مترجم: علی محمّد كاردان
نظریه های شخصیت رفته رفته به صورت نظریه های کلی رفتار درمی آیند. این رفتار را می توان رویدادی دانست که در میان نوده ی رویدادهای جهان گم شده و در نتیجه، غالباً از دیدگاه بیننده که گاهی از فلسفه ی اصالت ذاتی و زمانی از فلسفه ی اصالت وضع مایه می گیرد، مطالعه می شود. به هر صورت، و علی رغم ابهامی که به وفور در بیان نویسندگان دیده می شود یعنی نویسندگانی که در این زمینه بی محابا تعبیر «شخص» را در بحث وارد می کنند، فاعل رفتار همواره فرد است و تمیز میان «شخصیت» به این مفهوم و «تفرد» حیوان میسر نیست (1).
مطالعه رفتار بشری از نظرگاه فاعل آن امکان پذیر است و آنچه این کوشش را کاملاً موجه می سازد این است که موضوع روانی برعکس علت مادی، درباره ی خود می اندیشد. بعبارت دیگر، موضوع روانی شخصی است که برای خود یا لنفسه وجود دارد و این تصور غائیت در خود شخص (دست کم به مفهوم غربی کلمه و برخلاف فی المثل مفهوم کاناکی) (2) را می توان به مدد مقوله ی دستوری برگشت فعل به فاعل (3) دریافت. مظفر شریف و کانتریل این تصور را به صورت نظریه ی «دخالت شخصی» یعنی دخیل بودن شخص در عده ی زیادی از اعمال خویش شرح و بسط داده اند (4).
فایده ی چنین طرز تفکری را در تفسیر رفتارها از جمله رفتار ادراکی و حافظه و بالاخص رفتارهای مربوط به عقیده مشاهده کردیم. چنانکه خواهیم دید تعمیم این نظر که با تجزیه و تحلیل عینی خودآگاهی آغاز می شود در زمینه ی شخصیت به نظریه ای منجر می شود که با نظریه هائی که قبلاً ذکر شد متفاوت است و خواص روانی و اجتماعی بسیار نمایان و برجسته ای دارد.
1- خودآگاهی
خودآگاهی (5) و آگاهی از احوال درونی (6) دو امر کاملاً متفاوت اند. ج. هـ. مید این تفاوت را با تجزیه و تحلیل های عمیقی بیان کرده است (7). آگاهی از احوال درونی، جنبه ی ذهنی صرف دارد به این معنی که در تجاربی ظاهر می شود که فقط در دسترس فرد است چنانکه آگاهی شخص از درد چنین است. چنین آگاهی الزاماً متضمن فاعل فعل یا من نیست. البته، وقتی ما از دردی رنج می بریم چون ما هستیم که رنج می بریم و نیز چون این وجود ما یا بخشی از وجود ماست که علت این رنج است مثلاً این دندان دردناک، دندان ماست یا اهانتی که تحمل می کنیم اهانت به ماست، از جهتی می توانیم این درد یا اهانت را به شخص خود ربط دهیم. لکن درست از همین جاست که ما خود را از این تجربه جدا کرده میان خود و این تجربه فرق می گذاریم تا بتوانیم چنانکه رواقیون می گفتند آن را به نحو عینی درک و درباره ی آن داوری کنیم. بنابراین، چنین آگاهی بهیچوجه خودآگاهی نیست. و چه بسا اتفاق می افتد که ما بی آنکه به خود رجوع کنیم، به اصطلاح به شیوه ای جوی یا آفاقی به تجاربی دست می یابیم. مثلاً، بعضی روزها، بنظر ما دنیا تنگ و خفقان آور، هوا غم انگیز و کسل کننده و «آسمان مانند در دیگی فرو افتاده و سنگین بر سر ما» جلوه می کند و ارزشهائی که ما به آنها دلبستگی داریم رو به تیرگی می روند. چنین تجاربی در واقع مربوط به آگاهی است و نه خودآگاهی. بعلاوه، رشد خودآگاهی است که روان شناسان تکوینی در ضمن مطالعه ی دوره ی کودکی اول به تجزیه و تحلیل آن پرداخته اند.خودآگاهی شامل جنبه های مختلفی است که نخستین آنها جنبه ی صوری دارد و آن آگاهی از این مطلب است که ما شخص یا «من» هستیم. و در این زمینه نفوذ فرهنگی بسیار مؤثر است و این تأثیر به وسیله ی صورت مفهوم شخص در جامعه ای که فرد در آن قرار دارد انجام می گیرد. لکن خودآگاهی شامل محتوائی نیز هست که به اعلی درجه مورد توجه روان شناسی و روان شناسی اجتماعی است.
آخرین نکته این که خودآگاهی مانند آگاهی صرف به نمود ساده و بسیطی تأویل پذیر نیست، بعبارت دیگر چیزی را بوجود می آورد و کارکردهائی دارد. و بر طبق مکانیسم هائی عمل می کند.
در این جا به بیان مجدد مفهوم شخص که در بخش قبل مورد بحث قرار گرفت احتیاجی نیست. لکن خوب است از میان عناصر محتوای «من»، نخست آگاهی نسبت به تن را مختصراً شرح دهیم. شکی نیست که تصویر تن ما در خودآگاهی اثر مهمی دارد. و به یاد دارید که پیرمرد کاناکی به نام بوسوئو (8) نیز به لینهارت کشیش چنین گفته بود: «آنچه شما برای ما آورده اید تصور تن است نه تصور روح». در واقع، تن «گذرگاهی برای تحقق روابط ما با جهان است» (9). ولی برگرداندن تصور تن به احساسهای مستقیم و بی واسطه یا احساس درونی مبهم (10) تصور کاملاً باطلی است. از همان سال 1893، بونیه ثابت کرده بود که مفهوم احساس درونی، مفهومی علمی نیست (11). شیلدر تکوین تصور بدن را در کودک مطالعه کرده است (12). در شخص بزرگسال مسلماً تصویر بدن به پدیدارهای روانی و اجتماعی وابسته است. از طرفی، در کسانی که دست و پای آنان قطع شده است، تصویر دست و پا و مخصوصاً انگشت ها در برابر حالت مثلگی بیشتر مقاومت می کند و دلیل آن ظاهراً این است که این اعضاء در ادراک سهم مهمتری دارند. از طرف دیگر، در حالت خواب رفتگی آن دسته از تصاویر جسمانی مدتی بیشتر در ذهن باقی می مانند که فعالیت جنسی در آنها جمع آمده است (مانند دهان و پستان و مخصوصاً اعضاء تناسلی) (13).
لکن آنچه از مشاهدات مختلف برمی آید این است که تصویر ذهنی بدن بالاخص اجتماعی است. مثلاً اتوسکوپی (14) یعنی به اصطلاح ادراک مستقیم شخص از اندامهای درونی خود حاکی از اشکالی است که در صحنه دکان قصابی یا در نقش های عامیانه از ساختمان بدن دیده است (15) و مانند نقشهای قراردادیی است که کودکان یا بعضی از هنرمندان اقوام ابتدائی از روی عکسها می کشند (16). این تصاویر قراردادی در هر فرهنگ به نحو خاصی دیده می شود. مثلاً مردم کاناک جسم را از روی شباهت آن با گیاهان درک می کنند یعنی به نظر آنان پوست بدن به منزله ی پوسته، و توده ی گوشت آن همانند گوشت یا هسته ی میوه و استخوان بندی بسان مغز چوب و استخوانهای پوشنده به مثابه ی لاک یا کدو و روده ها شبیه به شاخ و برگهای بهم پیچیده پیچک (17) است. به نظر یونانیان جدید، بدن با مواد سخت و سرد قابل مقایسه است و گردن از بلور و پستانها از مرمر ساخته شده است. عاشق یونانی چنین می گوید: «من در تمام شب، دراز کشیده طلا را بوسیدم.» (18)
باری، جای «من» در جسم از لحاظ فرهنگی بسیار متفاوت است. مثلاً ژاپنی وقتی می گوید: «من»، بینی خود را لمس می کند، و غربی با گفتن «من» به قلب خود دست می زند و این حرکت سطحی هم نیست زیرا جراحی قلب به دفعات و ده برابر بیش از اعمال جراحی عادی موجب اختلالات روانی می شود (19). لکن این مقر جسمانی شخصیت اکتسابی است چنانکه بعضی از کودکان آمریکائی که هوروویتز (20) در سال 1935 از آنان در این باره سؤال کرده بود این جا را شکم و بعضی دیگر آرواره و دیگران سرخود شمرده بودند (21).
بطور کلی وجود اوضاع اجتماعی مربوط به آگاهی نسبت به جسم نیز دیده می شود. چه نخستین شرط خودآگاهی وجود قالب یا به بیان بهتر بافت معین اجتماعی است و به خاطر دارید که هالبواکس در ضمن تجزیه و تحلیل چگونگی عمل حافظه به این نکته اشاره کرده بود. دلیل اینکه ما از دوره ی خردسالی خود خاطره چندانی نداریم یا اصلاً خاطره ای نداریم این است که تجارب ما در آن دوره، دور از قالب یا بافت های جمعی صورت می گیرد. و خودآگاهی فرد تا حد زیادی عبارت از این است که ما تجارب گذشته خود را برای خود ترکیب کنیم. شرط اجتماعی دوم خودآگاهی که اخص است داشتن نام شخصی است. در واقع نام شخص است که در نظر خود وی و دیگران وجود او را به عنوان شخص مسجل می سازد. مطالعه ای که آلپورت در سال 1936 به اتفاق شانک انجام داده است شاهد بر این مدعا است (22). این مطالعه نشان می دهد که قویترین توجیه قتل عمدی پس از دفاع از شخصیت جسمانی، هتک نام شخص است و از لحاظ اهمیت، این موضوع بر دفاع از اموال یا دارائی مادی او مقدم است. باری، نام شخص آشکارا، یکی از عناصر وضع (اجتماعی) فرد است و در تثبیت مقام وی در سازمان اجتماعی تأثیر دارد. بدین ترتیب، تصور مناسبت نزدیکی که میان خودآگاهی یا به طور کلی تر میان رفتار شخص و وضع شخص وجود دارد، معلوم می شود.
این شکل ماهی را نشان می دهد که بامداد نقاشی شده است (این نقاشی متعلق به ایرلند جدید است و از استفان اقتباس شده).
این شکل بالن سفیدی را نشان می دهد که بامداد نقاشی شده است (این نقاشی متعلق به اسکیموهای آلاسکاست و از هیمل هبر اقتباس شده).
این شکل گرگی را نشان می دهد که انسانی را می بلعد و صحنه ای افسانه ای است. این نقاشی روی دیوار یکی از خانه های قبیله ی کواکیوتل دیده شده است (اقتباس از آدام)
این شکل، شکل آدمی است که معده ی او به صورت کیسه نمایش داده شده است (این نقاشی متعلق به یک دختربچه ی 9 ساله آمریکائی است و از گودناف اقتباس شده است).
(شکل 1 و 2 و 3 از کتاب «هنر اقوام ابتدائی» تألیف آدام، صفحه ی 38، اقتباس شده است).
می توان عوامل اجتماعی دیگری را که در رشد خودآگاهی مؤثرند تحلیل کرد. و در اینجا ذهن به موضوع دارائی و صفات شخصی منتقل می شود؛ لکن در وهله ی اول به لباس و زینت و زیور و مثلاً چکمه هائی که راه رفتن را کند می کند و شمشیری که به ساق پا آویزان است و طپانچه ای که روی شکم سنگینی می کند و کمربندی که به قامت صلابت می بخشد و فراخی لباس قضاة و استادان دانشگاه و لباس ورزشکاران و اروپائیان و در مستعمرات یعنی یقه ی باز و آستین و شلوار کوتاه آنان و برخورد و صدای مچاله شدن لباس ابریشمی و کتانی زنان معطوف می شود و به احساس مربوط به جسم تأثیرات حسی پیچیده ای می افزاید که انسان شناسی فلسفی در تعابیر کلی به آن دست نمی یابد (23). این نکته روشن شده است (24) که کودکان در حالت برهنگی آزادتر و با محدودیت کمتری که معلول نقش و مقام است سخن می گویند. کارلایل (25) به نقل داستان لرد برهنه ای می پردازد که در برابر مجلس لردان که خود برهنه بودند نطق می کرد. مسلم این که خودآگاهی جنبه های اجتماعی مضاف بر شخصیت را جذب می کند.
باری، خودآگاهی پذیرش صرف تأثرات نیست بلکه بر اثر جریانهائی صورت می گیرد که شایسته ی توجه روان شناسان اجتماعی است. یکی از این جنبه های پویای خودآگاهی حرمت ذات است که با جنبه ی جسمانی و قامت و زیبائی و نقص بدنی روابطی دارد (26) و موجد داوری هائی درباره ی خودش شخص است و هدفهای مورد نظر شخص و سطح یا تراز آرزوی او را شامل می شود (27). این هدفها شامل احساس شخص از ارزش خود است و در جامعه هائی که در آنها وجدان اخلاقی نیرومند است با احساس قوی گناه نیز همراه است. این احساس ها گاهگاه تصورات نادرستی درباره ی خود به وجود می آورد و به صورت دلیل تراشی ظاهر می شود؛ در بعضی از موارد نیز بر اثر جریان دلیل تراشی و از طریق برون فکنی فرد خود را برای خود قابل قبول می داند و در ضمن جریان اخیر ادعا می کند که دیگران همانند او هستند.
احساس حقارت و فرایند جبران را نیز می توان به فرایندهائی که ذکر شد مرتبط دانست. دو مفهوم شکست و آگاهی از شکست هیچ کدام به قدر کافی مبین احساس حقارت نیست. احساس حقارت در واقع شامل حالاتی به این شرح است:
1- نوعی نظام ارزشها که به نحو عینی در جامعه وجود دارد (به خاطر دارید که در جزایر مارکیز مثلاً ارزشی که بالاخص به نیروی جنسی وابسته باشد وجود ندارد)؛
2- نظامی از مقامهای اجتماعی که شامل موفقیتهای معینی است؛
3- تمایل فرد به کسب مقام اجتماعی معین؛
4- احساس عدم موفقیت در قبال ارزشهائی که مقام اجتماعی مطلوب شخص در بردارد. بنابراین، احساس حقارت در درجه ی اول امری اجتماعی است و ممکن است به منبعی از کوششهای جبرانی مبدل گردد. و این کوششهاست که در زمینه ی خاص شکستی که شخص احساس می کند یا در زمینه های دیگر، ارزش فرد را در نظر خود او بالا می برد. بدین نحو، ممکن است شخصیت نتیجه ی جبران نقص یا جبران افراطی آن باشد و این جنبه از شخصیت در عین حال شرح و وصف و تبیین و وسیله ی پیش بینی رفتار است. از این گذشته، احساس حقارت ممکن است مکانیسم های دفاعیی را که به دیگران یا به خود شخص متوجه است به کار اندازد.
جنبه ی پایای سوم خودآگاهی، فرایند همانند شدن و نتایج آن است. این مفهوم را روان کاوان در روان شناسی مطرح کردند و غرض آنان این بود که به این وسیله بستگی هیجانی فرد به کسی را نشان دهند که فرد چنان رفتار می کند که گوئی عین اوست. روانکاوان از همانند شدنهائی که در خانواده ایجاد می شود سخن می گویند در صورتی که این مفهوم باید تعمیم داده شود، چه همانند شدنهای دیگری نیز وجود دارد که مهمترین آن همانند شدن شخص با گروه است. بعبارت دیگر، فرد غالباً با گروههائی که او واقعاً در آنها عضویت دارد همانند می شود و چنین گروههائی را به تعبیر جامعه شناختی «گروه تعلق» (28) می نامند. با این همه چون ممکن است شخص با گروههائی از نوع دیگر نیز همانند شود تنها مفهوم قابل قبول از لحاظ روان شناسی اجتماعی گروه مرجع (29) یعنی هر نوع گروهی است که فرد با آن همانند می شود و جزء مهمی از خودآگاهی و بنابراین شخصیت او است.
2- مقام و نقش اجتماعی
در پی تجزیه و تحلیلی که تاکنون به عمل آمد مفاهیم مقام و نقش اجتماعی مطرح می شود که اینک باید به تعریف آنها پرداخت. وقتی رفتارهای افرادی را که به فرهنگ های گوناگون تعلق دارند، با یکدیگر مقایسه می کنیم می بینیم که این رفتارها متفاوتند و بنابراین بر حسب راه انتخاب شده، مفهوم آداب یا ساخت شخصیت اساسی مطرح می شود. به تعبیر لینتون این خصائص رفتار مفاهیم کلی هستند (30). لکن هنگامی که در جامعه ای وارد می شویم در رفتار افراد به تفاوتهائی برمی خوریم که با اعمال اجتماعی گوناگون و مقامات اجتماعی معینی مطابقت دارد. در واقع، مقامی که هر فرد احراز می کند تعیین کننده ی مقام و نقش اجتماعی اوست. بعبارت دیگر، مقام اجتماعی فرد مجموعه ی رفتارهائی است که او می تواند حقاً و قانوناً از دیگران توقع داشته باشد و نقش او مجموعه ی رفتارهائی است که به دیگران حقاً و قانوناً از او توقع دارند. در عمل غالباً این تمایز یعنی تمایز میان مقام و نقش اجتماعی را نادیده می گیرند و کلمه ی مقام اجتماعی را در مواردی بکار می برند که هم معنی محدود کلمه مقام و هم معنی نقش را دربردارد. بسیاری از مقامها مکمل یکدیگرند مانند مقامهای زن و شوهر، بیمار و پزشک، خریدار و فروشنده و رئیس و مرئوس. منظومه ی اجتماعی در واقع منظومه ای از مقامهای اجتماعی است. این نکته که جامعه ها در کارند و به حیات خود ادامه می دهند ما را به این فرض وادار می کند که مقام های اجتماعی مختلف من حیث المجموع با هم سازگارند.اگر به تجزیه و تحلیل ادامه دهیم می بینیم که باید در مفهوم مقام اجتماعی تفاوتهائی نیز قائل شد. هر فرد دارای عده ی زیادی مقام اجتماعی است که با هم وجود دارند و وقتی از مقام اجتماعی سخن می گوئیم مخصوصاً به این مقام کلی و جامع نظر داریم. همچنین باید میان دو نوع مقام، یعنی مقام مقدر (31) و مقام مکتسب (32) نیز فرق گذاشت. منظور از مقام مقدر مقامی است که به فرد ارزانی شده و به هیچ رو از آن خلاصی ندارد؛ جنس و سن فرد از این نوع مقام است. و منظور از مقام های مکتسب مقام هائی است که فرد می تواند بر حسب جامعه ها بر اثر تدبیر و کاردانی و اقبال خود کم و بیش به آنها دست یابد. چنانکه به یاد دارید برای افراد منحرف نیز در جامعه «مقامهای اجتماعی نابهنجار» وجود دارد.
مفهوم مقام اجتماعی ماخوذ از قوم شناسی و جامعه شناسی است لکن در روان شناسی اجتماعی نیز اهمیت آن کمتر از این علوم نیست زیرا با شرایطی که بعداً خواهیم دید فرد خود را با مقام اجتماعی خود همانند می کند و این مقام یکی از عناصر خودآگاهی او است. اگر به امور به طور عینی نظر کنیم، خواهیم دید که مقام اجتماعی به انحاء مختلف با خصائص فردی پیوستگی دارد. و این مطلبی است که کاتل در کتابی که قبلاً به آن اشاره شد و با گردآوردن مجموعه ای از اطلاعات سعی کرده است به توضیح آن بپردازد (33). وی با اتکاء به پژوهشهای خود و نیز کتب و آثار دیگر روان شناسی به پیوستگیهای مختلفی که میان استعدادها و مقام اجتماعی وجود دارد، اشاره می کند. هوش و ثبات هیجانی و «درستکاری یا صداقت» نیز بنابر مطالعه هارت شورن ومی به مقام اجتماعی بستگی دارد (34). در این باب، مؤلفان دیگر نیز در تأیید و تعمیم این نظر به بیان مطالبی پرداخته اند از جمله گفته اند که رشد اخلاقی در طبقات بالاتر، عالیتر است. فرانسیس (35) نیز در ضمن مطالعه ی عمیقی نشان داده است که آنچه در این مبحث مهم است، اوضاع عینی مربوط به محیط از قبیل خانواده پرجمعیت غیربهداشتی و فلاکت بار بودن محیط زندگی در دوره ی کودکی نیست؛ آنچه مهم است وضع روانی پدر و مادر نسبت به صحت تن و مسائل جنسی و انتخاب همبازیها و فعالیت های اجتماعی است (36).
پیوستگی دیگر پیوستگی وضع نفسانی و علائق فرد با مقام اجتماعی است. تحقیق درباره ی وضع نفسانی در آزمایشگاههای دانشگاهی و پیش از آن بررسی افکار عمومی نشان می دهد که رویهمرفته عقاید به موازات مقام اجتماعی صور گوناگون به خود می گیرند. البته نباید عجله کرده میان این دو امر رابطه ی علی ساده ای قائل شد. استاگنر، از سال 1936 نشان داده است که وضع نفسانی فاشیستی، هم به وضع اقتصادی پست و هم به وضع اقتصادی عالی بستگی دارد و وضع نفسانی آزادمنشانه (لیبرال) مخصوصاً در میان کسانی به وفور دیده می شود که وضع اقتصادی متوسط دارند (37). مؤلف دیگری بنام کرن هوزر پس از بررسی نتایج مطالعات مربوط به عقاید، اظهار می دارد که فرض رابطه ی علی میان عقاید اجتماعی و عوامل اقتصادی بدون هیچ قید و شرطی پنداری بیش نیست زیرا آنچه در وهله ی اول باعث وضع نفسانی مخالف می شود ناسازگاری خود شخص است (38). با این همه رابطه ی مقام اجتماعی پائین تر با علائق پرخاشگرانه نیز محرز است. از این گذشته، در مقام اجتماعی بالاتر پیشداوریهائی که در شخصیت فرد دخیل نباشد کمتر است (39). بعلاوه کاتل به مناسبت میان مقام اجتماعی و بیماری های روانی (40) و مشاهدات مربوط به آن نیز توجه دارد. این مشاهدات با تفصیل بیشتر در تحقیقات فوق العاده شسته و رفته هولینگز هد و ردلیک آمده است (41). بنابراین تحقیقات، میان رتبه اجتماعی و اقتصادی و فراوانی بیماریهای روانی نسبت معکوس وجود دارد و پسیکوزها مخصوصاً در قشر پائین تر مرتبه ی متوسط اجتماعی و اقتصادی فراوان تر از قشر بالاتر آن ظاهر می شوند.
3- رفتار شخصی و مقام اجتماعی
مطالعات مختلفی که ذکر شد گرچه وجود همبستگی هائی را نشان می دهد اما درصدد یافتن معانی آنها نیست. واقع این است که خصائص و وضع های نفسانی و ناسازگاریها تنها مشخصات افراد نیستند، بلکه جلوه و مظهر شخصیت ایشان نیز هستند. مقام اجتماعی نیز نه تنها به شخص بستگی دارد موضوعی است که شخص درباره ی آن می اندیشد و جزئی از خودآگاهی اوست. نخست باید خاطرنشان ساخت که مقام اجتماعی برای صاحب خود فوائد با کارکردهای کاملاً معین و مشخصی دارد و بنا به مقتضیات، برای فرد نقطه ی اتکاء و مقیاس و هنجار بشمار می رود. به عبارت دیگر کاملاً معین و مشخص است و در اوضاع و احوال بیشماری که ما با دیگران در ارتباط هستیم بنحو همگرا ظاهر می شود و بالاخص دارای دو خاصیت به شرح زیر است: یکی اینکه به صورت قانونی و اصیل به ما می رسد دوم اینکه متعلق به ما و ملک طلق ما است. و هیچ منبع دیگری از هنجارها تا این حد چنین خواصی را ندارد.بعلاوه مقام اجتماعی شامل محتوائی است که اهمیت آن کمتر از آنچه گفتیم نیست. در حقیقت، این مقام رفتار فرد را در زندگی اجتماعی و رفتارهای دیگران را نسبت به او، به دقت تعیین می کند. به عبارت دیگر بوسیله ی مقام آنچه دیگران از فرد انتظار دارند و آنچه او باید از دیگران توقع داشته باشد معین می شود. در حالی که اخلاق و تربیت و قانون که به منزله ی نهادهای هنجاری اساسی هستند، فقط به نحو کلی و همواره با قبول ضمنی تطبیق اوامر خود با موارد خاصی رفتارهائی را تکلیف می کنند، مقام اجتماعی حقوق و وظایف را به دقت و به نحو فردی بیان می کند و در حکم تعریف اجتماعی فرد است. نکته ی دیگر این که مقام اجتماعی در دادن احساس ایمنی شخصی به فرد مؤثر است. مفهوم ایمنی نیز تنها به کیفیت خوشایندی یا ناخوشایندی تأثیر محیط در ما مربوط نیست بلکه بیشتر بر پایه ی ثبات و پیش بینی پذیری تجارب نسبت به عالم وجود قرار دارد. بعبارت دقیق تر، مقام اجتماعی نظامی حمایت کننده است و معلوم می دارد که پیرامونیان کدام رفتار فرد را تأیید و قبول می کنند و فرد از پیرامونیان خود چه واکنشهائی را باید متوقع باشد و با رضای خاطر بپذیرد. خلاصه، در سایه ی مقام اجتماعی است که فرد می تواند با اطمینان و اعتماد در زندگی پیش برود.
می توان درباره ی تصوری که شخص درباره ی مقام اجتماعی دارد به تجزیه و تحلیل بیشتر پرداخت. در این صورت خواهیم دید که مقام اجتماعی جزئی از خودآگاهی و در وهله ی اول جزئی از آن جنبه خودآگاهی است که عزت نفس یا خود گرامی داشتن نام دارد. مفهوم مقام اجتماعی، مسلماً متضمن تصور نوعی سلسله ی مراتب است و وجود این سلسله مراتب در زمینه ی اقتصادی امری بدیهی است. یعنی زمینه ای که (چنانکه قبلاً دیدیم). بعضی از محققان مقام اجتماعی را به آن تأویل می کنند. این امر در زمینه های دیگر مانند زمینه ی خانوادگی و دینی و سیاسی و فکری نیز صادق است. مقامهای اجتماعی یا دانی و تابع اند و یا عالی و غالب. بنابراین می توان تصور کرد که هرگاه مقامهای اجتماعی عالی عزت نفس را برانگیزند و بیفزایند مقام های دانی نیز آن را کاهش می دهند و یا سرکوب می کنند. و این وضع ممکن است در بعضی از اوضاع و احوال و بر حسب موضعی که فرد نسبت به مقام خود می گیرد پیش آید.
کاهش ارزش شخص به طبیعت مقام مربوط نیست به عبارت دیگر، مقام فی نفسه شامل ارزشهای مثبت است. قبلاً دیدیم که شخصیت در نظر فرد ارزش مثبت دارد. و این ارزش از اینجا ناشی می شود که فرد به ارزشها وابسته است و این ارزشها به او تعلق دارند. بعبارت دیگر، چون فرد حامل ارزشها و عامل آنهاست در نظر خود ارزشمند جلوه می کند. حال می توان این ارزشها را دقیقاً معلوم کرده گفت که این ارزشها در مقام (اجتماعی) قرار دارند. در واقع مقام که مرکز وضعهای نفسانی گوناگون است برای فرد ارزشها را ایجاد می کند و محیطی که فرد در آن بسر می برد وجود این ارزشها را در او تصدیق می کند و به آنها احترام می گذارد و بر طبق آنها با او رفتار می کند. البته تجزیه و تحلیلی که شد انتزاعی است لکن می توان بلافاصله به توضیح آن پرداخت. معروف است که می گویند هیچ حرفه ای بیهوده نیست و در واقع هر وضع اجتماعی نیز دارای ارزشهای مثبت است. حتی سمتهای اجتماعی که از لحاظ قانون و اخلاق و عقیده ی گروههای اجتماعی دیگر ممکن است سمتهای پست تصور شود دارای شرافت و اعتبار مخصوص به خود است. چنانکه فرد جانی ممکن است، پیش خود احترامی برای خود قائل باشد و خود را جانی حقیقی یا جانی حسابی و جانی بزرگ بپندارد و از این بابت احساس غرور کند.
تأثیر مقام اجتماعی در آن جنبه از خودآگاهی که درجه ی توقع یا تراز آرمان نام دارد بوسیله ی محققان و از راه آزمایش روشن شده است. مثلاً نشان داده اند که فرد در تجارب گروهی، به همانند شدن با گروه گرایش دارد. بدین ترتیب درجه ی متوسط موفقیت گروه به صورت هنجار وی درمی آید و او بدین نحو مقام اجتماعی خود را تعریف می کند. بعبارت دیگر، در آزمایش مشاهده می شود که افرادی که (بر اثر مهارت بیشتر یا به دلیل اینکه وظایف آسان تری را عهده دارند) به موفقیت های بالاتری دست می یابند، برای خود درجه ی موفقیتی پائین تر از موفقیت واقعی خود قائلند و در مورد کسانی که موفقیت کمتری به دست می آورند عکس این مطلب مشاهده می شود (42). در آزمایش هائی هم که در آن افراد می توانند به صورت واقعی یا خیالی نتایج حاصل در گروههای خود را با نتایج حاصل در گروههای دیگر مقایسه کنند، درجه توقع یا تراز آرمان فردی از این مقایسه تأثیر می پذیرد. بعبارت دیگر، هرگاه فرد مورد آزمایش ببیند که گروهی خارجی با مقام اجتماعی پائین تر بهتر موفق می شود (چنانکه در مورد دانشجویان دانشگاه که خود را با دانش آموزان دبیرستان مقایسه می کنند دیده شده است) این درجه توقع بالا می رود و هرگاه فرد خود را با گروه بیگانه ای که آن را دارای مقام اجتماعی بالاتر می داند مقایسه کند، این درجه پائین می آید (مثلاً در دانشجویان سیاهپوستی که خود را با دانشجویان سفیدپوست مقایسه می کنند چنین وضعی دیده شده است) (43). به بیان ساده، مقدار وظایفی که شخص برای خود قائل می شود یا بعبارت دیگر، حد بلندپروازی او با تصوری که از خود می سازد یعنی تصوری بستگی دارد که بخش مهمی از آن از مقام اجتماعی وی بصورتی که او خود می بیند سرچشمه می گیرد. اندازه ی این مقام نیز از روی آنچه به نظر گروه او بهنجار است تعیین می شود یا از مقایسه امیدبخش یا نومیدکننده ای بدست می آید که شخص میان موفقیت خود با موفقیت گروههائی بعمل می آورد که آنها را پائین تر یا بالاتر از گروه خود می پندارند.
آنچه گفته شد دست کم در مورد افرادی صادق است که وضع خود را در جامعه پذیرفته اند و با مقام اجتماعی خود تعارضی ندارند. نتایج تجربه نیز حاکی از این است که اکثریت افراد مورد آزمایش چنین وضعی دارند. با این همه، این وضع عام نیست و لازمه ی مطالعه مناسبات میان رفتار شخصی و مقام اجتماعی این است که مواردی را نیز که در آن مقام اجتماعی فرد برای او باعث مشکلاتی است شامل باشد. و این وضع است که هنگام نوجوانی یعنی زمان «ورود به زندگی» پیش می آید و آن هنگامی است که مقام اجتماعی دوره ی کودکی برای تعیین و تعریف شخصی کافی نیست و مقام اجتماعی شخص بزرگسال نیز هنوز نه برای او پذیرفتنی است و نه برای دیگران. وضع «آدم مطرود یا سرگردان» (44) یعنی کسی که گرفتار و پای بند نظامهای متناقض است و گروههائی که به آنها تعلق دارد یکی پس از دیگری او را قبول و طرد می کنند نیز چنین است و فرد مهاجر یکی از نمونه های آن و نوجوانی سرگذشت خاصی از آن است. وضع افرادی که از قبول مقام اجتماعی سرباز زده می خواهند هم وضع شخصی خود و هم سازمان اجتماعی پدیدآورنده و تنظیم کننده مقام ها را مورد چون و چرا قرار دهند نیز از این قبیل است. بعلاوه همانطور که هایمن به شیوه ی تجربی نشان داده است، عصیان های اجتماعی و وضع رفتار انقلابی برخلاف آنچه ممکن است پنداشته شود، با مقام اقتصادی خاصی بستگی ویژه ای ندارد بلکه بعکس با وضع معین فرد نسبت به مقام و منزلت شخصی او در جامعه در ارتباط است (45).
پینوشتها:
1- به همین دلیل است که بعضی به تألیف کتابهائی در زمینه ی روان شناسی شخصیت حیوانی پرداخته اند. ر. ش. به:
H. Munro Fox, The personality of animals, éd américaine, 1947.
2- canaque
3- réfléchi
4- ر. ش. به:
M. Sherif and H. Cantril. The Personality of ego involvements: social attitudes and indentifications, N. Y., 1947.
5- conscience de soi
6- conscience
7- ر. ش. به: G. H. Mead, Mind, self and society, Chicago Univ chicago Press, 1934 (posthume), pp. 163, 165-173.
8- Bossoou
9- ر. ش. به:
Médrad Boss, Introduction à la médecine psychosomatique, trad., paris, PUF, 1959, p. 33.
10- cénesthésie
11- رجوع شود به: J. Lhermitte, L" image de notre corps, éd. de la Nouvelle critique, 1939, p. 12.
12- رجوع شود به: Paul Schilder, «The image and aperance of the human body», psychol. monogr., 4, London, 1935.
و نیز رجوع شود به: R. G. Barker, «Adjustement to physical handicap and illness», Soc. Sci. Res. Council Bull., 55, revisd, 1953. p. 89, Lhermitte, pp. 17-21, 24.
13- رجوع شود به: Lhermitte, op. cit.. pp. 17-21, 24
144- autoscopie
15- رجوع شود به: Lhermitte, p. 233
16- Fi. Goodnough. L" intelligence d"après le dessin, trad., tr. paris, P. U. F. 1957, p. 116, fg. 81. Leonhard Adam, primitive art, 1940. p. 38, fg. 3.
17- Liane
18- رجوع شود به: Margaret Mead (éd), sociétés, traditions et technologie, paris, U. N. E. S. C. O. 1953, p. 72.
19- رجوع شود به: M. Boss, op. cit, p. 36.
20- Horowitz
21- ر. ش. به: Murphy et Newcomb, Experimental psychology, N. Y., revised ec, 1937, pp. 428-429.
22- ر. ش. به: op. cit., p. 163, n. 7.
23- ر. ش. به: Allport, op. cit., p. 169.
24- ر. ش. به: Franz kiener, kleindung, Mode und mensh, München, 1956.
25- Lartor Reratus (1833) 1, 9.
26- ر. ش. به: R. G. Barker, op. cit, pp. 16-22, 81-84.
27- به فهرست مآخذ کتاب Francine Robaye, Niveaux d"aspiration et d"expectation, paris, PUF, 1957, pp. 219-222 رجوع شود.
28- groupe d"appartenance
29- groupe de référence
30- رجوع شود به: Ralph Linton, the study of man, N. Y., Appleton, 1936.
31- prescrit
32- acquis
33- رجوع شود به: personality, 1950, cf. pp. 404-413.
مقام اجتماعی به صورتی که کاتل در نظر دارد، اساساً مقامی است که از قشربندی اجتماعی یعنی رده ی فرد در طبقه بندی اجتماعی و اقتصادی آن چنانکه از توزیع و مصرف (ثروت) و تولید (شغل) نتیجه میشود، برمیاید، هرچند کاتل خود از این تعریف اعراض می کند.
34- رجوع شود به: op. cit., p. 407
و نیز رجوع شود به: R. B. Cattel, A guide to mental testing, London, L. uni. press, 1936, p. 35, «The concept of social status» Loc, psychol. 1942, 12, 293-308 et «Cultural function of social stratification II, Reading individual and group dynamics J. soc. psychol. 1942, 21, 25, 55, p. 27.
35- Francis
36- رجوع شود به: Cattell, 1950, op. cit., pp. 407-408.
37- رجوع شود به: Ross Stagner, «Fascist attitues: their determining conditions» J. soc. psychol., 1936, 7, 438-454.
38- رجوع شود به: Arthur W. Kornhauser, Industrial conflict, A psychological interpertation, N. Y, 1939.
39- رجوع شود به: Cattell, 1950, op. cit., p. 409.
40- Ibid, 410-413.
41- رجوع شود به: A. B. Hollingshead et F. C. Redlich, Social class and mental illness: a community study, N. Y., 1958.
42- رجوع شود به:
H. H. Anderson, et H. F. Brandt, «study of motivation involving self announced goals of fifth grade children and the concept of level of aspiration», J. soc. psychol., 1939, 10, 209-232, E. R. Hilgard, E. M. Sait et G. A. Margareth, «Level of aspiration as affected by relative standing in an experimental social group», J. exp. psychol. 1940, 27, 411-421.
43- رجوع شود به: L. Festinger, «Wish, expectation and group standards of factors influencing level of aspiration», J. abnorm. soc. psychol 1942, 37, 184-200, P. M. person et J. A. Bayton, Differential effect of a social variable upon three levels of aspiration» J. exp. psychol., 1941, 19, 351-369.
44- رجوع شود به: E. V. Stonquist, the marginal man, N. Y., 1937.
45- رجوع شود به: Herbert H. Hyman, «The psychology of status», Archives pshchol. 1942, n 269, p. 80.
استوتزل، ژان؛ (1374)، روان شناسی اجتماعی، ترجمه ی علی محمّد کاردان، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ ششم