نویسنده: مصطفی طاهری
بررسی منابع دینی نشاندهندهی این موضوع است که برخی دستهبندیها، در قرآن به رسمیت شناخته شده و توصیه به مرزبندی و در برخی موارد حتی مقابله و مبارزه با گروه دیگری شده است. در کنار این موضوع، در جامعهی اسلامی، حفظ وحدت نیز بهعنوان اصلی مبنایی در این منابع مطرح شده است. پس سؤال این است که حد و مرز این مرزبندی و وحدت کجاست و چگونه میتوان علیرغم داشتن اختلافنظر و اختلافسلیقه در جامعهی اسلامی، از اختلاف، چنددستگی و افتراق جلوگیری کرد؟ در این نوشتار، سعی خواهیم کرد به این سؤالات پاسخ دهیم.
برنامهریزی دشمن برای ایجاد اختلاف و نزاع در میان جهان اسلام، امروزه برای کمتر کسی پوشیده است. راهاندازی و دامن زدن به نزاع میان «عرب و عجم»، «شیعه و سنی» و... از راهبردهای اساسی دشمنان برای مشغول کردن کشورهای اسلامی به «جنگهای نیابتی» و «ایجاد زمینه برای ورود و دخالت در امور کشورهای اسلامی» و تأمین امنیت رژیم اشغالگر صهیونیستی و... است. قطعاً تفاوت نظر در میان گروهها و شخصیتها، اقوام، مذاهب و... امری طبیعی و اجتنابناپذیر است، ولی این اختلاف نباید تبدیل به تقابل و نزاع شود، زیرا زمینه را برای تسلط کافران بر مسلمانان فراهم میکند.
آنچه از آن به قطببندی تعبیر خواهیم کرد، تنها بهمعنای اختلاف دیدگاه و انتقاد داشتن گروهی به گروه دیگر نیست. قطببندی هنگامی رخ میدهد که این اختلاف به نزاع، درگیری و تقابل بینجامد و با تحریک احساسات طرفداران و حامیان، آنها را علیه گروه دیگر تحریک کنیم.
قطببندی از منظر اسلام
در قرآن کریم بهصراحت نفی دوقطبیهای نامطلوب را ملاحظه میکنیم: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» (حجرات: ۱۳) پس دوقطبی مبتنی بر نژاد، جغرافیا، تفاوت ظاهری و... از سوی اسلام نفی و تقبیح شده است.آنچه در اسلام به آن توجه شده، مقابله و مبارزه با مستکبر و ظالم است. یعنی مستکبران با این گروهها باید قطببندی و مقابله داشته باشند. مستکبر در ادبیات قرآنی، به فردی اطلاق میشود که خود را برتر از دیگران میداند و حق بیشتری برای خود قائل است و در عمل نیز برنامههای خود را طوری سازماندهی میکند که بتواند حق سایرین را بگیرد و در جهت منافع خود استفاده کنند. ظالم نیز کسی است که آنچه را که حق خود نیست و متعلق به دیگری است، به طرق غیرمشروع، تصاحب میکند. بر تقابل با این افراد، در آیات و روایات، تأکید شده است.
در میان جامعهی مسلمانان نیز مقابله با گروههای «باغی» و «برهمزنندهی امنیت»، ضرورتی اجتنابناپذیر است که آن هم در چارچوبهای مشخصشده در شرع و قانون تعریف میشود. تأکید ویژهی رهبر انقلاب بر ایجاد مرزبندی با «فتنهگران» نیز به همین دلیل است. البته میتوان آنها را هم بهنوعی تکمیلکنندهی پازل همان جبههی استکبار در کشور دانست که معمولاً از سوی استکبار مورد حمایت قرار میگیرند و همین مسئله، یعنی حمایت استکبار از آنها نیز بهعنوان معیاری برای تشخیص این افراد ارائه شده است. تأکید رهبر معظم انقلاب به فتنهگران برای «مرزبندی با دشمنان تابلودار نظام» از یکسو و بیان حمایتهای «دشمنان تابلودار» از این جریان، از سویی دیگر، برای ارائهی یک «معیار» جهت شناخت مرزها، از این حیث قابل توجه است.
دوقطبی کاذب اصولگرا- اصلاحطلب
بهعنوان مثال، میتوانیم نحوهی مواجههی رهبر معظم انقلاب در سالهای گذشته در خصوص دستهبندی «اصولگرا» و «اصلاحطلب» را بار دیگر مرور کنیم. ایشان سعی کردند از ظرفیت این دو گروه برای رقابتی سالم جهت پیشرفت و ارتقای کشور استفاده کنند و از ایجاد اختلاف و درگیری و نزاع میان افراد این دو طیف جلوگیری کنند: «دو جناح برای کشور، مثل دو بالاند که کشور با این دو بال میتواند پرواز کند. دو جناح مقابل در مجموعهی نظام میتوانند باشند و فعالیت کنند، ولی شرطش این است که به قانون اساسی وفادار باشند. اینها بر کار هم نظارت میکنند، با هم رقابت سالم میکنند. این مسابقه، پیشرفت به وجود میآورد و از بسته بودن تشکیلات گوناگون حکومتی جلوگیری میکند. این چیز مغتنم و خوبی است... بنده دعوای اصلاحطلب و اصولگرا را هم قبول ندارم. من این تقسیمبندی را غلط میدانم. نقطهی مقابل اصولگرا، اصلاحطلب نیست. نقطهی مقابل اصلاحطلب، اصولگرا نیست. نقطهی مقابل اصولگرا، آدم بیاصول و لاابالی است؛ آدمی که به هیچ اصلی معتقد نیست، آدم هرهری مذهب است... نقطهی مقابل اصلاحطلبی، افساد است. بنده معتقد به اصولگرای اصلاحطلبم؛ اصول متین و متقنی که از مبانی معرفتی اسلام برخاسته، با اصلاح روشها بهصورت روزبهروز و نوبهنو.» ایشان این دوقطبی شکلگرفته را با اصطلاح «اصولگرایان اصلاحطلب» و «اصلاحطلبان اصولگرا» نفی کردند.پرهیز از قطببندیهای کاذب در مسئلهی هستهای
در مسائل جاری داخلی نیز مسئلهی هستهای را باید از این منظر مورد توجه قرار داد. از یکسو دشمنان کشور و جبههی مستکبران غربی در میز مذاکرات، فشارهای گوناگونی برای تحمیل خواستههای افزونطلبانهی خود اعمال میکنند و از سویی دیگر نیز از همین موضوع استفادهی حداکثری میکنند تا کشور را به دودستگی و چنددستگی بکشانند و از داخل تضعیف کنند.براساس تعریفی که از «قطببندی» ارائه شد و همچنین توضیحاتی که آمد، باید توجه داشت در رابطه با موضوع مذاکرات هستهای، از ایجاد این «قطببندی» پرهیز شود. رهبر معظم انقلاب در یکی از سخنرانیهای خود، عملاً دوگانهی «موافق مذاکرات» و «مخالف مذاکرات» را رد کردند و فرمودند: «در ایران هیچکس نیست که نخواهد مسئلهی هستهای حل بشود و با مذاکرات حل بشود.» یا در دیدار کارگزاران و مسئولان نظام فرمودند: «ما دنبال توافقیم. اگر کسی بگوید که در مسئولین جمهوری اسلامی کسی هست که توافق را نمیخواهد، خلاف گفته. این را همه بدانند. مسئولین جمهوری اسلامی (بنده، دولت، مجلس، قوهی قضائیه، دستگاههای گوناگون امنیتی، نظامی، غیره) همه در این جهت متفقیم و موافقیم که توافق باید انجام بگیرد. در این جهت هم باز همه متفقاند که این توافق باید عزتمندانه باشد، مصالح جمهوری اسلامی بهدقت و باوسواس باید در آن رعایت بشود. در این هم هیچ اختلافی نیست.»
مشی مقام معظم رهبری در هدایت مسیر مذاکرات نیز دوگانهی «حامی مذاکرات» و «منتقد مذاکرات» را عملاً نفی کرده است. ایشان در بیانات خود، همراه با حمایت از تیم مذاکرهکننده، انتقادات خود را نیز طرح کردهاند که میتواند الگویی برای سایر منتقدین باشد.
بنابراین طرح انتقادات نباید به ایجاد دستهبندی در کشور و نزاع منجر شود. البته در رابطه با این موضوع، علاوه بر منتقدان، مسئولان نیز توجه ویژهای باید داشته باشند که «شنیدن سخن منتقدان» و «پرهیز از سخنان حاشیهساز» و «پیروی از منویات رهبری و خطوط قرمز تعیینشده» عامل مهمی در ایجاد «همدلی و همزبانی» طیفها و گروههای مختلف کشور خواهد بود.
منبع مقاله : Khamenei.ir
/ج