نويسنده: مهناز قانعي خوزاني
از آنچه مولانا در خلال رابطه ي معلم و متعلم بطور کلي و مريد و مراد بطور خاص بيان مي کند، نکته هاي ظريفي قابل استفاده است که توجه به آنها در امر تعليم و تربيت اهميتي حياتي دارد.
يکي از اين نکات در نظر گرفتن ظرفيت، مقام و موقعيت متعلم است. مخاطبه و مواجهه ي وجودي ميان معلم و متعلم صورت نمي گيرد، مگر آنکه معلم از دغدغه ها و نيازها، قدرت درک و فهم و زبان متعلم خود باخبر باشد و بتواند مطابق با ظرفيت شنونده و مخاطب خود با او ارتباط برقرار کند:
چون با کودک سروکارم فتاد
هم زبان کودکان بايد گشاد
4/2576
مولانا اين مطلب را ضمن داستان سليمان و مرغان، به زيبايي و با تفصيل بيان کرده است:
منطق الطير سليماني بيا
بانگ هر مرغي که ايد مي سرا
چون به مرغانت فرستادست حق
لحن هر مرغي بدادستت سبق
مرغ جبري را زبان جبر گو
مرغ پر اشکسته را از صبر گو
مرغ صابر را تو خوش دار و معارف
مرغ عنقا را بخوان اوصاف قاف
مر کبوتر را حذر فرما ز باز
باز را از حلم و گو و احتراز
و آن خفاشي را که ماند او بي نوا
مي کنش با نور جفت و آشنا
5- 4/850
نکته ي ديگر اينکه پاک شدن از عيوب و رذايل، آراستگي به فضايل و به طور کلي تربيت، امري است که نياز به صبر، حوصله و گذشت زمان دارد. در نظر نگرفتن اين مسئله و انتظار پيمودن ره صد ساله در يک شب، انتظار بيهوده اي است که از خامي ناشي مي شود:
آن هلال از نقص در باطن بريست
آن بظاهر نقص تدريج آوريست (1)
درس گويد شب به شب تدريج را
در تأني بر دهد تفريج (2) را
در تأني گويد اي عجول خام
پايه پايه بر توان رفتن به بام
ديگ را تدريج و استادانه جوش
کار نايد قليه ي ديوانه جوش
12- 6/1209
انتظار بيش از توان و ظرفيت فرد و تحميل آنچه که در حد وجودي او نيست، ممکن است صدمات جبران ناپذيري بر او وارد سازد. به همين دليل آنچه که براي شخصي عامل رشد و اصلاح است، ممکن است براي شخص ديگر، يا همان شخص در مرحله اي ديگر، عامل سقوط و نابودي باشد، مگر اينکه ظرفيت روحي او تغيير يابد:
زانکه هفصد پرده دارد نور حق
پرده هاي نور دان چندين طبق
از پس هر پرده قومي را مقام
صف صف اند اين پرده هاشان تا امام
اهل صف آخرين از ضعف خويش
چشمشان طاقت ندارد نور بيش [ ... ]
روشنايي کو حيات اوّلست
رنج جان و فتنه ي اين احولست
احولي ها اندک اندک کم شود
چون ز هفصد بگذرد او يم شود
8- 2/823
همين مسئله ايجاب مي کند که در تربيت اخلاقي، گاه برخي از عيوب نفساني يا افعال و رفتارهاي ناشايست ناديده گرفته شود و يا حتي به ديده ي حسن تلقي گردند:
« اين خلق را همه افعال کژست و ايشان مي بينند و تحمل مي کنند و اگر نکنند و بگويند و کژي ايشان را بيان کنند، يک شخص پيش ايشان ايست نکند ... حق تعالي ايشان را سعتي و حوصله ي عظيم بزرگ داده است که تحمل مي کنند، از صد کژي يک کژي را مي گويند تا او را دشوار نيايد و باقي کژي ها را مي پوشانند، بلکه مدحش مي کنند که آن کژت راست است، تا به تدريج اين کژي ها را يک يک ازو دفع مي کنند » (3)
البته گرچه عيب پوشي و حسن نظر، صفت شايسته اي است و در تربيت اخلاقي نيز بسيار مؤثر و کارآمد است، اما گاه لازمه ي تربيت، بيان صريح و آشکار خوي ناشايست يا فعل نادرست است:
هر که را بيني شکايت مي کند
که فلان کس راست طبع و خوي بد
اين شکايت گر بدان که بدخو است
که مر آن بدخوي را او بدگو است [ ... ]
ليک در شيخ آن گله ز امر خداست
نه پي خشم و ممارات و هواست
آن شکايت نيست هست اصلاح جان
چون شکايت کردن پيغامبران
5- 4/771
نکته ي ديگر اينکه بايد به متعلم مجال داد تا به خويش بازگشته، خود را مورد دقت و حلاجي قرار دهد و زشتي هاي خود را دريابد. چنانکه در حکايت « مهمان شدن گبرِ فراخ معده ي زشت رفتار در خانه ي پيامبر »، پيامبر با آنکه قبل از عمل فضاحت بار گبر، به علم الهي از پيشامد آن آگاه بود، اما از روي حکمت مانع او نشد و او را واگذاشت:
مصطفي مي ديد احوال شبش
ليک مانع بود فرمان ربّش
تا که پيش از خبط بگشايد رهي
تا نيفتد زان فضيحت در چهي
ليک حکمت بود و امر آسمان
تا ببيند خويشتن را او چنان
5- 5/103
زيرا تنها پس از آن عمل و وقايع بعدي آن و مجالي که پيامبر پس از آن به او داد، تا او پشيماني و سوز دروني خود را کاملاً آشکار کند، دلجويي ها و نصايح مهرآميز و صميمانه ي پيامبر مي توانست در دل و جان گبر کاملاً نفوذ کند:
هر زمان ي کرد رو بر آسمان
که ندارم روي اي قبله ي جهان
چون ز حد بيرون بلرزيد و طپيد
مصطفي اش در کنار خود کشيد
ساکتش کرد و سپس بنواختش
ديده اش بگشاد و داد اشناختش
تا نگريد ابر کي خندد چمن
تا نگريد طفل کي جوشد لبن
4- 5/131
مطلب ديگري که در تربيت اخلاقي حايز اهميت است، خستگي ناپذيري و لزوم استمرار است. به اعتقاد مولانا سخن، کيميايي بس شگرفست که سرانجام تأثير خود را مي گذارد، هرچند بسيار دير. از اين رو نبايد از دعوت به راستي و درستي خسته شد و از آن دست کشيد:
تو ز گفتار تعالوا کم مکن
کيميايي بس شگرفست اين سخن
گر مي گردد ز گفتارت نفير
کيميا را هيچ از وي وامگير
اين زمان گر بست نفس ساحرش
گفت تو سودش کند در آخرش
6- 4/2024
نکته ي مهم ديگر اين که منع و محدوديت بسيار در تربيت اثر عکس بر جاي مي گذارد و باعث تحريض و ترغيب مي شود:
گرم تر شد مرد زان منعش که کرد
گرم تر گردد همي از منع مرد
3/3272
« ناني را بگير و زير بغل کن و از مردم منع مي کن و مي گو که البته اين را به کس نخواهم دان ... اگرچه آن بر درها افتاده است و سگان نمي خورند از بسياري نان و ارزاني، اما چون چنين منع آغاز کردي همه ي خلق رغبت کنند و دربند آن نان که منع مي کني و پنهان مي کني ...رغبتشان در آن نان از حد بگذرد که « الانسان حريصٌ علي ما منع » ... منع جز رغبت را افزودن نمي کند علي الحقيقة » (4)
علاوه بر اين در طريق اصلاح و تربيت اخلاقي، داشتن روحيه اجتماعي و وجود ياران همدل و همراه بسيار مفيد است و مي توان از آن به عنوان عاملي بسيار مؤثر بهره جست. تنهايي، باعث مي شود تا سختي هاي راه بر انسان ناهموار جلوه کند و برعکس، وجود ياران و همراهان و تعامل با آنان باعث پويايي و نشاط انسان در راه مي شود:
هر نبيّي اندر اين راه درست
معجزه بنمود و همراهان بجست
گر نباشد ياري ديوارها
کي برآيد خانه و انبارها
9- 6/518
گيرم آن گرگت نيابد ز احتياط
بي ز جمعيت نيابي آن نشاط
آنکه تنها در رهي او خوش رود
با رفيقان سير او صد تو شود
2- 6/511
پينوشتها:
1. اينکه هلال ماه در نگاه ناظر به تدريج کامل مي شود، درسي را به انسان مي آموزد و آن اينک کسي که با صدق و اخلاص قدم در راه کمال مي گذارد، اندک اندک و به تدريج کامل مي شود نه به يکباره و دفعي. در بيت از اشتراک لفظ هلال استفاده شده و تلميحي نيز به هلال، غلام مغيره دارد که پيامبر از او عيادت نمود. ( نک. شهيدي، پيشين، دفتر ششم، ص 177-178 ).
2. تفريج: گشاده شدن.
3. فيه مافيه، ص 130.
4. پيشين، ص 87-88.
قانعي خوزاني، مهناز؛ ( 1390 )، اخلاق در نگاه مولانا؛ هستي و چيستي، تهران: نگاه معاصر، چاپ دوم.
/م