از نظر آيت الله معرفت (ره)
چکيده
تقسيم آيات قرآن به دو قسم محکم و متشابه، امري گريزناپذير، رازدار و صريح آيه 7 سوره آل عمران است. پيشينه بحث در معناي محکم و متشابه، مصاديق و زواياي آن به مفسران از صحابه و تابعان مي رسد. معناي متشابه همان محکم غير قابل دسترس نيست و سبب عمده نزاع ها، خلط ميان بحث محکم و متشابه و تأويل است. به نظر استاد معرفت (قدس سره) آيات قرآن به محکم و متشابه و مبهم تقسيم مي شوند و تشابه متشابه هم يا اصلي ( ذاتي ) است يا عارضي. آيات متشابه اصلي اندک و آيات متشابه عارضي را که نتيجه جدال هاي عمدتاً کلامي است با تشکيک در مباني آن جدال ها يا ارجاع به محکم روشن مي سازيم؛ ولي قسم مبهم گونه ديگري از آيات محکم و در عرض آن است و تقسيم متشابه به اصلي و عارضي به نظر تام نمي رسد؛ زيرا قرآن همراه با نزول، تهي از تشابه بوده و تشابه طبيعي تنزل مفاهيم بلند آيات به عرصه ي ماده است و دستاويز قرار دادن آيات توسط عده اي منحرف، موجب متشابه شدن آيات نمي شود، وگرنه باب متشابه همچنان مفتوح خواهد بود؛ در حالي که به تصريح استاد معرفت ( قدس سره ) شمار آيات متشابه به دويست آيه نمي رسد، پس همه متشابهات عارضي است؛ نه آن گونه که راه براي عروض متشابهات جديد باز باشد.كليدواژه ها: محکم، متشابه، متشابه عرضي، مبهمات قرآن.
پيش درآمد
کنگره فقيه مفسر، قرآن پژوه معاصر، حضرت آيت الله معرفت ( طاب الله ثراه بوابل رحمته ) انگيزه اي شد براي رويکرد و تعمق در انديشه ها و ديدگاه هاي تفسيري معظم له و عرضه اندوخته هاي علمي و انظار بديع قرآني از ناحيه ي صاحب نظران قرآن پژوه که خود جاي سپاس و تشکر از برگزارکنندگان آن دارد.در اين مقال - به فضل حق - راز محکم و متشابه را که يکي از مباحث علوم قرآني و تفسيري است، از زاويه ي نگاه ظريف و جامع و دقيق حضرت آيت الله معرفت (رحمه الله) پي مي گيريم و آرا و نظرات ايشان را تطبيقي بر مي رسيم به اميد رفع مهجوريت از قرآن و انس همگان با آن و حاکميت اين ذخيره الهي در همه شئون زندگي.
کليات بحث
پيشاپيش ورود به بحث، نکاتي چند شايسته تعمق و تأمل است:1. تقسيم آيات قرآن به محکم و متشابه امري اجتناب ناپذير و صريح آيه 7 سوره آل عمران است:
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ.
اين تقسيم، حکيمانه و داراي اسرار و رموزي است که به آن اشاره خواهد شد؛ ولي خود آيه محکم و متشابه جزو آيات محکم قرآن است، وگرنه اين تقسيم پذيرفتني نبود و مشکل متشابهات قرآن حل نمي شد.
2. بررسي هاي غير عالمانه و بي توجهي به ثقل اصغر و مراجعه نکردن به اهل بيت که در رأس راسخان در علم اند و نيز تشقيق شقوق براي مفردات آيه، باعث شده خود آيه جزو متشابهات قرار گيرد و معناي قطعي و روشني از آن استفاده نشود و گاه نزاع ها از بحث هاي مفهومي فراتر نمي رود؛ مثلاً در چيستي محکم و متشابه، فخر رازي چهار قول، (2) ابن عاشور پنج قول (3) و مرحوم علامه طباطبايي شانزده قول (4) نقل کرده اند.
3. مقصود از اين اِحکام، اِحکام در مقابل تفصيل نيست که در آيه نخست سوره هود آمده است:
كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ
و يکي از حالات کتاب پيش از نزول است؛ به اين معنا که قرآن پيش از فرود آمدن در عرصه طبيعت واحدي بوده که تجزيه و تبعيض نشده بوده است.
اِحکام به اين معنا، وصف همه آيات قرآن است و احکام به معناي مصطلح مورد بحث، وصف آياتي است که متشابه نباشد.
4. بخش اعظم و قريب به اتفاق آيات متشابه، آياتي نيستند که رازهاي سر به مهر و ناگشودني داشته باشند، چنان که برخي احتمالات در معناي تشابه حاکي از اين نظر است؛ (5) زيرا رواياتي به نقل از فريقين محکم را به مايعمل به و متشابه را به ما اشتبه حاله علي جاهله (6) معنا مي کند که اشاره به قابل دسترس بودن معناي متشابه است. افزون بر اين، احتمال پيش گفته با کتاب هدايت بودن قرآن منافات دارد و لازمه آن، کنار گذاشتن بخشي از آيات قرآن، صرفاً به احتمال متشابه بودن آن است.
پيشينه بحث
پيشينه نزاع درباره ي تعريف و مصاديق محکم و متشابه و مسائل جانبي آن به نخستين مفسران از صحابه و تابعان مي رسد. علامه طباطبايي (رحمه الله) سبب عمده ي اين نزاع ها را خلط ميان بحث محکم و متشابه و تأويل مي داند. (7) در اين ميان جدال هاي کلامي و فتنه هاي سياسي نيز در برداشت هاي ناصواب و احتمال هاي دست و پاگير و دامن زدن به نزاع، بي تأثير نبوده است.ابوبصير از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود:
" ان القرآن فيه محکم و متشابه فاما المحکم فنؤمن و نعمل به و ندين به و اما المتشابه فنؤمن و لانعمل به؛ (8)
قرآن محکم و متشابه دارد. به آيات محکم ايمان مي آوريم، عمل مي کنيم و پاداش مي گيريم؛ اما آيات متشابه تنها مورد اعتقاد ما است؛ ولي بدان عمل نمي کنيم. "
در تفسير منسوب به ابن عباس، (9) شاگرد اميرالمؤمنين (عليه السلام) که به صحيفه علي بن ابي طلحه نام گرفته، درباره ي محکم و متشابه آمده است:
" المحکمات ناسخه و حلاله و حرامه و حدوده و فرائضه و ما يؤمن به و يعمل به و المتشابهات منسوخه و مقدمه و مؤخره و امثاله و اقسامه و ما يومن به و لا يعمل به؛ (10)
محکمات قرآن آيات ناسخ مربوط به حلال و حرام و حدود و واجبات است؛ آياتي که بدانها ايمان مي آوريم و به کار مي بنديم و متشابه آياتي است که نسخ شده، مقدم و مؤخر و مثل ها و اقسام آن است. آياتي که به آن ها ايمان مي آوريم؛ ولي به کار نمي بنديم. "
بر اين پايه، بحث محکم و متشابه در خودِ قرآن ريشه و در ميان مفسران از صحابه و تابعان سابقه دارد، جز اينکه خواهيم گفت که استاد معرفت (رحمه الله) تشابه را به دو گونه اصلي و عرضي تقسيم مي کند. او متشابهات بالعرض را آن دسته از آيات قرآن مي داند که در واقع مباحث جدلي و کلامي آن ها را متشابه کرده و پيش از آن متشابه نبوده است. به اين صورت که هر يک از فرقه هاي کلامي، آيه را به نفع خود تأويل و تفسير مي کنند و به آساني مي توان با تشکيک در مباني فکري آن مکاتب، يا آن آيات را از تشابه انداخت و يا با ارجاعشان به محکمات، جايي براي تشابه آن ها باقي نگذاشت. (11)
بديهي است که اين دسته از آيات متشابه پيشينه اي نخواهند داشت و در واقع محکماتي هستند که برداشت هاي ناروا آن ها را متشابه کرده است. در اثبات يا نفي اين ديدگاه نيز بحث خواهيم کرد.
آيا آيات قرآن فراتر از تقسيم به محکم و متشابه را برمي تابند؟
آيا آيات قرآن تنها به دو گونه محکم و متشابه تقسيم مي شوند يا شقوق ديگري نيز براي آن ها متصور است؟استاد معرفت (رحمه الله) بر اين تقسيم، قسم ديگري را نيز افزوده اند که آيات يا محکم اند که مقصود آن ها روشن است؛ مانند آيات تشريع احکام، مواعظ و آداب؛ يا متشابه اند و وجوهي از معاني را بر مي تابند و مقصود آن ها روشن نيست؛ آيات متشابه نيز يا افزون بر تشابه، ابهام نيز دارند يا تنها ابهام دارند و خالي از تشابه اند. ابهام در آيات با تفسير رفع مي شود؛ ولي تشابه به تأويل نياز دارد.
بنا بر نظر استاد معرفت (رحمه الله) ميان ابهام و تشابه « عام و خاص من وجه » است؛ گاه هر دو در يک جا جمع مي شوند؛ مانند آيه:
فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ. (12)
اين آيه، هم متشابه است؛ زيرا طي آن هدايت و اضلال به خدا نسبت داده شده و هم مبهم است، چون روشن نيست شرح صدر در انسان هدايت شده و تنگي آن در گمراه چگونه حاصل مي شود.
گاه نيز متشابه است؛ ولي مبهم نيست؛ مانند:
الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى (13)
گاه مبهم است بدون تشابه که به تفسير نياز دارد نه به تأويل؛ مانند:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا ... (14)
در اين آيه نکاتي از ابهام و سؤال وجود دارد: 1. مقصود از خلافت چيست؟ 2. چگونه آدم (عليه السلام) خليفة الله شد؟ 3. تعليم اسما که خدا بدان بر ملائکه فخر کرد چگونه تحقق يافت؟ 4. اسمايي که خدا تنها به آدم (عليه السلام) آموخت چه بود؟ 5. ملائکه چگونه اين مباهات را پذيرفتند و به عجز خويش اعتراف و بر آدم خاضعانه سجده کردند؟ 6. نوع سجده آن ها بر آدم (عليه السلام) چه بود که عبادت غير خدا شمرده نمي شد؟ (15)
حاصل اينکه بنابر نظر استاد معرفت (رحمه الله)، آيات قرآن يا محکم اند و داراي مدلولي روشن يا متشابه اند که با ارجاع به محکمات يا بيان تأويل آن ها از ناحيه خدا و راسخان در علم، از آن ها رفع تشابه مي شود؛ يا مبهم اند که به تفسير نياز دارند.
اين تثليث تنها در کلام مرحوم استاد ديده شد و مشاهير از مفسران بر اساس آيه 7 آل عمران، آيات را تنها به دو گونه محکم و متشابه تقسيم مي کنند، (16) هر چند ممکن است گفته شود اولاً لسان آيه، لسان حصر نيست و نوع سومي که مرحوم استاد افزوده اند، اگر در آيه نيست، گويا به وضوحش واگذار شده است. ثانياً روايتي مؤيد اين تقسيم است؛ اميرمؤمنان (عليه السلام) در پاسخ به زنديقي که از آيات متشابه قرآن سؤال کرد، فرمود:
ثم ان الله قسّم کلامه ثلاثة اقسام: فجعل قسماً منه يعرفه العالم و الجاهل و قسماً لايعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسه و صح تمييزه ممن شرح الله صدره للاسلام و قسماً لا يعلمه الا الله و ملائکته و الراسخون في العلم...؛ (17)
" خداوند کلام خويش را به سه قسم تقسيم کرده؛ بخشي از آن را عالم و جاهل مي شناسند و بخش ديگري را جز کسي که صفاي ذهن و لطافت حس و صحت تمييز و شرح صدر دارد نمي شناسد و به قسمت ديگر جز خدا و ملائکه و راسخان در علم، پي نمي برند. "
ولي پر واضح است که قسم مبهم گونه ي ديگري از محکم و در عرض آن است؛ نه در طول و يکي از اقسام آيات، چنان که خواهيم گفت که تقسيم متشابه نيز به اصلي و عرضي تقسيم ديگري در عرض متشابه نيست، وگرنه گونه هاي ديگري نيز براي متشابه قابل فرض است؛ مثلاً در ميان آيات متشابه آياتي يافت مي شوند که راه علاج آن ها ارجاع به محکمات نيست و نمي توان معاني روشن، قطعي و دقيقي از آن ارائه داد، گرچه مفسران عالي شأن، احتمالاتي قريب و بعيد درباره ي آن ها بيان فرموده اند؛ مانند فواتح سوره ها و آياتي که مشابه محکم ندارند و محتواي آن ها در جاي ديگر قرآن نيامده تا بتوان با تفسير قرآن به قرآن پرده از اسرار آن ها برداشت. از طريق روايت ها نيز نمي توان معنايي قطعي براي آن ها تصوير کرد؛
مانند آيه 96 سوره ي طه:
قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي
آيا سامري در گوساله ي دست ساز خود وسيله اي تعبيه کرده بود که بانگ گاو داشت؟ چنان که نظر برخي مفسران چنين است؛ (18) يا مقداري از خاک جاي پاي جبرئيل برداشت و به پيشنهاد ابليس در شکم گوساله جاي داد و بانگ گوساله، اثر معجزه آساي آن خاک است، چنان که برخي روايات (19) حاکي از آن است و... اين تقسيم نيز در عرض تشابه است؛ نه در طول آن تا گونه ي چهارمي از آيات پنداشته شود.
راز راهيافت تشابه در قرآن
چرا همه ي آيات قرآن محکم نيست تا هدف قرآن که هدايت عموم است: هُدىً لِلنَّاسِ (20)، بَيَانٌ لِلنَّاسِ (21) بهتر تأمين شود؟ در اين باره نظرهاي متعددي ميان مفسران و قرآن پژوهان است. بعضي از اين ديدگاه ها به تعبير مرحوم علامه بسيار سطحي و سخيف است، ما به برخي از آن ها اشاره مي کنيم:1. مولانا فتح الله کاشاني ( م 998 ه.ق ) مي گويد:
" در آيات متشابه، مقصود به جهت اجمال يا مخالفت ظاهر روشن نيست و با فحص و نظر روشن مي شود. راز آيات متشابه آن است که فضل علما آشکار گردد و بر تدبّر حريص تر شوند و علومي را براي فهم آن تحصيل کنند، ميان اين دسته از آيات و آيات محکم وفق بدهند تا به درجات بالا برسند. اگر همه قرآن محکم بود، مردم به آساني به معناي آن مي رسيدند و از نظر و استدلال روي مي گرداندند در اين صورت راه معرفت به خدا و يگانگي او معطل مي ماند و برتري عالمان ژرف نگر روشن نمي شد. " (22)
2. مفسر مجاهد محمدجواد بلاغي ( قدس ) ( 1352-1282 ه.ق ) مي گويد:
" بلاغت کلام بليغ اقتضا دارد که اسلوب بياني وي مشتمل بر انواع دلالت ها و کنايه هاي نمکين و اشاره هاي ظريف و نکته هاي مجازي متنوع باشد. حکمت اقتضا مي کند آيه اي در مراد استعمالي خود، عام يا مطلق باشد در حالي که مراد جدّي آن خاص است. بي شک چنين اسلوب بياني ناشي از حکمت و بلاغت، احياناً به تشابه لفظي بَدوي منجر مي شود و علت آن يا مخفي بودن قرينه است، هر چند عامل خفا قصور فهم شخص باشد، يا جدال برحسب اغراض، موجب خفا مي شود، هر چند عقلاً معنا روشن است يا قرآن و روايات آن را روشن مي سازند. " (23)
3. از ابن رشد اندلسي نقل شده که در پاسخ اين سؤال گفته است:
"مردم سه گروهند: علما، مردم عادي که بهره اي از علم ندارند و افراد ميانه رو که جزو هيچ يک از اين دو نيستند، بلکه گرايشان کلامي و فکري، آن ها را از اشاعره يا اصحاب اعتزال قرار داده است. اين گروه کساني هستند که به دنبال متشابهات اند. نزد علما در شرع تشابهي وجود ندارد و مردم عادي نيز ظواهر قرآن را اخذ مي کنند و جز اين دو دسته، بيماردلان گروهي اندک اند: فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ... اين گروه اهل جدال و مذاهب کلاميه هستند. شرع در تعاليم و برنامه هاي خود راهي را پيموده که مردم بهره مند و علما در برابر آن فروتن باشند، لذا تعابيري آورده که هر دو گروه آن را بفهمند و بپسندند؛ مردم عادي به ظاهر مثلا اخذ مي کنند و علما نيز حقيقت را با مثال مي شناسند. " (24)
فخر رازي درباره ي راز تشابه پنج وجه ذکر مي کند. او وجه پنجم را سبب اقوي مي داند. (25) زرقاني پس از نقل هفت قول و جمع ميان همه ي آن ها، سرانجام رأي فخر را بهتر از همه مي شمارد، آن گاه چهار قول ديگر را نقل و سپس همه آن ها را تضعيف مي کند. (26)
در ميان آراي پيش گفته، نظر مرحوم کاشاني در زبدة التفاسير، مي تواند يکي از اقتضائات و حکمت هاي وجود تشابه در قرآن باشد؛ ولي تمام علت نيست. آشکار شدن فضل علما و حريص تر شدن آنان بر تدبر و... عواملي نيست که موجب شود بخشي از کلام وحي سربسته و ذو وجوه آورده شود. افزون بر اين، تدبر در همه ي آيات قرآن سفارش شده است:
أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (27)
اين نکته به آيات متشابه منحصر نيست تا راز تشابه را در آن بدانيم. تعقل در آيات آفاتي و انفسي مورد توصيه هاي اکيد قرآن است.
استاد معرفت (قدس سره) پس از نقل نظر ابن رشد و هم عقيده دانستن فخر رازي با وي، عقيده او را در توجيه وجود متشابه در قرآن جامع نمي داند و معتقد است اين توجيه تنها از راز تشابه از آيات مربوط به مبدأ و معاد پرده برمي دارد و بسياري از آيات متشابه ديگر از چارچوب اين توجيه خارج است. آن گاه نظر خود را درباره ي راز وجود آيات متشابه در قرآن ذکر مي کند.
پيش از ذکر نظر صائب مرحوم استاد معرفت، متذکر مي شويم که نظر ايشان با ديدگاه مرحوم بلاغي و ابن عاشور و به گفته خودشان با سومين توجيه شيخ محمد عبده (28) و نظر مرحوم علامه طباطبايي يکي است. (29) شگفت از برخي قرآن پژوهان معاصر است که پس از نقل و نقد نظر شيخ محمد عبده و نقل و نقد نظر مرحوم علامه طباطبايي، تنها به نقل نظر استاد معرفت (رحمه الله) اکتفا مي کند. (30) با اينکه به عقيده مرحوم استاد، اين سه نظر با هم يکي است و اگر اين نظر نقدپذير باشد، بايد اشکال ها را متوجه هر سه نفر داشت.
نظر استاد معرفت (رحمه الله)
استاد معرفت (رحمه الله) در التمهيد مي نويسد:" از وقوع تشابه در قرآن کريم که کتابي آسماني و جاويد است، گريزي نيست، چون قرآن مفاهيمي بلند را در سطح تعابير قابل فهم مردم آن زمان، تنزيل مي داد. قرآن ناگزير بود مفاهيمي جديد و دور از ادراک جوامع بشري آن زمان - به ويژه مردم جزيرة العرب دور از فرهنگ - را در قالب همان واژه هاي رايج عرضه کند در حالي که اين واژه ها براي افاده معاني پست و سطحي، وضع شده بود و گنجايش مفاهيم بلند و آسماني را نداشت، زيرا عرب آن زمان اين واژه ها را در معاني محسوس يا نزديک به حس و سطحي به کار مي گرفت، لذا استعمال اين الفاظ از ناحيه قرآن براي آن ها نامأنوس مي نمود و فهم آن ها از ادراک حقايق واژه ها قاصر بود، از اين رو، براي بيان معاني معرفتي و بلند خود به مجاز و انواع استعاره ها دست يازيد يا آن ها را با کنايه و اشارات ظريف بيان کرد. اين مسأله گرچه مفاهيم قرآني را به فهم عامه مردم - از آن رو که در قالب الفاظ متداول عرضه مي شد - نزديک مي کرد؛ ولي چون اين الفاظ براي چنين مفاهيمي وضع نشده بود، نمي توانست به طور کامل آن مفاهيم بلند را به مخاطبان منتقل کند. اين امر مهم ترين عامل وقوع تشابه ذاتي در تعبيرات قرآني است که گفته شد در مسأله امر بين الامرين و جز آن از مسائلي مشکل کلامي از اين دست وجود دارد. " (31)
سپس در تکميل اين بحث در جاي ديگري مي فرمايد:
" آيات متشابه قرآن دو نوع اند: اصلي و عارضي. بيشترين آيات متشابه از نوع عارضي هستند؛ آياتي که در اصل نزول متشابه نبوده و تضارب آرا و نزاع هايي که عمدتاً در اواخر قرن اول فراوان شد و تا قرن سوم ادامه يافت، موجب تشابه اين آيات شد؛ صاحبان هر يک از آراي فکري به دسته اي از آيات و روايات تمسک کرده و آن ها را براساس انديشه خود تفسير مي نمودند. به تدريج مسائل شريعت، دستخوش هواهاي نفساني و آرا و انظار شد و بخش مهمي از آيات و سنن روشن، به متشابهات تبديل گشت و هاله اي از ابهام و اجمال آن ها را فراگرفت. اين اتفاق، بسياري از نصوص حاوي صفات جلال و جمال و شئون مخلوق ها و تدبير خدا را شامل شد؛ اما آيات متشابه اصلي بسيار اندک است. مفاهيم بلند و وسيعي که واژه هاي زبان عربي گنجايش آن ها را نداشت، در قالب هاي استعاره و تشبيه بيان شد. اين قالب ها طبعاً از بيان کامل مراد و مقصود قاصر بودند. در واقع قصور به قابل برمي گردد و به شئون فاعل ارتباطي ندارد. " (32)
تقسيم تشابه به اصلي ( ذاتي ) و عارضي در کلام ايشان، تقسيم تامّي به نظر نمي رسد، زيرا اينکه عده اي: الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ آياتي را دستاويز خود قرار دهند و افکار و آراي ساختگي خود را به پندار خويش با آن مستند کنند، هيچ آيه ي محکمي را متشابه نمي کند؛ مثلاً اگر خوارج نهروان از آيه ي محکم إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ (33) براي باطل خويش استفاده کنند، (34) آيه، متشابه نمي شود و نيز چنانچه فخر رازي در جاي جاي تفسير خود آيه را به مذاق اشاعره بر جبر حمل کند (35) يا امثال گروهک فرقان و سلفي ها با استدلال به برخي از آيات محکم، خون عده اي بي گناه را بريزند! اين حرکت ناروا و استشهاد نا به جا، آيه را از احکام به تشابه تبديل نمي سازده ي وگرنه باب تشابه همچنان بايد مفتوح باشد و با تأويل هاي ناروا و تفسيرهاي به رأي، به تدريج بخشي از محکمات به متشابهات مبدل گردد و هر روز متشابه جديدي به متشابهات افزوده شود. در جايي که استاد معرفت (رحمه الله) مي فرمايد:
" اگر مجموعه ي آيات قرآن را بالغ بر شش هزار بدانيم، متشابهات - با دقت و حذف مکررات - به دويست آيه نمي رسند. " (36)
از سوي ديگر، قرآن در صدر آيه محکم و متشابه فرموده است:
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ... (37)
او کسي است که بر تو کتاب فرستاده که برخي از آيات آن محکم و به منزله ي ام الکتاب است و برخي ديگر متشابه...
گويا مي فرمايد: خدا متشابه نازل نکرده، کتاب را که مجموعه ي واحدي است، فرستاده؛ ولي تنزيل کتاب و آمدن آن به عالم ماده و ظروف الفاظ - که گريزي از آن نيست - به طور طبيعي بخشي از محکم و قسمتي را متشابه مي کند، زيرا زبان هر چند رسا، غني و گويا باشد؛ مانند زبان عربي مبين که در بيان امام باقر (عليه السلام) يا امام صادق (عليه السلام) يُبيِنُ الأَلْسُنَ وَ لَا تُبِينُهُ الأَلْسُنْ (38) توصيف شده، باز هم از انتقال همه ي ما في الضمير متکلم به مخاطب عاجز است، از اين رو گاه متکلم با ايجاد زير و بم در صورت يا حرکت دادن مناسب و به موقع دست و تغيير چين و چروک صورت و چشم و ابرو و بيان مثال، سعي دارد مطلب را براي مخاطب کاملاً ملموس کند؛ کارهايي که به کتابت درنمي آيد.
بر اين پايه، پيدا شدن متشابه امري طبيعي و لازمه ي تنزل مفاهيم فراطبيعي در قالب ها و واژه هاي محدود است و تقسيم تشابه به اصلي ( ذاتي ) و عارضي که در ذيل کلام استاد معرفت (رحمه الله) آمده، با آنچه در صدر گفتارشان است، به نظر قاصر راقم سطور، سازگار نيست، زيرا تشابه اصلي و عارضي نداريم و به قول حافظ:
هرچه هست از قامت ناساز بي اندام ماست *** ورنه نه تشريف تو بر بالاي کس دشوار نيست
به تعبير خود استاد: قصور به قابل برمي گردد و به شئون فاعل ارتباطي ندارد. (39) و چه زيبا و به جا مرحوم علامه طباطبايي (قدس سره) به آيه أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَابِياً (40) استشهاد کرده اند که معارف حقه ي الهيه مانند آبي است که خدا از آسمان فرو مي فرستد. اين آب مطلق و بدون تقيد به کيفيت و کميت است؛ ولي چون به عرصه طبيعت مي رسد، در باديه هاي کوچک و بزرگ، اندازه هاي مختلف به خود مي گيرد و در مسير خود، گاه دچار کف مي شود و... اما سرانجام آن آب است که در زمين فرو مي نشيند و زمين مرده را حيات دوباره مي بخشد. (41)
بر اين اساس، بايد همه ي متشابهات را عارضي دانست، نه آن گونه که راه را براي عروض متشابهات ديگر باز بدانيم.
به بيان شيواي يکي از مفسران معاصر: اگر همه مردم در حدّ نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند، مي توانستند همه معارف قرآن را به صورت محکم از مقام « لدن » يا در شب قدر دريافت کنند، بدون آنکه تشابهي در کار باشد. حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) که به مقام لدن بار يافت و قرآن را دريافت کرد، آنجا حق محض بود:
وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ (42)
و جايي براي لفظ و مفهوم و اشتباه حق و باطل وجود نداشت؛ اما چون خداي سبحان مي خواهد با عربي با مردم سخن بگويد و هر کس لغت و فرهنگ خاص و دقت و نظر و فکر مخصوص دارد، با کنايات، استعارات، تشبيهات، مجازات و مشترکات لفظي و معنوي سخن مي گويد و طبعاً آيات متشابهي يافت مي شوند، پس تشابه از عوارض عالم ماده است، وگرنه خداوند، تشابه نازل نکرده است. (43)
پينوشتها:
1. محقق حوزه علميه قم.
2. فخرالدين رازي، التفسر الکبير، ج 7، ص 170.
3. محمد الطاهر ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج 3، ص 140.
4. سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، صص 41-32.
5. محمود عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان، ج 2، ص 530، احتمال دوم.
6. محمد بن مسعود عياشي سمرقندي عياشي، تصحيح رسولي محلاتي، التفسير، ج 1، ص 162؛ عبدالله بن عباس، تفسير ابن عباس، صحيفه علي بن ابي طلحه، ص 124.
7. سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، ص 32.
8. محمد بن مسعود عياشي، التفسير، ج 1، ص 11.
9. عبدالله بن عباس، داناترين مردم به تفسير و شاگرد خاص امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) از نظر علمي به مرحله اي رسيد که امام در حق وي فرمود: « کانما ينظر الي الغيب من ستر رقيق؛ گويا از پس پرده اي نازک به غيب مي نگرد و پيامبر وي را دعا کرد که: « اللهم فقهه في الدين و علّمه التأويل » التفسير و المفسرون، به نقل از، الاصابة، ج 2، صص 334-330؛ اسدالغابة، صص 195-192 )
10. عبدالله بن عباس، تفسير ابن عباس، ص 124.
11. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 3، صص 17-15.
12. انعام، آيه 125.
13. طه، آيه 5.
14. بقره، آيه 31.
15. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 3، صص 8-7.
16. ر.ک: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2؛ فخرالدين رازي، التفسير الکبير، ج 7، ص 180؛ محمدالطاهر ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج 3، ص 15؛ محمدجواد بلاغي، آلاء الرحمن، ج 2، ص 12؛ سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، ص 37؛ عبدالله جوادي آملي، تسنيم، ج 13، ذيل آيه.
17. احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج، ص 248.
18. سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 14، ص 197؛ عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن، ج 2، ص 655.
19. علي بن ابراهيم قمي، تفسير القمي، ج 2، صص 62-61؛ جلال الدين سيوطي، الدرالمنثور، ج 5، ص 592. نقد اين روايات را در: سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 14، صص 204-201 بنگريد.
20. بقره، آيه 185.
21. آل عمران، آيه 138.
22. مولي فتح الله کاشاني، زبدة التفاسير، ج 1، ص 450؛ نيز: مولي محسن فيض کاشاني، تفسير الصافي، ج 1، ص 295.
23. محمدجواد بلاغي، آلاء الرحمن، ج 3، ص 12.
24. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 3، صص 19-18 به نقل از: ابن رشد، الکشف عن منهاج الادلة، صص 89، 96، 97 و 107.
25. فخرالدين رازي، التفسير الکبير، ج 8، صص 186-185.
26. محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان، صص 531 و 533.
27. محمد، آيه 24.
28. محمد رشيد رضا، المنار، ج 3، ص 170.
29. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 3، صص 23-19.
30. علي اصغر ناصحيان، « فلسفه وجود متشابهات در قرآن »، مجله تخصصي دانشگاه علوم اسلامي رضوي، صص 28-21، سال اول، شماره اول. گفتني است که بر اين مقاله نقدهاي عديده اي وارد است که جاي ذکر آن نيست.
31. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 3، صص 20-19.
32. محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، ص 393؛ محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 3، ص 23؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، صص 280-279.
33. انعام، آيه 57.
34. کَلِمَةُ حَقَّ يُرَادُ بِها باطِلٌ. ( نهج البلاغه، خطبه 40 ).
35. فخرالدين رازي، التفسير الکبير، ج 1، ص 272، ج 2، صص 58-54؛ ج 11، ص 99.
36. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 3، ص 14.
37. آل عمران، آيه 7.
38. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج 2، ص 632.
39. محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، ص 393.
40. رعد، آيه 17.
41. سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 3، صص 62-61.
42. اسراء، آيه 105.
43. جوادي آملي، تسنيم، ج 13، ذيل آيه ( غير مطبوع )، قرآن در قرآن، صص 417-416؛ تفسير موضوعي قرآن کريم، ج 1؛ حضرت استاد جوادي آملي (مدظله العالي) مي فرمودند: اصل اين مطلب از عرفا و حکماي گذشته است و تبيين آن در مفاتيح الغيب صدرالمتألهين (قدس سره) آمده و در مقدمه چهارم تفسير صافي ( قدس الله نفسه الزکيه) ظهور کرده است. آن گاه بسط تفسيري و پايداري بر آن در تفسير شريف الميزان تجلي يافته است.
ديدگاه شيرازي، صدرالمتألهين، صدرالدين محمد بن ابراهيم را در مقدمه و تعليقات مفاتيح الغيب، با تعليقات مولي علي نوري، مؤسسة التاريخ العربي، چاپ اول، بيروت، 1419، ج 1، صص 93-85 بنگريد. ايشان به تفصيل به اين موضوع پرداخته و روايتي را در تأييد فرمايشات خود آورده اند. اين روايت در جوامع روايي ما يافت نشد؛ ولي در مجامع روايي اهل سنت با اندک اختلاف هست، هر چند مضمون روايت اين است که: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به بقيع آمدند و بر روي دو قبر خاکي ايستادند و فرمودند: آيا فلان و فلاني ( يا فلانيه ) را اينجا دفن کرديد؟ عرض کردند: بلي. فرمودند: هم اکنون فلاني را نشانده و کتک مي زنند! قسم به آنکه جانم در دست او است، ضربتي به او زدند که همه خلايق جز جن پرگفتاري شما نبود، شما نيز آنچه من شنيدم مي شنيديد. پرسيدند گناهشان چه بود؟ فرمود آن يکي از بول پرهيز نمي کرد و ديگري غيبت مردم مي کرد. ر.ک: سبل الهدي و الرشاد، ج 10، ص 12؛ صريح السنة طبري، ج 1، ص 21؛ الزواجر عن افتراق الکبائر، ج 2، ص 232.
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني ( يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (ره)) جلد سوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول