« خدا آشفتگي ايجاد نمي کند » (انبيل)، برعکس درکار آفرينش نظم و ترتيب کاملي وجود دارد.
افراد عامي، هنگامي که قله هاي کوه هاي بلند را مي بينند، غرق حيرت مي شوند و به ياد عظمت و قدرت آفريدگار مي افتند، و زماني که در چمنزارهاي پرگل و ريحان به گردش مي پردازند، وزش جانفزاي نسيم به گوش دل آنان مي گويد: « سليمان با آن همه اقتدار و حشمت به ايجاد يکي از اين ها قادر نبود ».
اين ها آفريده ي معماري تواناست. اگر کسي با تماشاي جهان فقط به اين قناعت کند که لب به تحسين گشايد، نظير کسي است که کار نجاري را ببيند و آن را بپسندد، بدون آن که توجه کند که نجار براي جور کردن قطعات تخته چقدر زحمت کشيده و در تعيين اندازه ي چهارچوب و نسبت آن با تخته هاي داخل تا چه حد مهارت به خرج داده است. اگر کار خدا منحصر به ايجاد مزارع از خاک کوه هاي متلاشي بود، يک جنگلبان کار او را زياد مهم تلقي نمي کرد. براي درک اهميت و فوايد و غايت آفرينش بايد فکر را متمرکز نمود و با دقت کامل مطالعه کرد تا دريافت که آنچه در بدو امر ساده و طبيعي به نظر مي رسد کاري است مافوق طبيعت، و معتقد بودن به کار مافوق طبيعت اقرار به کار خالق متعال است.
کارل هايم (3) مي نويسد: « شگفتي هاي عالم خلقت نه تنها اجازه تصور تأثير خالق حکيم را مي دهد، بلکه وجود او را ايجاب مي کند. راه رسيدن به خدا از طريق طبيعت، که سابقاً از طرف روشنبينان و اهل منطق پيموده مي شد و چندي به وسيله فلسفه ي مکانيسم عليتي(4) مسدود گرديده بود، با شکست و رد اين فلسفه، دوباره باز و هموار شده است ».
من که هميشه با درختان و خاک و فيزيولوژي گياهي سروکار دارم، از تجارب شخصي خود چند سطري در زير مي آورم:
احياي مجدد خاک جنگل:
درکوه هاي اديراندک (5) شن هاي عميقي وجود دارد که در دوران يخبندان به وجود آمده اند. در زيرگياهان محلي اسيد در خاک فرو مي رود و مواد قليايي لازم براي تغذيه نباتات، مخصوصاً پتاسيم، بجز آن قسمتي که به وسيله ي گياهان جذب مي شود، با تجزيه ي مواد معدني نابود مي شود. اين زمين ها سابقاً جنگلي با درختان کاج و صنوبر بودند. دراوايل قرن نوزده به علت وضع مساعد خاک آن جا کشاورزان اين جنگل را تبديل به مزرعه کردند، ولي بعد از صد سال زحمت، آن جا را ترک کردند، زيرا در نتيجه ي کمبود مواد معدني، مخصوصاً پتاسيم، هيچ گياهي در اين مزارع به عمل نمي آيد. بعد از آن که کشاورزان اين مزارع را ترک کردند، علف هاي هرز و چند نوع از درختاني که سابقاً در آن جنگل مي روييدند دوباره رشد کردند، ولي برگ هاي آن ها رنگ مخصوصي داشت که حکايت ازکمبود پتاسيم مي کرد تا بالاخره درختاني در اين محل کاشته شدکه به پتاسيم احتياج زيادي نداشتند. ضمناً راهي براي تشخيص مقدار پتاسيم خاک از روي رنگ برگ هاي بعضي از علف ها و درختان ايجاد شده بود. حتي با ملاحظه رنگ برگ بعضي از نباتات مقدار و نسبت پتاسيم خاک را مي توان به شکل دقيق معين کرد.
اين نيز لطف پروردگار بود که بشر را به در نظر گرفتن استعداد خاک متوجه ساخت و نشان داد که درکجا بايد صنوبرکاشته شود و درکجا غلات و نباتات سودمند ديگر که ازکمبود پتاسيم و غيره ضايع نشود .
حال يک مورد قابل توجه را ذکر مي کنم: اگر زير درخت غوشه ي سفيد، که به حد وفور به صورت طبيعي در دشت ها مي رويد، درخت کاج سفيد کاشته شود، خوب رشد و نمو مي کند، مثل اين که درخت غوشه دايه ي درخت کاج است؛ و اگر قسمت هاي مختلف درخت کاج، مخصوص آن قسمت را که در زير سايه ي قسمت بالاي درخت غوشه واقع است، تجزيه کنيم، خواهيم ديد که مقدار پتاسيم آن سه برابرکاج معمولي است، يعني درخت غوشه باعث مي شود که کاج پتاسيم را خوب جذب کند. ساير مواد غذايي را هم خودش مي تواند از خاک به دست بياورد، و اين هم يکي از موارد تجلي حکمت عاليه ي خداوندي است.
نظير اين عمل در دره ي کانکتيکات (6) مشاهده مي شود. در اين دره نوعي سرو سرخ مي رويد که برگ هاي آن مواد آهکي را به مقدار زياد جذب مي کند، و يک نوع کرم خاکي وجود دارد که برگ هاي سرو سرخ را با ولع تمام مي خورد، و آن وقت املاح کلسيم يعني مواد آهکي که از بدن کرم دفع مي شود، مورد استفاده ساير نباتات قرار مي گيرد.
کاري که سرو سرخ و کرم خاکي انجام مي دهند، نه تنها به عمليات شيميايي يک آزمايشگاه شباهت دارد بلکه به خاک همه ي خصوصياتي را مي بخشد که جريان سيل را در جنگل کنترل مي کند و خاک را بهبود مي بخشد، که از اين جمله است تخلخل خاک، ميزان فرو رفتن آب در زمين، و نظاير اين ها.
کيفيت ايجاد مزارع تازه با اراده ي خداوندي تا اندازه اي شبيه عمل انساني است. اگر جنگل ها به حال خود گذاشته شوند براي هميشه پايدار خواهند بود و درختان به طور طبيعي توليدمثل خواهند کرد و جاي درختان کهن را درختان جوان خواهند گرفت، مگر آن که دست آدمي يا حريق يا سيل آن ها را از ميان ببرد.
بشر در مقابل خطر سيل متحمل زحمات و مخارج زياد مي شود، و سدها و موانعي ايجاد مي کند که هميشه موقتي و غيرکافي هستند. براي اجتناب از خطرات سيل، ساختن سد و مانع کافي نيست، بلکه بايد چاره ي اساسي کرد، يعني زميني که در نتيجه ي سيل لم يزرع شده بايد دوباره احيا شود. اگر مزرعه اي يک سال به حال خود گذاشته شود، علف هاي هرز و خار در آن مي رويد و براي آماده و مستعد ساختن آن مزرعه زحمت زيادي لازم است. مثلاً در بعضي از ايالات کوهستاني امريکاي شرقي براي احياي يک مزرعه متروک بيست و پنج سال وقت لازم است. در بعضي از مناطق سردسيرکه اجسام آلي دير مي پوسند، حتي پنجاه سال براي احياي يک مزرعه متروک کافي نيست و در اين گونه مناطق مزارع متروک هرگز به وضع اولي برنمي گردند.
گوته (7) شاعر بزرگ آلماني مي گويد: « تحقير طبيعت جايز نيست طبيعت همواره صادق و متين و جدي است. هميشه راه صواب مي پيمايد، و خطا و اشتباه از بشر سر مي زند. طبيعت با مردم نادان و ناتوان در جنگ است و اسرار خود را جز با مردم دانا و توانا و پاکدامن در ميان نمي نهد ».
احياي جنگل هاي ازدست رفته:
دربيست سال اول اين قرن، هنگامي که عامل بيماريزاي اندوثيا (8) تمام درختان شاه بلوط را در امريکا از ميان برد، همه تصور مي کردندکه جنگل هاي امريکا بي درخت خواهند ماند. شاه بلوط امريکا در نوع خود بي نظير بود. اين درخت قد بلندي داشت و تخته ي آن نمي پوسيد و الوار و تخته هاي ساير درختان نمي توانستند جاي آن را بگيرند. شاه بلوط روي قله هاي بي آب نيز مانند مزارع پرآب نمو مي کند. قبل ازسال 1900 که آفت اندوثيا از آسيا به امريکا آمد، هيچ آفتي به شاه بلوط حمله نمي کرد، و مي توان گفت که درخت شاه بلوط سلطان جنگل هاي امريکا بود. حالا اين درخت تقريباً به کلي از بين رفته و مي توان گفت که اين قهرمان جنگل نيز مانند قهرمانان بزرگ ديگر عرصه را خالي کرده است.اما اين خلأ که در نتيجه ي از بين رفتن درخت شاه بلوط در جنگل هاي امريکا به وجود آمده بود حالا پر شده است. در امريکا درختي وجود دارد به نام درخت لاله، (9) و مثل اين که درخت لاله منتظربود تا شاه بلوط از جنگل برود و او جاي آن را بگيرد. قبل از قرن بيستم درخت لاله در جنگل ها خيلي کم مي روييد و جزو درخت هاي نادر وگرانبها بود، ولي اکنون در تمام قسمت هاي جنگل که سابقاً درخت شاه بلوط وجود داشت درخت لاله روييده است. درخت لاله به سرعت نمو مي کند و هر سال تقريباً 25 سانتي متر به قطر و حدود دو متر به بلندي آن اضافه مي شود، و چون چوب آن خيلي محکم و عالي است، در نجاري و مخصوصاً براي ساختن روکش ساير تخته ها مورد استفاده قرار مي گيرد. آيا اين شاهکار طبيعت است يا نتيجه ي تصادف؟
متصديان امور جنگل ها که ديدند با از بين رفتن درختان شاه بلوط به زودي جنگل ها خالي خواهند شد، برنامه هاي مختلفي طرح کردند، اما طبيعت خود خسارت نابودي درختان شاه بلوط را به نحو شايسته جبران کرد. آيزاک واتس (10) مي گويد: « طبيعت در حال قيام کتاب خود را گشوده و از روي آن آفريدگار بزرگ را تسبيح و تجليل مي کند ».
گياه شناس بزرگ، ايسا گري،(11) درکنفرانسي که سال 1880 در شهو ييل(12) ايراد کرد،گفت: « هيچ مرد خداشناسي نمي تواند قبول کند آنچه که علم از عالم ماوراي طبيعت به عالم طبيعت مي آورد، مخالفت و مباينتي با دين دارد. مسير علوم و طبيعت يکي است... علوم نخست به مطالعه و استنباط پديده هاي طبيعت مي پردازد و سپس آن ها را به مشيت آفريدگاري توانا نسبت مي دهد ».
روش تازه اي درباره آفرينش نخستين:
نباتات هورمون هايي دارند که به چند طريق عمل مي کنند. يکي از آن ها به نام « 2-4-5 ت » باعث رسيدن گوجه فرنگي مي شود و نمي گذارد سيب زميني در انبار جوانه بزند يا ريشه برآورد. شايد کارهاي ديگري هم دارد که هنوزکشف نشده است. اين هورمون که بايد آن را ناظم نمو ناميد، در آزمايشگاه ما دائماً تحت مراقبت است. نحوه ي عمل و وجود اين هورمون که به دست استادي توانا ساخته شده، دليل بزرگي بر وجود نظم و ترتيب در عالم کون است.مخصوصاً به رفتار همسنگ اين ترکيب در درختان جنگلي علاقه منديم. آخرين کربن زنجير ( کربن 12 ) به صورت ترکيبي با ايزوتوپ آن (کربن 14 ) معاوضه مي شود که به صورتي ضعيف اشعه ي بتا از خود صادر مي کند. اگر کربن چهارده را به عنوان ردياب روي برگ درختي بگذاريم، به طرف ساقه و ريشه حرکت مي کند و مي توانيم به آساني خط سير آن را معين کنيم. شايد فرد بي ايماني اين کار را حمل بر شعبده بازي کند، ولي ما در اين جا قدرت قادر متعال را تماشا مي کنيم.
موضوع جالب توجه ديگر اين است که ترکيب « 2-4-5 ت » تغيير پيدا نمي کند و فقط ده درصد آن به ساير ترکيبات شيميايي مبدل مي شود. موضوع مهم ديگر آن که هر اندازه از ماده که بر روي برگ بگذاريم، فقط يک مقدار جزيي از آن جذب مي شود و مثل آن است که درخت سدي در مقابل مقدار اضافي کشيده است. مجموع اين مشاهدات و دقت هايي که در آن به کار رفته، عقل لايتناهي خالق آن ها را نشان مي دهد.
براي تشخيص محل هورمون از مواد رنگي استفاده مي کنند، زيرا اين رنگ ها درنتيجه ي تماس با کربن چهارده ظاهر مي شوند.
اين مطالعات ثابت مي کند که طبيعت شکل منظم و ثابتي دارد که هگليس(13) آن را اصل کمال مي نامد. تأثيرکربن چهارده و الکتروني که از آن روي کاغذ رنگ مي اندازد ثابت مي کند که مبارزه اي ميان خدا و علوم وجود ندارد. خدا خود را از راه علم به بشر مي نماياند و بشر با علم و مطالعه کارهاي عظيم به خدا مؤمن تر مي شود، چنان که پولس، فيلسوف حواري بزرگ،گفته است: « او [ خدا ] قبل از همه است و در وي همه چيز قيام دارد ». (14) اين همان معني است که در جاي ديگر به اين صورت بيان شده است: « چون آنچه از خدا مي توان شناخت در ايشان ظاهر است، زيرا خدا آن را برايشان ظاهرکرده است. زيرا چيزهاي ناديده او يعني قدرت سرمدي و الوهيتش از حين آفرينش عالم به وسيله کارهاي او فهميده و ديده مي شود تا ايشان را عذري نباشد ». (15)
پينوشتها:
1- Laurence Colton Walker.
2- داراي درجه ي B. S. از دانشگاه دولتي پنسيلوانيا و درجه ي، M. For. از دانشگاه ييل، دکتر در فلسفه از دانشگاه دولتي نيويورک، سابقاً در اداره ي جنگلباني امريکا مأمور تفحصات جنگلباني بود و فعلاً دانشيار قسمت تربيت درختان جنگلي و سرپرست آزمايشگاه فيزيولوژي جنگلي در آموزشگاه جنگلباني دانشگاه جورجيا، متخصص خاک هاي جنگلي، فيزيولوژي گياهي، آفات چوب هاي سخت و راديو ايزوتوپولوژي است.
3- Karl Heim.
4- causal- mechanism.
5- Adirondack.
6- Connecticut.
7- Goethe.
8- Endothia.
9- tuliptree.
10- Isaac Watts.
11- Asa Gray.
12- Yale.
13- Hagelis.
14- رساله ي پولي به کولسيان، 17:1.
15- رساله ي پولس به روميان، 19:1 و 20.
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم