نويسنده: جعفر يوسفي
فرهنگ قوم لر از سه سرچشمه ي پربار فرهنگي يعني فرهنگ انسان ساز اسلام، فرهنگ چند هزار ساله ي آريايي و فرهنگ بومي منطقه بهره برده و از سه پشتوانه ي اساسي يعني زندگي عشايري، زندگي روستايي و زندگي شهرنشيني سرشار از آداب و رسوم و باورهاي نامکتوب و نامدون گرديده است. اين فرهنگ، دايرة المعارف اصيل و پاکي از خرده فرهنگ هاي ايراني و اسلامي است که با ترتيبي زيبا و دلفريب اين عناصر در کنار هم قرار گرفته اند. فرهنگ اسلامي و ملي به عنوان دو پايه ي اساسي هويت ملي ايرانيان را مي توان در آداب و رسوم، قصه ها، ترانه ها، شعر و ادب، هنر و معماري و ... قوم لر مشاهده کرد.
ترانه هاي قومي
موسيقي به لحظه با لحظه زندگي اقوام ايراني گره خورده است و فرهنگ لر نيز از اين قاعده مستثنا نيست. پيشينيه ي موسيقي در سرزمين کهن لرستان به هزاران سال قبل و به تمدن هاي کهني چون کاسيان باز مي گردد. آثار باستاني به جامانده در اين منطقه مانند سفالينه هاي مربوط به هزاره ي چهارم قبل از ميلاد و نيز ابزار و ادوات مفرغين و ... انسان هايي را در حال رقص و پاي کوبي نشان داده اند ( صديقي ). مرز و محدوده ي موسيقي لري همان مرز جغرافيايي فرهنگي قوم لر است. يعني لرستان پيشکوه و پشتکوه و بختياري و بوير احمد و کهگيلويه ( ايزدپناه، 1384: 176 ).زندگي مردم لر از تولد تا مرگ سرشار از موسيقي است. از مراسم انتخاب نام نوزاد، تا لالايي هايي که مادران براي کودکانشان مي خوانند. اين موسيقي که نغمه هاي لري و لکي را در خود جاي داده است، سرشار از خصايل انساني و عاطفي است. اين ويژگي حتي در ترانه هاي حماسي و رزمي نيز نهفته است. آنجا که جنگ و برادرکشي را نهي و با وصف صحنه، هشدار مي دهد آنکه بر زمين افتاده نه دشمن که برادر و هم طايفه اي و از تبار توست. اين نغمه ها و نواها در انتقال احساس و يا ايجاد انگيزه به صورت روايي و آييني اثربخش است ( همان: 175 ).
در موسيقي لري آنچه قابل توجه است اشتراکات ملي در کنار تفاوت هاي محلي است. همگني در محتوا، اشتراک در ريشه زباني و همساني در دستگاه هاي آن با موسيقي ملي باعث تأثير و تأثري شده که اين دو در طول تاريخ بر يکديگر داشته اند که موجب غناي موسيقي ايراني گرديده است ( صديقي ). يکي ديگر از همگني هايي که ميان موسيقي اين منطقه با ساير نقاط کشور مي توان يافت مربوط به سازها و ادوات موسيقي مي شود. اين سازها عموماً عبارتند از: کمانچه، سرنا، دهل و تنبور که همگي از سازهاي کهن ايراني هستند.
کمانچه سازي هنري است که از قرن سوم هجري مي توان نشان آن را يافت. مسعود سعد سلمان در شعري سازهاي زمان خود را اين چنين آورده است:
ز نزهت و طرب و عز و شادکامي و لهو
ز چنگ و بربط و ناي و کمانچه و بگماز
علاوه بر اين همان گونه که در عالم آراي عباسي نيز آمده است در زمان صفويه اين ساز رايج بوده و کمانچه نوازان زبردستي هم در اين دوره مطرح بوده اند.
سرنا که سازي بادي و دهل که سازي کوبه اي است نيز از ديگر سازهاي قديمي ايراني هستند. سرنا با نواختن ضرب هاي دهل همراه بوده است. مولانا نيز در مثنوي به سرنا و طنين دهل اشاره کرده است. سرنا در زمان صفويه هم مورد علاقه بوده و شاهزادگان به نقل از عالم آراي صفوي مشتاق آموختن آن بوده اند.
تنبور يا طنبور نيز از ديگر سازهاي کهن و شايد باستاني ايراني است که بسياري از اقوام ايراني با آن اشنا و همدم بوده اند و هنوز هم از نواي آن بهره مي برند. اين ساز در لري « تميره ي » گفته مي شود ( ايزدپناه، 1384: 176-184 ).
از لحاظ کاربردي، موسيقي لري را مي توان به موسيقي هاي کار، کوچ، مذهبي، سوگواري، رقص، لالايي، حماسي و عاشقانه تقسيم بندي کرد. ترانه هاي کار، مانند ساير نقاط کشورمان که با فعاليت هاي کشاورزي، دامداري و ... سروکار دارند در اين خطه نيز وجود دارد که به لحاظ جهت گيري محتوايي، اشتراکات ماهوي دارند و تفاوت آن را مي توان در نوع گويش و نوع فعاليت مشاهده کرد. اين ترانه ها بدون ساز و در صورت امکان، گروهي اجرا مي شوند که علاوه بر کاهش سختي کار، روحيه ي جمعي را نيز بالا مي برند. اين ترانه ها از جمله در هنگام خرمن کوبي، لايروبي جوي ها، برنج کوبي، حصير بافي، مشک زني، پشم چيني و شيردوشي خوانده مي شوند. در گذشته نيز ايل ها در هنگام کوچ، موسيقي هاي خاصي اجرا مي کردند که در کوچ هاي بهاري و پاييزي متفاوت بوده و غالباً همراه ساز ( سرنا ) و دهل اجرا مي شده است. در مناطق لرنشيني که در همسايگي فرهنگ کردي هستند موسيقي « يارساني » را مي توان شنيد. اين موسيقي، نواهاي « مذهبي » خاصي است که اشعار آن به « کلام » معروف است و با همراهي تنبور خوانده مي شود. برخي از موسيقي ها نيز با مناسبت ها همراه مي گردد. از جمله يکي از شيوه هاي اطلاع رساني در مراسم سوگواري، نواختن « سحري » با سرنا و دهل بوده است. مويه ها، مجموعه موسيقي هايي هستند که در مراسم سوگواري اجرا مي شوند که مضامين آن ها در وصف صفات متوفا و پند و اندرز است و نسبت به سن و جايگاه متوفا تغيير مي کنند. جشن ها و عروسي ها با موسيقي و رقص همراهند. رقص ها در لرستان عموماً چهره ي آييني و فرهنگي به خود گرفته اند و همواره با حضور مردان و زنان لر صورت گرفته است که شامل انواع گوناگوني مي شود. رقص ها موسيقي خاص خود را دارند چنان که هر رقص، موسيقي اي با نام خود نيز دارد، مانند « سنگين سما »، « دوپا »، « سه پا »، « شانه شکي »، « اشکاري »، « چو بازي » و « سوارونه » که هر يک هم نام نوعي رقص است و هم نام موسيقي خاص آن رقص. مادران لر با لالايي ها، داستان هاي دلاوري ها و غم ها را به کودکانشان مي آموزند. در موسيقي لالايي به لحاظ محتوايي زنجيره هويت ملي را مي توان مشاهده کرد. لالايي هاي مذهبي مانند « امام هشتم پشت پناهت شاه چراغ پشت پناهت » که جنبه نوجه سرايي دارد در حقيقت نوحه هايي براي امامان يا نواده هاي معصومين بود که تمامي فرزندان خانواده هاي ايراني آن را شنيده اند. نمونه ديگر از اين دست را مي توان در لالايي لکي يا لري ساير نقاط ملاحظه کرد که بيانگر اعتقادات مادر ( شيعه ي پيرو حضرت علي (ع) ) و همچنين توصيف کننده ي جغرافياي زيست اوست؛ جغرافيايي که کوه و جنگل بلوط، نماد آن است.
عاشقانه ها، که در فرهنگ ملي جايگاه خاصي دارند، نيز در موسيقي لري بسيارند. از جمله « دم خير » « کشکله شيرازي » « کوش طلا »، « گنم خر » ، « اَي اَي »، « کيودار »، « کلنجه زرد »، « ماله ژير »، « بزران بزران »، « شيرين و شاميرزا »، « هاريلو »، « بينا بينا »، « صنم گل » و « سيت بيارم » تعدادي از عاشقانه هاي لري هستند که برخي از آن ها داستان هايي نيز به همراه دارند.
مقام هاي موسيقي حماسي لرستان به دو بخش موسيقي سازي حماسي و موسيقي کلامي حماسي قابل بخش مي باشد. موسيقي سازي حماسي شامل مقام هاي آهنگين رزمي است که به منظور تهييج جنگاوران در رزمگاه هاي نبرد ساخته شده است. مقام هاي موسيقي حماسي لري نيز توأم با اجراي حرکات موزون نمايشي با چوبدستي و يا با تفنگ و شمشير است. از مشهورترين اين مقام ها که در گوشه و کنار اين مرز و بوم نواخته مي شود مي توان به « شاره را »، « جنگه را »، « سوارهر »، « نقارا »، « تنسياباز »، « شمشير بازي » ( رقص شمشير ) و « چوباري » ( رقص چوب ) اشاره کرد.
در موسيقي کلامي حماسي، بخش زيادي از مقام ها از شاهنامه ي فردوسي اخذ گرديده است که گاه به گويش لکي يا لري ساير مناطق و گاه به زبان فارسي اجرا مي شود. در واقع « شه نومه خوني »، خواندن اشعار شاهنامه ي فردوسي است که در بسياري از مناطق لرنشين رايج بوده است. شيرين و خسرو نظامي نيز از ديگر اشعار کلاسيم ايراني است که در کنار شاهنامه در موسيقي لري به آن توجهي خاص شده است. خواندن اشعار اين منظومه با نام « شيرين و خسرو » مرسوم بوده است. نظامي خواني يکي از شيوه ها و مقام هاي موسيقي لري است که در آن اشعار نظامي گنجوي به ويژه داستان شيرين و خسرو ( به هر دو زبان فارسي و لري ) با همراهي کمانچه در گوشه « شکسته » دستگاه ماهور اجرا مي گردد، و از فاصله چهارم زير تونيک دستگاه ماهور به طرف بالاي صداي انساني استفاده مي شود، به همين دليل خواننده بايد از آمادگي و قدرت کلامي و آوازي لازم براي اجراي آن برخوردار باشد. در مجلس نظامي خواني همان گونه که اشاره شد گفتگوي شيرين و خسرو را بيشتر مي خوانند.
در ايام دور علاوه بر نظامي خواني، نغمه هاي ديگري چون « داراخوني »، « مرشد خوني » و همچنين « شه نومه خوني » هم در لرستان رايج بود. اجراي اين موسيقي لري علاوه بر عشاير لرستان در بين طوايف بختياري هم مرز با لرستان نيز با همين نام نظامي خواني معمول مي باشد.
قسمت اعظم ترانه هاي قوم لر ( به ويژه در منطقه ي لرستان ) در دستگاه ماهور ساخته اند. اين ساخته ها با حس سلحشوري و روحيه ي حماسي مردمان اين مناطق منطبق است. روحيه ي سلحشوري و سختي زندگي و مبارزاتي که قوم لر در طول تاريخ خود داشته در اشعار و ترانه هاي اين قوم آشکار است. بخشي از اين مقام ها نيز سرودهاي حماسي است که شرح وقايع نبرد عشاير بوده و در رثاي جنگاوران اين نبردها سروده شده اند، از مشهورترين اين سرودها مي توان به « دايه دايه »، « دي باوو »، « مرشي خو »، « جنگ سرو »، « کرمي »، « ظفر سلطاني »، « عليرضا خاني »، « کوه شيشه »، و « شه مرادخان » اشاره کرد. اما پرآوازه ترين سرود حماسي لري « دايه دايه » است که مرزهاي لرستان را در نورديده و بيشتر مردم کشور با اين سرود حماسي لري آشنا هستند ( صديقي ). به اين ترتيب دايه دايه، آهنگ و اشعاري فراتر از حماسه هاي قبيله اي دارد تا آنجا که مي توان آن را حماسه اي ايراني به حساب آورد. اگر چه مشکلات و ناامني هاي داخلي و راهزني ها به وسيله ي دسته هايي از طوايف در لرستان انجام مي شد که متأسفانه موجب بدنامي همگان شده بود ولي برابر اسناد تاريخي لرها در برابر هجوم بيگانگاني همچون اسکندر، مغولان، عثماني ها، افغانان و ... سخت پايداري کرده اند که در برخي از قصه هاي بومي نشان آن ها باقي است. از جمله همزمان با جنگ اول جهاني بين سال هاي 1916-1918 برابر با 1295-1297 شمسي روس ها که متحد انگليس بودند وارد ايران شده و تا بروجرد و بخش هايي در باختر ايران پيش آمدند. گفته مي شود روزي يک افسر روس در بروجرد قصد بي حرمتي نسبت به خانمي ايراني را داشته که با مقاومت اهالي موفق نمي شود. لذا سران ايل ها و طوايف پيشکوه و پشتکوه با هم هم پيمان شده و با درگيري هاي شديد موفق مي شوند آن ها را تا قزوين عقب برانند. در اين رزم طوايفي از بالا گريوه، بيرانوند و سکوند هم شرکت داشته اند. دو تن از نوازندگان هنرمند و پر احساس به نام هاي علي و نظرعلي از طايفه ي حيدري تحت تأثير اين اقدام به ساختن آهنگي پرشور اقدام مي کنند که به دايه دايه مشهور مي گردد. اين ترانه سال ها پيش که بر سر زبان ها افتاد، اما در شکل و اجراي جديد آن در فاصله ي هر دو بين در وصف جنگ يک يا دو بيت از منظومه خسرو و شيرين نظامي را در مقامي به همان نام خواندند. بر اثر تلفيق دو مضمون عاشقانه هاي نظامي و ترانه ي ضربي حماسي، دايه دايه داراي شور و شکوهي جاودانه گرديد ( ايزدپناه، 1384: 215-216 ).
شعر
علاقه ي فراوان لرها به متون کهن ادب پارسي، چون شاهنامه، خمسه نظامي و مثنوي بيانگر يکي ديگر از نمادهاي امتزاج هويت ملي با قوم لر است. لرها براي کتاب با ارزشي چون شاهنامه حکيم فردوسي که مورد احترام و علاقه همه ي مردم اين مرز و بوم است اعتبار و احترامي در حد يک کتاب مقدس قائلند و بخش زيادي از ابيات آن را حفظ هستند. ويژگي هايي از اين دست ياعث شده که شعراي زيادي در اين خطه پرورش يابند که در بسياري از اشعارشان از اين مفاخر ملي الگو بگيرند. بر همين اساس روح ميهن دوستي و سلحشوري در قالب حماسي در سروده ها و ترانه ها موج مي زند. شعر لري شامل انواع سروده هاي آهنگين، بلال بلال - دايني - سرو - شروه - گو کرو - يار يار - پي کلي يا سر کلي مي باشد.البته بايد توجه داشت در قلمرو فرهنگي لرها دو زبان لري و لکي وجود دارد که لکي زبانان را لک و لري زبانان را لر مي گويند. هرچند در مجموع واژه ي لر اطلاق به هر دو گروه است. زبان لکي شاخه اي از پهلوي است و از قديم زبان شعر بوده است و لذا سرايندگان بومي بيشتر به لکي شعر سروده اند ( ايزد پناه، 1384: 185 ).
منبع مقاله :
يوسفي، جعفر؛ (1389)، قوم لر، تهران: اميرکبير، چاپ اول