تحلیلی جامعه شناختی از وفاق اجتماعی (1)

وفاق اجتماعی یکی از موضوعات اساسی است که از دیر باز مورد توجه مطالعات جامعه شناختی بوده است. وفاق اجتماعی گرچه موضوع دیرینه است لکن با توجه به اهمیت استراتژیک آن، نه تنها اهمیت موضوعی خود را از دست
دوشنبه، 11 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحلیلی جامعه شناختی از وفاق اجتماعی (1)
تحلیلی جامعه شناختی از وفاق اجتماعی (1)

 

نویسنده: زینب مقتدایی
منبع: راسخون



 

مقدمه

وفاق اجتماعی یکی از موضوعات اساسی است که از دیر باز مورد توجه مطالعات جامعه شناختی بوده است. وفاق اجتماعی گرچه موضوع دیرینه است لکن با توجه به اهمیت استراتژیک آن، نه تنها اهمیت موضوعی خود را از دست نداده، بلکه با توجه به تحولات جهان معاصر بار دیگر لزوم توجه به آن بیشتر احساس می شود. وفاق اجتماعی از مباحث اساسی، پیش گیری کننده و نظم دهنده جوامع انسانی محسوب می شود که همزمان با پیدایی اجتماعات انسانی، توجه به آن نیز از سوی آدمیان مورد غفلت قرار نگرفته است. به ویژه در دوران معاصر، عواملی چون صنعتی شدن، شهر نشینی، وجود خرده فرهنگ ها، کاربرد گسترده رسانه ها، مبحث جهانی شدن و روایت پیوستن فرهنگ های متعدد به یک فرهنگ واحد جهانی، لزوم دقت به این پدیده را دو چندان می سازد. وفاق اجتماعی در جوامع صنعتی عمدتاً کوششی است برای برقراری نظم بر اساس قرارداد اجتماعی ویا دقیق تر توسعه نخبه گرایی غیر فردی، و محو در حکومت گرایی. به عبارت دیگر این پدیده به عنوان یکی از پیش شرط های اساسی نظم اجتماعی محسوب می شود.
منظور از وفاق، توافق بر سر مجموعه ای از ارزش ها و باورها است كه حاصل آن ایجاد انرژی عاطفی است و این انرژی عاطفی است كه می تواند اساس یك زندگی اجتماعی مثبت را تشكیل دهد. ما در سرزمینی زندگی می كنیم كه به رغم مواهب خدادادی اش هنوز شاهد فقدان طراوت زندگی، عدم توفیق كوشش های جمعی برای بهروزی، اتلاف وقت و منابع و در نهایت فقر و تنگدستی است. اعضاء این جامعه به عنوان عضوی از یك جامعه كمتر حاضر به فداكاری و ایثار هستند و این معضلی است كه گریبان گیر اكثر كشورهای در حال توسعه و توسعه نیافته است.
جانسون معتقد است وفاق اجتماعی نوید بخش اعتماد به رفتار متعارف است. اعتمادی كه افراد را قادر می سازد بتوانند كردارشان را وسعت بدهند. وسعت یافتن رفتار یعنی روابط متقابل پیچیده كه حاصل آن یقیناً فعالیت های مفیدتر و مولد تر خواهد بود، حداقل مفیدتر و مولد تر از جوامعی كه به جای وفاق، جبر اساس حكومت آن ها را تشكیل می دهد.
ذكر مختصری از تاریخچه توجه به مسأله وفاق خالی از فایده نیست. دو دوران قبل و بعد از طرح مسأله وفاق قابل تشخیص است. دوران اول شامل دو مرحله است . برخی معتقدند در مرحله اول واحد مسلط و تعیین كننده معاشرت ها و مراودات و به تبع آن تأمین كننده انسجام خانواده بوده است. در مرحله بعد واحد مسلط دولت است و برای حفظ آن از جهان بینی های سنتی و مجموعه سجایای اخلاقی و رسوم استفاده می شود. در این دوران اشكال مراوده خاص گرایانه و كنترل یا از طریق زور و یا پرداخت دستمزد و منافع است. این وضعیت بوسیله ایدئولوژی موجود مشروع تلقی می شود. تا این مرحله جامعه را تحت عناوینی چون مكانیكی‌، نظامی، و الهی نامیده اند. در این جوامع وجدان فردی از وجدان جمعی جدا نیست و انحلال فرد در گرو نتیجه اجباری است كه ضرورتش ناشی از حالت جنگی روزمره است. نتیجه اینكه یك قدرت قوی لازم است تا افراد بطور مطلق تابع آن باشند. همانگونه كه اراده سرباز تحت اراده افسر است اراده شهروند نیز باید كاهش یابد.
مرحله سوم با وقوع رنسانس آغاز می شود و بطور خلاصه باعث می شود انسان ایمان پیدا كند قادر است سرنوشت خویش را رقم بزند. در این زمان رابطه انسان با انسان دگرگون شد و روابط سلطه چون ارباب و رعیتی رو به ضعف نهاد. با گسترش سازمان های دیوان سالار و مكمل آن آموزش و پرورش جدید، رابطه انسان با حكومت و دولت هم دگرگون شد. در این زمان رشد جمعیت، تقسیم كار و تفاوت شغلی ناشی از آن باعث رشد شخصیت های متفاوت شد كه ناهماهنگی عمیق در بین اذهان نسبت به اصول اخلاقی در پی داشت و افرادی چون كنت را متوجه وفاق اجتماعی نمود.

مفهوم وفاق اجتماعی

مفهوم لغوی وفاق

وفاق بر وزن فعال (به كسر فاء) مصدر عربی است. لغت نامه دهخدا آنرا معادل موافقه (موافقت ) آورده است. می دانیم كه مصدر باب مفاعله در عربی می تواند بر وزن مفاعله، فعال و فیعال باشد. وفاق بر وزن فعال ـ معادل موافقه بر وزن مفاعله ـ است و هر دو مصدر باب مفاعله هستند . باب مفاعله مربوط به فعل‌هایی است كه بین دو نفر رخ می دهد. بنابراین وفاق وموافقت عملی است بین دو طرف.
لغت نامه دهخدا معنی وفاق را از چند لغت نامه دیگر چنین نقل می كند:
سازگاری كردن (از غیاث اللغات)، سازواری كردن و همراهی كردن (از منتهی الارب)،یك دلی و یك جهتی، ضد نفاق، سازش ( از ناظم الاطباء).
فرهنگ معین ذیل كلمه وفاق، چنین آورده است: ‌وفاق عربی، 1- مصدر متعدی سازواری كردن،‌ همراهی كردن 2- اسم مصدر سازواری، همراهی ، یكدلی، مقابل نفاق. همین فرهنگ لغت ذیل كلمه وفق چنین آورده است : وفق تداول ـ وفق عربی (اسم مصدر‌) موافقت بین دو چیز، سازواری، سازگاری. وفق دادن ( عربی ـ فارسی) : 1- (‌مصدر متعدی) مطابق كردن ـ سازگار كردن 2- مصدر لازم مطابق شدن ـ سازگار بودن.
چون در معنی وفاق وفق از كلمه سازگاری مكرر استفاده شده است، معادل های این كلمه را نیز نقل می كنیم. فرهنگ معین چنین آورده است :
سازگاری : 1- سازش – مؤالفت ، مقابل ناسازگاری 2- موافقت 3- هماهنگی ،‌هم آوازی سازگاری، همسازی، هماهنگی.
علاوه بر وفق كه مصدر ثلاثی مجرد است و وفاق و موافقت كه مصدر باب مفاعله اند، مصدر باب افتعال این ریشه یعنی اتفاق در جمله مورد استناد فرهنگ معین همراه كلمه وفاق آمده است: تا باشد كه به بركت این وفاق و اتفاق، ‌در دام از جای بر گرفته شود. فرهنگ جامع (عربی ـ فارسی) درباره اتفاق چنین آورده است:
اتفق الرجلان علی الشیء ـ با یكدیگر سازگاری كردند و نزدیك شدند و اتحاد كردند. توافق (مصدر باب تفاعل) ـ با هم یكی شدن و مساعدت . بر اساس مندرجات یاد شده كه از چند فرهنگ لغت نقل شده، وفاق به معنی هماهنگی، سازگاری، همراهی، یك دلی و یك جهتی است و نقطه مقابل نفاق و ناسازگاری و ناهماهنگی است.

وفاق اجتماعی

برای اصطلاح وفاق تعاریف متعددی ارائه شده است، به عقیده مارشال اصطلاح وفاق یا اجماع به یک موقعیت، نتیجه گیری یا مجموعه ای از ارزش ها اشاره دارد که مورد توافق مشترک هستند. گیدنز وفاق را توافق درباره ارزش های اجتماعی بنیادی توسط اعضای یک گروه، اجتماع یا جامعه می داند.
همچنین می توان گفت، منظور از وفاق اجتماعی نظر مشترك غالب مردم در خصوص باورها، ارزش ها و هنجارهای محوری و کلی جامعه است و این موضوع می تواند در سطح محلی، استانی و یا ملی نوعی توافق متقابل جمعی متبلور گردد. در سطح محلی ممکن است به وفاق یک خانواده، طایفه، عشیره و در سطح استانی ممکن است به وفاق مردم استان، آذربایجان غربی (ترك و کرد و فارس ) اشاره نمود. در سطح ملی ممکن است به عراق (متشکل از عرب ها، کردها، ترکمن ها، شیعه ها، سنی ها و ...) و در مورد توافق متقابل جمعی ممکن است به تفاهم سوسیالیست ها (شوروی، چین، ویتنام، کره شمالی، اروپای شرقی و کوبا) بین سال های 1950-1990 اشاره نمود.
افلاطون جامعه را به یک موجود زنده تشبیه می نماید و ارسطو که بیشتر توجه به تکامل دارد، فرد یا گروه را در نقش یک ارگا ن (ریشه، ساقه، شاخه، برگ، شکوفه ، میوه ) نبات می بیند، که در کل یک جامعه را تشکیل می دهند. البته بررسی تحلیلی یا تجزیه کل به جزء و یا بررسی اندیشه هگلی یا تعیین ارتباط میان مفاهیم در یک منظومه و رابطه تأثیرگذاری و تأثیرپذیری آن ها قدری متفاوت است ولی درکل وفاق اجتماعی در زمان و مکان مختلف و تحت تأثیر تبلیغات (مذهبی، ملی، اقتصادی و ...) یا سیستم تفکر حکومتی می تواند تغییر یابد.
جامعه شناسان در كل سه فرآیند عمومی و مرتبط با یكدیگر برای جامعه قائلند: فرآیند تجمع، فرآیند تفكیك یا تمایزیافتگی و فرآیند پیوستگی یا انسجام. تعریف كردن وفاق اجتماعی منوط به تعریف كردن این سه فرآیند و همین طور مفاهیم هم خانواده "وفاق اجتماعی" نظیر نظم اجتماعی، ساختار اجتماعی، آرایش اجتماعی، منظومه اجتماعی و است كه همگی در یك شبكه به هم پیوسته قرار دارند.
افراد یا كنشگران اجتماعی بر اثر متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی در كنار هم قرار گرفته و یك تجمع انسانی را شكل می دهند ولی در این میان نیروهای مادی و معنوی و میل قدرت طلبی انسان ها و رقابت و تخصصی شدن امور و فعالیت های اجتماعی، بین افراد یك جامعه، تمایز به وجود می آورد؛ افراد به گروه ها و اقشار مختلفی با دامنه های خانوادگی، جنسی، سنی، شغلی، قومی و نژادی تقسیم می شوند. متعاقباً این گروه ها با تحت سلطه گرفتن رفتار افراد درون گروه، آن ها را مقید به رفتاری خاص و پیروی از هنجار معینی می كنند. در واقع پیدایش گروه ها سبب پیدایش نظام نمادین خاصی می شود كه دربردارنده تمامی ارزش ها و هنجارها و سبك رفتار و زندگی و ارتباطات است. افزایش گروه ها به سبب تمایزیافتگی و تكثر نظام های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سبب شكل گیری خرده فرهنگ های زیادی می شود و پیدایش این خرده فرهنگ ها تبعاتی دارد كه ما را متوجه اهمیت و حدت یا پیوستگی میان گروه ها می كند، از این رو مسأله ای به نام وفاق اجتماعی مطرح می شود كه پیونددهنده میان واحدهای اجتماعی متمایز است. درخصوص رابطه متقابل گروه ها و كنشگران مختلف، سه الگوی متغیروجود دارد:
اول- هماهنگی ساختاری و كاركردی بین كنشگران در سازمان ها و نهادهای اجتماعی.
دوم- وحدت نمادین بین كنشگران، بر پایه میزان شكل گیری اهداف و فعالیت های اجتماعی، حول قالب های فرهنگی و نمادین مشترك.
سوم- ثبات سیاسی بر پایه وجود اهدافی مشترك كه از سوی بازیگران مختلف، تأیید می شوند.
با این توضیح مشخص می شود كه وفاق اجتماعی فرآیندی است كه چند اصل زیر را دربرمی گیرد:

• اشتراك داوطلبانه قواعد اجتماعی مبتنی بر پیوستگی عاطفی؛
• توافق نسبت به بعضی از ارزش ها و آرمان های هنجاری به مثابه اساس مشترك؛
• توافق بر سر طرق مشترك دیدن احساس و عمل كردن و ارتباط با یكدیگر؛
• رجحان های مشترك و قائل شدن برتری و اولویت در حد قداست برای آن نسبت به رجحان های تصادفی و متغیر، تا جایی كه آن ها از دسترسی به محاسبات فایده گرا و متناقض با رجحان های اخیر مصون بمانند.
• نظم نمادی با اجتماع ارتباطی

هدف از ارائه تعاریف فوق الذکر کمک به انتقال درک مفهومی از وفاق اجتماعی است، که اساساً نزدیک به جامعه شناسی دورکیمی است. اگرچه عناصر تشکیل دهنده وفاق اجتماعی رابطه جدا نشدنی با یکدیگر دارند با این وجود از لحاظ تحلیلی می توان این عناصر را به طور جداگانه این چنین برشمرد: 1- نوعی توافق جمعی 2- مجموعه ای از اصول و قواعد اجتماعی 3- تعامل 4- احساس.
اگر بخواهیم این عناصر را که کم و بیش به صورت ضمنی در تعاریف فوق الذکر وجود دارند، به صورت صریح در تعریف خود وارد کنیم، می توان گفت که: وفاق اجتماعی عبارت است از توافق جمعی بر سر مجموعه ایی از اصول و قواعد اجتماعی که در یک میدان تعاملی اجتماعی که خود موجد «انرژی عاطفی» است، به وجود می آید. انرژی عاطفی همزمان نتیجه و موجد (علت و معلول) توافق اجتماعی است.

مفاهیم نزدیك به مفهوم وفاق اجتماعی

وفاق اجتماعی با همبستگی، انسجام و نظم اجتماعی نزدیك است و معمولاً در كنار هم و در ارتباط با یكدیگر بكار می روند. نكته قابل یادآوری این است كه وفاق اجتماعی معادل همبستگی اجتماعی ، انسجام اجتماعی و نظم اجتماعی نیست و در ابتدا باید ذهن را برای درك مرز جدایی بین وفاق اجتماعی و انسجام اجتماعی یا همبستگی اجتماعی و سپس برای درك مرز جدایی مفاهیم یاد شده از نظم اجتماعی تمرین داد.
مفاهیم همنوایی و همرنگی نیز در ارتباط با مفهوم وفاق اجتماعی باید مورد دقت قرار گیرد. به نظر می رسد جدایی آشكار بین وفاق اجتماعی و همبستگی و انسجام اجتماعی از یك سو و بین وفاق اجتماعی و نظم اجتماعی از یك سو، و از سوی دیگر این مفاهیم وفاق اجتماعی و همنوایی و همرنگی ملاحظه نمی شود به گونه ای كه مفاهیم اخیر نزدیكی بسیار زیادی دارند، به اندازه ای كه در برخی موارد یكسان هستند. همنوایی فرد با گروه عبارت است از اینكه فرد باورها، ارزش ها،‌نمادها و هنجارهای گروه، یعنی فرهنگ گروه را درونی كرده و در ساخت شخصیت خود، یگانگی بخشیده باشد . همنوایی یعنی استاندارد شدن و یكسان شدن رفتار. همنوایی با تطابق با محیط اجتماعی تفاوت دارد، چون درتطابق درجه ای از همنوایی با درجه ای از تفاوت قابل تحمل توسط گروه همراه و فرد تا اندازه ای خود مختار است.

انواع وفاق

دو نوع وفاق از یكدیگر قابل تشخیص است: 1- وفاق تفاهمی 2- وفاق هنجاری
وفاق تفاهمی یا وفاق تدبیر شده مخصوص جامعه ای است كه برخوردار از كنش معتبر، آزادی بیان و برخوردار از ارتباطات پیچیده است؛ زیرا چنین وفاقی مستلزم انتقال پیام بطور همزمان به اكثریت جامعه است.
نوع هنجاری خود بر دو گونه است:
1-خود به خود مبتنی بر سنت 2- وفاق نوظهور كه نتیجه آراء و اندیشه های متفاوت از آن چیزی است كه تاكنون مرسوم بوده است، حكومت اكثریت نیز به آن می گویند.
در پژوهش حاضر با توجه به تركیب سنتی و مدرن جامعه ایرانی وفاق از بعد هنجاری نگریسته می شود. منظور از وفاق هنجاری وفاق در جهان زندگی است و جهان زندگی تعاریف بدیعی انگاشته شده ای است كه در ورای آگاهی ما قرار می‌گیرد و كنش های ما را بدون معرفت هماهنگ می كند. محور چنین وفاقی را عمدتاً نقش ها، پاداش ها، تنبیه و یادگیری تشكیل می دهد. بعبارت ساده تر رویكرد تحقیق حاضر جامعه شناسی نظم است. جامعه شناسی نظم جامعه را شبكه ای از گروه ها می بیند كه به شیوه ای منظم و بر طبق مجموعه ای از ارزش های مشترك بین افراد بنا شده است . این ارزش ها جامعه را مانند ریسمانی سرپا نگه داشته است. بنابراین در اینجا به توضیح مختصری از نظم اجتماعی می پردازیم:

نظم اجتماعی

واژه نظم به معنای آرایش، ترتیب و توالی است، ولی برای شناخت بهتر مفهوم نظم، ویژگی ها و شرایط یك شی ء منظم را بررسی می كنیم. هر شی ء منظم باید دارای سه ویژگی باشد:

1. مجموعه و مركّب از اجزاء باشد؛ هیچ گاه چیزی را كه دارای اجزاء ـ هر چند اجزای اعتباری ـ نباشد، نمی توانیم منظّم بنامیم.
2. اجزاء با هم ارتباط داشته باشند؛ اگر چیزی دارای اجزایی باشد، ولی اجزا با هم رابطه ای نداشته باشند، باز به آن شی ء منظّم گفته نمی شود.
3. تعامل و ارتباط اجزاء در راستای هدف واحدی باشد؛ اگر چیزی دارای جز باشد، ارتباط اجزا را در راستای هدف و نتیجه واحدی نتوان ارزیابی كرد، نظمی وجود ندارد.

پس برای تحقق نظم، سه ویژگی ضروری است: 1. مركّب بودن؛ 2. ارتباط اجزاء؛ 3. هدف. البته لزومی ندارد كه شی ء منظّم از هدف خود آگاه باشد و همین كه بتوانیم اجزاء را در یك راستای مشخّص در نظر بگیریم، كافی است. مضمون نظم، اندیشه چیزهایی را که به جایی مطلوب نشسته اند و دقیقاً مرتب گشته اند در ذهن متبادر می سازد. از این رو نظم در سطح گروه های انسانی به معنای آرامش، انتظام و اطاعت است. نظم اجتماعی به معنای اطاعت تمامی اعضای یک جامعه از هنجارها، ارزش ها و قوانینی است که اساس قوام جامعه را تشکیل می دهند. به این قرار این اصطلاح را می توان به منظور مشخص کردن مجموع نهادهای اجتماعی از این نظر که در جهت عملکرد مطلوب حیات اجتماعی و مناسبات اجتماعی به خوبی تنظیم شده اند، به کار برد. علاوه بر این، مفهوم نظم اجتماعی می تواند به طور مستقیم هماهنگی، تعادل و انسجام روابط اجتماعی را برساند که مجموع افراد جامعه را از طریق فعل و انفعال سازوکارهای اقتصادی و سیاسی به سوی زندگی مشترک جلب کنند و خواست گذران حیات در جمع را پدید آورند. لیکن بیشترین نظم اجتماعی به نظم رایجی اطلاق می شود که اطاعت همگان را از یک نظم ارزشی جا افتاده و رایج به منظور مرجع داشتن طبقات و قشرهای ممتاز، اولویت می بخشد. اساس این نظم بر این اندیشه استوار است که ثروت اساسی یک جامعه را صلح و آرامش تشکیل می دهد. نتیجه ای که از آن گرفته می شود، این است که تمامی اعضا باید خواه ناخواه در برابر نظام سیاسی اجتماعی یا شکلی از سازمان اجتماعی سرتمکین فرود آورند. چون نظم در نظریه جامعه شناسی از جایگاه ویژه ای برخوردار است ، باید آن را با دقت بیشتر مورد بررسی قرار داد. در حالی که نظم کم و بیش معادل با سرکوب یا ستیز است. نظریه پردازان این اصطلاح را در این معنی و در معنی نظم و قانون به کار نمی برند. نظم، معنی حاکمیت مقتدرانه را هم نمی رساند، همچون نظمی که به وسیله گروهبان مشق سربازی اعمال می شود و رعایت آن به دلیل پرهیز از مجازات است.
نظم در جامعه شناختی به هر عمل الگویی یا هر قانونمندی که در رفتار مردم نمایان است، اشاره دارد. کار اصلی نظریه جامعه شناختی، مفهومی کردن شرایطی است که از آن رفتارهای خاص نتیجه می شود و همچنین تشخیص علل همبستگی این شرایط با این رفتارهاست. امکان دارد که نظم کاملاً انتزاعی باشد و نتوان مستقیماً آن را مشاهده کرد. ممکن است در یک سطح از تحلیل ظاهر و در سطحی دیگر ناپدید شود؛ اما وقتی نظم به عنوان یک ایده کلی مورد استفاده است، اشاره به رویدادهای الگویی قابل تبیین دارد.

كجروی

پرداختن به كجروی به عنوان عاملی در تخریب وفاق نیز از مباحثی است که لازم است در اینجا به آن نیز بپردازیم. كجروی یعنی برخی افراد در پاره ای موارد، رفتاری خلاف هنجارهای پذیرفته شده انجام می دهند. رفتارهای خلاف هنجار كجروی نامیده می شود. جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی درباره علل پیدایش كجروی و رفتارهای خلاف قاعده توسط افراد، به مطالعات دامنه داری دست زده اند و چند نظریه در این باره ارائه شده است. چكیده آراء آن ها در این باره به صورت زیر قابل دسته بندی است:

1-یك دسته از نظریه های مربوط به كجروی به علت پیدایش كجروی توجه نمی‌كند، بلكه به شرایط مؤثر بر تداوم كجروی و تكرار آن توجه می كنند.
2-دسته دیگر از نظریه های مربوط به كجروی به علت پیدایش كجروی توجه می‌كند كه این نظریه ها را نیز می توان به دو دسته فرعی تقسیم كرد:
الف) یكی از نظریه های مربوط به علت پیدایش كجروی به قسمتی از كجروی‌ها توجه می كند كه معلول شرایطی ساختاری است. وقتی كه هنجارها و ارزش های جامعه دچار ناسازگاری با هم هستند و افراد برای حل تعارض و گریز از حالت تعارض و تناقض بخشی از ارزش ها و هنجارها را زیرپا می گذارند. این نظریه به نظریه نابسامانی (آنومی) اجتماعی معروف است.
ب) نظریه دوم مربوط به علت پیدایش كجروی به قسمت دیگری از كجروی توجه می كند و آن را معلول ضعف نظام فرهنگی و سازمان های تربیتی جامعه در معتقد ساختن فرد به ارزش ها و هنجارهای جامعه می داند. چون سازمان های تربیتی جامعه می توانند فرد را به ارزش ها و هنجارها معتقد سازند، فرد برخی هنجارها را رعایت نمی كند به بیان دیگر ضعف جامعه پذیری و كنترل اجتماعی علت برخی كجروی ها است.
3- نظریه سوم به كجروی هایی اشاره می كند كه نه به خاطر فرار فرد از هنجارهای ضد و نقیض به وجود می آید و نه به خاطر تربیت ناقص فرد و عدم اعتقاد فرد به ارزش ها و هنجارها بلكه چنین كجروی هایی هنگامی صورت می‌گیرد كه فردی در دو نظام تربیتی بطور جدی مورد تربیت قرار گیرد و بخواهد ارزش ها و هنجارهای گروه خود را به خوبی بپذیرد و به آن ها عمل كند. چنین شخصی در نهایت ارزش ها و هنجارهای گروه عضویت شماره یك خود را، گاهی حتی پیش روی اعضاء گروه عضویت شما دو خود، رعایت می كند و همین رعایت هنجارهای گروه اول نزد افراد گروه دوم نه تنها همنوایی و رعایت هنجارها تلقی نمی شود بلكه عمل خلاف هنجار و كجروی تلقی می شود.

مدل وفاق اجتماعی در یافتن عوامل مؤثر بر رفتار مبتنی بر ارزش های اجتماعی

وفاق اجتماعی مبتنی بر یك اصل اساسی است. بر مبنای این اصل محیط در كنار آموزش و پرورش بر رفتار فرد مؤثر است . مدل آموزش می گوید هر گاه دانشی به وسیله آموزش منتقل شود ضرورتاً بر تغییر رفتار مؤثر است؛ ‌اما مدل وفاق اجتماعی بر تأثیر دانش اجتماعی و یا بعبارتی عوامل اجتماعی بر این دانش اشراف دارد.
مدل وفاق اجتماعی نشان می دهد هر چند دانش از ضروریات رفتار است اما نباید از محیط اجتماعی كه بر اخذ تصمیم و نوع رفتار مؤثر است غافل بود. در این جا نیز هدف ما یافتن عوامل مؤثر بر رفتار مبتنی بر ارزش های اجتماعی است. هر فردی می داند كه بدون پیروی از حداقلی از ارزش های مورد قبول عموم مردم، حیات اجتماعی ناممكن است، تا اینجا یكی از پیش فرض های رفتار بعنوان شرط لازم تحقق یافته است؛ اما آگاهی و دانش به تنهایی كافی نیست. شرط كافی محیط اجتماعی است كه بر نحوه رفتار مبتنی بر دانش مؤثر است. وفاق می تواند در مورد ارزش ها و آرمان های عام مورد قبول یك جامعه باشد و یا در مورد یك مسأله جزئی، همچون مقابله با بیماری ایدز و اینكه چرا با وجود تبلیغات وسیع همچنان رو به گسترش است؟ عنوان دقیق مقاله مذكور اهمیت وفاق اجتماعی در تغییر رفتار است كه در سال 1992 توسط ومر و هورنیك انجام شد . نتیجه این تحقیق این شد كه گاه ارائه مهارت های اساسی و دانش برای ایجاد مصونیت از رفتار كه به تهدید سلامتی منجر می شود كافی نیست، مگر آنكه به وسیله نفوذ اثرات اجتماعی بتوان از تغییر رفتار جلوگیری كرد. بر این مبنا مدل وفاق اجتماعی به نقش آموزش در اصلاح رفتار كه مورد تأكید برخی اندیشمندان به ویژه روانشناسان است، امید چندانی ندارد و توجه به زمینه های اجتماعی و اینكه آیا موجب سهولت درونی كردن و بالطبع پیروی از آن ها است ، گردیده یا خیر؟
در ایران جرقه توجه به وفاق اجتماعی اولین بار با وسیله مقاله دكتر مسعود چلبی در سال 1372، در مقاله ای تحت عنوان وفاق اجتماعی زده شد . نویسنده به دو عنصر تعامل و حاصل آن پیوستگی عاطفی اشاره می كند. تعامل در معنای وسیع شامل تعامل با كنشگران دیگر و ساختار اقتصادی، اجتماعی تحت عنوان عدالت توزیعی است و منظور از پیوستگی عاطفی، تعهد نسبت به اجتماع است. جامع ترین تعریف از وفاق اجتماعی از این مقاله اخذ و محور تحقیق حاضر قرار داده شد؛ زیرا تعاریف موجود یا از نظریه های آمریكا باید گرفته می شد كه مسئله اساسی آن وجود قومیت های سیاه پوست، سفید پوست، زردپوست و سرخ پوست بود؛ مسأله ای كه ما نیز با آن مواجه هستیم. از طرف دیگر جامعه اروپایی با مسأله گذار از جامعه فئودالی به سرمایه داری مواجه بوده است. حاصل این گذار فروریختگی اصول و قواعدی بود كه قرن ها نظم جامعه اروپایی را تأمین می كرده است، دقیقاً مسأله ای كه ما امروز با آن مواجه هستیم یعنی جامعه ای سنتی كه هر چند به صورت ناقص عناصری از مدرنیسم را پذیرفته است . پس لازم بود تعریفی جامع از این دو دیدگاه انتخاب شود و تعریف دكتر چلبی به سبب اشراف بر مسائل اجتماعی ایران و همین طور احاطه بر بحث های نظری، این مقصود را به خوبی تأمین می كرد. تعریف به این شرح است:
«وفاق اجتماعی عبارت است از توافق جمعی بر سر مجموعه ای از اصول و قواعد اجتماعی كه در یك میدان تعامل اجتماعی به دست می آید و موجد انرژی عاطفی است»‌.
تعریف فوق دو قسمت است: بخش اول به معرفی نشانه های اشتراك ارزش ها می‌پردازد: ‌توافق جمعی بر سر مجموعه ای از اصول و قواعد اجتماعی كه موجد انرژی عاطفی است. این انرژی عاطفی از طریق یك شاخص تركیبی متشكل از: عام گرایی، اخلاق، خلاقیت و ارزش اكتساب سنجیده می شود. منظور از تركیب تأكید بر دو شاخص عام گرایی و اخلاق است كه جامع اندیشه های متفاوت است‌. عام‌گرایی یعنی در یك كنش متقابل قضاوت و ارزیابی دیگران مبتنی بر ملاك های موردتوافق است. فرد عام گرا درباره شی فیزیكی یا اجتماعی بر مبنای معیارهای عام كه قابلیت تعمیم بر مجموعه ای از اشیاء را دارند قضاوت می كند. به عبارتی دیگر احساس تعهد خود را به افراد غیر عضو گروه خود بسط می دهد و به هویت های فردی و تفاوت‌های شخصی و بطور كلی به اصول مشترك توجه دارد. اخلاق نیز عبارت است از هر گونه فعالیتی كه غیر انتفاعی باشد و مطابق با اصول غیر شخصی و قابل تعمیم باشد. اخلاق به سبب همین عمومیت پذیری محور وفاق اجتماعی قرار می‌گیرد. اگر در جامعه اقتدار اخلاقی باشد، فرد تسلیم جامعه می شود، زیرا جامعه را موضوع احترام می داند. سرچشمه هرگونه فعالیت اخلاقی تبعیت منافع خصوصی از منافع عمومی است كه متضمن روحیه فداكاری و ایثار است.
بخش دوم تعریف به عواملی كه واسطه ورود ارزش ها از نظام فرهنگی به نظام اجتماعی هستند می پردازد. یعنی به تعاملات اجتماعی بعنوان موجود وفاق اجتماعی اشاره دارد كه از طریق فرآیند جامعه پذیری در سطح خرد و نهادینه شدن در سطح كلان قابل بحث است.
جامعه پذیری فرآیندی است كه از طریق آن احترام به قوانین، فرامین اجتماعی ممنوعیت ها و تكالیفی كه زندگی اجتماعی بدون آن ها ناممكن است در وجود انسان نقش می بندد. خانواده یكی از واسطه های جامعه پذیری است. اما رویكرد نظری معتقد است به سبب تقسیم كار بخش اعظمی از وظایف آن به سازمان های دیگر واگذار شده است. بنابراین در جوامع مدرن محدود به دوران قبل از دبستان است. واسطه دوم مدرسه است. مدرسه بیانگر نظارت دولت بر اعمال فرد است. نظام آموزش رسمی می تواند قواعد رفتاری را منتقل نماید كه به استقلال عمل مورد نیاز تقسیم كار و جامعه تفكیك شده اجازه بروز می دهد. پس بر خلاف خانواده، مدرسه بر وفاق اجتماعی اثر مثبت دارد كه نشانه توفیق دولت در ایجاد وفاق است. واسطه سوم جامعه پذیری ناشی از فعالیت های صنفی است. اصناف قادرند با ایجاد یك اخلاق عملی به ادغام فرد در جامعه یاری برسانند. از طریق چنین فعالیت هایی روح جمعی تقویت می شود و افراد خود را از خانواده بزرگتر می دانند. نكته بسیار مهم اینكه فعالیت های صنفی می تواند منافع جمعی را جایگزین روابط خونی نماید. جامعه پذیری محدود به موارد ذكر شده نیست، بلكه انواع تعاملات اجتماعی مانند مسافرت های خارجی و داخلی، استفاده از رسانه ها اعم از نوشتاری، گفتاری و شنیداری و گردهم آیی های فامیلی و غیر فامیلی و غیره را نیز شامل می شود. فعالیت اقتصادی از جمله عواملی است كه به سبب محصور نمودن فرد در محیط اقتصادی می تواند تضعیف كننده وفاق اجتماعی باشد؛ زیرا فرد در محیط اقتصادی تنها به فكر نفع است و از تعاملات كه می تواند مقوم عاطفه جمعی باشد باز می ماند. صرف ساعات زیادی از وقت در محیط های كاری از مشخصه های جامعه برخوردار از تقسیم كار و بنابراین صفت جامعه مدرن است. بنابراین به میزانی كه افراد ساعات بیشتری را در محیط های اقتصادی سپری كنند به سبب بازماندن از تعاملات اجتماعی بر وفاق اجتماعی نیز اثر سوء می گذارد. تنوع قومیت نیز به دلیل محدود نمودن اعضا به روابط درون گروهی مانع وفاق است.
دین عامل دیگری است كه می تواند به وسیله مشاركت در فعالیت های مذهبی باعث تحكیم پیوند فرد به جامعه شود؛ زیرا مراسم دینی حالتی حاد و عاطفی دارد كه باعث زنده نگهداشتن آرمان های جمعی می شود. اما ادیان جدید بیشتر جنبه انتزاعی پیدا كرده و افراد را به زندگی معنوی دعوت می كند و تكالیفی را كه باید در زندگی غیر دینی از آن تبعیت كنند تعیین نمی كند. اگر افكار و نظریه ها حالت انتزاعی پیدا كنند، كارایی خود را از دست می دهند. مذهب اندیشه ای است كه قادر به جلب تعهد افراد و در عین حال محور نظام فرهنگی است؛ اما مهمترین اصل وفاق می گوید اگر پیوند نظام فرهنگی و نظام اجتماعی رعایت نشود جامعه را بسوی سكولاریزم هدایت می كند. بقای هر جامعه‌ای منوط به كاركرد چهار خرده نظام فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. نظام فرهنگی شامل مجموعه عقاید، ارزش ها و هنجارهای فراگیری است كه فضای جامعه را پر كرده است. نظام اجتماعی كنش و واكنش جمع های واقعی با عضویت معین است. وفاق اجتماعی بطور خلاصه عبارت است از كاسته شدن فاصله و نزدیك هرچه بیشتر این دو خرده نظام. عوامل خرد و كلان مؤثر بر این فاصله شامل جامعه پذیری به واسطه نظام شخصیت و نهادینه شدن از طریق نظام اقتصادی و سیاسی است.
واحد تحلیل در سطح كلان به جای كنش نقش اجتماعی است. نقش متشكل از دو بخش انتظارات من و مسؤولیت است. مسؤولیت به دو گونه انجام می شود: بر اساس اجبار و یا احساس تكلیف نسبت به جمع، حالت دوم معرف نهادینه شدن است كه به معنای عملكردی مثبت است. در این حالت سمت گیری های فرد همیشه به طرف جمع است.
در سطح كلان، نظام سیاسی و اقتصادی از طریق نهادینه كردن توزیع قدرت و ثروت بر وفاق اجتماعی مؤثر هستند. در حوزه اقتصاد، همواره كمیابی كالاهای ارزشمند عامل تضاد بوده است، اما انسان ها می توانند راه هایی بیابند كه برخوردها را به نازلترین سطح كاهش دهد. یكی از آن راه ها فرآیند تخصیص نام دارد. تخصیص یعنی فرآیند توزیع اشیاء مهم در نظام نقش ها كه در سه زمینه مطرح است:

1-تخصیص كنشگران بین نقش ها
2-تخصیص امكانات
3-تخصیص پاداش ها

توزیع پاداش ها به طور مستقل در برانگیختن كنش، نقش دارد و دوكاركرد دارد:

1-حفظ انگیزه ها
2-اصلاح انگیزه ها

شخصی كه برای ایفای نقش، پاداش های مشروع دریافت می كند مورد تأیید قرار گرفته است، بنابراین همزمان این تصور برایش ایجاد می شود كسانی كه این پاداش ها را به او داده اند از امیال صحیحی برخوردارند و دارای نظام شخصیتی مناسبی هستند، پس صحنه ای را كه در آن كنش اتفاق می افتد به نظام شخصیت و نظام فرهنگی در قالب یك نظام اجتماعی كه همه آن ها را در بر دارد وحدت می بخشد. پاداش ها بعنوان امری مطلوب می تواند شامل قدرت نیز باشد. منظور از تخصیص قدرت كنترل بر ابزار دستیابی به هدف است. همه جمع هایی كه یك جامعه را تشكیل می دهند میل به كسب قدرت دارند، اما در نهایت یك جمع قدرت را در دست می گیرد. در چنین شرایطی نبایدگذاشت هیچ یك از جمع ها از نظام سیاسی جدا باشند.
یك سازمان سیاسی می تواند به وسیله قانون تعهد افراد را نسبت به نظم موجود حفظ كند، زیرا ارزش ها بوسیله كارگزاران حقوقی و قانونی بطور رسمی تفسیر و در قالب قانون اساسی هر كشور رسمیت می یابد. قانون محور نظام اجتماعی است كه بطور عمده بر دادگاه ها باید به تفسیر و تعریف قانون بپردازند. این تعریف و تفسیر باید به نحوی باشد كه علائق شخصی حین عمل اجازه ظهور یابد. چنین فردگرایی بیرون از كنترل هنجارها نیست بلكه نوعی فردگرایی نهادینه شده است. هرگاه بتوان تعهد و مسؤولیت را دركنار آزادی محقق نمود؛ نوید بخش نهادینه شدن مثبت است. لازم به تأكید مجدد است كه نهادینه شدن مصادف با كاهش فاصله نظام فرهنگی و نظام اجتماعی و بالطبع وفاق اجتماعی است.
ادامه دارد...



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.