نویسنده:زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
شیو های کنترل اجتماعی
نظارت و كنترل اجتماعی یكی از اشكال فشار اجتماعی است كه به دوشیوه متفاوت صورتپذیر است: یا از طریق بهکارگیری اجباری یا از طریق استفاده از راههای اقناعی.الف) نظارت اجباری؛ ممكن است از طریق اعمال اجبار اجتماعی و با كاربرد وسایل گوناگونی نظیر مجازاتهای حقوقی و تنبیه به خاطر ارتكاب جرائم، افراد را به پذیرش شیوه های زندگی و مدل های رفتاری محیط وادارند.
ب) نظارت اقناعی و یا از طریق اقناع و با رسوخ به عمق اعتقادی و دگرگونسازی جهانبینی افراد و با تأثیر بر عقیده و اندیشه اعضای جامعه یا گروه، هر عضو را نه تنها به هنجارها و ارزشهای مقبول خود مؤمن سازد؛ بلكه، وی را به رعایت آنها وادار ساخته و نگاهبان آنها نیز بگرداند. اقناع دارای شیوههای مختلفی است از قبیل: تبلیغ، اعطای پاداش، اعتبار، مناصب و مقامات، تمجید و استعانت از ارزشهای اخلاقی.
مثلاً آموزگاری که به طور دائم، از قواعد و مقررات انضباطی مدرسه سخن میگوید و شاگردان را به دلیلی ترس از قوانین مدرسه تنبیه میکند از روش نظارت اجباری استفاده میکند. اما آموزگاری که دست به تنبیه دانش آموزان نمیزند و از طریق تلقین و آگاهی و راهنمایی بر آنها نظارت دارد از روش دوم یعنی روش اقناعی بهره میجوید.
کنترل اجتماعى در جامعههاى مختلف
در جامعههاى جدید تأکید زیادى بر کنترل رسمى است، اما در جامعههاى سنتی، کنترل رسمى بسیار ضعیف بوده و تأکید بیشتر بر کنترل غیررسمى بوده است. دلایل چنین وضعیتى عبارت بود از:۱. جمعیت جامعه کم بود و امکان کنترل چهره به چهره اعضاء وجود داشت
۲. مردم براى یکدیگر احترام قائل بودند و همین امر آن ها را وا مىداشت تا به یکدیگر کمک کنند
۳. باورهاى مشترک به همبستگى اجتماعى آنان کمک مىکرد
۴. در چنین جامعههائى نیروهاى انتظامى یا دادگاه وجود نداشت.
نظم و کنترل اجتماعی
در هر جامعه ای، اعضاء و گروهها داراى پایگاههاى تعیینشدهاى هستند که از هر کدام انتظار مىرود که براساس هنجارها و ارزشهاى جامعه چه بخواهند و چه نخواهند و چه کار بکنند یا نکنند و چه توقع داشته باشند یا نداشته باشند. تمام این ها، جزئى هستند از فرهنگ جامعه و فرهنگ جامعه بهعنوان مجموعهاى از "الگوهاى استاندارد شده خواستن و اندیشیدن و رفتار" تمام جنبههاى زندگى انسانها را بهگونهاى یکنواخت تعیین مىکند و همین یکنواخت شدن و پیروى از هنجارهاى اجتماعى یعنى نظم اجتماعى.بقاى هر جامعهاى به نظم و ثبات بستگى دارد و براى ایجاد نظم و تنظیم روابط میان اعضاء خود، به دو دلیل عمده متکى است:
۱. حصول اطمینان از اینکه کارهاى حیاتى جامعه انجام مىگیرد.
۲. پیشگیرى از اختلالها و آشفتگىهائى که ممکن است به سبب کشمکشهاى درونى جامعه در زندگى اجتماعى پدید آید.
حصول به این هدفها از طریق مکانیسمهائى که کنترل اجتماعى نامیده مىشوند؛ تأمین مىگردند و تنظیم زندگى گروهى را براساس تشویق رفتارهاى مطلوب و تنبیه رفتارهاى نامطلوب سازمان مىدهند. اقدامات ویژهاى که براى تشویق یا تنبیه رفتارهاى موردنظر در جوامع مختلف بهعمل مىآید. از نظر شکل و ماهیت از یکدیگر بسیار متفاوت هستند؛ ولى تمام نظامهاى مختلف کنترل اجتماعى دو عنصر اساسى را در بر دارند؛ اولاً، همیشه و هر جا مجموعهاى از موازین وجود دارد که بهطور کلى معین مىکنند در شرایط مختلف چه نوع رفتارهایى خوب است و چه نوع رفتارهایى بد، یا چه نوع رفتارهایى خوبتر است و چه نوع رفتارهایى بدتر. این موازنى معمولاً به شکل قوانین، مقررات، آئیننامهها، رسوم، رهنمودها و معیارهائى عرضه مىشوند. ثانیاً همیشه مجموعهاى از "ضمانتهاى اجرائی" تدوین مىگردد تا انگیزهایى براى واداشتن مردم به در پیش گرفتن رفتارهاى مطلوب وجود داشته باشد. این ضمانتهاى اجرائى بهصورت پاداشها و مجازاتهاى گوناگون نمود مىیابند.
نظریه کنترل اجتماعی
همگام با کاهش معروفیت و اعتبار بر چسب زنی و حرکت نظریه منازعه به سوی دیدگاه هایی تندروتر، نظریه کنترل شروع به فراخوان جرم شناسان محافظه کار کرد در حالیکه این واژه جدید نیست اما اصطلاح نظریه کنترل به دیدگاهی باز می گردد که در موردکنترل رفتار انسان بحث می کند. چنین نظریه هایی در میان اشکال گونانگون نظریه ها، شامل توصیفاتی بر پایه ژنتیک، شیمی عصبی، بیولوژیکی اجتماعی شخصیت و طراحی محیطی می شود. نظریه های کنترل اجتماعی بزه و بزهکاری را به متغیر های جامعه شناختی عادی ( مثلاً ساختار های خانوار، آموزش، گروهای همسالان) نسبت می دهند لذا رهیافت آنان از رهیافت دیگر نظریه های کنترل متفاوت است.به رغم تفاوت های موجود میان نظریه پردازان کنترل اجتماعی در موردتشریح رفتار مجرمانه، همگی در تفکر اولیه و مبنی با یکدیگر شریکند. این نظریه پردازان، به جای طرح این پرسش نمونه ای جرم شناسانه یعنی چه عواملی افراد را مجرم می کند؟ در داشتن این باور مشترک هستندکه رفتار انحرافی ، چیزی مورد انتظار است. به گفته آن ها، آنچه باید تشریح شود این است که چرا مردم از قوانین پیروی می کنند. در نتیجه برخی از نظریه های کنترل اجتماعی تصویری از سرشت انسانی را نشان می دهند که بازتاب عقاید توماس هابس فیلسوف انگلیسی قرن 17 میلادی است که عقیده داشت انسان ها موجوداتی ذاتاً شرهستند. این دیدگاه برای ایجاد نظریه های کنترل اجتماعی اساسی نیست و لذا باید حداقل یک سرشت انسانی خنثی را فرض بگیرند. جز مهم تمام نظریه های کنترل اجتماعی تلاشی برای تشریح عوامل بازدارنده مردم از ارتکاب جرم یا رفتار مجرمانه است.
راه دیگر نگاه به نظریه کنترل اجتماعی آن است که آن را نظریه جامعه پذیری بنامیم. از آن زمان که انسان ها، حالت غیر اجتماعی دارند مثلاً از دوره نوزادی انسان بر اساس خواسته هایش عمل می کند. در واقع حضور انسان های دیگر است که موجب می گردد تا این رفتار ها کنترل شوند. مهمترین راهی که ما کنترل را از آن اعمال می کنیم از خلال فرآیند جامعه پذیری است. ما راه درست انجام دادن چیزها را می آموزیم (قواعد و هنجارها)و این یادگیری هم به صورتی غیر رسمی مثلاً در خانواده و هم رسمی مثلاً در مدرسه است. در حقیقت بسیاری از تربیت های نخستین ما برای جامعه پذیر کردن ما و در پی آن عملکرد ما در جامعه طراحی شده اند. نظریه های کنترل اجتماعی بر کیفیت این فرآیند تاکید دارند.
میراث روشنفکری نظریه های کنترل اجتماعی را مشکل بتوان نشان داد. با این همه گفتن این مطلب ممکن است درست باشد که نسخه های مدرن، اساساً به عنوان نمونه های بدیل برای نظریه های فشار، ظاهر گردیدند. این مساله به روشنی در مورد نظریه های دهه 1950 مربوط به رایس، رکلس 1951، ماتزا و سایکس1957 و نای 1958 صادق است. در مورد نظریه های بعدی به ویژه نظریه های ماتزا 1964 و هیرشی 1969 ، نکته ای مشابه را می توان از بحث های انتقادی مربوط به نظریه های نابهنجاری و خرده فرهنگی استنباط کرد. حتی شناسایی معروف دورکیم به عنوان پدر نظریه کنترل اجتماعی چنین پیشنهادی می کند که رابطه ای با نظریه ای فشار وجود دارد.
اندیشه های مکتب شیکاگو نیز برای توسعه نظریه کنترل اجتماعی مهم بود. بسیاری از اندیشه های مکتب شیکاگو را می توان به نوعی، معلول نظریه کنترل اجتماعی دانست. در میان اولین نظریه پردازان مدرن کنترل اجتماعی، رایس و رکلس دانشجویان مکتب شیکاگو بودند و نای رابطه نزدیکی با این مکتب داشت.
معروفیت نظریه کنترل اجتماعی تا اواسط دهه 1970 به دست نیامد. شکوفایی و رشد این نظریه می تواند محصول جهت گیری برچسب زنی و منازعه و نوعی بازگشت به بررسی رفتار مجرمانه باشد. جرم شناسان محافظه کار در جرم شناسی جدید سودی نیافتند و خواهان بازگشت به موضوع سنتی این حوزه یعنی بررسی مجرم بودند.
دوم آنکه ظهور مطالعه عدالت کیفری به عنوان یک رشته به حرکت جرم شناسی در مسیری عملی تر و نظامندتر کمک کرد. افزایش منافع حکومت و سرمایه گزاری برای پروژه های عدالت کیفری و مبارزه با جرم، به کار پیشبرد سرشت عملی این حرکت آمد. بررسی تقریباً همه تشریحات فردی در مورد رفتار مجرمانه ، نسخه هیرشی از نظریه کنترل اجتماعی را تشکیل می داد.
سرانجام نظریه های کنترل اجتماعی بایک فن تحقیقاتی نوین برای جای دادن رفتار مجرمانه یعنی روش تحقیق بر اساس اظهارات متهم ، پیوند خورد. مطالعات بر اساس اظهارات متهم به شکلی مسلط برای ادله جرم شناسی در آمد. نظریه پیشنهادی هیرشی اولین نظریه ای بود که به صراحت، ریشه در سنت اظهارات مجرم داشت. در نتیجه ، نظریه های کنترل اجتماعی به جرم شناسان ، پازل هایی ( جور چین هایی) نظری را می داد تا با روش شناسی جدید به حال آن بپردازد.
در سال های دهه 1950 نظریه پردازان گوناگونی، تشریحات مربوط به کنترل اجتماعی بزهکاری را ارائه کردند این نظریه ها زمینه را برای رهیافت معاصر به سوی تشریح بزه و بزهکاری فراهم می آورد. از زمان دورکیم مفهموم کنترل اجتماعی، چندین بار مورد قبول قرار گرفت. مفهوم شخصیت و جامعه پذیری به پدیده عادی تبدیل شد و هر کدام در کارهای جامعه شناختی گوناگونی در مورد انحراف به کار گرفته شد. افزون آنکه، تجربه چند دهه ای از تحقیق و نگارش بر روی توان محیط خانوادگی، نهادهای مذهبی، مدارس ، دوستان و معاشرت خاص و سازمان های اجتماعی برای کنترل بزهکاری وجود داشت.
آلبرت رایس
آلبرت رایس(1950) با کار مکتب شیکاگو برای ایجاد یک نظریه کنترل اجتماعی که اغلب کار های بعدی را پیش بینی می کرد، مفاهیم شخصیت و جامعه پذیری را در هم آمیخت. این نظریه به عنوان نظریه های کنترل اجتماعی شخصیت- محور بود. اگر چه رایس از نظریه روان درمانی استفاده کرد و مفصلاً در مورد اهمیت شخصیت، به نگارش پرداخت، اما نظریه او پیشنهاد می کرد که سه عامل کنترل اجتماعی، بزهکاری را تشریح می کند. او عقیده داشت که بزهکاری ممکن است از یکی یا تمام موارد زیر سرچشمه بگیرد:- نبود کنترل های درونی خاص که در طی دوران طفولیت توسعه یافته باشد؛
- شکسته شدن این کنترل های درونی؛
- نبود یا منازعه در قواعد اجتماعی که به وسیله گروهای مهم اجتماعی خانواده ، نزدیکان ، مدرسه فراهم آمده است. تمامی این سه عامل یا برخی از آن ها تقریباً از سوی همه نوشته های مربوط به نظریه پردازان کنترل اجتماعی از آن زمان به کار گرفته می شود. گفته های رایس می تواند به خوبی به عنوان بهترین خلاصه برای نظریه کنترل اجتماعی سطوح باشد. درسال 1951، رایس مقاله ای منتشر کرد که درآن شماری از عوامل مربوط به دیدگاه کنترل را بررسی کرد تا ببیند که آیا می توان آن ها را برای پیش بینی پس خوانی، تعلیق مراقبتی در میان بزهکاران اطفال و نوجوان به کار برد یا خیر و در آن سوابق رسمی دادگاهی 1110 نوجوان پسر سفید پوست را که بین 11 تا 17 سال سن داشتند و تحت تعلیق مراقبتی بودند، بررسی کرد. وی دریافت هنگامی که ازلحاظ روانکاوی تشخیص داده بودند که اطفال و نوجوانان، دارای من یا ابرمن ضعیف اند و هنگامی که روانکاوی (روش) روان درمانی شدید در اجتماع یا معالجه در یک مؤسسه ای بسته را پیشنهاد کرده بودند، احتمال پس خوانی تعلیق مراقبتی بیش تر بود. رایس استدلال نمود چنین تشخیصی بر ارزیابی (کنترل های شخصی) اطفال ونوجوانان مبتنی است یعنی، توانایی خوداری از برآوردن نیازها در راه هایی که با هنجارها و قواعد اجتماعی در تضاد است.
افزون بر آن، وی دریافت هنگامی که اطفال و نوجوانان به طور منظم در مدرسه حضور نداشتند و هنگامی که مسئولان مدرسه آن ها را تحت عنوان افراد دارای معضلات رفتاری توصیف می کردند، احتمال پس خوانی تعلیق مراقبتی بیش تر بود. رایس استدلال نمود این ها شاخصی است از پذیرش یا تسلیم شدن اطفال و نوجوانان به کنترل های اجتماعی- یعنی کنترل نهاد هایی که از لحاظ اجتماعی مورد تأیید اند.
نظریه رایس نظریه های بعدی کنترل را تحت تأثیر قرار داد. ولی، یافته های وی در حمایت از آن نظریه کاملاً ضعیف بود. مجموعه ی متنوعی از عوامل مرتبط با کنترل های خانواده و محله بر روی اطفال و نوجوانان، پس خوانی تعلیق مراقبتی را پیش بینی نکردند. قوی ترین همبستگی ها بین پس خوانی تعلیق مراقبتی و شناخت ها و پیشنهادهای روانکاوان یافت شد. رایس استدلال نمود ناتوانی کنترل های شخصی هر دو پدیده را تبیین نموده و از این رو، به پذیرش ارزش ظاهری چارچوب نظری روانکاوان منجر می شود. ولی، چنین تبیینی همانگویانه است، مگر این که توسط برخی مدارک اضافی مربوط به توانمندی یا ضعف کنترل های شخصی حمایت شود. همبستگی پس خوانی تعلیق مراقبتی با مدرسه گریزی و مشکلات مدرسه خیلی ضعیف تر بود و می توان آن را از دیدگاه های دیگری افزون بر نظریه کنترل تبیین نمود.
والتر رکلس
رهیافت بعدی توسط والتر رکلس(1951) ظاهر شد و با کارهای بعدی به کمک همکارش دینیتس ادامه یافت. این نظریه که به آن با عنوان نظریه مهار اشاره می شود، به تشریح بزهکاری به عنوان نوعی بازی میان دو شکل از کنترل یعنی داخلی(درونی) و خارجی (بیرونی) می پردازد. رکلس، نظریه اش را به عنوان تشریح هر دو نوع انطباق و انحراف تلقی می کرد. در همان حال، بر این ادعا نبود که نظریه مهار، همه انواع انحراف را تشریح می کند. قطعاً او به نظریه اش به عنوان یک نظریه " میان- برد" ارجاع می داد. رکلس رفتار ناشی از فشارهای درونی (روانی نابسامانی های شخصیتی، اجبار و نابسامانی ارگانیک مغز و فشار عصبی) و از بازیگری نقش های مورد انتظار (دیکته های خرده فرهنگی، اشکال معین منازعه فرهنگ، و جرم سازمان یافته) حذف می کرد. با این همه، میان برد بودن رفتار، پدیده ای بسیار گسترده است.مهار درونی، در حالی که هرگز از سوی رکلس به روشنی مشخص نشد، به عنوان جزیی از " خود" معرفی شد. فهرستی از این اجزا شامل موارد زیر است: کنترل شخصی، مفهوم شخصی خوب، قدرت " من" ، من برتر"، خوب توسعه یافته، تحمل بالای محرومیت، مقاومت بالا رد مقابل انحرافات، احساس بالای مسئولیت، جهت گیری هدفتی و توان یافتن ارضائات جایگزین. مهار بیرونی به عنوان محیط اجتماعی در نظر گرفته شده بود. مثال هایی از مهار بیرونی را می توان بازتقویتی هنجارها و ارزش های اجتماعی توسط خانواده و مدرسه، نظارت مؤثر و دیسپلین، فرصت های منطقی برای فعالیت اجتماعی، در دسترس بودن راه های تبدیل برای انحراف و فرصت هایی برای پذیرش ، هویت و تعلق دانست.
رکلس با تأکید بر مهار درونی عقیده داشت که یک مفهوم شخصی در مردم وجود دارد و این مفهوم زمانی که آن ها بسیار جوان هستند، در آن ها شکل می گیرد. این مفهوم شخصی ، ممکن است تصویری " خوب" یا " بد" از خود را به وجود آورد و به عنوان سنگری در برابر تأثیرات بیرونی عمل کند. او می گفت انواع گوناگونی از " فشار ها و کشش ها " به سوی رفتار انحرافی و جود دارد که تمام افراد آن را تجربه می کنند. تأثیر این تحریک ها به سوی ارتکاب اعمال مجرمانه، به قدرت مهار درونی و بیرونی فرد بستگی دارد. اگر مفهوم شخصی، بد باشد، کنترل های اجتماعی بیرونی، دارای تأثیری اندک بر فرد هستند و احتمال آنکه بزهکاری صورت پزیرد زیاد است. از سوی دیگر، فردی با مفهوم شخصی خوب، می تواند در مقابل کنترل اجتماعی ظعیف بیرونی بایستد در برابر انجام اعمال مجرمانه مقاومت کند. در حالی که رکلس در مورد اشکال خارجی و داخلی مهار سخن می گفت، به روشنی جنبه داخلی را بیش از جنبه خارجی مهم می پنداشت.
ماتزا و سایکس
مفهوم کنترل های اجتماعی خارجی با کارهای دیوید ماتزا بر جسته شد. نوشته های نخستین او در مورد این موضوع، با همکاری سایکس(1957) ، نوعی انتقاد از نظریه خرده فرهنگ آلبرت کوهن بود. با این همه در آن انتقاد، این مفهوم نیز وجود داشت که همه، حتی مجرمان ولگرد طبقه پائین، مقید به نظام ارزشی برتر جامعه هستند. آن ها به نظریه های قیود اجتماعی اشاره می کنند. سایکس و ماتزا پیشنهاد کردند که یک فرد، از خلال استفاده از " فنون خنثی سازی" برای انجام اعمال مجرمانه" آزاد" می شود. این فنون به فرد امکان می دهند تا تعهدات و فردی نسبت به ارزش های اجتماعی را خنثی و به طور موقت معلق نماید و از این رو ، نوعی آزادی برای ارتکاب اعمال مجرمانه را فراهم می آورد. سایکس و ماتزا پنج نوع خنثی سازی را فهرست کردند که عبارت بودند از: انکار مسئولیت، انکار تخطی، انکار قربانی، محکوم کردن محکوم کنندگان و توصل به وفاداری های بالاتر. افزون آنکه آنان، استدلال کردند که خنثی سازی ها تنها در دسترس جوانان طبقه پائین نیست بلکه برای تمام جامعه قابل دستیابی می باشد.فنون خنثی سازی اثر سایکس و ماتزا
انکار مسولیت: اعمال، محصول نیروهای فراتر از کنترل مجرم است و مفهوم " توپ بلیارد" در مورد خود، درجای که محرم به طور دایم به سوی موقعیت های فراتر از کنترل خویش فشار داده می شود یا از سوی آن ها کشیده می شود به کار می رود. " منظورم این نبود".انکار تخطی: اعمال واقعاً هیچ ضرری ندارد. به قربانی به سادگی می توان آسیب و ضرر رساند. " من واقعاً نمی خواستم به کسی آسیب برسانم".
انکار قربانی: اعمال، با توجه به شرایط، واقعاً غلط نبودند. مجرم عملاً عمل قبلی فرد قربانی را تلافی می کند. قربانی واقعاً شایسته ضرر بود. یا هیچ قربانی واقعی وجود ندارد." آن ها حق شان بود" .
محکوم کردن محکوم کنندگان: انگیزه ها و رفتار های آنانی که این عمل را محکوم می کنند.، مورد سوظن است. محکوم کنندگان، یا دو رو هستند یا خارج از شخصیت خود واکنش نشان می دهند." همه به من بند می کنند".
توصل به وفاداری های بالاتر: قواعد اجتماعی در پشت سرتقاضاهای وفاداری از سوی افراد مهم یا گروه های مهم، قرار می گیرند. شما همیشه به یک رفیق کمک می کنید و هرگز بر سریک دوست، فریاد نمی کشید. "این کار را برای خودم نکردم".
کار بعدی ماتزا(1964)، استفاده صریح از اصطلاح " مقید به نظم اخلاقی" بود. منظور او از این اصطلاح، قیدی بود که میان افراد و ارزش های غالب اجتماعی وجود داشت. مسأله جرم شناسی، تشریح این مطلب است که چگونه این قید می تواند قویتر یا ظعیف تر شود. ماتزا در اصطلاح خنثی سازی برای تشریح اینکه چگونه یک فرد می تواند برای رفتار مجرمانه آماده شود استفاده کرد. به عقیده او ، زمانی که خنثی سازی مورد استفاده قرار گرفت، فرد در یک حالت برزخ یا "بی ارادگی" قرار می گیرد که اعمال انحرافی را مجاز جلوه می دهد. از این نقطه است که بازگشت به انطباق یا ارتکاب عمل انحرافی ممکن خواهد بود.
ورود در عمل یا محرک برای انجام عمل، گرد محور"اراده" انجام یک کارقراردارد. اراده دارای دو شرط برای فعال شدن است: آمادگی که فراهم آورنده زمینه برای تکرار رفتار گذشته است و ناامیدی که رفتارجدیدی را به وجود می آورد این دو جز نظری، فرد را از اراده خارج ساخته و امکان بروز یک رفتار را می دهد. با این همه، رفتار، چه حالت انطباقی داشته باشد یا انحرافی، به موقعیت و به شکل خنثی سازی بستگی دارد.
جاکسون توبی
در سال 1957، جاکسون توبی مفهوم" مخاطرات در همنوای" را معرفی کرد. یعنی، یک شخص به هنگام قانون شکنی چقدر می بازد. وی استدلال نمود تمامی جوانان برای نقض قانون وسوسه می شوند. ولی، به هنگام تسلیم شدن به آن وسوسه ها، برخی از جوانان بیش تر از دیگران خطر می کنند. جوانانی که در مدرسه موفق اند، نه تنها در مورد مجازات شدن به خاطر نقض قانون خطر می کنند، بلکه حرفه های آینده ی خود شان را نیز به مخاطره می اندازند. بنابراین، آن ها از " مخاطرات در همنوایی" بالایی برخورداراند. به عکس، جوانانی که در مدرسه ضعیف اند، تنها در مورد مجازات شدن برای بزه های شان خطر می کنند. زیرا، چشم اندازهای آینده شان کاملاً تاریک است. از این رو، به هنگام نقض قانون، آن ها چیز کمتری برای از دست دادن دارند یعنی، "مخاطرات در همنوایی" پایین. همچنین، توبی استدلال نمود حمایت همسال در کمونته هایی که دارای شمار فراوانی از جوانان دارای مخاطرات در همنوایی پایینی اند، می تواند گسترش یابد، به گونه ای که کمونته حتی نسبت به آنچه با ملاحظه ی مخاطرات در همنوایی جوانان انتظار می رود، نرخ های جرم بالاتری را گسترش می دهد. به عکس، جوانان حومه های شهر که مخاطرات در همنوایی پایینی دارند، به طور طبیعی برای بزهکاری از حمایت همسالان خود هیچ گونه بهره ای نمی برند. بنابراین، امکان دارد این جوانان غمگین باشند، ولی معمولاً بزهکار نمی شوند.توبی برچگونگی موفق بودن جوانان در مدرسه تأکید داشت، ولی می گفت: "در کمال انصاف، باید به یاد داشت که بنیان سازگاری با مدرسه، در خانه و کمونته پایه ریزی می شود". سال بعد ایوان نای پژوهشی منتشر کرد که در آن تأکید شده بود خانواده مهم ترین سرچشمه ی کنترل اجتماعی برای نوجوانان است. وی استدلال نمود اغلب رفتار های بزهکارانه نتیجه ی نابسنده بودن کنترل اجتماعی است و این که رفتار بزهکارانه ای "بوجود آمده است" توسط عوامل ایجابی نسبتاً اندک اند.کنترل اجتماعی در معنی موسع به کار گرفته شد که کنترل های مستقیم اعمال شده از سوی ابزار های محدودیت ها و مجازات ها، کنترل درونی اعمال شده از طریق وجدان، کنترل غیر مستقیم مرتبط با همانند سازی عاطفی با پدر،مادر و دیگر اشخاص نامحرم، و فراهمی ابزار های مشروع برای برآوردن نیاز ها را در بر می گرفت.
نای
در مورد کنترل اجتماعی نوع اخیر، نای(1958) استدلال نمود: اگرفرد بتواند همه نیاز های خود را به قدر کافی و بی درنگ و بی نقض قوانین برآورده کند، جایی برای چنین تخلفی وجود نخواهد داشت وبرای مصون ساختن همنوایی، حداقلی از کنترل درونی – غیر مستقیم و مستقیم- بسنده می کند. نای برای آزمودن این نظریه 780 دختر و پسر9 تا 12 سال را در سه شهر ایالت واشنگتن بررسی کرد. این بررسی مجموعه ی گسترده ای از پرسش های مربوط به زندگی خانوادگی و نیز هفت مورد برای سنجش بزهکاری را دربر می گرفت.آن هفت مورد عبارت بودند از: جیم شدن از مدرسه بدون عذر موجه؛ تمرد از اقتدار پدر- مادر در رویاروی آن ها؛ برداشتن اشیاء با بهای کم تر از دو دلار؛ خرید یا نوشیدن آبجو؛ شرای یا مشروب الکلی(از جمله درخانه)؛ صدمه زدن یا خراب کردن عمدی اموال عمومی یا خصوصی؛ و داشتن ارتباط های سکسی با شخصی از جنس مخالف بر اساس دفعات ارتکاب این اعمال از شروع سن مدرسه بنابه اظهار خود شان، در حدود یک چهارم جوانان در گروه (اغلب بزهکار) و بقیه در گروه (به کم ترین حد بزهکار) جای گرفتند.نای دریافت که احتمال بیش تری هست جوانان متعلق به گروه ( اغلب بزهکار) یا آزادی کامل داشته یا این که به هیچ وجه آزادی نداشته اند، مبلغ بیش تری پول برای شان فراهم بوده، پدر- مادر خود طرد کرده وازظاهر پدر- مادر شان ناراضی بوده، وآن ها را تحت عنوان های به ندرت بشاش واغلب بدخلق، عصبی، زود آزار، مشکل پسند، ریاکار و کسانی که وقتی چیزی اشتباه شد، (دق دلی خود را سر جوانان خالی کنند) توصیف نمایند. جوانانی که مادران شان بیرون ازخانه کار می کردند و کسانی که توسط پدر- مادر شان طرد شده بودند، اندکی احتمال بیش تری وجود داشت که در گروه(اغلب بزهکار) جای گیرند. به عکس، جوانان متعلق به گروه (به کم ترین حد بزهکار) به طور معناداری احتمال بیش تری وجود داشت که از خانواده هایی آمده باشند که به طور منظم در کلیسا حضور می یابند، اغلب نقل مکان نمی کنند و از ساکنان نواحی روستایی اند. به احتمال زیاد، آن ها بزرگ ترین فرزند یا تنها فرزند بوده اند، از یک خانواده ی کوچک آمده بودند، نگرشی مساعد نسبت به شگردهای انضباطی پدر- مادر خود و میان کنش باآن ها داشتند، با پدر- مادر خود در مورد اهمیت مجموعه ای از ارزش ها موافق بودند، با اختصاص از سوی پدر- مادر شان رضایت داشته و اطلاعات و اندرزهای مربوط به قرار عشقی و مذهب را از پدر-مادر خود به دست می آوردند. در مجموع، نای رابطه ی 313 جوان را با پدر – مادر شان به آزمون در آورده. وی دریافت که 139 مورد از آن ها با نظریه ی کنترل اش سازگار، 167 مورد بی معنا و تنها 7 مورد آن با نظریه اش ناسازگار است.
سهم نای در توسعه ای نظریه کنترل بسیارمهم است؛ به خاطر نظریه ای که پیشنهاد کرد و بدان خاطرکه وی آزمون تجربی گسترده ای از آن نظریه به عمل آورد. یافته های وی در حمایت از نظریه های کنترل چشمگیر است. ولی، می توان حدی را که مورد یافته ها نسبت به آن برای گروه هایی اعمال می شود که به طور طبیعی به عنوان بزهکار مورد اشاره قرار می گیرند، مورد پرسش قرارداد. نمونه نای جوانان شهر های بزرگ را شامل نمی شد و تنها شمار اندکی از جوانان غیر سفید پوست یا جوانان دارای پدر- مادر متولد شده ای خارج را در بر میگرفت، توبی خاطر نشان کرد: گروهی را که پروفسور نای اغلب بزهکار می نمامد، بسیاری از جرم شناسان بزه ناکرده تلقی می کنند. هم چنین، چون پرسشنامه ها در دبیرستان ها پر شده بود، جوانان 15 ساله یا جوان تر از را که یک سال دیگر به دبیرستان می آمدند( آن ها هنوز در مدرسه ای راهنمایی بودند)، یا جوانان 16 ساله یا بالاتر را که بطور قانونی مدرسه را ترک کرده بودند، شامل نمی شد. تنها دو مورد از رفتارهای ذکر شده در پرسشنامه برداشتن چیزهای با بهای کم تر از دو دلار و تخریب یا ویران کردن عمدی اموال عمومی یا خصوصی– جرم های جنایی بودند، بنابراین نتایج پژوهش نای ممکن است توصیف کننده تأثیر روابط خانوادگی بر فعالیت های بزهکار صغیر در میان جوانان اساساً بزه ناکرده تفسیر شود.
جیمز شورت و فرداستورادبک
دیگر نظریه پردازی ها به وسیله جیمز شورت و فرداستورادبک (1965) در حالی که به نظریه ماتزا رهنمون نمی شود، بر اهمیت " پیوستگی" به گروهای دوستان و جوایزی که از سوی آنان در تقویت یا تضعیف قیود مربوط به جامعه فراهم می آید، تأکید کردند./ج