وقتي کوچولوها پريشان مي شوند
نويسنده:فرهاد بلاش
منبع:روزنامه جام جم
منبع:روزنامه جام جم
اگر بهداشت روان را مجموعه اي از قواعد و مقررات بدانيم که براي پيشگيري از اختلال ها و بيماري هاي رواني به کار برده مي شود و هدف آن ارتقاي سطح سلامت است ، خانواده به عنوان يکي از مهمترين نهادها و کانون هاي اجتماعي در تحقق آن نقش بسزايي دارد ، قواعد و مقررات هر چيزي و به هر شکلي که باشد (خوب يا بد) از طريق برقراري ارتباطات و ارائه اطلاعات (به صور مختلف يادگيري) به ديگران انتقال مي دهند.امروزه بيان مي گردد که ريشه بسياري از مشکلات رفتاري ما به دوران کودکي مان باز مي گردد. به زماني که آن رفتارها براي ما عادي و براي ديگران آنچنان بااهميت نبود که در جهت اصلاح آنها قدمي بردارند بنابراين با توجه به آشکار شدن اهميت دوران کودکي ، يکي از مهمترين وظايف کساني که با کودکان سر و کار دارند ، تشخيص رفتارهاي عادي و غيرعادي آنها و اقدام در جهت بهبود اين رفتارهاست.يکي از نيازهاي اساسي والدين و معلمان در امر تربيت و پرورش اخلاقي کودکان ، برقراري ارتباط سالم با آنهاست. ارتباط صحيح بين پدر و مادر و روابط سالم آنان با کودکان ، اولين و مهمترين زمينه رشد و پرورش اخلاقي نونهالان است.بهترين ملاک و معياري که براساس آن تربيت و کيفيت پرورش اخلاقي کودکان را مي توان مورد ارزيابي و دقت قرار داد ، همان شبکه ارتباطي اعضاي خانواده با يکديگر است.
به همين اعتبار، خانواده را امروزه به «سيستم ارتباطي» تعريف مي کنند که سلامت جامعه ، بازتابي از سلامتي سيستم ارتباطي خانواده است زيرا جامعه سالم ، بدون روابط سالم درون خانواده ها امکان پذير نيست.اعضاي يک خانواده ، ارتباطات خود را با يکديگر به دو شيوه کلامي و غيرکلامي برقرار مي کنند. در جريان استفاده از اين دو شيوه ، ارائه اطلاعات و برقراري ارتباط است که به طور مستقيم يا غيرمستقيم بخش عمده اي از اختلالات ، آموزش و انتقال داده مي شوند و باعث تنزل سطح سلامت روان مي گردند. گاهي کلمات ناسالم به طور ناخودآگاه در گفتار متداول والدين ، پيامدهاي نامناسب و پيامدهاي مخربي به بار خواهد آورد و سبب تضعيف و تحقير شخصيت و آزرده شدن روح يکديگر مي شود.
«نشانه هاي مرضي واکنش کناره گيري عبارت است از خجالت ، گوشه گيري ، حساسيت ، اضطراب و تواضع بي دليل».
اين کودکان از برقراري تماسهاي بين فردي يا روابط رضايت بخش با افراد بيگانه پرهيز مي کنند ، آثار کمرويي در صداي آنها پيداست و ممکن است با نجوا صحبت کرده ، يا براي فرار از مورد توجه بودن خود را پشت ديگران پنهان کنند، از خجالت سرخ مي شوند ، بسختي صحبت مي کنند و شرمساري از خصوصيات آنهاست.کودکان کمرو بيش از اندازه به شکست خود فکر مي کنند ، يکي از دلائل کمرويي اين است که اين شخص به دليل توقع بي جاي اطرافيان ، قادر نيست شکست خود را هضم کند. هرگز نبايد کودک گوشه گير را با ديگران مقايسه کرد زيرا باعث از بين رفتن شخصيت کودک مي شود. هر کودکي هم نکات مثبت دارد و هم نکات منفي ، ما نبايد روي نکات منفي کودک انگشت بگذاريم بلکه بايد نکات مثبت او را مورد توجه قرار داد. والدين نبايد در نزد اين و آن بگويند کودک ما خجالتي است يا موقع غذا خوردن مادر برايش غذا بکشد. همين امر سبب تثبيت اين صفت مي گردد. بايد کودک را به سوي تلاشهاي مختلف هنري و ورزشي سوق داد زيرا شرکت در اين فعاليت ها نه تنها کودک را از انزوا بيرون مي کشد بلکه در رشد اجتماعي او تاثير بسزايي دارد. دروغگويي در کودکان علل مختلفي دارد. از آن جمله :
1- دروغگويي ناشي از ترس : ترس از تنبيه و مجازات در صورت انجام عمل خلاف ، يکي از مهمترين علل دروغگويي به شمار مي رود.
2- دروغ از روي علاقه : کودک براي اين که پدر و مادر را آزرده نکند ، دروغ مي گويد.
3- دروغ وعدم موفقيت در کار: برخي از کودکان دوست دارند هميشه دروغ بگويند ، آنها حتي با قاطعيت به گفته هاي واهي خود پافشاري مي کنند و به توجيه دروغهايشان مي پردازند. اين قبيل کودکان ، غالبا در واقعيت با شکست مواجه مي شوند و از محبوبيت نيز برخوردار نيستند.
4- دروغ و قدرت تخيل بسيار قوي : کودکان در دنيايي سحرآميز زندگي مي کنند ، آنها در روياها و آرزوهاي نامتناهي به سر مي برند. آنچه بزرگسالان دروغ محض مي پندارند ، از نظر آنان واقعيتي مسلم است.
5- الگوهاي بدآموزي (تقليد از ديگران): آموزگاران و والدين کودک افرادي هستند که نمونه و الگوي او براي تشخيص و تفاوت قائل شدن بين واقعيت و خيال ، واقعيت و دروغ و... هستند.
6- احساس کمبود: کودک براي جبران کمبودهايي که در موقعيت خانوادگي و اجتماع نسبت به ديگران دارد، احساس کمبود مي کند.
1- عصبانيت بيش از حد
2- دلواپسي و تضادهاي فکري و مخصوصا قرار گرفتن کودک در موقعيت هاي حساس ، ترس آور و بلاتکليفي و حالات هيجاني
3- عادت.
از علل ديگر ناخن جويدن ، احساس ناامني و محروميت ، تربيت نادرست ، اختلالات شخصيتي ، خودآزاري ، کمبود محبت ، توقع بيش از حد والدين از کودک ، نکوهش کودک و انتقاد مستمر از او و رفتار نامطلوب والدين و محروميت از مهر مادر يا بي توجهي مادر و... را مي توان نام برد.
لجبازي کودکان اساسا در کانون خانواده شکل مي گيرد و در اين باره نکات زير مي تواند مورد توجه باشد:
کم توجهي يا بي توجهي والدين نسبت به وضعيت حسي ، حرکتي و شرايط زيستي کودک ، ناراحتي هاي جسماني ، بيماري هاي پنهاني ، بي اشتهايي غذايي ، کم خوابي ، تنبيه کودک ، تحقير کودک ، تعجيل در رفتارهاي روزانه و مستمر کودک از جمله در غذا خوردن ، لباس پوشيدن و لجبازي والدين و...
1- ايجاد رابطه دوستانه با کودک
2- دادن اعتماد به نفس به او.
به اين ترتيب مي توان از بروز اين اختلال در کودک تا حد امکان جلوگيري کرد.
اگر چه معمولا از رفتار پرخاشگرانه ترس استنباط نمي شود ، چون ترس در کنار رفتار پرخاشگرانه کودک کمرنگ مي شود و به اين ترتيب در پشت آن مخفي مي ماند. بيشتر وقتها پدر و مادر و مربيان فقط به پرخاشگري کودک توجه دارند و بندرت به ترس پنهان او پي مي برند.
به همين اعتبار، خانواده را امروزه به «سيستم ارتباطي» تعريف مي کنند که سلامت جامعه ، بازتابي از سلامتي سيستم ارتباطي خانواده است زيرا جامعه سالم ، بدون روابط سالم درون خانواده ها امکان پذير نيست.اعضاي يک خانواده ، ارتباطات خود را با يکديگر به دو شيوه کلامي و غيرکلامي برقرار مي کنند. در جريان استفاده از اين دو شيوه ، ارائه اطلاعات و برقراري ارتباط است که به طور مستقيم يا غيرمستقيم بخش عمده اي از اختلالات ، آموزش و انتقال داده مي شوند و باعث تنزل سطح سلامت روان مي گردند. گاهي کلمات ناسالم به طور ناخودآگاه در گفتار متداول والدين ، پيامدهاي نامناسب و پيامدهاي مخربي به بار خواهد آورد و سبب تضعيف و تحقير شخصيت و آزرده شدن روح يکديگر مي شود.
نقش ارتباط کلامي و غيرکلامي در ايجاد اختلالات
بسياري از اختلالات رفتاري و رواني ، ناشي از نوع ارتباطات غلط کلامي و غيرکلامي در درون نظام خانواده است.ازجمله اين اختلالات به شرح ذيل است :گوشه گيري ، دروغگويي ، اختلالات گفتاري (لکنت زبان) ، رفتارهاي کليشه اي و عادتي مثل ناخن جويدن ، اختلال گستاخي (لجبازي) ، اختلالات تيک ، بي اختياري ادرار (شب ادراري کودکان) ، اختلالات اضطرابي ، کودک آزاري ، ناهنجاري جنسي ، اختلال سلوک ، اختلال (گستاخي لجبازي) ، بزهکاري در کودکان و نوجوانان و افت تحصيلي.گوشه گيري در کودکان و راههاي پيشگيري و درمان آن
يکي از مسائل و مشکلاتي که در سازگاري کودکان اختلال ايجاد مي کند ، انزواگزيني و کناره گيري آنهاست.«نشانه هاي مرضي واکنش کناره گيري عبارت است از خجالت ، گوشه گيري ، حساسيت ، اضطراب و تواضع بي دليل».
اين کودکان از برقراري تماسهاي بين فردي يا روابط رضايت بخش با افراد بيگانه پرهيز مي کنند ، آثار کمرويي در صداي آنها پيداست و ممکن است با نجوا صحبت کرده ، يا براي فرار از مورد توجه بودن خود را پشت ديگران پنهان کنند، از خجالت سرخ مي شوند ، بسختي صحبت مي کنند و شرمساري از خصوصيات آنهاست.کودکان کمرو بيش از اندازه به شکست خود فکر مي کنند ، يکي از دلائل کمرويي اين است که اين شخص به دليل توقع بي جاي اطرافيان ، قادر نيست شکست خود را هضم کند. هرگز نبايد کودک گوشه گير را با ديگران مقايسه کرد زيرا باعث از بين رفتن شخصيت کودک مي شود. هر کودکي هم نکات مثبت دارد و هم نکات منفي ، ما نبايد روي نکات منفي کودک انگشت بگذاريم بلکه بايد نکات مثبت او را مورد توجه قرار داد. والدين نبايد در نزد اين و آن بگويند کودک ما خجالتي است يا موقع غذا خوردن مادر برايش غذا بکشد. همين امر سبب تثبيت اين صفت مي گردد. بايد کودک را به سوي تلاشهاي مختلف هنري و ورزشي سوق داد زيرا شرکت در اين فعاليت ها نه تنها کودک را از انزوا بيرون مي کشد بلکه در رشد اجتماعي او تاثير بسزايي دارد. دروغگويي در کودکان علل مختلفي دارد. از آن جمله :
1- دروغگويي ناشي از ترس : ترس از تنبيه و مجازات در صورت انجام عمل خلاف ، يکي از مهمترين علل دروغگويي به شمار مي رود.
2- دروغ از روي علاقه : کودک براي اين که پدر و مادر را آزرده نکند ، دروغ مي گويد.
3- دروغ وعدم موفقيت در کار: برخي از کودکان دوست دارند هميشه دروغ بگويند ، آنها حتي با قاطعيت به گفته هاي واهي خود پافشاري مي کنند و به توجيه دروغهايشان مي پردازند. اين قبيل کودکان ، غالبا در واقعيت با شکست مواجه مي شوند و از محبوبيت نيز برخوردار نيستند.
4- دروغ و قدرت تخيل بسيار قوي : کودکان در دنيايي سحرآميز زندگي مي کنند ، آنها در روياها و آرزوهاي نامتناهي به سر مي برند. آنچه بزرگسالان دروغ محض مي پندارند ، از نظر آنان واقعيتي مسلم است.
5- الگوهاي بدآموزي (تقليد از ديگران): آموزگاران و والدين کودک افرادي هستند که نمونه و الگوي او براي تشخيص و تفاوت قائل شدن بين واقعيت و خيال ، واقعيت و دروغ و... هستند.
6- احساس کمبود: کودک براي جبران کمبودهايي که در موقعيت خانوادگي و اجتماع نسبت به ديگران دارد، احساس کمبود مي کند.
شيوه درمان دروغگويي
روش درمان واقعي آن است که ابتدا به انگيزه کودک براي دروغگويي پي برده تا با تبديل و برطرف کردن نيازها بتوان انتظار بهبودي بيشتري را داشت.رفتارهاي کليشه اي و عادتي
رفتارهاي عادتي يا کليشه اي مثل ناخن جويدن ، دسته ديگري از اختلالات هستند که نوع ارتباط کلامي يا غيرکلامي اطرافيان در تشديد و حتي پديدآيي پاره اي از آنها نقش دارد. يکي از شايع ترين واکنش هاي نوروتيک ناخن جويدن است که در هر سني و در همه گروههاي اجتماعي ديده مي شود اما بيشتر در سنين کودکي و اوايل بلوغ اتفاق مي افتد و با افزايش سن نيز معمولا از شدت آن کاسته مي شود. ناخن جويدن وسيله اي است براي کاهش فشار دروني و در بزرگسالي هم ممکن است مشاهده شود و با اضطراب و تنش همراه است.در بعضي از افراد ناخن جويدن راه مکانيسمي است براي کاهش فشار حاصل از يک هيجان روحي و در بعضي ديگر عکس العمل خصومتي است که از جانب افراد محبوبي مانند مادر در طفل برانگيخته شده است.علل ناخن جويدن
بسياري از کودکان فقط موقعي که فشار دروني شان خيلي زياد است مانند عصبانيت ، زمان امتحان يا هنگام ديدن فيلمهاي مهيج ناخن خود را مي جوند. گاهي کودکان ناخن جويدن را از والدين خود ياد مي گيرند. وقتي مي بينند والدينشان در هنگام ناراحتي اين عمل را انجام مي دهند، آنها نيز براي رفع ناراحتي خود به اين کار دست مي زنند. وکسلر 3 علت روشن را براي ناخن جويدن مطرح مي کند:1- عصبانيت بيش از حد
2- دلواپسي و تضادهاي فکري و مخصوصا قرار گرفتن کودک در موقعيت هاي حساس ، ترس آور و بلاتکليفي و حالات هيجاني
3- عادت.
از علل ديگر ناخن جويدن ، احساس ناامني و محروميت ، تربيت نادرست ، اختلالات شخصيتي ، خودآزاري ، کمبود محبت ، توقع بيش از حد والدين از کودک ، نکوهش کودک و انتقاد مستمر از او و رفتار نامطلوب والدين و محروميت از مهر مادر يا بي توجهي مادر و... را مي توان نام برد.
شيوه درمان
براي درمان بايد ابتدا انگيزه ها و علل ناخن جويدن را شناخت و از بين برد. تشويق رفتارهاي مناسب کودک ، افزايش اعتماد به نفس کودک ، برقراري رابطه دوستانه ، تحت فشار قرار ندادن کودک ، افزودن بر آگاهي خود در زمينه مضرات ناخن جويدن ، مشغول نگه داشتن کودک به نوشتن ، نقاشي و بازي کردن ، تغيير وضعيت محيطي ، صحبت از وقايع خوشايند و شادي آفرين در حضور کودک و رفع ناراحتي ها و نگراني هاي کودک ، کاهش اضطراب در کودک ، بر طرف کردن علل ناامني در کودک در رفع اين حالات موثر است.اختلال گستاخي (لجبازي)
لجاجت يا لجبازي رفتار نامطلوبي است که گاه دامنگير بسياري از کودکان و بعضا بزرگترها مي شود. لجاجت قطعا ارثي نيست و نوعي رفتار اکتسابي است و بيانگر يک مشکل زيستي و عاطفي ، ناکامي رواني ، ناآرامي دروني ، فشارهاي ذهني و احساس ناامني و عدم ارائه الگوهاي رفتاري مطلوب توسط والدين است.لجبازي کودکان اساسا در کانون خانواده شکل مي گيرد و در اين باره نکات زير مي تواند مورد توجه باشد:
کم توجهي يا بي توجهي والدين نسبت به وضعيت حسي ، حرکتي و شرايط زيستي کودک ، ناراحتي هاي جسماني ، بيماري هاي پنهاني ، بي اشتهايي غذايي ، کم خوابي ، تنبيه کودک ، تحقير کودک ، تعجيل در رفتارهاي روزانه و مستمر کودک از جمله در غذا خوردن ، لباس پوشيدن و لجبازي والدين و...
شيوه درمان
بعد از شناخت انگيزه لجبازي در کودکان بايد به دو نکته مهم توجه کرد:1- ايجاد رابطه دوستانه با کودک
2- دادن اعتماد به نفس به او.
به اين ترتيب مي توان از بروز اين اختلال در کودک تا حد امکان جلوگيري کرد.
پرخاشگري
معني اوليه پرخاش به هيچ وجه چنان منفي نيست که امروز از اين کلمه استنباط مي شود ، با توجه به ريشه اين کلمه ، ممکن است هر کسي ، هر چند با نيتي خوب ، به ديگري نزديک شود و اين نزديک شدن انعکاس منفي داشته باشد. چون امکان دارد با اين کار ، حقوق ديگري را پايمال و او را تهديد کند بنابراين امروزه کلمه پرخاش يا پرخاشگري به طور کلي ، رفتاري درک مي شود که به حمله به يک انسان و آسيب رساندن به او مي انجامد. وقتي کودکان پرخاشگري مي کنند ، اين کار نشانه ناتواني آنها در ابراز نظر و درک است و در ضمن نقص رفتاري شان را نشان مي دهد.پرخاشگري شکلي از تخليه تنشهاي انباشته شده است. وقتي پرخاشي از کودک سر مي زند ، دليلي آشکار بر اين است که مشکلي در زندگي احساسي او پيش آمده است. بيشتر وقتها پرخاشگري با ترس آميخته است.اگر چه معمولا از رفتار پرخاشگرانه ترس استنباط نمي شود ، چون ترس در کنار رفتار پرخاشگرانه کودک کمرنگ مي شود و به اين ترتيب در پشت آن مخفي مي ماند. بيشتر وقتها پدر و مادر و مربيان فقط به پرخاشگري کودک توجه دارند و بندرت به ترس پنهان او پي مي برند.
دلايل رفتار پرخاشگرانه
حوزه خانوادگي
برخي ريشه پرخاشگري و آمادگي براي خشونت کودکان را در حوزه خانوادگي مي دانند.کمبود حمايت رواني و تاييد
وقتي کودک بزرگ مي شود بايد ياد بگيرد که ممکن است همه خواسته هايش بر آورده نشود به عبارتي کودک بايد صرف نظر کردن از علايق و نه شنيدن را بياموزد. براي اين که پس از نااميدي ، کودک به تعادل برسد ، مهم است که پدر و مادر و مربيان ، به اندازه کافي به او محبت و او راتاييد کنند.کودک نبايد فرمان بزرگسالان را براي صرف نظر کردن از چيزي به حساب بدجنسي آنها بگذارد و اين احساس را پيدا کند که هميشه در برابر آنها کم مي آورد ، چون وقتي کودک احساس کند که دوستش ندارند ، رفته رفته پرخاشگر مي شود.محدود کردن و جلوگيري از فعاليت کودکانه
تربيت مستبدانه و جدي هم يکي از عوامل بروز رفتارهاي پرخاشگرانه در کودک است. وقتي به کودک زور گفته مي شود ، با اين عمل او را مجبور مي کنند که حرکات غير ارادي و نيازهاي حرکتي خود را سرکوب کند.اين کار سرانجام به تشنج ناشي از خشم و پرخاشگري منجر مي شود. طبيعي است با اين محدوديت ها ، يک شيوه تربيتي ، بخصوص تنبيه ، نيز همراه است. فرقي نمي کند چه تنبيه بدني باشد يا محروميت از عشق و علاقه.در هر دو حالت کودک احساس مي کند دوستش ندارند ، واکنش دفاعي که کودک بالاجبار به دليل تنبيه دائمي از خود نشان مي دهد ، ممکن است براحتي رفتار او را تغيير دهد و پرخاشگرانه کند.کمبود اعتماد به نفس
تجربه هايي که يک کودک در محدوده خانواده به دست مي آورد ، تاثير پايدار و زيادي بر رشد او دارد. اين نکته تقريبا هميشه در مورد پرخاش و خشونت هم صادق است.مثلا اگر يکي از والدين به طور کلي تندخو و پرخاشگر باشد ، کودکي که بشدت با او همانندسازي مي کند ، مايل است که همان شيوه رفتاري او را نشان دهد و به همان ترتيب به راحتي پرخاشگر مي شود.شيوه درمان
در اصل براي درمان پرخاشگري يا خشونت کودکان دو چيز مهم است. يکي اين که پدر و مادر و مربيان کودک بايد شرايطي را براي او فراهم کنند که از پرخاش هاي او بکاهند. کودک بايد بتواند از نيازهاي حرکتي خود لذت ببرد. بايد فضايي را در اختيار کودک قرار داد که در آنجا کاملا احساس آزادي کند و اجازه داشته باشد به دلخواه خود رفتار و بازي کند. ديگر اين که شرايط محيطي بايد طوري براي کودک تغيير کند که او بتواند بياموزد و فعاليت هاي مثبت خود را انجام دهد.نتيجه گيري
در رفتار با کودکان ، به طور کلي فکر اصلي بايد اين باشد که توجه به کودکان بدون توجه به خود بي فايده است. فقط کسي که به خودش توجه دارد و احترام مي گذارد ، مي تواند به اندازه کافي به ديگران توجه داشته باشد و احترام بگذارد. تفاوت هاي فردي کودکان در مدرسه ، باعث ايجاد مرزهايي مي شود ، چون مدرسه براي گروهي از کودکان فعاليت مي کند ، پس کودک بايد خود را با مدرسه وفق دهد. کودکان در مدرسه با ديگران بودن را ياد مي گيرند و احترام گذاشتن به خواسته ها و نيازهاي آنها را مي آموزند. به همين دليل بايد رفتار غيرعادي کودکان با توجه به تفاوت هاي فردي آنها در ميان گروه همسالان ، اصلاح شود تا خود آنها هم بتوانند مانند کودکان ديگر از دوره کودکي و دبستاني بهره مند شوند.