نويسنده: ولاديمير ويکتورويچ ساگرين
مترجم: عليرضا ولي پور، مهناز رهبري
مترجم: عليرضا ولي پور، مهناز رهبري
در تاريخ 11 مارس سال1985، جهان از درگذشت ک. چرنينکو، دبير کل کميته مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي با خبر شد. در همان روز جلسه عمومي فوق العاده اي در محل کميته مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي تشکيل شد که طي آن م. گورباچف 54 ساله، که جوان ترين عضو دفتر سياسي به شمار مي آمد به عنوان دبير کل جديد کميته مرکزي انتخاب شد. همان طور که اغلب در چنين مواقعي متداول است شهروندان شوروي نسبت به فراز و نشيب ها و مباحثاتي که در جلسه عمومي کميته روي مي داد و نيز نسبت به رقابت ميان رقباي مختلف به منظور کسب عالي ترين مقام که بعدها خود شخص گورباچف آن را با مقام پادشاهي مقايسه کرد، در بي خبري به سر مي بردند.
اما با وجود اين در ميان شهروندان شوروي به طور گسترده اي در مورد اين رويدادها بحث و تبادل نظر مي شد، مسائلي که شهروندان طبق سنت ديرينه نبايستي در جريان آن ها قرار مي گرفتند، و ليکن با وجود اين آنها هميشه اين مسائل را به طور بسيار دقيقي حدس مي زدند. اين بار نيز فراست شهروندان آنها را مأيوس نکرد. از نظر آنان رقباي اصلي براي کسب مقام مالي دبير کلي کميته مرکزي و . گريشين، گ. رومانوف و م. گورباچف بودند که آخرين فرد از ميان آنان انتخاب شد، چرا که دفتر سياسي حزب تصميم گرفته بود « برنامه مراسم خاکسپاري » دبير کل را زودتر از موعد به اتمام برساند.
چرنينکو سومين دبير کل کميته مرکزي بود که در نيمه اول سالهاي 1980 درگذشت. هنگامي که او به سختي بيمار شده بود و در آستانه مرگ قرار داشت، شهروندان شوروي با دقت تمام، جانشينان احتمالي او را زير نظر گرفتند. فعال ترين فرد در رابطه ي جانشيني، دبير اول کميته شهري حزب کمونيست اتحاد شوروي، سياستمدار درباري با تجربه اي به نام و . گريشين بود که در گرد و غبار مسائل دوران دبير کل در گذشته ي قبلي مي دميد، با اين اميد که اين حرکت، مسئله جانشيني وي را براي مقام دبير کلي به نفع او تعيين خواهد کرد. اما گريشين بيش از هفتاد سال سن داشت و افزون بر آن او در ميان اهالي مسکو چهره بسيار نامحبوبي بود. چرا که مردم مسکو به خوبي مي دانستند در پشت بناي عمارت ساخته شده به دست گريشين که مسکو را به عنوان « شهر کمونيستي نمونه » معرفي مي کرد، فساد و رشوه خواري درهمه جا نفوذ کرده در حالي که خود شخص گريشين، در مقام دبير اول کميته شهري حزب کمونيست، پشتيبان و حامي مافياي اقتصادي حزبي به شمار مي رفت. رقيب ديگر گ. رومانف بود که طي سال هاي متمادي دبير اول دومين پايتخت روسيه يعني شهر لنينگراد بوده و بيشتر از گريشين در فساد و رشوه خواري غرق شده بود. در ميان مردم از تمايل به الکل و بي شرم بودن وي صحبت مي شد و گفته مي شد که او به روش شاهان دخترش را شوهر داده و براي سرويس ميزها در ضيافت جشن عروسي دخترش از وسايل کاخ زمستاني استفاده کرده بود. پس از آن اهالي لنينگراد شعار انقلابي « مرگ بر رومانوف ها » را نثار وي کرده بودند که بعد از اين جريان او که هم نام آخرين خاندان پادشاهان روسيه بود به مسکو منتقل شده و ارتقاي مقام يافت.
در دفتر سياسي در سال 1985، گورباچف مانند « گاو پيشاني سفيد » بود. او به نحو افراطي از الکل استفاده نمي کرد، زيبا وخوب صحبت مي کرد و از جذابيتي برخوردار بود که مختص سياستمداران غربي بوده و همين باعث مي شد از رقيبان خود پيشي بگيرد. همچنين او داراي تحصيلات عالي از دانشکده حقوق دانشگاه دولتي مسکو و نيز انستيتوي اقتصاد کشاورزي استاوروپولسک بود. او در يک چهره هم متخصص و عالم علوم اجتماعي و همچنين اقتصاددان بود. اگر در نظر داشته باشيم که گورباچف از نظر سني به نسل « شصت ساله ها » تعلق داشت، در اين صورت مشخص مي شود که چرا روشنفکران شوروي از مدتها پيش از سال 1985 تجلي اميدهاي خود را در وي مي يافتند. هنگامي که معلوم شد، گورباچف در غياب چرنينکوي ناتوان و بيمار رياست جلسات دفتر سياسي را به عهده مي گرفته، هواداران او بر اين عقيده راسخ شدند که وي تمامي شانس هاي کسب يک مقام عالي را به زودي خواهد داشت. به محض دريافت خبر در گذشت چرنينکو، هواداران با هيجان و جديت به آخرين اخبار گوش فرا مي دادند. آخرين خبر که بسيار کليدي و حساس مي نمود در اين رابطه بود که چه کسي در رأس کميسيون مربوط به سازماندهي مراسم تشييع جنازه دبير کل قرار خواهد گرفت. زماني که گورباچف به عنوان رئيس اين کميسيون منصوب شد همه در جاي خود ميخکوب شدند، چرا که مطابق با آيين و سنت شوروي کمونيستي کسب بالاترين مقام در سلسله مراتب مقامات شوروي در پيش روي گورباچف قرار گرفته بود.
اما گورباچف چگونه توانست رقيبان خود را پشت سر بگذارد؟ اين موضوع تقريباً به طور کلي در تاريخ آن دوره مشخص است. حمايت وجانب داري از گورباچف توسط جمعي از اعضاي با نفوذ دفتر سياسي که در درجه اول آن « عضو قديمي » دفتر يعني آ. گروميکو، وزير امور خارجه قرار داشت نقش مهمي را در اين پيروزي ايفا کرد. گروميکو هنگام معرفي گورباچف به شرکت کنندگان در جلسه عمومي فوق العاده کميته مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي به عنوان نامزد کسب مقام دبير کلي، ويژگي تحسين بر انگيزي را به او نسبت داد. وي چنين گفت: « او ( گورباچف ) هميشه ماهيت مسئله، مضمون آن و اصول را مدنظر دارد، موضع خود را به روشني اعلام مي کند صرف نظر از آن که آيا نظر او براي مصاحبش خوشايند يا به کلي ناخوشايند باشد... » به گفته گروميکو اگر قرار باشد در اين جمع در يک جمله جامع و مانع خصوصيات گورباچف را بيان کرد مي توان گفت که: « اين شخص مي تواند با نگاهي تحليل گرانه به مسائل پرداخته و آنها را حل و فصل کند. اين يک حقيقت محض است. از اين نظر او توانايي فوق العاده اي دارد. او مي تواند قبل از نتيجه گيري يک مسئله آن را تجزيه و تحليل و حلاجي کند. يعني او نه تنها مسائل را به خوبي حلاجي مي کند، بلکه آنها را جمع بندي و سپس نتيجه گيري مي کند... ميخاييل سرگييويچ نسبت به مردم خط مشي حزبي دارد، همچنين وي مهارت زيادي در سازمان دهي مردم و پيدا کردن زبان مشترک با آنها دارد. اين ويژگي مختص همه نيست. اين ويژگي را هر چه مي خواهيد بناميد فرقي ندارد چه استعداد طبيعي و چه هديه ي جامعه. به احتمال زياد اين ويژگي هم استعداد طبيعي است و هم هديه ي جامعه است ... توانايي ديدن اجزاي اصلي و مهم تر از آن تحت فرمان در آوردن اجزاي درجه دوم در سطح وسيعي، از ويژگي هاي منحصر به فرد اوست. اين توانايي ارزش و حسن بزرگي است، بنابراين انتخابي که دفتر سياسي انجام داده است يک نتيجه گيري صحيح و درست است. در چهره ميخاييل سرگييويچ گورباچف ما شخصيت سياسي در مقياسي وسيع داريم، شخصيتي برجسته که با لياقت و شايستگي مقام دبير کلي کميته ي مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي را کسب خواهد کرد » ( موضوعات کنگره خارج از نوبت کميته ي مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي. 11 مارس 1985 ، مسکو، صص. 6، 7، 8 ).
در سخنان گروميکو که در نشريات اتحاد جماهير شوروي منتشر شد، ارزيابي و بر آورد ديگري نيز از گورباچف وجود داشت که خيلي سريع در يک روزنامه معروف غربي ظاهر و به طور گسترده اي منتشر شد و آن اين عبارت بود: « او لبخندي دلنشين و خوشايند ولي دندان هاي آهنين دارد » ( نيويورک تايمز(1)، 17 ژوئن 1985، ص 47 ) از نظر مردم شوروي اين عبارت نه تنها عليه گورباچف گواهي نمي داد، بلکه دقيقاً و علناً به نفع وي بود. بدان معني که او مرد عمل است، قادر است حرف خود را به کرسي نشانده و اراده خود را در زندگي تحقق بخشد. در حقيقت چنين نتيجه گيري و استنباطي مي توانست حس بي اعتمادي توأم با ناباوري را همراه با نگاه منتقدانه به فعاليت پيشين گورباچف ايجاد کند. مشخص بود که گورباچف در سال 1978، پس از انتصاب وي به مقام دبيري کميته مرکزي حزب کمونيست اتحاد جماهير شوروي مسئول رشد و توسعه کشاورزي بود. وليکن طي هفت سال نظارت و مديريت گورباچف در اين بخش، وضعيت کشاورزي نه تنها بهبود نيافت، بلکه وخيم تر نيز شد. به عنوان مثال برداشت غلات از مقدار 237 ميليون تن در سال 1978 تا مرز 173 ميليون تن در سال 1984 کاهش يافت. « برنامه ي پر طمطراق خواربار » که در سال 1982 پذيرفته شده بود همچنان روي کاغذ باقي ماند. اما طرفداران وي تمامي اين خسارات و هزينه ها را اينطور توضيح داده و توجيه مي کرد که گورباچف تحت فشار بزرگان کرملين آزادي عمل واقعي و کامل نداشت و به گفته ايشان تنها در ماه مارس سال 1985 فرصتي واقعي براي تغيير و دگرگوني به گورباچف داده شده بود!
در جلسه ي عمومي ماه مارس، گورباچف در سخنان خود هيچ مسئله و نکته ي غير منتظره اي را بيان نکرد و تنها وعده داد که از وصاياي « لنينيست وفادار » يعني ک. چرنينکو پيروي کند. در حقيقت در آن هنگام بود که وي از عبارت « سرعت در توسعه اجتماعي - اقتصادي کشور » استفاده کرد، ولي اعلام کرد که اين استراتژي توسط يو. آندروپوف و ک. چرنينکو نيز به اجرا در آمده بود. به هر حال اين موضع گيري يک مسئله معمول و رايج بود. به اين ترتيب که آندروپوف در زمان انتصاب خود به سمت دبير کلي وعده داد که از سياست و خط مشي ل. برژنف پيروي کند و چرنينکو نيز در مراسم تشييع جنازه آندروپوف سوگند خورد که به وصاياي وي وفادار بماند.
اما به زودي در آوريل سال 1985، در اولين جلسه عمومي کميته ي مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي که بعد از مراسم خاکسپاري چرنينکو تشکيل شد، گورباچف طرح استراتژيک مربوط به اصلاحات در سطح بسيار وسيع را بيان کرد.
واژه ي کليدي و حساس اين طرح استراتژيک اصلاح گرايانه « تسريع » بود که به وسيله ي تبليغات حزبي و رسانه هاي گروهي بزرگ نمايي و مانند کلمه اي جادويي و سحرانگيز به طور مرتب توسط آنها تکرار مي شد. از نظر گورباچف « تسريع » مي بايستي در همه چيز اتفاق مي افتاد، هم در توسعه ي ابزار توليد و هم در زمينه ي اجتماعي و فعاليت ارگانهاي حزبي؛ اما به طور عمده تسريع مي بايست در توسعه و پيشرفت علمي - صنعتي روي مي داد. مدتي بعد اصطلاحات « آشکارسازي » و « اصلاحات » نيز به مفاهيم استراتژيکي اضافه شدند. آشکار سازي به معني برملا کردن و تبيين تمامي کمبودها و نارسايي هايي بود که مانع تسريع، انتقاد و نيز انتقاد از خود مجريان « از بالا تا پايين » بود. و اصلاحات ارائه تغييرات ساختاري و سازماني را در ساز و کارهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي و همچنين تغيير ساختار در ايدئولوژي را به منظور دستيابي به تسريع توسعه اجتماعي مدنظر داشت. به تدريج زماني که « تسريع » تحقق نيافت بر « اصلاحات » تأکيد و اين واژه مظهر و سمبل خط مشي سياست گورباچف شد.
گورباچف طي يک سال و نيم اول فعاليت خود به نحو معتدلي سياست و خط مشي پيشين حزب کمونيست اتحاد شوروي را مورد انتقاد قرار مي داد. بخش انتقادي سخنراني هاي وي مبتني بر پايه الگو و قالبي بود که از مدت هاي قبل از او توسط دبيران کل گذشته تهيه شده بود. بدين صورت که ابتدا موفقيت هاي تاريخي اتحاد شوروي، مزيت هاي سوسياليسم بر کاپيتاليسم بر شمرده مي شد و پس از آن کمبودها، نارسايي ها و اهمال ها و بهره مند نبودن کامل از توانمندي هاي بالقوه توسط رجال شوروي ذکر مي شد. در جلسه عمومي ماه آوريل، دبير کل جديد تأکيد کرد که برنامه نوسازي پيشنهادي وي تنها استمرار و پيوستگي با خط مشي سياست قبلي را تقويت و تحکيم مي کند: « در مفاهيم لنين استمرار و پيوستگي به معني حرکت قطعي رو به جلو، تبيين مشکلات جديد و حل و رفع آنها و بر طرف کردن تمامي مواردي است که مانع توسعه و گسترش است. » گورباچف به طور علني از دراماتيزه کردن مصائب اقتصاد شوروي اجتناب مي کرد که با گذشت زمان اين تصور اکنون ايجاد مي شود که او از مقياس واقعي اين مصائب اطلاع چنداني نداشت. اين امر يک نقص و کمبود سنتي و مرسوم براي دبيران کل بود. اما از ميان آن ها تنها يو. آندروپوف در انتقادي از خود اعتراف کرد که: « ما اجتماعي را که در آن زندگي مي کنيم، به خوبي نمي شناسيم. »
حتي در سال 1987 گورباچف ضمن مخالفت قاطعانه با عقايد صاحب نظران خارجي ترجيح داد که نه در مورد بحران، بلکه در مورد « وضعيت پيش از بحران » اقتصاد شوروي صبحت کند. عقيده تحليل گران خارجي اين بود که برنامه ي اصلاحات ارائه شده توسط گورباچف بيان کننده ي وضعيت فاجعه آميز اقتصاد شوروي است و همچنين بيانگر يأس ودلسردي از سوسياليسم، بحران افکار و اهداف نهايي سوسياليسم است » ( گورباچف، م. س.، پروسترويکا و تفکري نوين براي کشورمان و براي همه ي دنيا، م. 1978، ص 18 ). اما بر اساس کليشه ي ايدئولوژيک گورباچف و اطرافيانش، خط مشي سياست نوسازي و تغيير، گواه بر اين امر بود که « از امکانات بالقوه ي سوسياليسم به طور کامل استفاده نشده است ». چندي بعد گورباچف فهرست علل مشخصي را که مانع بروز « قدرت بالقوه ي سوسياليسم » بودند، ارائه کرد. بر اساس توضيحات او، در سال هاي اول، اين علل تنها علل مديريتي - سازماني بودند، يعني « محور » صنعتي به جاي تکيه بر توليد محصولات مرغوب، ساخت و سازهاي پرهزينه که متناسب با شاخص هاي عالي علمي - صنعتي واحدها و تأسيسات نبودند، سازوکار اقتصادي « مصرفي » که در حکم سرگرمي بود و نه بر پايه ي افزايش توانمنديهاي ملي، بلکه بر پايه ي آن بود که در هر محصولي مواد و کار بيشتري مصرف شود، حاکم بودن روشهاي گسترده ي اقتصاد به جاي روش هاي فشرده که منجر به فرسايش منابع طبيعي و استفاده اسراف آميز از نيروي کاري شد، اصل « باقيمانده ي » تأمين اعتبار عرصه هاي اجتماعي، علمي و فرهنگي ( در اين عرصه ها همان قدر تأمين اعتبار به کار گرفته مي شد که پس از مصارف در عرصه ي توليدي باقي مي ماند ). اينها فهرست نارسايي هاي عمده و اصلي هستند که بايد بر طرف مي شدند تا اصل تسريع تأمين شده، نوسازي انجام مي شد و قدرت بالقوه ي سوسياليسم بروز مي کرد. گورباچف در انطباق کامل با روندهاي حزبي کليشه اي، علت اصلي استمرار و ابقاي روند کمبودها ونقايص را در « تضعيف رؤساي حزب » و از دست دادن ابتکار عمل ضروري مي ديد که به دليل آسوده دلي ارگان هاي رهبري کننده ي حزب کمونيست اتحاد شوروي به طول انجاميده بود.
در مقاطع زماني مختلف گورباچف توضيحات مختلف و بسيار متناقضي را براي تاريخ پيدايش خط مشي سياست اصلاح گرايانه خود ارائه مي کرد. او در سال هاي اوليه ي زمامداري خود ثابت کرد که خط مشي سياست اصلاح طلبانه مدت ها پيش از جلسه عمومي کميته ي مرکزي در ماه آوريل طراحي شده بود. اين يک مسئله ي بديهي و في البداهه نبود، بلکه محصول تفکر و خلاقيت مشترک و جمعي بود: « اشتباه است اگر چنين تصور شود که به طور دقيق پس از گذشت يک ماه از جلسه ي عمومي کميته ي مرکزي در ماه مارس سال 1985، به يک باره گروهي از افراد که همه چيز را درک مي کردند و به آن آگاهي داشتند، ظاهر شدند و اينکه اين افراد تمامي مشکلات را به طور کامل تشخيص مي دادند. چنين معجزاتي هيچ گاه رخ نمي دهد » ( گورباچف، م. س.، پروسترويکا و تفکري نوين براي کشورمان و براي همه ي دنيا، م. ، 1987، ص19). در بياناتي که مربوط به سال 1990 است گورباچف با طرح يک معما به مسئله ي چگونگي پيدايش اصلاحات پرداخت؛ در ماه دسامبر سال 1984، بر اساس تعبير جديد او در هنگام استراحت در محلي به نام پيتسونده، وي مدت مديدي با شواردنادزه به گفت وگو پرداخت. مصاحبان به اين نتيجه رسيدند که در سيستم موجود همه چيز « پوسيده و فرسوده است » و اصلاحات اساسي که دموکراتيزه شدن و آشکار سازي مهمترين مسائل در اصلاحات آن به شمار مي روند، لازم و ضروري است ( پراودا، يکم دسامبر 1990 ).
اظهار نظرهاي گورباچف در سال 1990، به خوبي با واقعيات مشخص و دقيق اجراي مرحله اول اصلاحات مطابقت نمي کند. در آن زمان، هنوز هيچ راهبردي براي دموکراتيزه شدن وجود نداشت. اين اظهار نظرها و بيانات، دليلي بر وجود ايده هاي اصلاح طلبانه و پراکنده در افکار گورباچف بود که به تدريج و به طور متناقض در يک نظريه و يا برنامه شکل مي گرفتند. آنچه که در باره نقشه ي راهبردي و پيشنهادهاي دقيق و مشخصي که در آوريل سال 1985 بيان شده اند و طي يک سال و نيم پس از آن شدت يافته، اين مسئله است که اين ايده ها، که بعدها به طور واپس گرانه اي بررسي شدند، بسيار سنتي به نظر مي رسند و ارائه گر اختلاط در برخوردها و برداشت هايي است که ميان دو فرد اصلاح طلب شوروي و پيشينيان گورباچف ديده مي شده اند اولين فرد، نيکيتا خروشف و ديگري يوري آندروپوف بودند.
گورباچف، در بيشتر موارد، در باره ي عملکرد رهبران شوروي که تا قبل از او تلاش هايي را به منظور انجام اصلاحات سياسي و اقتصادي به عمل مي آوردند، با نگرش انتقادي اظهار نظر مي کرد. او خروشف و پروژه هاي ولونتاريستي (2) و خيالي وي را با لحن شديدي محکوم مي کرد.
در اوايل سال 1986، بيست و هفتمين جلسه ي حزب کمونيست اتحاد شوروي بالاخره برنامه ي سابق حزب را که برنامه ي خروشف محسوب مي شد، تغيير داد و آن را از بدترين اوضاع ممکن رها کرد؛ از جمله در اين برنامه، وعده ي مربوط به پيشي گرفتن از اکثريت شاخص هاي ايالات متحده ي آمريکا و به ويژه تحقق بخشيدن به کمونيسم در سال 1980 حذف شد. ولي برخوردهاي استراتژيکي خود شخص گورباچف نه تنها با برداشت ها و برخوردهاي خروشف در تناقض نبود، بلکه حتي در برخي موارد رونوشت دقيق برنامه هاي وي محسوب مي شدند. گورباچف نيز مانند خروشف در سال هاي اوليه ي فعاليت خود در مقام دبيرکلي، دچار سندرم تأثير پذيري از افکار ابر قدرت ها بود و قصد داشت که با در نظر گرفتن مهم ترين شاخص هاي اقتصادي، طي چندين سال به سطح کشورهاي پيشرفته ي غرب دست يابد.
گورباچف سياست ساختاري و سرمايه گذاري نويني را در سر لوحه ي تغييرات اقتصادي خود قرار داد که اساس اين سياست بر انتقال تکيه گاه از ساخت و ساز جديد به تجديد فني تسليحات، مدرنيزه کردن مؤسسات و صنايع فعال در کنار به اتمام رساندن طرح هاي ورشکسته ي طولاني مدت و ناتمام استوار بود. مسئله ي شماره ي 1 به توسعه ي سريع ماشين سازي اختصاص داشت، که در اين توسعه به اساس تجديد سريع ابزار در تمامي ابعاد اقتصادي ملي توجه شده بود.
برنامه ي « تسريع » در وهله ي اول، توسعه ي سريع ( به ميزان 1/7 برابر ) صنعت ماشين سازي نسبت به تمام صنايع و نيز دستيابي به سطح جهاني اوايل سال هاي 90 را مدنظر داشت. روزنامه « پراودا » قسمت اعظم مطالب خود و از جمله سر مقاله ها را به صنعت ماشين سازي اختصاص داده بود ودر يکي از سرمقاله هاي خود با شعاري مبارزه طلبانه چنين تأکيد داشت: « ماشين سازان! به دنبال شما هستيم و دوستتان داريم - اين يک وعده ي قطعي براي تجديد ابزار صنعتي در اقتصاد ملي است! هر چه سريع تر ماشين ها و تجهيزاتي با بازدهي بالا بسازيد! » اما در هيچ يک از اسناد حزبي يا محاسبات رسمي از اين مسئله سخني به ميان نيامد که براي دستيابي به هدف مطروحه ي نهايي يعني « رسيدن به آمريکا » ظرف پنج سال، در مهمترين عرصه ي صنعتي بايد توليد تجهيزات براي ماشين سازي را در مقايسه ي با خود صنعت ماشين سازي دو برابر سريع تر کرد. اين مسئله براي اقتصاد شوروي امکان پذير نبود. تزريقات پولي متمرکز و نقدي، از جمله تزريقات ارزي که به صنعت ماشين سازي صورت مي گرفت نيز، حتي بعد از يک يا دو سال پس از اعلام اولويت براي توسعه ي اين صنعت اثر بخش نبودند و تنها به طور جدي به خزانه ي دولت لطمه زده و کمبود شديد کالا را تشديد کرد که اين قحطي کالا در نظر مردم عامه، شاخص اصلي بحران اقتصادي در اتحاد جماهير شوروي محسوب مي شد.
در برنامه ي اصلاحات در مدارس که توسط گورباچف اعلام شده بود مسئله ي اصلي، آموزش عمومي و فراگير کامپيوتر به دانش آموزان بود که بر اساس ايده هاي مختص خروشف تنظيم شده بود. اين برنامه آشکارا به آن معنا بود که دانش آموختگان مدارس در پي اصلاح « انقلابي » مدارس، بايد فوراً همگام با طبقه کارگري کشورهاي غربي موسوم به « يقه سفيدها » به پا خيزند و پايگاه کادري مستحکمي را براي توسعه ي علمي - صنعتي ايجاد کنند. « کوچکترين مسئله » در اين رابطه از نظر دور مانده بود. صنعت شوروي، قادر نبود انبوه انواع کامپيوترهايي راکه براي اصلاح راديکالي ضروري بودند، توليد کند. روح اصلاح مدارس چند ماه پس از اعلام آن به سستي و در نهايت زوال گراييد.
روشهايي که گورباچف و اطرافيان وي با کمک آنها قصد عملي کردن برنامه « تسريع » گسترش و توسعه ي اقتصادي - اجتماعي را داشتند با برنامه ي خروشف و تا حد زيادي با برنامه ي آندروپوف مطابقت داشتند. در اين برنامه ها به تحکيم نظام اجرايي و توليدي، بهبود يافتن نحوه ي کار با کادرها و همچنين بر کنترل سرسختانه ي محصولات توليدي تأکيد مي شد. در جلسه ي عمومي ماه آوريل، واژه ي « نظم » حتي بيش از واژه « آگاه سازي عمومي » استفاده مي شد، « فن خطابه ي » گورباچف اين تصور را ايجاد مي کرد که نظم در برنامه « تسريع » نقش تسمه ي انتقال را ايفا مي کند: « .... تنها باحساب اينکه مجموعه ي کارکنان و رؤساي آنان جذب مي شوند و بهتر شروع به کار مي کنند، مي توان بازده کار را در مدت زمان کوتاهي بالا برد، به ميزاني که حتي گاهي اوقات با بازدهي برنامه هاي تدوين شده براي يک دوره ي پنج ساله ي کامل قابل مقايسه باشد. » گورباچف گاهي موفق مي شد فرمول هايي را در مورد تحکيم نظم و انضباط بيابد، که شايد حتي آندروپوف نيز به آن حسادت مي کرد: « امروزه مسئله ي تحکيم نظم و انضباط بسيار مبرم و حياتي است... و در اينجا قبل از هر چيزي بايد رؤساي کارکنان را که مسئوليت فردي درقبال نظم و انضباط دارند، به طور جدي زير سؤال برد... هر کس بايد به کار خود مشغول باشد و صادقانه وظايف اصلي و مستقيم خود را اجرا کند. » « هر کس بايد به کار خود مشغول باشد » - به ويژه اين عبارت با بيشترين آمادگي توسط فهرست اصطلاحات اقتصادي و حزبي جذب شد. فهرستي که به توانايي و قدرت روش هاي فرماندهي - اداري « تکامل سوسياليسم » در برنامه هاي گورباچف اعتقاد داشت.
در ميان چنين اقدامات فرماندهي - اداري، مصوبات کميته ي مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي « درباره ي اقدامات مربوط به از ميان بردن ميخوارگي و الکليسم » که بلافاصله پس ازجلسه ي عمومي ماه آوريل کميته ي مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي و نيز قانون پذيرش دولتي تصويب شدند، بيشترين معروفيت و شهرت را به دست آوردند.
نخستين مصوبات در بيانات سازش ناپذيري تشريح شده بودند و با هدفمندي اعجاب انگيزي در زندگي مردم عملي مي شدند. پس از اعلام اين مسئله که ميخوارگي، يکي از علل اصلي موقعيت پايين نظم و انضباط توليدي است، کميته ي مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي، درخواست کرد که در رابطه با افراد ميخواره از تمامي اقدامات قانوني ممکن، از جمله سلب پاداش براي نتايج کار طي يک سال، سلب کارت اقامت در استراحتگاه ها و مکان هاي تفريحي استفاده شود. تصور مي شد که مي توان به طور سالانه توليد و فروش توليدات مشروبات الکلي را به ميزان 10 درصد کاهش داد به نحوي که طي 5 سال، توليد آن دو برابر کاهش پيدا کند. توليد محصولات و ميوه هاي بوته اي در سال 1998 متوقف شد. فعاليت ضد الکلي عملاً به مراتب شديدتر اجرا شد و توليد مشروبات الکلي طي سال هاي 1986 - 1985 دو برابر کاهش يافت.
قانون پذيرش دولتي به ايجاد اداره ي بازرسان دولتي در زمينه نظارت بر کيفيت محصولات صنعتي منجر شد. در اکتبر سال 1986، اداره ي پذيرش دولتي که زبده ترين متخصصان از آن انصراف دادند، بين 20 تا 30 درصد تمامي محصولات توليدي صنعتي را در اتحاد جماهير شوروي تحت کنترل خود در آورد. در اول ژانويه سال 1986، اين اداره عملاً در تمامي مؤسسات بزرگ صنعتي فعاليت داشت.
در راهبرد فرماندهي - اداري مربوط به برنامه ي تسريع، سياست کادري اهميت ويژه اي داشت و از همان ابتدا داراي ويژگي چند جانبه اي بود. با اين حال دو ويژگي آن برجسته تر مي نمود. ويژگي خط مشي گونه ي آندروپوفي، يعني مبارزه با اغتشاشات رشوه خواري و « تغيير و دگرگوني » در ترکيب سران حزبي - دولتي و تغيير ترکيب رؤساي غير فعال و بي استعداد و جانشيني افراد صلاحيت دار. درسال هاي 1986 - 1985، اين مسئله موضوعي براي تبليغات حزبي شد. براي احيا و نوسازي کادرها از افراد جديد در ترکيب سران حزب دعوت به عمل آمد و نيز کساني که خودشان مطابق تمامي شواهد و قرائن مشمول اشتراکاتي بودند نيز فرا خوانده شدند. در تاريخ 15 آوريل سال 1985، و. گريشين، دبير اول کميته ي شهري حزب کمونيست اتحاد شوروي، در مقاله اي با عنوان « کادرها موفقيت امور را رقم مي زنند »، کارگران شرافتمند، اصول گرا و کاردان را براي احيا و تغيير قاطعانه ي ترکيب سران حزبي - اقتصادي فراخواند ( پراودا، 15 آوريل 1985 ). در فوريه ي سال 1986، او خودش ازمقام بر کنار شد . ب. يلتسين نيز که جانشين وي شده بود و سمت مهم رهبري حزب « موج نوين » را به عهده داشت، مسئله ي کادري ها را سر لوحه ي سياست « تسريع » خود قرار داد. در بيانات کنگره ي بيست و هفتم حزب کمونيست اتحاد شوروي ( اواخر فوريه سال 1986 )، يلتسين آتش انتقاد را بر شکست هاي سياست کادري کميته مرکزي متمرکز کرد: « بخش امور ستادي تشکيلاتي - حزبي آشکارا بيش از حد ظرفيت متراکم شده است. تنها اموري که به آن اشتغال ندارد، واگن ها، علوفه و سوخت است. همه ي کارها ضروري و مورد نيازند، اما کادرها از همه چيز مهم ترند و دقيقاً اين کاري است که به آن توجه نشده و از نظر دور مانده بود. امور تشکيلاتي - حزبي از کادرهاي حزب شناخت مناسبي نداشتند. کنترل و نظارت بر امور به نحو ضعيفي صورت مي گرفت و در زمان ارزيابي اصولي، اين کادرها از توانايي چنداني برخوردار نبودند. به عبارت ديگر، شکست هايي که در يک سري از مناطق و نواحي حزبي - تشکيلاتي، سرزمين ها و جمهوري هاي کشور روي داده است را چطور مي توان توضيح داد و توجيه کرد؟ مگر نه اينکه در کميته ي مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي کسي مشاهده نکرد که در ازبکستان، قرقيزستان و برخي ديگر از مناطق و شهرها امور چگونه پيش مي روند؟ و يا به صراحت بگوييم برنامه ي احياي کادرها به کجا رسيد؟ » « يلتسين نارسايي ها و کاستي هاي سياست کادري را از « عوامل شکست ها در امور ديگر مناطق » مي دانست ( پراودا، 27 فوريه 1986 ).
دومين ويژگي خط مشي جديد سياست کادري عبارت بود از اختلاط و جايگزيني مخالفان سياسي گورباچف و حمايت از خط مشي وي.
در همين راستا. گ. رومانوف، و. گريشين، و. شربيستکي، د. کونايف، گ. علي اف و ديگر کارمندان عالي رتبه ي حزب، يکي پس از ديگري از کار بر کنار شده بودند. پاکسازي ها و تصفيه ها همچنين حلقه هاي مياني و پاييني اعضاي رسمي حزب را نيز در بر مي گرفت؛ بيشترين شهرت مربوط به « پاکسازي » کادري در مسکو بود که يلتسين درمدت يک سال، تمامي اعضاي حزب را که نسبت به و. گريشين علاقه و وفاداري داشتند از کار بر کنار کرد.
بر اساس بر آوردهاي روزنامه آمريکايي « واشنگتن پست » در اوايل سال 1987، 70 درصد از اعضاي دفتر سياسي، 60 درصد دبيران تشکيلات حزبي منطقه اي و 40 درصد از اعضاي کميته مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي، که منتخب زمان برژنف بودند تعويض شدند ( واشنگتن پست، 8 مارس 1987).
خط مشي اي که در سال 1985، در جلسه ي عمومي ماه آوريل اعلام شد در اوايل سال 1986، در کنگره بيست و هفتم حزب کمونيست اتحاد شوروي تقويت و گسترش داده شده بود. اين خط مشي بر اساس سنت مرسوم در اتحاد جماهير شوروي تعيين کرد که جامعه ي شوروي بايد در پنج سال آينده از نظر معيشتي چگونه باشد. مقررات اصولي نوين در کنگره چندان زياد طرح و تصويب نمي شد. مهم ترين آن ها حمايت قانوني از کارکنان تعاوني ها بود. قانون، ايجاد شوراهاي کارکنان تعاوني ها را در همه ي مؤسسات و با اختيارات بسيار وسيع و گسترده که از جمله حق انتخاب روساي کارکنان، تعيين و تنظيم حقوق و دستمزد به منظور لغو برابر سازي و رعايت عدالت اجتماعي در پرداخت کارمزد وحتي تعيين قيمت محصولات توليدي را در بر مي گرفت، اعلام کرد. بر اساس معيارهاي مرسوم و رايج شوروي اين قانون جلوه اي غير عادي پيدا مي کرد؛ اما در متن ايدئولوژي مارکسيستي - لنيني کاملاً به صورت اعتقادمند جلوه کرد. آشکارا به گورباچف به عنوان کمکي واقعي و « از پايين » به سياست « تسريع » نگريسته مي شد. مارکسيسم - لنينيسم هميشه درک و شعور طبقاتي زحمتکشان را همانند درک و شعوري بررسي مي کرد که به نحو تغيير ناپذيري تابع علايق و مقاصد جمع است و هرگز از مقاصد خودخواهانه تابعيت نمي کند و همچنين قادر است « بر مبناي تعريف » خود فقط در خدمت علايق و مقاصد کل جامعه باشد. کنگره ي بيست و هفتم حزب کمونيست اتحاد شوروي اين حکم جزمي را دنبال کرد با اعلام اينکه تصويب و توسعه ي « دموکراسي مستقيم » در توليد، « همياري سوسياليستي و مسئوليت طلبي » و « مسئوليت پذيري بالا براي انجام وظايف در قبال جامعه » لازم و ضروري است. اما چندي بعد مشخص شد که اين برنامه ها آن طور که تصويب شده بودند عملي نشده اند؛ کارکنان تعاوني ها براي « نفع دسته جمعي »، رؤساي آسان گير و با گذشتي را انتخاب کردند که تلاش مي کردند در هر شرايطي و به هر قيمتي، بهاي محصولات توليدي و حقوق و دستمزدهاي ايشان را افزايش دهند.
برواتي که توسط کنگره ي بيست و هفتم، براي ملت شوروي صادر شدند، بسيار وسيع بودند. به ويژه وعده ي دو برابر کردن ظرفيت اقتصادي اتحاد جماهير شوروي در سال 2000، افزايش دادن بازده کار به اندازه ي 2/5 برابر طي همين مدت و تأمين آپارتمان مستقل براي هر خانواده در شوروي را با صداي بلند طنين انداز کردند. کنگره بعدها به علت خيال پرستي و خيال پردازي مورد انتقاد قرار گرفت و برنامه ي سابق حزب کمونيست اتحاد شوروي را که مربوط به خروشف بود، بازنويسي کرد، اما تصميمات کنگره و نيز هيأت تحريريه جديد آن که برنامه هاي کنگره را تنظيم کرد، همچنان برنامه هاي خروشف را پي مي گرفت. پيوستگي با اهداف پيشين حزب کمونيست اتحاد شوروي، از طريق عنوان مقاله ي روزنامه ي « پراودا » که به نتايج کنگره اختصاص داده شده بود، مورد تأييد و تأکيد قرار گرفت: « هدف ما، کمونيسم است! »
آنچه ممکن بود عجيب به نظر برسد اين مسئله بود که پس از کنگره ي بيست و هفتم حزب کمونيست اتحاد شوروي، گورباچف در مورد جنبه ي انقلابي تغييرات و تحولات ايجاد شده توسط خودش شروع به صحبت کرد و در تابستان سال 1987، در ديدار با يک فعال سياسي در خابارفسک، به طور مستقيم اعلام کرد: « به نظر من بايد ميان واژه هاي اصلاحات ( پروسترويکا ) علامت تساوي قرار داد » ( پراودا، 2 آگوست 1986 ). براي مردمي که بر اساس مکتب مارکسيسم - لنينيسم تربيت شده اند، سخنان دبير کل با نگراني طنين انداز شد. چرا که تحت عنوان واژه ي انقلاب کلاسيک ها چنين برداشت مي کردند که اگر با انقلاب تغيير و تحول کاملي در نظام اقتصادي - اجتماعي روي ندهد، حداقل در نظام سياسي تحول کاملي به وقوع خواهد پيوست. درذهن هر فرد شوروي از همان کودکي فرمول آهني لنين نقش بسته بود: « مسئله ي بنيادي هر انقلابي، مسئله ي قدرت است ». استادان جامعه شناسي خود را بسيار متحير و سرگردان مي ديدند: چطور مي توان در سخنراني ها و سمينارها نظرات مکتب مارکسيستي - لنيني را در مورد انقلاب با نظريه ي نوين دبيرکل تطبيق کرد و در هم آميخت. به تدريج مشخص شد واژه ي « انقلاب » که بسياري از افراد را نگران کرده بود داراي اهميت تبليغاتي است؛ گورباچف پس از آنکه تغيير ساختار اعلام شده از جانب خود را، از نظر اهميت تاريخي با انقلاب اکتبر سال 1917 برابر معرفي کرد، به پشتيباني و حمايت وسيع توده ها از خود اميد زيادي بسته بود. همان گونه که در کتاب خود با عنوان « تغيير ساختار و تفکر نوين براي کشورمان و تمام دنيا » که در اتحاد جماهير شوروي و نيز در خارج از آن کشور چاپ شد توضيح داده بود، وي تغيير اصلاحات خود را براي پايه هاي نظام شوروي معرفي و قلمداد نکرده بود. بلکه اين اصلاحات را براي تقويت بنيان انقلاب مي دانست و تصريح کرده بود: « مسلم است که قصد تغيير حکومت شوروي را نداريم و از پايه ها و اصول اوليه ي آن عقب نخواهيم نشست. اما تغييرات لازم و ضروري است، تغييراتي که سوسياليسم را از نظر سياسي غني تر و پر تحرک تر سازد » ( گورباچف، م. س.، اوکاز، ص 51 ). حتي يکي از بانفوذترين ايدئولوژيست ها ( انديشه پردازان ) در جمع اطرافيان دبير کل، گ. سميرنوف بود که در مقاله اي توضيحي و توصيفي به نام « ماهيت انقلابي اصلاحات » به انقلاب نوين، مفهوم حمايتي و پاسداري از اصول اوليه کمونيست را اطلاق کرد: « ... بحث در مورد انقلاب سياسي - اجتماعي نيست، يعني بحثي که خواهان نابود کردن پايه هاي روابط اقتصادي نظام موجود باشد و قرار نيست قدرت و حکومت سياسي نويني به نحوي اصولي تجديد شود. بحث درباره ي سرنگوني مالکيت اجتماعي ابزار توليد نيست، بلکه صحبت از تقويت مالکيت اجتماعي و استفاده ي ثمربخش از آن است ... بحث در باره ي شکست قدرت و حکومت دولتي نيست، بلکه صحبت از تقويت و تحکيم دولت سوسياليستي ملي در آينده، تعميق دموکراسي سوسياليستي و گسترش و توسعه ي خودمختاري سوسياليستي ملي است ( پراودا، 13 مارس 1987 ).
ي. ليگاچف، دبير دوم کميته ي مرکزي حزب کمونيست اتحاد شوروي، ماهيت اصلاحات را که با ماهيت انقلاب برابر دانسته شده بود، کوتاه تر و شفاف تر چنين توصيف کرد: « حزب ماهيت عميق اصلاحات را به صورت فرمولي دقيق و با عنوان « فراتر از سوسياليسم » بيان مي کند » ( پراودا، 6 نوامبر 1986). شعار « فراتر از سوسياليسم » بر اين اساس فرض شده است که پايه هاي سوسياليسم شوروي سالم و بدون نقص است و تنها بايد اين پايه ها را بهبود بخشيد. هيچ يک از سه رکن يعني نقش رهبري کننده ي حزب کمونيست اتحاد شوروي، مالکيت دولتي ابزار توليد و برتري سياسي طبقه ي زحمتکشان حتي يک بار هم مورد شک و ترديد قرار نگرفت. به همين دليل از ديدگاه انتقادي مردم معتقد به اصلاحات، شعار « فراتر از سوسياليسم » مي توانست به معناي نقش رهبري کننده ي حزب کمونيست شوروي به نحو فعال تر، مالکيت دولتي بيشتر و تسلط سياسي بيشتر طبقه ي کارگر باشد ( اما بعدها مشخص شد که مورد آخر در واقع نقابي بود که حاکميت هاي حزب را پوشش مي داد و پنهان مي کرد ).
اما مردمي که به خط مشي گورباچف اعتقاد و گرايش نداشتند، در آن زمان در اقليت بودند و صدايشان به گوش نمي رسيد. بيشتر مردم شوروي به دبير کل جديد ايمان داشتند و با شور و اشتياق از وي حمايت مي کردند. دلايل زيادي براي اين مسئله وجود داشت که يکي از اين دلايل شخصيت غيرعادي و غير متعارف گورباچف بود. در مقايسه با دبير کل هاي پيشين، گورباچف واقعاً در تماس و ارتباط با مردم و همانند ماهي در آب در ميان انبوه جمعيت و مردم بود. روش سياسي نامتعارف دبير کل جديد ده ها ميليون نفر را به سوي او جذب کرد و آنها را در يک چشم به هم زدن شيفته ي وي ساخت. او از مهارت فطري براي هيپنوتيزم کردن درک و آگاهي توده ها برخوردار بود و اينکه توانايي آن را داشت تا ايده ها و پيشنهادهاي اعتدالي را در قالب معين و مناسب واژه هاي « اصلاحات »، « آگاه سازي عموم »، « تسريع »، « انقلاب »، « تفکر نوين » بگنجاند. به زودي بسياري از واژه ها در تمام دنيا محبوبيت يافتند و حتي همانند واژه ي « ماهواره ( قمر مصنوعي ) اسپوتنيک » که مشهورترين واژه ي روسي بود در فرهنگ هاي لغات بين المللي جايگاهي را کسب کردند.
مسئله ي ديگري که به محبوبيت گورباچف کمک مي کرد، آن بود که مردم شوروي از انتظار براي اصلاحات به تنگ آمده بودند؛ چرا که طي بيست سال هيچ اصلاحاتي رخ نداده بود و اصلاحات مورد نظر آندروپوف هم هرگز امکان جامه ي عمل پوشيدن پيدا نکرد، زيرا او در زمان کوتاه دبير کلي بيش از آنکه در قدرت باشد در بستر بيماري بود. گورباچف فوراً يک دو جين اصلاح ارائه کرد. سن و سال و انرژي او اين اطمينان را ايجاد کرد که وعده هاي وي جامه عمل خواهند پوشيد.
با گذشت زمان جامعه به متناقض و اعتدالي بودن اصلاحات و ايده هاي دبير کل پي برد، اما گويا در لحظه ي اعلام، مردم تزلزل پايه هاي ايده هاي وي را باور نداشتند. در همين زمينه، برخي از اين عقايد و ايده ها مطابق با معيارهاي جامعه ي توتاليتاريستي بودند که بعدها به آن اعتراف شد. برخي از اين ايده ها نسبت به اينکه اتحاد شوروي چگونه بايد باشد، عملاً جنبه ي راديکالي داشتند. از جمله ي اين موارد در وهله ي اول، مي توان به ايده هاي اعلام شده ي گورباچف در مورد فضاي باز سياسي و تفکر سياسي نوين اشاره کرد.
فضاي باز سياسي به معناي آشکار کردن نقايص و کمبودهايي بود که مانع عملي شدن « قدرت بالقوه سوسياليسم » مي شدند؛ همچنين به معناي فاش کردن و انتقاد از حقايقي بود که گواهي بر تناقضات ميان واقعيت و ايدئولوژي سوسياليسم رسماً پذيرفته شده در اتحاد جماهير شوروي بودند. چنين حقايقي شامل فساد و رشوه خواري کارمندان و کارپردازان حزب، رشوه خواري و ناکارايي بوروکرات ها، مصرف بيهوده و حيف و ميل اموال دولتي، جلوگيري از انتقاد، توزيع ناعادلانه ي مسکن، کارت هاي مأموريت و استراحت و ديگر کمبودها بودند، که رسانه هاي گروهي به نحوي ملايم به « افشاي اين غارت ها و چپاول ها » پرداخته بودند. تفکر نوين سياسي در جست و جوي راه هاي غيرسنتي براي کاهش تشنج هاي بين المللي بود که اين امکان را ايجاد مي کرد تا به نحوي جدي، هزينه هاي جنگي را که ا قتصاد شوروي را به تاراج مي برد، کاهش دهد. به اين ترتيب « واريانت صفر » را در مورد راکت هاي با شعاع برد متوسط آمريکا و شوروي در اروپا پذيرفتند و نظريه ي « کفايت منطقي و عادلانه » را در زمينه ي قدرت بالقوه ي دفاعي اتحاد جماهير شوروي تأييد کردند.
تحرک گورباچف در صحنه ي بين المللي که توسط قراردادهاي واقعي مثبت با ايالات متحده ي آمريکا و متحدانش تقويت شده بود، به نحو مؤثري به تحکيم اعتبار دبير کل در ميان مردم شوروي کمک مي کرد. آمارهاي نسبتاً متناقضي که ارائه مي شد دال بر بهبود نسبي روند امور داخلي کشور بود بر اساس اطلاعات اداره ي مرکزي آمار که در آستانه ي کنگره بيست و هفتم حزب کمونيست اتحاد شوروي انتشار يافته بود، بيشتر شاخص هاي اقتصاد ملي طي سال 1985 تا حد 4-3 درصد نسبت به سال 1984 رشد و برتري داشتند. به نظر مي رسيد که روش هاي فرماندهي - اداري « تسريع » نخستين ثمرات خود را مي دادند و تنها لازم بود که کنگره ي حزب آنها را تقويت کند.
آمار و داده هاي مربوط به توسعه ي اقتصاد ملي در سال 1986، همان طور که ارقام اداره ي کل آمار گواهي مي دادند نسبت به سال 1985 بهتر بودند. همين طور امور بخش کشاورزي نيز تا حدي بهبود يافتند. اگر در سال 1985 توليدات رشدي نداشت، ولي در سال 1986 اين رشد به بيش از 5 درصد رسيد ( پراودا، 26 ژانويه 1986؛ ژانويه 1987 ). روزنامه ي « پراودا » در آخرين روز سال 1986، در سر مقاله اي با عنوان « سال اصلاحات، سال تسريع » بيشترين روحيه ي خوش بيني را به خوانندگان انتقال مي داد: « طي ماه هاي گذشته سال 1986، بيشترين رشد توليدات صنعتي در سال هاي دهه هشتاد به دست آمده است. در زمينه ي زراعت تحول و پيشرفت ايجاد شده است. مجموع برداشت غلات 210 ميليون تن است که 30 ميليون تن بيشتر از حجم متوسط طي برنامه ي پنج ساله گذشته است.»
اما در فاصله ي سال هاي 1987- 1986، عنوان « آمار همه چيز را مي داند » جدي ترين تضادها با واقعيت را آشکار کرد. ميليون ها نفر از مردم شوروي بر مبناي تجربه ي زندگي روزمره ي خود دريافتند که تأمين کالاهاي مصرفي ملي و نيز خواربار نه تنها بهبود نمي يابد، بلکه وخيم تر مي شود و کمبود اقتصادي، پيوسته درحال افزايش است. ذخاير نقدي مردم افزايش يافته بود، نه به دليل آنکه نيازهاي آنها به طور کامل برآورده شده بودند و ديگر ضرورتي براي خرج کردن پول وجود نداشت، بلکه به اين دليل که قفسه هاي مغازه ها از کالاها و مواد غذايي بيشتر و بيشتر خالي مي شد. هر عقل ساده و سليمي مي توانست پيش بيني کند که داده هاي اميد بخش اداره ي کل آمار رازي را پنهان مي کردند که نبايد توسط روزنامه و مطبوعات افشا مي شد؛ هر چند که ديگر دوران آگاه سازي عموم فرا رسيده بود.
در سال 1987 اين راز توسط گورباچف نيمه آشکار شد. همان طور که مشخص شد در اقتصاد اتحاد جماهير شوروي، پارادوکس و تناقضي ايجاد شده و گسترش پيدا کرده بود؛ با آنکه صنعت و کشاورزي محصولات بيشتري را توليد مي کردند و درآمد ملي افزايش مي يافت، خزانه ي دولت به طور پيوسته خالي و خالي تر مي شد. کمک هزينه براي کشاورزي و صنعت از جمله پرداخت حقوق و دستمزد افزايش يافت، اما بازگشت پول به خزانه متوقف مي شد و تورم پولي پنهاني گسترش مي يافت. دستگاه چاپ اسکناس بيشتر از آنچه کالا توليد مي شد پول چاپ مي کرد. پول ها به خزانه برگشت داده نمي شد و در کشور کسري بودجه گسترش مي يافت. اين کشف حيرت انگيزي بود، چرا که در اکتبر سال 1985، بر اساس گزارش وزير دارايي اتحاد جماهير شوروي در آمدهاي خزانه بيش از مخارج آن بود. ولي همان طور که بعدها مشخص شد اين مسئله دروغ بود؛ در واقع کسري بودجه در سال 1985، 18- 17 ميليارد روبل بود و در سال بعد از آن به سه برابر افزايش پيدا کرد! ( گولدمن، ام. آي.، (3) چه بر سر پروسترويکا آمد؟، نيويورک - لندن، 1992، ص 131 ) کشور وارد بحران مالي شديدي شد که با تبعات اقتصادي فاجعه آميزي همراه بود.
اما کسري بودجه که نفي آن مطابق با ايدئولوژي رسمي، هميشه يکي از مزيت هاي سوسياليسم واقعي بر کاپيتاليسم است از کجا به وجود آمد؟
همان طور که از توضيحات شخص گورباچف استباط مي شد، دليل اصلي شکست اقتصادي، اشتباهات عميق رهبر سابق شوروي و حساب غلط شخصي او در اين بود که او بحراني را که اتحاد جماهير شوروي در آن قرار داشت، دست کم گرفته بود. يکي از اشتباهات رهبر سابق شوروي که منجر به کسري بودجه شد اين بود که مقامات بر صادرات نفت تکيه مي کردند. آن هم در زماني که تقاضاي آن در بازار جهاني سقوط کرد که اين مسئله به بودجه ي شوروي ضربه سختي وارد آورد. تنها در سال هاي 1986- 1985، درآمدهاي ناشي از صادرات نفت، به اندازه ي يک سوم کاهش يافت. گورباچف ضمن اينکه به طور مداوم انتقاد از سياست اقتصادي سابق اتحاد جماهير شوروي را که به عقيده ي وي به « رکود » انجاميد شدت مي بخشيد، مي بايد در سال 1988، به يک اشتباه شخصي اعتراف مي کرد؛ اين اشتباه، فعاليت تبليغاتي متمرکز ضد الکلي بود که درآمد مربوط به فروش مشروبات الکلي خزانه را طي سه سال تا 37 ميليارد روبل کاهش مي داد ( پراودا، 19 فوريه 1988 ). گورباچف به اين اشتباه اشاره کرد، اما همه ي پيامدهاي منفي آن را از جمله ناياب شدن شکر براي توليد مشروبات، خانه سازي زيرزميني، نابود سازي وحشيانه و بي برنامه ي تاکستان ها و افزايش مصرف توليدات الکلي غير استاندارد و قاچاق و مواد مخدر که مرگ و مير و بيماري را در بين ميخوارگان افزايش مي داد، آشکار نکرد.
اما مهم ترين نکته اين است که گورباچف نتوانست اعتراف کند که افزايش شديد کسري بودجه و تورم پولي نامشهود و قحطي نيز در نتيجه ي سياست اقتصادي شخصي وي بروز کرده است. اولويت هايي که در سياستگذاري دولت توسعه ي شتابنده و سريع ماشين سازي، يک فوق وظيفه اعلام شده بود. به ويژه سرمايه گذاري در صنعت ماشين سازي و واردات براي اين صنعت در سال هاي 1986- 1985، همان طور که ارقام تصديق مي کنند ( گولدمن، ام. آي، نشريه اُپ. سيت، ص 134 )، منجر به مصرف بيش از اندازه ي بودجه شد و هيچ تأثير مثبتي در نتيجه ي تزريق بودجه به صنعت ماشين سازي در بازار کالا و مواد غذايي روي نداد. افزون بر آن اين بازار، قرباني « تسريع » در صنعت خود رو سازي شد، زيرا واردات تجهيزات براي اين صنعت به کاهش خريد خواربار و مواد غذايي و کالاهاي مصرفي ملي انجاميد. تنها در سال 1993، گورباچف پس از استعفا توانست به صورتي انتقادي، نتايج سياست اقتصادي خود را در سال هاي 1986- 1985، ارزيابي کرده و به اشتباه اصلي آن اشاره کند: « در اقتصاد ما ضمن پيروي از کليشه هاي استاندارد پذيرفته شده، از اصلاحات در صنايع سنگين و ماشين سازي آغاز کرديم، صحيح تر بود اگر از صنعت کشاورزي، صنايع سبک و صنايع غذايي آغاز مي کرديم، يعني از مواردي که بازده سريع و آشکاري به مردم مي داد و پايه هاي اجتماعي اصلاحات را تحکيم مي کرد.
ما در انتخاب اولويت هاي تغييرات در مسير اصلاحات به اندازه ي کافي دقت نکرديم و ارزيابي دقيقي از عواقب آن نداشتيم ( گورباچف، م. س.، من اصلاح طلبان خوشبخت را نمي شناسم، سوابودنايا ميسل، 1993، شماره 11، ص124 )، اما وي در سال 1985 و 1986، همانند تمامي سال هاي بعدي زمامداري، قابليتي براي انتقادي مشابه در مورد خودش نشان نداد و دلايل شکست اصلاحات را در خود و اقداماتش جست و جو نکرد.
معترضان سياسي گورباچف در سال هاي پاياني زمامداري او، به ويژه پس از شکست برنامه ي اصلاحات، همه ي مسئوليت اشتباهات « هلاکت بار » دوران آغازين فعاليت وي را به عهده ي دبير کل گذاشتند، اما تحليل چند جانبه ي تاريخ آن سال ها ثابت مي کند که گورباچف يگانه طراح راهبرد « تسريع » نبود؛ همانند اصلاحات مشخصي که در اين اصلاحات از حمايت سران سياسي و زبدگان فکري و اکثريت مردم استفاده مي شد. شواهدي براي اين نتيجه گيري وجود دارد که خط مشي پيشنهادي وي متناسب با توقعات جامعه، سطح فکري سياسي و جهان بيني جامعه ي روشنفکر آن روز بود.
م. گولدمن اقتصاددان معروف آمريکايي و کارشناس تاريخ روسيه دلايل قانع کننده اي را که از گفت و گوهاي شخصي وي با سران شوروي به دست آمده ارائه کرده است. از اين دلايل چنين بر مي آيد که گورباچف بر خلاف پيشينيان، از همان نخستين روزهاي عهده دار شدن سمت تلاش کرد تا نمايندگان جوامع آکادمي به ويژه اقتصاددانان و جامعه شناسان را به سوي تدوين طرح هاي خود جذب کند ( گولدمن، ام. آي.، اُپ. سيت، صص 91- 85). مطابق ابتکار عمل او آکادميسين هايي چون ت. زاسلاوسکايا و آ. آگانبگيان که تا آن زمان در نووسيبرسک کار مي کردند و مدت ها بود که به عنوان منتقدان تندرو اقتصادي شهرت داشتند، به مسکو منتقل شدند. آ. آگانبگيان نظريه ي تغيير سياست ساختاري سرمايه گذاري ها را پيشنهاد کرده ( به جاي سرمايه گذاري در ساخت و ساز سرمايه اي، سرمايه گذاري ها بايد براي تجديد و احياي تسليحات تکنولوژيکي به کار برده شوند ) و نيز تأکيد کرده بود که « خودروسازي مرکز نوسازي تکنولوژيکي در اقتصاد است » ( آ . آگانبگيان، پيرامون پروسترويکا: آينده ي اقتصاد شوروي. اِن. واي. 1989، صص 221، 106 )، اين ديدگاه ها تأثير اساسي بر سياست راهبردي اصلاحات گورباچف گذاشت. ديگر اصلاحات گورباچف از جمله ادغام وزراتخانه ها، تأسيس کميته هاي غول پيکر زراعي - صنعتي و ماشين سازي دولتي نيز با توصيه هاي دانشمندان اقتصاددان منطبق شد.
رابطه ي تنگاتنگ با علم و با متخصصان به عنوان « آرم شرکت » سياست اصلاح طلبانه ي گورباچف قلمداد شد.
ارگان اصلي تئوريکي حزب کمونيست شوروي، مجله ي « کمونيست »، به صورت قاطعانه رو به سوي دانشمندان کرد: اقتصاددانان، جامعه شناسان و متخصصان علوم سياسي به صورت محکم و علني در مقالات خود به رهبران حزب فشار مي آوردند. اي. فرولوف، فيلسوف معروف به سمت مدير اصلي مجله انتخاب شد، اُ. لاتسيس و ي. گايدار بخش اقتصادي مجله را مديريت مي کردند. از آن پس مقالات مجله، شجاعانه تر و نو آورتر شدند. اما نسبت به سياست گورباچف اين مقالات ويژگي حاشيه اي و تفسيري داشتند.
مباحثه ي مجله در زمينه ي مسائل و مشکلات اصلاحات اقتصادي که در اوايل سال 1987 انجام شده، جالب و شايان توجه است. شرکت کنندگان اين مباحثه افرادي چون ل. آبالکين، آ. آنچيشکين، آ. گرانبرگ، پ. بونيچ، س. شاتالين مسائل توسعه علم اقتصادي را تنها « از نظر » جهت گيري بيست و هفتمين کنگره ي حزب و جلسات عمومي کميته مرکزي بررسي کرده، خود را به « آکندگي تئوريکي » آنها محدود مي کردند بدون آنکه هيچ نظري در زمينه ي اصلاحات گورباچف ارائه کنند ( کمونيست، 1987، شماره هاي 9- 5 ). ي. گايدار، مدير بخش اقتصادي، در مقالات خود بر اين عقيده تأکيد داشت که محور اصلي توسعه ي اقتصادي، يعني « توسعه ي رشته هاي مربوط به مجموعه ي ماشين سازي »، در تطابق کامل با اطلاعات گزارش هاي کميته ي دولتي آمار اتحاد جماهير شوروي و تحليل هاي دفتر مرکزي حزب کمونيست است و بر اساس روند درست اصلاحات است ( ي. گايدار و خط مشي سالم سازي، کمونيست، 1988، شماره 2).
همان طور که نتايج نظر سنجي اجتماعي ( که در آن زمان آغاز شده بود ) گواهي مي دهد، اصلاحات گورباچف توسط اکثريت قريب به اتفاق جامعه تاييد شد. براي مثال حتي بر اساس آمار نظر خواهي هاي سال 1987، هنگامي که خود شخص گورباچف مخارج متحمل شده به واسطه ي سياست ضد الکلي را مورد ترديد قرار داد، 86 درصد از نظر دهندگان ( در بين زنان 93 درصد ) آن را تأييد کردند. 82 درصد از نظر دهندگان انتخاب مسئولان جديد به روش انتخابات را تأييد کردند و در ميان کارگران 85 درصد آن را تأييد کردند ( آرگومنتي اي فاکتي، 28 نوامبر 1987). ديگر اقدامات گورباچف نيز توسط اکثريت نظر دهندگان حمايت مي شد. دبير کل، با وجود تمامي نقاط ضعف و اشتباهاتش رهبر مسلم و بلامنازع جامعه محسوب مي شد. ضمن اين که رهبري او از ذخيره ي عظيم استحکام و ثبات برخوردار بود. اما چنين حمايت قدرتمندي ( و از جهات بسياري کورکورانه و غير انتقادي ) مسئوليت ويژه اي را به عهده ي گورباچف مي گذاشت، زيرا او سياست تغيير و تحولات را شخصي سازي کرده و به دلخواه خود سمت و سو مي داد، ضمن اين که به منظور تعيين سياست اصلاحات آن، از اختيارات کامل يا در اصطلاح از چک سفيد برخوردار بود.
پينوشتها:
1. The New York Times.
2. ولونتاريست عقيده اي فلسفي است که تلاش براي قانونگذاري با توجه به وضع حال را انکار مي کند.
3. Goldman M. l.
ويکتوروويچ ساگرين، ولاديمر؛ (1389)، تاريخ سياسي روسيه معاصر ( دوران گذر و رويکرد مجدد از کمونيسم به کاپيتاليسم از گورباچف تا يلتسين )، ترجمه ي دکتر عليرضا ولي پور - مهناز رهبري، تهران: مؤسسه ي انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول