تاريخ قوم آذري

انسان هميشه به تاريخ و گذشته تاريخي خود تعلق خاطر داشته و احساس وجود داشتن در طول تاريخ، بخش ريشه اي هويت او را تشکيل داده است. تعلق خاطر تاريخي به معناي وجود احساسات و عواطف مثبت و منفي نسبت به حوادث، وقايع و
جمعه، 11 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ قوم آذري
 تاريخ قوم آذري

 

نويسنده: سيامک باقر چوکامي




 

 

انسان هميشه به تاريخ و گذشته تاريخي خود تعلق خاطر داشته و احساس وجود داشتن در طول تاريخ، بخش ريشه اي هويت او را تشکيل داده است. تعلق خاطر تاريخي به معناي وجود احساسات و عواطف مثبت و منفي نسبت به حوادث، وقايع و شخصيت هاي تاريخي است که نتيجه ي آن برخورد غرور آميز و افتخار آميز با آن يا موفق دانستن فعاليت ها و اقدامات شخصيت هاي مؤثر و مثبت در تاريخ کشور، يا ناراحتي، سرافکندگي و تحقير شدن است. بنابراين، خاطرات، رخدادها و حوادث، شخصيت ها و فراز و نشيب هاي تاريخي در شکل دادن به هويت ملي بسيار مؤثر هستند.
مارتين هايدگر فيلسوف بزرگ آلماني و از انديشمندان معاصر معتقد است که تاريخي که از مظاهر ايجاد هويت است و فراموش کردن تاريخ زماني رخ مي دهد که معناهاي آينده نگرانه را ناديده بيانگاريم و نتوانيم از گذشته به آينده پل بزنيم ( به نقل از: لک، 1384، 70 ).
با اين وصف، هر جامعه اي با هويت تاريخي خود تعريف و ترسيم مي شود و بعد تاريخي هويت ملي نيز حکايت از آگاهي مشترک افراد يک جامعه از گذشته تاريخي و احساس دلبستگي به آن و احساس هويت تاريخي دارد که پيوند دهنده نسل هاي مختلف به يکديگر و مانع از جدا شدن يک نسل از تاريخش است. تاريخ مشترک و تعلق خاطرات تاريخي گروه هاي قومي ايران از جمله آذري ها که داراي تاريخ طولاني سکونت در ايران هستند، هويت تاريخي مشترکي به آنان داده و اين موضع باعث شد تا اقوام ايراني، به لحاظ تاريخي، خود را ايراني بدانند و به ايراني بودن خود افتخار کنند و با همين احساس تعلق و دلبستگي آذري ها به ايراني بودن باعث شد تا آن ها ضمن ايفاي نقش تعيين کننده در تحولات سرنوشت ساز سرزمين ايران، در ساخته شدن تاريخ ايران نيز سهم بسزايي داشته باشند.
آذري ها با توجه به تأثير گذاري و تأثير پذيري از تحولات سرزمين ايران و به ويژه حکومت هايي که توسط يا به کمک و ياري آن ها تشکيل شد، خاطرات تلخ و شيرين زيادي را مانند ساير اقوام در پيشينه خود دارند. مطالعه تاريخ سياسي سرزمين ايران از دوره مادها تاکنون و مناسباتي که هر يک از حکومت ها با اقوام ايراني از جمله آذري ها در محدوده سرزميني ايران داشته اند، مي تواند تا حدودي بازگو کننده پيوندها و خاطرات مشترک و همدردي و همدلي آن ها باشد.
مجموعه آثار باستاني در مناطق آذري نشين نيز خود گوياي تبار تاريخي اقوام ايراني و زيست مشترک آن هاست؛ تخت سليمان که در چهل و پنج کيلومتري شهرستان تکاب و در منطقه اي کوهستاني قرار گرفته يکي از اين مدارک است. تاريخچه سکونت و استقرار در اين محل از هزاره اول قبل از ميلاد شروع و آثاري از استقرار پارت ها نيز در اين مجموعه وجود دارد. در دوره ساساني آتشکده بزرگي به نام آذر گشنسب که آتشگاه شاهي و جنگاوران بوده است، در محل ساخته شده و بناهاي متعدد مذهبي حصار دفاعي و يک اقامتگاه شاهي به سبک و شيوه ايوان مدائن که بقاياي بيشتر آن ها هنوز پابرجاست، احداث شده است.
اثر تاريخي ديگري در اردبيل به فاصله کمي از قريه آغميون واقع در سه کيلومتري جاده اردبيل و پنج و هشت کيلومتري شمال شرقي سراب قرار دارد. اين بنا که يک چهار طاقي سنگي است به چهار طاقي ساساني يا آغميون موسوم است. آنچه از قرائن به دست مي آيد نشان مي دهد اين بنا يک آتشکده يا عبادتگاه ساساني بوده است. مصالح ساختماني اين چهار طاقي از قلوه سنگ هايي به اندازه سي سانتيمتر و ملاط گچ و آهک تشکيل شده است ( مخلص، 1371، 132 ). يکي از بناها و قلعه هاي مهم آذربايجان بناي « قلعه جمهور » يا دژ « ند » در پنجاه کيلومتري شمال اهر و در شانزده کيلومتري جنوب غربي کليبر و بر فراز ارتفاعات غربي رود قره سو است. با وجود اين، نگاهي به دوره هاي تاريخي سرزمين ايران موقعيت آذري ها و مناطق آذري نشين را بهتر روشن مي نمايد.

دوره باستان

تاريخ باستاني آذربايجان با تاريخ قوم ماد درآميخته است. پايه گذاري دولت ماد به عنوان نخستين دولت بر پايه « وحدت ملي » اقوام مختلف ساکن فلات ايران با مشترکات و پيوندهاي فرهنگي را بايد به عنوان مهم ترين رويداد در تاريخ ايران به شمار آورد. مادها که آريايي نژاد بودند در آغاز قرن هفتم تا پايان قرن هشتم قبل از ميلاد دولت ماد را تأسيس کردند و کشور ماد را به ماد بزرگ و ماد کوچک تقسيم کردند. ماد کوچک شامل آذربايجان بود که به عنوان يکي از ايالات مهم کشور ماد محسوب مي شد. اگرچه تا اواخر قرن هفتم پيش از ميلاد در آذربايجان آن ها قدرت زيادي نداشته و قدرت در آن ناحيه بيشتر در دست اقوام لوبوبي، ماننايي، اورارتو و سکايي بود، اما از سال 612 ق م. يعني سال سقوط آشور به دست مادها است که مادها توانستند قدرت خود را بر تمام قسمت هاي ايران و به ويژه آذربايجان تا ماوراي رود ارس بسط دهند ( مشکور، 1375، 81 ). با اين حال، مهم ترين ويژگي حکومت ماد، اتحاد اقوام مختلفي بود که تا آن زمان به هم پيوند نخورده بودند و مادها آنان را با پيوندهاي فرهنگي به يکديگر نزديک کردند که اين ويژگي در عصرهاي بعد نيز همچنان پابرجا ماند. در زمان سلوکيان و اشکانيان، که دوره رواج فرهنگ يوناني در ايران بود، آذربايجان تحت حکومت روحانيان زرتشتي باقي ماند و آنان از آيين زرتشتي و سنن ملي در برابر فرهنگ يوناني پاسداري کردند. کوشش اشکاني ها در حفظ مرزهاي شمالي، از جمله آذربايجان، در مقابل تهاجم بيگانگان و تحت نفوذ درآوردن ممالک مرزي ايران در برابر امپراتوري روم در غرب، قابل توجه است ( گودرزي، 1384، 80 ).
آذربايجان در دوره هخامنشي جزء خشثره ( ساتراپي ) ماد به شمار مي رفت. در زمان داريوش سوم، آتراپات، ساتراپ ماد بود. اين سردار ايراني که نام او به معني نگهبان آتش ( آذرباد ) است و به همين مناسبت او را از خانواده اي روحاني و زرتشتي شمرده اند، در نبرد گوئر کامل ( گوگمل ) که بين داريوش سوم و اسکندر روي داد فرمانده مادها به شمار مي رفت. آتروپات علاوه بر داشتن حسن تدبير، بر اثر وجود قبايلي جنگجو چون کادوسيان در ماد کوچک، آن ايالت را از سلطه نظامي مقدوني ها که ديگر ايالات ايران را تحت سيطره خود آورده بودند محفوظ داشت. در آن زمان يعني قرن چهارم قبل از ميلاد ديگر مانناييان و لولوبيان و کاسپيان در آذربايجان وجود نداشتند، بلکه کادوسيان، ماتينيان و مادي ها و ديگر اقوام ايراني به جاي ايشان نشسته و خود را مادي و آريايي مي خواندند ( مشکور، 1375، 94 ).
در روزگار ساسانيان نيز آذربايگان يکي از ايالات مهم ايران و به قول يوناني ها ساتراپ نشين بوده است. از زمان ساسانيان مهاجرت اقوام ترک زبان به ايران شروع شده است. در يادداشت هاي انوشيروان نيز سخن از مهاجرت اقوام ترک به آذربايجان و قفقاز به ميان آمده و حتي به وفاداري اقوام ترک زبان که قبلاً با اجازه پادشاه ايران در اين سرزمين ها توطن نموده اند، اشاره شده است ( خاماچي، 1370، 34 ).

دوره پس از اسلام

آذربايجان در دوره اسلامي يکي از مهم ترين ايالات ايران محسوب مي شد. اين منطقه در سال 22 هـ. آغوش خود را به روي اسلام و مسلمين گشود و پذيراي مسلمانان در اين خطه گرديد. در آن روزها حذيقة بن اليمان فرمانده سپاه اسلام بود. در سال 35 هـ. سعيد بن ساريه خزاعي از طرف امام علي (ع) و در سال 40 هـ. پس از شهادت آن حضرت، عبيدالله بن عباس از سوي امام حسن مجتبي (ع) به عنوان والي و حاکم آذربايجان در اين منطقه حضور داشتند. مورخان مي نويسند که والي اميرالمؤمنين علي (ع) مردم آذربايجان را افرادي مسلمان و علاقه مند به فراگيري قرآن مجيد و تعاليم نوراني اسلام يافت که مشتاق بودند هرچه زودتر قرآن را فرا گيرند. از اين رو گروهي از « ديوان » و « عطا » را ( افرادي که از بيت المال مزد مي گرفتند ) در اردبيل سکنا و آنجا را مقر حکومت خويش قرار داد و مسجدي بنا کرد که معلمان قرآن در آنجا به تعليم قرآن و آموزش احکام مي پرداختند ( عقيقي بخشايشي، 1375، 2523 ).
در دوره خليفه عباسي نيز آذربايجان يکي از استان هاي شرقي بود. اما پس از مدتي بابک خرمدين از ضعف خلافت استفاده کرد و قسمت هاي مهمي از شمال آذربايجان را در اختيار گرفت. در دوره سلسله هاي طاهريان، صفاريان، سامانيان و غزنويان که از شرق برخاسته و حکومت هاي مستقلي تشکيل داده بودند، هيچ گاه نتوانستند قلمرو خود را به آذربايجان برسانند.
در آغاز قرن پنجم هجري ترکان غز به فرماندهي سلجوقيان، آذربايجان را به تصرف درآورده و تا حمله جلال الدين خوارزمشاه بر اين منطقه حکومت کردند. با حمله مغولان و ورود هلاکوخان در سال 654 هـ ق. آذربايجان مرکز شاهنشاهي بزرگي شد که از خراسان تا شام امتداد داشت. پايتخت هلاکوخان ابتدا در شهر مراغه بود و سپس به تبريز منتقل گرديد ( عالم پور رجبي، 1380، 20 ). پس از ضعف ايلخانان مغول امراي مستقلي از جمله ترکمن ها در آذربايجان حکومت يافتند اما با سقوط ترکمن ها، قره قويونلو و آق قويونلو، بر تبريز تسلط پيدا کردند.

دوره صفويه

با ظهور صفويه که نخستين حکومت ملي را در ايران شکل داد، در يکپارچه کردن ايران نيز نقش مهم و انکار ناپذيري را ايفا کرد. در اين زمان ايلات آذري مانند ديگر عشاير ايران از قديم غالباً در خدمت نظامي بودند و تا مقارن عهد مشروطيت، قشون چريک ايران را تشکيل مي دادند. چنانچه در تاريخ صفويه مي خوانيم بعضي از ايلات همين سرزمين چون شاملو، قاجار، خلج، استاجلو، تکلو، ذوالقدر، بيات و افشار بودند که تحت عنوان قزلباش دور شاه اسماعيل را گرفته و او را به پادشاهي ايران رساندند ( مشکور، 1375، 163 ).
در اين دوره آذربايجان براي شاهان صفوي سنگرگاه اصلي و مرکز عمده گردآوري قواي نظامي بوده و اين منطقه محل جنگ هاي خونين ميان سپاهيان ايران و عثماني بود ( خاماچي، 1370، 29 ). چنگ چالدران از عمده ترين آن ها به شمار مي رود. در آن جنگ سيد صدرالدين وزير اعظم شاه اسماعيل صفوي به شهادت رسيده و مقبره ايشان هم اکنون در چهار کيلومتري شهر چالدران در روستاي سعدل قرار دارد.
در پايان دوره ي صفويه نيز ولايت آذربايجان مشتمل بر ناحيه اي بود که تقريباً با آذربايجان امروزي برابر بود و علاوه بر ان مناطق زنجان، سلطانيه، طالش و در آن سوي رود ارس قپان را شامل مي شد. در اين زمان اداره ي امور ماليه ي آذربايجان نيز در دست وزيري بود که در قرن دهم هجري مسئول تمامي ايالت هاي شمال غرب ايران بود. انگلبرت کمپفر سياح آلماني که در زمان شاه عباس اول براي رساندن نامه ي « رودلف » به ايران آمده، در سفرنامه ي خود مي نويسد: « در حال حاضر بيگلر بيگي هاي زير در ايران وجود دارد: ناحيه فارس براي ايالات لرستان، خوزستان، کردستان، و سيستان، در ناحيه ي خراسان براي ايالات مشهد، هران، خراسان و قندهار. در ناحيه ي ساحلي درياي خزر براي ايالات استرآباد، در ناحيه ي آذربايجان براي ايالات تبريز، ايروان، داغستان، آذربايجان، قره باغ، گرجستان و شيروان، در ناحيه ي عراق عجم کهگيلويه و همدان ». به نوشته ي او، ايران به پنج ناحيه يا ايالت اصلي تقسيم مي شد. او در وصف ايالت آذربايجان مي نويسد: « آذربايجان ( شمال غرب ايران ) که ماد شمالي و قسمتي از ارمنستان را شامل مي شود و تا سر حد ترکيه امتداد دارد » ( کمپفر، 1357، 157 ).

دوره قاجار

با روي کار آمدن سلسله قاجار، فصل جديدي از حيات سياسي ايران رقم خورد. در ابتداي حکومت قاجار يعني در دوره ي آغامحمد خان مرزهاي ايران به حدود ارمنستان و گرجستان بود. شهر تبريز به پايتخت دوم ايران و شهر وليعهد نشين تبديل شد ( خاماچي، 1370، 29 ). بر اين اساس عباس ميرزا، ناصر الدين شاه و مظفر الدين شاه و بالاخره محمد علي شاه دوران ولايتعهدي خود را در اين شهر گذراندند. در عين حال، دوره قاجار در ابعاد مختلف دوره ي تغيير و تحول بود. آذربايجان در اين دوره مخصوصاً در زمان سلطنت فتحعلي شاه، به علت جنگ هاي ايران و روس، مرکز نظامي ايران گرديد و با توجه به توسعه طلبي روسيه از يک سو و بي لياقتي شاهان قاجار به ويژه سياست ضعيف فتحعلي شاه و شکست هاي پي در پي او از روس باعث شد تا عهدنامه هاي ننگين گلستان و ترکمانچاي بر ايران تحميل گردد.
طي قرارداد گلستان که در زمان فتحعلي شاه قاجار در سال 1813 با روس ها امضا شد، شهرهاي ايراني غرب درياي مازندران و قفقاز از جمله قره باغ، گنجه، خانات، شکي، شروان، فوبا شماخي، دربند، باکو، تفليس و ... شامل جمهوري آذربايجان، گرجستان، چچنستان، اوستيا و جمهوري داغستان جمعاً به مساحت دويست و سي و سه هزار کيلومتر مربع از ايران جدا شد. طي قرارداد ترکمانچاي که در زمان فتحعلي شاه در سال 1828 با روس ها امضا شد، خانات ايروان، مناطق اردوباد و بخشي از مغان و شروان، نخجوان و دو سوم طوالش جمعاً به مساحت بيست هزار کيلومتر مربع از ايران جدا شد.
با وجود اين، در اين دوره واکنش ايراني ها از هر قومي از جمله آذري ها نسبت به وضعيت مزبور قابل توجه است. توده هاي مردم براي صيانت از آب و خاک و فرهنگ و مذهب خود با تمام توان در مقابل روسيه ي مجهز و پيشرفته ايستادگي کردند. انگيزه، جرئت و پايداري مردم در مقابل روس ها در درجه اول مرهون تعليم و تربيت اسلامي و سپس صدور فتواي جهاديه علما بر ضد روسيه بود. فتواي جهاديه توسط علما صادر مي گرديد. در اين ميان فقيهان بزرگ ايران و عراق مانند شيخ جعفر نجفي معروف به کاشف الغظاء ( 1237 هـ ق. )، آقا سيد علي طباطبايي اصفهاني صاحب رياض المسائل ( 1231 هـ ق. )، ميرزا ابوالقاسم قمي ( 1231 هـ ق. )، مير محمد حسين خاتون آبادي امام جمعه اصفهان ( 1233 هـ ق.)، و ملااحمد نراقي ( 1245 هـ ق. ) درخواست عباس ميرزا را پذيرفتند و فتواي جهاد عليه روس دادند. اما بي تدبيري ها، سهل انگاري ها و استفاده نادرست از توانايي ها، کمک ها و پشتيباني هاي مردمي توسط شاه قاجار، سپاه ايران نتوانست در جنگ با روس پيروز گردد.
در اين رابطه، شهريار شاعر ملي و آذري زبان در هر کجا که از قفقاز و سرزمين هاي ايراني آن سوي ارس که بر اثر بي لياقتي شاهان ناتوان به اشغال روسيه درآمد، سخن به ميان مي آورد، بي اختيار عنان از دست مي دهد و زبان اشک و دريغا گويي به تکلم وا مي دارد. اوج « قفقازيه » هاي شهريار در اشعار ترکي آذري اوست، منتها در شعرهاي فارسي نيز به ويژه در مثنوي « افسانه شب » بخش « شبيخون »، شاعر با تصوير آفريني فوق العاده قوي، هجوم لشکر روش و دفاع مردم آران را از خاک ايران به نمايش مي گذارد؛ به گونه اي که آدمي خيال مي کند وي درست در شب حمله ي روس به ايران در صحنه حاضر بوده و آن نبردها را به چشم ديده است.
شهريار، شاعر ملي ايران با اشاره مستقيم به حملات روس که طي آن، ايلات آران، با سلاح سنگ و چوب و بيل و کلنگ در مقابل سپاه تا بن دندان مسلح روس دفاع مي کنند، تنها مورخي است که از نقش قهرمانانه زنان آراني در مبارزه با دشمنان روس سخن مي گويد:
ديده آن سيل شبيخون سپاه
چون بلايي که ببارد ناگاه
بي سلاحي زهنر داشته باز
دست ايلات رشيد قفقاز
فوج قزاق به فرمان تزار
رو نهاده است براي تاتار
ايل بي اسلحه شايان دريغ
تن به تن جنگد و با خنجر و تيغ
آن هجومش همه با توپ و تفنگ
وين دفاعش همه با بيل و کلنگ
شير زن ها چون گوزن گستاخ
که دل شير بدرد با شاخ
بيل بر دوش به پشت شوهر
سنه عاج بدو کرده سپر
دختران زلف پريشان از باد
چون غزالان که رمند از صياد
متواري همه در کوه و کمر
سنگ بارند عدو را بر سر
مادري نعش پسر در آغوش
چنگ در رخ زده و رفته ز هوش
دختري سر به بر نامزدش
همسري کرده به خواب ابدش
دراشعار استاد، با زيبايي هرچه تمام تر، قفقاز به شير خوابيده و روس به گرگي درنده شبيه مي شود که بر اثر سهل انگاري و خواب بي موقع چوپان بي عرضه ( شاهان قاجار )، شير، اسير گرگ مي شود و قفقاز اين چنين از خاک ايران جدا مي گردد:
گله گرگ به مکر و تزوير
شير خوابيده کند غافلگير
گويي آن ها که فرا مي رفتند
گاه برگشته چنين مي گفتند:
الوداع اي افق روشن و باز
شهره گهواره گيتي قفقاز
اي که تا بازپسين تير و تفنگ
بود با دشمن ايرانت جنگ
تا دليران تو در خون نتپيد
پاي دشمن به ديارت نرسيد
چوني اي کشور آزاده اسير
چوني اي شير ژيان در زنجير!
( شهريار، 1373، ج1، 298 ).

دوره پهلوي

با آغاز سلطنت رضاشاه، آذربايجان با شرايط دشواري روبرو شد. حکومت جديد از دو ابزار اقتصادي و فرهنگي براي تحت فشار قرار دادن آذربايجان بهره برد. آذربايجان مانند ساير مناطق در دوره ي شانزده ساله ي سلطنت رضاشاه چنان در فشار و تنگنا بود که کمتر نظيري براي آن مي توان يافت. از نظر اقتصادي و سياست رضاشاه در متمرکز کردن امور بازرگاني در تهران به موقعيت تجاري تبريز لطمه زد؛ لذا آذربايجان پيشگامي خود را در تجارت و تبريز نيز اهميت ويژه اي را از دست داد ( انصاف پور، 1377، 112 )؛ در عوض اصفهان و مازندران به صورت مراکز صنايع نساجي درآمدند. تهران نيز به قلب صنايع سنگين تبديل شد. از سال 1310 تا 1320 از بيست کارخانه ي جديدي که در چهار شهر آذربايجان ( تبريز، اروميه، مياندوآب و مراغه ) برپا شد، تنها دو کارخانه از سرمايه گذاري مستقيم دولت برخوردار بود، در حالي که در همين مدت در ايالات مرکزي و شمالي کشور، دولت براي بيست کارخانه از صد و سي و دو کارخانه ي تأسيس شده، سرمايه گذاري کرده بود.
در اين دوره آذربايجان که مرکز غله ي ايران بود، گرفتار کمبود غله شد، چرا که گندم آذربايجان به تهران فرستاده مي شد و در زمستان 1319 آذربايجان بدون آذوقه ماند. دولت شاهنشاهي براي ساختن راه مخصوص آبعلي و آمل که صرفاً تفريحي بود، پانصد ميليون ريال خرج کرد واين در حالي بود که مدت هشت سال، پل هاي وسط شهر تبريز خراب بودند و زمستان ها که آب رودخانه بالا مي آمد، عبور و مرور مشکل مي شد و عملاً شهر تبريز به دو بخش تقسيم مي شد ( کرزن، 1369، 670 ). از نظر فرهنگي برنامه هاي رضاشاه در جهت يکسان سازي فرهنگي اعمال مي شد. تحصيل در مدارس به زبان فارسي بود. معلمان موظف بودند که به زبان فارسي تدريس کنند. اگرچه از ديرباز رسم بر آن بود که رجال با تجربه و مدير براي حکومت آذربايجان انتخاب شود، استانداران منصوب رضاشاه در آذربايجان عمدتاً افرادي مغرض و کم سواد بودند. در اين دوره اگر چه از سال 1340 اصلاحاتي در آذربايجان صورت گرفت، اما آزادي هاي ديني محدود شده و مفاسد اجتماعي و وابستگي هاي بيش از حد سلسله پهلوي به بيگانگان به ويژه امريکا و سرکوبي آزادي و آزاديخواهان موجب عصيان و قيام مردم آذربايجان در 29 بهمن 1356 شد.
منبع مقاله :
باقري چوکامي، سيامک؛ (1391)، قوم آذري، تهران: اميرکبير، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.