نويسنده: جعفر يوسفي
« هويت ملي » به مجموعه گزاره ها و نشانه هايي گفته مي شود که از چيستي و چگونگي عوامل قوام بخش و شناساننده ي يک واحد سياسي و مؤلفه هاي همبستگي آور آن علامت بدهد.
اين مفهوم، به عنوان يک پديده ي سياسي و اجتماعي، نوازد عصر جديد است که با ظهور و شکل گيري دولت هاي مدرن ملي، ابتدا در اروپا پيدا شد و آنگاه در اواخر قرن نوزدهم به مشرق زمين و سرزمين هاي ديگر راه يافت.
به طور کلي، هويت ملي برآيند تمام تقديرهايي است که يک ملت را شکل داده اند و بر سه ستون اصلي استوار است: ستون پيوندهاي خاکي، ستون پيوندهاي خوني و ستون پيوندهاي فرهنگي. بنابراين، هويت ملي را مي توان از مباني و مبادي اصلي مفهوم « کشور - ملت ) دانست. سرزمين مشترک، منافع مشترک، حقوق و دولت مشترک و يک حس روان شناسي فردي و جمعي، از عناصر هويت ملي ( ملکي، 1385 ) و سازه هاي همبسته گري اند که ساختار بنيادين کشور - ملت را عينيت و مشروعيت مي بخشند.
نکته ي اساسي اين است که هويت ملي اصلي ترين حلقه ي ارتباطي بين هويت هاي خاص محلي و هويت هاي عام فراملي است. بر اين اساس هويت ملي بر فراز هويت محلي و قومي است. از اين رو، نه نافي آن است و نه در عرض آن قرار دارد. اصولاً مقوله ي هويت داراي سطوح گوناگوني است که به منزله يک طيف از هويت فردي آغاز شده و به هويت ملي مي انجامد. در ميان دو سوي اين طيف، سطوحي از هويت قرار دارند که هر کدام به نوبه ي خود نقشي در هويت بخشي به اجتماعات انساني ايفا مي نمايند. از جمله ي اين سطوح هويتي مي توان به هويت خانوادگي، هويت قبيله اي و هويت قومي اشاره کرد؛ اما نکته ي اساسي در زمينه ي نحوه ي تعامل و اثرگذاري و اثرپذيري سطوح هويت اين است که معمولاً سطوح جزئي تر هويت در طول سطوح کلان تر آن قرار دارند، نه در عرض آن. به عنوان مثال هويت قومي يک فرد نه تنها با هويت ملي وي تعارض ندارد، بلکه هويت قومي در درون هويت ملي معنا پيدا مي کند. اين اصل کلي در خصوص اقوام مختلف و هويت قومي مستقر در سرزمين ايران نيز صادق است، به گونه اي که تمايم قوميت ها در درجه ي اول خود را ايراني و در درجه ي دوم خود را متعلق به قوم و قبيله و زادبوم خويش مي دانند و همين امر يکي از عوامل عمده ي همبستگي اندام وار قوميت ها و اقليت ها در سرزمين يکپارچه ي ايران اسلامي بوده است ( خوشروزاده، 1386: 6 ).
ترديد نيست که عوامل مختلفي تشکيل دهنده ي هويت ملي ايرانيان است. به عبارت ديگر، هويت ملي بر مبناي غناي مفاهيم کاربردي خود، گستره ي وسيعي از نمادها و عناصر معنوي و مادي را شامل مي گردد اما عمده ترين عناصر و اصلي ترين گزاره هاي هويت ملي را مي توان در نمايه هاي اساسي زبان، نژاد، دين و مذهب، تاريخ مشترک، سرزمين مشترک، ميراث ها و نمادها و احساسات و علايق مشترک شناخت، به گونه اي که هر کدام از اين متغيرها به صورت ارگانيک و مبتني بر منطق هم تکميلي دو عنصر ( ايرانيت و اسلاميت ) از تأثير گذاري عمده اي بر شکل و محتواي هويت ايراني برخوردار بودند.
نکته اي که بايد در اينجا متذکر شد اين است که نبايد گروه هاي هويت طلب را با گروه هاي تجزيه طلب يکي بدانيم، چرا که اصلي ترين شاخصه ي انسان اجتماعي، هويت اوست که عبارت است از هويت فرهنگي، هويت ديني، هويت جغرافيايي، و غيره. هويت طلبي هيچ ارتباطي با مسائل سياسي چون تجزيه و الحاق و يا نزديک به زير يک پرچم جمع کردن يک ملت يا قوم ندارد. يک عرب هويت طلب مي تواند از فرهنگ و زبان، دين و موجوديت تباري خود حفظ و حراست نمايد، ولي عاشق کشور خودش باشد که در بسياري از اين موارد با پان عربيسم اشتباه گرفته مي شود ( نظري، 1384 ).
اشتراک در ساختار زبان
زبان را پايه و مايه ي فرهنگ، تاريخ ساز و مهم ترين وسيله ي انتقال تجربيات، دانش و بينش بشري و ظرف ذخيره سازي انديشه ي نسل هاي پيشين و فرهنگ نياکان دانسته اند. همچنين آن را عمده ترين ابزار يادگيري بشر در جريان کنش متقابل معرفي کرده و برخي آن را ابزار تفکر انسان دانسته اند.در دوران معاصر، سهم زبان در تکويت هويت جمعي انسان، مورد مطالعه و توجه جدي دانشمندان قرار گرفته، به طوري که نظريات مختلفي را شکل داده است. از عمده ترين ويژگي هاي زبان، تأثير آن در ايجاد همبستگي گروهي است، همچنين زبان را يکي از مؤلفه هاي سازنده ي شخصيت ملت شمرده اند. گرچه برخي سهم عمده ي زبان مشترک را در تشکيل، استقرار و تداوم حيات دولت - ملت هاي کنوني ناديده نگرفته اند، کساني مانند « هردر »، « مازيني »، « فردريک شومان » و ... زبان را در هويت بخشي سياسي داراي نقش اول تلقي مي کنند، ولي « هابز باوم » و « بارکر » براي آن نقش ثانوي قائل اند. با اين وجود همگان نقش زبان را در شکل گيري، ثبات و بيان تجربه ي جمعي و تکوين حافظه ي تاريخي ملت ها مورد تأکيد قرار داده اند؛ زيرا زبان تنها يک وسيله ي خنثي در روابط متقابل انسان ها نيست، بلکه از بار فرهنگي و سياسي بسزايي برخوردار است. ( رضايي، 1384: 99-100 ) به علاوه برخي از صاحب نظران، از زبان به عنوان محور و اساس شکل گيري فرهنگ ياد مي کنند و معتقدند تعلق به ترکيب خاص زباني و لهجه ها و گويش هاي محلي و حتي الفاظي که در ساختار زبان به کار مي رود، محدوده و دايره ي هويت را مشخص مي کند. از طرفي، زبان فارسي ( پارسي نوين ) همواره در ايران به صورت يک زبان رابط به کار رفته و از پيوستگي قومي جدا بوده است. به وجود آمدن اين زبان در جنوب ايران، رشدش در غرب ايران، و تکاملش به دست اديبان خراساني، خود بهترين نشانه از بي قوم بودم اين زبان است. چه بسا پادشاهاني که زبان مادري شان فارسي نبوده - که بر حسب قضا تقريباً " اکثر پادشاهان هزار سال اخير ايران را شامل مي شود - اما از فارسي براي ارتباط استفاده کرده اند. حتي « ايراني » ترين اين پادشاهان، آل بويه و آل زيار، هم خود ديلمي زبان بوده اند ( ثاقب فر، 1367 ).
در اين چارچوب، زبان به عنوان يک مؤلفه ي هويتي، همه ي اقوام از جمله قوم لر را با هويت ملي ايراني پيوند مي زند. زبان لري که در سراسر مناطق و استان ها و در محدوده ي جغرافيايي - فرهنگي قوم لر رايج است، جز پاره اي اختلاف آوايي و بياني و لفظي، که آن هم حاصل گذشت زمان و تأثير از مناطق هم جوار است مشکل ديگري نداشته و ريشه در زبان کهن ايراني دارد ( ايزدپناه، 1384: 88-89 ). به اين ترتيب زبان لري لرستان تفاوت هاي زيادي با لر بختياري و ديگر جاهاي لر زبان، به جز اندک موارد آن هم از نظر تلفظ برخي ضميرهاي شخصي و يا آوايي، ندارد ( ايزدپناه، 1381: 8 ). در همين رابطه بررسي هاي راولينسون که در سال 1844 ميلادي که در لرستان و بختياري انجام شده وي را به اين نتيجه رسانده که زبان لري مشتق از زبان پارسي باستان است ( راولينسون، 1364: 155 )، و بررسي زبان لري دژکوني ( از بالا گريوه لرستان ) که در بخش مطالعات خاور نزديک در دانشگاه هاروارد صورت گرفته نيز حکايت از پيوند نزديک اين زبان با زبان فارسي دارد ( امان اللهي بهاروند، 1379: 325 ). علاوه بر اين بررسي ساخت دستوري و واژگاني گويش لري بوير احمدي و فارسي، بيانگر اين واقعيت است که هر دو از پارسي ميانه ساساني منشعب شده اند؛ پارسي ميانه ساساني نيز به نوبه ي خود دنباله ي پارسي باستان بوده است ( مقيمي، 1363 ).
در نگاه بهاروند لرها قوم آريايي، پارسي زبان و ايراني الاصل اند که از نظر جسمي و فرهنگي کما بيش چون عيلاميان، کاستي ها، اعراب و ترکان آميخته اند ليکن توانسته اند اصالت خود را بيش از ديگر گروه هاي ايراني حفظ کنند ( دالوند، 1381: 167 ). بر اين اساس پس از استقرار پارسي ها، ايشان به همراه ايلاميان ( علاميان ) و کاستي ها، با فرهنگ هاي متفاوت در مناطق لرنشين زندگي مي کرده اند. ولي غلبه ي پارس ها بر ساير اين گروه ها باعث شد هويت ايلاميان ( عيلاميان) و کاستي ها دگرکوني يافته و هر سه قوم با هويت واحد پارسي ظاهر شوند. لذا به نظر مي رسد که تا پيش از استقرار اسلام در ايران، زبان پارسي ميانه ( پهلوي ساساني ) که از زبان پارسي باستان مشتق شده بود زبان اصلي بوده است. اما در قرون اوليه ي اسلامي تحولاتي صورت گرفت که سرانجام منجر به پيدايش هويت قومي جديد در بين شاخه اي از پارس ها شد که به عنوان لر شناخته شدند. يکي از مهم ترين عوامل در پيدايش لرها همانا انشعاب در زبان پارسي ميانه و پيدايش گويش هاي تازه اي چون فارسي، لري و ديگر گويش ها بوده است. به علاوه در همين زمان نام لر بر ساکنان زاگرس مياني گذاشته مي شود ( امان اللهي بهاروند، 1379: 326 ).
بنابراين زبان لري نه تنها گويشي از زبان کردي نيست بلکه زباني است مستقل که با زبان فارسي کنوني نزديکي تام دارد.
اين زبان نزديک ترين رابطه را با زبان فارسي دارد و هر دوي آن ها دنباله پارسي ميانه هستند. اين زبان حتي به حدي به زبان فارسي نزديک است که بعضي معتقدند لري در گذشته ي نه چندان دور، از زبان فارسي منشعب شده است ( دالوند، 1381: 168 )، مانند پرفسور تکستون؛ استاد زبان فارسي دانشگاه هاروارد، که معتقد است زبان لري در کمتر از هزار سال پيش از زبان فارسي جدا شده است ( رحمتي، 1384: 46 ).
دين و مذهب
دين و مذهب در تشخيص هويت از جايگاهي ويژه اي برخوردارند. دين يکي از مهم ترين منابع براي هويت و معنا بخشي است، چرا که به پرسش هاي بنيادين پاسخ مي دهد، به زندگي جهت مي دهد، روابط اجتماعي را تحکيم مي بخشد و وحدت اعتقادي ايجاد مي کند. در سرزمين هايي که اکثريت مردم داراي دين واحدي هستند، دين نقش وحدت بخش ملي را ايفا کرده و با توجه به قدرت و نفوذ معنوي خود ساير مؤلفه هاي هويتي را نيز تحت الشعاع خود قرار مي دهد. با ملاحظه ي ديدگاه شهيد مطهري و قرآن درباره ي عوامل سازنده مليت به اين نتيجه مي توان رسيد که از نظر وي براي يافتن مقوم اصلي مليتي و هويت ملي بايد بر عنصر مهم تر و اصلي تري چون دين و مذهب تکيه کرد ( قرباني، 1383: 80 ).اين طرز تلقي دقيقاً در بيان امام راحل (ره) و مقام معظم رهبري نيز قابل ملاحظه است. به عنوان نمونه مقام معظم رهبري خطاب به مردم اهواز مي فرمايند: « اتحاد همه ي قوميت هاي ايراني، همه ي برادران و خواهران، همه ي قشرها، همه ي لهجه ها، همه ي زبان ها، همه ي استان ها؛ وحدت بر محور افکار و رهنمودهاي انقلابي اسلام که به وسيله ي امام بزرگوار مطرح شد و پايه هاي اين حکومت و اين نظام را به وجود آورد و به فضل پروردگار از روز اول، روحانيت مبارز و انقلابي و مردمي، ذهن ها را با اين افکار آشنا کرد. » ( آيت الله خامنه اي 1375/12/18 ). علاوه بر اين افرادي چون رسول جعفريان، حميد احمدي، ثاقب فر و ... معتقدند دين اسلام در کشور ما نيز همين نقش برجسته را ايفا نموده و بالاتر از ساير مؤلفه هاي هويتي قرار گرفته است.
جعفريان ضمن اشاره به بستگي هاي جغرافيايي، نژادي، قومي و طايفه اي و فرهنگي و زباني در شکل دهي به هويت ملي به بستگي فکري، ديني، اخلاقي و اجتماعي نيز تأکيد مي کند و به دليل اهميت اين موضوع، آن را از بستگي فرهنگي جدا مي داند. به زغم وي در فرايند هويت سازي، دين نقش جدي تر و مهم تري دارد ( جعفريان، 1383: 226-228 ).
حميد احمدي هم با اشاره به تاريخ ايران، اسطوره هاي ايراني، جغرافياي ايران، ميراث فرهنگي، زبان فارسي و دين اسلام به عنوان عناصر هويت ملي، معتقد است ديني که در هر کشوري عموميت داشته و رايج است يکي از عناصر هويت ملي آن کشور محسوب مي گردد. وي معتقد است در آثار ادبي ايرانيان، چه قبل و بعد از شاهنامه، رگه هايي از هويت ديني يعني ارتباط معنوي انسان با ماوراء الطبيعه و با خداوند و پيامبران بسيار آشکار است. بنابراين دين يکي از عناصر اساسي هويت ما ايرانيان مي باشد ( احمدي، 1383: 194-197 ).
در اين خصوص ثاقب فر سه رکن بنيادي فرهنگ ملي و باستاني ايران، فرهنگ اسلامي و فرهنگ غربي را در شکل گيري فرهنگ و هويت ملي ايرانيان ذکر مي کند. او معتقد است اعتقادات و باورهاي هر کس و به طور کلي جهان بيني او بخش اصلي هويتش را شکل مي دهد و در جامعه نيز چنين است. و با توجه به نقش هاي اساسي دين در کشور ما، مهم ترين نقش در تعيين هويت ملي را دين ايفا مي کند ( ثاقب فر، 1383: 252-253 ).
در اين چارچوب قوم لر در درون هويت ديني کشور ايران جاي دارد، چرا که لرها مردمي مسلمان و به طور عمده تحت تأثير جاذبه هاي دين جان بخش اسلام قرار گرفته اند و به لحاظ طبيعت بيدار و روح لطيف و بي تکلفشان به مذهب تشيع اثني عشري گرويده و جايگاه خود را مأمن امامزاده ها و نوادگان امامان معصوم (ع) قرار داده اند و از گذشته تاکنون ضمن ابراز وفاداري به خاندان عصمت و طهارت، بقاع مقدسه و متبرکه آنان را ملجا، عشق، دعا و نيايش پروردگار نموده اند. البته قبل از تشرف به اسلام نيز هويت ديني لرها در چارچوب هويت جمعي ايرانيان بوده است. آثار باقي مانده از دوران باستان حکايت از دين داري آنان و پيروي از آيين زرتشت و نه بت پرستي و نظاير آن دارد. همان گونه که بلاذري روايت کرده، زماني که اعراب بر مهر گانکده و صيمره و ماسبذان يورش بردند، مردم آنجا که آيينشان زرتشت بود نخست تسليم شدند و پيمان بستند که جزيه بدهند و بر آيين خود باقي بمانند. سرانجام و با گذشته سده ها، آيين اسلام به تدريج در اين منطقه گسترش يافت و دين هاي ديگر فراموش شدند ( ايزدپناه، 1384: 141 ). به اين ترتيب پيروزي اعراب مسلمان بر ايران باعث گسترش دين اسلام در سرزمين هاي لرنشين شده و تأثير شگرفي بر فرهنگ لرها بر جاي گذاشت. لرها که تا آن زمان نيز افرادي مذهبي بوده و کيش زرتشتي داشتند، فرهنگ باستاني خويش را که وابسته به اين دين بود رها کردند. در حالي که زبان و بسياري از جنبه هاي فرهنگي قديم خود را زنده نگه داشتند و لذا آن عده از عرب هايي که به درون لرها آمدند به تدريج زبان و فرهنگ لري را پذيرفتند و لر شدند به گونه اي به استثناي يک گروه کوچک عرب زبان در منطقه ي رستم ممسني، هيچ گونه طائفه ي عرب زباني در بين لرها يافت نمي شود ( بهاروند، 1370: 32 ).
وحدت ديني و مذهبي قوم لر با ساير اقوام ايراني باعث گرديده تا باورها، ارزش ها، هنجارها و نمادهاي مشترکي داشته باشند و بر همين اساس رفتارهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي ايشان به ميزان زيادي در مشابهت با ساير مردم ايران شکل گيرد. باور به اصول دين و اعتقاد به امامت و ولايت فقيه، اعتقاد به غيبت و انتظار و ساير اصول ايمان اسلامي، از جمله مواردي هستند که پايه هاي هويت ديني - مذهبي قوم لر را تشکيل داده و پيوند دهنده آن با کل هويت ايراني است. اين گونه باورها تأثيري مستقيم در شکل دهي به ارزش هاي مردمان لر دارد و همين امر باعث شده تا روابط اجتماعي آن ها، نوع معاملات و داد و ستدها، قضاوت ها و داوري ها، زشتي ها و زيبايي ها و ساير رفتارهاي فرهنگي شان تحت تأثير اصول ايماني ناشي از مذهب تشيع قرار گيرد. بر همين اساس قوم لر مانند اکثريت ملت ايران دغدغه احياي ارزش هاي اسلامي و عشق به ائمه، الگوگيري از کربلا، جهان تا سر حد شهادت و پيروزي از مراجع تقليد را دارند. متناسب با اين ارزش ها، هنجارهايي مشابه با کليت هنجارهاي ايراني مانند: گراميداشت اعياد اسلامي، عزاداري سالار شهيدان (ع)، تکيه ي اساسي بر حرکت ويژه ي روزهاي وفات ائمه، نام گذاري فرزندان به نام بزرگان دين و ائمه ي اطهار (ع) در ميان آن ها تعميق يافته است. افزون بر اين، ارزش هاي موصوف در تمام تاروپود زندگي لرها ريشه دوانيده که همه نشانگر عمق تعصب و ارادت خاص اين مردم به تشيع و شعائر و آيين ها و دستورات آن است که در شکل بخشيدن به بعد ديني هويت ملي آنان اثر گذار بوده است.
نژاد
به اعتقاد اکثر صاحب نظران نژاد يکي از عناصر سازنده ي هويت محسوب مي شود که در چارچوب هويت ايراني نيز مي توان آن را مورد توجه قرار داد.هويت ايراني نيز ريشه در تکوين ايرانيان دارد، بدان معنا که عموماً افراد ايراني خود را از يک نژاد مي دانند. به عبارت ديگر بسياري از صاحب نظران، ايراني ها را داراي ماهيت و نژاد آريايي تشخيص داده اند. از همين رو، وقتي ايراني به عنوان صفت قوم به کار برده مي شود، بدان معنا است که ماهيت و جوهره ي اقوام در ايران، ايرانيت است و هر يک از اقوام ساکن ايران بخشي از فرهنگ ايران را شکل مي دهند. بر همين اساس واژه ي « ملت » اختصاص به ايران و ايراني دارد. دشمنان اين مرز و بوم با اغراض شوم اين گونه تبليغ مي کنند که سرزمين ايران متشکل از مليت هاي مختلف است. در حالي که شواهدي تاريخي و ژنتيکي خلاف آن را نشان مي دهد. اصولاً واژه ي Nation به معناي ملت، از واژه ي لاتين Natus به معناي تولد گرفته شده است. به اين معنا که ملت به خاستگاه، ريشه ها و به طور کلي به تبار مشترکي دلالت دارد، به گونه اي که اين تبار، از جمعي پراکنده، کالبدي واحد پديد مي آورد.
بنابر اسناد و مدارک تاريخي خاستگاه و تبار آحاد ملت ايران، آريايي مي باشد و نام ايران نيز يعني سرزمين آريايي ها. شکل گيري هويت ايراني به عنوان يک انگاره ي سياسي و مذهبي به اواسط دوره ي ساسانيان و پادشاهي اردشير بر مي گردد. اما تکامل اين مفهوم يک روند طولاني تاريخي دارد. علاوه بر اين در برسي هاي ژنتيکي اقوام ايراني اثبات شده است که ريشه ي ژنتيکي آن ها آريايي است. پس هويت ايراني شامل مليت و قوميتي است که به نژاد آريايي باز مي گردد. استاد شهريار شاعر ملي ايران زمين به خوبي اين هويت ايراني را به تصوير کشيده است:
تو همان مهد زرتشتي و فرزندان تو
پور ايرانند و پاک آيين نژاد آريان
اختلاف لهجه مليت نزايد بهر کس
ملتي با يک زبان کمتر به ياد آرد زمان
مادر ايران ندارد چون تو فرزند دلير
روز سختي چشم اميد از تو دارد همچنان
( کاظمي 1385: 49 ).
در همين چارچوب لرها قومي ايراني، از شعبه پارس ها مي باشند. برخي از مورخان اسلامي در قرون پيشين درباره منشأ لرها اظهار نظر کرده اند و بعضي از اروپاييان نيز از قرن نوزدهم و بيستم مطالبي در اين زمينه نوشته اند. « لرد کرزن » درباره ي منشأ قومي لرها مي نويسد: « اکثريت نويسندگان بر اين قول هستند که لرها از اصل و تبار آريايي و بنابراين ايراني هستند و پيش از ورود تازيان و ترک ها و تاتارها در اين سرزمين بوده اند. » وي همچنين به نقل از راولينسن مي نويسد: « زبان آن ها از فارسي قديم گرفته شده است که با پهلوي زبان ساساني تجانس ولي از جهاتي با آن تفاوت دارد حال که مي توانيم به احتمال قوي قبول کنيم که ايشان بازماندگان نسل ونژادي ممتازند، پس احتياجي به اين گفتار نيست که بعضي از نويسندگان اصل آن ها را از ناحيه باکتريا ( بلخ ) پنداشته اند و همين قدر کافي است که اعتراف کنيم آن ها از نسل و نسب ايراني هستند و از قرن ها پيش در نواحي کوهستاني خويش زيسته اند » ( کرزن، 329: 1350 ). بررسي هاي خصوصيات جسماني لرها هم که به وسيله ي افراد مختلف از جمله دانيلو، ريپلي و هنري فيلد انجام شده حکايت از آن دارد که لرها قومي ايراني الاصل هستند. دانيلو با توجه به مذهب و خصوصيات جسماني لرها معتقد است که لرها خالص ترين قبايل ايراني مي باشند. ريپلي نيز بر اين باور است که لرها از نوع ايراني خالص هستند ( فيلد، 1343: 800 ).
تاريخ مشترک
بعد تاريخي هويت ملي عبارت است از آگاهي مشترک افراد يک جامعه، از گذشته ي تاريخي و احساس دلبستگي به آن. احساس هويت تاريخي و هم تاريخ پنداري پيوند دهنده ي نسل هاي مختلف به يکديگر است که مانع جدا شدن يک نسل از تاريخش مي شود. زيرا هر جامعه اي با هويت تاريخي خود تعريف و ترسيم مي گردد. در اين راستا نيز تاريخ مشترک عامل ديگري است که موجب پيوند قوميت هاي ايراني در مقاطع مختلف شده است. گروه هاي قومي ايران همگي داراي تاريخ طولاني سکونت در ايران و برخوردار از حافظه، پيشينه و خاطره هاي مشترک تاريخي بوده اند.همين امر سبب شده است که اقوام و قوميت ها در ايران، ايراني بودن را بالاتر از هويت قومي خود قرار داده و با در نظر گرفتن هويت قومي در طول هويت ايراني خود، همواره به ايراني بودن خويش ببالند. در طول تاريخ ايران، در موارد لزوم همه ي اين اقوام در راستاي حفاظت و صيانت از استقلال و تماميت ارضي کشور دست به مبارزه ي بي امان عليه متجاوزان و اشغالگران زده اند.
وب فيشر در کتابش تحت عنوان تاريخ ايران کمبريج ذيل عنوان شخصيت ايراني مي گويد برخي از مناطق جهان به سبب وابسته بودن به انگاره ي فرهنگي خاص از ديگر مناطق جهان متمايز مي شوند. اين مناطق به سبب دارا بودن خصايل متمايز و پرتوان چنان موجوديت خاصي پيدا مي کنند که مي توانند در طي قرون متمادي به حيات خود ادامه دهند و در ميان ملل جهان به سهولت قابل شناسايي باشند. وي به عنوان نمونه از چين و مصر و فرانسه ياد مي کند که هر کدام نه تنها سرزمين مردمان با همبستگي تاريخي خاص و با تشخص فرهنگي معين هستند بلکه به خاطر توان فرهنگي خويش بر جوامع و فرهنگ هاي ديگر نيز تأثير مي گذارند. فيشر در نتيجه گيري اين فصل مي گويد: ايران يکي از کشورهايي است که به سبب دارا بودن خصايل فرهنگي و تاريخي و جغرافيايي خاص در زمره ي ملل ياد شده قرار مي گيرد. ايران همواره داراي فرهنگ و سنن تاريخي مشخص بوده است که در سرزمين معيني به نام ايران زمين در قرون متمادي به موجوديت متمايز خود ادامه داده است. از اين رو نمي توان ايران را جزء کوچک تري از يک واحد بزرگ فرهنگي به شمار آورد؛ بلکه بايد به عنوان واحد هم بسته اي در نظر آورد که نه تنها همواره داراي نهادهاي فرهنگي و تاريخي خاص خويش بوده است بلکه در فرهنگ هاي ديگر نيز تأثير گذارده است ( اشرف، 1383: 134 ).
همان طور که ملاحظه شد بخشي از حافظه تاريخي ايراني ريشه در اسطوره هايي دارد که از هزاران سال پيش نياکان ما آن ها را خلق کردند و استمرار بخشيده اند و داستان هاي حماسي درباره ي شاهان و پهلوانان آرماني ايرانيان چون کيخسرو و گرشاسب و آرش و رستم، در تاريخ ايران پشتوانه هاي فکري و معنوي نيرومندي بود که همبستگي ملي را سخت تقويت مي کرد. از سپيده دم تاريخ تاکنون به رغم آنکه ايران بارها در معرض هجوم دشمنان خود بوده، و گاه شکست هاي وحشتناکي را متحمل شده و سرتاسر کشور به دست بيگانگان افتاده، ولي ايرانيان هيچ گاه هويت خود را فراموش نکردند و در سخت ترين روزگاران که گمان مي رفت همه چيز نابود شده، حلقه هاي مرئي و نامرئي هويت ملي چنان آنان را با يکديگر پيوند مي داد که مي توانستند ققنوس وار از ميان تلي از خاکستر دگربار سر برآورند.
بر همين اساس لرها در ضمن زيستن در کنار ساير اقوام، صاحب ميراث مشترک تاريخي شده و در کنار هم با دشمنان خود جنگيده اند و رنج ها، دردها، شادي ها و خاطرات مشترکي دارند. بدون شک ظهور اسطوره ها، اشعار محلي و حماسي، آداب و رسوم و سنت هاي مردم مناطق لرنشين متأثر از جنگ ها و مبارزات آنان عليه سپاه اسکندر مقدوني در زمان سلسله ي هخامنشي تا حضور حماسي گسترده ي مردم لر در دفاع از ميهن اسلامي در جنگ هشت ساله عليه کشورمان بوده است.
بومي بودن و تعلق به سرزمين
يکي از ويژگي هاي اقوام ايراني بومي بودن و تعلق آن ها به سرزمين ايران و دفاع از آن است. اگر چه ايران اسلامي از جمله کشورهايي است که از تنوع قومي در ساختار جمعيتي خود برخوردار است، اما بايد توجه کرد که اين ويژگي در مقايسه با اغلب کشورهاي پلي اتنيک، همانند کانادا و امريکا که قوميت در آن ها محصول مهاجرت اقوام مختلف است، تفاوت فاحشي دارد. چون ايران جزو معدود کشورهايي است که اقوام مختلف، همگي بومي اين سرزمين اند و ذاتاً به ايران و سرزمين خود دلبستگي و تعلق خاطر دارند. در همين راستا قابل تأکيد است که مرزهاي طبيعي ايران شامل فلات ايران مي باشد.با وجود گستردگي مرزهاي ايران در گذشته نسبت به امروز، محل اسکان قوم لر از گذشته در همين سرزمين فعلي بوده است. کاسي ها که پدران لرهاي امروزي مي باشند بيش از پنج سده بر بابل حکومت کردند. مرز شمالي کاسي ها « آکاسيا » يا همدان و مرز جنوبي آنها، سرزمين عيلام بود. نقاشي هاي به جاي مانده در غارهاي ميرملاس و هميو و يا ترکيب دو فلز و ساختن افزار و تنديس هاي مفرغي به وسيله ي کاسي ها و تنوع و وسعت تخيل در آفرينش آنها، لرستان را به نخستين گهواره ي پرورش و پيدايش هنر مفرغ سازي تبديل نموده که نمونه هايي از آثار آن دوره، امروزه در موزه هاي بزرگ جهان نگهداري مي شود ( ايزدپناه، 1384: 2 ). مک بورني که در سال 1349 شمسي از اين غارها بازديد کرده در گزارش خود ضمن جامع و کم نظير خواندن اين نقش ها، آن ها را شبيه نقش هاي کشف شده در شرق اسپانيا و مربوط به دوره ي پيش از تاريخ معرفي مي کند ( همان: 41-42 ).
فرانک هول نيز معتقد است و شاهد باستاني بيانگر آن است که متاطق لرنشين ده ها هزار سال پيش از ورود لرها مسکون بوده و اقوام گوناگوني در آن به سر برده اند. حفاري هاي صورت گرفته در لرستان حکايت از وجود انسان هاي، ماقبل تاريخ دارد که سابقه ي برخي از آن ها به چهل هزار سال مي رسد ( بهاروند، 1370: 24 ). به اين ترتيب لرستان تکامل فرهنگي را از دوره ي پارينه سنگي، ميانه سنگي، نوسنگي و شهرنشيني طي کرده و از نظر باستان شناسي يکي از مراکز مهم دنياست که ساکنانش نقش زيادي در پيدايش تمدن و زندگي شهرنشيني داشته اند. چنانکه ايلاميان ( عيلاميان ) ساکنان باستاني استان هاي لرستان پشتکوه ( ايلام )، خوزستان، بختياري، کهگيلويه و بوير احمد و بخشي از فارس داراي تمدن درخشاني بوده اند که سابقه اش به پنج هزار سال مي رسد ( همان: 25 ). به نظر پرفسور يونگ از باستان شناساني که مدت ها در جنوب غربي ايران کار کرده است، ايرانيان در حدود 800 سال قبل از ميلاد به لرستان وارد شده اند. همچنين « و. گيرشمن » نيز معتقد است پارسيان ابتدا در نزديکي درياچه ي اروميه مستقر شدند و سپس در حدود 700 قبل از ميلاد به منطقه بختياري مهاجرت کردند و تحت قيادت هخامنشي حکومت کوچک خود را که مقدر بود بزرگ شود، تأسيس کردند و نام خويش را بر آن نهادند ( همان: 29-30 ).
بنابراين قوم لر به عنوان يکي از قديمي ترين ساکنان سرزمين ايران، نقش قابل توجهي در شکل گيري فرهنگ و تمدن ايراني داشته است. با تتبع در آثار مکتوب تاريخي مي توان تعلق سرزميني لرها را به هنگام شکل گيري سلسله هاي پادشاهي قبل و بعد از اسلام و در هنگام به قدرت رسيدن آنان ملاحظه کرد. همين عنصر بومي بودن باعث شده که مردم اين منطقه که در طي ادوار تاريخي با نام نژاد لر، به عنوان شاخه اي از نژاد گسترده ي آريايي معروفيت داشته اند، همواره در شکل دهي سرنوشت سياسي و اجتماعي ايران دخالت داشته باشند.
منبع مقاله :
يوسفي، جعفر؛ (1389)، قوم لر، تهران: اميرکبير، چاپ اول