مردم سالاري ديني از ديدگاه شهيد مطهري(ره)
نويسنده:آيت الله عباسعلي عميد زنجاني
منبع:روزنامه کیهان
منبع:روزنامه کیهان
از شهيد مطهري سؤال شد: عده اي واژه جمهوري دموكراتيك اسلامي را به كار مي برند و گويا قصد امام از تأكيد بر حذف كلمه دموكراتيك توجه دادن به تفاوتي است كه در دموكراسي غربي و آزادي هاي اسلامي وجود دارد. لطفاً در اين مورد توضيح دهيد و تفاوت اين واژه ها را مشخص كنيد.ايشان در جواب فرمودند: در اسلام، آزادي فردي و دموكراسي وجود دارد؛ منتها با تفاوتي كه ميان بينش اسلامي و بينش غربي وجود دارد..
با توجه به اين نكته روشن مي شود كه در اين عبارت، كلمه دموكراتيك حشو و زائد است؛ به علاوه در آينده، وقتي كه مردم در دولت جمهوري اسلامي يك سلسله آزادي ها و دموكراسي ها را به دست آورند، ممكن است بعضي ها پيش خود اين طور تفسير كنند كه اين آزادي ها و دموكراسي ها نه به دليل اسلامي بودن اين جمهوري كه دموكراتيك بودن آن است.يعني اين جمهوري دو مبنا و دو بنياد دارد: بنيادهاي دموكراتيك و بنيادهاي اسلامي، ما مي خواهيم تأكيد كنيم كه چنين نيست؛ اولا، به مصداق مصرع معروف «چون كه صد آمد نود هم پيش ماست» وقتي كه از جمهوري اسلامي سخن به ميان مي آوريم، به طور طبيعي آزادي و حقوق فردي و دموكراسي در بطن آن است؛ ثانياً، اساساً مفهوم آزادي به آن معنا كه فلسفه هاي اجتماعي غرب اعتقاد دارند با آزادي به آن معنا كه در اسلام مطرح است، تفاوت عمده و بنيادين دارد. ما كه مي خواهيم كشوري بر اساس بنيادهاي اسلامي بنا كنيم، نمي توانيم اين ريزه كاري ها و ظرافت ها را ناديده بگيريم.
در باب اين كه ريشه و منشأ آزادي و حقوق چيست، گفته اند: انسان آزاد آفريده شده، پس بايد آزاد باشد؛ اما سؤال اين است كه چرا همين پاسخ در مورد مثلا گوسفند صادق نيست؟! در غرب ريشه و منشأ آزادي را تمايلات و خواهش هاي انسان مي دانند و آن جا كه از اراده انسان سخن مي گويند، در واقع فرقي ميان تمايل و اراده قائل نمي شوند. آن چه آزادي فردي را محدود مي كند، آزادي اميال ديگران است. هيچ ضابطه و چارچوب ديگري نمي تواند آزادي انسان و تمايلات او را محدود كند.آزادي به اين معنا كه مبناي دموكراسي غرب قرار گرفته است، نوعي حيوانيت رها شده است؛ حال آن كه مسئله در مورد انسان اين است كه او در عين اين كه انسان است، حيوان است و در عين اين كه حيوان است، انسان است. آدمي يك سلسله استعدادهاي مترقي و عالي دارد كه ملاك انسانيت او است. تفكر منطقي انسان و نه هرچه كه نامش تفكر است. تمايلات عالي او نظير تمايل به حقيقت جويي، تمايل به خيراخلاقي و تمايل به جمال و زيبايي، تمايل به پرسش حق و... اين ها از مختصات و ملاك هاي انسانيت است.
بشر به حكم اين كه در سرشت خود دو قطبي آفريده شده و به تعبير قرآن مركب از عقل و نفس است، محال است كه بتواند در هر دو قسمت وجودي خود از بي نهايت درجه آزادي برخوردار باشد. رهايي هر يك از دو قسمت، مساوي است با محدود شدن قسمت ديگر. اگر تمايلات انسان را ريشه و منشأ آزادي و دموكراسي بدانيم، همان چيزي به وجود خواهد آمد كه امروز در مهد دموكراسي هاي غربي شاهد آن هستيم.
در اين كشورها مبناي وضع قوانين در نهايت امر چيست؟ خواست اكثريت. اگر از اين ها بپرسيم آيا براي انسان صراط مستقيمي وجو دارد كه او را به تكامل معنوي برساند؟ جواب منفي مي دهند؛ يعني معتقدند راه همان است كه خود انسان آن گونه كه مي خواهد مي رود و اين نظير تئوري معروف ملانصرالدين است كه روزي سوار قاطر بود. پرسيدند: كجا مي روي؟ گفت: هرجا ميل قاطر باشد.در نقطه مقابل اين نوع دموكراسي و آزادي، دموكراسي اسلامي قرار دارد. دموكراسي اسلامي، بر اساس آزادي انسان است؛ اما اين آزادي انسان در آزادي شهوات خلاصه نمي شود. اين كه مي گوييم در اسلام دموكراسي وجود دارد، به اين معنا است كه اسلام مي خواهد آزادي واقعي دربند كردن حيوانيت و رها ساختن انسانيت به انسان بدهد.مي نويسند وقتي كورش وارد بابل شد، مردم را در اعتقاداتشان آزاد گذاشت؛ يعني بت پرست ها را در بت پرستي، حيوان پرست ها را در حيوان پرستي؛ همه را آزاد گذاشت و هيچ محدوديتي براي آنان قايل نشد.
در معيار غربي، كورش يك مرد آزادي خواه به حساب مي آيد ولي در تاريخ، ماجراي ابراهيم خليل را هم درج كرده اند. او بر عكس كورش معتقد بود كه اين گونه عقايد جاهلانه مردم عقيده نيست. زنجيرهايي است كه عادات سخيف بشر به دست و پاي او بسته است و در اولين فرصت بت ها و معبودهاي دروغين مردم را درهم شكست.با معيارهاي غربي كار ابراهيم خليل بر ضد اصول آزادي و دموكراسي است؛ چرا؟ چون منطق انبيا غير از منطق انسان امروز غربي است. رسول اكرم(ص) هنگامي كه وارد مكه شد، بت ها را خرد كرد و به اين وسيله آزادي واقعي را به آن ها ارزاني داشت.
از ديدگاه اسلام آزادي و دموكراسي حق انسان بماهو انسان است. حق ناشي از استعدادهاي انساني انسان است، نه حق ناشي از ميل افراد و تمايلات آن ها. حال آن كه اين واژه در قاموس غرب معناي حيوانيت رها شده را متضمن است.
دليل ديگري كه در تأكيد بر حذف كلمه دموكراتيك موردنظر امام بوده، رد تقليد از غرب و معيارهاي آنان است. از نظر امام به كار بردن اين كلمه نوعي خيانت به روحيه مستقل اين ملت محسوب مي شود؛ زيرا ما گوهر آزادي را در فرهنگ خودمان داريم و بي نيازيم از اين كه دست طلب به سوي ديگران دراز كنيم. (شهيد مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 100 به بعد).
با توجه به اين نكته روشن مي شود كه در اين عبارت، كلمه دموكراتيك حشو و زائد است؛ به علاوه در آينده، وقتي كه مردم در دولت جمهوري اسلامي يك سلسله آزادي ها و دموكراسي ها را به دست آورند، ممكن است بعضي ها پيش خود اين طور تفسير كنند كه اين آزادي ها و دموكراسي ها نه به دليل اسلامي بودن اين جمهوري كه دموكراتيك بودن آن است.يعني اين جمهوري دو مبنا و دو بنياد دارد: بنيادهاي دموكراتيك و بنيادهاي اسلامي، ما مي خواهيم تأكيد كنيم كه چنين نيست؛ اولا، به مصداق مصرع معروف «چون كه صد آمد نود هم پيش ماست» وقتي كه از جمهوري اسلامي سخن به ميان مي آوريم، به طور طبيعي آزادي و حقوق فردي و دموكراسي در بطن آن است؛ ثانياً، اساساً مفهوم آزادي به آن معنا كه فلسفه هاي اجتماعي غرب اعتقاد دارند با آزادي به آن معنا كه در اسلام مطرح است، تفاوت عمده و بنيادين دارد. ما كه مي خواهيم كشوري بر اساس بنيادهاي اسلامي بنا كنيم، نمي توانيم اين ريزه كاري ها و ظرافت ها را ناديده بگيريم.
در باب اين كه ريشه و منشأ آزادي و حقوق چيست، گفته اند: انسان آزاد آفريده شده، پس بايد آزاد باشد؛ اما سؤال اين است كه چرا همين پاسخ در مورد مثلا گوسفند صادق نيست؟! در غرب ريشه و منشأ آزادي را تمايلات و خواهش هاي انسان مي دانند و آن جا كه از اراده انسان سخن مي گويند، در واقع فرقي ميان تمايل و اراده قائل نمي شوند. آن چه آزادي فردي را محدود مي كند، آزادي اميال ديگران است. هيچ ضابطه و چارچوب ديگري نمي تواند آزادي انسان و تمايلات او را محدود كند.آزادي به اين معنا كه مبناي دموكراسي غرب قرار گرفته است، نوعي حيوانيت رها شده است؛ حال آن كه مسئله در مورد انسان اين است كه او در عين اين كه انسان است، حيوان است و در عين اين كه حيوان است، انسان است. آدمي يك سلسله استعدادهاي مترقي و عالي دارد كه ملاك انسانيت او است. تفكر منطقي انسان و نه هرچه كه نامش تفكر است. تمايلات عالي او نظير تمايل به حقيقت جويي، تمايل به خيراخلاقي و تمايل به جمال و زيبايي، تمايل به پرسش حق و... اين ها از مختصات و ملاك هاي انسانيت است.
بشر به حكم اين كه در سرشت خود دو قطبي آفريده شده و به تعبير قرآن مركب از عقل و نفس است، محال است كه بتواند در هر دو قسمت وجودي خود از بي نهايت درجه آزادي برخوردار باشد. رهايي هر يك از دو قسمت، مساوي است با محدود شدن قسمت ديگر. اگر تمايلات انسان را ريشه و منشأ آزادي و دموكراسي بدانيم، همان چيزي به وجود خواهد آمد كه امروز در مهد دموكراسي هاي غربي شاهد آن هستيم.
در اين كشورها مبناي وضع قوانين در نهايت امر چيست؟ خواست اكثريت. اگر از اين ها بپرسيم آيا براي انسان صراط مستقيمي وجو دارد كه او را به تكامل معنوي برساند؟ جواب منفي مي دهند؛ يعني معتقدند راه همان است كه خود انسان آن گونه كه مي خواهد مي رود و اين نظير تئوري معروف ملانصرالدين است كه روزي سوار قاطر بود. پرسيدند: كجا مي روي؟ گفت: هرجا ميل قاطر باشد.در نقطه مقابل اين نوع دموكراسي و آزادي، دموكراسي اسلامي قرار دارد. دموكراسي اسلامي، بر اساس آزادي انسان است؛ اما اين آزادي انسان در آزادي شهوات خلاصه نمي شود. اين كه مي گوييم در اسلام دموكراسي وجود دارد، به اين معنا است كه اسلام مي خواهد آزادي واقعي دربند كردن حيوانيت و رها ساختن انسانيت به انسان بدهد.مي نويسند وقتي كورش وارد بابل شد، مردم را در اعتقاداتشان آزاد گذاشت؛ يعني بت پرست ها را در بت پرستي، حيوان پرست ها را در حيوان پرستي؛ همه را آزاد گذاشت و هيچ محدوديتي براي آنان قايل نشد.
در معيار غربي، كورش يك مرد آزادي خواه به حساب مي آيد ولي در تاريخ، ماجراي ابراهيم خليل را هم درج كرده اند. او بر عكس كورش معتقد بود كه اين گونه عقايد جاهلانه مردم عقيده نيست. زنجيرهايي است كه عادات سخيف بشر به دست و پاي او بسته است و در اولين فرصت بت ها و معبودهاي دروغين مردم را درهم شكست.با معيارهاي غربي كار ابراهيم خليل بر ضد اصول آزادي و دموكراسي است؛ چرا؟ چون منطق انبيا غير از منطق انسان امروز غربي است. رسول اكرم(ص) هنگامي كه وارد مكه شد، بت ها را خرد كرد و به اين وسيله آزادي واقعي را به آن ها ارزاني داشت.
از ديدگاه اسلام آزادي و دموكراسي حق انسان بماهو انسان است. حق ناشي از استعدادهاي انساني انسان است، نه حق ناشي از ميل افراد و تمايلات آن ها. حال آن كه اين واژه در قاموس غرب معناي حيوانيت رها شده را متضمن است.
دليل ديگري كه در تأكيد بر حذف كلمه دموكراتيك موردنظر امام بوده، رد تقليد از غرب و معيارهاي آنان است. از نظر امام به كار بردن اين كلمه نوعي خيانت به روحيه مستقل اين ملت محسوب مي شود؛ زيرا ما گوهر آزادي را در فرهنگ خودمان داريم و بي نيازيم از اين كه دست طلب به سوي ديگران دراز كنيم. (شهيد مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 100 به بعد).