برگردان: اصغر عسکری خانقاه
اگر فرد بدوی از قوانینِ آداب و رسوم اطاعت میکند، فقط به این دلیل است که او ناتوان از بیحرمتی کردن به آن است، و این غیرممکن است که تعریفی برای قانون تعیین شود، هر تمایزی بین دستورات قانون و دستورهای اخلاقی و عادات و کاربردهای دیگر محو شده و از بین میرود. در واقع، تنها روش طبقهبندی قواعد مربوط به سلوک و رفتار، مبتنی است بر اعادهی آنها بر نیروهای محرکه و تصویبات و پذیرشهای قانون که به آنها تحمیل میشوند؛ به حدی که طرفدار اطاعت خودبهخودی از آداب و رسوم انسانشناسی، از رواج نظم و ترتیب در واقعهها و نیز طبقهبندی آنها صرفنظر میکند؛ به زبان دیگر، این روش از آنچه وظیفهی اصلی و عمدهی علم را تشکیل میدهد چشم میپوشد.
از نظر سیدنی هارتلند (1)، در جوامع بدوی، قواعد هنر، پزشکی، سازمان اجتماعی، صنعت، و غیره، در حالتی از آمیختگی درهم و برهمی مشاهده میشوند و تودهای غیرقابل تقسیم را، نه فقط در حقیقت خارجی زندگی اجتماعی، بلکه همچنین در روح و روان بومزادان تشکیل خواهند داد. او در فرصتهای متعدد بر این شیوهی دیدن، اصرار میورزد: «... در نزد فرد بدوی، دریافت و ادارک شباهتها به طرز قابل ملاحظهای با ادراک ما متفاوت است. او شباهتهایی بین اشیاء میبیند که در چشمان ما، این اشیاء مطلقاً هیچ چیز مشترکی با هم ندارند» (همان: 139). «برای فرد بدوی... سیاست یک قبیله در حکم واحد و تقسیمناپذیر است... آنها (بدویها) از قاعده و رسمی که در آن مقررات آیینی، اخلاقی، کشاورزی، و پزشکی به نمایش گذاشته میشوند، یعنی در جوار آنچه برای ما به منزلهی مقرّرات منحصراً قضایی محسوب میشوند، چیزی از ناهنجاری و بیادبی، در عمل مربوط به انتشار رسمی نام خدا، نمیبینند... ما، بین مذهب و جادو، بین جادو و پزشکی، تمایز و تفکیک انجام میدهیم: اعضای جامعهی روستایی از این تمایزات بیخبرند» (همان: 213 و 214).
در قطعاتی از این کتاب، سیدنی هارتلند تنها به طور مطلق و به طرز روشن و معتدلی، عقاید جاری خود را دربارهی «طرز تفکر ماقبل منطق بدوی»، در خصوص «مقولههای مبهم بدویها» و در مورد صفت بیشکل فرهنگ بدوی بیان کرده است. با این همه، این عقاید، فقط با نیمی از حقیقت مطابقت دارند و کاملاً در مقایسه با آنچه راجع به قانون است نادرستند. بدویها مجموعهای از قواعد اجباری را، که محروم از هر صفت استعارهای هستند، در دست دارند. این قواعد نه رسماً به نام خدا اعلام شدهاند و نه فاقد پذیرش قانون مافوق طبیعیاند، بلکه از الزامات سادهی اجتماعی تشکیل شدهاند.
اگر مجموعهی قواعد، قراردادها و الگوهای رفتاری را به منزلهی تشکیل دهندهی پیکرهای از آداب و رسوم در نظر بگیریم، بدون تردید، بومزادان احترام عمیقی برای هر یک از آنها قائل هستند، آنها گرایش به انجام چیزی دارند که دیگران صورت میدهند، یعنی آنچه مورد تصدیق هر یک قرار میگیرد، و زمانی که در جهت دیگری از طریق امیال یا نفع و صلاح خود جلب نشده باشند، احکام و اوامر مربوط به آداب و رسوم را با آسانی بیشتر و با میل بیشتر از هر میل ناگهانی دیگری دنبال میکنند. نیروی عادت، احترام اوامر سنتی، میل به راضی کردن عقاید عامه، و وابستگی احساسی به سنت، همه چیز هماهنگ است تا اطاعت از آداب و رسوم، به همین صورت و به خاطر آن برانگیخته شود. در این مورد، «بدویها» تفاوتی برای اعضای هر جامعهی بستهی روستایی که باشد قائل نیستند، خواه این جامعه، در افقی محدود، محلهای از یهودیهای اروپای شرقی باشد، یا یک مجمع از اکسفورد، یا جمعیتی «بنیادگرا» از امریکای غربی میانه. اما عشق به سنت، تطابقگرایی، قدرت آداب و رسوم، فقط بهطور جزئی اطاعت از قواعدی را تشریح میکنند که مربوط به «بخششهای» (اربابان)، روستاییان، وحشیان یا جوانان اشرافزاده است.
برای اینکه بار دیگر دقیقاً به بدویها اکتفا کنیم، خواهیم گفت که در نزد تروبریاندها تعداد بیشماری از قواعد سنتی وجود دارند، که اختصاص به فرد پیشهور صنعتکار دارد تا تمرین و مشق مربوط به شغل خود را یاد بگیرد. شیوهی بیحس و حرکتی که عاری از انتقاد است، و از طریق آن از این قواعد اطاعت میشود، مدیون چیزی است که میتوان آن را «تطابقگرایی عمومی بدویها» نامید. اما، به عنوان نکتهی اصلی و مهم، این وقاعد ادامه یافتهاند، زیرا فواید عملی آنها با دلیل و برهان شناخته شده و از طریق تجربه، اثبات و مدلل گردیده است. با وجود این، اگر انسان از امور صریح و قاطعی اطاعت میکند که مربوط به روشی است که از طریق آن باید در شرکت با دوستان، خویشاوندان، بالاتران، هم ردیفان و غیره، وجود داشته باشد، به این دلیل است که هر تخلفی از این قواعد به ظهور کسی منجر میشود که خود را گنهکار میداند، همچون مردی مضحک، بیادب، و از نظر اجتماعی منفرد در چشم دیگران. به این ترتیب است که دستور و احکام مربوط به روشهای خوب، در ملانزی بسیار توسعه یافته و به طور بسیار دقیق پیگیری شدهاند. لازم است به این مسئله قواعدی اضافه شود که نشانگر روشی هستند که باید در بازیها، ورزشها، تفریحات و جشنها به آن پرداخت، قواعدی که حتی روح و جوهر بازیها و تفریحات، یا سایر اشتغالات از همان نوع هستند و انسان آن را ادامه میدهد، زیرا به خوبی آگاه است که کمترین کوتاهی در این مورد، بازی را از صفت بازی بودن خود محروم میکند، مگر اینکه بازی را جدی نگیرند. در تمام این موارد، توجه خواهیم داشت که میل طبیعی، یا نفع شخصی، یا مقاومت منفیِ حساسی برای مخالفت با یک قاعده به هیچوجه نمیتواند مورد سؤال باشد، تا انجام آن را همچون یک بیگاری نامطبوع به حساب آورد. پیگیر قاعده بودن همانقدر آسان است که پیگیر آن نبودن، و یکبار که در قسمتی از ورزش یا تفریح متعهد شدید، رضایت شما فقط در مقیاسی حاصل میشود که در آن از تمام قواعدی که آن را اداره میکنند اطاعت کنید. این مسئله در مورد قواعدی که یک هنر یا یک شغل را اداره میکنند و نیز در قواعدی که بعضی از روشها یا رفتار معینی را در یک بازی تجویز میکنند نیز درست است.
همچنین ضوابط مربوط به چیزهای مقدس و مهم، قواعد مربوط به شعایر جادویی، تشریفات مربوط به کفن و دفن و غیره نیز وجود دارد. این قواعد و این ضوابط به طور بدوی بر پذیرشهای مافوق طبیعی و بر اعتقادی که به قدر کفایت قوی است تکیه دارند و اینکه اشیاءِ مقدس از هیچگونه فراموشی رنج نمیبرند. نیروهای اخلاقی نیز که همه قوی هستند، تکیهگاه خود را به برخی از قواعد وام میدهند، قواعدی که باید نظارت بر رفتار شخصی نسبت به خویشاوندان (والدین)، اعضای خانواده و تمام آنهایی داشته باشند که انسان از طریق احساس دوستی، درستی و امانت، اخلاص و فداکاری، که از طریق قوانین اجتماعی تجویز شده، به آنها وابسته است.
این فهرست خلاصهی یک آزمایش طبقهبندی شده نیست، ولی به طور ساده مختص نشان دادن این است که در جنب تجویزات قانون چندین گوناگونی دیگر از ضوابط و فرمان و احکام سنتی وجود دارد که به حرکات و نیروهایی با طبیعت روانشناختی وابستهاند و در هر صورت متفاوت از آنهایی هستند که به طور مطلق قوانین روستا بر آنها تکیه دارند. به این ترتیب، همه چیز در این گزارش مربوط به علاقهی اساسی من روی ماشیخانهی قانونگذاری است، و من به هیچوجه قصدم متقاعد کردن خوانندگان به اینکه تمام قواعد اجتماعی، خود دستور و حکم قضایی و قانونی هستند نبوده است: هدف من فقط مبتنی بر نشان دادن این مسئله است که مقررات مشروع و قانونی فقط مقولهای کاملاً معین را در مجموع آداب و رسوم تشکیل میدهند.
تعریف انسانشناختی قانون
مقررات قانون متفاوت از تمام چیزهای دیگر است، یعنی این مقررات به مثابهی الزاماتی برای یک عده، و ادعاها و مطالباتی اثبات شده برای دیگران احساس شده و به حساب آمدهاند. این مقررات پذیرش و تصویب قانونی خود را، نه فقط از حرکات سادهی روانشناختی، بلکه از یک سازوکار اجتماعی معین بیرون میکشد، در حالیکه دارای یک قدرت اجباری است و همانطور که از پیش میدانیم متکی بر اصل و ابستگی دو طرفه، مقید به شرط هم ارزی خدمات متقابل و در حال استقرار بین تفاوتهای مربوط به تبادلات دوطرفهی روابط در ترکیبات چندگانه است.بنابراین، میتوانیم کاملاً این مفهوم و تصور را از خاطر دور کنیم که طبق آن «احساس گروهی» یا «مسئولیت جمعی» تنها یا حتی نیروی اساسیای خواهد بود، که الحاق به آداب و رسوم را تضمین و آن را اجباری کرده، یا از طریق قوانین، مورد پذیرش قرار داده است. روح، جسم، وابستگی، غرور مربوط بودن به روستا یا کلان خود، به طور قطع همهی اینها در نزد ملانزیها وجود دارد، زیرا هیچ نظم و قاعدهی اجتماعی، در هر سطح فرهنگی که باشد بدون این محرکات باقی نخواهد ماند. من فقط در مقابل عقایدی ایستادگی میکنم و به مخالفت برمی خیزم که به همان اندازه اغراقآمیزند که عقاید مربوط به ریورز، هارتلند، دورکیم و دیگران، که از این امانت و درستی گروهی، که بیعلاقه، غیرشخصی و نامحدود است، سنگ بنای تمام نظم و قاعدهی اجتماعی را در تمدنهای بدوی میسازند. بدوی نه یک فرد فوقالعاده «جمعگرا» است و نه یک مصالحهناپذیرِ «فردگرا»؛ اما، مثل تمام انسانها، آمیزشی از این دو را ارائه میدهد.
از آنچه گفتیم این نتیجه حاصل میشود که وضع قوانین بدوی فقط، یا به ویژه، از امور صریح و قاطعی از نظم و قاعدهی منفی ساخته نمیشوند و تمام قوانین بدویها قوانین جزایی نیستند. با این همه، عموماً چنین ارزیابی میشود که با شرح مقرراتی که مبتنی بر جنایت و کیفر است، در مورد امور حقوقی مردمان بدوی هر آنچه برای گفتن وجود داشت، گفته شده است. این مسئله مربوط بدوی هر آنچه برای گفتن وجود داشت، گفته شده است. این مسئله مربوط به عملی است که عقیدهی قطعی در اطاعت خودبهخودی، یعنی در سختی مطلق قواعد مربوط به آداب و رسوم، خود نقش مبالغهآمیزی را دربردارد که قوانین جنایی در روستاهای بدوی بازی میکنند و نیز یک نقش منفی از قوانین شهری را. قوانین مطلقاً سخت نمیتوانند گسترش یافته یا با زندگی سازگار شوند؛ نیازی به تحمیل کردن آنها نیست، اما، آنها میتوانند متجاوز شوند. در اینجا حقیقتی به چشم میخورد که حتی طرفداران یک مافوق مشروعیت بدوی نمیتوانند از پذیرش آن سرباز زنند. میگوییم که جنایت، تنها مسئلهی نظم و قاعدهی قضایی برای مطالعهی جوامع بدوی است؛ بدویها از قوانین شهری بیخبرند، و انسانشناسی بیهوده در جستوجوی عناصری از حقوق شهری خاص برای بدویهاست. این گونه دیدن، تا جایی که به وضع قوانین مربوط است بر تمام مطالعات مقایسهای، از سامنر مین (2) تا متخصصان جدیدتر، مثل پروفسور هابهاوس، دکتر لوی و سیدنی هارتلند، برتری و تسلط داشته است. به این ترتیب، در اثری از سیدنی هارتلند میخوانیم که در جوامع بدوی، «هستهی وضع قوانین (قانونگذاری) به وسیلهی رشتهای از تابوها تشکیل شده است» و «تقریباً تمام مجموعهی قوانین (3) بدوی، از تابوها (نهیها) ساخته شدهاند» (قانون بدوی: 24). و باز باور و اعتقاد عمومی به کیفرهای مافوق طبیعی غیرقابل احتراز بوده و از دست دادن همنوعان، خالق یک جو وحشت است که تقریباً کفایت میکند که هر نقض و تخلفی در آداب و رسوم قبیلهای از پیش خبر داده شود. هیچ چیز همانندی در این «چو وحشت» وجود ندارد، چند مورد استثنایی از قواعد مقدس، که در ارتباط با شعایر دینی یا مذهب است، و از طرف دیگر، آنچه از تخلفات مربوط به آداب و رسوم قبیلهای جلوگیری میکند، یک سازمان ویژه است که مطالعهی مربوط به آن با مطالعهی حقوق بدوی مخلوط میشود.
م. هارتلند تنها کسی نیست که این طرز دیدن را، در تجزیه و تحلیل دانشمندانه و خبیرش از مکافات بدوی، اجرا و آشکار کرده است، بلکه اشتینمتس نیز بر طبیعت جزایی (4) علم حقوق (5) بدوی، بر صفت مکانیکی، سخت و محکم، و رها شده از هر سو و به هر قصد، بر مجازاتهای به عمل آمده، و براساس و پایهی مذهبی، اصرار ورزیده است. تفکراتش (ایدههایش) کاملاً از طریق جامعهشناسان فرانسوی: دورکیم و موس تقسیم شدهاند، که به آن این بند و ماده (6) را افزودهاند: مسئولیت، انتقام، در واقع تمام عکس العملهای مشروع و قانونی، بر روانشناسی گروهی، و نه بر روانشناسی فردی تکیه دارند. (7) حتی به نظر میرسد که جامعه شناسانی که به خوبی و به اندازهی پروفسور هابهاوس و دکتر لوی (که دربارهی بدویها اطلاعات دست اوّل داشتند) با فراست و مطلع بودند، این گرایش عمومی را در فصول کتابهای خود دنبال میکردند و از طرفی، در خصوص عدالت در جوامع بدوی، به حد کمال، پیگیر بودند.
در قلمرویی که در آن سرگرم کار هستیم، تا اینجا چیزی جز اوامر و احکام مثبتی، که در آن هر تخلف محکوم شده ولی تنبیه نشده است، پیدا نکردهایم و هیچ روشی پروکوستی، (8) از خطی که قانون شهری را از قانون جنایی جدا میکند تجاوز نمیکند. اگر لازم است که ما قواعدی را که در فصل اخیر شرح دادهایم از طریق یک نام جدید، و بنابراین با تناسبی کم، تعیین و انتخاب کنیم، چنین میگوییم که آن قواعد جسمِ «قوانین شهری» ساکنان جزایر تروبریاند را تشکیل میدهند.
قوانین «شهری» قوانین مثبت، که بر تمام مراحل زندگی قبیلهای حکومت میکنند، از مجموعهای از الزامات آمرانه ساخته شدهاند، که به مثابهی حقوق یک طرف، همچون تکالیف طرف دیگر به حساب آمده و در عین اعتبار به وسیلهی سازوکار ویژهای از تبادل دوطرفه و تبلیغ آشکار حفظ شده و حتی مرتبط به ساختار جامعه است. مقررات قانون شهری دارای برخی نرمیها و برگشتپذیریهاست و کاربردش شامل آزادی عمل معینی است. این مقررات فقط کمبود وظایف را مورد تنبیه قرار نمیدهد، بلکه همچنین پاداشهای کسانی را که بیش از اندازه از حدودِ تجویز شده قرض خود را پرداختهاند تنظیم میکنند. منبع و سرچشمهی تأثیر و قوهی فعلیت آنها در تخمین و تقویم عقلایی دلایل و نتایج، از طریق بومزادان بوده و همینطور در شمار معینی از احساسات شخصی و اجتماعی است، نظیر: جاهطلبی، غرور و قدر و حق خود را با جلوه و نمایش دادن شغلهای خود نمودار کردن و نیز وابسته بودن، دوستی، اخلاص و فداکاری و امانتداری نسبت به والدین.
گمان ندارم که بیش از این نیازی باشد که بگوییم «قوانین» و «پدیدههای قانونی و قضایی»، که ما در ملانزی شرح داده و معین کردهایم، از طریق نهادهای خاص و مستقل عرضه نشدهاند. به طریق اولی، مشروعیت جنبهای از زندگی قبیلهای، یکی از جوانب ساختاری خود را عرضه میکند و نه مجموعهای از اختیارات مستقل و سازوکاری اجتماعی را که برای خود او موجود است. مجموعهی قوانین در نظام ویژهای از احکام و فرمانها (9) مستقر نبوده، در حال پیشبینی و در حال تنبیه تمام اشکال ممکن تخلفات و در حال قرار دادن سدها و یا تدابیری مناسب در مقابل آنها نیست. مجموعهی قوانین نتیجهی ویژهی ترکیباتی است که الزامات را شکل میدهند، این ترکیب و امتزاج (10)، بومزاد را در عدم امکان از گریز و احتراز از مسئولیتش قرار میدهد، بدون اینکه بداند که بعداً از آن مسئله رنج خواهد برد.
اختیارات (11) ویژهی قانونی (12)
دعواهای نادری که ایجاد میشوند، به شکل یک مبادلهی عمومی سرزنشها و سرکوفتها (Yakala) است، که در آن دو طرف دعوا، با دوستان و والدین خود شرکت کردهاند، برای هم نطق میکنند و با ناسزاهایی که رد و بدل میشود همدیگر را تحقیر میکنند. این دعوا و مرافعهها به افراد اجازه میدهند تا جریان مستقل و آزادی به احساسات خود بدهند و اختیارات مربوط به عقاید عمومی را از آن خارج سازند، یعنی آنچه گاهی طبیعتش آرام کردن نزاع و کشمکش است. اما در بسیاری از موارد این گونه تصفیه کردن دعواها، فقط باعث افزودن آنها میشود. ولی هرگز قضاوت و رأی دقیقی در اینجا نیست که توسط اشخاص ثالث بیان شده باشد، آشتی و اصلاح به ندرت از اینطرف و آنطرف تحقق یافته است. بنابراین یا کالا (سرزنش و سرکوفت) اختیار ویژهی قانونی است، از اهمیت کمی برخوردار است و حتی با آنچه که هستهی فشار و اجبار مشروع و قانونی را شکل میدهد، بیارتباط است.در اینجا برخی سازوکارهای ویژهی قانونی شایسته ذکرند. یکی از آنها کایتاپاکو (Kaytapaku) نامیده میشود، یعنی پشتیبانی جادویی از مالکیت به کمک نفرین و لعنت. هنگامی که یک مرد دارای درختان نارگیل یا نخل آرِکا (13) در مکانهای دورافتادهای است که مراقبت از آنجا برای او غیرممکن است، برگی از درخت نخل را به تنهی درخت متصل میکند، چیزی که نشان میدهد دستورالعمل و قاعدهای بیان شده و بهطور خودکار بیماری را به طرف دزدِ درخت خواهد کشید. نهاد دیگری، که دارای جنبهی مشروع و قانونی است از طریق کایتویوتابو (Kaytubutabu) عرضه شده است، یعنی جادوی اجرا شده روی تمام درختان نارگیل یک جامعهی روستایی، و عموماً در نزدیکی یک جشن، تا زمان بارور کردن آنها. این جادو شامل یک منع جدی برای جمعآوری یا تقسیم گردو، حتی گردوهای وارداتی است. گوآرا (gwara) نهادی مجانس و همانند است. (14) یک قطعه چوب روی صخره قرار میدهند، و با این عمل حتی انواع صادراتِ برخی اشیاء که دارای سودمندی رایج است و روی آنها مبادلات تشریفاتی در نظام کولا صورت میگیرد را مشمول تابو میکنند، در صورتی که برعکس، واردات این اشیاء تشویق میگردد در اینجا نوعی وضعیت تعلیقی وجود دارد که همهی پرداختها را بدون اینکه به درآمدهایی منجر شود به حالت تعلیق میاندازد و، اینکه توده کردن اشیایی را که در درجهی اول سودمندی قرا ردارند، با مراقبت از یک توزیع بزرگ تشریفاتی مدنظر و مورد تشویق قرار میدهند. نهاد مهم قانونی دیگر به نام کایازا (Kayasa) است، که خود نوعی قرارداد تشریفاتی است، به این صورت که رئیس یک مرسوله و اعزام، صاحب یک جشن، مقاطعه کار یک کار صنعتی، یک توزیع بزرگ صنعتی را سازمان میدهد؛ آنهایی که در آنجا از بخشندگی و کرم او سهم و سود میبرند، در تمام مدتی که مؤسسه برقرار است متعهد به همکاری با رئیس میشوند.
تمام نهادهای فوق - کایازا، کایتاپاکو، کایتوبوتابو - شامل الزامات ویژه هستند، با این حال، این الزامات از نظم و قاعدهی منحصراً قانونی برخوردار نیستند. این مسئله باعث اشتباه سنگینی خواهد شد که سؤال مربوط به مجموعهی قوانین را با رضایت از شمارش این دسته از اختیارات مطرح میکند، که هر یک از آنها برای پایان ویژهای به کار میرود و فقط کارکردی بسیار جزئی دارد. قلمرو عمدهی قانون باید در سازوکار اجتماعی جستوجو شده باشد، که البته اساس و پایهی همهی الزامات شمرده میشود و در ترکیبی که شمار بزرگی از آداب و رسوم - همانطور که از پیش از آن آگاهیم، یعنی نه تمام آداب و رسوم - در آن وارد میشوند.
پینوشت:
1. Sidney Hartland
2. Sumner Maine
3. codes
4. pénale
5. jurisprudence
6. clause
7. اشتینمتس در Ethnologiseche Strudien Zur ersten Entwickelung der Strafe، 1894؛ دورکیم در Année Sociologique: 353 به بعد؛ موس در Revue d’Histories (مجلهی تاریخ مذاهب)، 1897.
8. procuste (پروکوست): راهزن افسانهای که سر راه مسافران کمین کرده و آنها را مجبور میکرد تا روی دو تخت کوچک و بزرگ که در اختیار داشت دراز بکشند. او بزرگ ترها را روی تخت کوچک و بزرگ که در اختیارداشت دراز بکشند. او بزرگترها را روی تخت کوچک و کوچکترها را روی تخت بزرگ میخواباند، سپس پای بزرگترها را میبرید تا اندازهی تخت کوچک شوند و دست و پای کوچکترها را آنقدر میکشید تا اندازهی تخت بزرگ شوند! روش او بعدها (حتی گاهی با طنز) در برخی از شاخههای علوم مورد مثال قرار گرفت. -.
9. décret
10. combinaison
11. dispositions
12. légal
13. arec: میوهی نوعی درخت خرما به نام «نخل آسیایی» (areca - catechu) و عنصر اصلی نوعی توتون جویدنی، معروف به «فلفل خزندهی هندی» (bétel) است که توسط تعداد کثیری از مردم آسیای شرقی، «اندونزی» و «ملانزی» جویده میشود (پانوف و پرن، فرهنگ مردمشناسی: 38). - م.
14. تشریح و توصیف این نهاد در کتاب آرگونات های غرب اقیانوس آرام [منابع در فهرست تحت واژه ی گوارا (gwara) ذکر شده]، همچنین
اثر پروفسور سلیگمان (Seligman) با نام The Melansians of British New Gunea (ملانزی های گینه ی نو بریتانیا) و مقاله ی ما تحت عنوان «The Natives of Mailu» («بومیان مایلو») در Transact. R. soc. of S. Australia جلد 39 (تشریح و توصیف «gola» (گولا) یا «gora» (گورا) در نزد پاپوهای غرب ملانزی).
مالینوفسکی، برانیسلاو، (1389)، سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها)، برگردان: اصغر عسکری خانقاه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول