محتوای دینی را رسانه‌ای كنیم

کارشناسان علوم ارتباطات جمعی معتقدند اندک زمانی پس از ظهور رسانه های مختلف، نهادهای متفاوتی چون خانواده، آموزش، دین و نهادهای اجتماعی تحت تأثیر اثرات شگرف آن قرار گرفتند. عده ای بر همین اساس معتقدند تأثیر رسانه
چهارشنبه، 8 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
محتوای دینی را رسانه‌ای كنیم
 محتواي ديني را رسانه ا ي كنيم
 
نویسنده:جواد صبوحی
 
کارشناسان علوم ارتباطات جمعی معتقدند اندک زمانی پس از ظهور رسانه های مختلف، نهادهای متفاوتی چون خانواده، آموزش، دین و نهادهای اجتماعی تحت تأثیر اثرات شگرف آن قرار گرفتند. عده ای بر همین اساس معتقدند تأثیر رسانه به همین دلیل در نهادی چون دین نیز به خوبی آشکار است. از سوی دیگر، تأثیرپذیری رسانه از دین نیز خود نکته ای است که نمی توان آن را انکار نمود.دکتر اعظم روادراد، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران این پرسش را در خصوص رابطه میان دین و رسانه مطرح می کند که آیا رسانه ها می توانند دین را ترویج کنند و یا اینکه می توان دین را از طریق ابزاری همچون رادیو و تلویزیون به مخاطب معرفی کرد، یا نه. وی می افزاید: این پرسش همواره از جمله نخستین سؤالهایی است که تحلیلگران رابطه این دو باید به آن پاسخ دهند. یک نظر کلی بویژه در خصوص رسانه ای چون تلویزیون آن است که تلویزیون محصول مدرنیته و دنیای جدید است که با دیدگاههای نسبی در خصوص تمامی حقایق عجین شده و اصولاً غیردینی است و بنابراین نمی توان محتوای دینی را از طریق این ابزار انتقال داد.
عده ای دیگر بر این باورند که رسانه ها صرفاً ابزارند و بنابراین هرگونه محتوای دینی و غیردینی را می توان از طریق این ابزار به مخاطب انتقال داد. با این دیدگاه می توان برنامه دینی را که در مسجد و اماکن مذهبی در حال انجام است، به طور مستقیم از طریق رسانه ها پخش کرد. دیدگاه دیگری نیز معتقد است نه رسانه صرفاً ابزار است که در محتوای پیام تأثیر بگذارد و نه اینکه ماهیت رسانه این است که نمی تواند محتوای دینی را به خود بپذیرد و هرگونه محتوای دینی که به این عرصه وارد شود، به ضد خود تبدیل می شود.
به اعتقاد من، از یک سو دین می تواند در رسانه ترویج شود و به اطلاع مخاطب برسد اما این توانستن مشروط به این است که ابتدا محتوای دینی را رسانه ای کنیم؛ یعنی بر اساس ماهیت این رسانه کدگذاری شود. بنابراین از یک سو این حرف صحیح است که اگر محتوای دینی عیناً در تلویزیون منعکس شود، ضد خودش عمل می کند. «نیل پستمن» نویسنده «زندگی در عیش، مردن در خوشی» معتقد است؛ تلویزیون ذاتاً غیردینی است. یعنی به دلیل فضای ارتباطی که در آن فضا مخاطب با تلویزیون ارتباط برقرار می کند. این فضا معمولاً در داخل خانه های ماست؛ برنامه دینی که در کلیسا و یا مسجد در حال برگزاری است، وقتی از تلویزیون پخش می شود، چون مخاطب در فضای واقعی و معنوی قرار ندارد، تنها به یک تماشاچی و نه یک مشارکت کننده تبدیل می شود، به همین دلیل است که تلویزیون می تواند تأثیری منفی بر دین بگذارد.
وی با نگاهی به سابقه تاریخی این مسأله می گوید: هنگامی که صنعت چاپ اختراع شد، اولین چیزی که چاپ شد، کتاب مقدس مسیحیان یعنی انجیل بود. این مطلب نشان دهنده رابطه دوستانه ای است که از همان ابتدای پیدایش، میان وسایل ارتباط جمعی و دین برقرار شده بود. این رابطه اگرچه به اشکال متفاوت، ولی همچنان میان دین و رسانه های مختلف وجود دارد. اگرچه در مورد هیچ رسانه ای نمی توان گفت که صرفاً دینی است، اما با اطمینان می توان گفت که همه رسانه ها به نوعی با دین تعامل دارند. بدین ترتیب که یکی از منابع مهم محتوایی رسانه ها، در کنار سایر منابع، منابع دینی است.
رسانه ها با استفاده از منافع دینی نه تنها برای غنی کردن محتوایی برنامه های خود، از دین کمک می گیرند، بلکه با عرضه محتواهای دینی به خیل عظیم مخاطب، به طور مستقیم و یا غیرمستقیم به ترویج دین می پردازند. تعامل بین دین و رسانه در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، به دلیل وابستگی آن به نظام دینی، بسیار آشکارتر است.یکی ازهدفهای عمده این رسانه ها تحکیم مبانی دینی مخاطبان است. این هدف به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم از طریق برنامه های متفاوتی دنبال می گردد. در حالی که صرف نظر از وجود رسانه، حضور مردم در مراسم و مناسک مختلف دینی در متن جامعه مستقیم بوده و اثرات عقلانی و عاطفی عمیق خود را هم به دنبال داشته است. در رسانه ها نیز که وسایل ارتباط غیرمستقیم هستند، این حضور ماهیت متفاوتی پیدا کرده و نوعی ارتباط دینی غیرمستقیم را ضروری می سازد.
پیگیری هدفهای دینی به صورت غیرمستقیم در قالب های برنامه ای متفاوت، احتمال تأثیرگذاری رسانه را افزایش داده و برعکس، پخش برنامه های دینی مستقیم در اشکال مختلفی چون سخنرانی، مراسم دینی، گفت وگوی نصیحت گونه با مخاطب و امثال آن، موجب کاهش تأثیرگذاری رسانه در این جهت می گردند. دکتر سیدحسن حسینی، استادیار گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف نیز معتقد است: در سالهای اخیر، تلاشهای گسترده ای در خصوص تحقیقات مرتبط به حوزه دین و رسانه انجام شده است. اگرچه اکثر این پژوهشها با هدف تقریب ادیان به رسانه ها(و نه برعکس) و یا حداقل برداشتن موانع آنچه «دینی» و «رسانه ای» گفته می شود، صورت گرفته، اما بی تردید توجه به این دو مقوله مهم در عصری که به عصر رسانه و یا عصر بازگشت به دین شهرت یافته، از اهمیت زیادی برخوردار است. در پرتو چنین پژوهشهایی برخی حتی کوشیده اند که ضرورت بازسازی ارتباط بین دین و رسانه را بیش از پیش نمایان سازند. این تلاشها برخی متفکران را تا آنجا کشانده است که آنان معتقدند در عصر رسانه، امر سکولار، مقدس و امر قدسی، سکولار است؛ نظریه ای که با هدف تعامل و اتحاد این دو بعد مهم از زندگی انسانی مطرح شده است، گرچه در نگرش تاریخی می توان زمینه های آن را در ارتباط چالش برانگیز میان علم و دین مشاهده کرد.
می توان رویکردها و نظریه های مختلف پیرامون ماهیت رسانه را، در سه بخش کارکردگرایی، ذات گرایی و نظریات تعامل گرایانه مطرح کرد. باید گام اساسی تری در خصوص تقریب دین و رسانه در دورانی که موسوم به عصر رسانه ها یا عصر ادیان و یا عصر جهانی شده است، برداشته شود.
ضرورت تمایز بین رسانه دینی و دین رسانه ای موضوعی است که باید به آن توجه اساسی کرد؛ در خصوص نظریه رسانه دینی، اشاره به ویژگی اصلی این دیدگاه حایز اهمیت است؛ بر این اساس، اگرچه اصل مبنایی ذات گرایی رسانه ای مورد تأکید قرار گرفته است، اما از آنجا که دین نه یک نهاد اجتماعی خوانده شده و نه در حد تجارب فردی فرو کاسته شده است، قابلیت بالقوه آن را دارد که با ذات و ماهیت انحصاری رسانه تطبیق کند.عمده تأملات در مورد رابطه بین دین و رسانه در این عقیده ریشه دارد که احتمالاً وسایل ارتباطی مدرن، با قرار دادن خود در درون دین، در حال دگرگون کردن ماهیت آن هستند، یعنی بر اثر فرایند رسانه ای کردن، از قرار معلوم، ابزار و آلات «مصنوعی» و فرایندهای ارتباطی در حال دگرگون کردن دین اند، یا آن را در آینده دگرگون خواهند کرد، زیرا این ظرفیت را دارند که بخشهایی از آن را دوباره سازماندهی کرده و جایگزین کنند.فرآیندهای ارتباطی «تصنعی»، عمل «اصیل» و تجربه دینی را تهدید می کنند؛ رسانه، تجربه دینی و معنوی را سرخورده و دلزده می کند و معرفت شناسی و هستی شناسی آن را زندگی مدرن در دوران اخیر، مورد تهدید قرار می دهد؛ اشکال و انواعی از رسانه های مدرن که ریشه در صورتهای بیانی دارند، نظیر داستان و فرهنگ عامه، دارای قدرتی ضمنی برای از پای درآوردن و ازآن خود کردن عمل و تجربه دینی اند؛ و «رسانه قدرتمند» در دستان نیروهای «قدرتمند» دینی می تواند سبب ترویج و ترفیع ایدئولوژی های خاص دینی شود. در مدرنیته اخیر، اشخاص، گروهها و مخاطبان، معانی را از دل رسانه های مورد استفاده شان بیرون می کشند. نیروهای قدرتمند اقتصادی، ممتاز و خلاق، ظهور گروهها و افراد به لحاظ اجتماعی خود گردان را حمایت می کنند.
همزمان، در سراسر جهان، نسلهای جدید و طبقات ایدئولوژیک در می یابند که خودشان باید در مرکز اکتشاف و ابراز معنوی و دینی خود قرار بگیرند. ساختار هر «خود آرمانی»، به زبان دینی (مرجعی برای نظریه های آنتونی گیدنز)، به هسته اصلی برنامه مدرنیته بدل می شود. اینکه آیا این برنامه در نهایت موفق خواهد شد یا نه، مسأله ای است که هنوز حل نشده است، اما در هر حال، امروزه، مردم اوضاع را به این شکل می بینند و رسانه ها، حوزه اصلی به نتیجه رسیدن چنین برنامه ای هستند.
شاید بتوان گفت قدرت اصلی و اهمیت حوزه رسانه، ورای آنچه افراد یا گروهها در ساختن معانی و تداعی ها برای خودشان کسب می کنند، نهفته باشد. حوزه ای که افراد و مخاطبان قادرند به طور همزمان در تنوعی از «طرحهای» رسانه ای به حیات خود ادامه دهند، در حالی که هر جا که لازم باشد، منابعی از این طرحها را مورد استفاده قرار می دهند، خود یک گواه است.
در میان این طرحها، تعدادی ریشه در ظرفیتهای بنیادین رسانه جهانی دارد؛ طرحهایی که از زمان و مکان فراتر می روند و جنبه های محلی، ملی، قومی، فرامحلی و جهانی گفت وگو و مباحثه را به ذهن متبادر می کنند. پیامد صحیح حوزه رسانه ممکن است مشتمل بر توانایی اش، که شامل سطوح ملی و بین المللی می شود، در ایجاد احساس ظهور «فرهنگهای مشترکی» باشد که مردم در دوران مدرنیته می توانند در متن این فرهنگها یکدیگر را درک کنند و با هم یکی شوند و چنین نیز می کنند. نمادهای دینی، ادعاها، ارزشها و آرمانها، در حالی که بخشی از منابعی می شوند که برای ایجاد حس معنادار و هدفمند روابط اجتماعی در مدرنیته به کار می روند، به درون این مباحث فرهنگی مشترک کشیده می شوند.
ابراهیم فیاض، استادیار گروه مردم شناسی، دانشگاه تهران نیز در خصوص این مهم می گوید: هر دینی به دنبال برقراری ارتباط با انسانهاست و برای اینکه بتواند خود را تبلیغ و گسترش دهد، نظام تبلیغی و ارتباطی خود را بر مبانی خاص خود بنا می کند؛ مبانی خاصی که بر اساس آن تولید و معنا و مبادله معنا رخ می دهد. مبنای تولید و مبادله معنا در اسلام، فطرت ماست. فطرت وجه مشترک مردمان در طول مکانها و زمانهاست، پس می تواند وجه ارتباطی بین همه انسانها در تمامی جغرافیاها و تاریخهای زندگی آنها باشد و چون فطرت با مردم ارتباط دارد ناگزیر، با زندگی نیز ارتباط پیدا می کند.
به عبارت دیگر، فطرت، غریزه زندگی است و زندگی بر اساس میان ذهنیت بنا می شود که بعد شناختی زندگی را تشکیل می دهد و در بعد ارتباطی سبب نوعی ارتباطات میان فرهنگی می گردد ، پس رسانه ای که بتواند ارتباطات مذکور را استوار سازد طرح رسانه ای خود را نیز بر همین ارتباطات بنا می کند. حمیدرضا آیت اللهی دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی نیز با تحلیلی خواندن فرآیند جهانی شدن می گوید: فرآیند جهانی شدن که در بسیاری از ابعاد زندگی بشر تأثیر گذارده است، فرآیندی اجباری است که بشر امروز را منفعلانه در دامنه تحول خویش قرار داده است. این امر به معنای نفی تأثیر فعال بشر در آن نیست. آنها که به دنبال پروژه جهانی سازی (یا افراطی تر آن، غربی سازی و حتی آمریکایی سازی) هستند، واقفند که با وجود انفعال در برابر این تحول عظیم، می توان نقشی فعال در این فرآیند بازی کرد.
چند سالی است توجه اندیشمندان کشورهای مختلف از ابعاد اقتصادی، صنعتی و سیاسی جهانی شدن به طور جدی و فراگیر به جنبه های فرهنگی این فرآیند معطوف شده است. در این میان دین پژوهان معاصر در فرهنگهای گوناگون درصدد واکاوی تأثیرو تأثر دین در این فرآیند هستند. محمدرضا جوادی یگانه استاد جامعه شناسی نیز با اهمیت خواندن تفسیر رابطه میان دین و رسانه خاطرنشان می کند: کشمکش تاریخی ساختار و عاملیت، سطوح کلان و خرد و عین و ذهن در ادبیات نظریه های اجتماعی، تدارک نظریه ای تلفیقی را که بازنمای واقعیت پیچیده و چند وجهی حیات اجتماعی باشد، سرلوحه کار بسیاری از نظریه پردازان اجتماعی قرار داده است. یکی از این کوششهای تلفیقی، در تأملات نظری «هابرماس» متبلور شده که درصدد است تا زیست جهان سیال «آلفرد شوتز» را به نظام متصلب «تالکوت پارسونز» و «نیکولاس لومان» پیوند بزند. از این مسیر «هابرماس» مدعی است که دوگانگی های اینچنینی از میان برمی خیزد؛ در وضعیت آرمانی، نظام چیزی جز کنشهای روزمره مردم در زیست جهان، که در شرایط فارغ از حضور عنصر قدرت نمود پیدا کرده و توسط آن بازتولید و ابقا و یا حتی تغییر می پذیرد، نیست. این وضعیت مبنایی برای سنجش وضع موجود جوامع گوناگون و تحلیل نوع و میزان بحرانهای چهارگانه احتمالی نهفته در آنها (بحران عقلانیت، بحران مشروعیت، بحران انگیزش و بحران اقتصادی ) است.
وی اضافه می کند: اگر از این منظر به بازخوانی تاریخ ایران بپردازیم، مشخص می شود که در تمام ادوار تاریخ، دین ریشه در زیست جهان مردم داشته و بویژه با ورود اسلام به ایران این بعد جلای بیشتری یافته است. اسلام، به علت جامع الاطراف بودن دستوراتش، نه تنها نیازهای زندگی این مردم را برطرف می ساخته، بلکه آنچنان در بافت فرهنگی ایرانیان ریشه دوانده بود که هر گاه نظام سیاسی سعی داشته در مقابل آن بایستد، محکوم به شکست شده است. از این منظر انقلاب اسلامی، اعتراض به سیاستهای فرهنگی ناسازگار با بافت مذهبی تاریخ ایرانیان بود و نظام جمهوری اسلامی ایران برآمده از این خواسته های تاریخی بوده است.این نظام در صورتی می تواند از بحرانهای گوناگون مصون بماند که بتواند ارتباط ارگانیک و دوسویه میان خود و زیست جهان را حفظ نموده و ساز و کارهای این ارتباط را نهادینه کند. در این صورت به سهولت می توان موانع ارتباطی را برطرف نموده و احکام اسلامی را که ریشه در زیست جهان مردم ایران دارد ترویج، تثبیت و اجرا نماید.
صدا و سیما، از این منظر مهمترین رسانه می باشد که می تواند قسمت اعظم این نیاز کارکردی را برطرف نماید. این رسانه مدعی است در چارچوب آموزه های دینی فعالیت می کند و سعی دارد این آموزه ها را در جامعه دینی ایران گسترش دهد. عبدالحسین کلانتری دانشجوی دکترای جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی نیز با طرح این پرسشها که رابطه میان دین و رسانه های مدرن چیست، آیا این رسانه ها ماهیتاً ضد دین بوده و وسیله ای برای دین زدایی اند؟ یا اینکه وسایلی خنثی هستند که می توانند در خدمت دین نیز قرار گیرند، می گوید: این سؤالها و پرسشهایی از این دست در ذیل مباحث نسبت دین و مدرنیته و ماهیت مدرنیته قرار می گیرد، که ادبیاتی غنی در این باره در ایران وجود دارد.
در بحث نسبت میان دین و رسانه های مدرن دو رویکرد مرتبط را می توان پی گرفت: رویکرد تاریخی جامعه شناختی و رویکرد فلسفی. در هر صورت، در نتیجه هر یک از این رویکردها، ما با طیفی از نظریات که از یک سو به «جبرگرایی تکنولوژیک» و از سوی دیگر به «ابزارگرایی» منتهی می شود، مواجه می شویم. اینکه ما کدام یک از این نظرات را بپذیریم، علاوه بر اینکه به وضعیت (تقدیر) تاریخ ما و تعریفی که ما از هر یک از دو طرف مورد بحث (دین و رسانه) داریم، بستگی دارد، به استدلالهای تاریخی جامعه شناختی و فلسفی ای که ما در این زمینه ارایه می دهیم، نیز باز می گردد.
به هر حال آنچه در این مجال به نظر می رسد بیش از دیگر مسایل قابل تأمل است، ضرورت بازنگری مدیران رسانه ای و نهاد دین در چگونگی ارایه محتوای پیامهای دینی است تا از این منظر بتوان با نگرشی دقیق تر به معرفی زمینه های تأثیرگذاری آن همت گماشت.

منبع: روزنامه قدس


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.