محافظه کاری

جامعه در واقع یک قرارداد است... ولی یک شراکت در اموال موقتی و فاسدشدنی ( مصرف شدنی ) نیست. آن یک شراکت در تمامی علوم، تمامی هنرها ( و فنون ) ، یک شراکت در هر گونه فضیلت و تمامی کمالات است... از آنجائی...
پنجشنبه، 14 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محافظه کاری
محافظه کاری

 

نویسندگان: کوین هریسون و تونی بوید
مترجمان: عبّاس علی رهبر، حسن صادقیان، کمارعلیا، میر قاسم سیدین زاده



 

جامعه در واقع یک قرارداد است... ولی یک شراکت در اموال موقتی و فاسدشدنی ( مصرف شدنی ) نیست. آن یک شراکت در تمامی علوم، تمامی هنرها ( و فنون ) ، یک شراکت در هر گونه فضیلت و تمامی کمالات است... از آنجائی که اهداف چنین شراکتی نمی تواند در کوتاه مدت و در زمان خیلی از نسل ها به دست آید آن یک شراکت بین اشخاص در قید حیات، افراد از دنیا رفته و کسانی که هنوز به دنیا نیامده اند است.
( Edmund Burke, Reflections on the Revolution in France, 1790 )
محافظه کاری یک عادت فکری، شکلی از احساس و یک شیوه زندگی است تا یک دکترین سیاسی.
( R. J. White, The Conservative Tradition, 1964 ) .
یک محافظه کار فردی است با دوپای کاملاً سودمند هرقدر هم که هرگز حرکت به جلو را یاد نگرفته باشد.
Franklin D. Roosevelt, radion talk, October, 1939.
ملاحظاتی وجود دارند که قبل از بررسی ماهیت تفکر محافظه کارانه ناگزیر از ذکر آنها هستیم. در بریتانیا ارتباط بین حزب محافظه کار و متفکران محافظه کار، اندک است. ادموند برک که به عنوان بزرگترین متفکر اولیه محافظه کاری در نظر گرفته می شود عضو حزب ویگ (1) بود. اکثر اندیشمندان محافظه کار معاصر با احزاب محافظه کار رابطه ای نداشته یا رابطه اندکی داشته اند. افزون بر این، معنای محافظه کاری در طول زمان تغییر یافته است. محافظه کاری اروپائی یا آمریکایی با محافظه کاری بریتانیایی یکسان نیست. مشکل دیگر این است که برخی از محافظه کاران ابراز کرده اند که محافظه کاری بریتانیایی یک شیوه متمایز فکری شامل معرفت عمومی، ماهیت واقع گرا و غیر ایدئولوژیک یا عمل گرای خود است. و ویلیام هیگ به عنوان رهبر قبلی محافظه کاران، یک بار در مصاحبه اش با رادیو چهار گفت: ما ادعای داشتن یک ایدئولوژی را نمی کنیم؛ حزب محافظه کار بر مبنای ایدئولوژی نبوده و مبتنی بر عمل به آنچه بهترین است می باشد. بدبینان، موفقیت های انتخاباتی حزب محافظه کار بریتانیا در طول قرون نوزده و بیست را به عنوان گواهی بر اینکه آن صرفاً یک ابزار سیاسی از هست ها در مقابل نیست هاست ( حقیقتی که به خوبی مبهم بودن آن را نشان می دهد ) خاطر نشان می کنند. یا اینکه محافظه کاری صرفاً از وضع موجود ( به هر نحوی که باشد ) در برابر تغیر ( هر آنچه باید اتفاق بیفتد ) طرفداری می کند. این جهتی است که روزنامه نگاران و صاحب نظران سیاسی آن را در مورد محافظه کاری به کار می گیرد. بنابراین ما در جائی که مارکسیست های افراطی یا نظام های اسلامی مخالف با اصلاحات لیبرالیستی به محافظه کاری متهم شده اند با وضعیتی متناقض مواجه هستیم.
تفکر محافظه کاری به مانند سوسیالیسم و به حد کمتری لیبرالیسم، تنوعات فراوانی دارد و کشمکش چشمگیری بین مکاتب رقیب و البته بین احزاب محافظه کار معاصر وجود دارد. حتی اگر آن فاقد حوزه جهان شمول و انسجام فکری سایر ایدئولوژی ها باشد آراء و ارزش های ویژه خود را دارد. در بریتانیا این آراء و ارزش ها به تأثیر خود بر تفکر محافظه کارانه مدرن و حزب محافظه کارا معاصر ادامه می دهند. با در نظر گرفتن تأکید بر اهمیت ریشه های سنتی و تاریخی جامعه، بررسی ریشه های تاریخی تفکر محافظه کاری اهمیت ویژه ای دارد.

خاستگاه های تاریخی و سیر تکامل بعدی تفکر محافظه کاری

به مانند اغلب فلسفه های سیاسی برقراری یک نقطه شروع معین برای محافظه کاری دشوار است. برخی مفسران، به افلاطون نظر دارند، دیگران به قرون وسطا و همچنین دیگران به ویژه در انگلستان قرن هفدهم را مورد اشاره قرار می دهند. نقطه شروع اخیر مزیت های خود را دارد. بحران هایی که منجر به جنگ های داخلی شدند مدافعان قدرت سلطنتی و نظم را به وجود آوردند نویسندگانی از قبیل توماس هابز ( که هم لیبرالیست ها و هم مارکسیست ها ادعا دارند نیای ایدئولوژیکی آنان است ) و سر رابرت فیلمر ( یک طرفدار حقوق سنتی پادشاه ) از این دسته اند. گروه بندی های سیاسی دارای سازمان دهی ضعیف بعدی که به عنوان توری (2) یا محافظه کار معروف شدند نیاکان مستقیم حزب محافظه کار نوین هستند. به هر حال، اشکال نظامند تفکر محافظه کاری را می توان به ترس از گرایش به سیاست افراطی نسبت داد که به عنوان مثال در واکنش به انقلاب های آمریکا و فرانسه توسعه یافتند. پیامدهای انقلابی انقلاب های کشاورزی و صنعتی برای بریتانیا ( و تجلی بعدی آن در اروپای غربی ) ، به نوعی به تحلیل محافظه کارانه از ایستادگی و تطبیق فراخوانده اند. ایجاد و توسعه محافظه کاری به عنوان یک ایدئولوژی، واکنشی بود به ادعاهای سایر جنبش های افراطی، در وهله اول لیبرالیسم و سپس جنبش های ناسیونالیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، فمینیسم و محیط زیست گرایی که همگی به دنبال تغییر، ترقی عظیم اجتماعی، اصلاح و حذف نظامات اجتماعی، نهادها و شیوه های قدیمی و غیر قابل پذیرش زندگی بودند. محافظه کاری درصدد بوده و همچنان درصدد است تا در برابر چنین تغییری بایستد، تغییرات را به تأخیر اندازد، و به تأمل، ارزیابی مجدد و در نظر گرفتن امکانی که اصلاح طلبان ممکن است اشتباه کنند فرا بخواند. محافظه کاران معتقدند که مردم باید درباره حذف یا تغییر افراطی در نهادهای دیرپا و شیوه های زندگی بسیار هشیار باشند.
این بحث ادموند برک، به ویژه در کتاب تأملاتی بر انقلاب در فرانسه (1790) بود. برک که می توان گفت بنیان گذار محافظه کاری بریتانیایی است، یک نماینده پارلمان ( طرفدار حکومت پارلمانی ) برجسته بود و مشارکت کاملی در بحث های زمان خود داشت. برک یک متفکر مرتجع نبود؛ برای نمونه، او همفکری قابل توجهی با شورش های آمریکا نشان داد. افکار برک در سنت ها و مباحث سیاسی موجود راه یافتند و آثار عمیق و ماندگاری بر آنها گذاشتند. او تشخیص داد که محرک اصلی تغییرات انقلابی زمانش، جنبش های فرهنگی و فکری بوده اند که به عنوان روشنگری معروف گشتند که در اروپا و مستعمره های آمریکائی در اواخر قرن هیجده به جریان افتادند و در انقلاب فرانسه به اوج خود رسیدند (1789). فلسفه سیاسی برک بر مبنای انتقاد از روشنگری و پیامدهای آن استوار بود. مبنای فکری روشنگری و انقلاب های بعدی فرضی بود که بر برداشتی مخصوص از فیزیک نیوتنی برقرار شده بود که جامعه بشری مانند یک ماشین بوده، و اینکه می توان این ماشین را به صورت عقلانی درک نمود. ماشین متشکل از عناصری مجزای است و می توان اجزای آن را باز کرد و دوباره سر جای خود قرار داد و به وسیله انسان در پرتو منطق خرد به طور اساسی بهبود بخشید. برداشت برک و برداشت های نظریه پردازان محافظه کار بعدی، مبتنی بر یک قیاس کاملاً متفاوت بود. جامعه بشری سازمان یافته بود. آن به مانند یک موجود زنده، بسیار پیچیده و دارای یک تاریخ و ماهیت متفاوت بود. در واقع، با وجود اینکه جوامع بشری مشابهت هایی دارند تفاوت های آنان بسیار مهم تر از مشابهت های آنان بوده اند. بنابراین، مداخله خودسرانه در فرآیند طبیعی پیشرفت اجتماعی، برای جامعه، مهلک است. به علاوه، عقل انسان یا حتی آگاهی از تمامی وقایع تاریخی برای پی بردن به پیچیدگی های یک جامعه ناکافی هستند. خرد جمعی چندین صدساله ( آنچه برک آن را پیش داوری ) قضاوت مغرضانه خوانده است، تجربه، سنت و عرف باید به کار گرفته شوند و هر گونه پیش داوری باید با دقت و احتیاط بیشتری صورت بگیرد: یک فرد جاهل است، یک جمعیت کثیر، هنگامی که بدون شور و تأمل عمل کند نادان است اما گونه ها خردمند هستند، و هنگامی که زمان به آنها داده می شود، همواره درست عمل می کنند. (3)
در حقیقت، پیش داوری یک راهنمای بهتری از شیوه های فکری هر دوره مخصوص در امور بشری بود. تلاش ها برای مستقر نمودن جامعه بر اصول انتزاعی از قبیل اصول آزادی، برابری و برادری انقلاب فرانسه، به ویژه خطرناک بودند و پیامدهای مصیبت باری، همان طور که انقلاب فرانسه به وضوح نشان داد داشتند. در طول قرن نوزدهم، در حالی که اندیشمندان محافظه کار در اروپا متمایل به تأکید کردن بر سلطنت و حکومت استبدادی بودند، که به وسیله ناسیونالیسم محافظه کاری قدرتمند تقویت می شد، محافظه کاری بریتانیایی نگرش عمل گرایانه خود را در قبال جامعه و مسائل سیاسی در پیش گرفت. سر رابرت پیل به دنبال رابطه جدیدی بین زمین داران ( مالکان ) و طبقات درحال افزایش تولید کننده پیرامون اصول اقتصاد بازار آزاد بود، اصولی که محافظه کاران در طول نیمه اول قرن بدان عمیقاً مشکوک بودند. بنیامین دیزرئیلی به پیامدهای سیاسی رشد یک طبقه کارگر صنعتی ماهر و درخواست ها برای تعمیم حقوق و امتیازات مخصوص به آنها پرداخته است. وی به در سخنرانی ها و به خصوص در داستان هایش از قبیل (Coningsby) و (Sybil) به ضرورت رشد اجتماعی برای قرار دادن طبقه کارگر در داخل ملت واحد (4) که او اعتقاد داشت بریتانیا باید آن گونه باشد تأکید نمود. امپریالیسم عامه پسند وسیله ای برای ترغیب طبقه کارگر به همراهی با محافظه کاری و در دام جاذبه های سوسیالیسم نیفتادن بود. محافظه کاران همچنین متعهد به انجام اصلاحات آموزشی و اجتماعی شده بودند. رهبران محافظه کار بعد از سال 1945 با دولت رفاه اجتماعی سوسیال دموکرات به وسیله پذیرفتن و توسعه آن به توافق رسیدند. هارولد مک میلن، باتلر و سایر نوگراها ( مدرنیست ها ) در داخل حزب محافظه کار پیروزی های انتخاباتی پس از جنگ جهانی دوم آن را تضمین نمودند. در دهه 1980 خانم تاچر با آنچه او به عنوان سلطه دکترین های سوسیالیستی و سوسیال دموکراتیک در همه سطوح جامعه بریتانیا می دانست به مبارزه پرداخت. محافظه کاری او به دنبال برقراری ارتباط بین بخشهای موفق و جاه طلب طبقات کارگر با ایده های سرمایه داری مورد پسند و ارزش های سنتی بود. افکار متفکران لیبرال از قبیل کارل پوپر و فون هایک برای تأمین فکری محافظه کاری او مورد استفاده قرار گرفته اند. این واکنش ها به دگرگونی اجتماعی و سیاسی، نمونه واقعی عمل گرایی است که یک خصیصه ویژه محافظه کاری بریتانیایی به حساب می آید.

مسائل مهم محافظه کاری

محافظه کاری با مشکلاتی که در مواقعی داشته است در برابر دو قرن تغییرات اجتماعی و سیاسی بی سابقه ایجاد و توسعه پیدا کرده است.

محافظه کاری ملت واحد ( یک ملت )

جریانی در تفکر محافظه کارانه که به سیاستمدار محافظه کار قرن نوزده بنیامین دیزرئیلی برمی گردد که به اصلاحات به عنوان یک وسیله برای جلوگیری از برخوردهای اجتماعی و متحدسازی ملت تأکید می کرد.
ادعای غیر ایدئولوژیک بودن محافظه کاری که به وسیله برخی از محافظه کاران مطرح می شود اساساً ادعای برتری محافظه کاری بر دیدگاه های خارج از منطق سایر مناظر را دارد. موضوعات مهم جنبش مزبور، در زمان های گوناگون متنوع بوده اند، ولی تعدادی از مسائل، در تمامی زمان ها مهم بوده و بدنه ای از افکار و عقاید را به شکل یک ایدئولوژی که می تواند محافظه کاری نامیده شود شکل داده اند:
- دیدگاه بدبینانه به طبیعت انسان
- نگرش سازمان یافته به جامعه
- عقیده به میهن پرستی
- ارزش دادن به سنت ها
- تعهد به نهادهای مستحکم ملی
- توجه والا به مالکیت و اقتصاد
- تأکید بر قانون، آزادی و صلاحیت...

نگاه بدبینانه به طبیعت انسان

از برک به این طرف، محافظه کاران یک دیدگاه بدبینانه از طبیعت انسان داشته اند. برای بعضی ها این دیدگاه ریشه در عقیده مسیحی ( هبوط انسان ) ( یا تفسیر سنت آگوستین از آن ) داشته است. در نتیجه نافرمانی از دستورات الهی، طبیعت انسان معیوب، حریص، غیر منطقی، خودپسند و تشنه قدرت شده است. ترقیات رفتار انسان و البته جامعه، در کل نیازمند مراجعه به منابع دینی و مرحمت خداوند است تا فلسفه و عمل منطقی. افراد ناقص در جوامع ناقص، طبیعت انسانی ناقص را شکل می دهند ( حتی اگر برخی محافظه کاران مبنای دینی فرض را نمی پذیرند ) و این بدان معناست که رشد اجتماعی شدید غیر ممکن است. استفاده از فضیلت انسانی، به صورت فردی و به ویژه جمعی، برای ایجاد یک آرمان شهر (5) به وسیله عمل سیاسی وضعیت را بدتر خواهد کرد.

آرمان شهر

واژه ای که به طور خاص به یک مکان اطلاق نمی شود. آرمان شهر یک جامعه کامل فرضی است و معمولاً با بی توجهی به وسیله کسانی که برنامه های بهبود اجتماعی را نمی پذیرند به کار می رود. این عبارت از اثر سر توماس مور با این نام منشأ گرفته است.
اعتقاد به کمال پذیری انسان و کوشش های صورت گرفته برای آن، یکی از بزرگ ترین دلایل بدبختی های بشر بوده است. بهترین کاری که یک حکومت می تواند انجام دهد این است که در حالی که در انتظار شرایط آرمانی است جامعه را متحد نگه دارد. در واقع باید حوزه به شدت محدود سیاست در جامعه را تا زمانی که پیشرفت های اجتماعی مطرح هستند نظاره کرد. هر گونه رشد اجتماعی می تواند صرفاً از طریق اخلاقیات و ایمان حاصل شود نه از طریق حکومت یا نهادهای تازه تأسیس اجتماعی. این بدان معنا نیست که مردم بد هستند. اغلب افراد یک دوره معین به نوعی مهربان و مطیع قانون و درباره آسایش همسایگان خود نگران هستند. با این وجود، طبیعت ناقص بشری نیاز به محدود شدن دارد تا به جامعه آسیب نزند.

نگرش سازمان یافته به جامعه

جامعه یا شاید صحیح تر باشد بگوییم، ملت در طبیعت خود اساساً تشکل یافته است. آن نوعی موجود زنده است که بر اساس قوانین خود و شرایط خاص تاریخی و فرهنگی پیشرفت می کند. افراد هسته هایی هستند که ملت را می سازند و هر کدام یک نقش حیاتی در پیشرفت آن دارند. ثابت شده است که این تمثیل از جامعه، اهمیت بنیادینی برای محافظه کاران دارد. همچنان که یک نظام زنده دارای ساختار، سلسله مراتب و بخش های مختلف کمک کننده به کارکرد و آسایش کل نظام است جامعه بشری نیز این چنین است. تمثیل سازمانی همچنین انطباق و دگرگونی را دربر می گیرد. به هر حال، این دیدگاه منجر به تنفر و سوء ظن به بیگانگان ( بیگانه هراسی ) و مهاجران می شود که به عنوان اجزاء بیگانه آلوده کننده سازمان ملی و تضعیف کننده همبستگی اجتماعی و همگنی آن در نظر گرفته می شوند. در حالی که بسیاری از محافظه کاران نژادپرستی را رد خواهند کرد چندگانگی فرهنگی را هم به دلیل تفرقه افکنی آن رد و به لزوم سازگاری مهاجران با فرهنگ ملی تأکید خواهند نمود. این تصور که محافظه کاری متضمن مخالفت مطلق با تغییر است اشتباه خواهد بود. تغییرات باید تدریجی، طبیعی، متناسب و تکاملی باشند و شدید نباشند. تغییرات اجتماعی و اقتصادی باید در داخل بدنه سیاست گنجانده شوند. دیزرئیلی برای مثال، هم از قانون اتحادیه تجاری (1871) که اعتبار قانونی به اتحادیه ها می داد حمایت نمود و هم از گسترش حق رای (1871) به دلیل مطابقت آن با واقعیات اجتماعی درون ملت و تضمین بقاء طولانی مدت جامعه از طریق ایجاد توافقات محدود با نیروهای در حال ترقی سیاسی و اجتماعی که در صورت ناامیدی زیاد، ممکن بود انقلابی شوند دفاع نمود.
ساختار متضمن نظم، دستور و سلسله مراتب است. محافظه کاران ممکن است در ماهیت واقعی ( صحیح ) این نظم و اینکه چگونه یک سلسله مراتب ایجاد می شود و چگونه حفظ می شود هم رای نباشند اما همه آنها در ضرورت وجود آن متفق القول هستند. محافظه کاران بر مهم بودن تضمین حفظ یک جامعه استوار و دارای مدیریت خوب تأکید می کنند. صلاحیت از سنت و مشروعیتی ناشی می شود که به آن دسته از افرادی که در نهادهای ملی، جایگاه به دست می آورند تعلق می گیرد. سلسله مراتب، هم در داخل نهادهای ملی و هم در جامعه، برای جامعه سازان یافته و برای القاء عادت های انضباط اجتماعی، فرمانبری و التزام، ضروری است. محافظه کاران اهمیتی به سلسله مراتب مبتنی بر تولد، ثروت و صلاحیت ( مقام ) تا زمانی که آن و اعتبار آن بر مبنای سنت و حاکمیت قانون نباشد نمی دهند. در واقع برخی محافظه کاران به شایسته سالاری به عنوان مبنای سلسله مراتب بدبین هستند از آنجایی که آن، فشار و رقابتی در جامعه ایجاد می کند که هماهنگی آن را به خطر می اندازد. بنابراین محافظه کاران یک نابرابری طبیعی در میان افراد جامعه می بینند، که دلیلش به توزیع گسترده و نابرابر استعدادها در میان مردم بر می گردد. نخبگان، بنیانی برای سازمان موفق، توسعه عناصر والاتر فرهنگ و استقرار و دفاع از حق مالکیت هستند. این عوامل تا زمانی که نخبگان، تعهدات اجتماعی خود برای اداره جامعه را پذیرفته و انجام می دهند نه فقط به نفع آن ها که به نفع همه جامعه است. تلاش ها برای ایجاد جوامع برابری خواه به شکست می انجامند، اما آنها قبل از اینکه کنار گذاشته شوند موجب بدبختی، تعدی و در اغلب اوقات مرگ و ویرانی می شوند. نهاد اساسی و بسیار مهم جامعه خانواده است. خانواده ارزش های ملت را به کودکان می آموزد و آنان را پایبند به یک شکست خانواده، اساسی را که جامعه و ملت بر آن بنا شده اند را تضعیف می کند. زندگی خانوادگی فقط یک مسئله شخصی نیست. حکومت باید سیاست هایی را دنبال کند که زندگی موفق خانوادگی را ترغیب می کنند.

نگرش به سیاست به عنوان فعالیتی محدود

محافظه کاران ادعا می کنند که سیاست یک فعالیت محدود است. همان طور که لرد هیلشام در اثر وضعیت محافظه کاری (1947) گفته است: محافظه کاران معتقد نیستند که کشمکش سیاسی مهم ترین چیز در زندگی است ساده ترین آنها شکار روباه را به آن ترجیح می دهد. اعتقاد به محدودیت ( مورد پسند ) قدرت دولت یک موضوع محافظه کارانه از زمان برک تا دوره تاچر بوده و محافظه کاران معاصر برای حل مشکلات جامعه به بخش داوطلبانه توجه می کنند. سیاست یک حرفه عملی است نه حرفه ای نظری یا فنی. جامعه زنده را نمی تواند به صورت سنجیده بر اساس برنامه های فنی و طرح های جامع طراحی، سازماندهی یا کنترل کرد. در صورتی که سیاستمداران در پذیرش این مهم ناموفق شوند تلاش خواهند کرد از طریق فشار، جامعه و مردم را مجبور به مطابقت با نگرشی که منتج به فلاکت و در نهایت شکست خواهد شد بکنند. هدف اصلی سیاست بقاء ملت است حتی در صورت لزوم این کار به هزینه افراد انجام خواهد شد. برخی محافظه کاران قرن بیستم از قبیلتی اس الیوت شاعر، در جریان ایستادگی خود در برابر دید بسیار خوش بینانه از کارائی سیاست در تحقق سعادت، از عنصر دینی حمایت می کنند، در حالی که مایکل اوکِسات که یک فیلسوف سیاسی است تقویت دینی برای یک جامعه محافظه کار را باطل دانسته است. اوکسات گفته است که صرفاً ملاحظه فجایع ناشی از تلاش ها برای ساخت جوامع جدید از قبیل اتحاد شوروی و آلمان نازی، دلیل کافی برای ناقص بودن انسان و خطرات تلاش برای ایجاد یک جامعه کامل را به دست می دهد.

دیکتاتوری منتخب

اصطلاحی که برای توصیف نظام بریتانیایی حکومت توسط سیاستمدار محافظه کار لرد هیلشام به کار رفته است و متضمن این است که به جز در انتخابات، قوه مجریه تقریبا سلطه کاملی بر قوه مقننه و جامعه در کل دارد.
محافظه کاری سؤالاتی در مورد اینکه آن چگونه دموکراسی ای است و یا باید باشد ایجاد می کند. محافظه کاران پیشین به مانند برک، مفهوم را یکجا رد نموده اند. ( او رأی دهندگان شهر بیستول را در جمله ای معروف گروهی خوک صفت خوانده است ) . دموکراسی به سرعت در داخل غوغاسالاری، خشونت و در نهایت دیکتاتوری و سرکوب آزادی به فساد خواهد گرایید. محافظه کاران بعدی تلاش کردند فشارهای دموکراتیک را به وسیله تأکید بر سلسله مراتب ( مبتنی بر یک آریستوکراسی، داشتن مکنت یا لیاقت ) تحت کنترل درآورند. موانع سنتی قانونی برای دموکراسی از قبیل سلطنت و مجلس اعیان ( و اکنون تا حدی اصلاح شده ) در بریتانیا، غالباً مورد تأکید قرار گرفته اند. حاکمیت قانون، استقلال قوه قضائیه، نظارت های قانونی و توازن ها مورد حمایت محافظه کاران نیز هستند. بسیاری از محافظه کاران، تنزل تدریجی توازن های قانونی را به عنوان مبنای دیکتاتوری منتخب بریتانیا و سلطه حکومت بر پارلمان تصور می کنند. محافظه کاران با این حال، مشتاق به حمایت از نظریه قانون اساسی مدون نبوده اند. احتمالاً این مسئله به این دلیل است که آن منجر به منشور قوانینی خواهد شد که محصول خط کلی استدلال درباره حق های طبیعی است که برک آن را به دلیلی که هم خارج از منطق و هم محرک انقلاب است محکوم نموده است. محافظه کاری برخلاف دیگر ایدئولوژی ها سیاست را در مرکز امور بشری قرار نمی دهد. برای مثال، نخست وزیر اسبق هارولد مک میلن یک بار به کسانی که در پی یافتن معنا در زندگی خود بودند توصیه ای معروف کرد که به جای سیاستمداران به اسقف ها روبیاورند. در چارچوب سیاست حزبی، این به معنای تأکید بر کمک به خود، آموزش شخصی، مالکیت خصوصی، حریم خصوصی و خانواده است. تصور بر این بوده است که سیاستمداران بیش از آنکه اعمال خوب انجام دهند قادر به انجام اعمال شرورانه می باشند.

اعتقاد به میهن پرستی

محافظه کاران خود را بیش از مخالفان خود میهن پرست می دانند. ملت، با فرهنگ، تاریخ و هویت متمایز خود فقط در برابر خانواده به عنوان واحد طبیعی جامعه بشری در درجه دوم قرار دارد و با دارا بودن علقه های هیجانی مشابه، می تواند فداکاری های بزرگ را از اعضایش مطالبه کند. غالباً، محافظه کاران به طور صریح یا ضمنی، به میهن پرستی مخالفان خود تردید دارند و بیگانگی آراء آنان را به سخره می گیرند. سیاستمداران محافظه کار اغلب درباره حمایت از منافع ملی که معیار اقدام مقتضی در سیاست خارجی و دفاعی است سرسخت هستند. چیزهای بسیاری مثل پرچم، نیروهای نظامی و قانون اساسی از نهادهای ملی ساخته شده اند. حزب محافظه کار خود را شدیداً با امپراتوری و دولت بریتانیا پیوسته کرده است. از این رو، میهن پرستی عامل مشکلاتی برای محافظه کاری بریتانیایی شده است. امپراتوری از بین رفته است و با تفویض اختیارات به ولزی ها و اسکاتلندی ها، حکومت جدید در ایرلند شمالی، و توسعه اتحادیه اروپایی، بریتانیا دیگر آنچه بود نیست. مهاجرت به خصوص از کشورهای مشترک المنافع جدید، مسائل دشوار هویت ملی را رقم زده است.
حزب محافظه کار با تنش های داخلی زیادی در مورد سیاستش در قبال اتحادیه اروپا روبروست. در بریتانیا مخالفان عضویت در اتحادیه اروپا مرتباً به گذشته با شکوه و مستقل بریتانیا متوسل می شوند و خطرات تحت سلطه اروپا، بروکسل یا حتی آلمانی ها بودن را گوشزد می کنند. یک وزیر ارشد محافظه کار یک بار اتحادیه اروپا را جار و جنجال آلمانی وصف نمود. یک عضو محافظه کار هیئت قانون گذاری یک بار خطرات ناشی از اتحادیه اروپا برای حاکمیت بریتانیا را گرد آورد: اینجا کشوری است که هزاران سال از حاکمیت خود در مقابل فیلیپ دوم اسپانیا، لوئی چهاردهم فرانسه، ناپلئون، قوانین کایزر ( قیصر ) و آدلف هیتلر دفاع کرده است. اکنون از آن انتظار می رود با لولیدن یک قلم حاکمیتش را به ژاک دلورس ( که بعداً رئیس اتحادیه اروپا شد ) واگذار کند. مسئله ای که پیش می آید این است که مقصود از میهن پرستی چیست؟ در دولت های کثیرالملت، یا دولت هایی با تنوعات قومی و زبانی، برای مهین پرستان محافظه کار مشکلی پیش می آید. برای مثال، آیا محافظه کاران بریتانیا پرست به صورت یکپارچه هستند یا به صورت احزابی هستند که در ولز و اسکاتلند به ویژه در دهه 1990 انگلستان را ضعیف نمودند؟ آیا ناسیونالیسم انگلیسی مشخصه بارز محافظه کاری بریتانیایی است؟ این را زمان مشخص خواهد کرد.

ارزش دادن به سنت ها

سنت برای محافظه کاران اهمیت بسیاری دارد. سنت، که عبارت از مجموعه ارزش ها، اساطیر، نگرش های فکری و باورهایی است که توشه ذهنی مشترک را می سازند چیزی است که صفات یک ملت را به ملت می دهد، ابزارهای عملش را در مقابل بدبختی مشخص و به آن جرات مقاومت و شکل دادن آینده را اعطاء می کند. افتخارات گذشته، پیروزی های نظامی بزرگ و حتی شکست ها، قهرمانان و افراد شرور نقش خود را ایفاء نموده اند. سنت با ایجاد یک حس هویت سازمانی که افراد را به یک ملت مرتبط می سازد آنها را به همدیگر می پیوندد. در جائی که سنت های قدیمی وجود ندارند محافظه کاران دست به ابداع آن ها خواهند زد و آنها را با زبان، تشریفات، و ساختاری قدیمی نهادینه خواهند کرد تا ملت به آسانی بپذیرند.
نباید احترام گذاشتن محافظه کاران به سنت را به صورت اطاعت کورکورانه آنان از آراء، ارزش ها و نهادهای پیشین تفسیر نمود. بلکه تفسیر صحیح این است که محافظه کاران به منظور استفاده از خرد جمعی پیشینیان به ویژه گذشته ملی برای غلبه بر مشکلات معاصر به سنت مراجعه می کنند. این خرد راهنمای بهتری از شیوه های بی ثبات امروزی برای سیاست است. بنابراین تاریخ ملی، علی الخصوص لحظات باشکوه آن، به طور صحیح مورد تکریم و ستایش است همچنان که نهادها، عرف ها و ارزش های همراه آن محترم هستند. سنت همچنین فرد را در یک موقعیت گسترده تر از حوزه خویشتن خواه و محدود فردی قرار می دهد. به همه اعضاء جامعه معنا و کرامت می دهد و در یک اجتماع مشترک از تجربه، جامعه را به هم می پیوندد. در مفهوم موسع، سنت می تواند حتی شامل مواردی ظاهراً جزئی با ارزش های امپریالیستی و مقیاس های بریتانیایی بودن در مقابل معیارهای خارجی باشد مثلاً لیره استرلینگ در مقابل یورو و املاء انگلیسی بریتانیایی در مقابل انگلیسی آمریکائی.

تعهد به نهادهای مستحکم ملی

محافظه کاران اهمیت فراوانی به نهادهایی که متضمن ملت و متحد کردن آن هستند قائل است. در واقع، نهادهای قدیمی که خون سنت در رگ های آنان جریان دارد، نقشی حیاتی در تصور سازمانی از ملت دارند. سلطنت، قانون اساسی، کلیساها، دانشگاه های قدیمی، لشگرهای قدیمی، همگی دارای ریشه های قدیمی بوده یا ادعای آن را داشته اند، که همان گونه که برک گفته است استمرار ارتباط ملی بین نسل ها را تضمین می کنند کسانی که اکنون زندگی می کنند و نسل هایی که همچنان متولد می شوند به صورت مستمر نو می شود. کنار گذاشتن انقلابی ساختارهای پیشین و سنت های آنان برای خوشبختی روان شناختی و نیز روانی ملت و افراد آن خطرناک است.

توجه والا به مالکیت و اقتصاد

مالکیت برای محافظه کاران اهمیت ویژه ای دارد. مالکیت اموال به فرد استقلال و شان می دهد و او را از وابستگی کامل به دولت رها می سازد. آن همچنین به عنوان ناظر و موازنه دیگری بر قدرت دولت در جامعه عمل می کند. میل به کسب دارائی، ابتکار و یک باز تولید مستمر نخبگان اجتماعی را ترغیب می کند. توراث و انتقال دارائی، هم افراد و هم جوامع را با گذشته و آینده مرتبط، نظم را تحکیم، و دوام جامعه را نیرو می بخشد. اکثر محافظه کاران بر تقدس مالکیت تأکید می کنند اما این امر الزاماً ناسازگار با میزانی از توزیع مجدد در زمانی که آن برای تضمین ثبات اجتماعی ضروری است نمی باشد. در هر صورت، محافظه کاری با مالکیت دولتی ناموافق است مگر اینکه این مالکیت برای اقدامات بسیار هشیارانه، محدود و عمل گرایانه صورت گیرد. یکی از مبانی اساسی قانون و آزادی در محافظه کاری حق بر مالکیت خصوصی است، حقی که به وسیله قانون، سنت ها و ارزش های یک ملت تضمین شده است. علی رغم این، محافظه کاران معتقدند که دارائی و اموال زیاد به هر طریقی که به دست آمده باشند ( از طریق ارث یا فعالیت های اقتصادی ) ، تعهدات نسبت به طبقات فقیر جامعه را از بین نمی برد. دارا و قدرتمند یک وظیفه برای رهبری جامعه، ارائه اشکالی از رفتارهای فردی با استاندارد بالا، و در پیش گرفتن اقداماتی برای کاستن از رنج های فقیران ( هر چند نه لزوماً اقدام حکومتی ) بر عهده دارند.
ارتباط محافظه کاری با مالکیت خصوصی، مسئله رابطه بین تفکر محافظه کارانه و اقتصاد بازار را پیش می کشد. برای مثال، از اواخر قرن نوزده، حزب محافظه کار بریتانیا حمایت های واحدهای تجاری بزرگ را دریافت نموده است. حکومت محافظه کار در دهه های 1950 و 1970 و در زمان رهبری تاچر در دهه 1980، به طور کلی به گسترش مالکیت عمومی مخالفت کرد و قسمت عظیمی از صنایع دولتی را به بخش خصوصی واگذار کرد. علی رغم این، موضع احزاب در مورد اقتصاد آزاد نامحدود، بسیار پیچیده تر از هواخواهی غیر انتقادی بوده است. برای مثال، اصل اقتصاد بازار آزاد در میان محافظه کاران بریتانیایی تقدیرات مختلفی داشته است. در قرن نوزدهم آنها عموماً مخالف آن بودند. در انتهای قرن مزبور بخش قابل توجهی از حزب از حمایت یا حق تقدم پادشاهی طرفداری می کردند. اکنون آنها به طور کلی موافق شدید آن هستند. محافظه کاران با مالکیت دولت بر بخشهای زیربنایی صنعت در دهه های 1950 و 1960 مدارا کردند.

اقتصاد بازار آزاد

تجارت در داخل و بین ملت ها با محدودیت های اندک و یا بدون محدودیتی از جانب دولت، به ویژه تعرفه ها بر کالاهای وارداتی.
در اوایل دهه 1970 حکومت هیئت کنترل دولتی را بر قیمت ها و درآمدها در مقابل مشکلات شدید تورم، و شرکت های دارنده برند rolls royse ملی شده تحمیل نمود. حتی در اوج پایبندی به خصوصی سازی و یک ایدئولوژی لیبرال دموکراتیک در طول دهه 1980، سیاستمداران محافظه کاری مانند یان گیلمور و فیلسوفانی به مانند روگر اسکروتن وجود داشتند که این عقیده را که همه می توانستند به بازار فروکاسته شوند را به چالش کشیده می کشیدند. احزاب اروپایی از قبیل دموکرات مسیحی های آلمان که عموماً محافظه کار تلقی می شدند به دلیل تعهد قبلی ( اولیه ) به بازار اجتماعی خود خود را از نظر نظری و عملی متفاوت با حزب محافظه کار بریتانیا می یافتند. اصطلاح بازار اجتماعی توصیف گر یک اقتصاد اساساً بازار محور، و در واقع، اساساً تکمیل شده به وسیله مقررات جامعه دولتی و قوانین فراوان رفاه اجتماعی است. تعهد قطعی محافظه کاری به بازار آزاد تنها از سال 1979 با پدیده ای که تاچریسم خوانده می شود نمایان شد. مبانی فکری ( مایه های فکری ) تاچریسم به وسیله مراجعه به فلاسفه ای از قبیل هایک، اقتصاددانانی مثل میلتون فریدمن، متخصصان اجتماعی از قبیل چارلز مورای و سیاستمدارانی از قبیل سرکیت ژوزف شکل گرفت. جوهره پیام آنها برتری بازار آزاد بود. برای هایک وجود بازار آزاد پیش شرط ضروری جامعه آزاد بود. به باور میلتون فریدمن حتی مداخله نسبتاً کم دولت که توسط کینز مورد حمایت قرار گرفته ( و توسط همه دولت های غربی از دهه 1940 به اجرا درآمده است ) در نهایت در کاهش بیکاری بی اثر بوده، موجب تورم شده، قابلیت رقابت پذیری را تحلیل برده و سرانجام نظم اقتصادی را مخدوش نموده است. مورای گفته است که یک دولت رفاه بزرگ با ایجاد یک طبقه فقیر از نظر اجتماعی بی مسئولیت و وابسته، مشکلات اجتماعی را تشدید می کند. برخی فیلسوفان از قبیل مایکل اوکسات و سیاستمدارانی مانند اینوچ پاول درصدد تطبیق ارزش های محافظه کارانه سنتی با یک پشتیبانی قوی از بازار آزاد هستند. دیگران عمدتاً درجناح چپ حزب، از جهتی که برخی از نولیبرال ها تلاش نموده اند بازار آزاد را برای امور اجتماعی و اقتصادی به وسیله حمایت از مثلاً یک بازار آزاد در مخدرات قوی بکار ببرند بسیار ناراحت بوده اند. منتقدان تردیدهایی را داشته اند که آیا چنان طرفداری از آزادی ( فردی ) اصلاً محافظه کارانه هست؟

حق تقدم پادشاهی

یک رویه اعطای مجوز از جانب پادشاه به کالاهایی که وارد بریتانیا می شوند بدون اینکه تابع همان عوارضی که بر کالاهای وارداتی خارج از مجوز امپراتوری مقرر می گردند باشند.

تأکید بر قانون، آزادی و صلاحیت

مخالفان محافظه کاران آنها را متهم به علاقمندی به یک جامعه شدیداً کنترل شده می نمایند که در آن، حقوق بشر و آزادی ها به شدت تنزل پیدا می کنند. در مقابل، محافظه کاران این اتهام را کاملاً رد می کنند. در واقع، محافظه کاران معاصر صحیحاً به سوی حمایت از لیبرالیسم و بازار آزاد متمایل شده اند زیرا آزادی اقتصادی یک پیش شرط ضروری برای سایر آزادی هاست. برای محافظه کاران، آزادی هم ممکن و هم مطلوب است اما آن را فقط تحت لوای قانون می پذیرند. لرد هیلشام در 1975 گفته است: من معتقدم یک رشته طلائی وجود دارد که به تنهایی به تاریخ سیاسی غرب از ماراتن تا جنگ العالمین و از سولن تا وینستون چرچیل و پس از آن معنی می بخشد من به جرات آن را دکترین آزادی تحت لوای قانون می نامم. (6)
قانون و حاکمیت قانون و اجرای مؤثر آن عناصر کلیدی در ایجاد و حفظ نظم و از رهگذر آن، آزادی هستند. در غیاب آنها، هرج و مرجی حاکم خواهد شد که در آن فقط قدرتمندها ( البته تا زمانی که قوی هستند ) آزاد خواهند بود و اکثریت، مورد ارعاب و تعدی قرار خواهند گرفت. توماس هابز پیامدهای حکومت ضعیف و از کارافتادگی قانون و نظم را بدین نحو روشن نموده است: در چنین شرایطی، جایی برای صنعت نخواهد ماند، فرهنگی در دنیا نخواهد بود، دریانوردی وجود نخواهد داشت، هیچ مکانی امن نخواهد بود، اطلاعاتی از زمین حاصل نخواهد شد، محاسبه زمان، هنر، ادبیات، و جامعه ای موجود نخواهند بود؛ و چیزی که بدتر از همه این هاست، ترس مداوم، خطر مرگ سخت و یک زندگی گوشه گیرانه، فقیرانه، آشفته، خشن و کوتاه برای انسان هاست. (7)
حقوق بشر بیش از آنکه دارائی ذاتی نوع بشر باشد محصول شرایط خاص اجتماعی و تاریخی است. اکثر محافظه کاران به دلیل این رویکرد از ورود ناگهانی کنوانسیون اروپائی حقوق بشر به قوانین بریتانیا و به ویژه انگلیس در سال 2002، ابراز نارضایتی می کنند. بسیاری از محافظه کاران بریتانیایی معتقدند کنوانسیون اروپائی حقوق بشر با وارد کردن نظام ها و اصول حقوقی اتحادیه اروپا یا همان طور که در مورد کنوانسیون اروپائی حقوق بشر صادق است سایر سازمان های اروپائی ( شورای اروپا ) ، تضعیف کننده نظام حقوقی کامن لا و حاکمیت پارلمانی بریتانیاست. حقوق، یک مرجع صلاحیت دار قانونگذاری را دربر دارد. از نظر تاریخی، در بریتانیا، این قدرت مطلق ( که به حاکمیت پارلمان تعبیر شده ) در اختیار پارلمان بوده است و بنابراین، پارلمان تنها مرجع قانونگذاری در بریتانیاست. محافظه کاران به قانون اساسی بریتانیا که پس از قرن ها توسعه تکاملی و پذیرش تدریجی تغییرات بزرگ اجتماعی، همچنان در قرن بیست و یک وجود دارد، احترام می گذارند. این گرایش، به مخالفت شدید محافظه کاران با تغییرات اساسی ارائه شده توسط حزب کارگر بعد از سال 1997 به ویژه در زمینه تفویض اختیارات و برخی اصلاحات در مجلس اعیان بر می گردد. محافظه کاران ادعای طرفداری از آزادی و التزام به قانون و نظم را دارند. این ادعا می تواند تناقض های عملی و فلسفی را مطرح نماید. جریان طرفدار آزادی فردی، توجه خاصی به آزادی به عنوان با ارزش ترین هدف اجتماعی و سیاسی می کند ( مثلاً، اتحادیه دانشجویان محافظه کار در دهه 1980 پیشنهاد قانونی شدن مخدرهای خطرناک و سقط جنین اختیاری، موجب پریشانی حکومت شد. از طرف دیگر، جریان طرفدار استبداد ) که بعضاً با عنوان راست نو توصیف شده است پیوسته بر نظم، نهادها و ارزش ها تأکید می کند. در این طرز فکر، پلورالیسم اخلاقی و وجود مواضع ضد اخلاقی که مورد تمجید لیبرال هاست به عنوان خطری برای نظم تلقی و شدیداً به دیده تردید نگریسته شده است.

محافظه کاری بریتانیایی در قرون نوزده و بیست: سازگاری با تغییر

محافظه کاران بریتانیا بر وجود محدودیت های قانونی برای حکومت، فلسفه اصالت عمل، شکاکیت و انعطاف پذیری تأکید می کنند. آنها در حالی که بر اهمیت نهادهای اجتماعی خارج از دولت تأکید می کنند بیش از دیگر همتایان اروپائی و آمریکائی خود، به طرح های بزرگ اصلاح اجتماعی سوءظن دارند. در واقع، محافظه کاران بریتانیایی عقیده لیبرالیستی دخالت حداقلی دولت در بهداشت، آموزش و حیطه رفاهی را جذب کرده اند. علی رغم این، عمل گرایی، موجب توانمندی حزب محافظه کار برای سازگاری موفق با تغییرات و باقی ماندن به عنوان یک نیروی عمده در سیاست و تبدیل شدن به بخش طبیعی حکومت می شود. بررسی سیر تحول جنبش های سیاسی بسیار موفق محافظه کار در اروپا خالی از فایده نخواهد بود.

قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم

تأکیدی که قبلاً بر آراء و نظریات برک که در اندیشه محافظه کاری جریان دارد، عواملی را که محافظه کاری را توانمند به تقویت خود و حتی پیشرفت و ترقی با وجود دگرگونی های عظیم قرنهای نوزده و بیست نمود را مبهم می سازد. دلایلی برای این کامیابی وجود دارد. محافظه کاری با واقعیات اجتماعی جدید سازگار شده، طبقات و گروه های جدیدی را در داخل کلیسای تجددطلبان جا داده و به کسب حمایت از سیاست های محافظه کاری پرداخته است. باورهای محافظه کاری قادر به تطابق با برخی از جریان های فکری دو قرن اخیر بوده اند. در نهایت، محافظه کاران به دلیل اشتیاق شدید به کسب و حفظ قدرت و به دست آوردن حمایت های انتخاباتی، به تعدیل وضعیت ایدئولوژیکی خود روی آوردند. این عوامل در سراسر دوره مورد بحث مشخص هستند. اوایل قرن نوزدهم به وسیله انقلاب فرانسه، جنگ و انقلاب های کشاورزی و صنعتی و پیامدهای آن ها بی ثبات شده بود. در سال 1832 نخست وزیر محافظه کار رابرت پیل سعی نمود حزب را با گسترش حق رای به طبقات صنعتی جدید تطبیق دهد. این امر دربرگیرنده گرایش ناموفق و بی نتیجه حزب به تجارت آزاد و لغو قانون غلات در سال 1846 بود که تا حدودی به منافع مالکان خسارت وارد کرد و موجب انشعاب حزب شد. از این زمان بود که اصطلاح حزب محافظه کار کاربرد عام یافت. بعدها در همان قرن، دیزرئیلی درصدد انطباق مجدد حزب با وقایع جدید از قبیل رشد مستمر صنعت و شهرها، ایجاد سیستم اتحادیه ای و به ویژه با قانون اصلاحات مصوب 1867 که برای برخی از طبقات کارگر ماهر حقوق سیاسی قائل می شد، برآمد. در مرحله عمل، دیزرئیلی درصدد ایجاد یک اتحاد بین طبقه حاکم قبلی، طبقات متوسط جدید و طبقه کارگر ماهر در حال ظهور ( طبقه کارگر آبرومند ) برای حزب محافظه کار بود. در سطح فکری، او درصدد ایجاد ملت واحدی بود که در آن طبقات بالاتر دارای حس تعهد اجتماعی پرشورتری بودند و نگرشی پدرمآبانه (8) نسبت به نیازمندان داشتند و تلاش می کردند منافع خالص اتحادیه های تجاری را به درون جامعه وارد کنند. دیزرئیلی در داستان های خود (Coningsby) (1845) و (Sybil) (1844) شکل گیری دو ملت غنی و فقیر را شناسائی کر، نظریه ای که بیشتر در تئوری مهیج بود تا در عمل. برخی اصلاحات عملی در قوانین اتحادیه های تجاری، بهداشت و مسکن وجود داشتند. مهم تر از همه اینکه دیزرئیلی یک نقش معمولی تر را برای نهادهای عمومی، به خصوص در سطح محلی در زمینه بهداشت و رفاه اجتماعی در نظر داشت. این آراء در دهه 1890 به وسیله اشخاصی از قبیل ژوزف چمبرلین اخذ شد که سعی می کرد عقیده حزب را به تجارت عادلانه که مخالف با تجارت آزاد مورد اعتقاد پیل بود تغییر دهد. تجارت عادلانه دربرگیرنده مقرر نمودن تعرفه بر واردات به وسیله دولت برای تأمین سرمایه کمک های تأمین اجتماعی از قبیل مستمری های بازنشستگی بود. چمبرلین در همراه کردن حزب با آرای خود موفقند. مفاهیم تعرفه ها و دولت رفاه، صرفاً دکترین محافظه کاری سنتی بعد از جنگ جهانی اول بود.
در انتهای قرن نوزدهم، حزب محافظه کار به جهت ایستادگی در برابر حزب تشکل یافته کارگر از منافع تجاری حمایت می کرد در حالی که حمایت آن از منافع کشاورزی کاهش یافت ولی از بین نرفت. در عین حال، حزب در جلب حمایت طبقه کارگر بسیار موفق بود. این امر به ویژه به دلیل محافظه کاری ملت واحد بود که یک سوم آراء طبقه کارگر را جذب کرد و دوره های طولانی قدرت برای حزب در قرن بیستم را تضمین نمود.

محافظه کاری در سال های بین دو جنگ جهانی

یک بار دیگر جنبش محافظه کاری بریتانیا ناگزیر از باز تعریف خود در واکنش به وقایع بود. می توان گفت در سال 1918 با گسترش حق رای به همه مردان بالای 21 سال و تمامی زنان بالای 30 سال دموکراسی کامل حاصل شد. ( سرانجام، زنان در سال 1928 در دوران حکومت محافظه کاران، حق رای با مبنای سنی یکسان با مردان را به دست آوردند ) با انقلاب 1917 روسیه، تهدید از جانب سوسیالیسم روسی افزایش یافت، و تهدید بسیار فوری تر، رشد حزب کارگر بود که در سال 1924، اولین اقلیت خود را در حکومت تشکیل داد. محافظه کاری با شرایط جدید تطابق پیدا کرد. دیگر نخست وزیر نمی توانست در مجلس اعیان بنشیند ( تا پایان نخست وزیری لرد سالزبری و سال 1902، نخست وزیر در مجلس اعیان می بود ) . رهبران محافظه کار باید خود را به عنوان بخشی از مردم جلوه می دادند. سطوح بالای بیکاری، رویدادهایی مثل اعتصاب عمومی سال 1926 و تهدیدات متوجه از جانب کمونیسم بین المللی، حزب را به تأکید بر قانون، نظم و اصلاحات اجتماعی ( هر چند محدود و فاقد خطر برای نظم مستقر ) سوق داد. در طی دهه 1930 افزایش خطرات فاشیسم و نازیسم محافظه کاران را به حمایت از نهادهای سنتی ملی، از قبیل سلطنت و امپراتوری و سیاست میانه روی وادار کرد. استنلی بالدوین رهبر محافظه کار که در بین دو جنگ جهانی حکومت را در اختیار داشت فرد روشنفکری نبود. در درون حزب، تلاش کمی برای تقویت سیاستهای محافظه کارانه به وسیله ابزارهای ایدئولوژیک وجود داشت. با این وجود کمک هایی به حزب وجود داشت. هارولد مک میلن در اثر روش میانی (1938) از وضعیت مختلط مالکیت خصوصی و سرمایه داری با برنامه، طرفداری نمود. در سال 1936 او اظهار داشت: محافظه کاری همواره شکلی از سوسیالیسم پدرمآبانه بوده است. این طرز فکر به دیزرئیلی و ترکیب یک ساختار سلسله مراتبی اجتماعی با مداخله دولت برای کمک به محرومان از مزایای اقتصادی و اجتماعی و حفظ نظم اجتماعی برمی گردد. همه محافظه کاران، با طبقات پایین تر موافق نبوده اند. برای مثال، تی اس الیوت محافظه کاری را به عنوان یک سد در برابر بربریت دموکراسی توده ای می داند.

محافظه کاری بعد از سال 1945

پس از جنگ جهانی دوم، حزب محافظه کار یک بار دیگر با تغییرات مهم اجتماعی مواجه شد و مجدداً طریقه سازگاری را برگزید. برخی از محافظه کاران سیاست های جدید آن را به عنوان یاریگر طبقات کارگر در داخل و دیکتاتوری های فاشیست در عرصه بین المللی محکوم نموده و سیاست های مزبور را به اندازه سیاست های فاشیستی خطرناک دانسته اند. با این حال، اکثر محافظه کاران از سیاست های جدید به عنوان یک انطباق ضروری با واقعیت های جدید پذیرفتند. پیروزی قاطع حزب کارگر در سال 1945 منجر به پذیرش یک اجماع در سیاست بریتانیا توسط اکثریت محافظه کاران شد. اجماع شامل ایجاد دولت رفاه اجتماعی مدرن، ایجاد یک اقتصاد ترکیبی و تعهد به اشتغال کامل می شد. تمامی موارد فوق، دربردارنده یک نقش اساسی برای دولت در جامعه می شدند. پایان امپراتوری و کشمکش جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی نیز یک تعهد به دولت قدرتمند را دربرداشت. پیروزی در جنگ جهانی وجود چنان دولت قدرتمندی را توجیه می کرد. سیاستمدارانی از قبیل یان مک لود و باتلر به صورت ایدئولوژیکی به توجیه سازگاری اساسی دولت قدرتمند با محافظه کاری ملت واحد و سنت پدرمآبی محافظه کاری که ریشه در قرن نوزده داشت پرداختند. از نظر سیاسی پذیرش واقعیت های جدید نشان از تدبیر و دانایی است. محافظه کاران پیروز انتخابات دهه 1950 بودند. در آن برهه، محافظه کاری از جهات بسیاری مشابه سوسیالیسم بازنگرشگر (9) رهبران وقت حزب کارگر از قبیل آنتونی کراسلند و هیوگیت اسکل بود. با این وجود، محافظه کاران از ابتدا، تفسیر خاص خود را از اجماع داشتند، برداشتی که اجماع را در مطابقت کامل با عقاید سنتی محافظه کارانه می دانست. برای مثال، اعتقاد به مزایای مالکیت خصوصی ( تأکیدی که در نظریه های دموکراسی مالکیت دارائی در دهه 1980 بسیار مشهود بود ) . سیاست های اجماعی از ابتدا، منتقدان درون حزبی و خارجی را داشته اند.
گروه های فشار و منابع فکری از قبیل مؤسسه امور اقتصادی و مقاصد صنعتی، و سیاستمدارانی از قبیل اینوچ پاول در اواخر دهه 1950 و سرکیت ژوزف در دهه 1970 شروع به زیر سوال بردن مبانی فکری اجماع پس از جنگ و اینکه آیا محافظه کاران باید در آن مشارکت کنند کردند. آنها با بهره گیری از آثار فلاسفه ای از قبیل هایک و اوکسات بر اقتصاد بازار آزاد که از نظر اقتصادی بسیار کارآمد، از نظر اجتماعی بسیار مؤثر و از نظر اخلاقی قابل ترجیح بر تمرکز قدرت اقتصادی در دولت رفاه نیمه سوسیالیستی بود تأکید کردند. در سال 1970پیروزی ادوارد هیت محافظه کار، مشهودتر بودن وجود یک تعهد به بازار آزادی نیرومندتر در حکومت را در اذهان مجسم نمود.

پدرمآبی

شکلی از تفکر محافظه کاری که در آن روابط فرمانروا و فرمانبر با روابط پدر و فرزند مقایسه می شود. فرمانروایان نیازهای فرمانبران را تأمین می کنند اما اقتدار و ارشدیت آنها حفظ می شود.
دو سال پیش تر، او در سلسله سخنرانی هایی که در هتل سلزدن لندن ایراد نمود احیاء اقتصاد بریتانیا از طریق گسترش چشمگیر تجارت بخش خصوصی، کاهش قدرت اتحادیه های تجاری و تجدید نظر درباره دولت رفاه را پیشنهاد نمود. با این وجود، مشکلات داخلی از قبیل نابسامانی صنعتی، بیکاری زیاد و تورم بالا منجر به شکست سیاست های مذکور در سال 1972 شد. همچنین افزایش شدید قیمت نفت در سال های 1973 تا 1974 و تأثیر آن بر رکود اقتصاد بریتانیا، به بازگشت محافظه کاران به اجماع درون حزبی کمک نموده است. عوامل مشکلات به صورت خلاصه مطرح شده اند. دو شکست انتخاباتی تحقیرآمیز محافظه کاران در سال 1974 و گرایش ظاهراً غیر قابل انعطاف حزب کارگر به چپ، ناکامی های مستمر توافقات برای جلوگیری از تنزل بریتانیا از جایگاه یک قدرت اقتصادی، بیکاری در حال افزایش و تورم افسارگسیخته، جریانی را در درون حزب محافظه کار بر علیه مخالفان اجماع برانگیخت. مارگارت تاچر که در سال 1975 به عنوان رهبر حزب محافظه کار برگزیده شد هر چند به روشنی یک راهکار برای تغییر چنین سیاست هایی در آن برهه ارائه نداد ذینفع سیاسی این بحران ها شد. به زودی روشن شد که او برای دنبال نمودن یک دوران سیاسی متفاوت از اسلاف محافظه کار پس از جنگ جهانی خود، تعیین شده بود.

تاچریسم

تاچریسم، که به مجموعه دیدگاه های مارگارت تاچر ( نخست وزیر محافظه کار سال های 1979 تا 1990 ) اطلاق گردید واکنشی در برابر گرایش به سیستم اجتماعی بعد از جنگ جهانی دوم بریتانیا و بحران دهه 1970 بود. به عقیده تاچر این انحرافات منجر به شکست اقتصادی، مشکلات اجتماعی، تضعیف ملی، تنزل اخلاقی و افول کلی آزادی و عزت نفس فردی شد. رهبران حزب محافظه کار با بی شرمی در این اجماعات تبانی می کردند. با وجود اینکه مارگارت تاچر اندیشمند نبود یک توانایی برای اخذ افکار دیگران داشت و با ترکیب نمودن آنان با نگرش های پوپولیستی در داخل یک طرح نیرومند سیاسی موافق بود. زیرکی سیاسی خانم تاچر، فرهمندی شخصی وی، استواری شخصیت و خوش شانس بودن او در ضعیف بودن مخالفان درون حزبی و برون حزبی اش و نیز موفقیت های انتخاباتی وی در سال 1979، 1983 و 1987، یک دوره تغییر شکل شدید در مناظر سیاسی و ایدئولوژیکی بریتانیا به نفع نظریه های راست نو یا نولیبرال را به وجود آورد. تاچریسم در برگیرنده یک تعهد عمیق به اقتصاد بازار بود.
این همزمان شد با کاهش شدید مدیریت اقتصاد دولتی، سیاست های پولی برای غلبه بر تورم به وسیله کنترل ذخیره های پولی، حمله به منافع واگذار شده اقتصادی، گسترش مالکیت دارائی و خصوصی کردن اموال دولتی که حتی شامل خدمات عمومی مثل برق، گاز و آب نیز می شدند. یک تعهد لفظی به کم کردن مالیات ها وجود داشت هر چند در عمل، مالیات ها در طول دهه 1980 روبه افزایش نهادند. می بایست یک نقش کاهش یافته برای دولت مراقب در تأمین رفاه مطابق با اصول لیبرالی تاچریسم وجود می داشت. این امر با یک حرکت به سوی تأمین خصوصی مراقبت بهداشتی، آموزش و مقرری ها همراه بود. هدف این سیاست ها هم کاستن از بار مالیاتی جامعه و هم ترغیب به استقلال و اعتماد به نفس بیشتر در افراد و خانواده های آنان بود. با وجود کاهش کارکردهای دولت بدین نحو، امری که متناقض با آن بود گسترش وظایف آن در حوزه های کنترل اجتماعی و نظارت مطابق با اصول فراگیر تاچریسم بود. پلیس هم حقوق بیشتری دریافت می کرد و هم قدرت بیشتری می داشت. کاهش مشابهی در قدرت نهادهایی که با مورد سوء ظن بودند و به ویژه اتحادیه های تجاری وجود داشت. پایان اعتصاب کارگران معدن (1984-85) در نهایت هر گونه تردید در مورد توانایی کنترل حکومت بریتانیا را که یک مسئله رایج در دهه 1970 بود برطرف کرد.
مسائل محافظه کاری از قبیل میهن پرستی، آزادی بر اساس قانون، نظم، سلسله مراتب، انضباط، نابرابری و نهادهای سنتی مورد حمایت بودند. عنصر نهایی این معجون نظریات لیبرالیستی و محافظه کارانه یک نهضت اخلاقی بود که به فردگرایی بیش از جمع گرایی و اعتماد به نفس بیش از حمایت های دولتی تأکید می کرد. پیامدهای عملی این مواضع، به ویژه افزایش شدید بیکاری، زیاد شدن فاصله طبقاتی بین غنی و فقیر و یک حس عمومی از عمیق تر شدن فاصله های اجتماعی، نگرانی های زیادی را در میان محافظه کاران معتقد به ایده ملت واحد به وجود آورد. در واقع، حداقل برای بعضی ها، این سوال پیش می آمد که آیا تاچریسم یک جلوه معتبر و صحیح از محافظه کاری و یا اصلاً محافظه کارانه هست یا اینکه شکلی از نولیبرالیسم است؟ همچنین یک مشکل بنیادین وجود داشت که تنها در زمان حکومت جانشینان تاچر، جان میجر و ویلیام هیگ به صورت کامل بروز کرد. مشکل این بود که تأکید بر یک جامعه رقابتی به سرعت در حال تغییر، دولت حداقلی و ارزش بنیادین آزادی اقتصادی، تا چه حدی با سایر ارزش های محافظه کاری از قبیل جامعه منسجم و یکپارچه، تعهدات توانگران نسبت به نیازمندان و ارزش نهادها، عرف ها و ارزش های مقدس مطابقت دارد؟

محافظه کاری پس از تاچر

ارزش های جان میجر حداقل در لفظ، دارای خصوصیات ایدئولوژیکی کمتری نسبت به پیشینیان خود بودند. به هر حال او به عنوان نخست وزیر در سال های 1990 تا 1997 خصوصی سازی را ادامه داد. صنایع زغال سنگ و راه آهن به مالکیت خصوصی منتقل شدند. تعهد او به ایجاد جامعه ای بدون طبقه در بررسی دقیق تر معلوم شد که تعهد به ایجاد فرصت های برابر است، عقیده ای کاملاً مطابق با تاچریسم. یک تصویر عمومی از محافظه کاری انسانی تر و دلسوزتر ترویج یافت، ( تاچریسمی با ظاهر انسانی ) اما با استحکام فکری و عملی کمتر از دوره تاچر. تلاش هایی برای گسترش اقتصاد بازار به داخل خدمات عمومی صورت گرفت. منشور شهروندی، که معیارها برای خدمات مقتضی را تنظیم می نمود شهروندی را با مؤلفه های مصرف کنندگی باز تعریف نمود و روابط شهروند با خدمات عمومی را بر یک مبنای تقریباً یکسان با روابط مشابه فرد با بنگاه های تجاری قرار داد. بی رغبتی میجر به انجام یک کمک فکری متمایز به محافظه کاری، به شخصیت عمل گرای وی، و به مشکلات سیاسی حکومت او به دلیل اکثریت کوچک و حتی کوچک تر شده پارلمانی ( فقط 21 کرسی در سال 1992 ) برمی گردد. انشعابات احزاب محافظه کار در سطح اروپا و رشد جناح راست بسیار بزرگ تر و مجموعه ایدئولوژیک شده نمایندگان پارلمان و اعضاء حزب محافظه کار نیز از عواملی بودند که به مشکلات و شکست تحقیرآمیز متعاقب محافظه کاران در سال 1997 کمک نمودند. مع الوصف عامل دیگری نیز وجود داشت. محافظه کاری از نظر تاریخی خود را به گونه ای تعریف نموده است که در مقابل رویداد یا جنبشی از قبیل انقلاب فرانسه و کمونیسم باشد. اکنون چپ های اندکی برای مخالفت کردن باقی مانده اند. از نظر بین المللی، امپراتوری شوروی و خطر کمونیسم از بین رفته اند. از نظر داخلی، حزب کارگر اصول اقتصادی و سیاست های اجتماعی شبه محافظه کاری را پذیرفته و در کل، حوزه گفتمان سیاسی در بریتانیا از چپ به راست منتقل شده است. این وضعیت دشوار که چه واکنشی باید نشان داده شود در دوران رهبری جانشین میجر، ویلیام هیگ حادتر بود ( او از سال 1997 تا 2001 رهبر حزب بود ) . او در ابتدا مشکل را سازگاری می دانست. از این رو، همان گونه که رهبران قبلی حزب را با شرایط جدید اجتماعی و اقتصادی سازگار کرده بودند هیگ نیز آن را با واقعیت های جدید منطبق می ساخت. واقعیت های جدیدی که وی در ابتدا با آنها مواجه شد عبارت بودند از: تغییر الگوهای اخلاق جنسی، کاهش ازدواج، افزایش خانواده های تک سرپرست و پذیرش در حال رشد همجنس بازی. یک حالت بی طرفانه اخلاقی با تأکید بر مدارا و ترحم مطرح شد. مایکل پورتیلو یک عضو هیئت رئیسه کابینه اقلیت (10)، به رفتار همجنس گرایانه خود در دوران جوانی اقرار و به خاطر صداقتش حمایت هیگ را کسب نمود. یک سیاست مبنی بر شمول این مواضع برای گروه هایی که از نظر تاریخی با حزب محافظه کار پیوستگی نداشتند از قبیل اقلیت های قومی اعلام شد. در میان رأی دهندگان، و به ویژه رأی دهندگان جوان تر یک نگرش متساهلانه به فضای اخلاقی جدید پدیدار شد و حزب نیز باید به آن واکنش نشان می داد.
به هر حال، این تفسیر لیبرالیستی از محافظه کاری سریعاً کنار گذاشته شد. اعضاء عادی حزب، این انتقال به تساهل را که هیگ یک استراتژی حزبی می دانست را رد نمودند. حتی انتخاب استیون نوریس هیگ به عنوان کاندیدای محافظ کاران برای شهرداری شهر لندن به دلیل سوسیالیسم لیبرال او و اشتهارش به فساد اخلاقی به نارضایتی توده مردم دامن زد. در هر حال، هیگ بعداً او را به معاونت منصوب کرد. اعضاء حزب کاهش یافتند و به طور فزاینده ای مسن، جناح راستی، اروپا هراس گشتند. برخی از رهبران حزب نیز، آسان گیری اجتماعی را نمی پذیرفتند. به واقع، نمایندگان محافظه کار پارلمان هم از آنجائی که تعدادشان بعد از شکست انتخاباتی سال 1997 کمتر شده بود از نظر ایدئولوژیکی جناح راستی تر و معتقدتر از قبل به تاچریسم شده بودند. این واکنش، و واقعیات درونی حزب، به زودی منجر به تغییر جهت شد. یک سند حزبی ( دگرگونی عرف عام ) ، مواضع سنتی محافظه کاری را باز تایید کرد البته ( سنتی ) ، معنایی جناح راستی تر از قبل داشت. محافظه کاران در سال 1999 لغو بخش 28 قانون حکومت محلی 1988 را که ترویج همجنس بازی در مدارس را ممنوع اعلام می کرد به شدت تقبیح کردند. در کنفرانس حزب در سال 2000، آنا ویدوکامب دبیر کابینه اقلیت، سیاست جزای نقدی بی درنگ برای حمل حشیش را اعلام نمود اما سیاست مزبور به زودی و زمانی که تعدادی از اعضاء کابینه اقلیت اقرار به مصرف حشیش در ایام جوانی نمودند کنار گذاشته شد. به طور فزاینده ای، حزب درصدد سازگاری خود با کلیسا و یک حق دینی ( فرضی ) می باشد. حزب در سال 2001 از انجام برخی خدمات رفاه اجتماعی به وسیله کلیساها و سایر سازمان های مذهبی طرفداری می کرد.
حزب محافظه کار بریتانیا در انتخابات عمومی سال 2001 متحمل یک شکست تکراری دیگر شد. ویلیام هیگ از رهبری حزب استعفا نمود و یان دانکن اسمیت جای او را گرفت. روند کاهش اعضای حزب و مسن تر شدن، جناح راستی تر شدن، ایدئولوژیک تر و بی بردبارتر شدن اعضای حزب ادامه یافت. به نظر می رسید محافظه کاران مدت زمانی طولانی محکوم به بیرون بودن از حکومت باشند. تغییر وضعیت نسبتاً خفیف موقعیت محافظه کاران در انتخابات حکومت محلی می 2002 و در نتیجه زمان ناامیدی از حکومت کارگر، به نظر می رسید امید اندکی را برای تجدید حیات در چشم اندازهای سیاسی محافظه کاری عرضه کرده باشد. محافظه کاری به دلیل گرایش به انطباق با تغییرات اجتماعی و حتی ابتکار این تغییرات، موفق بوده است. عمل گرا بودن آن، نبود محدودیت های ایدئولوژیکی و توانایی بهره برداری از ویژگی های ریشه دار احساسی و عقیدتی مردم، اهمیت آن را به عنوان یک نیروی سیاسی مهم در دموکراسی های غربی تضمین کرده اند. محافظه کاری بریتانیایی هم به لحاظ جلب حمایت های انتخاباتی و به سبب سازگاری با واقعیت های اجتماعی و سیاسی ( حتی با بیش از یک قرن دموکراسی توده ای ) موفق ترین گونه جریان های محافظه کاری بوده است. احتمال اینکه مشکلات موجود در آغاز قرن بیست و یکم، بتوانند محافظه کاری را از بین ببرند وجود ندارد. مع الوصف حزب کارگر که با پذیرش بسیاری از اصول سنتی در سیاست هایش، به صورت موفقیت آمیزی خود را به عنوان یک حزب محافظه کار دلسوز نمایانده است مشکلات بزرگی برای محافظه کاران دست و پا نموده است. بایستی برای حزب کارگر یک برنامه جایگزین ارائه شود اما آن ممکن است ایدئولوژیک تر و دست راستی تر بوده و در نتیجه، احتمال پیروزی های انتخاباتی را تقلیل دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1- Whig Party.
2- tory.
3- Edmund Burke, speech on the reform of representation in the House of Commons (1782).
4- One Nation.
5- Utopia.
6- Lord Hailsham, quoted in Anthony Sampson, The Changing Anatomy of Britain, Hodder and Stoughton, 1982.
7- Thomas Hobbes, Leviathan, ch. Xlll, 1651.
8- Paternalistic.
9- revisionist.
10- Shadow Cabinet.

منبع مقاله :
هریسون و بوید، کوین و تونی؛ (1392)، فهم اندیشه ها و جنبش های سیاسی ( مبانی علم سیاست )، دکتر عباسعلی رهبر، حسن صادقیان، کمار علیا، میرقاسم سیدین زاده، بی جا: انتشارات رویه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط