علم و دانش آموزي از منظر قرآن

اگر گفته شود دين اسلام، دين دانش و آموزش براي زندگي سعادتمندانه دنيوي و اخروي است، سخني به گزاف گفته نشده است. اهميت علم ودانش در اسلام بقدري است كه اولين كلمه اي كه خداوند متعال بر پيامبر اكرم (ص) نازل فرمود: اقرأ (بخوان)! بوده است. در مقاله حاضر نويسنده سعي كرده است به انواع دانش ها و نيز آداب دانش آموزي بپردازد. اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم
پنجشنبه، 2 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علم و دانش آموزي از منظر قرآن
علم و دانش آموزي از منظر قرآن
علم و دانش آموزي از منظر قرآن
نويسنده:علی جواهردهی
منبع:روزنامه کیهان
اگر گفته شود دين اسلام، دين دانش و آموزش براي زندگي سعادتمندانه دنيوي و اخروي است، سخني به گزاف گفته نشده است. اهميت علم ودانش در اسلام بقدري است كه اولين كلمه اي كه خداوند متعال بر پيامبر اكرم (ص) نازل فرمود: اقرأ (بخوان)! بوده است. در مقاله حاضر نويسنده سعي كرده است به انواع دانش ها و نيز آداب دانش آموزي بپردازد. اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم

جايگاه و اهميت علم و دانش

بي گمان ارزش انسان در آموزه هاي قرآني به دانش است؛ از اين روست كه تسخير فرشتگان و هستي، زماني براي انسان شدني شد كه خداوند به انسان اسماي خويش را تعليم داد و انسان به دانش اسمايي آگاه شد. (بقره آيه 31 تا 34) اين آگاهي هر چند به شكل آگاهي حضوري و شهودي است كه از آن به دانش وجودي نيز تعبير مي شود؛ زيرا در جان و وجود انسان جاي مي گيرد و بخشي بلكه همه وجود وي را شكل مي بخشد كه در تعبير مولوي: اي برادر تو همه انديشه اي. مابقي جز استخوان و ريشه اي، به خوبي تبيين شده است؛ با اين همه دانشي داراي ارزش است كه انسان را به مقام خودش بازگرداند و از مقام هبوط به عروج رساند و صعود دوباره اي را از خاك به عرش افلاك برين تا عرش سدره المنتهي آغاز كند.
از اين روست كه قرآن ارزش و اعتبار آدمي را به دانش اسمايي دانسته است كه دانش توانايي و ظرفيت به همه آن چيزهايي است كه خداوند را به خداوندي متصف ساخته است. آدمي با دانش اسمايي مي تواند به كمال مطلق برسد. تفاوت اسما و صفات در خداوند با انسان در اين است كه اسما در خداوند عين ذات و ازلي و ابدي است و در انسان عين ذات نيست بلكه به شكلي عارض ذات و عنايت الهي است. با اين همه اين انسان است كه مي تواند با دانش خويش به جايي برسد كه كسي در هستي بدان دست نيافته است.
سخن را با اين پرسش آغاز مي كنيم نيازهاي علمي انسان كه اگر انسان همه اسماي الهي را به جعل تعليمي دانسته و داراست، چه لزومي دارد تا آن را بياموزد و به اين دانش داشته دست يابد؟ اصولا آيا پذيرفتني است كه انسان چيزي را كه خود داراست دوباره بجويد و بخواهد؟
به نظر مي رسد كه اين پرسش به جهت مهمي اشاره داشته است. از اين رو سخن گفتن از دانش آموزي به معناي يادگيري هيچ سخني نادرست است؛ زيرا انسان همان گونه كه نمي تواند چيزي را كه داراست بجوييد و بخواهد هم چنين نمي تواند چيزي كه اصلا ندارد را بخواهد و بجويد.
بنابر اين در هر خواستني مي بايست به اين مساله توجه داشت كه امري به شكل مطلق مجهول نخواهد بود بلكه امري معلوم به شكل اجمالي است كه مي بايست به طور كامل روشن و دانسته شود. از اين رو مي توان گفت كه انسان تنها اموري را مي جويد و مي خواهد كه دانش اجمالي از آن دارد به اين معنا كه دانشي را كه در اوست و به شكل اجمالي و نهان و ظرفيت وجود دارد مي جويد و مي كوشد تا آن را به فعليت در آورد و به شكل عيني و واقعي در خود ظهور و بروز دهد.
از اين روست كه در آيات قرآني سخن از تذكر و رهايي از غفلت است. انسان با دارايي موجود در نهاد و نهان خويش مي بايست آن چه را كه از آن غافل شده را به ياد آورد و به فعليت در آورد. اين دانش همان اسماي الهي است؛ زيرا اسماي الهي تنها نام و اسم نيست بلكه هر يك دانشي از دانش ها و علمي از علم ها و توانايي اي از توانايي هاست. انسان با داشتن اسم بصير به توان درك و ديدن درست مي رسد و با اسم سميع و شنوا به توان و ظرفيت شنوايي دست مي يابد. بنابر اين هر يك از اسماي خود يك ظرفيت و دانشي است كه انسان را قادر و توانا مي سازد تا با آن خود را به كمال برساند و به كمال مطلق يعني خدا دست يابد.
اين ظرفيت در همه بشر به تعليم و جعل الهي قرار داده شده است و انسان به هبوط خويش از آن غافل شده است و مي بايست دوباره با تلاش و بهره گيري از آموزه هاي وحياني و دستورهاي قرآن و كتب آسماني به فعليت برساند.
در حقيقت گزاره ها و آموزه هاي وحياني الهي چيزي جز راه دست يابي به دانش موجود در نهاد و رهايي آن از غفلت نيست تا دوباره به فعليت برسد.
از اين رو دانش آموزي نيز چيزي جز به فعليت آوردن و يا آوردن و تذكر آن دانش اسمايي نيست كه در نهاد و سرشت انسان وجود دارد. به بيان ديگر مي توان مدعي شد كه دانش چيزي جز تذكر و يادآوري و رهايي از غفلت و دانش آموزي نيز چيزي جز يادآوري نيست.

راههاي كسب دانش

بنابراين آموزه و تعلم به دو معنا در آيات قرآني به كار رفته است؛ گاه به معناي جعل و ايجاد ظرفيت و توانايي است كه به آن تعليم اسمايي در آيه 31 سوره بقره گفته شده است و گاه ديگر به معناي تذكر و يادآوري و يا پديداري بستر و زمينه اي مناسب براي بروز و ظهور استعداد و دانش اسمايي است كه در انسان به وديعت نهاده شده است.انسان هرچند همه علوم و دانش ها را از منشا آن خداوند به هر دو معناي آموزش و دانش آموزشي مي آموزد ولي اين آموزش نيز به دو شيوه مستقيم و غيرمستقيم انجام مي شود. به اين معنا كه گاه اين تذكر و به فعليت آوري به طور مستقيم و بي واسطه صورت مي گيرد كه از آن به آموزش و تعليم لدني ياد مي شود كه از آن جمله مي توان به آموزش و تعلم آموخته هاي رشدآفرين خضر نام برد كه خداوند در آيه 65 و 66 سوره كهف به اين مسئله چنين اشاره مي كند: فوجدا عبدا من عبادنا آتيناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما قال له موسي هل اتبعك علي ان تعلمن مما علمت رشدا؛ پس موسي و همراهش (يوشع بن نون) در كناره مجمع البحرين (جايي كه دو رود بزرگ و يا دو دريا به صورت خليج به هم مي رسند) بنده اي از بندگان ما را يافتند كه از پيش ما به رحمتي داده بوديم و دانشي را از نزد ما آموخته بود. موسي به آن بنده خدا گفت: آيا مي توانم از تو پيروي كنم تا از آن دانش رشدي خويش چيزي را به من بياموزي؟
در اين آيه به نوعي علم خاص كه خداوند از آن به علم لدني و موسي به علم رشدي تعبير مي كند اشاره شده است. اين دانش و علم، از آن جايي كه در شيوه يادآوري و تلقي و تكميل و فعليت يابي به طور مستقيم از خدا كسب مي شود، دانش گرفته شده از منشا و سرچشمه آن مي باشد و از هرگونه آلودگي و شبهات و ترديدها مبرا و پاك مي باشد.
دسته ديگر از دانش ها به صورت غيرمستقيم و از راه ابزار و روش هاي ديگر به دست مي آيد كه از اين دسته مي توان به تمام دانش هايي اشاره كرد كه از راه حواس و تجربه كسب مي شود و بلكه حتي شامل دانش هايي نيز مي شود كه به واسطه وحي به ديگر بشر مي رسد.

مفيد بودن دانش

در دانش آموزي مي توان هم از شيوه مستقيم و غيرمستقيم بهره برد. هرچند كه بهره گيري از دانش مستقيم به جهتي كه از سر منشا و سرچشمه آن گرفته مي شود از خلوص و كمال زايي و كمال بخشي بيش تري برخوردار مي باشد ولي اين بدان معنا نخواهد بود كه هر دانشي براي هر كسي مفيد خواهد بود. در داستان حضرت موسي(ع) و عالم رباني (خضر) ما با آن كه مي بينيم كه با كم ترين واسطه حضرت موسي(ع) مي كوشد تا از دانش خاصي برخوردار گردد كه بيرون از دايره نبوت عامه و حتي نبوت خاصه است و شخص داراي آن توان يعني خضر از آن دانش براي مأموريت هاي ويژه بهره مي گيرد چنان كه در سه رخداد به خوبي نمايانده شده است؛ با اين همه اين دانش خاص به درد حضرت موسي(ع) نمي خورد و در مأموريت او فايده و تأثير چنداني نمي بخشد؛ از اين رو مي بينيم كه پس از كسب بخشي از دانش كه مي توان آن را نوعي دانش تصرف در تكوين و برتر از دانش شريعت دانست ولي هيچ تأثيري از آن در زندگي موسي(ع) به جا نمي گذارد و در ادامه داستان و يا در جايي ديگر قرآن به تأثير اين دانش در زندگي موسي(ع) اشاره نكرده است كه اين خود نشان مي دهد كه آن حضرت از اين دانش اگر نگوييم چيزي نياموخته است دست كم بهره اي نبرده و در زندگي فردي و مأموريت وي تأثيري به جا نگذاشته است.
بنابراين هر دانش خاص و رشدي هرچند كه از مقام و سرچشمه و يا از نزديك سرچشمه گرفته شود به اين معنا نيست كه براي هر كسي مفيد و سازنده باشد. انسان دانشي را مي بايست بجويد كه براي او مفيد و سازنده باشد و بتواند باتوجه به آن ظرفيت هاي خويش را بروز و ظهور دهد و آشكار نمايد.
در داستان هاروت و ماروت كه دو فرشته خداوند در سرزمين بابل در ميانرودان بوده است، مشكل به شكل ديگري نشان داده و بيان مي شود. قرآن در آيه 102 سوره بقره به دانشي اشاره مي كند كه از نزديك سرچشمه برداشته مي شود و به گونه اي دانش مستقيم و پاك و مبراست ولي از آن جايي كه اشخاصي كه به تعلم آن مي پردازند يا ظرفيت برخورداري از آن را ندارند و يا در بهره گيري براي اهداف رشدي از آن سود نمي برند، چنين دانش كامل و رشدي كه نوعي علم لدني است نيز سودي براي مردمان بابل نداشته بلكه آنان را گرفتار درد و رنج نمود.

نقش ظرفيتها در فراگيري دانش

جادو و سحر دانشي فرازميني همانند دانش خضر است و مي توان از آن به دانش برتر ياد كرد ولي همين دانش با آن كه برتر و به نوعي لدني است براي يهوديان و بابليان سودي نداشته بلكه به جهت كاربردهاي نادرست موجبات تفرقه و اختلاف در ميان مردمان شد. (همان)
اين نشان مي دهد كه هر دانشي هرچند كه برتر و از منبع بالا و خالصي برداشته شود مي بايست از دو ظرفيت در شخص و نيز اهداف به كارگيري از آن برخوردار باشد تا مفيد و سودمند بوده و به تعبير موسوي دانش رشدي باشد. بنابراين حتي دانش لدني نيز نمي تواند در هر حال دانش رشدي باشد و موجبات تكامل و رشد شخص و جامعه را فراهم آورد. از اين روست كه دانش لدني و برتر بلعم باعورا براي او و جامعه اش سودي نبخشيد و به جاي آن كه وي را به كمال و عرش برساند موجب شد تا به تعبير خداوند: اخلد في الارض؛ شود و در خود را در ماهيت زميني خويش گرفتار و جاويدان سازد.
بنابراين دانش برتر نيز گاه نه تنها سازنده و مفيد و رشدي نيست بلكه دانشي به حسب ظاهر گمراه كننده است كه موجبات كفر شخص و جامعه را به دنبال خواهد داشت. (بقره آيه 102) تنها زماني دانش برتر مفيد خواهدبود كه هم شخص از ظرفيت بالايي برخوردار باشد و هم به قصد رشد آن را بياموزد. در داستان بابليان نه تنها ظرفيت وجود نداشت بلكه هدف نيز فراموش شد و در داستان حضرت موسي(ع) هرچند كه قصد رشدي مطرح است (كهف آيه 66) ولي ظرفيت چنين دانشي در آن حضرت وجود نداشته است چنان كه هم عالم رباني و هم موسي(ع) در نهايت بدان اقرار كرده و از هم جدا مي شوند. (كهف آيات 66 تا 78) در داستان بلعم باعورا با آن كه ظرفيت وجود داشته است ولي وي از آن به قصد رشد و تكامل بهره نبرده و در نهايت دچار خلود در زمين و كفر و بدبختي شد.
اين به معناي آن خواهد بود كه اگر شخصي در حوزه اي از ظرفيت بالايي برخوردار گرديد به معناي آن نيست كه در بخش ها و زمينه هاي ديگر نيز از چنين ظرفيتي برخوردار خواهد بود. واكنش موسي(ع) به دانش برتر و به تعبير موسي(ع) رشدي، آن چنان تند و شتاب آلود است كه گاه خضر را به گمراهي و خروج از شريعت متهم مي سازد و رفتار و كنش هايش را نادرست و برخلاف شريعت آسماني تحليل و تبيين كرده و حكم به بطلان عمل وي مي دهد. اين در حالي است كه آن حضرت خود مامور بوده است كه از خضر(ع) پيروي كند و از دانش او بياموزد. با اين همه با علم و دانش به حقانيت خضر(ع) واكنش هاي موسي(ع) نشان مي دهد كه وي از ظرفيت برخورداري از دانش برتر بهره مند نبوده است و برخلاف گمانش نه تنها اين دانش براي او رشدي نبود بلكه نزديك بود كه با مامور خداوند در افتد و موجبات گمراهي و تباهي خود را فراهم آورد.

مضر بودن برخي دانشها براي همگان

از باب مضر بودن برخي دانشها براي همگان است كه اساتيد بزرگ علوم و دانش هاي برتر چون عالم رباني شيخ بهايي حاضر نمي شوند تا برخي از علوم خويش را به ديگران بياموزد و اگر مي آموزد به راز و رمز بيان مي كند كه دور از دسترس همگان باشد.
بنابراين هر دانش برتر، براي هر كسي دانش رشدي و تكامل نيست بلكه گاه موجبات تباهي و گمراهي و كفر شخص و يا جامعه را سبب مي شود. در روايات است كه علت اين كه موسي(ع) به اين ماموريت فرستاده شد به جهت آن بود كه وي خود را در همه دانش ها سرآمد مي يافت و چون در دانش شريعت به كمال بود گمان برد كه دانشي نيست كه او نتواند از عهده او برآيد و خداوند با اين ماموريت به وي فهماند كه وي تنها در دانش شريعت و نيز رهبري امت كه وظيفه پيامبري او بود به برتري دست يافته و از ظرفيت خوبي برخوردار بوده است ولي در دانش هاي ديگري كه بيرون از حيطه ماموريت وي قرار داشت و نيازي نيز به آن ها نبود از اين ظرفيت برخوردار نبوده است.
از اين جا مي توان به اين نكته نيز دست يافت كه دانش موردنياز هر چند ضروري و لازمه مسئوليت پذيري در پست و يا مقامي است و نياز نيست كه شخص در همه امور سرآمد باشد بلكه در حوزه ماموريت و مسئوليت خويش مي بايست از دانش خاص همان مسئوليت بهره مند باشد. چنان كه حضرت موسي در نزد دختران شعيب در مساله چوپاني از دو ويژگي مورد نياز برخوردار بوده و به حكم انه قوي امين، از وي به چوپاني دعوت به عمل مي آيد. در داستان حضرت يوسف(ع) نيز به حكم مسئوليت وزارت خزينه داري و يا نخست وزيري از صفات خاص و در داستان طالوت به حكم مسئوليت فرماندهي جنگي و نظامي نيز از ويـژگي هاي خاص ياد مي شود.

لزوم تلاش علمي روشمند

دانش چه به صورت دانش لدني و يا واسطه اي به دست آيد نيازمند تلاش و كوشش بسيار است و دانش آموز مي بايست رنج هاي بسيار برد كه از آن جمله مي توان به رنج سفر (كهف آيه 60) محروميت از آسايش و راحتي (همان) تندي استاد (كهف آيه 66) علاقه شديد به كسب دانش موردنظر (كهف آيه 66 تا 69) ياد كرد.روش تعليم مي بايست با توجه به نوع دانش و نيز كاربرد آن تغيير يابد. از اين رو ما با روش هاي مختلفي در دانش هاي گوناگون رو به رو هستيم. از آن جمله نيز مي توان به روش مشاهده و بررسي شيوه زندگي جانوران و حيوانات براي آموختن تجربيات در زندگي (مائده آيه 31) و همراهي در عمل و همكاري با استاد (كهف آيات 66 تا 70) و مانند آن ياد كرد.
هدف از دانش نيز مي بايست همواره رشدي (كهف آيه 60) و به اين قصد باشد كه به ديگران كمك و ياري شود نه آن كه موجبات اذيت و آزار ديگران به اين دانش آموزي فراهم گردد. (بقره آيه 102) زيرا چنين نگرشي موجب مي شود تا هم از مواهب الهي محروم و هم دچار بدبختي ابدي شود. (بقره آيه 102)

آداب دانش آموزي

از آداب دانش آموزي آن است كه شخص همواره از استاد و معلم خويش اجازه بگيرد و بدون اذن و اجازه وي بخش هايي را كه استاد اجازه نداده نياموزد. شتاب و پيش افتادن از استاد گاه موجب مي شود كه دانش آموز دانش را به درستي نياموزد و يا به خطا چيزي را بياموزد كه دست كم براي از ميان بردن آن خطا، وقت و هزينه بسياري بايد صرف شود. (كهف آيه 66)
احترام و تكريم معلم و استاد در همه حال واجب و ضروري است و دانش آموز مي بايست در هر حال احترام استاد را نگه دارد به ويژه آن كه ثابت شده است كه ارتباط روحي ميان استاد و شاگرد در آموزش بسيار تاثيرگذار است و انسان پيش از آن كه چيزي بياموزد از انرژي و فعاليت هاي روحي و رواني استاد تاثير مي پذيرد و زمينه كسب دانش برايش فراهم تر مي گردد (كهف آيه 66)
اطاعت و پيروي از استاد و معلم نيز براي دانش آموز امري بايسته است و دانش آموز در حوزه علمي كه مي آموزد مي بايست مطيع باشد و از سرپيچي خودداري ورزد. اين مساله به ويژه در دانش هاي تجربي و عملي ضروري تر است. هر حركت اشتباه دانش آموز خطرساز است. (كهف آيه 66 تا 69)
پذيرش تذكرات و يادآوري هاي استاد از سوي دانش آموز و صبر و شكيبايي در برابر ناملايمات و سخت گيري هاي استاد و توكل و واگذاري همه امور به مشيت الهي از مهم ترين آداب دانش آموزي است كه در داستان خضر و موسي (عليهما السلام) به خوبي آشكار و تبيين شده است.
به هر حال دانش آموزي اصول و مباني و آدابي دارد كه بدون آن نمي توان از دانش آموز خوب سخن گفت. قرآن با بررسي همه جزئيات دانش آموزي مي كوشد تا شرايط دانش آموزي درست و مطلوب را به انسان مومن و جامعه برتر ايماني بياموزد.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط