فلسفه‌ی امامت از نگاه روایات

در روایات نبوی، در باره‌ی فلسفه‌ی امامت با صراحت مطلبی بیان نشده است، ولی از آنچه که در باره‌ی امامت و جایگاه عترت روایت شده است می‌توان تا حدی فلسفه‌ی امامت را باز شناخت. از این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
پنجشنبه، 11 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فلسفه‌ی امامت از نگاه روایات
 فلسفه‌ی امامت از نگاه روایات

 

نویسنده: علی ربانی گلپایگانی




 

امامت در روایات از زوایای گوناگون مورد توجه قرار گرفته و برای آن، مسئولیت‌ها و اهداف والایی تعریف شده است که در این فصل با آن آشنا خواهیم شد.

روایات نبوی

در روایات نبوی، در باره‌ی فلسفه‌ی امامت با صراحت مطلبی بیان نشده است، ولی از آنچه که در باره‌ی امامت و جایگاه عترت روایت شده است می‌توان تا حدی فلسفه‌ی امامت را باز شناخت. از این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر کسی امام زمان خود را نشناسد و از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است، (1) به دست می‌آید که امامت با هدایت و ضلالت انسان‌ها و سعادت و شقاوت آنان ارتباط دارد.
بر این اساس، اندیشه، گفتار، اخلاق و رفتار امام باید به گونه‌ای باشد که خط مشی زندگی مسلمانان را بر اساس الگوی اسلامی ترسیم نماید؛ یعنی امام بر حیات فکری، اخلاقی و فردی و اجتماعی مسلمانان تأثیر می‌گذارد و مسئولیت او فقط در برقراری امنیت و دفاع از کیان اسلام و مسلمین و اجرای احکام اسلامی خلاصه نمی‌شود. او کارشناس مسائل معرفتی و بایدها و نبایدهای دینی است و رأی او معیار حق و باطل می‌باشد.
در حدیث دیگر، پیامبرگرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
" لایزال الاسلام عزیزا الی اثنی عشر خلیفة کلّهم من قریش؛ (2)
تا زمانی که دوازده جانشین در بین مسلمانان هستند که همگی از قریش می‌باشند پیوسته اسلام عزیز خواهد بود. "
درحدیث دیگری آمده است:
" و لا یزال الدین قائما حتی تقوم السّاعة أو یکون علیکم إثنا عشر خلیفة؛ (3)
پیوسته تا روز قیامت این دین استوار خواهد بود و دوازده خلیفه در بین مسلمانان وجود خواهند داشت. "
از این روایات به دست می‌آید که جانشینان پیامبر (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم)، انسان‌هایی هستند که بینش، دانش، گفتار و رفتار آنان به گونه‌ای است که جز به خیر و صلاح امت اسلامی نمی‌انجامد و مایه‌ی عزت و افتخار مسلمانان می‌باشد؛ یعنی مسلمانان می‌توانند به آنان بر دیگران مباهات کنند.

پرسش:

در تاریخ اسلام چه کسانی را می‌توان یافت که از نظر تعداد، دوازده تن و همگی از قریش باشند و امامت آنان به صورت پیوسته از زمان رحلت پیامبر (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) آغاز شده و تا قیامت ادامه داشته باشد؟
قبل از بنی امیه تعداد خلفایی که زمام رهبری امت اسلامی را دست داشتند کمتر از دوازده تن بودند. خلفای بنی امیه و بنی عباس نیز از نظر تعداد، بیش از دوازده نفر بودند و از نظر بینش، دانش، گفتار و رفتار با ویژگی‌های یاد شده در روایات تطابق ندارند. بنابراین، روایات یاد شده جز بر امامان دوازده گانه‌ی شیعه منطبق نمی‌گردد.
این مطلب را برخی از محققان اهل سنت پذیرفته‌اند؛ چنان که شیخ سلیمان بن شیخ ابراهیم حسینی بلخی قندوزی حنفی (1270- 1294ق) پس از نقل احادیث «دوازده خلیفه» گفته است:
برخی از محققان گفته‌اند احادیثی که بر این مطلب دلالت می‌کند که جانشینان پیامبر (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) دوازده نفرند، مشهور است و با تأمل روشن می‌شود که مقصود پیامبر (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) امامان دوازده گانه از اهل بیت و عترت او می‌باشد، زیرا نمی‌توان این احادیث را بر خلفای پس از او (قبل از بنی امیه) حمل کرد، چون تعداد آنان کمتر از دوازده نفر است و نمی‌توان آن را بر زمام داران اموی حمل کرد، زیرا اولاً تعداد امویان بیشتر از دوازده نفر است و ثانیاً جز عمر بن عبدالعزیز، همگی افرادی ستم کاری بودند و ثالثاً در روایت عبدالملک از جابر آمده است که خلفای دوازده گانه، از بنی‌هاشم هستند. هم چنین نمی‌توان حدیث را بر زمام داران عباسی منطبق نمود زیرا آنان نیز بیشتر از دوازده نفرند و از طرفی حرمت آیه‌ی مودت (4) و حدیث کسا را پاس نداشتند. پس، چاره‌ای جز این نیست که حدیث را بر امامان دوازده گانه از اهل بیت پیامبر (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) منطبق سازیم که همگی از داناترین، پرهیزکارترین و شریف ترین انسان‌های عصر خود بودن. حدیث ثقلین و احادیث فراوان دیگری که در این کتاب در باره‌ی فضائل اهل بیت پیامبر (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) نقل گردید، معنای یاد شده را تأیید می‌کند. (5)
از حدیث ثقلین (6) نیز به روشنی می‌توان بر جایگاه و اهداف بر جسته‌ی رهبری امت اسلامی پس از پیامبر گرامی (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) پی برد، زیرا در این حدیث در باره‌ی عترت، نکات ذیل بیان شده است:
1. عترت، همتای قرآن است؛ یعنی جایگاه معنوی و هدایتی آنان پس از جایگاه قرآن قرار دارد؛
2. هدایت امت، درگرو تمسک به قرآن و عترت است؛ یعنی بدون تمسک به عترت هدایت کام نیست و خطر گمراهی است را تهدید می‌کند؛
3. عترت تا روز قیامت از قرآن جدا نخواهد شد؛ یعنی رهبری عترت دو شادوش رهبری قرآن قرار دارد و تا قیامت تداوم خواهد داشت.
حدیث ثقلین، از یک سو، مصداق رهبری امت اسلامی پس از پیامبر (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) را مشخص کرده است و از سوی دیگر، جایگاه و رسالت آنان را یادآور شده است، بدین معنی که هدایت و ضلالت امت اسلامی به نوع موضوع گیری آنان در مورد قرآن و عترت پیامبر (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) بستگی دارد. همان گونه که قرآن در همه‌ی شئون زندگی انسان دخالت دارد، رهبری عترت پیامبر (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) نیز به همه‌ی شئون زندگی مردم مربوط می‌باشد.

روایات اهل بیت (علیه السلام)

در روایات اهل بیت (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) در باره‌ی اهداف، شئون و وظایف امامت، مطالب بسیاری مطرح شده است و ما در این قسمت به نقل و تبیین نمونه‌هایی از آن می‌پردازیم.

مسئولیت‌های اخلاقی، دینی و اجتماعی

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: انه لیس علی الإمام الاّ ما حمّل من أمر ربّه: الإبلاغ فی الموعظة و الإجتهاد فی النصیحة و الإحیاء للسنّة و إقامة الحدود علی مستحقیها و إصدار السّهمان علی أهلها؛ (7) امام وظیفه‌ای جز آنچه از جانب خداوند بر دوش او نهاده شده است، ندارد و آن چند چیز است:
الف) در مقام موعظه و پند و اندرز دادن مردم، معارف وحکمت‌های الهی را به مردم ابلاغ کند. به عبارت دیگر موعظه‌اش بلیغ، گویا و رسا باشد؛
ب) سنّت خدا و رسول خدا (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) را احیا کند؛
ج) حدود الهی را اجرا کند؛
د) سهم افراد را از بیت المال بدون ملاحظه‌ی برتری‌های قومی، سیاسی و مانند آن، بپردازد. چنان که وقتی به امام (علیه السلام) پیشنهاد دادند به برخی از معارضه جویان، سهم بیشتری از بیت المال بدهد تا آنان روش مسالمت برگزینند، امام (علیه السلام) سخت بر آشفت و فرمود: آیا از من می‌خواهید که با ستم کردن بر مردم پیروزی را به دست آورم؟! هرگز چنین نخواهم کرد. اگر مال، از آن من بود در تقسیم آن میان مردم به مساوات عمل می‌کردم، در حالی که این مال، مال خداوند است. (8)
برابر کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام)، منشأ مشروعیت امامت و مسئولیت امام، اراده و فرمان خداوند است، نه خواست مردم زیرا هر گاه منشأ مشروعیت و مسئولیت، در مسئله‌ی رهبری، خواست مردم باشد، با دو مشکل اساسی مواجه می‌شود؛ یکی، محدودیت شناخت و خطا پذیری درک آنان در تشخیص نیازهای واقعی و غیر واقعی خویش و دیگری، اختلاف آرا در منافع و مصالح عموم مردم.
مسئولیت‌های پنج گانه‌ای که در سخن امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای امام تعیین شده است، نمونه‌هایی از مهم ترین مسئولیت‌ها است که به هر دو جنبه‌ی مادی و معنوی حیات بشر نظر دارد. بر این اساس، رهبر امت اسلامی علاوه بر این که به مسائل امنیتی و اقتصادی جامعه‌ی اسلامی اهتمام دارد، از مسائل اخلاقی و معنوی نیز غافل نیست و با تدبیر لازم مردم را ارشاد می‌کند و او در صورتی از عهده‌ی چنین مسئولیتی بر خواهد آمد که خود فردی صالح باشد. از سوی دیگر، او احیاگر سنّت‌های الهی است که در قرآن و روایات بیان شده است و انجام این مسئولیت درگرو شناخت کامل او از کتاب و سنت می‌باشد.

مصالح دینی و دنیوی

امیرالمؤمنین (علیه السلام)، در گفتاری دیگر، که بیشتر به بعد سیاسی و حکومتی امامت نظر دارد، چنین فرمود:
اللّهم انّک تعلم انّه لم یکن الّذی کان منّا منافسة فی سلطان و لا التماس شیءٍ من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک، فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلة من حدودک؛ (9)
خدایا تو می‌دانی که آنچه ما[ما در زمینه‌ی حکومت] انجام دادیم برای کسب سلطنت و فرمان روایی و یا برای به دست آوردن متاع دنیوی نبود. بلکه برای آن بود که نشانه‌های فراموش شده‌ی دینت را بازگردانیم و اصلاح در امور مادی و معنوی مردم را در سرزمین‌هایت آشکار سازیم تا ستم دیدگاه از بندگان تو امنیت یابند و حدود تعطیل شده‌ی تو اجرا گردد.
امام (علیه السلام) وظایفی را مورد تأکید قرار داده، که در آن زمان مورد بی اعتنایی قرار گرفته بود؛ ارزش‌های اسلامی، فراموش یا کم اهمیت شده بود؛ تجمل گرایی، تبعیض و بی عدالتی در دستگاه حکومت راه یافته بود و حدود الهی تعطیل شده بود. از آن جا که رهبری امت اسلامی به عنوان خلافت و امامت همان رهبری امت در راستای نبوت و رسالت است، باید ارزش‌های اسلامی در صدر برنامه‌ها باشد، حدود الهی اجرا شود، حکومت بر اساس مشورت، مهربانی و احترام به شخصیت افراد و عدالت و مساوات استوار گردد. از دیدگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) حاکمیت و بسط عدالت در جامعه‌ی اسلامی، بهترین چشم روشنی برای حاکمان است: « إنّ أفضل قرّه عین الولاة استقامة العدل فی البلاد»؛ (10) چنان که تبعیض و بی عدالتی از پلیدترین ناهنجاری‌های فرهنگی و اجتماعی است تا آن جا که پیامبر گرامی (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) در موارد بسیار فرمود: لن تقدّس امة لم یؤخذ للضعیف فیها حقّه من القوی غیر متتعتع؛ (11) امتی که در آن حق افراد ناتوان از صاحبان قدرت بدون کوچک ترین ترس و واهمه‌ای گرفته نشود از قداست بهره‌ای ندارد.
فضل بن شاذان از امام رضا (علیه السلام) روایت کرده است که امام (علیه السلام) در پاسخ این پرسش که چرا خداوند «اولی الامر» را نصب و اطاعت از آنان را واجب کرد، فرمود: « این قانون الهی علت‌های بسیار دارد.» آن گاه سه علت ذیل را بیان فرمود:

نظم، امنیت و عدالت اجتماعی

مطالعه‌ی تاریخ بشر نشان می‌دهد که هیچ ملتی بدون رهبر نبوده است، زیرا آنان در امور دنیوی و دینی خود به رهبر نیاز دارند. در این صورت، روا نیست که خداوند حکیم، چیزی را که می‌داند مردم به آن نیاز دارند، نادیده بگیرد و پیشوایی را برای آنان تعیین نکند که به رهبری او با دشمنان بجنگند و اموال عمومی را میان آنان تقسیم کند و نمازهای جمعه و جماعات را بر پا سازد و از حقوق مظلومان دفاع کند.
امام (علیه السلام)، در این سخن، دو مطلبی را بیان کرده است؛ یکی ضرورت وجود امام در جامعه‌ی اسلامی و دیگری اهداف امامت و مسئولیت‌های امام. اهداف و مسئولیت‌های ذکر شده در این قسمت از سخن امام (علیه السلام)، به مسائل اجتماعی و سیاسی اسلام نظر دارد.
نکته‌ی دیگری که از سخن امام (علیه السلام) به دست می‌آید انتصابی بودن مقام امامت است که به مقتضای حکمت خداوند می‌باشد. به عبارت دیگر، استدلال امام رضا (علیه السلام) بر وجوب امامت همان است که متکلمان شیعه به نام «لطف» مطرح کرده‌اند.

اجرای احکام و حدود الهی

خداوند برای مکلّفان، احکام و حدودی را مقرر داشته است که رعایت آن، مایه‌ی سعادت و تعدی از آن، موجب فساد و تباهی می‌باشد. اما غرائز باعث می‌شود که مردم آنچه را که مطابق تمایلات نفسانی خود می‌دانند برگزینند و مصلحت خود و جامعه را نادیده بگیرند. از این رو خداوند برای جلوگیری از چنین رخداد ناپسند، زمام داری را تعیین کرد تا احکام و حدود الهی را در جامعه اجرا کند و آنان را از فساد و تباهی باز دارد.
در این قسمت از سخن امام رضا (علیه السلام)، بر اجرای احکام و حدود الهی به عنوان فلسفه‌ی امامت تأکید شده و یادآوری شده است که نتیجه اجرای احکام و حدود الهی، جلوگیری از گسترش فساد و تباهی و فراهم شدن زمینه‌ی حاکمیت خیر و صلاح می‌باشد.

حفظ شریعت

اگر خداوند، رهبری امین را که حافظ شریعت باشد تعیین نمی‌کرد، دین، از دست می‌رفت و سنت‌ها و احکام الهی تغییر می‌کرد؛ بدعت گذاران بر دین می‌افزودند و ملحدان از آن می‌کاستند و حقیقت را بر مسلمانان مشتبه می‌ساختند، زیرا افراد از نظر شناخت و معارف و احکام دینی کامل نیستند و با این حال، آرا و سلائق آنان مختلف است. اگر خداوند، در میان آنان، رهبری که نگهبان شریعت اسلامی باشد تعیین نمی‌کرد، همان گونه که اشاره شد، گرفتار فساد می‌شدند و شریعت اسلامی و سنت‌ها و احکام دینی تغییر می‌کرد و فساد آن دامن گیر همه افراد می‌شد. (12)
در این بخش از سخن امام رضا (علیه السلام)، حفظ دین اسلام از دستبرد بدعت گذاران و ملحدان، از اهداف امامت و وظایف امام دانسته و تأکید شده است که اگر از طریق امامت، جلوی این خطر گرفته نمی‌شد، فساد آن دامن گیر همگان می‌شد.
امام رضا (علیه السلام) به یک اشکال فرضی هم پاسخ داده است و آن اشکال این است که عالمان اسلامی دین می‌توانند دین را از خطر تغییر و تحریف حفظ کنند. در این صورت، نصب امام ضرورت ندارد.
پاسخ امام رضا (علیه السلام) این است که اولاً: عالمان دینی از نظر شناخت احکام اسلامی در حد کمال مطلوب نیستند و ثانیاً: آرای آنان در فهم و تفسیر کتاب و سنت، مختلف است. در نتیجه، شریعت اسلامی به صورت کامل و از طریق مطمئن در اختیار مردم قرار نمی‌گیرد.
حفظ شریعت از تعبیر و تحریف، به عنوان فلسفه‌ی امامت، از دیگر امامان اهل بیت (علیه السلام) نیز بیان شده است امام صادق (علیه السلام) از طریق پدرانش روایت کرده است که پیامبر اعظم (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم) فرمود:
" إن فی کلّ خلف من امّتی عدلا من أهل بیتی ینفی عن هذا الدّین تحریف الغالین و انتحا المبطلین و تأویل الجاهلین؛ (13)
در هر نسلی از امت من، فردی عادل از اهل بیتم وجود دارد که تحریف غالبان و نسبت‌های ناروای باطل گرایان و تأویل جاهلان را از دین نفی می‌کند. "
امام صادق (علیه السلام)، در حدیث دیگری، فرمود:
" إنّ الأرض لاتخلو الاّ و فیها امام کیما ان زاد المؤمنون شیئاً ردّهم و إن نقصوا شیئاً إئمّة لهم؛ (14)
زمین، هرگز از وجود امام خالی نخواهد بود، تا اگر مؤمنان چیزی را بر دین افزودند، امام آن را رد کند و اگر چیزی را از آن کاستند، امام آن را اتمام نماید. "
نکته‌ی در خور توجه این است که در روایت امام رضا (علیه السلام) و روایت پیامبر (صلی‌الله علیه ‌و آله و ‌سلم)، تغییر و تحریف در دین، به بدعت گذاران و ملحدان و در روایت امام صادق (علیه السلام)، به مؤمنان نسبت داده شده است. درواقع هر دو مطلب درست است؛ گروه نخست با انگیزه‌های شیطانی در دین، تغییر و تحریف ایجاد می‌کنند و گروه دوم به دلیل ناآگاهی. درهر صورت، وجود امام به عنوان فردی که دین را به صورت کامل می‌شناسد، ضرورت دارد تا در برابر این گونه تغییرها و تحریف‌ها، معارف و احکام اصیل اسلام را برای مردم بیان کند تا آنان بتوانند بر اساس آرای امام، حق را از باطل تشخیص دهند.

اتمام حجت بر مکلفان

همانند نبوّت، یکی از فلسفه‌های امامت، اتمام حجّت بر بشر است. قرآن کریم، در باره‌ی نبوت، فرموده ا ست:
(رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ)؛ (15)
خداوند، رسولانی بشارت دهنده و بیم دهنده را بر انگیخت تا مردم بر خداوند حجّت نداشته باشند.
همین مطلب، در روایات اهل بیت (علیه السلام) در باره‌ی امامت نیز بیان شده است. امام کاظم (علیه السلام)، فرمود:
إنّ الحجّة لا تقوم لله علی خلقه الاّ بامام حتی یعرف؛ (16)
حجت خداوند بربندگانش جز به واسطه‌ی امام تحقق نمی‌یابد.
این مطلب، از امام صادق (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) نیز روایت شده است. (17)
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
" إنّ آخر من یموت الإمام لئلا یحتجّ أحد علی الله عزّوجلّ أنّه ترکه بغیر حجّةالله علیه؛ (18)
آخر فردی که از دنیا خواهد رفت، امام خواهد بود، تا کسی نتواند بر خداوند احتجاج کند که او را بدون حجت الهی رها کرده است. "
ملاک اتمام حجت خدا بر بشر، در باب نبوت و امامت، عبارت است از نیاز معرفتی و هدایتی انسان به معلمان و‌ هادیان معصوم. عقل، اگر چه حجّت درونی خداوند بر بشر است، ولی کافی نیست، زیرا عقل، فقط می‌تواند اصول کافی مربوط به معرفت و هدایت را تشخیص دهد؛ درحالی که نیازهای معرفتی و هدایتی انسان بسیار گسترده تر از اصول کلی است. از این رو، خداوند این قبیل نیازها را در مرحله‌ی اول، از طریق نبوت و در مرحله‌ی دوم از طریق جانشیان پیامبران که عالمان به معارف و احکام شریعت، و پیراسته از خطا و گناه، هستند بر طرف ساخته است.
البته با ختم نبوت، حجّت خدا بر بشر از طریق امامت امامان معصوم (علیه السلام) استمرار دارد. قرآن نیز، تفاصیل شریعت را بیان نکرده است. بنابراین، حجت خدا بر بشر، پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جز با امام معصوم تمام نمی‌شود.

ولایت و هدایت درونی

از دیدگاه امامان اهل بیت (علیه السلام)، ولایت و هدایت باطنی، یکی از ابعاد مهم امامت است. امام، علاوه بر این که در حوزه‎ی تشریعی و زعامت سیاسی و تربیت اخلاقی، بر مسلمانان ولایت دارد، از ولایت تکوینی و هدایت درونی نیز برخوردار است و این به دلیل مقامِ والای اوست. امام، از این نظر نیز خلیفه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)است، زیرا همه‌ی پیامبران دارای ولایت تکوینی و هدایت درونی بودند. ولایت تکوینی و هدایت درونی پیامبران، تجلّی ولایت و هدایت تکوینی خداوند است؛ همان گونه که ولایت و هدایت تشریعی آنان، تجلی ولایت و هدایت تشریعی اوست و ولایت بالذات، مخصوص خدا است: (فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ ). (19) این حکم، به مسئله‌ی ولایت و هدایت اختصاص ندارد؛ بلکه همه‌ی صفات کمال را شامل می‌شود. حیات، علم، قدرت، اختیار و دیگر صفات کمال را شامل می‌شود. حیات، علم، قدرت، اختیار و دیگر صفات کمال که انسان و غیر انسان از آن برخوردارند. به حیات، علم، قدرت، اختیار و کمالات ذاتی خداوند بر می‌گردد. همه‌ی موجودات درتمام شئون خود نیازمند خداوند می‌باشند و تنها اوست که بی نیاز مطلق است: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ). (20)
اینک به نقل روایاتی در باره‌ی ولایت و هدایت تکوینی و درونی امامان اهل بیت (علیه السلام) می‌پردازیم.
در تعدادی از روایات، (21) امامان اهل بیت (علیه السلام) به عنوان تجلّی نور خداوند در زندگی مؤمنان معرفی شده اند. امامان، انوار درخشان هدایت الهی اند. نور هدایت آنان فضای معنوی زندگی بشر را روشن می‌سازد. جلوه‌ی ظاهری و بیرونی این هدایت با تبیین معارف و احکام دینی، موعظه و ارشاد، امر و نهی، سیاست و تدبیر، تحقق می‌پذیرد، که همگی در قلمرو هدایت تشریعی قرار دارد، و از مقوله‌ی ارائه‌ی طریق می‌باشد. جلوه‌ی باطنی و درونی آن، بر قلب‌های مستعد مؤمنان عاشق تأثیر می‌گذارد. و آنان را جذب جمال و کمال امام می‌کند.
این دوگونه هدایت، درباره‌ی قرآن کریم نیز متصور و محقّق است: هدایت ظاهری قرآن، عمومی و فراگیر است. (هُدًى لِلنَّاسِ) (22) ولی هدایت درونی آن ویژه‌ی پرهیزگاران است: ( هُدًى لِلْمُتَّقِینَ‌). (23) آنان، مؤمنانی هستند که با فطرتی پاک، دل به هدایت قرآن سپرده و نور هدایت قرآن، فضای ذهن و جان آنان را روشن ساخته، قلبشان خاشع گردیده و چون عاشقی دل داده، جذب جمال و کمال قرآن که تجلی جمال و کمال الهی است، شده اند:
( أَلَم یَأنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ اللهِ وَما نَزَلَ مِنَ الحَقَّ وَلا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلُ فَطالَ عَلَیهِمُ الأَمَأُ فَقَسَت قُلُوبُهُم وَ کَثِیرُ مِنهُم فاسِقُونَ)؛ (24)
آیا وقت آن نرسیده است که قلب‌های مؤمنان به واسطه‌ی ذکر خدا و قرآن خاشع گردد و مانند کسانی که پیش از این، به آنان کتاب آسمانی داده شد (یهود و نصاری) نباشند، که به خاطر دل بستن به زندگی طولانی دنیوی، دل‌هایشان سخت گردید و بسیاری از آنان فاسق گردیدند؟
و در آیه‌ای دیگر، در وصف قرآن فرموده است:
( اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ )؛ (25)
خداوند، نیکوترین سخن را نازل کرد. آن، کتابی است که همگون که بخش‌های آن یک دیگر را تأیید و تکمیل می‌کند. بدن کسانی که ترس خداوند را در دل دارند. از آیات وعید آن به لرزش می‌افتد. آن گاه، بدن‌ها و دل‌هایشان در پرتو یاد خدا آرامش می‌یابد. این هدایت الهی است که هر کس را بخواهد با آن هدایت می‌کند.
هدایت قرآن در دو سطح ظاهری و باطنی تحقق می‌یابد. در سطح ظاهری، روشن گری می‌کند؛ کلیات معارف و احکام الهی را بیان می‌کند؛ از گذشته و آینده گزارش می‌دهد و در سطح باطنی، در روح و جان انسان نفوذ می‌کند و آن را متحول می‌سازد و انسان در پرتو این تحول به تلاشی عاشقانه دست می‌زند و مراتبی از کمال مطلوب را به دست می‌آورد. هدایت امام معصوم نیز دو مرحله‌ی ظاهری و باطنی دارد.
مرحله‌ی ظاهری آن با تعلیم و تدبیر، موعظه و ارشاد، امر و نهی تحقق می پذیرد و مرحله‌ی باطنی آن با نفوذ در روح و جان مؤمنان. هدایت ظاهری امام، هم چون هدایت ظاهری قرآن، عمومی و فراگیر است، ولی هدایت باطنی او، همانند هدایت باطنی قرآن، ویژه‌ی کسانی است که به امام ایمان آورده اند؛ ایمانی برخاسته از بصیرت و آکنده از یقین که به تسلیم و انقیاد کامل می‌انجامد. اینان، چون امام را تجلّی علم و اراده‌ی خداوند می‌دانند، در برابر اراده او هیچ تردیدی ندارند و بسان عاشقی دل باخته جذب شخصیت امام می‌شوند و در نتیجه، به کمال مطلوب نایل می‌گردند و این، راز دیگری از تلازم قرآن و عترت است که تا قیامت از یک دیگر جدا نخواهند شد؛ هم در هدایت ظاهری و هم در هدایت باطنی.
امام باقر (علیه السلام) درباره‌ی هدایت درونی امام فرمود: نور الإمام فی قلوب المؤمنین أنور من الشّمس المضیئة بالنهار؛ (26) نور امام در قلب‌های مؤمنان، روشنایی بخش تر از نور خورشید تابناک در روز است. نور خورشید، جسمانی است و نور امام، روحانی. به همان میزان که وجود روحانی بر وجود جسمانی برتری دارد، نور امام نیز بر نور خورشید برتری دارد. خورشید اگر چه در روز نورافشانی می‌کند ولی همه‌ی فضا از نور آن برخوردار نمی‌شود. بلکه فقط فضایی که درمعرض آن باشد و حجابی در بین نباشد از نور خورشید بهره می‌گیرند، همه‌ی دل‌ها نیز از نور روحانی امام بهره مند نیستند، بلکه دل‌هایی از نورامام برخوردار می‌شوند که حجاب‌ها را بر طرف می‌سازند. نخستین و ضخیم ترین این حجاب‌ها، حجاب عداوت است. محبت به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اساسی ترین شرط برخورداری از هدایت درونی امام است. چنان که امام باقر (علیه السلام) در ادامه فرمود:
" وهم والله ینوّرون قلوب المؤمنین و یحجب الله عزّ وجلّ نورهم عمّن یشاء فتظلم قلوبهم، والله لایحبّنا عبد و یتولاّنا حتی یطهّر الله قلبه و لا یطهّر الله قلب عبد حتّی یسلّم لنا و یکون سلما لنا؛ (27)
سوگند به خداوند، امامان، دل‌های مؤمنان را روشن می‌سازند و خداوند، نور آنان را از هر کس که بخواهد باز می‌گیرد. در نتیجه قلوب آنان تاریک می‌شود. سوگند به خدا هیچ کس محبت و ولایت ما را بر نمی‌گزیند مگر این که خداوند قلب او را پاکیزه سازد و خداوند، قلب کسی را پاکیزه نمی‌سازد مگر این که تسلیم ما شود و با ما به روش مسالمت آمیز رفتار کند. "
این حدیث شریف، در حقیقت، شرح و تفسیر آیه‌ی کریمه‌ی مودّت (28) است، که خداوند مزد رسالت را مودّت خویشاوندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده است. مقصود از خویشاوندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، عترت آن حضرت می‌باشد. این مطلب، علاوه بر این که در روایات شیعه آمده، در برخی از احادیث اهل سنت نیز بیان شده است. (29) طبری، از سدّی، و او را از ابن دیلم روایت کرده است هنگامی که علی بن الحسین (علیه السلام) را به عنوان اسیر وارد شام کردند، مردی شامی نزد او رفت و خداوند را بر این که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیده و خاندانش اسیر شده اند، ستایش کرد. امام سجاد (علیه السلام) به او گفت: آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: آری، امام (علیه السلام) فرمود: آیا آیه‌ی (قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةٌ فی القُربی)را خوانده ای؟ فردشامی گفت: آیا مقصد از «قربی» در این آیه شما هستید؟
امام (علیه السلام) فرمود: آری. (30)
بر همین اساس است که پیشوای مذهب شافعیه (31) گفته است:

یا آل بیت رسول الله حُبّکم*** فرض من الله فی ا لقرآن أنزله (32)

ترجمه:‌ ای خاندان رسول خدا! دوستی شما فریضه‌ای الهی است که در قرآن بیان شده است.
مودّت خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خودی خود موضوعیت ندارد؛ بلکه مقدمه‌ای برای پیروی از آنان می‌باشد و درحقیقت، پیروی از آنان، پیروی از پیامبر و خداوند است.
چنان که در آیه‌ای دیگر از قرآن کریم آمده است که پیامبر از مسلمانان مزدی نمی‌خواهد مگر این که کسی بخواهد راهی را به سوی خداوند برگزینند: (قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلاً ) (33). آنچه او می‌خواهد این است که مردم راهی را بر گزینند که مورد رضایت خداوند باشد و آن راه در گروه پیروی از عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که «مودّت» شرط بنیادین آن می‌باشد.

امامت و غایت خلقت

در روایات بسیاری بر این مطلب تأکید شده است که اگر لحظه‌ای امام وجود نداشته باشد، زمین را خشم خواهد گرفت و اهلش را فرو خواهد خورد امام صادق (علیه السلام) فرمود: " لو بقیت الأرض بغیر امام لساخت, (34) اگر زمین بدون امام باشد، بر ساکنانش خشم خواهد گرفت. "
امام صادق (علیه السلام) در حدیث دیگری فرمود: " انّ الأرض لاتبقی بغیر امام الاّ أن یسخط الله تعاعلی علی أهل الأرض او علی العباد؛ (35) اگر زمین بدون امام باشد، خداوند بر ساکنان زمین یا بر انسان‌ها خشم خواهد گرفت. تردید در این که خشم خداوند بر ساکنان زمین خواهد بود یا بر افراد بشر، از راوی است نه از امام (علیه السلام). "
در حدیث دیگری، از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود: " لو أنّ الإمام رفع من الأرض ساعة لماجت بأهلها کما یموج البحر بأهله؛ (36) اگر لحظه‌ای امام در زمین نباشد، زمین ساکنانش را در خود فرو خواهد برد؛ همان گونه که امواج دریا ساکنانش را در کام خود فرو می‌برد. "
از این روایات به دست می‌آید که وجود امام در نظام آفرینش، به ویژه در نظام حاکم بر حیات در کره‌ی زمین، مؤثر است؛ به گونه‌ای که سرنوشت حیات در زمین برای افراد بشر و دیگر موجودت به وجود امام بستگی دارد. از زمانی که زندگی در زمین به جریان افتاده است، امام نیز وجود داشته است و تا آخرین لحظه‌ای که زندگی در زمین جریان داشته باشد، امام نیز وجود خواهد داشت. این گونه وابستگی، در گرو آن است که میان وجود امام و وجود حیات در زمین برای انسان و غیر انسان، رابطه‌ی علّیت برقرار باشد؛ یعنی وجود امام در برقراری نظم و حیات در زمین نقش علیت ایفا کند.
علیت امام در نظام طبیعت و در سطحی فراتر، در نظام خلقت، به دو گونه‌ی فاعلی و غایی امکان پذری است، زیرا اگر چه فاعل و غایت بالذات همه‌ی موجودات، وجود خداوند است، ولی از آن جا که نظام آفرینش بر اساس علیت و سببیت استوار گردیده است و در حدوث و بقای موجودات، اسباب طبیعی و غیر طبیعی دخالت دارد، وجود امام در سلسله‌ی علیت فاعلی و غایی جهان قرار دارد؛ یعنی در قوس نزول، فیض وجود به واسطه‌ی او به موجودات می‌رسد و از طرفی، سیر صعودی و تکاملی موجودات به ویژه انسان‌ها، از طریق امام تحقق می‌یابد.
بدین جهت است که در برخی از دعاها در باره‌ی امام عصر (عج) آمده است: الذی ببقائه‌ی بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض والسماء؛ (37) کیس که دنیا به واسطه‌ی بقای او باقی است و موجودات، به یمن و برکت او روزی داده می‌شوند و به واسطه‌ی وجود او آسمان و زمین پا برخاست.
صدرالمتألهین در شرح این احادیث گفته است:
" خداوند سبحان، موجودات را با تفاوت درجات و مراتبی که از نظر شرافت و خست دارند آفرید. پایین ترین مرتبه موجودات، مواد عنصری زمین است که دورترین فاصله را از لطافت وجودی دارد (اما قابلیت تحول و تکامل وجودی را دارا می‌باشد). اراده‌ی حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که این مواد عنصری مسیر تکامل را طی کنند و به غایات برتر خود نائل شوند. بر این اساس، در مسیر تکامل موجودات که از طریق علیت غایی تحقق می‌پذیرد، هر موجودی را که اشرف و أعلی بود سبب کمال و علت غایی موجود پایین تر از آن قرار داد. بدین ترتیب زمین را برای گیاه آفرید و گیاه را برای حیوان و حیوان را برای انسان، و از آن جا که در میان افراد انسان نیز مراتب کمال و نقص وجود دارد، کاملترین انسان را غایت وجود انسان قرار داده که در حقیقت غایت دیگر موجودات پایین تر از انسان نیز می‌باشد و او همان انسان کامل است که در مرتبه‌ی امامت قرار دارد.
او، سلطان جهان زمینی و خلیفه‌ی خداوند در زمین است. بنابراین، زمین و آنچه در آن است به خاطر امام آفریده شده است و هر چیزی که برای چیز دیگری آفریده شده باشد، هرگاه آن چیز دیگر (غایت) وجود نداشته باشد، آن چیز (ذوالغایة) هم وجود نخواهد داشت پس اگر امام که غایت آفرینش زمین و موجودات زمینی است وجود نداشته باشد، زمین و موجودات آن هم وجود نخواهد داشت. (38)

پی‌نوشت‌ها:

1. مدارک حدیث در فصل دوم نقل شد.
2. صحیح مسلم، ج4، ص1453، کتاب الامارة، باب 1، حدیث 7.
3. همان، حدیث 10، مضمون این حدیث با اندک تفاوتی در تعبیر، در احادیث 5،6،8و 9 همین مدرک نیز نقل شده است؛ چنان که دیگر صحاح و مسانید و کتاب‌های حدیث و تاریخ اهل سنت نیز وجود دارد. ر. ک: مجله‌ی تخصصی کلام اسلامی، شماره‎‌ی 52، ص 106- 108.
4. (لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى) (شوری، آیه‌ی 23)
5. ینابیع المودة، ص 144، باب 77.
6. انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی، ما ا ن تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.
7. نهج البلاغه، خطبه 105.
8. همان، خطبه‌ی 126.
9. همان، خطبه‌ی 131، این حدیث، با اندکی اختلاف در عبارت، از امام حسین (علیه السلام) نیز روایت شده است. تحف العقول، ص 170، سخنان امام حسین (علیه السلام).
10. همان، عهدنامه مالک اشتر، فقره‌ی 57.
11. همان، فقره‌ی 111.
12. علل الشرایع، ص 253، باب 182، حدیث 9.
13. کمال الدین و تمام النعمة، ص 221، باب 22، حدیث 7.
14. اصول کافی، ج1، ص 136، کتاب الحجة، باب إنّ الارض لاتخلو من حجّه، حدیث2.
15. نساء، آیه‌ی 165.
16. اصول کافی، ج1، ص 135، کتاب الحجة، باب 4، حدیث1.
17. همان، حدیث 2و 3.
18. همان، ص 138؛ باب 6، حدیث 3.
19. شوری، آیه‌ی 9.
20. فاطر، آیه‌ی 15.
21. اصول کافی، ج1، ص 150- 151 باب انَ الأئة عزّ و جلّ و بحار الانوار، ج24، ص 304- 324.
22. بقره، آیه‌ی 185.
23. همان، آیه‌ی 2.
24. حدید، آیه‌ی 16.
25. زمر، آیه‌ی 23.
26. اصول کافی، ج1، ص 150، باب ان الأئمة (ع) نور الله عز وجل، حدیث 1و4.
27. همان.
28. (قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى) (شوری، آیه‌ی 23).
29. سید‌هاشم بحرانی در کتاب غایة المرام، ج3، ص 230- 244، هفده حدیث از طرف اهل سنت و 22 حدیث از طریق شیعه در این باره نقل کرده است.
30. تفسیر طبری، ج25، ص 32.
31. محمد بن ادریس شافعی متوفای 204 هـ. ق.
32. دیوان الشافعی، ص 56.
33. فرقان، آیه‌ی 57.
34. اصول کافی، ج1، ص 137؛ کتاب الحج، باب ان الارض لاتخلو من حجة، حدیث 10.
35. همان، حدیث 11 و 13.
36. همان، حدیث 12، روایات یاد شده در کتاب الغیبة نعمانی ص 138- 139 نیز نقل شده است و بحار الانوار، ج23، ص 24 و 28- 29.
37. مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
38. شرح اصول کافی، ص 462، شرح حدیث دهم از احادیث «باب أنّ الأرض لاتخلو من حجّة».

منبع مقاله :
ربانی، گلپایگانی، (1392)، امامت در بینش اسلامی، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.