شعر جاهلی به روایت عرب

از اوایل عصر جاهلی، اعراب خط نبطی را تغییر داده، به خط عربی تبدیل نمودند و به گواهی کتیبه های متعدد که یافت شده، حتی توان گفت که پیش از فرارسیدن عصر جاهلی بدین توفیق دست یافته بودند. تشبیه ویرانه ها و آثار خانه‌ها
چهارشنبه، 31 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شعر جاهلی به روایت عرب
 شعر جاهلی به روایت عرب

 

نویسنده: دکتر شوقی ضیف
مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو



 

از اوایل عصر جاهلی، اعراب خط نبطی را تغییر داده، به خط عربی تبدیل نمودند و به گواهی کتیبه های متعدد که یافت شده، حتی توان گفت که پیش از فرارسیدن عصر جاهلی بدین توفیق دست یافته بودند. تشبیه ویرانه ها و آثار خانه‌ها به خط و کتابت بین شاعران عرب وصفی است رایج، چنانکه مرقش اکبر گوید:

الدار قفر و الرسوم کما *** رقش فی ظهر الادیم قلم (1)

یعنی «خانه ی معشوقه بایر است و آثار آن چنانست که گویی خامه برپشت صفحه چرمین نگار کرده باشد»
در احوال این شاعر آورده‌اند که نوشتن نیکو می دانسته و موقعی که اسیر بعضی اعراب بود، یکی از قصاید خود را بر جهاز شتر نوشت. (2) سلامة بن جندل گوید: «لمن طلل مثل الکتاب المنمق» (3) یعنی: «این در و دیوار شکسته، بسان صحیفه ی پرنقش و نگار، از آن کیست؟» و لبید در آغاز معلقه اش آثار دیار متروکه و مخروبه را به کتیبه یا سنگنبشته ای تشبیه کرده که سیلاب خاکش را می شوید و آن را جلا می دهد، پنداری خطوط سترده ی متن را با نوک قلم تازه می کند. (4) اخنس بن شهاب تغلبی گوید: «آثار خیمه گاه دختر حطان بن عوف، همچون عنوانی است که کاتب بر پوست نگاشته باشد.» (5) حارث بن حلزة یشکری بکری گوید: «این دیار محو شده در «حبس» از آن کیست، با علاماتی همچون کاغذهای مهره کشیده ی ایرانی.» (6)
از این گونه تشبیه در شعر جاهلی زیاد است و دلالت دارد بر اینکه بسیاری شان کتابت می دانستند، بلکه بعضی به خط ایرانی هم آشنا بودند؛ چنانکه در مورد لقیط بن یعمر ایادی و عدی بن زید عبادی آورده‌اند. (7) شک نمی توان داشت که در مراکز شهری بویژه مکه ی تجارت پیشه کتابت معمول بوده. حتی در سیره ی پیغمبر می خوانیم که در ازای جانبهای اسیران قریش در بدر، مقرر فرمود هر اسیری ده کودک مسلمان را خواندن و نوشتن بیاموزد [تا آزاد شود] (8) عده ای از صحابه ی پیغمبر نیز کاتب وحی بودند یا در اموری که برای آن حضرت و مسلمانان پیش می آمد - مانند عقود و معاملات - سند می نوشتند. (9) پس کتابت در جاهلیت شناخته شده بلکه مرسوم بوده است، و اخباری هست دال بر آنکه یکی از شعرا در مشکلی که دچار شده بود، به وسیله ی خط، پیام شعری برای قبیله اش فرستاد. (10)
کرنکو در این باب دچار گزافه شده و نظم شعر جاهلی را به خط و نویسایی شاعران مربوط کرده؛ و دلیل می آورد که یک لفظ را به چند گونه توان خواند؛ دیگر اینکه وجود بعضی قافیه های نادر خود نشان این است که دقت چشم بیش از توجه گوش در آن نقش داشته است (11) اما، ظّن قوی آن است که اختلاف قرائات شعر جاهلی در عصر تدوین (یعنی قرن دوم هجری)، پیدا شده، و در مورد دوم هم باید گفت شعر یک هنر سمعی است نه بصری.

حقیقت آنکه دلیل مشهودی نداریم بر اینکه اعراب جاهلی برای نگهداری اشعارشان به نوشتن متوسل شده باشند. شاید تعدادی قطعه یا قصیده نوشته شده بود لیکن خط به عنوان وسیله ی انتقال دیوان شعرا به نسلهای آینده به کار گرفته نشده است. زیرا با نوشت افزار نامناسب از قبیل لوح سنگ و پوست و کتف و تخته ی چوب خرما برای شعرا دشوار بود که برای نگهداری اشعار خود، خط را به کار گیرند. حفظ متون به وسیله ی نوشتن تنها پس از اسلام و به برکت قرآن کریم که هر آیه اش را می نوشتند شایع شد و عرب غالباً امی به نویسا و خوانا تبدیل گردید و با گذشتن مدت کمی از آغاز اسلام، عربی که زبانی بود صرفاً شفاهی، به زبانی شفاهی - کتبی تحول یافت. در این تحول عرب و مستعربان هر دو نقش داشتند. آن روایات که دلالت بر کتابت بعضی اشعار در جاهلیت دارد، همین قدر نشان می دهند که نویسایی بین عرب جاهلی شناخته شده بود به ویژه در محیطهای نسبتاً متمدن مانند مکه و مدینه و حیره؛ اما به هیچ وجه دلیل بر این نمی شود که وسیله ی نگهداشتن دیوانهای اشعار جاهلی، کتابت بوده است و اگر عرب مجموعه ای به عنوان کتاب داشت، خدای عزوجل کلمه ی «کتاب» را به طور مطلق برای قرآن علم نمی کرد. عرب پیش از اسلام هیچ کتابی نداشت چه دینی چه غیردینی. (12)

اما آنچه گفته‌اند معلقات را نوشته و در کعبه آویخته بودند؛ از جمله ی افسانه هاست و در اصل به تفسیر [غلط] متأخران (13) از کلمة «معلقه» برمی گردد. در عقدالفرید آمده است: «اعراب آنچنان شیفته ی شعر بودند که هفت قصیده ی برگزیده از شعر قدیم را بر طومارهای کتان به آب طلا نویسانیده به پرده های کعبه آویختند و از آن روست که گویند: «مذهبة امرء القیس، مذهبة زهیر یا مذهبات السبع؛ که به معلقات نیز مشهور است.» (14) اما اگر ملتفت معنی «معلقات» می بودند به چنین خیالبافی دور و دراز متوسل نمی شدند. (به گفته ی جاحظ) معلقات یعنی مقلدات یا: مسمطات (15) (به معنای: گردنبندها و رشته های گوهر کشیده که به گردن آویخته می شود). عملاً قصاید بلند را بدین گونه نام می نهادند. ابن النحاس افسانه ی مورد بحث را با این عبارت نفی کرده است: «اینکه در افواه مشهور است که آن اشعار بر کعبه آویخته بوده، ثابت و صحیح نیست.» (16)
و از همین افسانه هاست که حماد راویه گفته: نعمان بن منذر متوفی 602 میلادی دستور داد اشعار عرب را در دفترهایی برایش بنویسند و آنها را در قصر ابیض زیر زمین نهفت تا در زمان مختاربن ابی عبید (حدود سال 67 هجری) به او گفتند زیر این قصر گنجی است. آنجا را شکافت و اشعار را بیرون آورد و از اینجاست که کوفیان در شعر داناتر از بصریانند» (17) و ابن سلام گوید: «نزد نعمان بن منذر از اشعار شاعران بزرگ جاهلیت و مدایحی که برای خاندان منذری گفته بودند، دیوانی بود که همه یا بخشی از آن به دست بنی مروان افتاد». (18) نه تنها از آن رو که اصل خبر از حماد است که مشهور به دروغسازی است، کافی است که در خبر شک کنیم بلکه در خود خبر نشانه ی تردیدانگیزی هست، چرا که در آخر داستان می خواهد توجیه کند کوفیان از بصریان به شعر داناترند، و گوییا حماد کوفی حکایت را چنان سوق می دهد تا به سابقه ای کهن برای شعر دانی کوفیان برساند؛ و می دانیم رقابت و کشمکش راویان و ادیبان کوفه و بصره در این باب مشهور است.
وقتی قرآن با همه ی تقدس در یک مصحف جمع نشده بود تا پس از رحلت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و کنگاش ابوبکر با صحابه این کار صورت گرفت، همین به تنهایی کافی است که روشن سازد بین عرب جاهلی، اندیشه ی گردآوری اشعار یا منتخباتی از آن، وجود نداشته است و این اندیشه بعد از اسلام و به مرور پدید آمده. اما در عصر جاهلی به روایت تکیه داشتند. شاعر می ایستاد و قصیده اش را به صدای بلند می خواند و اشخاص از او می آموختند و نقل می کردند.
یعنی رود خروشان شعر در دوران جاهلیت در بستر روایت شفاهی جریان داشت و تا مدتها در دوران اسلامی نیز همچنین. دلیل بسیار قوی در این باب آن است که حتی حدیث پیغمبر تا آخر قرن اول هجری غالباً بر اساس روایت زبانی بوده است. وقتی حدیث با همه ی قداست، جز پس از گذشتن حدود یکصد سال از هجرت پیغمبر به تدوینش برنخیزند به طریق اولی شعر جاهلی چنین حالتی داشته زیرا نه رکنی از شریعت اسلام بود و نه نیاز مبرم دینی بدان داشتند. اگر به خود شاعران جاهلی نیز رجوع کنیم می بینیم پیوسته از روایت، به عنوان وسیله ی انتشار شعرشان در قبایل، یاد می کنند؛ وسیله ای آشنا و شناخته شده که از مجرای آن شعر در سرتاسر جزیره العرب راه می یافت. مسیب بن علس گوید:
همراه باد [روی بال صداها] قصیده ای هدیه می فرستم.
که در هر بیراهه ای ره یابد و از آبها بگذرد.
پیوسته غریبانه بگردد.
و اقوام بیگانه آن را بشنوند و بدان مثل زنند. (19)
عمیرة بن جعل از اینکه عشیره ی خود را هجو کرده و آن شعر بین عرب شیوع یافته و قابل برگشت نیست اظهار ندامت می کند:
تبار خویش را دشنام دادم. و چون کار از دست بشد،
و راه نقل بر راویان هموار گردید، پشیمان گردیدم.
اکنون کار گذشته را چاره نتوانم؛
همچنانکه دوشنده شیر، آن را به پستان برگرداندن نتواند. (20)
روایت در عصر جاهلی، سهلترین وسیله ی انتشار و رواج شعر بود، و قشری که بدان اشتغال داشتند همان خود شاعران بودند. هر کس می خواست نظم و قالب ریزی شعر بیاموزد، با شاعری همراه می شد و راوی او می گردید و پیوسته از او و دیگر شاعران روایت می کرد تا زبان خودش هم به شعر سرودن باز شود و سرچشمه ی هنر شاعریش گشوده گردد، صاحب اغانی سلسله ای از این راویان در عین حال شاعر را ذکر می کند که به ترتیب از هم روایت کرده‌اند. این رشته از اوس بن حجر تمیمی آغاز می شود که زهیربن ابی سلمی از او شعر آموخت و روایت کرد تا خود نظمش نیکو شد؛ و از زهیر دو تن روایت می کنند: یکی پسرش کعب، دیگر حطیئة. هدبة بن خثرم عذری از حطیئة تعلیم شعر گرفت و از او روایت می کند. جمیل (عاشق و ستایشگر بثینة) شاگرد و راوی هدبة است و بالاخره کثیر (عاشق و ستایشگر عزة) شاگرد و راوی جمیل. (21)

بدین گونه ما در برابر یک مکتب کامل شعر و شاعری هستیم که طبقات (22) و حلقه های خود را دارد؛ هر حلقه از پیشین می گیرد و به پسین تحویل می دهد. نکته ی مهم در این مکتب آنکه راویان از قبایل مختلف شرق و غرب جزیرة العرب هستند. پس شاید دور از حقیقت نباشد اگر بگوییم شاعران یک قبیله، هر نسل، راوی نسل پیشین بوده‌اند. قدما نیز این مطلب را درباره ی چند شاعر تصریح کرده‌اند. مثلاً اعشی راوی داییش مسیب بن علس بوده و از او آموزش گرفته، و ابوذؤیب هذلی راوی ساعدة بن جؤیة هذلی (23) است، و هر کس دیوان هذلیین را بخواند پیوند نزدیک و ارتباطات خویشاوندی بین آنان را ملاحظه می کند. به همین قیاس شعرای قیس بن ثعلبة هم نسبتهای نزدیک داشته‌اند: طرفة، برادرزاده و راوی و شاگرد مرقش اصغر است و این خود راوی و پیرو سبک عمویش مرقش اکبر؛ طرفة ضمناً راوی داییش متلمس است که خود بین اقوام مادریش از بنویشکر (24) پرورش یافته بود. علاوه بر رابطه ی قبیله ای میان شاعران، گاه راه و روش مشابه و مشترک در زندگانی نیز شاعران را به هم می پیوست. مثل: فرسان (= پهلوانان و یکه سواران) و صعالیک؛ شنفری از تابطشراً روایت می کند و زیدالخیل از ابودؤاد ایادی.

اگر هم مدرکی بر پیوندهای قبیله ای یا مسلکی مذکور نداشتیم، می توانستیم از اتفاق هر دسته از شاعران شرق یا غرب جزیرة العرب بر سنتهای هنری واحد، آن ارتباط را به حدس دریابیم، سنتهایی که از تمسک بی انحراف و بی برو برگرد به نمونه های اسلاف ناشی می شود. سنت گذشتگان، رهنمون و مورد پیروی همیشگی بود و هر شاعری با تمام توان می کوشید از طریق حفظ اشعار استادش و شعرای قبیله و حتی شاعران دیگر قبایل آن سنتها را کاملاً فرا بگیرد. این تنها شعرا نبودند که راوی اشعار بودند بلکه افراد قبیله همگی در این مهم شرکت داشتند زیرا همین اشعار بود که مناقب قوم و پیروزیهایشان در جنگها را ثبت کرده، معایب دشمنان شان را مسجل می داشت و آن بیت مشهور که یکی از بنی بکر در سرزنش بنی تغلب گفته ناظر به همین مطلب است، گوید:
«[روایت مکرر] قصیده ای که عمروبن کلثوم سرود، بنی تغلب را از همه ی مکارم بازداشت.» (25) تنها فرزندان قبیله نبودند که شعر شاعرانش را منتشر می کردند بلکه از افراد قبایل دیگر نیز در رواج آن شرکت می جستند چرا که بین اعراب عده ی زیادی «حافظ» بود که به حفظ و نقل شعر در مجالس و اجتماعات و بازار اشتغال داشتند و کارشان همین بود. شعر، سند و مدرک فضایل و معایب و انساب و ایام و تاریخ اعراب به شمار می رفت و تمام معرفت و زندگی آنان محسوب می شد، از اینجاست که عمربن خطاب گفته است: «علم عرب شعر بود و دانشی از آن درست تر نداشتند.» (26)
تا اسلام آمد، و اعراب سر در قرآن فرو بردند اما نقش شعر از دل نستردند، حتی از آغاز دعوت اسلام؛ چنانکه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حسان بن ثابت و دیگر شاعران انصار را به هجای قریشیان و پاسخ گفتن به شاعران قریش تشویق می فرمود. (27) بسیار اتفاق می افتاد که حضرت از یک صحابی می خواست شعری را (کاملاً) بازگو کند؛ حتی از شعر دشمنانش. شریدبن سوید ثقفی گوید: «پیامبر از من درخواست شعر امیة بن ابی الصلت را برایش بخوانم؛ و خواندم. فرمود: دیگر بخوان؛ خواندم. و همچنان تا صد بیت.» (28) ابوبکر نیز نسبت شناس و راوی شعر جاهلی بود و گاه در سخنرانی - مثلاً در خطبه ی مشهور سقیفه - بدان تمثل می جست. همچنین عمر؛ کمتر هیأتی از عرب نزد او می آمدند مگر اینکه راجع به شعر شاعری پرسش می کرد، ابن سلام گوید: «عمر چنان بود که تقریباً هر کاری پیش می آمد، بیتی به مناسبت می خواند.» (29)
صحابه ی دیگر هم چنین بودند. زیاد پیش می آمد که با هم به شعرخوانی و بازگفتن سرگذشتها و داستانهای جاهلیت شان می پرداختند. جابربن سمرة گوید: «بیش از صدبار در جلسه ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم، اصحاب در مسجد می نشستند و از شعر و امور جاهلیت سخن در می پیوستند و حضرت گاه تبسم می فرمود.» (30)
یعنی روایت شعر جاهلی در صدر اسلام هم ادامه داشت و عواملی نیز در تقویت و تأیید آن پیدا شد. از آن جمله چون در زمان عمر شروع به تدوین دواوین و دفاتر دولتی کردند نیاز شدید به شناخت انساب احساس شد زیرا نقش مهمی در تعیین مقرری سپاه فاتح و نیز تعیین جا برای افراد قبایل در شهرهای نوبنیاد مانند بصره و کوفه داشت. بین اعراب از دیرباز کسانی به نسب شناسی شهره بودند که در این دوره از تاریخ اسلام اهمیت عظیم یافتند. عرب برای شناخت انساب بدیشان رجوع می کرد، و نسب شناس غالباً به ذکر قطعه شعری نسب پرسش کننده را مشخص می نمود. از جمله معروفترین نسابان، عقیل بن ابیطالب، مخرمة بن نوفل، دغفل و نخاربن اوس عذری است. (31)
هنوز به شروع درگیری لشکر علی (علیه السلام) و معاویه نرسیده، می بینیم که عصبیات قبیله ای افروخته شده است؛ آتشی که تا آخر عصر اموی شعله می کشید. و قبایل اشعار آتشین فراوان داشتند. پس هر قبیله ای به روایت اشعاری که مناقب خودش و مثالب خصمان را نمایش می داد پرداخت. شعر، ترکشی بود که با آن خصم را به تیر می بستند. بیشک همین کمک مهمی بود در حفظ شعر جاهلی؛ و بدین گونه قبایل عرب در طول قرن اول و دوم هجری شعر را نقل کردند تا تحویل عالمانی شود که (در قرن سوم) به تدوین آن پرداختند. (32)
دولت اموی گرایش عربی داشت و برای نگهداری میراث عربیت عمل می کرد، چنانکه معاویه و عبدالملک و غیره راوی شعر جاهلی بودند و غالباً از هیأتهای عرب که نزدشان می آمدند، شاعر قبیله هم همراه بود. خلیفه بیتی می خواند و نام گوینده ی آن و بقیه ی شعر را می طلبید و در ازای پاسخ نیکو جایزه می داد. (33) بچه های خلفا نیز بر همان سیرت بودند. گاه که بر سر یک بیت شعر یا خبری از ایام عرب بحث و اختلاف داشتند [ از دمشق ] بریدی به عراق می فرستادند تا از عالمان عراق جواب درست دریافت دارند. (34) خلفا بر فرزندانشان، «مؤدب» هایی گماشته بودند که اشعار و ایام و اخبار جاهلیت را برایشان روایت کنند. از این گونه مؤدبان همه جا بودند که نوآمدگان (غیرعرب) و نوخاستگان (عرب) را تعلیم می دادند، و در البیان و التبیین جاحظ فهرست مفصلی از اسامی آنان آمده است.
دیگر از نکاتی که توجه امویان را به شعر جاهلی نشان می دهد آن است که آورده‌اند معاویه چنان شیفته ی شب نشینی و صحبت از اخبار گذشتگان بود که عبیدبن شریة جرهمی را از صنعاء یمن احضار نمود و او را همنشین خود ساخت تا شبها از تاریخ پیشینیان و شاهان قدیم برایش سخن گوید، و از اطلاعات وسیع او حیرت کرده چند غلام را مأمور ساخت تا هر چه ذکر می کند، از سیر ملوک و اخبار و اشعار و ایام جاهلیت، در دفاتری ثبت کنند. (35)
از اوایل دوره ی اسلامی یا قصص گویان مواجه می شویم که در مسجد جامع به وعظ می نشستند و بسیاری از اشعار جاهلیت، به مناسبت، در لابلای صحبت شان به طور پراکنده می آمد. افرادی از قبیل ابان بن عثمان و عروة بن زبیر هم به گردآوری تاریخ غزوات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و اشعاری که در آن باب گفته شده بود پرداختند و در کنار اینان کسانی پیدا شدند که به اخبار و اشعار عرب قدیم توجه داشتند، و برخی که بیشتر اهتمام می ورزیدند، سمت «مؤدب» می یافت که نوخاستگان را شعر کهن بیاموزند. از این جمله‌اند کمیت [ شیعی ] و طرماح [ شاعر خارجی ]. در آن ایام هر شاعر مبرزی، ضمناً راوی و شاعر انشادگر شعر جاهلی نیز بود و در کتب ادب اشارات متعدد هست بر آنچه عالمان ادب از شعرایی چون ذوالرمة و فرزدق و جریر و رؤبة [ بن عجاج ]، اشعار جاهلی روایت کرده‌اند. (36) فرزدق وسعت اطلاعات خود را در این باب چنین تصویر کرده:
سه نابغه [ ذبیانی و جعدی و شیبانی ]
و ابویزید (مخبل) و امرءالقیس و حطیئة وقتی درگذشتند.
قصایدشان را به من بخشیدند.
و نیز علقمة فحل که زیب و زیور درباری داشت و کلام ابتکاری.
و طرفة که جان را بر سر شعر گذاشت؛
و مهلهل که نخستین شاعران بود؛
و اعشی قیس، و اعشی باهله، و مرقش، و ابوطمحان [ قضاعی ] که سخنش ضرب المثل است،
و عبید [ بن الابرص ] اسدی - وقتی مرد؛
و ابودؤاد [ ایادی ] ملقب به متنخل؛
و زهیربن ابی سلمی و کعب بن زهیر؛
و از حسان بن ثابت - آن گاه که به جد شعر سراید -
و لبیدو بشر [ بن ابی خازم ] که از اشعارش دفتری گرد آورده دارم
شعر به ارث برده ام؛
و نیز از آل اوس [ ابن حجر ] که گفتاری چون شهد در غلاف حنظل دارند، و حارثی صاحب حماسه که فریادش چون کلند سنگ شکاف است. (37)
این تصور پیش می آید که در دوره ی اسلامی تا روزگار آمدن عباسیان، هیچ عربی نبود مگر اینکه شعر جاهلی روایت می کرد؛ چه در صحبت عادی و چه در سخنرانی. چنانکه حجاج در خطابه ی مشهور و پرصدایش به شعر تمثل جست. و در حالی که راویان شعر در عصر جاهلی، خود شاعر بودند در دوران اسلامی می بینیم راویانی چند پیدا شده‌اند که شعر نمی گویند (یا شعر نیکو سرودن نمی توانند)؛ و نه برای آنکه شعر گفتن بیاموزند بلکه به منظور انتشار و ترویج آن بین مردم شعر روایت می کنند. جریر اشاره به این دسته از روات دارد آنجا که در تعریف یکی از قصاید خود گفته است:
«چون تیغ هندی که از غلاف برکشند، از دهان راویان بیرون می آید.» (38)
در احوال جریر می خوانیم که راویانی در التزام داشت که شعرش را فرا می گرفتند؛ و همچنین فرزدق. راویان فرزدق و جریر نه تنها شعر آن دو را روایت بلکه تهذیب و تنقیح نیز می کردند. شیخی از هذیل گوید: «سراغ فرزدق رفتم... و نزد راویانش درآمدم دیدم کژیهای شعرش را راست می کنند. آنگاه سراغ جریر رفتم... و نزد راویانش درآمدم، داشتند کژیهای شعرش را راست، و عیوب قافیه هایش را درست می کردند.» (39) به نظر ما پیدایش این طبقه از روات ناشی از توجه شدید به روایت شعر قدیم و جدید بوده است چنانکه گویی مردم کار و سرگرمی غیر از آن نداشتند. برخی به روایت شعر معاصران شان، و بعضی در روایت شعر قدیم تخصص یافتند - مثل یونس بن متی روایتگر اعشی. (40)
آنچه گفتیم شاید به روشنی نشان داده باشد که روایت بی شمار، شعر جاهلی را تا عصر تدوین نقل کردند و خود قبایل نیز مانند افراد (به ویژه شاعران و راویان)، هر نسل به نسل دیگر میراث شعر را تحویل می داد؛ هرچند اشعار ساختگی و منسوب هم در میان مخلوط شد. اما شک نیست که طی گذار در این دوران طولانی مقدار زیادی اشعار اصیل نیز گم شد و از قلم افتاد. ابن سلام گوید: «پس از گسترش اسلام و تحقق فتوحات که عرب در شهرها آرمیدند، به روایت شعر بازگشتند اما مرجعی نداشتند، نه دیوانی مدون و نه دفتری نوشته - که عادتشان چنین بود - بسیاری از اعراب (راوی و حافظ شعر) هم به مرگ طبیعی یا قتل درگذشته بودند لذا ‌اندکی از شعر جاهلی ماند و بسیاری از دست رفت.» (41)

پی‌نوشت‌ها:

1- المفضلیات، چاپ دارالمعارف، ص 237. یعنی: «منزل دایر، بایر مانده و آثارش همچون نقش قلم است بر رویه ی چرم.» (نویسنده)
2- الاغانی، چاپ دارالکتب، ج1، ص 130. (نویسنده)
3- الاصمعیات، چاپ دارالمعارف، ص 146. (نویسنده)
4- عفت الدیار محلها فمقامها *** بمنی تأبد غولها فرجامها
فمدافع الریان عری رسمها *** خلقا کما ضمن الوحی سلامها
و جلا السیول عن الطلول کانها *** زبر تجد متونها أقلامها (نویسنده)

5- المفضلیات، ص 204:

لابنة حطان بن عوف منازل *** کما رقش العنوان فی الرق کاتب (نویسنده)

6- المفضلیات، ص 132. «حبس» نام محلی است. توضیح لازم اینکه «مهارق» معرب «مهره کرد» فارسی است یعنی کرباسهای آهارزده که با مهره صافتر کرده آماده نوشتن می ساختند (برای نمونه رجوع کنید به: المعرب جوالیقی). - م. (نویسنده)
7- الاغانی، ج2، ص 101؛ (چاپ ساسی) ج20، ص 24؛ الشعر و الشعراء چاپ دارالمعارف، ج1، ص 180. (نویسنده)
8- طبقات ابن اسعد، ج2، ص 1، س 14. (نویسنده)
9- الوزراء و الکتاب، جهشیاری (چاپ حلبی)، ص12. (نویسنده)
10- مصادر الشعر الجاهلی، ناصرالدین الاسد، چاپ دارالمعارف، باب دوم. (نویسنده)
11- رجوع کنید به مقاله کرنکو تحت عنوان:
‘’The Use of Writing for The Preservation of Ancient Arabic Poetry’’
که ضمیمه ی مقالات دیگری در کتاب زیر به طبع رسیده است:
A Volume of Oriental Studies to E. G. Browne. J. W. Arnold (ویراسته ی)
(نویسنده)
12- مراجعه کنید به آیه ی 42 (سوره ی شوری) و آیه 4 (سوره ی احقاف). - م. (نویسنده)
13- مقصود نسلهای متأخر از عصر جاهلی است. -م. (نویسنده)
14- العقد الفرید چاپ لجنة التألیف و الترجمه و النشر، ج6، ص 119. (نویسنده)
15- البیان و التبیین، ج2، ص 9. (نویسنده)
16- معجم الادباء یاقوت، ج10، ص 266، در ترجمه ی احوال حماد. (نویسنده)
17- الخصایص ابن جنی، چاپ دارالکتب، ج1، ص 392؛ و نیز معجم البلدان یاقوت ذیل «قصرالابیض». (نویسنده)
18- طبقات فحول الشعراء، چاپ دارالمعارف، ص 23. (نویسنده)
19- المفضلیات، ص 62:

فلا هدین مع الریاح قصیدة *** منی مغلغلة الی القعقاع
ترد المیاه فماتزال غریبه *** فی القوم بین تمثل و سماع (نویسنده)
20- الشعرو الشعراء، ج2، ص 632؛ المفضلیات، ص 100:

ندمت علی شتم العشیرة بعدما *** مضت و استتبت للرواة مذاهبه
فاصبحت لا أسطیع دفعاً لما مضی *** کما لایرد الدر فی الضرع حالبه (نویسنده)

21- الاغانی چاپ دارالکتب، ج8، ص 91. (نویسنده)
22- طبقات در اینجا به معنی نسلها و دوره هاست. - م. (نویسنده)
23- الشعر و الشعراء، ج1، ص 127 و ج2، ص 635؛ الموشح مرزبانی، ص51. (نویسنده)
24- از قبیله بنی یشکر است. حارث بن حلزة صاحب یکی از معلقات هفتگانه به مطلع «آذنتنا ببینها اسماء». - م. (نویسنده)
25- الاغانی، ج11، ص 54:

الهی بنی تغلب عن کل مکرمة *** قصیدة قالها عمروبن کلثوم (نویسنده)

26- طبقات ابن سلام، ص 22. (نویسنده)
27- چنانکه عبارت «و انتصروا من بعد ماظلموا» در آیه ی آخر سوره ی شعراء اشاره به همین است، (رجوع کنید به تفسیر جلالین). - م. (نویسنده)
28- طبقات ابن سعد، ج5، ص 376؛ خزانة الادب، ج1، ص 227؛ المزهر، ج2، ص 309. (نویسنده)
29- البیان و التبیین، ج1، ص 241. (نویسنده)
30- طبقات ابن سعد، ج1، ص 2 و 95 به بعد. (نویسنده)
31- در مورد نسب شناسان، و آنچه در باب ارتباط روایت شعر جاهلی با نسب شناسی، رجوع کنید به کتاب مصادر الشعر الجاهلی باب سوم. (نویسنده)
32- مصادر الشعر الجاهلی، ص231 به بعد. (نویسنده)
33- الاغانی، ج3، ص 91. (نویسنده)
34- التصحیف و التحریف عسکری، ص 4. (نویسنده)
35- مصادر الشعر الجاهلی، ص 159؛ الفهرست، ص132. (نویسنده)
36- البیان و التبیین، ج1، ص 251 و ج2 ص 323؛ مصادرالشعر الجاهلی، ص225 به بعد. (نویسنده)
37- وهب القصائد لی النوابغ اذمضوا.
و ابویزید و ذوالقروح و جرول.
و الفحل علقمة الذی کانت له
حلل الملوک کلامه لا ینحل
و اخو بنی قیس و هن قتلنه
و مهلهل الشعراء ذاک الاول
و الاعشیان کلاهما و مرقش
و اخو قضاعة قوله یتمثلُ
و اخو بنی اسد عبید اذمضی
و ابودؤاد قوله یتنخل
و ابنا ابی سلمی زهیر و ابنه
و ابن ابی الفریعة حین جدالمقول
و الجعفری و کن بشر قبله
لی من قصائده الکتاب المجملُ
و لقد ورثت لآل اوس منطقا
کالسم خالط جانبیه الحنظلُ
و الحارثی اخوالحماس ورثتهُ
صدعا کما صدع الصفاة المعولُ
(نقائض ص200 دیوان ص 720) (نویسنده)
38- النقایص، ص 430:

خروج بافواه الرواة کانها *** قرا هندوانی اذاهز صمما (نویسنده)

39- الاغانی، چاپ دارالکتب، ج4، ص 256 و بعد. (نویسنده)
40- در مورد نام این راوی رجوع کنید به مصادرالشعر الجاهلی ص238 به بعد. (نویسنده)
41- ابن سلام، ص 22. (نویسنده)

منبع مقاله :
ضیف، شوقی؛ (1393)، تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.