قرآن و نظام آموزشی حوزه

پس از عرض سلام و دعای فراوان به برادران عزیز که انقلاب عزیز اسلامی را با انقلاب علمی حوزه ای می رسانند که این اصل است و آن فرع. انقلاب علمی اسلامی زیربنا و انقلاب سیاسیش روبناست، و اکنون که در روبنا و شکل
پنجشنبه، 21 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرآن و نظام آموزشی حوزه
 قرآن و نظام آموزشی حوزه

 

نویسنده: محمد صادقی




 

پس از عرض سلام و دعای فراوان به برادران عزیز که انقلاب عزیز اسلامی را با انقلاب علمی حوزه ای می رسانند که این اصل است و آن فرع. انقلاب علمی اسلامی زیربنا و انقلاب سیاسیش روبناست، و اکنون که در روبنا و شکل خداپسند این انقلاب پیروز شدیم و سیاست را از دست شیطان بازستانده به دست خداپرستان سپردیم، هنگام آن رسیده که انقلابی قرآنی خداپسند در درون حوزه ای که بنیادگر آن انقلاب بوده و هست ایجاد کنیم و پاسخی قانع کننده به این پرستش همگانی دهیم که: چرا حوزه های اسلامی قرآن را که متن ابدی اسلامست متن اصلی خود قرار نداده، که آن اصل و همه چیزهای دیگر نشأت گرفته از آن باشد، و به جای آن بحث های غیرقرآنی هماره در حال گسترش است!
چرا حوزه های ما جوابگوی مسلمانان جهان تا چه رسد دیگران نیستند، تا دیگران بلکه برخی هم با چهره ی اسلامی علیه اسلام عزیز یاوه سرایی کنند. و پاسخ های شکننده و قانع کننده از این حوزه ها نیابند، چرا...؟ و آیا استعمار و استکبار و استحمار و ... جهانی با چهره های برونی و درونیش تقصیراً و قصوراً خواسته است. روح اصلی اسلام را در میان آن ها ناچیز گیرد، که مهم ترین و اصیل ترین ویرانگر بی دینی یعنی قرآن را از متن و بلکه حاشیه ی حوزه ها نیز بیرون کند، و حوزویان را همواره سرگرم مطالبی نامطلوب و بی فایده و یا زیان بخش کند که لااقل نه سودی برای اسلام و نه زیانی علیه استعمار و کفر داشته باشند که ثمراتی از آن ها به سختی در نظر یافته شود و یا ثمره ای هم به جز سرگرم کردن به خیالاتی که به جز دور کردن از معارف جهان شمول قرآنی است نداشته باشد؟... استعمار برونی و با چهره هایی درونی از آغاز نزول قرآن و برای همیشه کوشیده و می کوشد که حوزه ها و در نتیجه امت اسلام را درون پوک و پوچ کند، که اصالت قرآنی را که محور اصلی همه ی اسلام است با خیالاتی عملی نما تبدیل کند، که نه پاسخگوی پرسش ها و نیاز های مسلمانان باشد، و نه سد راه راهزنان دین و یاوه گویی علیه اسلام!
این همان استعمار و استحمار روز افزونست که پیغمبر بزرگوار را واداشت در خطبه عمومی و بسیار مهم منی به استعمار زدایی قرآن پرداخته بفرماید: «لقد کثرت علیِ الکذابه وستکثر، فمن کذب علی متعهداً فلیتبوأ مقعده من النار فما جاء کم منی من حدیث یوافق کتاب الله فاناقلته و ما جاءکم من حدیث یخالف کتاب الله فلم اقله» و این در هنگامه ای بود که حدیث سازان برای کسب موقعیت به نادانی و یا تعمد به دروغ پردازی دامن زده و می خواستند قرآن را در بوته فراموشی و یا تحت الشعاع قرار دهند، که بلای نابودی و یا کم رنگی معارف قرآن را جهانگیر کنند. و علمای اسلام را به زحمت تنقیح علم رجال اندازند، که حفظ قرآن همگانی بود، و تنها تشخیص در نقل حدیث بود که بی مرز و بیکران بود، بویژه که ساده لوحانی مقدس یا تقدس را در سلسله اسناد حدیثی جا می زدند.

استعمار نقشه ها ریخت تا بتواند در پرتو قداست قرآن اصالت علمیش را به کلی کنار نهد، و باب تأویل نظرات را بر روی قرآن بگشاید و آن چنان این یگانه کتاب نجات بخش را در زاویه نشاند که از آن خبری به جز در مجالس فاتحه و گورستان ها و دست گدایان و ... اثری نماند، که اگر هم دمی آیه ای بمیان آید به گمان «ظن الدلالة» بودن از گردونه برون رود، و نیز وسوسه هایی بدین گونه که: قرآن بدون حدیث قابل فهم نیست و قداست قرآن فهمش را ویژه صاحبان وحی ساخته که «انما یعرف القرآن من خوطب به» و تو ای ابوحنیفه یک حرف هم از قرآن نمی فهمی... تا به جایی که درس و تحقیق در آیات قرآن در حوزه های ما نه تنها رسمیت ندارد، بلکه گواه بی سوادی است، که اگر کسی بخواهد مجتهد و مرجع تقلید گردد بایستی از علوم عمیق قرآنی دور باشد، و گرایش تنگاتنگ بآیات فقهی آن نداشته باشد، و حتی آیات الاحکامی هم که خیلی کم رنگ و کم تألیف شود مورد تحمیل اجماعها و شهرتها و نظرات دیگر گردد، که برخلاف نص و یا ظاهر قرآن فتوی داده شود و ما در تفسیر «الفرقان» و «تبصره الفقهاء» موارد بسیاری از این قبیل مخالفت های قرآن را به میان آورده ایم.

این چه حوزه اسلامی است که در سراسر نشیب و فرازهای علومش هرگز اصالت قرآنی ندارد؟ و این چه فقاهتی است که فقیه از آغاز دروس حوزویش تا هنگام نوشتن رساله عملیه هرگز عبوری هم از فقه قرآن نداشته باشد؟ «ظنی الدلاله» بودن قرآن. و بلاغت بالا و والای قرآنست که در بالاترین اوج اعجاز در روش - بیانیست تا بجایی که «بیان للناس» یکی از نامهای آن به شمار است. چنانکه «وَ لَم یَجعَل لَهُ عوجاً»
هر گونه کژی را در تمام ابعادش نفی کرده، و نیز «ولله الحجة البالغة» که رساترین حجت قرآنی را بازگو می کند، و این خود از ضروریات کتاب دعوی الهی است که هرگز از نظر روش بیانی نباید نقصان یا ابهامی داشته باشد، و بالاخره کسانی که «بیان» روشن قرآن را منکرند در ضمن سایر کتمان کنندگان قرآن مورد بسی سرزنشند که: «إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتَابِ أُولَئِكَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» محققاً کسانی که آیات و هدایات الهی را پنهان می دارند پس از آن که برای مردم بیانشان کردیم خدا و همه لعنت کنندگان آنها را لعنت می کنند.
آری و از همین زمره اند آن که تفکر و تدبیر در قرآن را مورد «فَلیَبتُوءِ مقعهده مِنَّ النَّار» دانسته اند تا مردمش از تفکر در آن بهراسند، و طرفی از این اقیانوس بیکران نگیرند، تا استعمار از آسیب راهنمایی های قرآن در امان باشد.
آیا مشرکان نبودند که به مجرد شنیدن آیاتی از قرآن ایمان می آوردند، و آیا نفهمیده مؤمن می شدند؟ و اگر «ظنی الدلالة» بودن قرآن را با آیات «إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا» ضمیمه کنیم در نتیجه هرگز قرآن از هیچ حقی بی نیاز نمی کند، و این قرآن که ریشه رسالت و دعوت پیغمبر بزرگوار است هرگز دعوتی رسا و حجتی وافی نخواهد بود و در این صورت آن حضرت بس آزار خواهد شد، و با توجه به گله ی «وَ قالَ الرَّسولُ یا رَبّ ان قَومی اِتَّخَذوا هَذا القُرآن مَهجُورا» و «اِن الذّینَ یُؤذُونَ اللهُ وَ رَسوله لَعنَهُم اللهُ فی الدُنیا و الاخرة وَاَعدَلَهُم عَذاباً مهینا» مهجور بودن قرآن مورد گله شدید و اذیّت آن حضرت بوده و مورد لعنت می باشند.
وانگهی فرار از قرآن فهمی و تدبّر در آن مبنای قداستش، مانند فرار مشرکان از عبادت خداست به حساب همین قداست که: ما کجا و عبادت خدای جهان، پس باید به عبادت مقرّبانش بسنده کنیم؛ اینان نیز بر این مبنی از قرآن دور و به سایر چیزها نزدیک شدند!
سراسر تعبیرات قرآن گواهی است سراسری بر روش بیانی خارق العاده آن، و نیز مانند آیه ی «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ» تصریحی است بر این حقیقت.
و اما غائله «اِنَّما یَعرفُ القرآن مِن خوطب به» نخست نظر به بعد معرفت و حقیقت نهایی قرآنست که در اختصاص صاحب وحی است و برحسب حدیث امیرالمؤمنین (علیه السلام) که: ان کتاب الله علی اربعه اشیاء علی العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق، فالعبارة للعوام و الاشاره للخواص و اللطائف للاولیاء والحقائق للانبیاء، که «من خوطب به» نظرش به مقام نبوت است. چنان که اشاره بعد از عبادت معنی تحت اللفظی را از عبادت می خواهد، که حوزه های ما هنوز به مرتبه ی عوام از این نظر نرسیده اند.
ولی اگر «من خوطب» همه مخاطبان قرآن در «یَا أَیُّهَا النَّاسُ» و «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» باشند، «اِنَّما یَعرف» تمامی درجات قرآن فهمی را برحسب مراتب مخاطبانش شامل است، به شرط آن که لغت قرآن را بدانند و یا برایشان ترجمه درست و رسا شود.
اینجا معنای این که ابوحنیفه حتی یک حرف از قرآن را نمی فهمد، و یا قرآن بدون حدیث مفهوم نیست پیداست که مقصود معانی تأویلی است که در اختصاص صاحبان وحی است، و چنان که می بینیم خود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و سپس امامان (علیه السلام) مردم را بر مبنای دلالتها و اشارت های قرآنی دعوت می کردند که «لمکان الباء» در «وامسحوا برئوسکم» برای حل اختلاف شیعه و سنی در مسح بعض یا تمام سر در وضو بیانگریست قرآنی.
به ما می گویند شما بر مبنای عمری «حسبنا کتاب الله» این گونه قرآن را اصل می دانید؛ نخست باید گفت: در برابرش «حسبنا الحدیث» خیلی ناهنجارتر است از «حسبنا» ی عمری، وانگهی این سخن عمر «کلمه حق یرادبها الباطل» بوده، زیرا همین کتاب الله حسبنا تصریح می کند: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» بویژه در آخر لحظات عمر حضرتش که «وحی یوحی حتمی تر» است.

ما «حسبنا ی قرآن را محور علوم خود می دانیم که «أَوَلَمْ یَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْكِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ...» که قرآن را کفایتی کامل در دو بعد معجزه و رسالت و امکانش دانسته، سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بر مبنای اوامر قرآنیه متبع است که «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنهُمْ ...» با توجه به اینکه قرآن متن است و سنت ثابته حاشیه توضیحه اش، که احادیث موافق قرآن، سنت و مخالفش بدعت، و مرددش مورد تردید است که «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ....» که پس از احکامی فرعی است، و اختصاص هرگز به اصول دینیه ندارد، و در این میان علم رجال بسی کمرنگ و یا ناچیز می شود و نویسنده در طول دو سال - ضمن هجرت هفده ساله از شرشاه - اقامت در مکه ی مکرمه جواب گوی تمامی مسایل فرق مختلفه اسلامیه بوده ام، و همین رمز وحدت میان مسلمین است و نه احادیث گوناگون، مگر آنهایی که در پرتو قرآن است.

باید با کمال تأسف عرض کنم که حوزه های ما اعم از شیعه و سنی بازدهی جز گروهی اندک فقیه و فیلسوف ندارد که این فقاهت و فلسفه هم محور اصلی قرآنی ندارد، وانگهی مگر مسلمین چند نفر مرجع تقلید لازم دارند که تمامی نیروهای حوزه ها برای تحویل دادن فقیه باشد، بلکه او هم با همگی حوزویان بایستی پاسخگوی تمامی پرسش های سلامی باشند و تا هنگامی که قرآن پایه اصلی دانش های حوزوی نباشد، هرگز حوزه ها جواب گوی پرسش ها اسلامی باشند، و تا هنگامی که قرآن، پایه اصلی دانش های حوزوی نباشد، هرگز حوزه ها جوابگوی پرسش های حتی مسلمین هم نیستند تا چه رسد به دیگران، و یا دشمنان اسلام عزیز!
حوزه مبارکه اسلامی بایستی نیرومندترین و وسیع ترین دانشگاههای علمیه جهان باشد، که همه دانشگاه ها و دیگران در پرتو تعالیم این حوزه ها اسلامی شوند. و بهتر از آن گونه که دانش های جدید تا حدودی رشته های عمومی دارند و سپس اختصاص. باید دانشگاه علوم قرآنی و دیگر هیچ، تمامی علومش تا حدودی بر محور علوم عمومی قرآن باشد، و سپس رشته های اختصاصی ادبیات - منطق - فلسفه - عرفان - اصول و فقه - سیاسات اجتماعیات - اقتصادیات - عقائد - اخلاقیات و علوم تجربی عصری و مانند این ها باشد، که در هر رشته پس از بهره گیری شایسته عمومی از قرآن، بعضی از این رشته ها را به گونه تخصیصی فرا گیرند.
نخست سطح تحت اللفظی قرآن و سپس معانی اولیه ی آن، و بعد تفسیر تسلسلی قرآن و سپس تفسیر موضوعی قرآن، که دانشجو و دانشمند حوزوی بتواند پاسخگوی عمومی و خصوصی پرسش های همگان باشد... این گونه و نه آن گونه تفسیر قرآن رشته ای - آن هم حاشیه ای و به ویژه با آن گونه تحمیلات غیرقابل تحمل - قرار گیرد، «از دروس جنبی»! این گونه، نه آن که حوزه اسلامی از اسلام تهی، که از معارف قرآن بی بهره، و از دقت های بی ثمر اصولی چر بهره که ثمره اش در است و یا اینجا هم زمینه ای ندارد!
برادران! این انقلاب پربار اسلامی تنها مقدمه ایست برای انقلاب علمی که پرچمدارش شخص رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدی (علیهم السلام) و سپس عالمانی آگاه بوده اند که در مدرسه رسالت و امامت متن متین اسلامی، یعنی قرآن را به خوبی و شایستگی، دریافت کرده و برای تعلیم و تربیت دیگران کمر همت بربسته اند، و ما باید با نق، نق های جاهلان عالم نما هرگز توجهی نکرده و حوزه های خود را هماهنگ با حوزه ی علمی و تربیتی آن حضرات کنیم... و آیا در آن حوزه ها حالت ویژگی از نظر شکل و سن و ... در کار بود، یا عالمان که راویانی هم چون جمال و بقال و ... حاملان سنت اسلامی بوده اند.
حوزه های اسلامی با دو نیروی شایسته می توانند رهبری سیاسی و مذهبی را ویژه خود بسازند، نخست تمام محوری کتاب و سنت، و سپس این که هرگز از نظر اقتصادی تکیه گاهی نه دولتی و نه ملی نداشته باشند که «قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا» سنت اقتصادی رسالت هاست. و «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ» سنت علمی و معنوی آن ها و دیگر هیچ.
دانشجویان روحانی بایستی بخشی از اوقات خود را در راه خودکفایی اقتصادی مصرف کنند و بقیّه را برای دریافت معارف الهی که آن هم بایستی جهان شمول باشد، که خودسازی و سپس ساختن دیگران بتواند بپردازد، چنان که در درس های معصومان چنان بوده است.
اگر حوزه از نظر اقتصادی متکی بر حکومت ها باشد اصالت خود را از دست داده بایستی برحسب خواسته حکومتها باشد «وعاظ السلاطین»، و اگر هم بخواهد بر مردم متکی باشد بایستی مطابق خواسته های مردم باشد که این هر دو دور شدن از استقلال رسالتی و نزدیک شدن به خواسته های دیگران است که واویلا.
موفقیت و شادی استعمار و استحمار جهانی در این است که حوزه های ما از هر جهت منحرف باشد، که علومش بر پایه های غیرقرآنی و اقتصادی نیز برعهده دیگران. و حتی مرجع تقلیدی که چشمش به دست دیگران باشد طبعاً و ناگریز در فتواهایش باید ملاحظه آن را بکند که این خود آغاز بدبختی است و انحراف دعوت اسلامی!
و اکر ما بخواهیم و توانیم این گونه تحول خداپسندانه در حوزه محقق سازیم، این خود آغاز عزاداری استعمار است. سخن درباره مدیریت شایسته ی حوزه بسیار است و خیلی جای تشکر است که این آرمان اسلامی تحقق یابد، ولی زیربنای این سازمان تحول علمی است که بایستی بر محور قرآن انجام گیرد.
وضع کنونی حوزه به گونه ایست که اگر فردی حوزوی در رساله ای فقهی یا فلسفی و ... به قرآن تمسک جوید همین خود سند جهل نمودار می شود. ما نمی گوییم شیخ طوسی ها و علامه ها ... دانسته برخلاف قرآن فتوی هایی دارند، بلکه پیوند قصور و تقصیر است که اصالت قرآن را کم کم از یاد برده که احیاناً علامه حلی به استناد «روی» شیخ طوسی فرماید: «اذا شهدا لولد علی والده لا تقبل شهادته» در صورتی که برخلاف نص قرآنیست که: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ»
حوزه ها می توانند با صرف وقت و فکر و مال کمتری دانش های اسلامی فراگیرتری بیاموزند که پاسخگوی تمامی پرسش ها باشد، و با برخورد درست قرآنی تمامی حق جویان را به زودی رهنما باشند.
به جای بدست آوردن شهرت یا اجماع و دلیل عقلی شیعی و یا قیاس و استحسان و استطلاح سنی. و بحث هایی دور و دراز در این ها که هرگز حجیتی شرعی ندارد تنها به کتاب و سنت پرداخته شود، که سایر ادله اگر در برابر کتاب و سنت منظور گردند بدین معنی خواهد بود که ادله ای مستقلند، و اگر کاشفی از کتاب و سنت باشند که اولاً خود کتاب و سنت گویای تمامی ضوابط و مسایل است، و در ثانی کاشف از دلیل خود دلیل نیست و الا علم لغت و نحو و صرف و معانی و چون نیز بایستی در زمره ادله شرعیه باشند، و همین کتاب و سنت که خود دلیل بر اختصاص دلیل شرعی به آنهاست، رمز وحدت میانی تمامی فرق مسلمین خواهد بود. و مانند «وَالَّذِینَ یُمَسَّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» تنها تمسک به کتاب را رمز اصلی اصلاح می داند و بس.
جالب این است که با هر یک از علمای آگاه قضیه غربت قرآن به میان می آید خود تأسف می خورند، و از جلمه در نجف که بودیم با آقای آیت الله العظمی خوئی گفتم چرا درس تفسیر را هفته ای یک شب مقرر کرده اید، فرمودند زیرا هر درس یک هفته مطالعه می خواهد، گفتم چرا همین را هم ترک کردید؟ فرمودند: ... و روزی برای تفسیر رهسپار مسجد بودم، یکی از علما ... گفت کجا؟ گفتم برای تفسیر می روم، گفت: سید ابوالقاسم تو که آینده ی نزدیک مرجعیت را داری چرا در کتاب قال موسی و قال عیسی وقت مصرف می کنی، اینکه اعلمیت نیست و با مرجعیت منافات دارد! گفتم: این جاهل که بود؟ فرمود، خود رساله عملیه نوشته ولی هنوز مرجعیتش بجا نیافتاده که مرد و ... به مرحوم آیة الله العظمی خمینی گفتم: چرا درس تفسیر ندارید؟ فرمودند.... و هفتاد سال مطالعه لازم دارد، و بالاخره بود و نبود دروس تفسیری مراجع، حقیقت قرآنی را بود و نبود نمی بخشد و اگر تمامی علمای اسلام - معاذ الله - از قرآن فاصله بگیرند هرگز مسلمان که محور ایمانش قرآنست نمی تواند از آن دور شود.

و اکنون فرازهایی از عشق وافر انقلاب قرآنی پرچمدار بزرگ انقلاب سیاسی اسلام مرحوم امام خمینی (رحمه الله): «مذاهب اسلام که سندش قرآنست» که «مشتمل بر همه چیز است» «همه ابعاد انسان را می سازد» که «غنی ترین کتاب های عالم است» «متخصص لازم دارد» «قرآن اساس دین و دیانت و غایه القصوای بعثت رسل و انزال کتب است» شئون زندگی حاضر باشد» «این قرآن را مهجور کردیم و همه اعتنا نکردیم» «اگر دول اسلامی و ملل مسلمان به جای ... تعالیم نورانی و رهایی بخش قرآن کریم را نصب العین خود قرار داده و بکار می بستند امروز اسیر تجاوزگران نبودند... دوری از قرآن ملت اسلام را به این وضع سیاه نکبت بار کشانده و مواجه ساخته و ...» «باید همگان افکار خودشان را به راه بیاندازند و مغزهای خود را متوجه کنند به این کتاب بزرگ» «باید کسی که می خواهد اسلام را درست نگاه کند به قرآن که مبداء اصلی است» و بالاخره در اعلامیه ای برای حجاج بیت الله می نویسد:

... از تمام علماء اعلام و فرزندان و دانشمندان ارجمند تقاضا دارم که از کتاب مقدسی که تبیان کل شیء است غفلت نفرمایید... خدای نخواسته مباد که مهجور گردد ... و بالاخره هر طایفه ای از علماء اعلام به بُعدی از ابعاد این کتاب مقدس دامن به کمر زده ... در ابعاد سیاسی - اجتماعی - اقتصادی - نظامی و فرهنگی و ...
وقت صرف نمایند تا معلوم شود این کتاب سرچشمه همه چیز است ... هان! ای حوزه های علمیه و دانشگاه های اهل تحقیق بپاخیزید و قرآن کریم را از شرّ جاهلان متنسک و عالمان متهتک که از روی علم و عمد به قران و اسلام تاخته اند و می تازند نجات دهید.
اینجانب از روی جدنه تعارف معمولی می گویم: از عمر به باد رفته خود در راه اشتباهات و جهالت تأسف دارم، و شما ای فرزندان اسلام حوزه ها و دانشگاه ها را از توجه به شئونات قرآن و ابعاد بسیار مختلف آن بیدار کنیم.
تدریس قرآن در هر رشته ای از آن را در مدنظر و مقصد اعلای خود قرار دهید، مباد خدای ناخواسته در آخر عمر که ضعف پیری بر شما هجوم کرد از کرده های خود پشیمان و تأسف بر ایام جوانی بخورید همچون نویسنده. (مجله پاسدار اسلام 6: 65)
و اکنون پاسخ های مختصر از آنچه برادران می پرسند:
1-اهداف آموزش و تربیت حوزوی بسط معارف جهان شمول اسلامی است به گونه ای که امروز شایسته است با بهره گیری از دستگاه های نوین هر چه بهتر و سازنده تر اسلام را جهانگیر کنیم... «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ... »
2- حوزه برای طلبه وطن نیست، بلکه برای آماده ساختن دعوت شایسته اسلامی، مگر آن که شایستگی تدریس دارند.
3- فقه و ... اسلامی گویا است و نه سنتی و پویا، مگر پویندگی موضوعات که احکامش هرگز تبدیل پذیر نیست.
4- علومی که می تواند در خدمت بیان حقایق کتاب و سنت باشد، بایستی به خدمت گمارده شود و نه آن که بر آنها تحمیل شود.
5- از جمله تنظیمات حوزوی ارزشیابی تحصیلی و اخلاقی و استعدادی است که هر کس به حد خودش کارآمدی داشته باشد.
6- در تبلیغ اسلام بایستی سنت پیغمبران مدنظر اصلی باشد که بهترین شیوه ی تبلیغی است.
7- آشنایی با زبان های گوناگون ضرورتیست تبلیغی که جهان شمول باشد.
8- تک ماده ای حوزه ها، آن هم بر محورهای غیرقرآنی هرگز جوابگوی جهان نیست.
بلکه تمامی مواد علمی بایستی به گونه عمومی و تخصصی در دانشگاه اسلامی برای دعوت گونه گون جهان وجود داشته باشد.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1371)، کاستی ها و بایسته‌ها، قم: روابط عمومی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.