و آن تابعي است از حالتي که نفس به آن حالت متصف است و کمال اعمال و قبول آنها و برتري آنها منوط و وابسته به آن حالت است. و تصحيح اين حالت ممکن نيست مگر به خارج نمودن حب دنيا و فخر آن و عزت آن، از قلب، از طريق رياضتهاي سخت و تفکرات درست و مجاهدتهاي بسيار ». (11)
بدين ترتيب نبايد نيت را با تصور صرف مساوي دانست. نيتها خود محصول هيئتهاي رواني و يا به قول علامه مجلسي محصول حالتهاي نفساني هستند، که بسياري از عناصر آنها از حيطه ي تصورات و تفکرات انسان خارج است. تصحيح و تغيير اين هيئت و حالت بايد از طريق رياضتهاي سخت و تفکرات بسيار دقيق و صحيح و همچنين تلاشها و مجاهدتهاي فروان صورت پذيرد.
2. خلق و خوي
يکي ديگر از معاني شاکله خلق و خوي است. خلق و خوي عبارت است از مجموعه صفات رواني انسان که معمولاً در ارتباطات او با اشياء و اشخاص، بروز و ظهور پيدا مي کند. حکما و دانشمندان اسلامي معمولاً خلق و خوي را محصول 2 عامل مي دانند.الف- مزاج و ترکيب بدني که خود محصول وراثت است.
ب- اوضاع و احوال محيطي.
در اين رابطه علامه طباطبايي (ره) در تفسير الميزان در ذيل تفسير مفهوم شاکله چنين مي فرمايد: « بين ويژگيهاي رواني و ويژگيهاي جسماني انسان رابطه ي خاصي وجود دارد. برخي از مزاجها سريعتر عصباني شده و ميل به انتقام و پرخاشگري در آنها وجود دارد. در برخي از مزاجها نيز ميل به غذا و جفت زودتر فوران کرده و شدت مي يابد، و مانند اين موارد، به گونه اي که نفس با کوچکترين عامل به طرف مقتضيات طبع خود کشيده شده و تحريک مي شود » (12).
نيز مي فرمايد: « تا به اينجا به نوعي ارتباط که ميان اعمال و اخلاق و ويژگيهاي ذاتي وجود دارد، اشاره شد. در اين ميان نوع ديگري از ارتباط وجود دارد، و آن عبارت است از ارتباط بين اعمال و ملکات و بين اوضاع و احوال و عوامل خارج از ذات آدمي که در محيط و جو زندگي او وجود دارند، مانند آداب و سنن و رسوم و عادتهاي تقليدي. اين عوامل انسان را به موافقت خود دعوت کرده و از هر کاري که با آنها ناسازگار است باز مي دارد. زماني نمي گذرد که اين عوامل تصور ذهني ثانويه اي را ايجاد مي کنند که اين تصور موجب تطابق اعمال آدمي بر اوضاع و احوال محيطي که انسان بدان انس يافته است مي گردد » (13).
خلق و خوي انسان از يک سو محصول وراثت و محيط انسان است و از سوي ديگر تحت تأثير عامل سومي به نام اختيار. اين مجموعه نيز دست به دست هم داده هيئت و حالت نفساني انسان را مي سازد.
3. حاجت و نياز
يکي ديگر از معاني شاکله، عبارت است از حاجت و نياز. نيازها يکي ديگر از زيربناهاي رفتاري انسان هستند. نيازها را مي توان به دودسته تقسيم کرد: الف- نيازهاي فيزيولوژيک ب- نيازهاي رواني.الف- نيازهاي فيزيولوژيک که در اثر به هم خورد تعادل شيميائي بدن به وجود مي آيند، در اساس و بنيان، در نوع بشر ثابتند. نياز گرسنگي، تشنگي و نياز جنسي از جمله نيازهاي فيزيولوژيک به شمار مي آيند.
نيازهاي فيزيولوژيک هرچند که در اصل، خود آموختني نيستند، ولي نحوه ي ارضاء و برخورد با آنها کاملاً آموختني و بستگي به نوع شخصيت و شاکله ي فرد دارند. گرسنگي نياز عمومي بشر است، ولي نحوه ي برخورد با آن و نحوه ي ارضاء آن و تلقي از آن در احاد بشر شکل واحد و ثابتي ندارد. يکي اين نياز را با مصرف کمترين مقدار ممکن از غذا تأمين کرده و ديگري پرخور و شکمباره است. اين تفاوت در واقع تفاوت در شخصيت است، نه تفاوت در نياز فيزيولوژيک. نيازهاي ديگر فيزيولوژيک نيز چنين هستند.
بنابراين نيازهاي فيزيولوژيک در انسان از دو بعد رواني و فيزيکي تشکيل مي شوند. نحوه ي بروز و ارضاء بعد رواني نيازهاي فيزيولوژيک بستگي تام به هيئت و حالت رواني انسان دارد.
ب- نيازهاي رواني، نيازهاي رواني انسان داراي منشاء و کنش آشکار فيزيولوژيک نيستند، لکن در برخي از موارد در نوع انسان غالباً ديده مي شوند. نياز به تعلق داشتن و نياز به امنيت، از جمله نيازهايي هستند که در نوع بشر ديده مي شوند. به اين نيازها نيازهاي رواني غير اکتسابي مي گويند. علاوه بر اين نيازها، نيازهاي رواني ديگري نيز هستند که جنبه ي اکتسابي داشته و از فردي به فرد ديگر، از افراد جامعه اي به افراد جامعه ي ديگر تفاوت مي کننند. پرخاشگري، رياکاري، صلح جويي و ... نيازهاي اکتسابي هستند که در افراد و جوامع مختلف به صور گوناگون ديده مي شوند.
نيازهاي رواني اعم از اکتسابي و غير اکتسابي، وابستگي تام و تمام به هيئت و حالت رواني خاص انسان دارند. ميزان بروز هر يک از اين نيازها و نحوه ي ارضاء و طرز تلقي آنها، از فردي به فرد ديگر به تناسب ساخت رواني آنها فرق دارد.
بدين ترتيب، هرچند که نيازهاي فيزيولوژيک رواني موجد يک سلسله از رفتارهاي آدمي هستند، لکن نحوه ي بروز و ظهور آنها، بستگي به هيئت و ساخت رواني افراد دارد.
4. مذهب و طريق
مذهب به معناي راه و محل رفتن است و در اصطلاح به آئين و دين آدمي نيز مذهب گفته مي شود. به عبارت جامعتر، به روش و برنامه اي که يک فرد در زندگي خود پيشه کرده و جهان و آينده و گذشته را بر اساس آن تفسير مي کند، مذهب گفته مي شود. مذهب معمولاً دو بعد دارد: الف- بعد جهان شناختي يا جهان بيني، ب- بعد تکليفي يا ايدئولوژي.معمولاً دين انسان بر اساس آموزشهاي محيطي و القائات اجتماعي شکل مي گيرد، يعني چنانکه پيش از اين گفتيم، محيط با فشارهاي خاصي که بر انسان مي آورد، او را با خود همسو کرده و باورهاي خود را به او منتقل مي سازد. و از دوران کودکي او را با اينگونه رفتارها از لحاظ رواني شکل مي دهد.
هرچند که القائات اجتماعي در بارور کردن مذهب افراد نقشي بسيار مهم دارند، لکن پذيرش اين القائات بدون وجود زمينه هاي مناسب رواني امکان پذير نيستند. دين انسانها اساساً بر مبناي نيازهاي فطري انسان شکل مي گيرند، هرچند که محتواي آنها تطابق کامل با فطرت آدمي نداشته باشند. ما درباره ي فطرت و نيازهاي فطري در مباحث آينده مطالبي را مطرح خواهيم ساخت ولکن در اينجا به همين نکته اکتفا مي کنيم که فطرت ساخت رواني اوليه اي را در اختيار انسان مي گذارد تا در برخورد با محرکهاي محيطي به شکل انفعالي صرف، پذيرنده تمامي آنها نباشد.
به اين ترتيب دين بر اساس هيئت و ساخت اوليه رواني انسان ( فطرت ) شکل گرفته و خود به سهم خود موجب پيدايش ساخت و هيئت رواني خاصي مي شود که انسان را وادار به اعمال خاصي مي کند.
5. هيئت و ساخت
اصلي ترين معناي « شاکله » هيئت و ساخت رواني است. چنانکه در تحليل موارد چهارگانه ي فوق ديديم، تمامي آنها به چگونگي ساخت رواني انسان ارجاع داده مي شد. هيئت رواني انسان مجموعه ي واحدي است که نيات از آن بر مي خيزد. خلق و خوي حاصل آن است، مذهب بر اساس آن پذيرفته شده و خود موجد شکل پذيري آن مي شود و بالاخره نيازها در بروز و ظهور خود متأثر از آن هستند.در بحثهاي پيش ملاحظه کرديم که هيئت و ساخت رواني انسان مجموعه ي واحدي است که پيوسته در حال تعامل با عوامل محيطي و سرشتي از يک سو و اختيار از سوي ديگر است. در جريان اين تعامل، نوعي دگرگوني بطئي ( و گاه سريع ) در درون آن اتفاق مي افتد با توجه به اين مطلب و با توجه به اين نکته که هيئت رواني انسان جامع تمامي معاني ديگر شاکله است، از اين رو مي توان، شاکله را به کمک آن، اينگونه تعريف کرد:
« شاکله عبارت است از ساخت و هيئت واحد رواني انسان که در اثر تعامل و وراثت و محيط و اختيار شکل گرفته، به گونه اي که محرکات محيطي را منطبق با خود تفسير کرده و در مقابل آنها به شيوه اي خاص پاسخ مي دهد ».
چکيده ي اين تعريف را با نقل آيات 82 تا 84 سوره مبارکه سري و تفسير بحثهائي از آنها، مورد تأکيد و تأييد قرار مي دهيم.
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا و اذا انعمنا علي الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسه الشرکان يوما قل کل يعمل علي شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدي سبيلاً ( و ما آنچه از قرآن فرستيم شفاي دل و رحمت الهي براي اهل ايمان است و (ليکن ) کافران را به جز زيان چيزي نخواهد افزود. و ما هر گاه به انسان نعمتي عطا کرديم ( کفران کرد و ) رو بگردانيد و دوري جست و هرگاه شر و بلائي به او روي آورد، به کلي ( از خداي مهربان ) مأيوس و نااميد شد. بگو که هر کس برحسب شاکله ي خود عمل مي کند خداي شما به کسي که راهش از هدايت بيشتري برخوردار است، داناتر است ).
در اين آيات يک پيام و محرک واحد، يعني قرآن کريم توسط دو گروه مؤمنين و کافران به اقتضاي شاکله اي که دارند به دو گونه ي مختلف تفسير شده و در نتيجه به دو شيوه ي مختلف نيز در مقابل آن عکلس العمل نشان مي دهند. علامه طباطبايي در اين رابطه چنين مي فرمايد:
« گوئي خداي تعالي بعد از آنکه فرمود مؤمنين از کلام او شفاء و رحمت استفاده نموده و ظالمين از آن محرومند، و بلکه استفاده شان از قرآن بيشترشدن خسران ايشان است، کسي اعتراض کرده است که چرا خداوند بايد ميان بندگانش فرق بگذارد؟! اعتراض ديگر اينکه اگر اين تفاوت را قائل نمي شد و قرآن را براي هر دو فرقه شفا و رحمت قرار مي داد، غرض رسالت بهتر حاصل مي شد، و به حال دعوت نافع تر بود، پس چرا چنين تفاوتي قائل شد؟ لذا در آيه مورد بحث رسول گرامي خود را دستور مي دهد که ايشان را پاسخ دهد.
به وي مي فرمايد تا به ايشان بگويد « کل يعمل علي شاکلته » يعني ما تفاوت قائل نشده ايم، اين خود مردمند که اعمالشان بر طبق شاکله و فعاليتهاي موجودشان صادر مي شود. آن کس که داراي شاکله معتدل است، راه يافتنش به سوي کلمه ي حق و عمل صالح و برخورداري از دين قدري آسانتر است و آن کس که شاکله ي ظالم و سرکشي دارد، او هم مي تواند به سوي کلمه ي حق و دين راه يابد، اما براي او قدري دشوارتر است، و بيشتر به آن راه نمي آيد و در نتيجه از شنيدن دعوت دين حق جز خسران عايدش نمي شود.
و خدائيکه پروردگار شما و داناي به ضميرها و سريره هاي شما و مدبر امور شماست بهتر مي داند که چه کسي شاکله ي معتدل دارد و چه کسي شاکله عادله دارد و آسانتر به راه حق مي افتد و به استفاده و بهره مند شدن از نعمت دين نزديکتر است و همچنين آن پيغمبري که خداي عليم به او خبر داده و او را واقف ساخته مي داند که مؤمنين راه يابنده ترند، و در نتيجه شفا و رحمت هم مختص آنان خواهد بود و از قرآن براي ظالمان چيزي جز بيشتر شدن خسران نمي ماند، مگر آنکه از ظلم دست بردارند و از قرآن منتفع شوند.
از همين جا معلوم مي شود که نکته تعبير به صيغه افعل تفضيل در کلمه « اهدي » چه بوده، چون همانطور که گفتيم شاکله و صفات دروني در دعوت به آنچه تقاضا دارد، دعوت ملزمه اي نيست که نتوان از آن تخلف کرد. خلاصه آن کسي که شاکله ظلم دارد هرچند شاکله اش او را به سوي کارهاي زشت دعوت مي کند الا اينکه هرچه مي کند به طور حتم نيست، باز هم مي تواند ولو به سختي و کندي راه هدايت را پيش بگيرد، چيزي که هست، دارنده ي شاکله عدالت تندتر در اين راه پيش مي رود » (14).
پينوشتها:
1- Allport, Gordon willard (1897-1967).
2- William Samuel, Personality, searching for the, sourcas of Human behavior, Mc Graw- Hill, 1981.
3- Mind.
4- علي اکبر سيف، روانشناسي يادگيري و تدريس، تهران، دانشگاه ابوريحان، 1358، ص 126.
5- Walter mischel.
6- William Samuel, Personality, searching for the, sourcas of human behavior.
7- در زبان انگليسي اين لغت به صورت ( غل و زنجير ) Shackle به کار گرفته شده است.
8- وسائل الشيعه، ج1، ص 36.
9- آمدي، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم يا مجموعه کلمات قصار حضرت اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب (عليه السلام) ترجمه و نگارش محمد علي انصاري، تهران، علمي، [ بي تا ].
10- ابي جعفر محمد بن يعقوب کليني اصول کافي، ترجمه و شرح سيد جواد مصطفوي، تهران، علميه اسلاميه، ج2، ص 85.
11- بحارالانوار، ج70، ص 193.
12- علامه محمد حسين طباطبايي تفسير الميزان، تهران دارالکتب الاسلاميه 1397 هـ.ق ج13، ص 203.
13- همان منبع، ج13، ص 204.
14- علامه محمد حسين طباطبايي، ترجمه تفسير الميزان ترجمه گروهي از مترجمان قم دار العلم 1346، ج25، ص 328.
احمدي، علي اصغر؛ (1374)، روانشناسي شخصيت از ديدگاه اسلامي، تهران: اميرکبير، چاپ دهم