تاريخ عرب هاي ايران

تحولات و فرايندهاي درازمدت تاريخي در شکل دادن به احساس عميق دلبستگي و تعلق به يک کشور مؤثر است. خاطرات، رخدادها، حوادث، شخصيت ها و فراز و نشيب هاي تاريخي در شکل دادن به انگاره هاي جمعي بسيار مؤثر
چهارشنبه، 9 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ عرب هاي ايران
 تاريخ عرب هاي ايران

 

نويسنده: سيامک باقري چوکامي




 

 

تحولات و فرايندهاي درازمدت تاريخي در شکل دادن به احساس عميق دلبستگي و تعلق به يک کشور مؤثر است. خاطرات، رخدادها، حوادث، شخصيت ها و فراز و نشيب هاي تاريخي در شکل دادن به انگاره هاي جمعي بسيار مؤثر هستند. در واقع بُعد تاريخي هويت ملي عبارت است از آگاهي مشترک افراد يک جامعه از گذشته ي تاريخي و احساس دلبستگي به آن. در واقع احساس هويت تاريخي و هم تاريخ پنداري، پيونددهنده ي نسل هاي مختلف به يکديگر است که مانع جدا شدن يک نسل از تاريخش مي شود، زيرا هر جامعه اي با هويت تاريخي خود تعريف و ترميم مي شود. هويت تاريخي را مي توان آگاهي و دانش نسبت به پيشينه ي تاريخي و احساس تعلق خاطر و دلبستگي بدان دانست.
اگر ميراث تاريخي مشترک؛ يعني داستان ها، افسانه ها، اساطير، حماسه ها، سنن و، خاطرات خوش و ناخوش و احساسات و علايق عاطفي مشترک و توجه مستمر به آن ميراث و سنن و اساطير وجود داشته باشد، هويت ملي برتر از هويت هاي قومي چندگانه خواهد بود وحدت ملي با وجود چند قوميت تحکيم خواهد يافت. حضور طولاني عرب هاي مهاجر در ايران و انتخاب ايران به عنوان موطن خود در گذشته ي نسبتاً دور و پشت سر گذراندن فراز و نشيب هاي مختلف باعث شد تا تاريخ مشترکي را با ساير اقوام ايراني داشته باشند و از اين رهگذر مانند ساير هم وطنان آذري، بلوچ، لر، کرد و ترکمن به ايراني بودن خود افتخار کرده و براي دفاع از آن جان و مال خود را فدا نمايند.
با وجودي که سلسله هاي مختلف و متعددي در درازاي تاريخ ايران روي کار آمدند و هريک سياست هاي خاص خود را در اداره ي کشور و نحوه ي برخورد با اقوام اين سرزمين داشته اند، اما با همه ي خوبي و بدي ها، اقوام ايراني از جمله هم وطنان عرب هيچ گاه حاضر به از دست دادن هويت ملي و ايراني خود نشدند.

دوره ي قبل از اسلام

استان خوزستان که اکنون مکان اصلي زندگي هم وطنان عرب ايران است، يکي از کهن ترين مناطق فرهنگي فلات ايران را تشکيل داده و از هزاره ي قبل از ميلاد پيوسته مسکوني بوده است. آثار به جاي مانده از تمدن هخامنشيان و نيز آثار تمدني به جاي مانده از عصر ساساني به عنوان بخش عمده اي از جلوه هاي عظمت ميراث فرهنگي ايران زمين در خوزستان، خود نشان آشکاري از پويايي گذشته ي فرهنگي اين استان است. بقاياي اين آثار را هنوز مي توان به خوبي در شهرهاي چون شوشتر، دزفول، رامهرمز و... مشاهده کرد. اگرچه با توجه به شواهد تاريخي، احتمالاً اولين طوايف عرب در قرن هاي اول، دوم و سوم ميلادي و در عهد اشکانيان به خوزستان مهاجرت کردند ( کسروي، 1335، 31 )، با اين حال در اين دوره وجود مراکز علمي و فرهنگي همچون دانشگاه جندي شاپور در اين استان، دال بر اهميت و رونق اين خطه ي ارزشمند مي باشد که استادان بزرگ، دانش پزشکي را از يونان، مصر، هند و روم گرد هم آورده بودند. اين دانشگاه طب که به دستور شاپور اول (241-271م.) بنيان نهاده شد، توسط شاپور دوم ( ذوالاکتاف ) مرمت و بازسازي شد و در زمان انوشيروان تکميل و توسعه يافت.
در اين دوره علم و صنعت در ايران چنان پيشرفت درخشاني داشت که هيچ يک از دوره هاي پيشين با آن قابل مقايسه نبود. علاوه بر آن ساسانيان به عمران و آبادي کشور و ساختن شهرها علاقه ي زياد نشان مي دادند که آثار بسياري از آنان به ويژه از زمان شاپور اول (241-271م.) در خوزستان باقي مانده است. همچنين در اين زمان به دستور انوشيروان (531-579 م.) گياه نيشکر از سرزمين وارد ايران شد و پس از کشت در شهرهاي جندي شاپور در کارخانه ي اين شهر نيز از آن شکر استخراج گرديد در دوره ي ساساني حکومت ملوک الطوايفي دوره اشکانيان به حکومتي متمرکز تبديل شد و خوزستان نيز جزئي از حکومت مرکزي گرديد و در کتيبه هاي به جاي مانده از شاهان ساساني از اين استان به عنوان سومين استان کشور ياد شده است.

بعد از سلام

در دوره ي پس از اسلام مهاجرت جديدي از سوي عرب ها به سرزمين ايران در ناحيه ي خوزستان و ساير مناطق آغاز گرديد. در عين حال، شکوفايي اقتصادي و فرهنگي خوزستانِ دوره ي ساساني با فتوحات اسلامي متوقف نشد. در اين دوره پروژه هاي عظيم آبياري که ساسانيان پايه گذار آن بودند، باعث شد تا کشاورزي همچنان رونق داشته باشد و در اين زمان کشت نيشکر که از دوره ي ساسانيان به خوزستان آورده شده بود، همچنان ادامه يافته و شکر به صورت محصول اصلي صادرات درآمد و اين استان در زمينه ي کشت نيشکر مقام انحصاري را در جهان اسلام به دست آورد. چندي بعد نيز پرورش کرم ابريشم به خوزستان راه يافت، صنايع دستي رونق پيدا کرد و به ويژه منسوجات به مقدار زياد و تا نقاط دوردست صادر شد، به طوري که پوشش کعبه غالباً در خوزستان بافته مي شد. همچنين علما، دانشمندان و شاعران بزرگي همچون: ابونواس حسن بن هاني اهوازي که از ارکان شعر عرب است، عبدالله بن ميمون اهوازي، نوبخت اهوازي منجم و فرزندانش، جورجيس پسر بختيشوع گندي شاپوري و شاعران عرب زبان شيعي، مانند ابن سکيت و دعبل خزائي که با اشعار خود ولايت و امامت را پاس داشته اند و زبان به مقاومت گشوده اند، از همين منطقه برخاسته و در اين ديار زندگي مي کرده اند.
رونق اقتصادي - فرهنگي تا قرن پانزدهم ميلادي ادامه يافت و در اين دوره شاهد حوادثي نظير شورش زنگيان - که اهواز يکي از مراکز عمده ي آن بود - در قرن سوم هجري قمري / نهم ميلادي، حمله ي مغول در قرن هفتم هجري قمري / سيزدهم ميلادي و لشکر کشي هاي تيمور در قرن هشتم هجري قمري / چهاردهم ميلادي هستيم. در اين زمان سيد محمد مشعشع که از خاندان اعراب بود، در سال 845 هـ.ق. عليه تيموريان و قراقويونلوها به پا خاست. او ابتدا امراي مغول را شکست سختي داد، سپس شيخ ابوالخير جزري حاکم خوزستان را که از جانب عبدالله سلطان، نوه ي شاهرخ ميرزا تعيين شده بود، مغلوب ساخت و حکومت خاندان مشعشعيان را در هويزه بنيان گذاشت. فرهاد نعماني از قول پطروشفسکي، ايران شناس روس در کتاب تکامل فئوداليسم در ايران درباره ي قيام سيد محمد مشعشع چنين مي نويسد: « در سال 845 هـ.ق. مردم خوزستان به رهبري سيدمحمد مشعشع قيام کردند. مشعشع مؤسس فرقه ي خاصي از شيعه بود که خود را پيشاهنگان مهدي (عج ) مي ناميدند » ( به نقل از: قيم، 1384، 36 ).

دوره ي صفويه

در زمان سلطنت پادشاهان صفويه، شهر سوسنگرد که مرکز شهرستان دشت آزادگان است، به سادات آل مشعشع سپرده شد. ( افشار سيستاني، 1366، 424 ). مشعشعيان از جمله واليان بانفوذ دوران صفوي بودند، به نحوي که در زمان شاه عباس صفوي که اوج رفعت و اقتدار صفويان بود، يکي از اين چهار والي، والي هويزه بود که به اتفاق سه والي ديگر، يعني واليان گرجستان، لرستان و اردلان ( يا کردستان خاوري ) اجازه داشتند تا در مراسم رسمي دربار در حضور شاه بنشينند ( قيم، 1384، 38 ).
از جمله واليان مشعشعيان مي توان مولا مطلب پدر مولا مبارک را نام برد که مرد دانشمند و دانش پروري بود. چنان که مولانا کمال الدين محمدبن حسن استرآبادي، شرح فصول خواجه نصير را به نام او نوشته است، فرزند ديگر مولا مبارک، سيدناصر است که در دربار شاه عباس بود و شاه، خواهر خود را به ازدواج او در آورد و سالانه چهارصد تومان براي او تعيين و بعدها او را حاکم ساوه کرد. مولا خلف فرزند مولا مطلب و برادر سيد مبارک نيز از جمله واليان هويزه بود که به گفته ي احمد کسروي، از علماي شيعه به شمار مي آمد و تأليف هاي بسياري داشته است. پسر او سيد علي نيز در اصفهان درس خوانده و از علما، شعرا و مؤلفان به شمار مي رود. همچنين سيد علي خان، يکي ديگر از واليان هويزه است که علاوه بر واليگري، مورخ نيز بوده و کسروي در تأليف کتاب خود از نوشته هاي او استفاده کرده است.
نکته ي قابل توجه در دوره ي شاه اسماعيل و جانشينان او و بعدها قاجاريه اين است که آن ها نگران مسائل قومي و زباني خوزستان نبودند و مقاصد سياسي، اقتصادي و سلطنتي خود را تعقيب مي کردند. در اين زمان مهاجرت عرب ها به خوزستان افزايش يافت. مشهورترين آن ها بني کعب و بني لام بود که به طور غير مستقيم عملاً سلطه و تابعيت ايران و حاکمان آن را پذيرفته بودند ( سوچک، 1384، 120-121 ).
با اين حال، خوزستان از دوران سلطنت شاه طهماسب، اسماعيل ميرزا و سلطان محمد خدابنده اوضاع نابساماني داشت، اما از زمان سلطنت شاه عباس تا حدودي تحت تسلط دولت مرکزي در آمد. در زمان سلطنت شاه صفي اوضاع خوزستان از آرامش بيشتري برخوردار بود و يکي از معروف ترين حکمرانان صفوي به نام واخشتوخان از سال 1042 هـ.ق. به مدت سي و هفت سال حاکم اين استان بود و منشأ خدمات قابل توجهي در خوزستان، خصوصاً در شوشتر شد.

دوره ي افشاريه

در پايان دوره ي صفويه، وقتي که افغان ها بر ايران چيره شدند، خوزستان نيز مانند ساير استان هاي کشور دچار هرج و مرج و نابساماني شد. هنگامي که نادرشاه، افغان ها را از اصفهان بيرون راند و تا فارس آن ها را تعقيب کرد، در سال 1142 هـ.ق. از راه فارس وارد خوزستان شد. نادر چند روزي در رامهرمز توقف کرد و سپس وارد شوشتر شد. شيوخ و خوانين خوزستان که آوازه ي شجاعت او را شنيده بودند به استقبال وي شتافته و اعلام فرمانبرداري نمودند. نادر برخي از آن ها، از جمله شيخ ناصربن حميد را که از سر کردگان عرب بود و در اهواز سکونت داشت، دستگير و به خراسان تبعيد کرد و براي هريک از شهرهاي خوزستان نيز حاکمي تعيين نمود؛ اما پس از آنکه در سال 1144 هـ.ق. محمدخان بلوچ حاکم کهگيلويه با خيانت به نادر و دست اندازي بر خوزستان، اين استان را به آشوب کشيد، نادر مجدداً در سال 1145 هـ.ق. وارد خوزستان شد و بار ديگر با دستگيري و تنبيه شورشيان، موجبات آرامش را در اين استان فراهم آورد و از اين زمان به بعد بود که وي دو بخش شرقي و غربي خوزستان را يکي نمود و شهر هويزه را به عنوان حاکم نشين خوزستان تعيين و دست واليان مشعشعي را نيز از آنجا کوتاه کرد و با تعيين حاکمي از طرف حکومت مرکزي، شهرهاي شوشتر، دزفول و رامهرمز نيز که تا اين زمان زير نظر کهگيلويه بودند جزو هويزه شدند.

دوره ي زنديه

پس از مرگ نادرشاه در سال 1160 هـ.ق. بار ديگر ايران و به ويژه خوزستان، دستخوش شورش و نابساماني گرديد و اين استان براي چند سالي ميدان مبارزه قدرت طلبان شد. اين وضعيت ادامه داشت تا اينکه در سال 1177 هـ.ق. کريم خان زند وارد خوزستان شد و آشوب ها را تا حدودي فرونشاند. کريم خان که در تاريخ ايران از آن به نيکي ياد مي شود، با مردم اين منطقه نيز تعامل خوبي داشت؛ هرچند در آغاز حکومتداري اش به خاطر شکست رقيب خود، سختگيري ها و اقداماتي مانند شکستن سد سابله صورت گرفت.
ارنولد در کتابش خليج فارس مي نويسد: زماني که دولت عثماني براي سرکوب عشاير بني کعب و دفع کامل آن ها با انگليسي ها متحد و وارد جنگ با آن ها شدند، کريم خان زند دخالت کرد و به عنوان اينکه عشاير بني کعب از اتباع ايرانند، به عثماني ها و انگليسي ها فشار آورد که از خاک ايران خارج شوند ( به نقل از: سيستاني 1385، 649 ). پس از اين جريان، کريم خان زند خوزستان را به سوي فارس ترک کرد و طايفه ي بني کعب نيز به فلاحيه بازگشت. کمک عشاير بني کعب در زمان شيخ برکات به صادق زند در جريان محاصر بصره و واگذاري شهر هنديجان به عشاير کعب از سوي حکومت يا استقبال گرم طايفه ي آل کثير از زکي خان زند پسر عموي کريم خان پس از ورود لشکريانش به شوش، دزفول و شوشتر خوزستاني در اين دوره است ( سيستاني، 1385، 249 ).

دوره ي قاجار

در اوايل دوره ي قاجار ايران به پنج حکمراني و دوازده حاکم نشين تقسيم مي شد. حکمراني سوم فارس بود که علاوه بر ايالت فارس، بنادر و جزاير خليج فارس، کهگيلويه، بختياري و خوزستان را دربر مي گرفت. از آغاز قرن سيزدهم هجري شمسي اين تقسيم بندي تغيير کرد و قلمرو بعضي از حکمراني ها تقسيم شد. در اواسط سلطنت ناصرالدين شاه قاجار ايران داراي چهار ايالت و بيست و سه ولايت گرديد که خوزستان يکي از اين ولايات محسوب مي شد. پس از تأسيس مشروطه نيز خوزستان يکي از دوازده ولايت بود. با اين حال، در دوره ي قاجار، خوزستان به عنوان مهم ترين موطن هم وطنان عرب ايران ابتدا به چندين بخش تقسيم شد و شهر شوشتر، شهر دزفول و آل کثير و خاندان مشعشع و کعبيان هريک خود به طور جداگانه حاکميت محلي داشتند.
در زمان فتحعلي شاه خوزستان به دو بخش تقسيم شد که شوشتر و دزفول و هويزه بخش شمالي و جزو کرمانشاهان گرديد و به محمدعلي ميرزاي دولتشاه سپرده شد و رامهرمز و فلاحيه ( شادگان ) و هندگان بخش جنوبي و جزو فارس قرار گرفت و به حسين قلي شاه واگذار گرديد ( امام اهوازي، 1379، 424 ). از آنجايي که عشاير عرب منطقه ي خوزستان به عنوان مرزبان غيور همواره پاسدار تماميت ارضي کشور بودند، مورد توجه حاکمان قاجار قرار داشتند. در مراسم تاج گذاري فتحعلي شاه واليان و حاکمان خوزستان نيز حضور داشتند ( همان،427 ).
مهم ترين رويداد اين دوره، قرار داد «ارزنة الروم » ميان ايران و عثماني بود که در پي ادعاهاي عثماني درباره ي خرمشهر با وساطت روس و انگليس و با هدف تعيين سرحدات دو کشور، منعقد گرديد. متعاقب آن در سال 1264 هـ.ق. نمايندگان دو کشور در خرمشهر گردهم آمدند تا براساس قرارداد مزبور، مرزهاي دو کشور را تعيين کنند. نماينده ي ايران در اين کميسيون، ميرزا جعفرخان مشيرالدوله و نماينده ي عثماني، درويش پاشا بود. مشيرالدوله در صفحه ي 72 رساله ي سرحديه ي خود از استقبال گرم و پرشور مردم خرمشهر از هيئت ايراني مي نويسد که باعث ترس درويش پاشا شده بود، به نحوي که تا سه چهار شب به سبب بدخيالي و سوءظن خواب نداشت. درويش پاشا براي از بين بردن علاقه ها و احساسات پاک مردم، در صدد جلب دوستي مردم عرب آن ناحيه بر آمد و به آنان وعده داد که در صورت پذيرش تابعيت دولتي عثماني تا ده سال از پرداخت ماليات معاف خواهند بود ( به نقل از: قيم، 1388، 36 ).
ميرزا محمدتقي لسان الملک سپهر، مؤلف ناسخ التواريخ مي نويسد: « با اينکه در آن سال مشيرالدوله دوهزار تومان بر ماليات بني کعب بيفزود و شش هزار تومان بر شهر هويزه ماليات بست، باز همگي به رعيتي ايران خرسند بودند » ( به نقل از: همان، 36 ) احمد کسروي نيز در اين خصوص چنين مي نويسد: « دبيرِ درويش پاشا در اين سفر خورشيد پاشا نامي بود که کتابي درباره ي سفر خود نوشته و از کتاب او نيز پيداست که کعبيان به عثمانيان روي نشان نمي داده اند و اين است که خورشيد پاشا زشتگويي بسيار از ايشان نموده است. (به نقل از: قيم، 1388، 348 ).
در دوره ي ناصرالدين شاه، حاج جابر ( شيخ ثامر بني کعب ) والي خوزستان بود. وي توسط ميرزاتقي خان امير کبير صدراعظم، به خاطر رشادت ها و ايستادگي در برابر عثماني لقب خان گرفت و علاوه بر اين، منصب سرحدداري را نيز داشت. پس از مرگ جابر، پسرش شيخ مزعل جانشين او شد و متعاقب آن ناصرالدين شاه به او لقب خان و نصرت الملک که لقب جابرخان بود را اعطا کرد. وي نيز مانند پدرش هميشه خود را هوادار دولت نشان مي داد، به نحوي که شاه لقب معزالسلطنه و رتبه ي امير توماني نظام براي او فرستاد و فرمانده ي توپخانه و فوج سرباز، که در خرمشهر بود را به او واگذاشت. وي نيز وظيفه ي جمع آوري ماليات از قصبه واقع در آبادان، سرحد بصره و از اهواز تا خرمشهر را بر عهده داشت ( قيم، 1383، 37-38 ). در نهايت مزعل توسط برادر بزرگ تر خود شيخ خزعل معروف کشته شد. پس از اين واقعه شيخ خزعل شيخ طايفه ي محيسن شد و مظفرالدين شاه همه ي عنوان ها و القاب و مشاغل را از حمکراني خرمشهر و سرحدداري تا لقب هاي نصرت الملک، معزالسلطنه و... به او داد.
در اين زمان که دولت ايران را توانايي و آبرويي باز نمانده بود، شرايط و وضعيت خوزستان نيز وخيم بود، زيرا از يک سو شيخ خزعل مي کوشيد که روز به روز نيروي خود را بيشتر گرداند و بيدادگري از مردم دريغ نمي داشت و از سوي ديگر خانان بختياري با دست اندازي، زمستان ها به خوزستان سرازير مي شدند آزار از مردم دريغ نگفته و هرگونه دست اندازي به زمين هاي مردم مي نمودند ( امام اهوازي، 1379، 501-502 ). در دوره ي مظفرالدين شاه که دولت ايران ضعيف و ناتوان گرديده بود، خوزستان نيز وضع بدي داشت. البته به طور کلي در دوره ي قاجار حکومت مرکزي توجهي از نظر آباداني و عمراني در اين منطقه نداشتند.
چنان که برخي از پژوهشگران معاصر مي نويسند: « پادشاهان ( قاجار ) تنها دغدغه شان جمع آوري ماليات بيشتر از رعاياي تحت حکومتشان بود و به تنها چيزي که فکر نمي کردند، آبادي و عمران اين سرزمين پهناور بود ( قيم، 1383، 37 ). در اين دوران چنانچه قبيله و طايفه اي سرپيچي مي کرد و ماليات نمي داد، به شدت با آن ها برخورد مي کردند. به عنوان نمونه زماني که مشايخ بني طُرُف از پرداخت ماليات سر باز زدند، از سوي مظفر الدين شاه، لشکري فرستاده شد و به همراهي اعوان و انصار شيخ خزعل با آن ها برخورد گرديد ( امام اهوازي، 1379، 505 ).
شيخ خزعل در اين دوره علي رغم بي طرفي ايران در جنگ جهاني اول و بدون توجه به سياست هاي دولت، با انگليسي ها همدست شده و عليه عثماني ها وارد جنگ گرديد. از اين به بعد شيخ خزعل مورد توجه ويژه ي انگليسي ها قرار گرفت. در قراردادي که بين او و دولت انگليس امضا شد، آمده است که: « دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان آماده است تا حمايت لازم را از شما به عمل آورد، به نحوي که راه حل رضايت بخشي در صورت هرگونه تجاوز حکومت ايران به قلمرو شما به عمل آورد و حقوق شما را به دارايي تان در ايران به رسميت بشناسد » ( امام اهوازي، 1379، 510 ).
در زمان احمدشاه قاجار و در آستانه ي تشکيل سلسله ي پهلوي، بين شيخ خزعل و برخي از سران ايل بختياري ( خوزستان ) و والي پشتکوه، اتحادي به حمايت از احمدشاه قاجار منعقد شد. در تابستان 1303، از طرف شيخ خزعل و جمعي از سران ايل بختياري و والي پشتکوه تلگراف هايي مبني بر قيام سردار سپه ( رضاخان ) بر ضد قانون اساسي و مخالفت با شاه مشروطه و غيره به اصفهان و بعضي شهرها ارسال شد. تلگرافي نيز حاکي از ضديت با سردار سپه و لزوم خلع او و حمايت از احمدشاه به مجلس مخابره شد. در اواسط سال 1303 هـ.ش. شيخ خزعل، با کمک امير مجاهد بختياري، کميته اي به نام قيام سعادت تشکيل داد و رياست نظامي کميته را نيز به عهده ي سرهنگ رضاقلي خان ارغون گذاشت. سرهنگ ارغون قبلاً در خدمت ارتش ايران و مأمور خوزستان بود و پس از اينکه خزعل از اطاعت حکومت مرکزي سرپيچي کرد، رياست نظامي قيام سعادت را به عهده گرفت ( افشار سيستاني، 1373، ج 1، 272-274 ). سرانجام رضاخان، به خوزستان لشکر کشيد و از سه جهت شرق، جنوب و کرمانشاه وارد خوزستان شد و کميته ي قيام سعادت خوزستان که در برابر خلع احمد شاه و نقض قانون اساسي ايجاد شده بود را برانداخت.
البته در مورد حذف شيخ خزعل، روايت هاي مختلفي ذکر شده است. برخي تاريخ نگاران از جمله کاتوزيان، حذف وي را از ناحيه تصميم مستقل رضاخان مي دانند، اما محققان ديگر بر اين باورند که دولت بريتانيا با انجام کودتايي 1299 و روي کار آوردن مهره اي مطمئن تر که افزون بر خوزستان، در سراسر ايران براي آن ها کار آمدي داشته باشد، ديگر از دست پروردگان جزئي محلي بي نياز شده و آنان را به عنوان ابزار زائدي که دوران مصرفشان به پايان آمده بود، مي نگريست. به همين دليل حذف ايشان را در دستور کار خود قرار داد و به همان ميزان که از تثبيت و استقرار دولت کودتا مطمئن مي شد، دست از حمايت اين دست پروردگان محلي برداشته و دولت کودتا را در حذف آنان ياري مي داد.
در اين فرايند تدريجي و پراحتياط، خزعل مهم ترين و آخرين آنان بود. در اين ديدگاه، حذف خزعل نه تنها اقدامي ضدانگليسي نبوده، بلکه به درست، خواسته ي آن دولت و در راستاي برنامه ها و منافع آن نيز بوده است. افزون بر اين، اسناد منتشر شده ي وزارت خارجه ي بريتانيا نيز مؤيد اين نکته است؛ لورين در گزارش مورخ هفتم فوريه 1924/ 17 بهمن 1302، يعني يک سال پيش از حذف خزعل مطرح مي کند که شيخ اينک به چيز ناهنجاري مبدل شده است که سرنوشتش بايد فرع بر ملاحظه ي اصلي باشد و ملاحظه ي اصلي اکنون ايراني باثبات و يکپارچه، ديواري محافظ در برابر تهديد شوروي به خليج فارس و هند است. او در گزارش ديگري در بيستم فوريه 1922/ اول اسفند 1300 مي نويسد: « رضاخان همان کاري را که انگليسي ها مي خواستند به دست انگليسي ها انجام دهند، به دست ايراني ها خواهد کرد » ( غني، 1385، 292-362 ).
در چنين شرايطي خزعل که از حمايت انگليس مأيوس شده بود، ناچار به تسليم و اطاعت شد و سردار سپه پس از اين سرتيپ فضل الله زاهدي را به حکومت خوزستان منصوب کرد.

دوره ي پهلوي

در اين دوران با تصويب قانون جديد تقسيمات کشوري، ايران به شش استان تقسيم شد و استان غرب يکي از آن ها بود که شامل کردستان تا خوزستان مي شد. در دوران پهلوي، برخورد رضاخان و سپس پسرش با اقوام مختلف به شدت تبعيض آميز بود. برنامه هايي که رضاخان پس از رسيدن به قدرت پياده کرد، آثار منفي زيادي بر جنبه هاي مختلف اقتصادي، فرهنگي و سياسي - امنيتي منطقه وارد ساخت. در اين راستا شاخص هاي اقتصادي اين منطقه به گونه اي شد که شکاف عميقي با اقتصاد ملي داشت. همچنين اصلاحات نيم بند رضاخان، اقتصاد سنتي در اين خطه را بر هم زد و تبديل به اقتصاد وابسته کرد. در دوره ي محمدرضا نيز هيچ اقدام اصولي براي پر کردن اين اين شکاف عميق صورت نگرفت.
با اينکه خوزستان داراي ذخاير نفتي عظيمي است، نسبت به وضعيت معيشتي مردم و عمران و آبادي زيربنايي منطقه، اقدامي اساسي صورت نگرفت. از سوي ديگر، يکي از ويژگي هاي کلي اين دوره، سياست يکسان سازي فرهنگي با زور و سرکوب است که در خوزستان نيز اجرا گرديد. همچنين در اين دوره نقش به رؤساي طوايف و عشاير سپرده شد و با تضمين قدرت آن ها در محدوده ي عشيره و طايفه و در مواردي با اعطار امتيازات ويژه از آن ها به عنوان عامل کنترل و مراقبت افراد عشيره استفاده مي شد. در اين دوره با همين انگيزه ها سعي مي شد ساختارهاي عشيره اي و روابط آن ها تقويت و تحکيم گردد ( قيم،1383، 43 ).
در همين راستا، يکي از سياست هاي غلط و تبعيض آميز رژيم پهلوي عدم قبول وجود مردم عرب و به کار نگرفتن آن ها در شئون فعاليت هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي بوده است. اين سياست که با حربه ها و ابزارهاي گوناگون توسط دستگاه مخوف سازمان امنيت شاه رهبري مي شد، با طرح بهانه هاي واهي به حاشيه راندن اين مردم و نابودي وجود، آن ها را سرلوحه ي اهداف خود قرار داده بود. همين مورد يکي از دلايل عدم موفقيت طرح هاي منطقه اي به ويژه اقدامات فرهنگي در سطح استان بوده است.

دوره ي انقلاب اسلامي

پس از پيروزي انقلاب هم وطنان عرب خوزستان مانند ساير مناطق در پرتو مشارکت فعال در انقلاب، بر آورده شدن مطالبات خويش و مشارکت در حيات سياسي و رفع تبعيض و تحقير به جاي مانده از رژيم پهلوي را در جمهوري اسلامي قابل تحقق مي دانستند. با پيروزي انقلاب اسلامي شرايط بسيار متفاوتي نسبت به گذشته در مناطق مختلف کشور به وجود آمد، زيرا انديشه ي انقلاب بر اين رکن استوار بود که عدالت و برابري فرصت ها بايد براي همه فراهم گردد، اما حوادث تحميلي و سياست هاي بي ثبات سازي دشمنان خارجي و گروه هاي ضد انقلاب، تحميل جنگ هشت ساله و تحريم هاي اقتصادي و... موانعي بود که اهداف انقلاب را با تأخير روبرو ساختند.
در ميان استان هاي کشور، خوزستان از جمله استان هايي است که در طول جنگ هشت ساله ( 1359-1367 ) دچار آسيب و عقب ماندگي فراواني شد. از اشغال طولاني مدت برخي مناطق استان گرفته تا موشک باران دائمي برخي شهر هاي آن مثل دزفول و حملات هوايي و زميني به شهرهاي بستان، هويزه، سوسنگرد، اهواز، شوش، شادگان، اشغال خرمشهر، حصر آبادان و بمباران هوايي بيشتر شهرهاي استان همه و همه، نه تنها باعث آسيب هاي فراوان به سرمايه هاي طبيعي و انساني و زيرساخت هاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي آن شده، بلکه توسعه و آباداني اين استان را نيز با تأخير مواجه ساخت. اما با وجود اين، پس از پايان جنگ به تدريج بازسازي و سپس سازندگي شروع شد و با ورود به دهه ي سوم انقلاب توسعه و آباداني در ابعاد و عرصه هاي مختلف شتاب چشمگيري پيدا کرد. از اين رو، خوزستان متأثر از تحول عظيم در زيرساخت هاي توسعه، عمران و آباداني کشور چهره اي پويا با خود گرفت و در بيشتر شاخص ها، پيشرفت هاي قابل توجهي نسبت به قبل از انقلاب داشته است.
در سال 1384، 6 /15 درصد از ارزش توليد ناخالص داخلي کشور متعلق به استان خوزستان بوده و پس از استان تهران با فاصله ي بسيار زيادي از ديگر استان هاي کشور، در مرتبه ي دوم قرار داشته است. پس از انقلاب در بخش صنعت سدسازي هشت سد بزرگ با توان توليد بيش از هشت هزار مگاوات برق ساخته شده است، در حالي که طرح توسعه ي سازمان آب و برق خوزستان پيش از انقلاب فقط دو سد مخزني در مجموع به ظرفيت مخزني شش و شش دهم ميليارد متر مکعب وجود داشت. سد کرخه بزرگ ترين سد تاريخ ايران، سد کارون 3 مرتفع ترين سد بتوني ايران، سد مسجد سليمان مرتفع ترين سد خاکي کشور را مي توان از جمله ي اين دستاوردها بر شمرد که علاوه بر تأمين آب مورد نياز ششصدهزار هکتار از اراضي کشاورزي، نقش مؤثري در توليد انرژي برقابي کشور داراست.
شبکه هاي آبياري زهکشي در خوزستان تا پيش از انقلاب صد و بيست هزار هکتار بود و پس از پيروزي انقلاب تاکنون اين ميزان به دويست و شصت هزار هکتار رسيده است. از ديگر دستاوردهاي انقلاب اسلامي، تأسيس شرکت ملي حفاري ايران به فرمان امام خميني(ره) در اول دي ماه سال 1358 بود. اين شرکت که با همت متخصصان ايراني فعاليت مي کند، امروز از رقباي بزرگ ترين شرکت هاي حفاري دنياست. در صنعت پتروشيمي نيز پس از پيروزي انقلاب تاکنون پانزده واحد پتروشيمي به بهره برداري رسيده است، در حال که در سال 1357 تعداد واحدهاي پتروشيمي فقط دو واحد بود. اينک مجتمع پتروشيمي خوزستان با شصت واحد جانبي در منطقه ويژه ي اقتصادي ماهشهر با توليد بيش از هجده ميليون تن پلي اتيلن، پلي پروپيلن، مواد لاستيکي و پلاستيکي به ارزش تقريبي هشت ميليارد دلار فعال و پيشرفتي قابل توجه در صنعت استان است. در اين مجتمع بيش از پانزده ميليارد دلار سرمايه گذاري ارزي شده است؛ همچنين در سال 1389، طرح عظيم پتروشيمي در منطقه ي ويژه اقتصادي ماهشهر به بهره برداري رسيد.
توسعه ي صنايع بزرگ و مادر کشور از جمله فولاد پس از پيروزي انقلاب اسلامي در خوزستان، شتاب ويژه اي به خود گرفت؛ به گونه اي که پس از پيروزي انقلاب اسلامي چهار کارخانه توليد فولاد و محصولات فولادي در اين استان ساخته شد. تا قبل از انقلاب اسلامي تنها چهل و هشت واحد صنعتي با اشتغال دوهزار نفر در استان فعال بود که اين امر هم اکنون به بيش از دوهزار و سيصد و نود طرح صنعتي با اشتغال زايي هشتادهزار نفر و سرمايه گذاري هفتادهزار ميليارد ريال در استان فعال شده است که اين نشان دهنده ي توجه به بخش صنعت در استان است.
خوزستان با توسعه ي بخش کشاورزي در دوران شکوهمند انقلاب اسلامي به قطب کشاورزي تبديل شده و اکنون با توليد دوازده ميليون تن محصول کشاورزي مقام نخست کشور را دارد اين ميزان در سال 57، فقط يک ميليون و چهارصدهزار تن محصول بود. تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي با وجود ذخاير و منابع عظيم در خوزستان توجهي به بخش کشاورزي نمي شد؛ به طوري که تنها به توليد چند محصول، آن هم به صورت جزئي، شامل گندم و ذرت توجه مي شد و از مساحت يک ميليون هکتاري مستعد کشاورزي تنها سيصدهزار هکتار زير کشت مي رفت، در حالي که هم اکنون خوزستان با توليد سالانه يازده ميليون تن انواع محصولات کشاورزي معادل چهارده درصد محصولات کل کشور در زمينه ي توليدات کشاورزي، داراي مقام اول و در سطح کشت محصولات يازده درصد از زمين هاي کشاورزي کشور در مقام سوم و همچنين در زمينه ي شيلات، ماهي و ميگو مقام پنجم کشور را به خود اختصاص داده است؛ ضمن اينکه توليد کننده ي اصلي شکر در کشور هم خوزستان مي باشد.
کشت نيشکر در پنجاه هزار هکتار و توليد صدها هزار تن شکر در سال از ديگر دستاوردهاي انقلاب در خوزستان است. اين در حالي است که فقط شرکت کشت و صنعت هفت تپه با ظرفيت صدهزار تن پيش از انقلاب فعال بود، اما اکنون هشت کارخانه ي کشت و صنعت در خوزستان فعال است که شش واحد در کشت و صنعت هفتگانه، يک واحد در هفت تپه و يک واحد هم در کشت و صنعت کارون فعال است.
اگرچه هنوز بخش آب در آبادان و خرمشهر و برخي ديگر از مناطق خوزستان با مشکلاتي روبرو است؛ با اين حال پس از انقلاب در بخش آبرساني خدماتي زيادي انجام شده است. از مجموع چهارهزار و هفتاد و دو روستاي استان در پيش از انقلاب، فقط دويست و پنجاه و هشت روستا از نعمت آب آشاميدني برخوردار بودند، اما به يمن پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي، اکنون دوهزار و سيصد و هفتاد و نه روستا از آب آشاميدني و بهداشتي بهره مند است. در بخش گازرساني، بيش از صد و شش هزار خانوار در پانصد روستا زير پوشش شکبه ي گازرساني قرار گرفته اند. اين ميزان گازرساني در مقايسه با پيش از انقلاب افزايش صد درصدي نشان مي دهد.
با پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي توسعه ي امر سواد آموزي و آموزش در استان خوزستان، روند رو به رشدي را در پيش گرفت، به طوري که در بدو انقلاب تنها بيست درصد از مردم استان، آن هم بيشتر در مناطق شهري از نعمت سواد بهره مند بودند که اين ميزان هم اکنون با وجود جمعيت چهار ميليون و سيصد و هفتاد هزار نفري به نود درصد رسيده است.
اکنون در مناطق دورافتاده ي روستايي و حتي براي عشاير کوچ رو در نقاط مختلف استان نيز پوشش تحصيلي فراهم شده و درصد بيسوادي در مقايسه با گذشته به ميزان قابل توجهي کاهش يافته است. همچنين در اين مدت با تأسيس بيش از پنجاد دانشگاه دولتي، آزاد و پيام نور توسعه ي علمي دانش نيز در اين استان رشد چشمگيري يافته است، به طوري که تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي تنها سالانه صد نفر موفق به ورود به دانشگاه هاي کشور مي شدند و هم اکنون سالانه بيش از بيست و هفت هزار نفر از جوانان استان در مراکز علمي و پژوهشي مشغول به تحصيل مي شوند. در زمينه ي توسعه ي واحدهاي آموزشي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، ساخت مدارس فقط بر اساس رفع نيازهاي آموزشي دانش آموزان انجام مي شد، اما اکنون با توسعه ي فضاهاي آموزشي و استقرار تجهيزات کامل در مدارس به رفع نيازهاي فرهنگي، ورزشي و هنري دانش آموزان نيز توجه ويژه اي مي شود. تعداد آموزشگاه ها پيش از انقلاب دوهزار و هفتصد واحد آموزشي بود که اين تعداد در سال تحصيلي 88 به حدود ده هزار آموزشگاه رسيده است. اکنون در اين آموزشگاه ها شصت هزار معلم خوزستاني براي بيش از يک ميليون دانش آموز دختر و پسر تدريس مي کنند.
در بخش راه ها نيز پيش از انقلاب اسلامي، فقط پانصد کيلومتر راه روستايي و دوهزار و چهارصد کيلومتر راه بين شهري ساخته شده بود، اما امروز راه هاي روستايي به هشت هزار و چهارصد کيلومتر افزايش يافته و جاده هاي بين شهري به پنج هزار کيلومتر رسيده است. در حالي که پيش از انقلاب بزرگراه و آزادراه در استان وجود نداشت، اکنون در اين استان پانصد و دو کيلومتر بزرگراه و نود و پنج کيلومتر آزادراه ايجاد شده است.
رشد سواد آموزي، آموزش عالي و آگاهي هاي عمومي زنان در بهداشت، تغذيه و همچنين ارتقاي شخصيت و هويت اجتماعي و حضور در عرصه هاي فرهنگي و ورزشي در دوره ي پس از انقلاب بسيار چشمگير است. با گسترش حضور بانوان در جوامع علمي و اجتماعي، ضريب پذيرش بانوان به شصت درصد افزايش يافته است. مقايسه ي جايگاه زنان قبل و بعد از پيروزي انقلاب نشان دهنده تحول عظيم صورت گرفته در زمينه ي حضور فعال آنان در صحنه است. در سال هاي اخير زمينه ي حضور و مشارکت زنان در جامعه بيشتر و پررنگ تر شده است به طوري که هم اکنون با حضور در بسياري از عرصه هاي اجتماعي و در بخش هاي مختلف صنعتي، آموزشي و مديريتي نقش مهمي را در توسعه ي استان ايفا مي کنند.
افزايش سهم بهداشت استان نيز پس از انقلاب قابل توجه است. در حال حاضر پنجاه بيمارستان در اين استان وجود دارد که از اين تعداد، سي بيمارستان متعلق به دانشگاه و بقيه متعلق به بخش خصوصي، نيروي انتظامي، ارتش و شرکت نفت است. تعداد تخت هاي بيمارستاني نيز بيش از هفت هزار تخت مي باشد که اين ميزان قابل مقايسه با دوران پيش از انقلاب نيست. در حوزه ي بهداشت، اقدامات بهداشتي مانند واکسيناسيون و کنترل بيماري ها و بيماريابي در روستاها، در نهصد خانه ي بهداشت روستايي شبانه روزي انجام مي شود و شاخص هاي بهداشتي خوزستان اکنون در حد متوسط کشوري است.
در جمهوري اسلامي به ويژه از دهه ي شصت هم ميهنان عرب خوزستان، مسئوليت هاي مناسبي را در سمت ها و سطوح مختلف مديريتي اعم از کشوري و لشکري بر عهده گرفته اند.
منبع مقاله :
باقري چوکامي، سيامک؛ (1391)، قوم عرب، تهران: اميرکبير، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط