بررسي نظر آيت الله معرفت (ره)

چگونگي نزول قرآن (2)

تا اينجا به دو ديدگاه در باب نزول قرآن اشاره شد که ديدگاه مدعي نزول قرآن با الفاظ و ساختار لفظي و ديدگاه ديگر مدعي نزول معناي آيات بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود که هر دو ديدگاه به دو ديدگاه ديگر به اعتبار نزول
يکشنبه، 13 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونگي نزول قرآن (2)
 چگونگي نزول قرآن (2)

 

نويسنده: محمد حسن قدردان قراملکي (1)




 

بررسي نظر آيت الله معرفت (ره)

رهيافت پنجم: نزول حقيقت مجرده قرآن (2)

تا اينجا به دو ديدگاه در باب نزول قرآن اشاره شد که ديدگاه مدعي نزول قرآن با الفاظ و ساختار لفظي و ديدگاه ديگر مدعي نزول معناي آيات بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود که هر دو ديدگاه به دو ديدگاه ديگر به اعتبار نزول لفظي تدريجي يا دفعي و نزول معنايي تدريجي يا دفعي منشعب مي شدند که جمعاً چهار ديدگاه و رهيافت مي شد. هر چهار ديدگاه به مفسران و متکلمان متعلق بوده است.
ديدگاه ديگري وجود دارد که حکمت متعاليه و عرفان به مسأله نزول قرآن نگاه مي کند. تبيين اين ديدگاه بر ذکر نکات دقيق و لطيف فلسفي و عرفاني متوقف است که به آن اشاره مي شود.

1. انتقال وجود بسيط قرآن از حضرت علميه به حقيقت محمديه

عارفان بر اين اعتقادند که مصدر و مبدأ همه وجودها، ذات احديت و پس از آن؛ مقام واحديت الاهي است که همه وجودها از آن نشأت مي گيرند. عالم ماده نيز از اين قاعده بيرون نيست. اصل وجود آن نه ماديت و عدميت آن، در عوالم مجرد پيشين وجود داشته است. قرآن مجيد نيز که نخستين بار در سخنان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و آن هم از جبرئيل ظاهر مي شود، وجود پيشين عقلي دارد. وجود بسيط آنکه معارف ناب ( آموزه هاي نظري و عملي ) است، نخستين بار در حضرت علميه و مقام واحديت يافت مي شود که از شئون ذاتيه و حقايق علميه حضرت حق تعالي است. (3)
پس از خلقت صادر اول ( حقيقت محمديه )، و مواجهه روح قدسي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) با حضرت علميه و نظر به آن، حقيقت مجرّد و طور نخست قرآن مخزون در حضرت علميه بر حضرت منکشف و به تعبيري منتقل مي شود. از اين انکشاف و انتقال معارف قرآن بسيط بر حقيقت محمديه مي توان به « کلام ذاتي » حق تعالي با حقيقت محمديه تعبير کرد؛ چون کلام، عبارت از انتقال معنا و مقصود صاحب کلام به مخاطب است؛ پس حقيقت محمديه، نخستين مخاطب و شنونده کلام الاهي ( کلام ذاتي و عقلي )، و خداوند نخستين متکلم خواهد بود. از اين مرحله ( شناخت و آگاهي حقيقت محمديه به حضرت علميه ) در علم کلام، به « نبوت تعريفي » تعبير مي شود.
پس وحي و نزول قرآن از منظر عرفاني فقط در وحي لفظي و گزاره اي از سوي خداوند به صورت مستقيم يا به وسيله فرشته خلاصه نمي شود؛ بلکه نخستين نزول قرآن براي پيامبر، به حقيقت محمديه و مواجهه آن با حضرت علميه برمي گردد.
در خود قرآن کريم، آياتي يافت مي شود که بر وجود مجرد و پيشين قرآن در مقام واحديت و حضرت علميه تأکيد دارد که از اين مقام با تعابيري مانند « لوح محفوظ »، « کتاب مکنون »، « ام الکتاب »، و « لدينا »، تعبير مي شود.
- وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ. (4)
- كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ. (5)
- بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ. (6)
- إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. (7)
برخي از روايات نيز بر وجود پيشين قرآن و تنزل هاي گوناگون آن اشاره دارد.
ان القرآن نزل علي سبعة احرف. (8)

2. حقيقت محمديه، مصدر و واسطه ديگر وجودها و فيوضات

در حکمت متعاليه و عرفان، ثابت شده است که نخستين مخلوق و صادر حق تعالي، حقيقت محمديه است و برحسب قاعده « الواحد »، وجودها و فيوضات الوهي از طريق وجود حقيقت محمديه به ديگر وجودها انتقال و افاضه مي شود. به ديگر سخن، همه وجودهاي عالم امکان براي کسب فيض وجود خويش به حقيقت محمديه نيازمندند. در حقيقت، وجود و مرتبه و شأن ديگر وجودها اعم از عالم عقول و طبيعي، از جمله فرشتگان مقرب مثل « جبرئيل»، پرتو وجود حقيقت محمديه است. اگر آنان مقام و منزلت و معرفتي دارند، در پرتو تماس و ارتباط با حقيقت محمديه است.

3. تنزل وجودها

گفته شد که نخستين وجود امکاني، حقيقت محمديه است که ديگر وجودها از آن حضرت متنزل، و به عقول پايين تر ( عقول عشره در اصطلاح اشراقيون ) منشعب مي شوند تا به عالم ماده منتهي مي شود که « عقل فعال » ( واپسين عقل عقول مجرد ) مدبر و فياض آن عالم است.
حکيمان اشراق، بين عالم ماده و مجرّد به عالم سومي به نام « عالم مثال و برزخ » معتقدند که بر اين مبنا، وجودهاي عالم ماده، پيش از اين عالم، در عالم برزخ، وجود برزخي ( وجود مجرد اما به شکل مادي ) دارند که توضيح آن در حوصله اين نوشتار نيست.
قرآن کريم نيز براي تلبّس به جامه مادي، بايد تنزل هاي گوناگوني را تحمل کند. تنزل از عالم احديت به واحديت و از آن به عالم عقول، و از آن به عالم مثال، و سرانجام از آن به عالم ماده متنزل شود. امام خميني ( قدس سره ) با اشاره به حديث ان القرآن نزل علي سبعة احرف (9) تنزل هاي هفت گانه قرآن را چنين برمي شمارد:
1. حضرت علميه؛
2. حضرت اعيان؛
3. حضرت اقلام؛
4. حضرت الواح؛
5. حضرت مثال؛
6. حضرت حس مشترک؛
7. شهادات مطلقه. (10)

4. جبرئيل، پرتو حقيقت محمديه

از مطالب پيشين روشن شد که فرشتگان مقرب، حتي جبرئيل با مواجهه و شناخت حقيقت محمديه مي توانند کسب فيض کنند. جبرئيل با مقام تجرّد بالايي که دارد مي تواند معارف عقلي ( از جمله معارف قرآن مخزون در حقيقت محمديه ) را شناخته، بر آن عالم باشد و در صورت نياز، آن را به عقل و عالم ديگر منتقل سازد؛ به هر حال، وجود جبرئيل و مقام و مرتبه اش، معلول و تجلي حقيقت محمديه است؛ پس در هر آن، در تصرف و تسخير حقيقت محمديه قرار دارد.

5. ارتباط عنصر مادي پيامبر با جبرئيل و حقيقت محمديه

در فلسفه و عرفان مبرهن شده است که انسان ها در عالم اعيان ثابته هر کدام يک « عين ثابته » دارند که عنصر مادي انسان در اين دنيا مقتضاي عين ثابته آن در عالم اعيان ثابته است. عنصر مادي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، مقتضاي عين ثابته خويش است، و مقتضاي آن، مقام نبوت، بلکه مقام خاتمين است؛ از اين رو، خداوند متعالي و حقيقت محمديه، عنصر مادي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را مورد عنايت خاص قرار مي دهند تا با تعالي نفس آن، واجديت و قابليت نبوت و ختم رسالت را داشته باشد.
پس از کسب صلاحيت و شايستي کسب مقام نبوت، نفس نبوي مي تواند با عقل فعال ( عقل دهم ) و جبرئيل ارتباط برقرار کند و جبرئيل، مقداري از معارف ناب قرآني را که خود از حقيقت محمديه استفاضه کرده است، در اختيار نفس نبوي قرار مي دهد. (11)
بر اين اساس، وحي و قرآني که جبرئيل برعنصر مادي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ارائه مي دهد، واسطه اي بيش نيست که قرآن را از حقيقت محمديه دريافته، و آن را بر خاتم رسل نازل مي کند. (12)
با رشد و تعالي بيشتر نفس نبوي، ارتباط وي با جبرئيل بيشتر مي شود و چه بسا مي تواند خود مستقيم به « حقيقت محمديه » خويش متصل شود، و وحي و قرآن را بدون واسطه از آن دريافت کند. (13) با تعالي و قوت نفس نبوي که در آن اتصال با حقيقت محمديه تحقق مي يابد، و علم و قدرت عظيمي کسب مي کند، فرشتگان از جمله خود جبرئيل به امر وي نزول يا صعود مي کنند. (14)
حاصل آنکه قرآن، رهاورد مواجهه و ارتباط عنصر مادي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با عالم عقول و در مرجله بعد با حقيقت محمديه است، و از آنجا که نفس نبوي با حقيقت محمديه يکي هستند، تنزل قرآن به نفس نبوي نه علم، بلکه از مقوله « ذکر » خواهد بود. (15)

6. چگونگي دريافت وحي از جبرئيل ( گفتار خيالي يا عقلي و مجرد )

تا اينجا به اصل ارتباط نفس نبوي با دو مقام مجرد يعني عقل فعال ( جبرئيل ) و « حقيقت محمديه » اشاره شد. در اينکه ارتباط و مواجهه نفس نبوي با حقيقت محمديه، خود عقلي و مجرّد بوده است و قرآني که از آن مقام استفاضه مي کند، نيز عقلي و مجرد خواهد بود، ترديدي وجود ندارد؛ اما مناقشه در چگونگي دريافت قرآن از جبرئيل است که آيا به شکل مادي يعني در قالب گزاره و وحي گفتاري بوده است يا اينکه نفس نبوي، قرآن بسيط و عقلي را از جبرئيل دريافت مي کرد و خود پيامبر مأموريت داشت آن را با قدرت الاهي به عالم ماده يعني گزاره تنزل دهد؟
با استقرا در آراي عارفان، دو رهيافت زير قابل طرح است:

6. 1. صورت خيالي

جبرئيل و نداي او، همه جزو قوه تخيل نفس نبوي است. البته مقصود از صورت خيالي جبرئيل و استماع صداي وي، صورت واقعي او است که به وسيله قوه عاقله و مخيله نفس نبوي آفريده مي شود. (16)

6. 2. صورت عقلي

جبرئيل و وحي او، امر مجرد و عقلي است که به صورت مجرد، بر قلب پيامبر وارد مي شود. مشاهده چهره جبرئيل و شنيدن صداي او به وسيله پيامبر، با قلب و شهود عقلاني صورت گرفته است، نه اينکه پيامبر صداي مادّي وحي را بشنود و آن را عيناً به مردم ابلاغ کند. از ظاهر کلمات امام خميني اين تفسير استظهار مي شود که گزارش خواهد شد.
در تفسير اول، شنيدن مادي و مشاهده چهره مادي جبرئيل پذيرفته مي شود؛ اما آن دو ( صورت و صدا ) معلول خود نفس نبوي است.
در تفسير دوم، وجود جبرئيل و صداي او، به عقلي تفسير مي شود و اين پيامبر است که آن وجود عقلي را به مرتبه مادون، يعني وحي گفتاري تنزل مي دهد؛ البته در هر دو تفسير، فاعل و مترجم وحي به وجود مادي، نفس قدس نبوي است.

تأملات آيت الله معرفت بر اين رهيافت

اشاره رفت که نظريه اخير به حکمت متعاليه و عارفان تعلق دارد که آن را با توجه به اصول و مباني عرفاني و حکمت متعاليه تبيين و نظريه پردازي کردند. اين رهيافت مورد انکار اکثريت قريب به اتفاق مفسران و متکلمان قرار گرفته است و آيت الله معرفت نيز به عنوان يک مفسر، ابتدا اين نظريه را لطيف وصف مي کند:
" اين گونه تأويلات از يک نوع لطافت و ظرافت برخوردار است که در صورت وجود مقتضي و داشتن سند اثباتي مي تواند کاملاً مناسب باشد. " (17)
لکن استاد نظريه اخير را - که از علامه طباطبايي نقل مي کند - بر نمي تابد و بر آن تأملات زير را ذکر مي کند:

1. وحي و نزول قرآن مسأله نقلي

اولين تأمل استاد اين است که مسأله وحي و چگونگي نزول، آن لذا در قالب « لفظ »، « معنا » يا « حقيقت مجرده » بيش از هر شيء اي مسأله نقلي و نه عقلي نظري است و لذا بايد از ادله نقلي پيروي کرد و مقتضاي ادله نقلي نزد استاد نيز نزول لفظي تدريجي است.
و المسألة قبل کل شيء نقلية و ليست بالعقلية النظرية. (18)

2. دلالت نقل بر نزولي لفظي و سکوت آن از وجود قرآن مجرد بسيط

استاد معتقد است نظريه عرفا فاقد سند و دليل معتبر است، (19) اما نظريه نزول لفظي به تأييد آيات قرآن رسيده است:
" ظاهر آيات قرآن به همين قرآن [ لفظي ] که در دست مردم است، اشاره دارد و از قرآن ديگر و حقيقتي ديگر پنهان از چشم همگان باشد سخن نمي گويد. " (20)
استاد با اشاره به آيات دال بر نزول قرآن در شب قدر خاطر نشان مي سازد که مقصود از نزول قرآن، نزول قرآن معلوم و مشخص پيش مردم است و آن همان قرآن و آيات لفظي است نه حقيقت مجرد:
" خداوند براي ابراز عظمت اين ماه ( رمضان ) و اين شب ( ليلة القدر ) مسأله نزول قرآن را در آن مطرح مي سازد و بايد اين مطلب قابل فهم و درک شنوندگان باشد و از قرآني سخن بگويد که مورد شناسايي مردم بوده باشد. "(21)

3. عدم ترتب فايده براي بيان نزول حقيقت مجرده قرآن در ماه رمضان

استاد در تکميل استدلال پيش اضافه مي کند که چون آيات دال بر انزال قرآن در ماه رمضان و شب قدر براي بيان عظمت شب قدر وارد شده و از طرفي شناخت قرآن مجرد و بسيط باطني براي مردم و حتي شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به دور است، لذا با اين فرض، عظمت قرآن و ماه رمضان نيز مشخص نمي شود و بر چنين نزولي فايده اي مترتب نمي شود:
" خبر دادن از نزول قرآن ( قرآن باطني ) از جايگاه بلندتر به جايگاه پايين تر که هر دو از دسترس مردم و حتي پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به دور است، چه فايده اي مي تواند داشته باشد تا با اين ابهت و عظمت از آن ياد کند.
بنابراين، اين گونه تأويلات زماني مناسب است که اصل موضوع ثابت شده باشد و اگر بخواهيم آيات مذکور را تفسير کنيم، اين گونه تأويلات چاره ساز نيست. " (22)
استاد در جاي ديگر با اشاره به نظريه علامه طباطبايي و ديگران، درباره وجود قرآن مجرد بسيط پيشين در عالم عقل، اين اشکال را مطرح مي کند که فايده و فلسفه چنين قرآني چيست؟ آيا کسي به آن عمل مي کند؟ يا اينکه براي روز مبادا ذخيره شده است؟
ثم لنفرض ان وراء هذا القرآن الذي بأيدينا قرآناً آخر ذاوجود مستقل، فماهي الفائدة المستوخاة من ذلک و هل هناک من يعمل به؟ اَقرآنه مذخور ليوم آخر کالطعام يذخر لأيام الجدب او المال يکتر ليوم الحاجة و الأفتقار. (23)

4. شبهه در دلالت آيات مورد استناد

استاد در جاي ديگر در مقام تحليل و نقد آيات مورد ادعا و استناد عارفان و علامه طباطبايي برآمده که به آن ها اشاره مي شود:

4. 1. إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (24)

آيه فوق يکي از آيات مورد استناد ديدگاه پيش گفته است که علامه و ديگر عرفا در تقرير آن مي گويند اصل قرآن موجود يعني لفظي در جايگاه بالاتر يعني « ام الکتاب » است که بر مقام « واحديت » و « حضرت علميه » صدق مي کند که وجود مجرد بسيط دارد.
استاد در نقد استدلال فوق متذکر مي شود که مقصود از « لوح محفوظ » شيء و وجود مستقل مانند يک ظرف، لوح يا مکان خاص مادي يا مجرد نيست تا قرآن از آنجا نازل شود يا قرآن بسيط و مجرد در آن وعاء قرار گرفته باشد، بلکه مقصود از « لوح محفوظ » کنايه از « علم ازلي الهي » ثابت و غير متغير است که از آن به « کتاب مکنون » و « ام الکتاب » نيز تعبير مي شود.
" يجب اَنْ نعرف أن ليس اللوج المحفوظ شيئاً ذاوجود بذاته کوعاء اَو لوحة او مکان خاص مادياً او معنوياً، کلا، و انما هي کناية عن علمه تعالي الأزلي الذي لايتغير و لايتبدل و هو المعبر عنه بالکتاب المکنون و ام الکتاب ايضاً و غيرهما من تعابير لاتعني سوي علمه تعالي المکنون الذي لايطلع عليه احدٌ اطلاقاً. " (25)

پاسخ از دلالت ظاهري آيه بر قرآن

لکن ظاهر آيه شريفه پيش گفته بر وجود پيشين قرآن در « اُمَ الکتاب » دلالت دارد، هم چنين قيد « لدينا » دليل ديگر بر وجود پيشين قرآن نزد خداوند است. قرينه ديگر، واژه « ام الکتاب » است که به معناي « مادر و اساس کتاب » است که گوياي وجود پيشين کتاب قرآن در مقام الهي است. يعني « ام الکتاب » پيش ما است و آنچه شما از قرآن داريد، « ام الکتاب » نيست. استاد خود به اين دلالت ظاهري آيه توجه دارد و مدعي است نبايد چنين دلالتي را از آيه استفاده و أخذ کرد، چرا که منشاء اين استفاده - که استاد از آن به خطا تعبير مي کند - توهم دلالت قيد « لدينا » بر مکان است.
" قوله تعالي: ام الکتاب... لايعني ان للقرآن وجوداً آخر في وعاء « ام الکتاب » و انما جاءت هذه الأستفادة الخاطئة من توهم المکان من قوله تعالي: لدينا. " (26)
پس از منظر استاد، آيه بر وجود پيشين قرآن در وعائي به نام « ام الکتاب » دلالت ندارد.

توجيه « لدينا »

اما اينکه مقصود آيه چيست؟ و چرا اصلاً چنين عبارتي « لدينا » در آيه آمده است؟ استاد در پاسخ آن خاطرنشان مي سازد مقصود اين است قرآن موجود لفظي در پيش خداوند و علم ازلي خداوند داراي شأن و عظمت خاص است و لذا فرموده: « لدينا » که بر عظمت قرآن اشاره دارد.
" المقصود: ان لهذا القرآن شأناً عظيماً عندالله في سابق علمه الأزلي. " (27)

توجيه « ام الکتاب »

قرينه ديگر که طرفداران نظريه وجود قرآن مجرد بسيط بر آن تمسک مي کردند، قيد « ام الکتاب » بود. استاد اين قرينه را نيز نمي پذيرد و اضافه مي کند مقصود از آن « علم ازلي الهي » است و چون علم الهي مصدر قرآن موجود مي باشد، لذا از آن به « ام الکتاب » تعبير شد.
" و التعبير بامّ الکتاب کان بمناسمة ان علمه تعالي هو مصدر الکتاب و اصله المتفرع منه. " (28)

4. 2. إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (29)

اين آيه شريفه نيز برحسب ظاهر بر وجود قرآن پيشين در يک کتاب مکنون دلالت مي کند که آن را جز مطهرون مس نمي کنند. قائلان از عبارت فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ وجود پيشين قرآن لفظي را در وعائي به نام كِتَابٍ مَكْنُونٍ استفاده مي کنند که به عالم عقل و نهايت مقام و احديت و علم الهي منتهي مي شود، علاوه اينکه ذيل آيه شريفه لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ بر عدم مس قرآن حقيقت مجرد پشين در مقام الهي دلالت مي کند.
استاد در نقد اين استدلال بر آمده، اشکال اول خود را چنين ذکر مي کند که مقصود آيه از قرآن و عدم مس آن، همان قرآن موجود لفظي و به اصطلاح « بين الدفتين » است، اما اينکه چرا فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ آمده، استاد مقصود آن را تقدير الهي بر حفظ و ابقاي آن کتاب ذکر مي کند که اين تقدير چون دو علم ازلي الهي بوده عبارت « فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ » آمده است. وي با اشاره به آيه فوق مي نويسد:
" ... يعني نفس هذا القرآن الذي بأيدي الناس فهو في کتاب مکنون اَي قدّرله البقاء في علمه تعالي الأزلي و جاء هذا المعني صريحاً بتعبير آخر: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛ (30). " (31)
اشکال دوم ايشان در مرجع ضمير ذيل آيه شريفه است، وي ضمير لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ را نيز بر قرآن موجود تفسير و مقصود از عدم مس را علم شناخت کنه معناي آن تفسير مي کند که تنها « مُطَهَّرُونَ » از آن مستثني شدند.
" لايدرک کنه معناه و لا يبلغ الأتهداءبه علي الحقيقة الا الذين طهرت نفوسهم عن الزيغ و الأنحراف. " (32)
استاد آيه شريفه ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (33) را مؤيد مدعاي خود ذکر مي کند.

4. 3. بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (34)

آيه شريفه فوق يکي از آيات قائلان به وجود قرآن عقلي و مجرد پيشين است که آيه ظرف و وعاء آن را « لَوْحٍ مَحْفُوظٍ » ياد مي کند.
استاد معرفت مانند آيات پيشين، اين آيه را نيز توجيه و تفسير مي کند و معتقد است مقصود آيه، بيان عظمت و شأن قرآن فعلي در علم ازلي الهي است که اين قرآن از کيد خائنان و تحريف مبطلان مصون مانده است.
" اي عظيم شأنه « فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ » اي قدّر في علمه تعالي أنّه يبقي محفوظاً عن کيد الخائنين و تحريف المبطلين لايمسوه بسوء ابداً. " (35)
استاد به تحليل اين سه آيه شريفه بسنده و تحليل ديگر آيات را به تفسير خود واگذار مي کند که متأسفانه عمر با برکتش بر آن وفا ننمود.

رهيافت ششم: انکار نزول ( قرآن محصول تجربه ديني )

يکي از رهيافت ها به اصل وحي و نبوت، رهيافت تجربي ديني بود. بنابراين، حقيقت وحي يک نوع حالت رواني، کشفي، و مواجهه با مقام الوهي است که در آن، فاعل تجربه به مکاشفه الوهي نائل مي شود يا جلوه اي از خداوند بر وي ظهور يا تجلي مي يابد. فاعل تجربه، ماحصل و نتيجه و پيام کشف و تجربه خود را پس از بيداري، باز مي گويد و آن، متن ديني قرار مي گيرد. بر اين اساس، هيچ گزاره اي از سوي خداوند به صورت وحي به پيامبر ابلاغ نشده، بلکه وحي و قرآن، تفسير پيامبر از تجربه ديني خود است.
لازمه صريح ديدگاه پيشين - همان طور که خود طرّاحان بدان اعتراف دارند - تأثر تجربه ديني و در نتيجه انفعال وحي و قرآن از محيط و اقليم است؛ چنان که در اين باره نوشته اند:
" قرآن با حفظ روح و امهات و محکماتش، تدريجي النزول و تدريجي الحصول شد؛ يعني تکوّن تاريخي پيدا کرد. اين ها در قرآن و در سخنان پيامبر منعکس مي شد و اگر پيامبر، عمر بيش تري مي کرد و حوادث بيشتري بر سر او مي باريد، لاجرم مواجهه و مقابله هاي ايشان بيشتر مي شد و اين است معناي آنکه قرآن مي توانست بسي بيشتر از اين باشد که هست... چنان نبود که پيغمبر يک کتاب از پيش تأليف شده را در اختيار مردم بگذارد. " (36)
لازمه ديدگاه مذکور اين است که وحي بيروني، فرشته و آيات بيروني و آسماني در بين نباشد. اگر تجربه گر، يعني پيامبر، صدايي را مي شنود يا صورت فرشته اي را مي بيند، اين خيال است و به تعبير خود طراحان « وانمود مي شود »، يا « گويي » است.
وقتي که پيامبر، صاحب کشف مي شود، به تدريج واجد شخصيت تبدل يافته اي مي شود که امور را به خوبي مي بيند؛ واقعيات را به خوبي مشاهده مي کند و پيامدهايشان را درک مي کند و از آن ها سخن مي گويد. هيچ اشکالي هم ندارد که هنگامي که کسي از چيزي سخن مي گويد، گاهي بر او چنان وانمود مي شود که گويي کسي اين سخن ها را به گوش او مي خواند يا کسي را مي بيند. (37)
مهم ترين اشکال اين رهيافت، متوجه مبناي آن مي شود. از آنجا که اصل تفسير وحي به تجربه ديني مخدوش است، روبناي آن نيز لرزان خواهد بود؛ اما نقد تأثر قرآن از جامعه و محيط خارجي آن، در نظريه عرفاني بيان شد.

تفاوت تفسير عرفاني و تجربه ديني

نکته ظريف و قابل تأمل، عدم خلظ تفسير عرفاني نزول قرآن با تفسير تجربه ديني است؛ چراکه تجربه ديني، به پيشينه عقلي و مثالي قرآن معتقد نيست و کلام قرآن را به پيامبر نسبت مي دهد که آن حضرت پس از تجربه ديني خود در اين دنيا و پس از بيداري، الفاظ قرآن را تأليف مي کند؛ در حالي که رهيافت عرفاني، بر وجود پيشينه عقلي و مثالي قرآن تأکيد دارد و معتقد است حقيقت عقلي قرآن، شأن و طوري از حقيقت محمديه است که آن حقيقت محمديه در مواجهه نخستين خود با حضرت حق تعالي صورت عقلي قرآن را از حق تعالي در همان مرحله دريافت کرده است، سپس جبرئيل آن حقيقت غيبيه را به صورت وجود عقلي يا مثالي به نفس دنيايي پيامبر انتقال مي دهد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم با توجه به علم پيشين خود از معارف غيبي قرآن و انتقال دوباره آن به وسيله جبرئيل، قرآن را از وجود مثالي به وجودي مادي يعني لفظي تنزل مي دهد. در واقع، همه وجود قرآن از اول تا آخر به صورت عقلي در ذات الاهي، سپس در حقيقت محمديه پيش از نزول تحقق داشته است و اين، شامل آيات جزايي مانند مجادله اهل کتاب و امر و نهي مي شود؛ (38) چرا که همه حقايق و امور جزئي دنيايي، پيشاپيش در عالم عقل و ملکوت، وجود پيشين جمعي و بسيط داشته اند و دارند و نزول قرآن برحسب موارد نزول، از قبيل ترتيب و تطابق با حقايق پيشين است، نه اينکه مورد سبب موجب نزول آيه اي شده است؛ بلکه قرآن، يعني، علم غيبي پيامبر و خداوند سبب انجام مورد و اتفاق جزئي، و آن، مقتضي نزول آيه اي شده است.
از ديدگاه عرفاني، عالم ماده و از آن جمله موارد و اسباب نزول، و محيط و فرهنگ زمانه، همگي از حقيقت قرآن يعني لطيفه غيبي مندرج در حقيقت محمديه و ذات الاهي متأثر بوده است و نشأت گرفته اند و به تبع تحقق و عينيت آن، آيات برحسب ترتيب و تقدم عقلي و مثالي، نازل مي شدند.

قرآن لفظي متأثر از قرآن عقلي، نه محصول تاريخ

از مطالب پيشين، سستي اين ادعا که قرآن متأثر از فرهنگ و محيط زمانه و محصول تکوّن تاريخي است، (39) روشن مي شود؛ چرا که از منظر عرفاني و فلسفي، تمام محيط و زمان و مکان، ظهور يا معلول صادر اوّل هستند و در واقع وجودهاي بسيط و جمعي جريانات، پيش از عالم دنيا در صادر اول و ذات الاهي تحقق داشته است؛ براي مثال، در علم الاهي و حقيقت محمديه و به تبع آن، قرآن عقلي، روشن و مندرج بوده است که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در شبه جزيره عربستان با فرهنگ خاصّ آن ظاهر و منبعث خواهد شد و در طول مدّت بعثت، اتفاقات و جريان هاي جزئي و خاصي متحقق خواهد شد. اگر در قرآن به فرهنگ زمانه عربستان مانند نام بردن از ميوه هاي آن مثل زيتون و انجير اشاره شده است ( سوره تين )، نه به سبب تأثر قرآن از آن، بلکه به دليل اين است که پيش تر در قرآن عقلي، همه چيز به صورت رديفي و ترتيبي از حيث زمان و مکان مشخص بوده و نزول آيات برحسب شأن نزول ها در حقيقت به سبب تطابق با آن حقيقت غيبي و قرآن مجيد است.
به ديگر سخن، بايد قرآن لفظي با قرآن عقلي مطابقت داشته باشد. باري! مي توان گفت: قرآن لفظي با محيط خارج خود رابطه متقابل داشت. قرآن لفظي در مقابل پرسش از حقيقت روح، حيض، هلال و ديگر احکام و عقايد نازل مي شد؛ اما نکته مهم، توجه به موطن و مصدر آيات پيشين است. آيات پيشين از قرآن عقلي و مثالي در برابر پرسش ها، منشعب و نازل شده است که از آن به « قرآن کريم » يا فرقان تعبير مي شود.

جمع بندي و نتيجه گيري

در اين مقاله شش رهيافت در رابطه با تفسير نزول قرآن مورد بحث و تحليل از منظر استاد معرفت قرار گرفت.
رهيافت اول، نزول تدريجي لفظي قرآن بود که مورد اختيار و دفاع استاد قرار گرفته است و آن را با تمسک به ادله نقلي اعم از قرآن و روايت تقرير و اثبات کرد.
سه رهيافت ديگر ( نزول معنايي قرآن اعم از دفعي و تدريجي و نزول لفظي دفعي ) نيز با مخالفت استاد و اکثر مفسران مواجهه شده است و با ادله مختلف تحليل و نقد شد.
رهيافت پنجم نظريه حکمت متعاليه و عرفا بود؛ استاد آن را في نفسه نظريه لطيف توصيف مي کرد، ولکن معتقد بود فاقد دليل معتبر و ناسازگار با آيات نزول قرآن است که ظاهر در نزول تدريجي لفظي قرآن است.
اما رهيافت ششم که منکر نزول و به تجربه ديني بودن وحي و قرآن معتقد است، قابل دفاع نبوده و در اين مقاله نيز با اشاره از آن صرف نظر شد.
نکته اي که نگارنده در پايان اين مقاله يادآور مي شوم اين که از آنجا که هدف اين مقاله، طرح و بررسي ديدگاه آيت الله معرفت درباره نزول قرآن بود، به طرح و تحليل و استخراج آراي آن استاد فرزانه بسنده کرديم و اينکه آيا اشکالات ايشان بر نظريه « نزول حقيقت مجرده » وارد و موّجه است، آن را به مجال ديگر و خواننده انديشور حواله مي دهيم که خواننده با نگاه دوباره به هر دو نظريه، مي تواند داوري کند.

پي‌نوشت‌ها:

1. استاديار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
2. نگارنده، در همين جا به ضعف خويش در هر دو مقام اذعان دارد. اميد است اين بحث به جرقه اي براي تعمّق بيش تر در تفسير نوع نزول قرآن تبديل شود. براي توضيح بيش تر از حقيقت وحي و کيفيت نزول جبرئيل که مکمل اين نظريه است، به مقاله « حقيقت وحي، تجربه ي ديني يا عرفاني » نگارنده در شماره ي زمستان 1381 قبسات رجوع شود.
3. ر.ک: محمدهادي معرفت، تاريخ قرآن، صص 42-41؛ محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 120.
4. زخرف، آيه 4.
5. هود، آيه 1؛ واقعه، آيه 80.
6. بروج، آيات 22-21.
7. واقعه، آيات 79-77.
8. ر.ک: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 89، ص 83؛ براي توضيح بيشتر، ر.ک: امام خميني، آداب الصلوة، ص 323.
9. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 89، ص 83.
10. امام خميني، آداب الصلوة، ص 323.
11. ر.ک: اسفار، ج 7، ص 25؛ امام خميني، تفسير سوره حمد، ص 65.
12. ر.ک: سيد جلال الدين آشتياني، شرح رساله القيصري، مندرج در رسايل قيصري، ص 171.
13. ر.ک: اسفار، ج 7، ص 27؛ سيد جلال الدين آشتياني، شرح رساله قيصري، ص 172
14. ر.ک: صحيفه نور، ج 19، ص 171.
15. الفتوحات، ج 4، ص 402.
16. همان، ج 30، ص 10؛ اسفار، ج 7، ص 25.
17. تاريخ قرآن، ص 42.
18. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 120.
19. همان، ج 3، ص 33.
20. محمد هادي معرفت، تاريخ قرآن، ص 42.
21. همان.
22. همان.
23. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 3، ص 34.
24. زخرف، آيه 4.
25. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 3، ص 33.
26. همان.
27. همان.
28. همان، صص 34-33.
29. واقعه، آيه 79.
30. حجر، آيه 9.
31. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 3، ص 34.
32. همان.
33. بقره، آيه 2.
34. بروج، آيه 22.
35. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 3، ص 34.
36. عبدالکريم سروش، بسط تجربه نبوي، صص 21-20.
37. همان، مجله آفتاب، شماره 15، ص 75.
38. آيت الله سبحاني، منکر انتقاش جزئيات و آيات امر و نهي در عالم مثال و عقول است. ( ر.ک: مدخل مسائل جديد کلام، ج 2، ص 28 ).
39. نصر ابوحامد ابوزيد مي گويد: « قرآن پديده اي است که نمي تواند وجودي خارج از تاريخ داشته باشد » ( کيان، شماره 54 و معناي متن، ضميمه، ص 504 ). و نيز: ر.ک: عبدالکريم سروش، بسط تجربه نبوي، صص 21-20؛ صراط هاي مستقيم، ص 18.

منبع مقاله :
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني ( يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (ره)) جلد سوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط