وهابى‌ها چه مى‌گويند؟

در پاسخ به فتواها و اقدامات فتنه انگيز وهابيان در سرزمين هاى اسلامي، حجت الاسلام والمسلمين سيد محسن موسوى گرگانى يکى از اساتيد معزز مدرسه علميه کرمانى هاى قم، مقاله اى را نگاشته و براى بخش فرهنگى ارسال نموده اند که با تشکر از اين استاد گرامى ، متن آن را ذيلا تقديم خوانندگان عزيز مى نماييم؛
جمعه، 3 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وهابى‌ها چه مى‌گويند؟
 وهابى‌ها چه مى‌گويند؟
وهابى‌ها چه مى‌گويند؟
نويسنده:حجت الاسلام والمسلمين سيد محسن موسوى گرگانى
منبع:روزنامه رسالت
اشاره :
در پاسخ به فتواها و اقدامات فتنه انگيز وهابيان در سرزمين هاى اسلامي، حجت الاسلام والمسلمين سيد محسن موسوى گرگانى يکى از اساتيد معزز مدرسه علميه کرمانى هاى قم، مقاله اى را نگاشته و براى بخش فرهنگى ارسال نموده اند که با تشکر از اين استاد گرامى ، متن آن را ذيلا تقديم خوانندگان عزيز مى نماييم؛
تاريخ پر فراز و نشيب اسلام ، افزون بر سلطه ستمگرانى خونخوار و قتل و غارت وحشيانه آدم نما، گاهى عربده هاى اختلاف برانگيز و گوش خراشى را از کسانى شنيده که هرگز برايش حل نشده است که چگونه کسانى که لباس دين را به تن کرده و جايگاه مفتى و قاضى را اشغال کرده و سنگ دين را به سينه زده و پيروى از رسول خدا (ص) را شعار خود قرار داده اند، اين گونه برخلاف آيات الهي، راه تفرقه افکنى را در پيش گرفته اند و با تهمت و افترا به مسلمانان و خداپرستان آنان را کافر ومشرک و واجب القتل قلمداد کرده و ديگر مسلمانان را به قتل و کشتار آنان تحريک مى‌کنند و برخلاف صريح قرآن کريم که مى‌فرمايد: “واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا” راهى رادر پيش گرفته اند که اگر موفق شوند جز شعله ور کردن آتش جنگ در ميان مسلمانان ونابود کردن تلاش پيغمبر(ص) و مجاهدان نتيجه ديگرى را به دنبال ندارد.
اين گونه عربده ها به انگيزه هاى گوناگون در طول تاريخ اسلام، گهگاهى عليه شيعيان على بن ابى طالب و دوستاران على و زهرا(ع) و فرزندان آن دو بزرگوار شنيده شده و در زباله دان تاريخ دفن گرديده و ديگرمسلمانان چندان توجهى به آنها نکرده و گويا بطلان آنها را دريافته واز آنها گذشته اند، تا اينکه در اين اواخر مردى به نام محمد بن عبدالوهاب در صحنه تاريخ ظهور کرد. او نه تنها به شيعيان حمله کرد و آنان را مشرک خواند، بلکه سنيان را نيز مشرک وکافر دانست و هر که رابه زيارت و دعا و توسل و تعظيم مردگان حتى رسول خدا (ص) معتقد بود، مشرک دانست. او به پشتوانه بعضى از حاکمان عرب، فرقه وهابيه را به وجود آورد، و مرتکب بدعتهاى زيادى در اسلام شد، وکار را به جايى رسانيد که عده اى از علما وفقها و قضات اهل سنت او را تکفير کردند(1)، و پس از ظهور اين مرد بود که گاهى شيخى و امام جماعتى و واعظى ظهور کرد و به تکرار و تبليغ سخنان او پرداخت و احيانا در مراکز زيارتى به اذيت و آزار زائرانى که براى اداى احترام به روح مقدس نبى اکرم (ص) و فرزندان آن بزرگوار مى رفتند، پرداخته مى شد، ولى اينها چندان اثرى نداشت و مسلمانان بخصوص شيعيان، چندان توجهى به آنها نمى کردند هرچند دانشمندانى چون علامه امينى در کتاب پرارزش “الغدير” و شرف الدين موسوى در کتاب گرانبهاى “الفصول المهمه” مشت اين مزدوران تبهکار و عالم نمايان جيره خوار را باز کرده اند، وجدا نشان داده اند که اينان اراذل و اوباشى بوده اند که روى انگيزه هاى شيطانى به نشر اکاذيب پرداخته اند و از اين طريق، آب به آسياب دشمن ريخته اند.
آنچه که دل هر مسلمان وانسان آزاده اى را به درد مى آورد ، اين است که امروز که کفر والحاد براى سلطه بر منابع مسلمانان به کشورهاى اسلامى هجوم آورده و دو کشور اسلامى را اشغال کرده و هنوز قصد تجاوز بيشتر دارد، اين گونه زمزمه ها به گوش مى‌رسد و عالم نمايانى نادان و مزدورانى انسان نما- به اصطلاح- فتوا صادر مى‌کنند که شيعيان مهدورالدم و واجب القتلند؛ تا در اين دو کشور اشغال شده، مسلمانان ديگر را به جان شيعيان و شيعيان را به جان ديگر مسلمانان بيندازند، و اينان را به يکديگر مشغول کنند، تا اربابان آنان، بهانه بيشترى براى باقى ماندن در اين دو کشور داشته باشند، و تا آخر منابع مادى ومعنوى آنان را به غارت برند، که جز اين گونه رفتار از مزدوران مورد انتظار نيست.
سخن اين است که چگونه اين مفتيان و عالمان تهى مغز، کسانى را کافر و از دين خارج مى دانند و به قتل و غارت اموالشان و اسارت نواميسشان فتوا مى‌دهند، که به وحدانيت خدا و نبوت محمد مصطفى (ع) و قيام روز جزا شهادت مى‌دهند، و شبانه روز پنج وعده نماز مى خوانند و زکاتى را که خداوند متعال بدان دستور داده مى پردازند و ماه مبارک رمضان را باکمال خلوص روزه مى‌گيرند، و قرآن مجيد را به عنوان کتاب مقدس آسمانى خود مورد تمجيد و احترام قرار مى‌دهند؟! آيا کتابهاى روايى و دينى اهل سنت پر از روايات و فتاوايى نيست که اهل توحيد، مسلمان و مومن و اهل نجاتند؟ آيا در کتاب صحيح نجارى نيامده است که رسول خدا (ص) فرمود: کسى که “ لااله الاالله”بگويد آتش جهنم برا و حرام مى‌شود ؟ آيا شيعيان هر روز و شب “لااله الا الله و ان محمدا رسول الله” نمى گويند؟! و آيا اينان از آنچه که در صحاح سته و مسندا حمد درباره اهل قبله و اصلاح و ايمان آنان و شفاعيت نبى اکرم (ص) براى آنها آمده خبر ندارند ويا خبر دارند وبراى اداى وظيفه مزدورى خود به تهمت و افترا دست مى زنند؟! و افزون بر اين روايات، بسيارى از فقيهان اهل سنت به صراحت فتوا داده اند که هرگز نمى توان اهل ايمان و اهل قبله را تکفير کرد ، هر چند که اهل غلو و بدعت باشند. و لازم است کسانى که در اين مسئله ترديد دارند به کتاب “الفصول المهمه” فصل ششم نوشته سيد عبدالحسين موسوي، ملقب به شرف الدين رجوع کنند؛ زيرا در آن جا به طور مفصل روايات و فتاواى اهل سنت با آدرس دقيق آمده است، بنابراين ، بايد به کسانى که امروزه و دراين اوضاع که اسلام مورد هجمه تمام عيار کفر والحاد و مسيحيت و يهوديت قرار گرفته، به شيعه حمله مى‌کنند، و عليه شيعه فتوا صادر مى‌کنند ، گفت: اى بيچاره هاى تهى مغز آيا آمريکا و اسرائيل که فلسطين و افغانستان و عراق را اشغال کرده اند، و خون مسلمانان شيعه و سنى را مى ريزند، و به مسجدالاقصى بى احترامى مى‌کنند و زنان و فرزندان فلسطينى را به خاک و خون مى کشند و مسلمانان را آواره مى‌کنند و در کشورهاى اسلامى و غير اسلامى با تمام قوا عليه اسلام و قرآن تبليغ مى‌کنند و پيامبر اسلام را مورد استهزا قرار مى‌دهند، براى اسلام خطرناکند، يا شيعيان که اين همه براى قرآن واسلام فداکارى مى‌کنند و براى نجات بيت‌المقدس و مردم فلسطين اعلام آمادگى مى‌نمايند؟! چرا فکر نمى کنيد که اين دنيا به سرعت رو به تباهى و زوال است و نمى ارزد که انسان براى زندگى چند روزه اين گونه ناجوانمردى کند و آخرش را به دنياى فانى و زود گذر بفروشد و زندگى جاودانه و بهشت پرنعمتى را که نبى اکرم(ص) از آن خبرداده و پاداش نيکى و برادرى و عمل خير و صلاح ذات بين معرفيش کرده به چند دلار بى ارزش ، معاوضه کند! و اگر چنين نيست بياييد باهم بنشينيم و گفتگو کنيم تا ببينيم که مشکل در کجا است؟ و چرا گرهى که بادست باز مى‌شود آن را به دندان مى گيريد و نه تنها دندانهاى خود را از بين مى بريد، بلکه صحنه را پر خون مى کنيد؟ و مگر شما نمى گوييد: شيعيان مشرکند و کشتنشان واجب؟ خوب اين شيعيانند که هزار ها کتاب ومقاله و سخنرانى درباره توحيد دارند و در اين کتابهاى فلسفى و کلامى و آموزشي، توحيد الهى را ثابت کرده اند، و صفات حق را به بهترين وجه مورد تجزيه و تحليل قرار داده اند، و هر شبهه اى را در اين باره پاسخگو هستند، و آيا کسى که اين گونه حرکت مى کند مشرک است و اگر شيعيان اين گونه هستند که هستند و معذالک مشرکند بايد اعتراف کرد که موحدى در اين عالم وجود ندارد؛ زيرا اگر بنشينيم و با هم گفتگو کنيم، معلوم مى‌گردد که شيعه اين چنين است و هيچ گروه ديگرى از ميان مسلمانان، اين چنين درباره اثبات و توحيد خدا و نفى شرک، قيام نکرده است، پس اى بندگان خدا اگر نمى دانيد بدانيد که شيعه ، خداپرست و موحد است و کمترين ترديدى در اين امر به خود راه ندهيد، واز خدا بترسيد که فرداى قيامت مورد پرسش قرار مى گيريد و آن وقت است که راه گريزى برايتان نيست، و اگر دراين باره ترديدى داريد بياييد با هم سخن بگوييم، تا برايتان آشکار شود که شيعه به توحيد خالص معتقد است، و محمدبن عبدالله (ص) را آخرين پيامبر خدا مى داند و قرآن را کتاب آسمانى و معجزه او که تحريف نشده تلقى مى‌کند .
پرسشى که در يک نشست علمى مطرح مى‌شود، اين است که آيا مى‌توان مسلمانى را که به خدا و پيغمبر خاتم وقرآن مجيد وجهان آخرت معتقد است به قتل و غارت اموالش فتوا داد؟ خدا شاهد و گواه است که شيعيان على بن ابى طالب (ع) به طور اکمل به اين اصول اعتقاد دارند و ايمان دارند که خداوند متعال محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم را به عنوان آخرين پيامبر خود برانگيخته و آن حضرت با کتاب آسمانى خود در تمام مدت عمر خود پس از بعثت را‌براى حکومت دين بر جامعه بشر و هدايت بشر به راه راست تلاش و کوشش کرده و بشر را به آنچه که مايه سعادتش مى‌گردد، از جمله ، اعتقاد به جهان آخرت، راهنمايى نموده است و کتاب و عترتش را براى هدايت بشر پس از خودش به جاى گذاشته و به حق پيوسته است ، و آيا مى‌توان کسى را که به چنين عقيده اى معتقد است ، کافر خواند و به قتل و نابودى اش فتوا داد؟ آيا خداوند متعال در قرآن نمى‌فرمايد: “ و من يقتل مومنا متعمدا فجزائه جهنم خالدا فيها و غضب الله عليه ولعنه و اعدله عذاباعظيما” (نساء، 93) هرکس مومنى را به طور عمد بکشد جزا و پاداش دوزخ است و او براى هميشه در آن دوزخ خواهد ماند و مورد خشم و لعنت خدا قرار مى‌گيرد و خدا عذاب بزرگى را براى او مهيا کرده است.
آيا سردمداران وهابيت دراين نقطه تاريخ اين قدر از قرآن و مفاهيم آن بدورند که اين گونه آيات قرآن را که جزء محکمات قرآنند نمى خوانند و نمى فهمند؟ و به قتل و کشتار گروهى از مخلص ترين مسلمانان فتوا مى‌دهند، و هيچ فکر نمى‌کنند که مشمول آيه ياد شده و آيه سوره بقره مى‌گردند که خداوند متعال طبق آن مى‌فرمايد: “ومن الناس من يعجبک قوله فى الحياه الدنيا و يشهدالله على مافى قلبه و هو الد الخصام و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلک الحرث و النسل والله لايحب الفساد” (بقره، 205) وآيا اينان نمى دانند که قرآن مى گــــــــــــــويد: “ والفتنه اکبر من القتل” (بقره، 127) آيا فتوا دادن به قتل مسلمان و غارت اموالش و اسارت ناموسش ، فتنه و فساد نيست؟! و اگر اين گونه حرکات و تفوهات فتنه و فساد نيست، پس فتنه و فساد چيست؟ و اگر به جاى عمل کردن به “واعتصموا بحبل الله جميعا” آتش خشم و نفاق و اختلاف را ميان مسلمانان روشن کردن، فتنه انگيزى و اهلاک حرث ونسل و فساد در روى زمين نيست، نام اين اعمال و رفتار را چه بايد گذاشت؟! و شگفتا که ساير مسلمانان و دانشمندان اسلامى در برابر هجمه ناجوانمردانه اى که گروهک وهابيه، عليه پيروان محمد مصطفى (ص) و على مرتضى (ع) آغاز کرده اند و راه دشمنى و اختلاف را در پيش گرفته اند، سکوت نموده و توجه ندارند که خداوند متعال مى‌فرمايد: “انما المومنون اخوه فاصلحوابين اخويکم”( حجرات، 10) همه مومنان با هم برادرند پس در اصلاح ميان آنان بکوشيد. “وان طائفتان من المومنين اقتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احدايهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفيئى الى امرالله ”(حجرات ، 9) و اگر دوطايفه از مومنان به اختلاف و نزاع با يکديگر پرداختند بايد ميان آنان اصلاح کنيد واگر يکى از آنان دو بر ديگرى ستم کرد، با او نبرد کنيد، تا به امر و دستور خدا برگردد.
آيا اين تهى مغزانى که خود را مسلمان و مومن مى پندارند و عليه شيعه ، بلکه عليه فرزندان رسول خدا و فاطمه زهرا وعلى مرتضى که بايد مورد احترام همه مسلمانان باشند ، به صدور فتوا مى پردازند و به کشتن آنان و تخريب قبور مقدسه على وحسين (ع) فتوا مى‌دهند ستم آشکارى را براين مومنان روا نداشته اند؟ پس چرا مفتيان وفقيهان با آنان به مبارزه بر نمى‌خيزند و آنا ن را سرجاى خود نمى نشانند.
و شگفت تر اينکه شيعه در اين ماجرا طرف مقاتله آن ناجوانمردان واقع نشده و هيچ حرکتى که نشانه دشمنى و اختلاف باشد، از خود نشان نداده و معذالک گرفتار اين ستم و ظلم قرارگرفته ، وسالهاست که هر روز براثر همين فتواها شمارى از آنان در پاکستان و عراق و جاهاى ديگر به خاک و خون کشيده مى‌شوند، و عجيب است که فقيهان مسلمان اين همه ظلم و جنايت را مشاهده مى‌کنند، و به قرآن عمل نکرده و عليه اين جنايتکاران قيام نمى‌کنند وبه مسلمانان اعلام نمى‌کنند که شيعيان، برادران اسلامى شما هستند و آنان ، شما را مسلمان مى دانند، و احکام اسلام را درباره شما بار مى‌کنند، و شما نيز بايد درباره آنان اين گونه فکر کنيد، و به سخنان ياوه وهابيه گوش فرا ندهيد که اينان نه تنها شيعيان را تخطئه کرده و نامسلمان مى دانند درباره اهل سنت نيز اين گونه فکر مى‌کنند و آنان را نيز به جرم احترام و تعظيم رسول خدا کافر و مشرک مى دانند، و اين همه ظلم و جنايت را بدون کمترين استناد به کتاب و سنت درباره مسلمانان روا مى دارند، و بايد مسلمانان بدانند که اينان، دين خدا را به بازى گرفته اند، و گروهى هستند که دينشان را به دنيا فروخته اند و براى جيفه دنيا در خدمت ستمگران و استعمارگران قرار گرفته اند ، وگرنه چگونه ممکن است مسلمانى که محمد مصطفى (ص) و کتاب خدا را پذيرفته ، بى پروا به قتل و غارت مسلمانى ديگر فتوا دهد و از روز جزا نهراسد، و آن همه نصوص دينى را در پرهيز دادن مسلمانان از قتل وغارت مسلمانان، ناديده بگيرد؟!!!
اکنون پرسش را ريز تر کرده، و مى پرسيم به راستى گناه شيعه در نگاه اين گروهک منحرف چيست که اين چنين ناجوانمردانه مورد هجمه قرار مى‌گيرد؟‌آيا آنان دستاويزى براى اعمال و رفتار خود دارند؟ و آيا مى‌توانند در يک محکمه عادلانه پاسخگوى جناياتى باشند که عليه شيعه و مقدساتش انجام داده و مى‌دهند؟ ترديدى نيست که وهابيت هيچ دليل و مدرکى براى اعمال و رفتار خودش عليه مسلمانان بويژه شيعيان ندارند، وگرنه تاکنون آن را ارائه مى‌کرد، و چگونه مى‌توان براى کشتن و غارت کردن مسلمانى دليلى اسلامى اقامه کرد؟ بلکه اشاره شد که اعمال و رفتار آنان مخالف صريح قرآن کريم است و لذا همه فقيهان اسلامى بر اين باورند که نمى‌توان کسى را که خداوند پيغمبر و معاد را پذيرفته کافر دانست و گفتيم که اينان ساير فرقه ها و گروههاى اسلامى بويژه شيعه را کافر ومشرک مى دانند، در حالى که آنان ، اصول دين را پذيرفته و به فروع دين عمل مى‌کنند ، توحيد را قبول دارند ومحمد مصطفى را فرستاده خدا و خاتم پيامبران مى دانند و براى پاسخگويى در روز رستاخيز به اعمال نيک پرداخته و خود را آماده پاسخگويى در آن محکمه الهى مى‌کنند، و اين همه را با دليل و برهان پذيرفته اند و در راه نشر و تبليغش جانفشانى مى‌کنند، و آيا مى‌توان چنين مومنانى را کافر يا مشرک دانست؟! آنان مى گويند : شيعيان به زيارت قبور مى‌روند، پس مشرکند، در حالى که به زيارت قبور پيامبران و اولياى خدا و صالحان رفتن امرى است پسنديده و مورد قبول همه مسلمانان وبسيارى از علما و دانشمندان اهل سنت به اين امر تصريح کرده اند. بويژه روايات زيادى را در ترغيب و تشويق زيارت قبر نبى اکرم (ص) ذکر نموده اند ، و در اين‌باره خوب است نظر خوانندگان عزيز را به آنچه عالم بزرگ اهل سنت در کتاب الشفاء آورده جلب کنم: او مى نويسد: “از دين مقدس اسلام و سيره صالحان معلوم و آشکار است که انسان بايد از بعضى از مردگان صالح تبرک کند ودر کنار قبرشان از روح آنان استمداد نمايد، چه رسد به پيامبران الهي، و کسانى که مى پندارند قبرهاى پيامبران و ساير مردم مساويند، سخن عجيبى مى گويند و ما کمترين ترديدى در بطلان چنين سخنى نداريم و خطا واشتباه چنين کسانى را قطعى و ترديد ناپذير مى دانيم و چنين سخنى جز پايين آوردن درجه پيامبران الهى چيز ديگرى نيست» (شفاء ، شيخ تقى سبکى - الغدير ج 5، ص 92) و اکنون نوبت آن رسيده است که به چند روايت از روايات اهل سنت که از نبى اکرم (ص) نقل کرده اند و فضيلت زيارت قبر آن حضرت را گوشزد نموده اند اشاره کنيم، تا برهمه آشکار گردد که وهابيت حتى روايات متواتره اهل سنت را نيز قبول ندارد، و اين، بدان معنى است که اين گروهک بنابر آن نهاده که در دين خدا بدعتگذارى کند کارى به آن ندارد که پيامبر خدا (ص) چه گفته و چه دستور داده است:
1- عده زيادى چون ابومحمد وراق نيشابورى متوفاى سال 255، و ابوبشر دولابى متوفاى 301 در “الکنى والاسما” وبيهقى در “السنن ” و يحيى بن على قرشى مالکى در کتاب “الدلائل المبينته فى فضائل المدينه” و ابن لحاج در “المدخل” و ماوردى در“احکام سلطانيه” وعده زيادى که مجموعا به چهل نفر مى‌رسند و علامه امينى در جلد 5 الغدير به آنها اشاره کرد ، نقل کرده اند که عبدالله بن عمر گفته: رسول خدا فرمود:“من زارقبرى وجبت له شفاعتي” هرکس قبر مرا زيارت کند شفاعت من براى او واجب مى‌گردد.
2- در نقلى ديگر 16 نفر از اعاظم راويان اهل سنت از عبدالله بن عمر همين مضمون را نقل کرده‌اند، و در نقل سوم بيش از بيست نفر از حافظان و راويان اهل سنت از عبدالله بن عمر نقل کرده‌اند که رسول خدا فرمود: هر کس حج بگذارد و قبر مرا زيارت کند مثل آن است که مرا در حال حيات زيارت کرده است و در روايتى ديگر که حدود ده نفر از راويان اهل سنت نقلش کرده اند آمده است که عبدالله بن عمر گفته که رسول خدا فرمود: هرکس حج بگذارد و مرا زيارت نکند، به من جفا کرده است ، و روايات زيادى نظير اين روايات را بيش از 90 نفراز حافظان و راويان اهل سنت و جماعت از نبى اکرم (ص) نقل کرده اند که همه از آن حکايت دارد که آن بزرگوار به زيارت قبر مطهرش تشويق کرده و آن را مايه خير و برکت براى زائران دانسته است(الغدير، ج 5، ص93) آيا با وجود اين روايات متواتره مى‌توان گفت: زيارت قبول شرک است و اگر زيارت قبور شرک باشد، لازمه‌اش آن است که -معاذالله - نبى اکرم (ص) به شرک دستور داده باشد، و آيا يک مسلمان مى‌تواند در برابر اين همه روايت از رسول خدا (ص) جبهه گيرى کند و آنچه را که آن حضرت به آن دستور داده است شرک بداند؟! ولى با کمال تاسف بايد گفت: وهابيت اين کار را کرده و يکى ازگناهان نابخشودنى مسلمانان را همين مى داند که به زيارت قبور رسول خدا (ص) و فرزندان آن حضرت مى‌روند و در کنار قبور مطهره آنان، نماز مى‌خوانند و دعا مى‌کنند، و مى‌بينيد که اين فکر، فکرى پليد و در برابر دستورى است که از طرف پيغمبر خدا رسيده است پس نه تنها زيارت قبور، شرک نيست بلکه نوعى عبات خدا است زيرا مسلمانان در کنار اين قبور مطهره به عبادت خدا مى پردازند و براى صاحبان آنها دعا مى‌کنند و از خدا طلب مغفرت مى‌نمايند و اين نه تنها شرک به خدا نيست بلکه عبادت خدا در بهترين مکان‌ها ست که مورد دستور رسول خدا (ص) قرار گرفته است.
وهابيت مى گويد: چون شيعيان به زيارت قبر رسول خدا مى‌روند و دو سيداهل بهشت و فرزندان زهرا را زيارت مى‌کنند، پس مشرکند و بايد آنان را کشت و اموالشان را غارت کرد در حالى که اعاظم فقيهان اهل سنت به استحباب زيارت قبر نبى اکرم (ص) وتعظيم آن بزرگوار در کنار قبرش فتوا داده‌اند، پس بايد همه آنان از نگاه وهابيت ، مشرک باشند و بعضى از آنان عبارتند از حسين بن حسن حليمى ، شافعى در کتاب “المنهاج و شعب الايمان” ، ماوردى در “احکام سلطانيه” ، ابراهيم بن محمد شيرازى شافعى در “المهذب” قاضى عياض مالکى در “الشفاء” و 36 تن ديگر از فقيهان و دانشمندان که مرحوم علامه امينى در جلد 5 الغدير اسامى و تاريخ وفات و نامهاى کتابهاى آنان را به‌طور دقيق ذکر کرده است و ما براى اينکه مقاله طولانى نشود از ذکر آنها خوددارى مى‌کنيم، و گروه وهابيه را توصيه مى‌کنيم دستکم اين جلد از کتاب الغدير را مطالعه کنند، تا يقين پيدا کنند که راه و رسمى که در پيش گرفته اند اشتباه است و شيعه در اعتقاد به زيارت قبور بزرگان دين تنها نيست، بلکه اهل سنت نيز به بزرگان دين و حتى علما و فقها خود پس از ارتحال از اين دنيا احترام مى‌کنند و اين احترام و تعظيم را بر سر قبور آنان ، اظهار مى دارند، پس اولا وهابيت در برابر همه مسلمانان قرار گرفته و بدون هرگونه دليلى آنان را تخطئه مى‌کند و در نتيجه بدعتگذارى مى‌نمايد و بر همه مسلمانان است که آنها را سرجاى خود بنشانند. و ثانيا وهابيت بايد بداند که رفتن به سر قبور پيشوايان دين و تعظيم آنان در نظر شيعه يک امر مستحب است ، همان طور که در نزد بسيارى از فقيهان اهل سنت يک امر مستحب است، و لابد هر يک از اين فقيهان براى اين فتوايشان دليل دارند، بويژه فقيهان شيعه که هيچ فتوايى را بدون استناد به کتاب يا سنت و يا عقل بديهى صادر نمى‌کنند بنابراين اينان، اجتهاد مى‌کنند و از روى دليل و مدرک که به بعضى از آنها اشاره شد فتوا مى‌دهند که زيارت نبى اکرم (ص) و فرزندان زهرا و على (ع) مستحب است وچناچه دراين فتوا - فرضا - اشتباه کرده باشند نمى توان آنان را مشرک و کافر ناميد، کما اينکه فقيهان شيعه، ساير فقيهان را که اجتهاد کرده و از روى دليل برخلاف آنچه که آنان معتقدند فتوا مى‌دهند تکفير نمى‌کنند، پس اين چه جنايتى است که گروهک و هابيه مرتکب مى‌شود، و هر روز، فتواييه صادر مى‌کند و بى شرمانه حکم قتل و غارت ساير مسلمانان را اعلام مى‌کند .در پايان سخن توصيه مى‌کنيم که بايد دلسوزان دين، پيش از اينکه کار از کار بگذرد اين گروهک منحرف و بدعتگذار را سرجاى خود بنشانند و نگذارند که بيش از اين خون مسلمانان به زمين ريخته شود ووعده اى از فقيهان شيعه، به مقابله به مثل برخيزند، چه اينکه قرآن مى‌فرمايد: “ فمن اعتدى عليکم فاعتدواعليه بمثل ما اعتدى عليکم”.

پى نوشت:

(1) رجوع کنيد به کتاب الغدير، ج5، ص 87





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.