نگرش اخلاقي بر انقلاب

انقلاب مانند بسياري پديده هاي اجتماعي ديگر، هم چهره اي پرشکوه، انساني و تاريخ ساز و هم چهره اي خشن، پيش بيني ناپذير و مصيب بار دارد. اين دوگانگي راکند ورسه در کتاب « طرح تصوير تاريخي ترقي فکر آدمي » به
پنجشنبه، 10 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگرش اخلاقي بر انقلاب
 نگرش اخلاقي بر انقلاب

 

نويسنده: دکتر حسين بشيريه




 

انقلاب مانند بسياري پديده هاي اجتماعي ديگر، هم چهره اي پرشکوه، انساني و تاريخ ساز و هم چهره اي خشن، پيش بيني ناپذير و مصيب بار دارد. اين دوگانگي راکند ورسه در کتاب « طرح تصوير تاريخي ترقي فکر آدمي » به عبارتي ديگر بيان کرده است: « مي بينيم که کوششهاي اعصار اخير موجب ترقي بسيار فکر آدمي شده اند اما چندان کمکي به تکامل نوع بشر نکرده اند؛ به عظمت و شکوه انسان افزوده اند؛ تا اندازه اي نيز به آزادي او کمک کرده اند وليکن تقريباً هيچ کاري براي تأمين شادي او انجام نداده اند ». (1)محافظه کاران اغلب بر چهره ي دوم انقلاب تأکيد مي گذارند و آن را يکسره ويرانگر و تباه کننده مي دانند. آثاري که ابعاد خوب و بد انقلاب را به نحوي متوازن بررسي کنند نادرند. شايد مهمترين آنها نوشته هاي آلکسي دوتوکويل درباره ي انقلاب فرانسه باشد که چنانکه پيشتر اشاره کرديم، در آنها نفرت از واقعيات ملموس انقلاب با احترام براي ارزشهائي که انقلاب به نام آنها صورت گرفته بود جمع شده است. توکويل از انقلابي از نوع جديد سخن مي گفت که به نظر او کارگزاران آن کم سوادترين و عامي ترين طبقات بودند. به نظر او بدترين ويژگي انقلاب موفقيت روشنفکران در تهييج « عامي ترين و پست ترين طبقات » بود. توکويل موفقيت روشنفکران را نتيجه ي ناتواني گروههاي حاکمه ي پيشين در ايجاد احساس همبستگي در ميان عامه ي مردم مي دانست. او از روشنفکران نفرت داشت زيرا به گمان او آنها به عبث مدعي عرضه ي احساس همبستگي به مردم بودند و در حقيقت مباني همبستگي سنتي جامعه را نيز سست مي نمودند. پيروزي دمکراسي به اين معني بود که گروههاي حاکمه ي سنتي ديگر نمي توانستند قدرت خويش را بر پايه ي عادت اطاعت اتباع خود استوار کنند. اما از نظر توکويل انقلاب فرانسه، هم انقلابي سياسي به معنائي که گفتيم و هم انقلابي اجتماعي بود. از نظر اجتماعي انقلاب موجب از ميان بردن پس مانده هاي جامعه ي فئودالي گرديد و آنچه را که به گمان او آمريکا از طريق توسعه ي مسالمت آميز بدست آورده بود انقلاب فرانسه به شيوه اي خشونت بار بدست آورد. اين، دستاورد ترويج انديشه ي برابري همگان بود. (2)
صاحبنظران ديگر درباره ي نتايج انقلابات به صورتي چندان متوازن داوري نکرده اند. موافقين آن را يکسره تاريخ ساز و پيشرو قلمداد کرده اند و مخالفين از آن به عنوان پديده اي ويرانگر، بي حاصل يا تراژيک سخن گفته اند. يکي از نگرشهاي مسلط هم در ميان موافقين و هم در بين مخالفين نگرش دراماتيک بوده است. در چنين نگرشي تصور اين است که خوبي مطلق و بدي مطلق بر ضد يکديگر صف آرائي مي کنند. قهرمان و ضد قهرمان به ترتيب مظهر همه ي فضائل و همه زشتيها قلمداد مي گردند. قهرمان داستان انقلاب ممکن است « مردم »، « ستمديدگان »، « توده ها »، « پرولتاريا » و يا انديشه اي مجرد مانند آزادي و دمکراسي باشد و ضد قهرمان ممکن است مقولاتي چون « ستمگران »، « استثمارگران »، « اشرافيت »، « بورژوازي » يا پادشاه را در بر گيرد. از ديدگاه موافقين، داستان انقلاب با پيروزي قهرمان بر دشمن به پايان مي رسد. براي مخالفين نيز داستان دراماتيک است با اين تفاوت که قهرمان آنها بدست دشمن ديو صفت شکست مي خورد. چنين تصوري درباره ي نتيجه ي انقلاب، با روند دو قطبي شدن جامعه در شرايط انقلاب هماهنگ است. (3)
انديشه هاي محافظه کارانه ي ادموند برک درباره ي انقلاب فرانسه نماينده ي نگرشي دراماتيک از سوي مخالفين به انقلاب است. از ديدگاه او در آن انقلاب کميت بر کيفيت، برابري بر آزادي، همگوني بر تنوع و عقل انتزاعي بر سنت پايدار و جا افتاده پيروز گرديد. جامعه به گمان برک نه بر اساس تعقل بلکه بر پايه ي سنت و تعصبات ديرينه استوار است و انقلاب که مي کوشد اين تعصبات را از ميان بردارد به پيکر جامعه زياني هنگفت مي رساند. آزاديها و حقوق جا افتاده ي جامعه هم مبتني بر همين تعصبات هستند. انسان تنها مي تواند اندک تغييري در جامعه ايجاد کند و از زبان برک، کوشش انقلابيون تندرو در مرحله ي هراس انقلاب براي هماهنگ کردن جامعه با آرمانهاي انتزاعي فاجعه بار خواهد بود. به نظر برک انقلابيون فرانسه مي خواستند سنن و تعصبات جاافتاده را ويران کنند زيرا آنها را غير عقلائي و مانع پيشرفت مي دانستند و درصدد بودند جامعه را براساس اصول اخلاقي جديدي استوار کنند، در حالي که به گفته ي برک: « مي دانيم که در حوزه ي اخلاق کشفي تازه صورت نگرفته و نخواهد گرفت. در اصول اساسي حکومت و در انديشه هاي آزادي هم نمي توان دست به کشفيات تازه ي بسياري زد ». (4) آنچه انقلابيون « تعصبات » مي خوانند، غير عقلائي و ناموجه نيستند بلکه عقايد عقلائي هستند که مردم اغلب نمي خواهند و يا نمي توانند توجيهي عقلائي برايشان پيدا کنند. مردم بيشتر براساس همين تعصبات رفتار مي کنند بدون آنکه زحمت توجيه عقلائي آن را به خود بدهند؛ در واقع اگر قرار بود وقتشان را صرف اين کار کنند ديگر وقت زندگي کردن نمي داشتند. بعلاوه مردم عادي نيازي به توجيه عقلائي جامعه ندارند بلکه بايد تنها شيوه ي معمولي زيستن را بدانند. تعصبات نيز خود حاصل عقل جمعي بشر در طي تاريخ است. برک در اين باره از « بانک و سرمايه ي عمومي ملتها و اعصار » سخن مي گويد. اين ذخيره ي عمومي حاصل تصادف نيست بلکه نتيجه ي تعقل و تجربه ي تاريخ بشر است و پشتوانه ي زندگي فردي بشمار مي رود. « بايد از آن ترسيد که کار و زندگي هر فرد تنها به مايه و موجودي خصوصي عقل او واگذار و حواله گردد، زيرا به نظر ما اين ذخيره و مايه در هر انسان بسيار اندک است و در عوض بهتر است که انسانها خود را از ذخيره و سرمايه ي عقل همه ي ملتها و اعصار بهره مند سازند. بسياري از انديشمندان، به جاي دور ريختن سنتها و تعصب هاي عمومي دانش خود را براي کشف عنصر عقلائي موجود در آنها بکار مي گيرند ». (5) از ديدگاه برک ما نمي توانيم هر زمان از صفر شروع کنيم و مشکل بازانديشي همه ي راه حلهائي را که انسان در طي تاريخ بدست آورده دوباره بپذيريم. اما فرد انقلابي به عبث مي کوشد که از صفر شروع کند و ديري نمي پايد که به بيهودگي کار خود پي مي برد. اگر انسان متمدن امروز آسوده تر زندگي مي کند نه به اين دليل است که بهره ي عقل شخصي او بيشتر از عقل انسان ابتدائي است بلکه از آن روست که تمدن درازتري را پشت سر خود دارد. تغيير ناگهاني سنن و رسوم و تعصبات گذشته که هدف انقلابات است به معني آسيب رساندن به بافت جامعه است. به نظر برک سنت نه دشمن دانش و عقل بلکه تنها شکل ديگري از آن است. ظاهراً بايد در اين مورد به برک حق داد که نکات مورد نظر او را اغلب انقلابيون تندرو فراموش مي کنند و به واقعيات چندان توجهي ندارند و همواره بيش از حد توان خود آرزو مي کنند. اما اشکال اساسي نظر برک اين است که او فرض را بر ايجاد انقلاب به وسيله ي انقلابيون قرار مي دهد در حالي که انقلابات کم و بيش مستقل از اراده ي انقلابيون تکوين مي يابند و وقتي ساخت قدرت فروپاشيد آنها از آن بهره مي جويند.

نگرش تراژيک نسبت به انقلاب نگرشي ژرف بين تر و کمياب تر است. در تراژدي نيروهائي با يکديگر درگير مي شوند که هر کدام جداگانه بعضاً يا کلاً پذيرفتني هستند. تراژدي عرصه ي برخورد نيروهاي اخلاقي گوناگوني است که با يکديگر در ستيزند اما بتنهائي بر حق هستند. از ديدگاه تراژيک، تاريخ يا پديده هاي اجتماعي حاصل پيروزي مطلق نيروهاي خير بر نيروهاي بدي پنداشته نمي شوند. نتيجه هيچ گاه با خواست و آرزوي نخستين هماهنگ نيست بلکه حاصل منازعه اي کور اما ضروري است. منازعين در تراژدي نه مطلقاً خوب و نه کاملا‍ً تباه هستند؛ هر يک از نيروهاي درگير منازعه از يک حيث اخلاقاً از ديگري برتر است؛ هيچ يک مطلقاً بر حق و يا مطلقاً بر باطل نيست. نه انقلابي و نه ضد انقلابي پارساي مطلق يا گمراه کامل بشمار نمي آيد. چه بسا که در ميان « خودکامگان » آزادمنش ترين کسان يافت شوند و يا در ميان « آزاديخواهان » هولناک ترين خودکامگان نمودار گردند. به گفته توماس شلر « وقتي پاسخ به اين پرسش که « گناهکار کيست؟ » روشن و مشخص باشد، خصلت تراژيک در کار نيست ». (6) از ديدگاه تراژيک، حرکت تاريخ پيرو نظام ارزشي خاصي نيست. جهان نه يکسره ناسازگار و نه يکسره سازگار با آرزوهاي کسان است و ميان خواست ما و آنچه در عمل واقع مي شود همواره فاصله اي چشمگير وجود دارد. برخي از ريشه هاي اين نگرش را مي توان در انديشه هاي ماکس وبر درباره ي روند عقلاني شدن جهان يافت. از ديدگاه او عقلاني شدن جهان فرايندي نه لزوماً مطلوب بلکه ضروري است. گسترش عقلانيت به معني افزايش پيچيدگيها، سازمان يافتن امور و تسلط فزاينده ي انسان بر محيط خود است. اما عليرغم عقلانيت فزاينده عنصر رفتار غير عقلاني از ميان نخواهد رفت و جهان اساساً و عمدتاً غيرعقلاني باقي خواهند ماند. به نظر وبر منابع عنصر رفتار غيرعقلاني شامل زندگي عاطفي انسان، تصادف ناشي از طبيعت يا رفتار آدميان و بويژه تعارض ارزشهاست، به اين معني که ارزشهاي عمده ي زندگي انسان هيچ گاه در يک جهت قرار نمي گيرند و هماهنگ نمي شوند. زندگي انسان از نظر ارزشي اساساً متنافر است. انسان همواره در برابر انتخاب راههاي گوناگوني قرار مي گيرد که همگي کم و بيش پذيرفتني هستند. (7)

مهمترين ويژگي تراژيک انقلابها شکست فاحش آنها در مقايسه با اهداف اعلام شده از جانب هواداران اوليه است. انقلاب بر طبق نيات و خواست انقلابيون پيش نمي رود، زيرا در تعيين نتيجه، جز نيت بازيگران، عوامل پيچيده ي بسياري دخالت مي کنند. هانا آرنت بيش از هر انديشمند ديگري به همين دليل نتيجه ي بيشتر انقلابات را تراژيک مي دانست. به عقيده ي آرنت انقلاب به معناي واقعي کلمه کوششي است براي دست يافتن به آزادي، اما اغلب درست در رسيدن به اين هدف مواجه با شکست مي گردد. آرنت در بحث از اهداف انقلاب ميان آزادي مثبت و آزادي منفي تميز مي دهد. به نظر او آزادي منفي به معني رهائي فرد از قيد و بند و عدم وجود موانع بر سر راه بيان آزادخواست ها و نيازهاي اوست. اما آزادي مثبت در حق انتخاب آگاهانه و استقلال فکري و اخلاقي فرد تحقق مي يابد. مهمترين مظهر آزادي مثبت مشارکت در زندگي سياسي است. آزادي به اين معني تنها در رژيم هاي سياسي خاصي تحقق مي يابد. به نظر آرنت از سوي ديگر مهمترين جلوه ي آزادي منفي رهائي انسان از فقر است. انسانها براي دستيابي به آزادي منفي به اين معني، ممکن است دست به شورش و اعتراض بزنند. اما انقلاب به معناي مورد نظر آرنت نه براي دستيابي به آزادي منفي بلکه براي کسب آزادي مثبت صورت مي گيرد. کوشش در راه رهائي از فقر و ستم نمي تواند ضرورتاً به پيدايش آزادي واقعي انسان بينجامد. البته انقلاب بعضاً و در آغاز در راه دستيابي به آزادي منفي نيز گام برمي دارد. اما هدف غائي انقلاب ايجاد نظم نوين سياسي است که در آن تداوم آزادي مثبت فرد تضمين گردد. انقلاب به اين معني پديده اي صرفاً و اساساً سياسي است نه اقتصادي و اجتماعي؛ آزادي تنها در حوزه ي سياست قابل تحقق است و انقلاب بايد به پيدايش نهادهاي سياسي ضامن آزادي بينجامد. اما تراژدي بيشتر انقلابات در اين است که نتوانسته اند به هدف خود که همان تأسيس نهادهاي آزادي بخش است برسند. انقلابيون به رغم خواست خود نمي توانند آزادي مثبت را به ارمغان آورند زيرا در ميانه راه هدف ديگري ظاهر مي شود و مسير انقلاب را دگرگون مي کند. اين هدف ديگر « مسأله ي اجتماعي » يا مشکل فقر توده اي است. انقلابيون در زير فشار اين مشکل به تأمين آزادي منفي براي توده ها مي پردازند و هدف اصلي را فراموش مي کنند. به نظر آرنت کوشش براي حل مسأله ي اجتماعي از طريق سياسي به هراس مي انجامد و هراس به معني شکست و « تراژدي بزرگ » انقلابات است. از سوي ديگر براي انقلاب گريز از چنين سرنوشتي نيز ناممکن است زيرا انقلاب که مهمترين ويژگي اش مشارکت توده اي است نمي تواند به مسأله ي اجتماعي بي اعتنا بماند. در انقلاب فرانسه توده ها رهبران انقلاب را براي تأمين آزادي منفي زير فشار گذاشتند. در نتيجه انقلاب به بيراهه رفت و به پيدايش خودکامگي سهمگين تري از آنچه پيش از انقلاب برقرار بود انجاميد. نياز واقعي توده ها به نظر آرنت همواره رهبران انقلاب را به اتخاذ اقداماتي بر ضد آزادي مثبت مي کشاند. اما برعکس انقلاب فرانسه و روسيه، انقلاب آمريکا در شرايط اقتصادي و اجتماعي بهتري روي داد؛ در نتيجه مسأله ي اجتماعي نتوانست بر سير آن انقلاب مسلط گردد. با اين حال انقلاب فرانسه که عاقبتي مصيبت بار داشت، به صورت الگوي سنتي انقلاب در آمده است و بر تاريخ انقلابات تأثير پايداري باقي گذاشته است، در حالي که از انقلاب پيروزمند آمريکا تنها به عنوان واقعه اي تاريخي ياد مي شود. به نظر آرنت در الگوي سنتي و جاافتاده ي انقلاب، آزادي مثبت فراموش شده است و به جاي آن انقلابيون، رسالت خود را حل مسأله ي اجتماعي مي دانند و در نتيجه بر سير انقلاب مسلط مي شوند و خودکامگي تازه اي بنياد مي کنند. رهبران انقلابات نهادهاي خودجوش و دمکراتيکي را که به عنوان سازمانهاي حکومت مستقيم مردم در طي انقلاب پيدا مي شوند ويران مي سازند. از ميان بردن اين نهادها و شوراها به معني از ميان بردن آزادي مثبت است و همين تحول ويژگي تراژيک انقلاب است. (8)
آرنت از انقلاب تصوري آرماني در ذهن داشت که در مقايسه ي با آن انقلابات تاريخي مسلماً ناقص و نارسا بودند و يا حتي ضد آن بشمار مي رفتند. همچنين آرنت توجه نداشت که انقلابيون ممکن است مسأله ي اجتماعي يا هر مسأله ي ديگري را دستاويز بسيج سياسي و منازعه ي قدرت خود قرار دهند. در اين صورت آنچه آرنت سرنوشت تراژيک انقلاب مي خواند تنها، نتيجه ي منازعه گروههاي قدرت طلب است. در شرايطي که منازعه براي قدرت خارج از چهارچوبهاي قانوني از پيش تعيين شده صورت گيرد، قدرت بسهولت خودکامه و شخصي مي شود.

پي‌نوشت‌ها:

1 - Quoted in Dunn, op. cit. p. 6.
2 - See Tocqucvillc. op. cit.
3 - See Hagopian. op. cit. pp. 377 - 8.
4 - Quoted in Plamenatz, op. cit. vol 1. p. 343.
5 - In ibid. p. 343.
6- M. Shelcr, «On the Tragic», in R. Corrigan (cd). Tragedy: Vision and Form. Pennsylvania. 1965. quoted in Hagopian, op. cit. p. 381.
7 - Gerth and Wright - Mills, op. cit. pp. 148, 152 - 3.
8 - See Arendt, On Revolution, chaps. 2, 6.

منبع مقاله :
بشيريه، حسين؛ (1390)، انقلاب و بسيج سياسي، تهران: مؤسسه ي انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هشتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.