اکولوژيسم

پس از ده هزار سال از ايجاد جوامع ساکن، و تنها دويست سال پس از صنعتي کردن، فعاليت هاي بشري و آلودگي ناشي از آن ها، از تغييرات آب و هوايي برگشت ناپذيري در يک مقياس بي سابقه براي جهان حکايت مي کنند.
سه‌شنبه، 22 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اکولوژيسم
اکولوژيسم

 

نويسندگان: کوين هريسون و توني بويد
مترجمان: عبّاس علي رهبر، حسن صادقيان، کمارعليا، مير قاسم سيدين زاده



 

پس از ده هزار سال از ايجاد جوامع ساکن، و تنها دويست سال پس از صنعتي کردن، فعاليت هاي بشري و آلودگي ناشي از آن ها، از تغييرات آب و هوايي برگشت ناپذيري در يک مقياس بي سابقه براي جهان حکايت مي کنند.
Clive Ponting, A Green of the World, 1991
زماني که بر بخشهاي گودتر زمين نظر افکنيم اين تصور که ممکن است استدلالاتي به نفع آلودگي وجود داشته باشند سخت خواهد بود، با اين حال همچنان اين استدلالات وجود دارند. هر گونه محاسبه اي نشان خواهد داد که اکثريت مردم کره زمين ثروتمندتر، سالم تر، و داراي طول عمر بيشتري از هر زمان ديگري هستند... اين پيشرفت ها در وضعيت بشر با انقلاب صنعتي که بيشتر آلودگي ها را به همراه آورد پديد آمد... کشورهايي که بسيار صنعتي هستند و بنابراين به نظر مي رسد بيشترين آلودگي را توليد مي کنند کمترين آمارهاي بيماري و مرگ و مير، و بهترين آمارهاي درآمدي را دارند. ممکن است گفته شود رفاه ملي محصول فرعي آلودگي است.
(P. G. O’Rourke, All the Trouble in the World, 1994)
دنيا چگونه مي شد اگر به يکباره فاقد باران و حيات وحش مي گشت؟ بگذار آن ها کنار گذاشته شوند، آه بگذار طبيعت وحشي و باران کنار گذاشته شوند، شايد علف هاي هرز و حيات وحش همچنان به حيات ادامه دهند!
(Gerard Manley Hopkind, Inversnaid, 1881)
محيط زيست گرايي و اکولوژيسم دو شاخه جنبش سبز يا سبزها هستند. با اينکه عبارات محيط زيست گرايي و اکولوژيسم قبلاً به جاي هم به کار مي رفتند اکنون اغلب افراد بين آن ها تمايز قائل مي شوند. محيط زيست گرايان معتقدند که مسائل سبز ( با هر ميزان اهميتي ) را مي توان در چهارچوب ساختارهاي سياسي و اقتصادي حل و فصل نمود. موفقيت چنين ديدگاهي مستلزم وجود يک حکومت خردمند، قانونگذاري هاي مقتضي و هم جهت شدن داوطلبانه عادات مصرف کنندگان با يک محيط زيست سالم است. اکولوژيست ها به تحقق چنين امري اعتقاد ندارند. به باور آن ها بحران محيط زيستي آنقدر بزرگ است که صرفاً سازمان دهي مجدد و بي قيد و شرط نظام هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي مي تواند به يک راه حل بيانجامد. اين کار مستلزم يک دگرگوني عظيم و ارزش هاي انساني است.
جنبش سبز، مثل تمامي جنبش هاي ايدئولوژيک و سياسي ديگر، نشأت گرفته از افرادي است که داراي مجموعه اي درهم و پيچيده از افکار بوده و اغلب در تعارض با يکديگر هستند و معمولاً درگير جدال هم فکري هاي سبز خود شده و به رقباي ايدئولوژيکي شان مبدل مي شوند. از جنبشي که بسيار نوين بوده و هنوز در حال از کار درآوردن عقايد بنياني خود و ايجاد يک راهکار سياسي براي کسب حمايت ها و تأثيرگذاري و قدرت در دنياي سياست است اين انتظار مي رود. دستيابي به نفوذ و قدرت، براي جنبشي که با بسياري از فرضيه هاي اساسي دنياي صنعتي شده مدرن مخالفت مي کند کار آساني نيست. در بيشتر اين بخش، تمرکز ما بر ديدگاه هاي متمايز و ايدئولوژيکي تر اکولوژيسم خواهند بود، اما شيوه هايي که در آن ها ساير جنبش ها به وسيله محيط زيست گرايي متأثر شدند را نيز مورد بحث قرار خواهيم داد. براي سهولت، از عبارت (green) در هنگام اشاره به وضعيت مرتبط با يک رويکرد اکولوژيکي به آن استفاده خواهيم کرد و (Green) را زمان اشاره به حزب سياسي به کار خواهيم گرفت.

پديداري محيط زيست گرايي و اکولوژيسم

عبارت محيط زيست گرايي بيانگر نگراني درباره دنياي طبيعي و حمايت از آن در مقابل چپاول بشري است. محيط زيست گرايي برنامه کاري مشخص سياسي يا ايدئولوژيکي ندارد. عبارت مذکور از واژه هاي قديمي يوناني okios ( به معناي خانوار يا ساکن ) و logos ( به معناي علم ) مي آيد. مناديان اکولوژيسم را مي توان در آثار شاعران يوناني و رومي و عشق آنان به زندگي طبيعي ( روستائي ) در املاک بيرون شهرشان يافت ( هر چند شايد صحيح تر باشد آن ها را در ديدگاهشان نسبت به طبيعت، محيط زيست گرا يافت ) . شاعران و هنرمندان قرون وسطا و دوره رنسانس، دنياي طبيعي و ارزش هاي معنوي آن را ستوده اند. اما در طول قرون هيجده و نوزده بود که يک واکنش قوي به جهان بيني نشأت گرفته از ارزش هاي مذهبي يهودي – مسيحي و اخلاقي، آراء ماشيني نگري فلسفه دکارتي و فيزيک نيوتني و بيش از آن ها انقلاب صنعتي پديدار گرديد. نوشته هاي روسو، انتقادهاي زيادي از ماهيت منحرف و غير اخلاقي تمدن کردند و به صورت غير منصفانه اي دنياي مدرن را با دنياي صلح آميز و ملکي وحشيان نجيب آمريکائي مقايسه نمود. رومانتيسيسم هنري قرن هيجدهم و عشق موجود به مکان هاي طبيعي در اشعار ويليام وردروس و شاعران ( ليک لند ) نيز بخشي از واکنش به صنعتي کردن بودند.

رومانتيسيم

يک سبک هنري و فکري اواخر قرن هيجده که احساسات و هيجان ها ويژگي آن بودند. اين مکتب در برگيرنده يک انقلاب فکري در ارزش هاي اساسي هنر، اخلاقيات، سياست و دين و به دنبال ايجاد يک نگاه جهاني به مراتب وسيع تر و متنوع تر از نسخه هاي محدود کننده آن بود.
قرن بيستم شاهد رشد حومه هاي شهري به عنوان مکان هايي براي تفريح و کسب فراغت بود، مکان هايي براي شهري نشده ها تا تمايلات دهاتي خود را در آن برآورند ( به ويژه اگر آن ها معاش خود را در شهر کسب مي کردند ) . شايد ( بتوان گفت ) مهم ترين منتقدان صنعتي کردن، ويليام مورس و لئوتولستوي باشند که اين فرآيند را نابود کننده ارزش ها، سعادت، مهارت هاي انساني و نيز زيبايي هاي دنياي طبيعي مي دانستند.

آرکاديا

واژه اي که براي توصيف يک منظره آرماني از بي آلايشي و سادگي روستايي به کار مي رود. آرکاديا چيزي شبيه به يک سرزمين خيالي خوشبختي است. رعاياي قانع از ثمر اتکا خود برخوردار مي شوند، اين عبارت و معاني آن در نظر کساني که هرگز معاشي از زمين کسب نکرده اند مجسم مي شود.
اين چنين نيست که خاستگاه هاي اکولوژيسم را همواره در ميان چپ هاي طرفدار آزادي اداره يافت، امري که براي سبزهاي مدرن نسبتاً آزار دهنده است. براي مثال، نازي ها تحت تأثير برخي مسائل سبز از قبيل منابع انرژي جايگزين و حفاظت از خاک بودند. تجربه اغلب افراد در شهرهاي صنعتي قرن نوزدهم تجربه اي از قطع علاقات بشري با طبيعت و دنياي طبيعي بود. بريتانيا قديمي ترين جمعيت صنعتي – شهري را در جهان دارد. اکثر بريتانيايي ها اکنون پنجمين نسل از آخرين نسل زمين داري هستند که در محيط طبيعي کار مي کردند. در واقع، محيط روستائي بريتانيا در طول قرن اخير در معرض فرآيندهاي کشاورزي صنعتي جهت تأمين تقاضاهاي غذايي و مواد خام بوده است. در حالي که محيط زيست گرايي ريشه دار است تاريخ جنبش نوين اکولوژيستي را مي توان از دهه هاي 1960 و 1970 رقم زد. در اين برهه يک تعداد از کتاب ها، مطالعات و گزارشاتي مرقوم شدند که ادعا مي کردند بشريت، حتي دنيا و بيوسفر، در معرض تهديدات بي مانندي از جانب فزوني جمعيت، شيوه هاي کشاورزي علمي و آلودگي هاي شيميايي قرار داشتند.
بزرگ ترين تهديد، نفس هدر رفتن فرآيند صنعتي بود، فرآيندي که بر مبناي فرضيات غلط استوار بود. منابع اقتصادي ( به ويژه سوخت هاي فسيلي ) نامحدود نبودند. هزينه هاي جنبي توسعه اقتصادي از قبيل تخريب جنگل هاي انبوه مناطق گرم و پرباران، موقعيت يابي اقيانوس ها و انقراض سريع بسياري از گونه هاي جانوري، نمي توانستند به راحتي کنار گذاشته شوند. همان طور که قرن به پايان نزديک مي شد نگراني هاي ديگري آشکار مي شدند. نگراني ها شامل پيامدهاي زيان بار آسيب ديدن لايه ازن، گرم شدن کره زمين، تکثير توليد انرژي اتمي ( و همراه آن سلاح هاي اتمي ) ، و تأثير وسايل نقليه موتوري و جاده سازي بر محيط زيست، سلامتي انسان و حيات وحش مي شدند. فاجعه هاي بزرگ محيط زيستي از قبيل فاجعه کارخانه شيميائي ديوکسين سوسو در ايتاليا در سال 1976، انفجار کارخانه شيميايي بوپالدر هند در سال 1948 و انفجار نيروگاه هسته اي چرنوبيل در شوروي سابق به سال 1986، نگراني هاي محيط زيستي را افزايش داده است.

بيوسفر ( زيست کره )

محدوده اي از کره زمين که در آن حيات در اشکال زياد و متنوع آن جريان دارد. پوسته اي ( غشائي ) از حيات که سطح زمين را هم در زمين و هم در درياها مي پوشاند. محيط زيست گرايان ادعا مي کنند که بيوسفر به وسيله فعاليت هاي مدرن صنعتي و کشاورزي تهديد مي شود.
نکته مهم اين است که نشانه هاي وخامت وضعيت، مبتني بر ( ادعاي ) تحليل هاي علمي بودند و اين مسئله يک مبناي فکري استوار به آن ها داد و توجيه آن ها را بسيار بالا برد. ريچل کارسون در کتاب بهار خاموش (1962)، آثار زيان بار مواد ضد آفت بر زنجيره غذايي انسان را نمايان ساخت. پاول ارليش در کتاب بمب جمعيت (1968)، افزايش نگراني ها خود درباره رشد سريع جمعيت و آثار آن بر محيط زيست را خاطرنشان کرد. گزارش هاي علمي از قبيل گزارش همايش محدديت هاي توسعه رم (1972)، تنها يک زمين (1972) اثر باربارا وارد و رنه دوبوس و کنفرانس هاي سازمان ملل، همگي به برجسته شدن تهديدهاي محيط زيستي کمک نموده اند. موج مقالات، کتاب ها و برنامه هاي تلويزيوني در سراسر دهه هاي 1980 و 1990 نشان دهنده افزايش آسيب هاي لايه ازن، ميزان در حال افزايش انقراض گونه ها، کاهش منابع و خطرات ناظر بر بيوسفر در نتيجه اشکال جديد آلودگي هستند.
بروز اين نگراني ها با طيف وسيعي از پيشرفت هاي معنوي و فرهنگي همزمان بوده که يک بعد قدرتمند اخلاقي، و تقريباً مذهبي به مسئله داده اند. ابعاد مسئله از انتقاد نسبت به غير انساني نمودن جامعه و شرکت هاي صنعتي بزرگ، همچنان که فريتز شوماخر در يکي از آثارش (1) عنوان نموده، تا جايگزين نمودن سختگيري هاي عصر پس گشت (2) و يک شکاکيت رايج نسبت به نظام ارزشي جامعه سرمايه داري به ويژه در ميان جوانان متغير بوده است. ابعاد علمي و معنوي بر ايجاد يک واکنش سياسي تأثير گذاشته اند که يک ايدئولوژي و عقيده افراطي را توسعه داده است که قادر است و بايد به صورت خشن و سريع جلوي تخريب محيط زيست را بگيرد. اين عقيده از تحولات سياسي دهه 1960 به اين طرف پديدار شده است. احزاب سياسي با تعهد به يک ايدئولوژي اکولوژيستي در دهه 1980 پديدار شدند و به طور رسمي خود را سبز خواندند. در دهه 1990 فروپاشي کمونيسم و ورشکستگي آشکار نظري و عملي سوسياليسم، بلافاصله بعد سياسي جنبش اکولوژيستي را تقويت کرد. در صورت اصرار دوباره بر افراطي بودن، جاي ديگري براي رفتن وجود نداشت. اهميت تشکيل احزاب سياسي سبز در اين عقيده نهفته آنان قرار دارد که محافظت از دنيا هم ضروري و هم ممکن است. اين امر اقدام سياسي را مي طلبيد. حمايت ها از مسائل سبز مرتباً در طول چهار دهه رشد کرده است هر چند با شکوفائي و رکود اقتصاد، کم و زياد شده است. معمولاً توجه به محيط زيست با رشد اقتصادي و اشتغال کامل افزايش و در مواقع بحران اقتصادي و به خطر افتادن شغل ها کاهش مي يابد.

سبز متمايز

شايد در اين موقعيت ذکر اين نکته که اکولوژيسم با وجود نوپائي نسبي اش، در جنبه هاي مختلف متفاوت از ديگر ايدئولوژي ها است مفيد باشد. در عمل، غالباً يک خلأ برجسته بين سياست هاي احزابي که ادعاي انتساب به يک ايدئولوژي خاص را دارند و اصول خود ايدئولوژي، وجود دارد. تفاوت ها از اقتضائات کارکردي به عنوان يک حزب سياسي در يک زمينه قانوني، اجتماعي و فرهنگي معين، از قبيل نياز صرف به کسب بيشترين آراء ممکن نشأت مي گيرند. همچنان که بعداً ملاحظه خواهد شد آن به ويژه براي احزاب سبز بريتانيا و اروپاي قاره اي به کار مي رود. افزون بر اين، سبزها خود، با اشاره به غير ايدئولوژيک بودن نسبي خود، متمايلند مسائل را درهم و آشفته نمايند. براي نمونه، شعار حزب سبز آلمان عبارت است از: نه راست، نه چپ بلکه ميانه. اين ادعا از اين جهت درست است که برخلاف ديگر ايدئولوژي ها، اکولوژيسم هم به جهان زنده و هم جهان بي جان يک منزلت اساسي مي دهد تا اينکه آن را صرفاً به عنوان يک منبع براي بهره برداري انسان تلقي کند. در واقع، برخي متفکران در پي ايجاد نظام هاي کامل اخلاقي بوده اند که در آن ها انسان موقعيت مرکزي ندارد بلکه حيات داراي اين موقعيت است. مي توان بيشتر به اين موضوع پرداخت. التزام سياسي سبز، گرايش به تحميل تعهدات خاص سبک زندگي گرايش دارد که از مصرف ظرف هاي بطري خالي تا بازگشت به گياه خواري گسترده اند. بنابراين اکولوژيسم مي تواند به يک آئين مذهبي شبيه باشد تا سياسي. چيز جديدي در آن وجود ندارد. همه جنبش هاي سياسي داراي عناصر اعتقادي و عقايد شبه مذهبي نيرومندي هستند.
اختلافات بين سبزهاي تيره (3) ( يا عميق ) که به افراطي ترين نظرگاه ها متمايلند و سبزهاي روشن ( يا کم عمق ) که بسيار ميانه رو، واقع بين و در رأس آن ها حاضر به فعاليت در چهارچوب نظام هاي موجود هستند احزاب سبز بريتانيا و آلمان را متضرر کرده اند.
سبزهاي تيره معتقدند از آنجائي که همه گونه ها زنده و نه فقط انسان ها داراي ارزش اخلاقي ( و به بالقوه ارزش هاي اخلاقي ) هستند انسان ها بايد کمترين مداخله ممکن را در طبيعت بکنند. اکثر سبزهاي تيره به ترغيب عمل مستقيم بر عليه آلوده کننده ها و تخريب کنندگان محيط زيست و حمايت از برچيده شدن ارزش هاي صنعتي مصرف گراي جامعه مدرن خواهند پرداخت. سبزهاي روشن بر اين باورند که دگرگوني ها بايد از درون نظام موجود و از طريق مقررات، تغييرات مالياتي و رشد اقتصادي آهسته تر و حساس تر برآيند. در اين تفاوت ها يک سوال اساسي نهفته است: محيط زيست براي چه کسي يا چه چيزي محافظت مي شود؟ پاسخ مشخص اين است براي انسان؛ ما نمي توانيم بدون در نظر گرفتن آسايش همه مسافران بشري، در سفينه فضائي زمين زندگي کنيم. با اين حال، پاسخ سبزهاي تيره اين است: نه براي منافع انسان بلکه براي منافع همه موجودات. در صورت اتخاذ اين موضع، انسان از موقعيتش در مرکزيت امور عزل و ساختارهاي سنت اخلاقي متعاقب، تأسيس مي گردند.

مسائل سبز

اکنون تعدادي از مطالبي را که از منظر اکولوژيستي اساسي اند بررسي مي کنيم:
- ماهيت انسان و طبيعت
- ديدگاه هاي سبز درباره سياست
- اقتصاد سبز

ماهيت انسان و طبيعت

به مانند ديگر ايدئولوژي ها، اکولوژيسم ارائه گر يک ديدگاه از ماهيت انسان است. در اين ديدگاه، ماهيت بشر به طور غير معمولي و به صورت مستحکمي دربافت طبيعت قرار گرفته است. ايدئولوژي هاي ديگر، به طور برجسته ليبراليسم، دنياي طبيعي را صرفاً عرصه فعاليت هاي انسان مي داند و يا مارکسيسم آن را منبعي مي داند که بايد براي تحقق آرزوهاي ( نامحدود ) انسان بهره برداري شوند. براي اکولوژيست ها، انسان صرفاً بخشي از نظم طبيعي بسيار وسيع تر است. اين نظم به وسيله وابستگي متقابل مشخص شده است: آسايش يک گونه زنده، بسته به آسايش ساير گونه هاست و تحقق آسايش و رفاه گونه ها به نوبه خود به رفاه کل زيست کره خواهد انجاميد.

سفينه فضائي زمين

زندگي انسان ها چه به صورت فردي و چه به عنوان جوامع، در يک هماهنگي با بقيه هستي و بر طبق اصول نهفته در يک نظم طبيعي، الزامي است. بعضاً زمين را به يک سفينه فضائي تشبيه مي کنند ( سفينه فضائي زمين ) ، که يک سفينه زيبا اما شکننده و ظريف است و مهم تر از همه اينکه تنها چيزي است که ما داريم. اين واقعيت، به اضافه محدوديت هاي ذاتي منابع در نظام بسته اين سفينه فضائي، بيانگر وجود محدوديت هاي قطعي براي فعاليت بشر به ويژه محدوديت ها براي مصارف مادي است. به علاوه، اين سفينه فضائي و جهان طبيعي الگوهاي سودمندي براي جوامع بشري هستند که بر مبناي همکاري متقابل، تنوع، برابري ارزش، توازن و ثبات خود تنظيم استوار شده اند. نه سفينه مزبور و نه جهان طبيعي بدون اين ارزش ها زنده نخواهند ماند.
منفرد در فضا، منفرد در ميان سيستم هاي زيست، که به وسيله انرژي هاي غير قابل ادراک تقويت مي شود، و آن ها را از طريق تعديلات بسيار ظريف، خودراي، غير محتمل، غير قابل پيش بيني اما نيروبخش، حيات بخش و در حد اعلي پرمايه، در اختيار ما قرار مي دهد. آيا اين يک خانه فوق العاده گران بها براي تمامي ما زمينيان نيست؟ (4)

کنترل جمعيت

اگر قرار است سفينه فضائي زمين پابرجا بماند بايد يک کاهش در تعداد مسافراني که از آن انتظار حمل آنها مي رود وجود داشته باشد. اکولوژيست ها با تأثير شديد از عقايد توماس مالتوس اقتصاددان و صاحب اثر رساله اي درباره اصل جمعيت (1798)، که ادعا نمود رشد جمعيت انسان به طور اجتناب ناپذيري بر منابع غذايي پيشي خواهد گرفت منجر به فاجعه خواهد شد، خواستار کنترل جمعيت و کاهش آن شدند. قرن بيستم با جمعيتي بيش از 6 ميليارد در پايان آن، رشد عظيم جمعيت را تجربه نمود. در ميانه قرن بيست و يکم، جعيت جهان ممکن است بين 8 تا 10 ميليارد نفر تثبيت شود. سبزها نگران جمعيت زياد کنوني و اين هستند که سطوح کنوني رفاه مادي ( و آلودگي ) نمي تواند ثابت بماند. جمعيت زياد داراي پيامدهاي زيان باري براي تنوع زيستي، منابع غذايي، حفاظت محيط زيست، کيفيت حيات و توانايي اکوسيستم براي حفظ شرايط زندگي، به ويژه زندگي پيشرفته است. سياست ها بايد سياست هايي براي ترغيب خانواده هاي کم جمعيت طراحي شوند تا از جمعيت دنيا کاسته شود و پس از مدتي طولاني شايد به يک ميليارد ( جمعيت برآورده شده دنيا در سال 1800 ) برسد.
چنين تئوري هايي در تعارض با عقايد ديني و فرهنگي هستند. سبزها يک مبارزه دشوار در متقاعد کردن گروه هاي فقير براي کاستن از ميزان جمعيت خانواده پيش رو دارند از آنجائي که منطق جوامع آنان اين است که کودکان سرمايه هايي براي کمک به کسب درآمد و مراقبت از والدين در سال خوردگي هستند. برخي سبزها سياست يک فرزندي چين را تشويق کرده اند و حتي از عقيم سازي اجباري که تحت يک وضعيت اضطراري در دهه 1970 در هند اتفاق افتاد طرفداري کردند، آنان همچنين از اقدامات مستبدانه تر نيز حمايت نموده اند. يک عده ديگر از سبزها، در کنار سياستمداران کشورهاي در حال توسعه، خاطرنشان مي کنند که يک غربي در مقايسه با ده ها فقير، منابع بيشتري از کره زمين را مصرف و هدر مي دهد. برخي ها سايه هايي از نژاد باوري را در نگراني از رشد جمعيت در آفريقا و آسيا تشخيص مي دهند.

دانش، شهود و طبيعت

عقايد سبز تا حدودي مبتني بر تحليل علمي از جهان طبيعي هستند، تحليلي که از جانب مجامع علمي عموماً پذيرفته شده و بيشتر مشروعيت اکولوژيسم از آن ناشي مي شود. با اين وجود، هواداران سبز غالباً معتقدند که علم به وسيله ايجاد تکنولوژي هايي که از صنعتي کردن و مصرف گرايي ناشي شده اند به مشکلات کمک مي کند. محيط زيست گرايان اعتقاد دارند که علم و تکنولوژي عوامل مهم در حل مشکلات محيط زيستي مي باشند. بسياري از اکولوژيست ها، با اين وجود، علم را رد مي کنند و معتقدند که تنها دگرگوني هاي مهم در مباني عقيدتي و اخلاقي نوع بشر مي تواند دنيا را ترميم و انسان ها را وارد يک توازن جديد با طبيعت کند. درک شهودي اکولوژيست ها از جهان طبيعي، ناشي از تعدادي منابع از جمله اديان شرقي مي شود. يگانگي انسان و جهان طبيعي ( به ويژه در عقايد بوديسم ) ؛ عقايد مورد ادعا و سبک هاي اوليه و يک برداشت ( عمدتاً خيالي ) از جوامع پيش تمدني و پيش از مسيحيت غربي، در استدلالات سبزها به خدمت گرفته شده اند. تعبير شبه مذهبي از فرضيه گايا ( الهه زمين که با اورانوس ازدواج کرد ) و گفتار فرضي سر سياتل آمريکائي در قرن نوزدهم، ارائه گر تصويري از اين شاخه تفکر سبزي هستند.
در فرضيه گاياي جيمز لاولاک، که در کتاب هاي گايا: يک نگاه جديد از زندگي در زمين (1979) و اعصار گايا: يک بيوگرافي از زمين محل زندگي ما (1989) بيان شده است شاهد پيوستگي آشکار تئوري علمي با يک ادراک شبه مذهبي از بيوسفر ( زيست کره ) هستيم. به طور ساده، لاولاک اظهار کرده است که زمين به وسيله فعل و انفعالات نظام هاي زيستي بي شمار، براي موجودات زنده قابل سکونت نگه داشته شده است. زندگي، خود، به وسيله يک مکانيزم دروني و خود تنظيم که به طور اتوماتيک به تغييرات محيط زيستي توجه و تعديلات مناسب را انجام داد، زندگي را ممکن ساخت. بنابراين هر چند دماي زمين در طول زمان تفاوت چشمگيري داشته است، اتمسفر از طريق تغيير عملکردها در ميان موجودات بشري قابليت تنفس را حفظ نموده است. اين تشريح علمي بسيار عيني مورد پذيرش، در زيربناي ايدئولوژيکي سياست سبز گنجانده شد و مستنبط از فرضيه گايا، مرکزيت کره زمين مورد قبول قرار گرفت. برخي ها فرضيه گايا را طوري تفسير نمودند که متضمن اين باشد که حيات بر روي زمين يک نوع ارگانيسم ( سازمان ) منفرد را تشکيل داده است که احتمالاً بهره مند از هوشياري و اراده است. همچنين ادعا شده است که سيستم اقتصادي، سياسي و اجتماعي کنوني، در حال ويران کردن فعل و انفعالاتي است که حيات را در کره زمين حفظ کرده است و اين امر با عواقب بالقوه فاجعه آميزي دارد.
هر چند، سخنراني سر سياتل ساختگي بوده است اما ديدگاه اکولوژيستي نسبت به دنياي مدرن را به طور مختصر بيان مي کند که در آن، توحش نجيبانه روسو را پذيرفته است: در صورتي که ما مالک تازگي هوا و سر زندگي آب نيستيم چگونه شما مي توانيد آن ها را بخريد؟ ما بخشي از زمين هستيم و آن نيز بخشي از ماست. قله هاي پرصلابت، عصاره هاي چمنزار، حرارت بدن اسبان کوچک، و انسان همگي متعلق به يک خانواده واحد هستند. آب زلالي که در جويبارها جريان دارد فقط آب نيست، بلکه خون نياکان ماست. اگر ما به شما زمين بفروشيم، شما بايد به فرزندان خود بياموزيد که اين مقدس است که هر تأمل معنوي در آب زلال رودخانه ها خاطره هاي زندگي مردم ما را به ما مي گويد. زمزمه آب صداي نياکان من است. (5)
چنين ادراکي البته در يک مغايرت مشخص با ايده جهان طبيعي و ارتباط انسان با آن طبق سنت يهودي مسيحي است که در سفر تکوين تورات مطرح شده است. در ادراک مزبور آفرينش خدا ذاتاً نيکوست اما آن به طور موکد تحت اقتدار بشر قرار دارد و به واقع، انسان بر بقيه هستي حاکم است:
خداوند به انسان فرمود، مفيد باش و ازدياد نسل کن، زمين را نو کن و آن را مقهور و خويش ساز: و بر ماهيان دريا و پرندگان هوا و برهر چيز موجودي که در زمين وجود دارد سيادت کن. (6)
در مغايرت با سيادت بشر، تفکر مسيحي مدرن نقش انسان را به عنوان سرپرست طبيعت باز تعريف نموده و او را داراي اختياراتي مي داند که با مسئوليت و تعهد به استفاده صحيح از آن، متعادل مي شود. طبيعت آفرينش خداست و بايد با آن به عنوان هنر خدا احترام گذاشت. منظر مسيحي با ديدگاه علمي به عالم که در قرن هفدهم ظهور کرد، و متعاقباً روشنگري قرن هيجدهم را پشتيباني کرد مغاير است. در اين نگرش تصور بر اين بود که درک جهان به صورت عقلي ممکن است و مي توان آن را به وسيله تجزيه به اجزاء تشکيل دهنده اش ( مثل موتور ) طوري دست کاري کرد که به نفع انسان کار کند. منظر اکولوژيستي تأکيد مي کند بر يک درک کل نگر تأکيد مي کند که درآن، کل صرفاً جمع اجزائش نيست بلکه در يک سيستم در حال توسعه، که انسان فقط جزئي از آن است بر آن ها برتري دارد. پس واضحاً يک کشمکش در داخل اکولوژيسم بين مباني علمي و عرفاني آن وجود دارد که هرگز به کلي حل و فصل نشده است. منتقدان، تمايل سبزها به استخراج اصول اخلاقي دائمي از داخل مطالعات علمي را نادرست دانسته و نکوهيده اند. براي نمونه، هر چند گفته مي شود انسان ها صرفاً بخشي از طبيعتند حتي مذهبي ترين طرفدار اين موضع در ذهن خود چنين تصور مي کند که انسان ها تا حدي هم خارج از سيستم مورد نظر هستند. انسان ها، به طور منحصر به فردي، يک مسئوليت اخلاقي براي اقدام در شيوه هاي خاصي دارند، اما سؤالي بروز مي کند که چرا نبايد انسان ها مثل هر حيوان ديگري از محيط زيست بهره برداري کنند؟ در صورتي که اعمال بشر گونه ها را از بين مي برد وضعيت چگونه است؟ ميليون ها گونه زنده در سرتاسر تاريخ کره زمين منقرض شده اند که بدون انسان ها زندگي خوبي داشتند، چنانچه براي اعصار متمادي قبل از اينکه انسان ها حضور داشته باشند اين طور بوده است. همچنين بديهي است که يک التزام اخلاقي براي حفظ حيات بر روي کره زمين وجود دارد؛ انجام اين کار ممکن است از روي احتياط براي بقاء نوع بشر باشد، اما اين چنين نيست.

ديدگاه هاي سبز در مورد سياست

تطبيق ديدگاه هاي سياسي سبز با طيف هاي متعارف چپ و راست آسان نيست، يا بديهي نيست که ايدئولوژي سبز را بتوان در زير سرفصل هاي ( عناوين ) کلي ليبرال ها، محافظه کاران و سوسياليست ها رده بندي کرد. اين ويژگي انحصاري مورد مباهات سبزهاست به رغم اين در حقيقت، آن ها تطابق زيادي با آرمان ليبرال دموکراتيک غربي دارند. ( به نظر مي رسد اديان و قبيله هاي اوليه در اين خصوص کمتر لايق مدل هاي مفيد دانسته شوند. ) تمامي ديگر جنبش ها و ايدئولوژي هاي سياسي در ديدگاه سبزها، گرايش دارند به اين تصور که صنعتي کردن و جامعه مصرف گرا امور مطلوبي هستند. همه آن ها معتقدند در ايجاد شرايط براي رشد اقتصادي، به هر هزينه اي براي زمين و ديگر ساکنان آن سياست بايد مداخله زيادي بکند. ايدئولوژي هاي سنتي شديداً انسان محور يا معتقد به اشرف موجودات بودن انسان ( مرکز ثقل موجودات بودن انسان ) در عقايد، سياست ها و جبهه گيري هاي خود هستند که سياست سبز در پي دگرگوني آن است. مع الوصف، اين موضع به صورت واضح از تئوري هاي سبز درباره طبيعت ناشي نمي شود. در واقع، مي توان ادعا کرد که تفکر محافظه کاري، با تأکيد بر روابط بين نسل ها، نگرش محتاطانه به نصب سريع تکنولوژيکي، ديدگاه احتياطي در مورد تغييرات، ارزشي که براي بخش کشاورزي قائل مي شود و توازن طبيعي و حيرت در مقابل طبيعت، ارتباط نزديکي با اکولوژيسم دارد. به طور نگران کننده اي ممکن است ادعا شود که تحقق کامل برنامه هاي سبزي صرفاً يک نظام سياسي بسيار اقتدارگرا ممکن خواهد بود. تاکنون، سبزها صرفاً موفقيت نسبتاً کمي در متقاعد سازي توده ها براي اينکه آنها بايد به صورت داوطلبانه از استانداردهاي زندگي خود بکاهند داشته اند. در کنار اين، طرح ها براي کاهش ميزان جمعيت باعث اقداماتي مثل عقيم سازي ( نازانمودن ) اجباري در هند، سياست يک فرزندي در چين و حتي اصلاح نژاد و پاک سازي قومي شده و اختلال آفريده است.

اصلاح نژادي

دانش اصلاح نژاد گزينشي به وسيله ترغيب به توليد مثل انسان هاي اصيل و جلوگيري از ايجاد غير اصيل ها. اصلاح نژاد به صورت گسترده مورد حمايت اعضاء همه عقايد سياسي اعم از چپ و راست، پيش از جنگ جهاني دوم و اصلاح نژاد نازي ها بود که دستورات اخلاقي آن اعتبار خود را ازدست داده اند.
جهاتي وجود دارند که در آنها دموکراسي به عنوان يک آرمان مي تواند از اصول مبنايي سبز ناشي شود. همه موجودات را مي توان به عنوان سهامداران در سلامتي کره زمين تلقي نمود. براي بسياري از سبزها، اين نگرش آثار مهمي در رفتار با حيوانات دارد. سبزها همچنين، از يک مفهوم بسيار فراگير از دموکراسي که شامل نسل هاي هنوز به دنيا نيامده و داراي سهم در رفاه کره زمين مي شوند پشتيباني مي کنند. افزون بر اين، به نظر مي آيد طبيعت خود، ارزش تطبيق با تنوع را نشان مي دهد و الگويي براي رواداري و يک جامعه کثرت باور عرضه مي کند.
منتقدان خاطرنشان کرده اند که طبيعت يک راهنماي پيچيده براي دوباره سازي جامعه بشري است. طبيعت حاوي الگوهاي بسياري است، بعضي از آنها بسيار به قالب هاي فراگير شباهت دارند، ديگران به يک نزاع همگاني هابزي مي مانند. براي نمونه، فلسفه انتخاب اصلح در طبيعت کشف چارلز داروين و يک نيروي محرک اصلي تکامل زيستي است. با اين وجود، داروينيسم اجتماعي که تلاشي براي استفاده از ايده هاي تکاملي براي جامعه بشري بود، يک پشتيبان مهم براي نژادپرستي، فاشيسم، اصلاح نژادي و از بين بردن گروهي مشابه توصيف شده به عنوان مادون انسان بود، به سختي يک الگو از توازن طبيعي باشد.
اکولوژيسم به عنوان يک ايدئولوژي جديد، همچنان درباره اين که چگونه اين جامعه مصرف را به يک جامعه سبز انتقال داد مبهم است. از اين لحاظ، شبيه مارکسيسم قرن نوزدهم و ليبراليسم اواخر قرن هيجدهم در ارائه يک تحليل انتقادي قوي از جامعه اما يک تئوري ضعيف از انتقال به جامعه ديگر است. در صورتي که سبزها قصد پيشرفت در اصول سياست انتخاباتي را داشته باشند سياستمداران سبز بايد به اين حوضه بپردازند.

اقتصاد سبز

نقطه شروع اقتصاد سبز يک انتقاد از سيستم کاملاً متقاعد کننده صنعتي کردن است که نوعي ايدئولوژي برتر و با اهميت تر از اين که آيا جامعه بر اساس سرمايه داري بازار آزاد يا اصول سوسياليستي دولت سازماندهي شده است تشکيل مي دهد.

صنعتي کردن

صنعتي کردن براي چيزي بيش از نظام کارخانه اي، سرمايه داري، و حتي آنچه اقتصاد سنتي تلقي مي شود به کار مي رود. يان آدامز اجمالاً به فهرست بندي مشخصه هاي اصلي آن پرداخته است:
- طرفداري از رشد اقتصادي و شکوفائي صنعتي و نوآوري هاي مستمر فني
- اعتقاد به اهميت برتر تحقق نيازهاي مادي مردم
- نظارت بوروکراتيک، در مقياس وسيع متمرکز ( شده )
- استفاده صرف از عقلانيت علمي در آن مسائل
- رجحان مردسالاري و يک تأکيد بر ارزش هاي رقابت، پرخاش و قدرت مردها
- يک ديدگاه قائل به مرکزيت انسان که معتقد است زمين و هر آنچه بر روي آن وجود دارد صرفاً بايد براي اهداف انساني مورد بهره برداري قرار بگيرند
- يک ساختار اجتماعي سلسله مراتبي با که قدرت و ثروت در رأس آن قرار مي گيرند
- اولويت ملاحظات اقتصادي در جامعه و اهميت کمتر اخلاق، ارزش هاي اجتماعي و هنري در مقابل آن (7)
از منظر سبز، يک جامعه ساخت يافته حول نظام ارزشي فوق، به کلي زيان بار است. اين جامعه نه تنها عقايد انسان را به انحطاط خواهد کشيد منابع منحصر به فرد و برگشت ناپذير مادي و بيولوژيکي را هدر و محيط زيست را تا سرحد ويراني خواهد برد. چنين سيستمي به هيچ وجه نيازهاي حقيقي انسان را تأمين نمي کند. فقر مادي و معنوي در همه جا و حتي در دنيايي که توسعه يافته خوانده مي شود آشکار است. با وجود تثبيت مستحکم اين نظام، مبناي آن بر چندين استدلال غلط قابل اثبات استوار است. اولي اين است که برخلاف همه شواهد، نظام مزبور معتقد به نامحدود بودن منابع زمين است و تصور مي کند زمين ظرفيت جذب فضولات فراوان مصرف گرايي را دارد. افزون بر اين، برخلاف همه شواهد، شيوه کلي محاسبه سطح رفاه، به ويژه در چهارچوب توليد ناخالص ملي (GNP) کاملاً نابرابر و گمراه کننده است، زيرا مواردي را از محاسبه کنار مي گذارد. براي مثال، در محاسبه توليد ناخالص ملي، هزينه هاي جانبي از قبيل هزينه هاي آلودگي جوي براي جامعه، آلودگي هاي صوتي ( اختلال، تصادفات، فشارهاي رواني ) و نظاير آن ها که به وسيله افزايش مداوم حمل و نقل هاي موتوري ايجاد مي شوند محاسبه نمي شوند. همچنين آن به محاسبه توزيع ثروت توليد شده نمي پردازد. حتي بسيار حائز اهميت تر اينکه، امکان عملي آينده پيشرفت هاي اقتصادي را که ادعاي برآورد نشان را دارد ناديده گرفته مي شود. تمامي قسمتهاي اقتصاد واقعي، از قبيل کالاها و خدمات تهيه شده به وسيله خانوارهاي شخصي و نظام هاي اجتماعي ( که داراي اهميت حياتي در يک جامعه، به ويژه در جهان سوم هستند ) غير مهم فرض و کنار گذاشته مي شوند زيرا آن ها با معيارهاي پولي قابل محاسبه نيستند.

غير مادي بودن سبز

نظام اقتصادي مدرن رفاه مادي زيادي ايجاد کرده است اما اقدامات کمي براي افزايش ميزان خوشبختي بشر در طول چندين دهه اخير انجام داده است. آسايش مادي في نفسه نمي تواند ارتقاء مهمي در کيفيت زندگي به وجود آورد. نخست نيازهاي اساسي مادي بايد تأمين شوند ( چنانکه در غرب برطرف شده اند ) . محيط زيست گرايي به همراه عدالت و برابري، مسئله اي است که در آنچه سبزها جوامع پسا ماترياليستي مي خوانند اهميت بيشتري پيدا مي کند زيرا کيفيت زندگي در آن جوامع نسبت به کميت کالاهاي مادي به طور فزاينده اي معنادارتر مي شود. مشکل اين است که اکثر مردم دنيا فقير هستند. آن ها به جاي آسايش، براي به دست آوردن ضروريات زندگي مي جنگند. توسعه اقتصادي بيش از پيش، تماس آنان با دنياي طبيعي را از بين برده است اما بنيان هاي جديد هماهنگي اجتماعي را تأسيس نکرده است. سبزها بر اين باورند که حل اين مشکلات از طريق توزيع مناسب تر ثروت موجود و نه توليد بيشتر، ممکن است.
افراد بسياري در کشورهاي در حال توسعه اين ديدگاه را ذاتاً يک زياده روي غربي و حتي يک شکل جديد از امپرياليسم غربي ( امپرياليسم اکولوژيکي ) ، با هدف حفظ سلطه غرب مي دانند. تعداد فزاينده اي از اکولوژيست ها برآنند که در صورت ضروري بودن اعاده توازن طبيعي بين انسان ها و طبيعت، بايد روابط نزديکي ميان برنامه هاي محيط زيستي و برنامه هاي توسعه اي وجود داشته باشند.

رشد

در رأس همه، نظام صنعتي مبتني بر اصل رشد هست. سبزها اظهار مي کنند که اين رشد را مي توان و بايد متوقف نمود و يا به شدت کاهش و به کمترين حال رساند. اين امر دربردارنده طيفي از اقدامات افراطي که باز تعريف مفهوم کار در ميان آن ها قرار دارد خواهد بود. عبارت کار نبايد ديگر محدود به اشتغال همراه با دستمزد شود بلکه بايد شامل تقريباً هرگونه فعاليت داراي برآمدي سودمند بر طبق معيارهاي سبز شود. کاشتن سبزيجات براي خود، کمک نمودن به همسايه هاي سالخورده، نواختن پيانو يا آموزش دادن به فرزند توسط والدين در خانه، همگي مي توانند شامل آن شوند. يکي از نتايج عملي اين فرض، نظريه يک درآمد پايه اي تضمين شده است که بر اساس آن همه شهروندان چه به معناي رايج امروز کار کرده باشند و چه نکرده باشند حداقل ميزاني را به عنوان حق درآمد حداقلي دريافت خواهد نمود. به زعم سبزها، فعاليت اقتصادي بايد نيازها و نه مطامع را برآورده کنند. افزون بر اين، فعاليت هاي مزبور بايد به نحوي سازمان دهي شوند که نيازهاي اجتماعي و عاطفي توليدکنندگان و مصرف کنندگان را تأمين کنند. براي نيل به اين اهداف، سبزها به شرکت هايي با مقياس کوچک و تعاوني ها گرايش دارند.

تداوم پذيري

اعمال ضوابط سبز براي اقتصاد همچنين بر کاستن از مصرف انرژي و منابع برگشت ناپذير با هدف ايجاد نظامي تداوم پذير متمرکز خواهد بود سبزها رغبت خود را به منابع انرژي اي از قبيل خورشيدي، بادي، قدرت زميني نشان مي دهند تا سوخت هاي فسيلي برگشت ناپذير از قبيل زغال سنگ يا نفت، يا انرژي بالقوه بسيار خطرناک پرهزينه هسته اي. همچنين سبزها، به عنوان بخشي از اين سيستم قابل تداوم، گرايش به تمايل به کاستن از تجارت ( در مقابل منافع فقيران ) و ترغيب محلي کردن توليد دارند تا ( تا از هزينه هاي سنگين حمل و نقل کاسته شود. ارزش هاي اجتماعي و سياسي جديد حول محور کاستن از توليد و هدر رفت و يک توزيع عادلانه تر ثروت در داخل و بين جوامع حاصل خواهند شد. تداوم پذيري با وجود جذابيت، در هيچ جايي به وضوح تعريف نشده است. آيا آن به معناي رشد نسبتاً کم و به شدت هدايت شده است؟ به معناي عدم رشد يا يک کاهش در رشد است؟ در واقع، اقتصاد سبز تعدادي از مشکلات جدي را مطرح مي کند که به صورت مفصل تر در قسمت انتقاد از مشکلات اکولوژيستي بررسي مي شوند )

انتقاد از مواضع اکولوژيستي

در نگاه نخست، اکولوژيسم يک ترکيبي از دليل مسلم علمي، پاک و خلوص اخلاقي، بينش معنوي و حساسيت درک انساني است. يک توسل فوري به ويژه به جوانان دارد. به علاوه، يک وضعيت سياسي سبز متضمن تعهدي تقريباً اخلاقي به يک سبک زندگي هم آهنگ با اصول آن است. افزون بر اين هر چند احزاب سياسي سبز، با يک برنامه کاري معترفاً مبتني بر اين اصول، به نظر مي رسد موارد مطابقتي را با هر گونه جنبش ايدئولوژيکي ديگر داشته باشند، تفکر سبز به داخل همه احزاب و جنبش هاي اصلي نفوذ کرده است. با وجود اين، ايراداتي براي آن وجود دارند که شامل حوزه هاي متعددي مي شوند و عبارتند از:
- عدم انسجام فکري
- ناموجه بودن علمي
- دشواري هاي عملي

عدم انسجام فکري

منتقدان به سرعت برخي از برخي ضعف هاي بنياني را مطرح نموده اند. يک مشکل اين ادعاي سبزهاست که به دليل اينکه طبيعت ويژگي هاي خاصي از روابط متقابل بين موجودات را نشان مي دهد که بيکراني بيوسفر را حفظ مي کند انسان ها بايد در هماهنگي با اين حقيقت عمل کنند. از جهتي واضح است که سبزها به تفسير تئوري گايا ( الهه زمين که با اورانوس ازدواج کرده است ) لاولاک علاقمند هستند. با اين وجود، فلاسفه به سختي مفهومي را که يک فرد مي تواند چنين ارتباط اخلاقي را ايجاد کند، يک جهش از آنچه ( هست ) به آنچه ( بايد باشد ) ، رد مي کنند. سبزها هميشه درباره چگونگي درک موقعيت انسان در مقابل بقيه هستي ثبات قدم ندارند. بعضاً اشاره مي شود که بشر صرفاً يک بخش از طبيعت است، بدون هيچ ادعايي براي برتري يا رفتاري خاص، که در آن صورت، تعهدات بشريت بيشتر از تعهدات يک حيوان تنبل و بي خاصيت نيست. با اين وجود، گهگاه، آنها نسبتاً با حالتي شرمنده مي پذيرند که انسان ها آگاهي منحصر به فرد و مسئوليت اخلاقي دارند، انسان در طبيعت است اما همه آن نيست. اين سردرگمي با سوال ديگري مرتبط مي شود. آيا سبزها زيست محورند يا قائل به مرکزيت انسان در طبيعت هستند؟ به عبارت ديگر، آيا طبيعت بايد به خاطر خود و ارزش هاي خودش حفظ شود، يا صرفاً به اين دليل که آن براي بشريت و ارزش هاي انساني مناسب است حفظ آن ضروري است؟ براي مثال، اغلب گفته مي شود که تنوع عظيم گونه ها در جنگل هاي انبوه مناطق گرم و پرباران بايد به دليل ارزش هاي احتمالي درماني ( دارويي ) آنها حفظ و پرورده شود، يا اينکه حيات وحش بايد براي دلايل زيباشناختي حفظ شود. سبزهاي عميق يا تيره غالباً چنين ارزش هاي انسان محوري را رد خواهند نمود. براي آنها، طبيعت ارزش هاي خود را مستقل از مسائل انساني داراست. مسائل بسيار متنازع فيه ديگري در امتداد محدوده هاي جهان بيني سبز وجود دارند. بسياري از سبزها به اصل حقوق حيوانات که في نفسه محل اختلاف است عقيده دارند زيرا چنين مواضع اخلاقي به نظر مي آيد در سازگاري با چشم اندازه وسيع تر سبز قرار داشته باشند که ممکن است پيشنهاد کند پشه ها و ويروس هاي آنفلونزا حق حياتي به اندازه انسان دارند. اما تفسير مطلق از حقوق حيوانات مي تواند از نظر انتخاباتي به ضرر باشد؛ و حتي در صورتي که گونه هاي حيواني در يک تنازع و رقابت وحشيانه براي منابع قرار داشته باشند، اعطاء حقوق شهروندي کامل به بيماري ها و جانوران موذي در حکم خودکشي گروهي انسان ها خواهد بود. برخي گروههاي در حاشيه قرار گرفته، دقيقاً از آن حمايت مي کنند. منتقدان در نشان دادن يک عامل غير عادي و حتي کاملاً عجيب و غريب موجود در برخي سازمان هاي سبز که، با وجود همه ادعاهاي آنان در مورد پيروي از اصول علمي، به طب جايگزين، عرفان بت پرستي و نامعقوليت کلي راه داده اند شتاب داشته اند. اين امر ما را به يک اختلاف اساسي در داخل تئوري سبز مي رساند که مربوط به نگرش آن درباره منطق و عقلانيت مي شود. با وجود ادعاي سبزها براي حمايت از يک ايدئولوژي دانش محور بي نظير، آن ها يک سوء ظن عميق و پايدار نسبت به سنت علمي و تعابير عقلي و ماشيني ( مکانيکي ) آن از عالم به عنوان جهاني که مي تواند تحليل و فهميده شود تا اينکه به طور شهودي درک شود را داشته اند.
منتقدان سرسخت ادعا مي کنند که وهم بر کل نظريه سبزي حاکم است، و نيرومندترين اين اوهام هبوط انسان است. اين خيال، خود را در پوشش هاي متعدد ارائه مي کند. بعضاً مطرح مي شود که انسان ماقبل تاريخ در سازگاري سعادتمند با طبيعت زيسته است و اينکه همه اين خوشي ها با کشف کشاورزي به کنار رفته اند. گهگاهي از بين رفتن خوشبختي، به ظهور دانش جديد در طول قرن هفدهم؛ و بعضاً عصر روشنگري مي رسد. اما عموماً، انقلاب صنعتي اواخر قرن هيجدهم و پس از آن، مقصر نگاشته مي شوند.

ناموجه بودن علمي

نويسندگان سبز در دهه هاي 1960 و 1970 دلايل علمي زيادي تهيه کردند که محکوم به فنا بودن قريب الوقوع را پيش بيني مي کردند. پيش بيني ها شده بودند و براساس پشتيباني هاي آماري کاملاً مفصل، مواد خام و منابع سوخت در حال اتمام بودند اين امر به افزايش قيمت ها، رکود اقتصادي و در نهايت به فروپاشي کل نظام اقتصادي مي انجاميد. به همين نحو، رشد جمعيت بر توليد غذا پيشي مي گرفت، که منجر به قحطي فجيع مي گرديد. آلودگي، جو را غير قابل تنفس مي کرد. پيش بيني شده بود همه اين فجايع در سال 2000 اتفاق بيفتند. اما اين گونه نشد. در نتيجه، منتقدان تئوري سبز را به عنوان يک برداشت جديد از بلاهاي پايان جهان ( آخرالزمان ) که در زمان هاي گوناگوني طي هزاره پيش در غرب فراگير شده بودند را کنار گذاشتند. مسلم است که از يک جهت، تمام چيزها به پايان خواهند رسيد، اما اين مبنايي براي يک فلسفه و انواع فلزها از زمان پيش بيني ها مبني بر اتمام منابع که از دهه 1970 شروع شدند نمودار شده اند پيش بيني مزبور سياست هاي خاورميانه اي و مربوط به نفت را تحت تأثير قرار داده بود. قيمت بالا به ذخيره سوخت و جستجوي لايه هاي نفتي ايمن تر در آلاسکا و درياي شمال را ترغيب نمود. فن آوري، نياز به مس را در ارتباطات و فرآورده هاي الکتريکي کاسته است. بسياري از کالاهاي توليد شده به مواد خام کمتري نسبت به قبل در ساخت خود احتياج دارند.
توليدات غذايي به پيشي جستن خود رشد جمعيت ادامه داده و باعث کاستن از شدت گرسنگي در ميان فقيران جهان شده است. پيش بيني هاي مالتوس به نظر مي رسد عاجز شده اند ( با اينکه، شايد براي هر زماني ثابت شود اشتباه نبوده اند ) ، با توجه به اينکه دانش و تکنولوژي به طور چشمگيري بازده اغلب محصولات کشاورزي را ارتقاء داده اند پيش بيني هاي مالتوس بي پايه به نظر مي آيند ( هر چند شايد براي هر زماني اشتباه نباشند ) . جنگل زدايي و تقليل تنوع زيست کره، نگران کننده هستند اما فاجعه اي را که اکثر سبزها ادعا مي کنند را تشکيل نمي دهند. سبزها در بزرگ نمايي مقياس هاي بحران با بکار بردن روش شناسي ( متدولوژي ) علمي نامرتب، دست کاري آمارها و ايجاد استفاده متقلبانه از بسياري از گزارشات علمي براي ايجاد يک احساس غلط از فاجعه محيط زيستي سابقه دارند. در واقع، با وجود ادعاهاي اخلاقي سبزها، آن ها نيز پيکره ديگري از گروه هاي فشار منفعت طلب هستند که به دنبال تعامل ويژه اي از جانب حکومت هستند. البته مشکلاتي وجود دارند اما اين مشکلات با تصميمات عاقلانه حکومت قابل مديريت هستند. سيستم بازار آزاد مي تواند به کاهش مصرف بيهوده منابع برگشت ناپذير کمک کند، همچنان که در مورد نفت مطرح است، و با کاستن از تکنولوژي ها آلودگي را کم کند. منابع انرژي جايگزين، در زمان مقتضي و بسته به هزينه هاي آن ها توسعه خواهند يافت.

جزيره ايستر

يک جزيره مستقر در اقيانوس آرام که هنگام کشف توسط اروپائيان در قرن هيجدهم به نظر مي آمد به يک سطح عالي از تمدن رسيده باشد اما اين تمدن بلافاصله فروپاشيد. مطالعات اخير نشان مي دهند که اين امر در نتيجه حفاظت ناکارآمد از منابع طبيعت بوده است.
شيفتگي سبزها به کره زمين مي تواند کوته فکرانه باشد؛ منابع انرژي و مواد خام نامحدودي در لايه بيروني جو وجود دارند که سرانجام انسان ها به آنها دست خواهند يافت. فائق آمدن بر فلاکت ها به وسيله زيرکي و نبوغ، تجربه تاريخي بشر است. داستان هاي نگران کننده همواره فراوان بوده اند. قبلاً اين نگراني وجود داشت که کميابي درخت هاي بلوط براي خانه سازي منجر به بي پناهي بريتانيا در دريا مي شود. به همين نحو، تصور مي شد کمبود ذغال چوب به پايان صنعت آهن در قرن هيجدهم منجر شود. منتقدان اشاره مي کنند که نگراني زياد سبزها ناشي از واکنشي تصور نمودن عالم است. براي سبزها گذشته بهتر از حال يا هر گونه آينده ممکني است. سبزها فاقد يک درک جدي از تاريخ انسان و پيشرفت هاي اجتماعي، تکنولوژيکي و علمي جوامعي سالم تر، مرفه تر، و در جهاني، موافق تر با طبيعت هستند. به باور منتقدان، فقر جهان سوم و مرگ زودرس منتقدان، خيلي سبز نيستند. انسان هاي اوليه چنان خرد برتري را نداشته و صرفاً اميد به يک زندگي کوتاه تر را دارند. جوامع پيش صنعتي همچنين با مديريت محيط زيستي ناکارآمد، تنوع زيستي را کاهش مي دهند. ( جزيره ايستر نمونه خوبي براي اين است که بايد از خرد ابتدائي اجتناب شود ) .
همچنان که مخالفان سبزها ادعا مي کنند، دليل عمده تخريب محيط زيست از لا علاجي مردم فقير در محافظت از زندگي خود و خانواده هايشان ناشي مي شود. تفکر سبزي غرب عمدتاً افراطي عاميانه و در نتيجه بهره کم علمي و رفاهي است.

دشواري هاي عملي

يک ديدگاه عمومي درباره برداشت هاي سبز از جامعه اين است که آن غير عملي و آرماني است. روي هم رفته، لغو سرمايه داري و جايگزيني آن با يک نظام بهتر، خوب است اما تفاصيل بيشتري براي اين جايگزيني مورد نياز هست. در اکثر اوقات، طرفداران سبز، نوعاً غربي، سفيدپوست، طبقه متوسط و با هيچ گونه تجربه مستقيم از صنعت يا تجارت، آموزش، و نظاير آنها تلقي و مورد انتقاد قرار گرفته اند. آن ها را مي توان افرادي رويا باف توصيف نمود که درک نمي کنند وجود يک جامعه سبز، تجملي است که فقرا، به ويژه در جهان سوم، به سادگي نمي توانند از عهده استطاعت آن برآيند. چنين انتقادي کاملاً منصفانه نيست. سبزها مي توانند با استدلال هايي ادعا کنند که ايدئولوژي آنان نسبتاً جديد و متفاوت است و مراحل شکل گيري خود را سپري مي کند. يک مشکل بزرگ که مايه انتقاد نيز مي شود اين است که سبزها راهکاري براي عملي نمودن جامعه مطلوب خود ندارند. بعضي اوقات اين طور مي نمايد که توسل صرف به دليل و سند به خودي خود جامعه را دگرگون خواهد ساخت. بعضاً اتخاذ سبک زندگي سبزها، که از گياه خواري و دوچرخه سواري تا زندگي اشتراکي متغير است، به عنوان راهکاري به جلو معرفي شده است. به نظر مي رسد آگاهي اندکي از اين وجود دارد که ساختارهاي بي اندازه قدرتمند، گروه هاي منافع و نظام هاي ارزشي، نظم کنوني را ايجاد کرده اند و در مقابل هرگونه تلاشي براي تغيير آن به شدت مقاومت خواهند کرد. افزون بر اين، هر گونه تغييري ممکن است در کوتاه مدت و احتمالاً بلند مدت، براي تعداد کثيري از مردم بسيار ناخوشايند باشد. تئوري انقلابي سبزها نسبتاً ناقص است و برخلاف مارکسيست ها، گروه اجتماعي خاصي که به عنوان اسباب تغيير اجتماعي نمي دانند. اين فرضيه سبزها که تغييرات همگان و يا همه موجودات را ذينفع خواهند نمود آنها را در معرض اتهاماتي چون خام دستي و زيستن در دنيايي خيالي و ناکارآمدي اسباب هاي تغييرشان قرار مي دهد به ويژه چپ هاي سياسي واقع بين ( داراي عقايد خشن و بدون احساسات ) آن ها را جرياني مي دانند که موجب انحراف افکار از منازعات طبقاتي مي شوند. احزاب سياسي سبز، به ويژه در غرب ( و اکولوژيسم که مشخصاً يک ايدئولوژي غربي است ) در چهارچوب نظام سياسي ليبرال دموکراتيک عمل مي کنند، اما تا کنون زياد موفق نبوده اند. به واقع، سبزهاي عميق اعتقاد دارند که مشارکت در فرآيندهاي دموکراتيک شکلي از همکاري با نظام و نه تنها چاره بخش که قسمتي از مشکل است. ضمناً احزاب سياسي موجود، تحليل هاي سبزي مختصري را به منظور تبليغات و نشان دادن گرايشان سبزي خود، در برخي از سياست هايشان به کار مي برند و از اين طريق، مطالبات بسيار افراطي جنبش سبز خنثي مي شوند. رأي دهندگان نيز ميزاني از محيط زيست گرايي را عليه جنبش حقيقي سبز مي پذيرند.
به هر روي، برنامه هاي جريان سبز عميق زياد مؤثر نبوده اند. اجتماعات و رسانه هاي اين گروه محبوبيت هايي دارند اما به طور قابل ملاحظه اي نظم کنوني را به چالش نمي کشند. برخي از سبزهاي تيره ( عميق ) درصدد جبران اين کاستي به وسيله برقراري نوعي ائتلاف با کساني داشته اند که تأثير زيان باري از نظم کنوني ديده اند. اين افراد شامل بيکاران، افراد به حاشيه رانده شده، کشاورزان زمين هاي ناهموار، و نظاير آنها مي شود اما اين کار نيز موفقيت کمي داشته است. مشخص نيست که آيا چنين گروههايي به خصوص از نظر سياسي از عقايد ( نظريات ) سبز آگاهي دارند و آنها را پذيرفته اند يا خير. در حقيقت، به نظر مي رسد اغلب اين گروه ها مشتاق گرفتن موقعيتي ثابت در نظم کنوني جهان هستند تا اينکه نظم متفاوت و شايد بهتري را جايگزين آن سازند.

سبز شدن عرصه سياست

بسياري از کشورهاي اروپائي احزاب سياسي سبز دارند. بعضي ها، به طور برجسته در آلمان که سياستمداران حزب سبز در آنجا در حکومت هاي ائتلافي خدمت کرده اند، موفقيت هاي نسبتاً کمي را کسب کرده اند. در بريتانيا، حزب سبز که در سال 1985 از درون حزب اکولوژي که سابقه تشکيل آن به ده سال پيش تر باز مي گردد برآمد موفقيت بسيار کمتري داشته است. بررسي آراء، نمايندگان برگزيده شده و سطوح حمايت ها در نظرسنجي ها حاکي از اين است. آراء حزب مزبور در انتخابات پارلمان اروپا در سال 1989 به حداکثر خود رسيد اما در انتخابات متعاقب پارلمان بريتانيا به سرعت کاهش يافت. با اين وجود سبزها تعدادي کرسي شورا در حکومت محلي و گاه و بيگاه کرسي هايي را در پارلمان اروپا کسب کرده اند ( عمدتاً به دليل مشارکت بسيار پايين ) . ممکن است به نظر بيايد اين امر نشان دهنده حاشيه اي بودن اکولوژيسم است اما چنين استنباطي اشتباه خواهد بود. تأثير اکولوژيسم يا حداقل محيط زيست گرايي، به بيرون از حزب سبز انتشار يافته و يک ويژگي مهم در جريان غالب سياست معاصر شده است. همه احزاب و جنبش هاي سياسي، علاقه مند به سبز نشان دادن خود هستند.

محيط زيست گرايي محافظه کارانه

يک اصل مهم در محافظه کاري، تغيير محتاطانه و تدريجي در جامعه است. محافظه کاران بر اهميت ارتباطات نسلي بين آنهايي که قبلاً زيسته اند، کساني که هم اکنون زندگي مي کنند و کساني که هنوز به دنيا نيامده اند تأکيد مي کنند. محافظه کاري اغلب با مخالفان صنعتي کردن و شهري کردن و موافقان شکار پيوند دارد، حومه شهر و شکار کردن عناصر حياتي در حفظ محيط زيست هستند. محيط زيست گرايي اکثراً يک دغدغه حومه شهري و شهرهاي کوچک و تاريخي است. مراقبت از محيط زيست شهري به تمرکز بر حفظ ساختمان هاي قديمي و نماي شهر گرايش دارد. به نوعي، شهر (bath) شايسته حفاظت بيشتري از منچستر به نظر مي آيد، در حالي که هر دو شهرهاي رومي هستند و اهميت تاريخي قابل توجهي دارند.

محيط زيست گرايي سوسياليستي

سوسياليست ها ادعا مي کنند که سرمايه داري هم انسان ها و هم طبيعت را استثمار مي کند. اهداف محيط زيستي صرفاً زماني محقق خواهند شد که به سوي يک جامعه پسا سرمايه داري حرکت کرد. اغلب مارکسيست ها به محيط زيست گرايي به عنوان انحراف مسيري از منازعات طبقاتي مي نگرند، در حالي که برخي از سوسياليست ها آن را حتي مهم تر از درگيري هاي طبقاتي مي بينند. سوسياليست هاي محيط زيست گرا گمان مي کنند که منازعات طبقاتي به صورت غير قابل توجيهي نياز به اصلاح جامعه در امتداد خطوط محيط زيستي را به تعويق مي اندازد. در حال حاضر، برنامه ريزي، ماليات، مقررات و ساير اصلاحات براي ترغيب يک سبک زندگي سبز، شامل بازيافت، استفاده بيشتر از حمل و نقل عمومي و بهره وري انرژي مورد نيازند.

محيط زيست گرايي ليبرال

ليبرال ها ادعا مي کنند که بازار مي تواند بسياري از مشکلات محيط زيستي را حل نمايد. مسئله مهم اين است که کالاهاي عمومي، از قبيل هواي تازه، ماهي و آب، محيط زيست باصفا و گونه هاي حيواني وحشي، رايگان هستند. مردم به مصرف يک منبع رايگان قبل از آنکه تمام شود اشتياق دارند. در صورتي که بر هر چيزي در جهان طبيعي قيمت گذاشته شود بازار از بقاء آن کالاهاي با ارزش از قبيل حيوانات، گياهان، هوا و آب بقاء مراقبت خواهد کرد. ناکامي بازار در حمايت مناسب از محيط زيست از مداخله مقررات دولتي، که بازارها را از شکل طبيعي مي اندازد، و نبود ارزش مقرر شده براي محيط زيست به وسيله مردم و تجارت ناشي مي شود. مورد اخير با آلوده نمودن طبيعت و آثار جانبي زيان آور فعاليت هايش ( که برون بودگي خوانده مي شود ) و محول نمودن پاک سازي آن به جامعه براي پايين نگهداشت هزينه هاي خود، طبيعت را استثمار مي کند. يک بازار واقعي را تصور کنيد که در آن، افراد هزينه هاي کامل فعاليت هاي خود را به دوش مي کشند، و يک شيوه بهتر براي حفاظت از محيط زيست ايجاد مي شود.

محيط زيست گرايي فمينيستي

اين اصطلاح براي عقيده اي به کار مي رود که ارتباطي بين ستم مردها به زنان و ظلم مردان به کره زمين مادر در نتيجه قدرتشان و قدرت ايدئولوژي هاي مردانه که برتري بشر بر جهان طبيعي را ادعا مي کنند برقرار مي کنند. زنان به خاطر نقش مهمشان به عنوان مادر و مراقب، يک نقش ويژه در سياست سبز دارند.

محيط زيست گرايي فاشيستي

دغدغه هاي محيط زيستي، عوامل مهمي در جنبش هاي فاشيستي بوده اند. زمين، جنگل ها و کوه ها اهميت ويژه اي براي روح يک ملت يا نژاد دارند. هم فاشيسم ايتاليائي و هم نازيسم آلماني به ارزش هاي روستايي و رعيتي به عنوان ستون فقرات جنبش هايشان استناد کرده اند، حتي اگر نظامي گري آن ها گسترش صنعتي کردن براي تأمين ملزومات جنگي را ايجاب مي کرد. در سال هاي اخير، جبهه ملي فرانسه و حزب ملي بريتانيا نيز درصدد تأکيد بر تفکر غالب سبزي خود به عنوان شيوه اي ديگر براي کسب حمايت رأي دهندگاني که از کوتاهي هاي احزاب عمده در برخورد با مسائل ضروري سبز نااميد شده اند بوده اند.

محيط زيست گرايي آنارشيستي

طبيعت با طرز کار و شيوه هاي خود، درجه اي از خودفرماني، هماهنگي، توازن و تنوعي – ( بي نظمي اي ) – را به نمايش مي گذارد. اين امر براي آنارشيست ها که اعتقاد دارند مشکلات جهان عمدتاً از ساختارهاي رسمي حکومت ها نشأت مي گيرند جذاب خواهد بود. جوامع کوچک و خودکفا اهداف اين عنصر در جنبش محيط زيستي هستند. ساير جنبش هاي اجتماعي و سياسي، هماهنگي زيادي با نگرش هاي سبز از قبيل حقوق حيوانات، اعتقاد به گياه خواري، محافظت از طبيعت و حتي موسيقي فولکلور و ترميم و احياء ترميم کانال ها دارند. اصول سياسي افراطي سبزها در حال کاهش هستند. اين مسئله تا حدي به دليل تناقضات غير قابل حل در داخل جنبش است. براي مثال، در صورتي که احزاب سنتي و حکومت ها برخي از طرح هاي مفيد سبزها را بپذيرند و به آنان تحقق بخشند نياز به دگرگوني هاي انقلابي کاهش مي يابد. به علاوه و علي رغم انکار سبزها، برخي از سياست هاي سبز از قبيل توسعه قدرت باد و جذر و مد، و مبدل کاتاليزوري براي لوله اگزوز اتومبيل ذاتاً با تکنولوژي مستقر شده و وابسته به آن هستند. در صورت نتيجه دادن و يا حداقل، کارا به نظر رسيدن تکنولوژي هاي مزبور، موضع انقلاب زيربنايي و روبنايي اجتماعي سبزهاي عميق را تضعيف خواهند نمود.
مع الوصف، همچنان شواهد حاکي از آن هست که مشکلات عمده اي وجود دارند. بررسي هاي هواشناسي علمي و فردي، پيوسته از گرم شدن کره زمين و تغييرات شديد آب و هوايي مي گويند. گزارشات به طور فزاينده به تعيين مقياس مشکل مي پردازند. براي نمونه، شاخص پايداري محيط زيستي سال 2002، با خاطرنشان کردن سابقه ضعيف بريتانيا در کاهش آلودگي هوا، حمايت از جمعيت در مقابل آن و کاستن از گازهاي گلخانه اي، آن را در بين 142 کشور در رده 98 قرار داد. بريتانيا يکي از بدترين سابقه ها در کاهش هدر رفت هاي خانگي و افزايش بازيافت را داشته است. در مورد اينکه آيا تغيير نگرش هاي جهاني و تمايل به جهت گيري هاي سبز منجر به تغييرات کامل سياسي مي شود يا نه، بايد منتظر ماند و به نظاره زمان نشست. به نظر مي آيد اگر هم دگرگوني هاي سياسي حادث شوند به شدت تدريجي خواهند بود در حالي که چالش هاي محيط زيستي در حال رشد هستند. اگر تغييري اتفاق نيفتد ممکن است از طريق شيوه هاي خارج از سنت هاي معمول قانوني يا حتي سنت هاي سياسي انقلابي و به وسيله يک فرآيند غير موجود در حال حاضر به اين کار اقدام شود.

پي‌نوشت‌ها:

1- Fritz, Sumacher, Small is Beautiful: Economics as if People Matterd, 1973 .
2- New Age.
3- dark greens.
4- B. Ward and R. Dubos, Only One Earth, Andre Deutsch, 1972.
5- Chief Seattle, supposedly spoken by him in 1854.
6- Genesis 1: 28.
7- I. Adams, Ideology and Politics in Britain Today, Manchester University Press, 1998, p. 177.

منبع مقاله :
هريسون و بويد، کوين و توني؛ (1392)، فهم انديشه ها و جنبش هاي سياسي ( مباني علم سياست )، دکتر عباسعلي رهبر، حسن صادقيان، کمار عليا، ميرقاسم سيدين زاده، بي جا: انتشارات رويه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما