پلي براي انتقال فرهنگها

اشاره: زبان در علوم انساني بخصوص در علوم اجتماعي به صورت ابزاري تكنيكي، اجتماعي و فرهنگي براي دست يافتن به دانش فرهنگي نقش ويژه اي دارد؛ كه مي توان در مباحث اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري و جامعه پذيري، اهميت بارز اين پديده اجتماعي را مطالعه نمود.در يك بيان ساده زبان وسيله ارتباطي بين انسانها است؛ اين ارتباط در سطح خرد شامل كنشهاي اجتماعي نمادي است كه به صورت مستقيم و غيرمستقيم ميان افراد شكل مي گيرد و در سطح كلان شامل يكسري از انديشه ها و ميراث فرهنگي و تمدن بشري كه در ميان نسلهاي يك جامعه انتقال فرهنگي و اشاعه يافته است.
شنبه، 11 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پلي براي انتقال فرهنگها
پلي براي انتقال فرهنگها
پلي براي انتقال فرهنگها
نويسنده:محمد حسن شربتيان
منبع:روزنامه قدس
اشاره: زبان در علوم انساني بخصوص در علوم اجتماعي به صورت ابزاري تكنيكي، اجتماعي و فرهنگي براي دست يافتن به دانش فرهنگي نقش ويژه اي دارد؛ كه مي توان در مباحث اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري و جامعه پذيري، اهميت بارز اين پديده اجتماعي را مطالعه نمود.در يك بيان ساده زبان وسيله ارتباطي بين انسانها است؛ اين ارتباط در سطح خرد شامل كنشهاي اجتماعي نمادي است كه به صورت مستقيم و غيرمستقيم ميان افراد شكل مي گيرد و در سطح كلان شامل يكسري از انديشه ها و ميراث فرهنگي و تمدن بشري كه در ميان نسلهاي يك جامعه انتقال فرهنگي و اشاعه يافته است. با توجه به مطالب مطرح شده از ديدگاه علوم اجتماعي و فرهنگي «زبان يك محصول اجتماعي و فرهنگي است. لذا يكي از پديده هاي خاص زندگي اجتماعي انسان است و چنان در تار و پود زندگي روزانه ما تنيده شده كه همچون خواب و خوراك بسيار بديهي جلوه مي نمايد. براي درك اهميت زبان، كافي است تصور كنيم كه زبان از جامعه انساني گرفته شود. به خوبي مي توان در چنين تصوري دريافت كه تمدن و فرهنگ بشر بدون زبان نابود مي گردد. زبان پديده اي است با اهميت، درخور توجه بسيار و نيازمند بررسي از جنبه هاي گوناگون»

الف:كاركردهاي اجتماعي و فرهنگي زبان

1- زبان و مبادله اجتماعي

زبان نوعي ابزار اجتماعي مبادله اي است كه افراد تجربيات، اندوخته ها، افكار و انديشه ها، عادتها، ارزشها و هنجارهاي اجتماعي فرهنگي خود را به صورت خرد (كنش متقابل) و كلان (انتقال فرهنگي) با يكديگر تبادل مي كنند و اين تبادل پايه شكل گيري تمدن اجتماعي و فرهنگي يك ملت يا جامعه مي گردد؛ چنين مبنايي بر نقش يادگيري زبان به صورت يك امر اجتماعي و فرهنگي در جامعه تأكيد مي كند.

2- زبان و ارتباط اجتماعي

در مطالعات اجتماعي و فرهنگي، زبان به عنوان يك ابزار برقراري ارتباط اجتماعي مي باشد. در واقع، زبان از نيازهاي مهم تمام جوامع انساني است كه از طريق آن اعضاي جامعه مي توانند به صورت اجتناب ناپذير با يكديگر رابطه و تعامل برقرار نمايند؛ تا از اين طريق نيازهاي يكديگر را رفع كنند. چنين ارتباطي از مهمترين ويژگيهاي انسانهاست، توانايي برقراري ارتباط به وسيله زبان است. زبان از مهمترين و پيچيده ترين دستاوردهاي انساني است. زبان براي بيان همه چيز از نيازهاي جسماني گرفته تا آرزوهاي روحي بكار مي رود. زبان به انسانها اجازه مي دهد تا فرهنگ را بيافرينند، تجربه ها را انباشت كنند و شيوه هاي رفتاري يكسان را از نسلي به نسل ديگر انتقال دهند.)
زبان از عناصر فرهنگي مشترك ميان افراد يك جامعه است كه نوعي نماد ارتباطي است. در واقع، جذب عناصر فرهنگي از طريق زبان و ساير سمبل ها يا نمادهاي ارتباطي صورت مي گيرد. زبان، اصلي ترين وسيله اي است كه انسانها در اختيار دارند و در جامعه براي برقراري ارتباط از آن استفاده مي كنند. بنابراين، زبان در حكم نظامي است كه بيان گفتار مشخص را در اجتماع معيني از انسانها امكان پذير مي سازد. زبان مستقيماً قابل رويت نيست، بلكه داراي ويژگيهاي كلامي است كه بر آن تقدم دارد.
چنين ارتباط نمادي و اجتماعي مي تواند گذشته، حال و آينده انسان را به يكديگر ربط دهد و باعث انباشت دانش و اشاعه و انتقال دانش از گذشته به حال و از حال به آينده گردد. چنين اشاعه و انتقالي به صورت زبان مكتوب و شفاهي امكان پذير است و خصلت گفتاري و نوشتاري بودن زبان مي تواند امكانات تازه اي براي انباشت فرهنگي ايجاد كند و شرايط و رشد توسعه اجتماعي و فرهنگي يك جامعه را سرعت بخشد.
ارتباط نمادي آدميان به سه شيوه صورت مي گيرد. شيوه نخست زبان گفتاري است كه عبارت است از الگوهاي صوتي و معاني پيوسته به آن. زبان گفتاري آموزش ارتباطات را آسانتر مي كند. دومين شيوه ارتباط، زبان نوشتاري است كه عبارت است از ثبت تصوير گفتار. زبان نوشتاري آموزش حفظ ميراث فرهنگي را تحصيل مي كند. سومين روش، زبان جسماني است كه از ادب عاميانه گرفته شده و به معناي برقراري ارتباط با حركات دست و صورت و به طور كلي با ايما و اشاره است.كاركرد كنش و كنش متقابل اجتماعي زبان را مي توان در برقراري ارتباط انساني زبان يافت، كه تمام افراد جامعه انساني از طريق يكسري از علايم زباني كه نوعي نماد قراردادي مي باشند، به صورت حروف الفبايي، ايما و اشاره با يكديگر پيام اجتماعي مبادله مي كنند. بر اساس چنين ويژگي و ساختاري كه زبان جامعه انساني داراست؛ زبان حكم يك ابزار يا نقش نماد ارتباط اجتماعي را برقرار مي كند، اين نقش را مي توان به صورت زبان محاوره اي بررسي كرد. زبان شناسان اجتماعي و جامعه شناسان اعتقاد دارند زبان محاوره اي كه مجموعه اي از اصوات را به كار مي گيرد تا بتواند نمادهاي بسيار متنوعي را تركيب كند، عبارتند از كلمات زبان به صورت نوشته شده و وقتي نوشته به چاپ رسد در اندازه زياد نشر مي يابد. زبان مي تواند اشكال ديگري به خود بگيرد، مثل علايم تلگراف و يا راديويي كه در سواحل برقرار است و براي آن است كه به كشتي ها اطلاعاتي بدهند.»

3- زبان و خلاقيت

ارتباط در زبان انساني تمايزهاي قابل ملاحظه اي با نظام زبان حيواني دارد. اين تمايزها ناشي از قابليت و خلاقيت فرهنگ و انديشه انساني است. بر اساس چنين ويژگي كه زبان ارتباطي انسان دارد، مي توان با تنوعي از معاني آفرينشي روبه رو شد؛ كه اين تمايزها و تفكيكها بر سه محور اساسي استوار است؛ نخست اصل قراردادي بودن زبان، به اين صورت كه تنها با نوعي قرارداد در معاني واژگان مي توان به گستره بي پايان مفاهيم فرهنگي مورد استفاده انسانها دست يافت. دومين اصل زبان انساني كه خلاقيت و آفرينندگي آن است، نشان مي دهد تركيب اصوات و تركيب معاني در قالب ساختاري زباني امكان بي پاياني براي ايجاد معاني به وجود مي آورند كه خود را به صورت روشن در آفرينشهاي ادبي نشان مي دهد. اگر اين قابليت بالفعل درآمده در فرايند اجتماعي شدن و فرهنگ سازي قرار بگيرد، مي توان به دوران بزرگ خلاقيت ادبي دست يافت. سرانجام، سومين اصل مهم در زبان انساني، قابليت جابه جايي آن در زمان و مكان در ميان واقعيت و خيال است. ساختهاي زباني به انسان امكان مي دهند تا گذشته، حال، آينده را تصور كند. شرايط واقعي و شرايط خيالي را در ذهن به وجود بياورد و تمام زمينه ها و عناصري را كه مايل باشد، در همه زمانها و مكانها با يكديگر تركيب كند.

4- زبان انساني

زبان انساني، زباني باز است كه مي تواند پيامها را انتقال دهد و پيام تازه ايجاد نمايد؛ و پيامها را در جملات به كار برد و حتي جملاتي مي تواند به كار ببرد كه هنوز در قالب زبان نيامده است؛ در چنين زباني، انتقال طيف گسترده اي از معاني و انتزاعات فلسفي و ظريف مي توان يافت كه اطلاعات پيچيده و ظرايف حساسي را به كار مي برد كه ناشي از انعطاف پذيري و حالت اختياري بودن زبان انساني است. چنين ويژگي همراه با آزاد بودن هم به كار رفته است. در واقع، در يك گفتار زباني نياز به اين نداشته كه انسان بايد حتماً در يك موقعيت خاص مثل قرار گرفتن در برابر حيوان وحشي نام او را ببرد. حتي اين انسان در برابر چنين موقعيت خطرناكي قرار نداشته و به صورت آزاد و اختيار تام، نام آن حيوان وحشي را به زبان مي آورد. حتي اين فرد ممكن است هيچ گونه شرايط يا موقعيتي را لمس نكرده نباشد و نسبت به يك پديده اظهار نظر كند و آن را به زبان بياورد.
زبان انساني از نظر اجتماعي بازگو كننده يكسري از نمادهاي كرداري يا رفتاري است كه در واقع زبان از طريق لهجه ها، گويشها، گونه هاي مختلف كلمه در يك جامعه و حتي ميان جوامع متفاوت، نمادهاي رفتاري مشابه و متفاوتي را ايجاد مي كند. اين ابزار اجتماعي را مي توان در جهت كنترل رفتار خود و ديگران به كار برد؛ و بر حسب شرايط زماني و مكاني مفاهيم، احساسات و مقاصد اصلي خود را بيان كرد كه ناشي از اختياري بودن و آزاد بودن پديده زبان انساني است؛ حتي زبان انسان در حكم يك نماد رفتاري و كرداري مي تواند احساسات و مقاصد خود را با كنار هم قرار دادن كلمات به صورت منطقي و منظم بيان كند ومفاهيم خاص را انتقال دهد.
زبان انساني به دنبال خلاقيت و دانش تجربه است كه انسانها را قادر مي سازد تا در قالب مقولات انتزاعي و ذهني دستاوردهاي خود را پرورش دهند و تجربه مهمي را ايجاد نمايند و ديگر تجربه اي را كم اهميت جلوه دهند؛ تا از اين طريق بتوانند دستاوردهاي علمي را به يكي از علوم تبديل نمايند و ديگر تجربه اي را كم اهميت جلوه دهند؛ تا از اين طريق بتوانند دستاوردهاي علمي را به يكي از علوم تبديل نمايند و آنها را ساخته و پرداخته كنند. پس مي توان گفت كه دانش فرهنگي نه تنها از طريق زبان انتقال مي يابد، بلكه تا اندازه اي با زبان خلق مي شود.»
زبان انسان شكل و محتواي پيچيده اي داشته است كه از نظام زبان حيواني جدا مي گردد. اين زبان ابزاري است براي انتقال احساسات، ذهنيتها، عواطف، بيان انديشه ها، دانشها و حتي وسيله اي براي انديشيدن. چنين زباني بر پايه صوتي استوار است كه يك ساخت خاص داشته و اين ساخت شامل تركيب اصوات اوليه، تكواژ، معاني و واجهاست كه با يكديگر تركيب شده و به عبارات و كلمات تبديل گشته است. اين ساخت به صورت پويا و خلاق تحت تأثير قدرت بي پايان ذهنيت نمادسازي مي گردد و به صورت نوشتاري ثبت مي شود.

5- تأثير متقابل زبان و فرهنگ

فرهنگ و زبان به طور متقابل بر روي يكديگر تأثير مي گذارند. فرهنگ را مي توان از طريق آن چيزهايي كه براي اعضاي يك جامعه معين، اهميت داشته و ممكن است در زبان جامعه، نام مشخصي برايش وجود داشته باشد و يا تحت پوشش نام ملي و همگاني قرار بگيرد و بر زبان تأثير گذارد، مطالعه كرد؛ حتي براي يك فرهنگ از نظر تطبيقي نامهاي زباني بسيار اهميت داشته، نه تنها يك نام بلكه شايد چندين نام در زبان يك فرهنگ وجود داشته باشد تا تفاوتهاي فردي را كه گويندگان يك زبان در مورد آن بيان مي كند، درك كرد و احساس نياز به آن را بررسي نمود.زبان هم بر فرهنگ تأثير مي گذارد بر اين اساس كه شايد زبان بيشتر از آن كه منعكس كننده فراگردهاي فرهنگي باشد. در واقع قالب دهنده فراگردهاست. زبان فرهنگ يك جامعه را نيز منعكس مي سازد، زيرا انسانها در برابر محركها يا افرادي واكنش نشان مي دهند كه برايشان مهم است. اما به نظر برخي از صاحبنظران اين زبان است كه فرهنگ را قالب پذير مي كند. شيوه هاي گوناگون گفتار زباني در واقع شيوه هاي متفاوت انديشيدن را موجب مي شود.
به طور كلي، با توجه به اين تأثير و تأثرپذيري، واژگان زباني انعكاسي از مقوله هاي مادي و معنوي فرهنگ جامعه مي باشند و مردم آن را در وضع فرهنگي خويش به كار مي برند و خود را با فرهنگ و زبان فرهنگي حاكم بر جامعه تطبيق مي دهند؛ هر چند در به كارگيري راههاي كاربردي زبان با يكديگر تفاوت دارند، اما مردم جملات و كلمات را در يك فرهنگ به كار مي برند كه ممكن است معاني و كاربرد آن در ساير فرهنگها متمايز باشد؛ در نتيجه بايد به چنين تأثير متقابلي بين فرهنگ و زبان اشاره كرد.

6- زبان و بازيابي هويت فرهنگي

زبان بر بازيابي هويت فرهنگي جامعه اثر گذاشته، كه اين امر ناشي از خلاقيت نامحدود زبان و تنوع پذيري زبان انساني است كه از طريق گسترش گفتاري زبان كه تحت تأثير كليتهاي تاريخي و اجتماعي جامعه است، به تنوع واژگان در ساخت زباني منجر مي شود و زبان را به صورت يك عامل زمينه اي و بنيادي براي رسيدن به اهداف اجتماعي در مي آورد. براي مثال، مي توان به بازسازي هويت فرهنگي يك جامعه از طريق زبان اشاره كرد. در چنين موقعيتي، فرهنگها از طريق زبان از يكديگر تأثير پذيرفته و بر اساس تبادلي كه ميان اين فرهنگها صورت پذيرفته، زمينه هاي توسعه و تأثير و تكامل فرهنگها از نظر زباني بسط مي يابد. هر فرهنگي از ساير فرهنگها بر اساس تعاملهاي متقابلي كه داشته، از نظر ساختاري و واژگاني تحول يافته است. پس مي توان گفت از مهمترين راههاي تحول زباني و همچنين تعاطي فرهنگي است. علاوه بر آن، تحول در ديگر نهادهاي اجتماعي روابط بين نهادها و نحوه برخورد در رابطه انسان با طبيعت نيز به تحول منجر مي شود. مثلاً توسعه تقسيم كار اجتماعي همراه با توسعه علوم و فنون، به گسترش مفهومي زبان مي انجامد؛ امري كه به خوبي در گسترش علوم در دوران اخير نمايان است.اگر زبان يك ملت تغيير كند نظام معنايي آن زبان كه در مفاهيم و ساختار الفاظ و عبارات تجلي كرده است نيز تغيير مي يابد. همان طور كه گفته شد، يكي از عوامل اساسي تغيير در طول تاريخ برخورد، حشر و نشر، روبه رو شدن و تعاطي اقوام و ملتها و زبان آنها بوده است.

7- زبان و هويت فرهنگي قوم

زبان با هويت فرهنگي يك قوم ارتباط مشترك داشته، هر قومي براي داشتن يك هويت فرهنگي خاص در يك جامعه يا ملت و يا سرزمين و منطقه اي خاص، از يك سري عناصر انساني مشترك برخوردار است.زبان يكي از عناصر مشترك ميان آن اقوامي است كه به نوعي همراه با انسجام پذيري و يگانگي مي باشد. اين عنصر مشترك در جنبشهاي سياسي و ملي ظاهر گرديده است. در قرن 20 زبان يكي از پايه هاي اساسي و اصول خاص هويت فرهنگي مشترك يك قوم بوده است. بي شك براي هر قوميتي كه در پي ابراز آشكار هويت خويش مي باشد، يكي از نخستين وظايف ايجاد وحدت در زبان است. اين امر نه فقط براي شخصيت يابي قوم امري اساسي است، بلكه در گسترش جغرافيايي و انساني آن ضرورتي وجودي به شمار مي آيد.
در مطالعات قوم گرايي از ديدگاه جامعه شناسي و انسان شناسي، توجه به پديده زبان از عناصر اصلي است كه بايد به آن توجه دقيقي كرد.زبان در بررسي هويت فرهنگي از ديدگاه جامعه شناسي و انسان شناسي قوم گرايي به پديده اجتماعي منفي قوم كشي و زبان كشي هم توجه مي كند كه هدف از رواج چنين پديده اي در قرن 19 و خصوصاً قرن 20 از ميان بردن فرهنگ يك قوم بوده است و جايگزين نمودن فرهنگ ديگري كه در بحث فرايند استعمار و جنگهاي جهاني اول و دوم دولتهاي سلطه گر كه بر ساير اقوام و ملتها برتري داشته، اين پديده را در سراسر جهان گسترش داده اند كه زبان كشي نمونه اي از قوم كشي است.زبان كشي يكي از اشكال قوم كشي است كه به از ميان بردن زبان يك جهت خاص محدود مي شود. گاه ديده مي شود كه دولتهاي مدرن به جاي استفاده از روشهاي سركوبگرانه (نظير ممنوعيتها و مجازات و...كه ممكن است به عنوان مخالفت با حقوق بشر مورد استفاده قرار بگيرد، دست به آموزش اجباري يك زبان ديگر به جاي زبان قومي كه بالطبع زبان رسمي دولت است بزنند. بدين ترتيب اين امر نوعي سياست توسعه فرهنگي به حساب خواهد آمد.»

ب:جامعه شناسي زبان

زبان و جامعه شناسي به صورت دو علم مجزا، بر يكديگر تأثيرهاي متقابل گذاشته اند. امروزه شاخه اي از علوم اجتماعي به نام جامعه شناسي زبان يا از ديدگاه زبان شناسي، زبان شناسي اجتماعي به مطالعه متقابل اين دو علم پرداخته است.جامعه شناسي، زبان را از ديدگاه جمع مي نگرد. بر اساس اين ديدگاه، زبان در خدمت برقرار كردن ارتباط فرد با اجتماع خويش است. جامعه شناسي زبان به اين موضوع كه زبان در چه زماني و در چه مكاني، براي چه مقصودي، در حضور چه كسي، با چه لحني و... مورد استفاده قرار مي گيرد و نيز به جايگاه زبان در الگوي رفتاري جامعه در بين مردمي كه آن را درك مي كنند، توجه مي كند.برخي اوقات از اين شاخه به معناي زبان و جامعه ياد كرده اند كه زبان را ابزار ارتباطي در جامعه به شمار مي آورند كه اين ابزار پيوسته تأثير و تأثر متقابل ميان افراد گذاشته است. در واقع، زبان در اين شاخه منعكس كننده تحولات اجتماعي جامعه مي باشد.

1- جامعه زباني

در مبحث جامعه شناسي زبان، توجه به جامعه زباني بسيار مهم است. در واقع، زبان در يك بافت اجتماعي آن به صورت نهاد يا يك رفتار اجتماعي مورد بررسي قرار مي گيرد؛ و تبيين حدود كاربرد آن را در يك جامعه مي توان بررسي كرد. در اين مطالعات، بايد به كاربرد محدوده زبان از نظر اجتماعي- جفرافيايي توجه كرد كه اصطلاحات جامعه زباني و جامعه گفتاري با مفهوم كم و بيش يكسان به كار رفته است. زبان شناسان اجتماعي و جامعه شناسان زبان با استفاده از معيارهايي مانند زبان مشترك، وسيله ارتباط و اجتماع انساني جامعه زباني را تعريف كرده اند. به نظر بلومفيلد، «جامعه زباني عبارت است از گروهي مردم كه از طريق گفتار با يكديگر ارتباط متقابل دارند. تمام آن چه در اصطلاح، فعاليتهاي عالي ذهن انسان ناميده مي شود، از زبان سرچشمه مي گيرد و بر پايه زبان قرار دارد و بنابراين جامعه زباني مهمترين گروه اجتماعي است كه ساير گروه بنديهاي اجتماعي به نوعي با آن مرتبط هستند، هر چند الزاماً بر آن منطبق نمي باشند.بلومفيلد در تعريف خود بيشتر بر معيار ارتباط تأكيد مي كند و معتقد است كه در سطح يك جامعه زباني تفاوتهاي گفتاري گاه ناچيز و گاه قابل ملاحظه گروهي يا فردي وجود داشته كه با قشربنديهاي دروني آن جامعه مربوطند، اما به طور معمول مانع ايجاد ارتباط ميان سخنگويان يك زبان نمي گردند.»
در جامعه شناسي زبان بايد از ديدگاه اجتماعي- فرهنگي به جامعه زباني نگاه كرد و بر ارتباط پيوسته و منظم زبان ميان افراد يك جامعه تأكيد نمود. اين جامعه از افرادي شكل گرفته است كه از نشانه هاي زباني منظم و پيوسته و مرتبط برخوردار است و گروههاي بزرگ و كوچك اين جامعه به صورت قوميتها و جمعيتهاي فرهنگي متمايز از اين ويژگي مشترك (زبان مشترك) استفاده مي كنند و با هم پيوسته و منظم ارتباط دارند و بر اين اساس، يك جامعه زباني مشترك را شكل مي دهند. در اين زبان مشترك بر اصول و هنجار و ارزشها در جامعه شناسي زبان، تعريف جامع و كاملي از جامعه زباني را اين طور مي توان بيان كرد: گروهي از افراد در يك منطقه جغرافيايي پيوسته زندگي مي كنند و داراي همبستگي هاي فرهنگي، اجتماعي، رواني، تاريخي هستند و از يك زبان مشترك (با تنوعات جغرافيايي و اجتماعي دروني) براي ارتباط با يكديگر استفاده مي كنند و يك جامعه زباني را تشكيل مي دهند. هر جامعه زباني برحسب تنوعات محلي و اجتماعي دروني آن، مي تواند به يك يا چند جامعه گفتاري تقسيم شود.

2- گونه هاي اجتماعي زبان

در جامعه شناسي به گونه هاي اجتماعي زبان توجه مي شود كه از مسايل و كاركردهاي اجتماعي و فرهنگي زبان در جامعه شناسي است. در مطالعات جديد گونه هاي زباني، توجه به ثبت برخي از جزييات بوده است كه ما توانسته اين گونه هاي اجتماعي زبان را بررسي كنيم. اين گونه ها در زبان موجود مي باشند؛ كه گروههاي مختلف برحسب طبقه، تحصيلات، شغل، سن، جنس و پارامترهاي ديگر اجتماعي آنها را به كار مي برند.در بحث گونه هاي اجتماعي زبان، سابقه تحصيلات گويش وران امري مهم مي باشد. كساني كه در سنين پايين آموزش قرار داشته و آن را رها كرده اند، بيشتر به استفاده از صورتهايي تمايل دارند كه در گفتار افرادي داراي تحصيلات دانشگاهي وجود دارد. منظور اين است كه افراد طبقات تحصيلاتي پايين، تمايل و رغبت بيشتري به «لفظ قلم» صحبت كردن داشته اند. حتي در بحث گونه هاي اجتماعي زبان، با توجه به تمايز و تفاوت ميان طبقات اجتماعي و شغل هر شخصي زبان صنفي خاصي داشته و افرادي كه با آن شغل سروكار داشته اند، بهتر مي توانند آنها را درك كنند و براي ساير افرادي كه با آن شغل سروكار نداشته اند، اين زبان يا گونه هاي اجتماعي زبان كمتر قابل فهم است. از سوي ديگر، گونه هاي اجتماعي زبان در بين سنين جوان و پير متفاوت مي باشد. جوانترها به استفاده از كلماتي كه گرايش مدرن تر و جديدتر داشته و اجداد و اعقاب آنها كمتر تمايل به استفاده از آنها را به طور روزمره در زندگي داشته اند، بيشتر تمايل دارند.
گونه هاي اجتماعي زبان ميان زنان و مردان متفاوت است. در يكي از نتايج كلي تحقيقات، در اين مورد اين طور بيان شده كه گويش وران زن بيشتر از مردان با پيشينه اجتماعي مشابه، گرايش به استفاده از صورتهاي محترمانه تر دارند. در برخي از فرهنگها، تفاوت فاحشي بين گفتار آقايان و خانمها ديده مي شود.سابقه نژادي هم تمايزهايي را به طور بارز در حيطه گونه هاي اجتماعي زبان ايجاد كرده است. گفتار مهاجران جديد خصوصاً نسلهاي جديد كه در منطقه مهاجرپذير به دنيا آمده و رشد اجتماعي نموده اند و با والدين خود كه از سرزمين مادري به اين منطقه مهاجرت كرده اند و حس شديدي به زبان مادري داشته اند و از نظر نسل جديد گفتار زبان مادري آنها نوعي گفتار بد تلقي شده است و به دليل اين كه هيچ عموميت و كاركردي در منطقه مهاجرپذير نداشته، پذيرفته نمي شود.در بحث جامعه شناسي زبان، بايد به سبك و سياق سخن توجه نمود كه منبعي مهم در گونه هاي اجتماعي زبان است. در اين سبك، گفتار داراي درجاتي است كه طيفي از گفتار خيلي رسمي تا گفتار كاملاً غيررسمي را در برمي گيرد. اين مسأله بيشتر به ميزان صميميت و فاصله اجتماعي ميان افراد ارتباط داشته است كه مي توانيم آن را به صورت صورتهاي خطابي در افراد مطالعه نماييم. صورتهاي خطابي، اجتماعي شدن افراد را در موقعيتهاي متفاوت بيان مي كند. افراد بر اساس نقشهاي اجتماعي كه در زمانهاي مختلف دارند، براي جلب توجه از تناوب سبك زباني استفاده مي كنند. تمايزهاي صورتهاي خطابي را مي توان در زبان نوشتاري از طريق مقايسه طرز نگارش نامه ها و حتي به صورت گفتاري از طريق صحبت و سخن گفتن ميان اشخاص تشخيص داد و مطالعه كرد.در بحث سياق سخن بر اساس موقعيتهاي خاص اجتماعي، از اين سياقها استفاده مي شود. در بيان سياق سخن با توجه به موقعيت اجتماعي و خاصي كه پيش آمده، بايد بيان و زبان مناسب آن را به كار برد و اين كار نوعي مهارت اجتماعي است كه كاربران زبان بايد آن را به طور كامل در وراي ساير مهارتهاي زباني فراگيرند.

3- جامعه شناسي دو زبان گونگي

از ديگر مباحث جامعه شناسي زبان، دو زبان گونگي است كه در برخي از جوامع انتخاب صورتهاي زماني مناسب به دليل داشتن دو زبان گونگي، آسانتر است. اين اصطلاح براي توصيف موقعيتي به كار مي رود كه در آن دو گونه كاملاً متفاوت از يك زبان در كنار يكديگر در يك جامعه زباني وجود دارند و هر كدام داراي سلسله نقشهاي اجتماعي متمايزي هستند. معمولاً يكي از آنها گونه سطح بالاست كه در موارد رسمي يا مهم به كار مي رود و ديگري گونه سطح پايين است كه براي مطالعه و ساير كاربردهاي غيررسمي مورد استفاده قرار مي گيرد.
واژه دو زبانگونگي را فرگوسن به نوع خاصي از استاندارد شدن اطلاق مي كند كه در آن دو گونه زبان مختلف در كنار يكديگر در يك جامعه وجود داشته باشد؛ دو گونه زباني كه هر كدام داراي نقش معين باشند، زيرا ممكن است در يك منطقه معين چندين زبان مختلف براي تكلم به كار رود. معمولاً هر زباني داراي لهجه ها، گويشها و گونه هاي مختلف است كه هر كدام را عده اي از افراد جامعه يا در مواقع خاصي به كار مي برند. هنگام حرف زدن يا نوشتن هر فردي يكي از گونه هاي مختلف زبان مورد نظر خود را انتخاب مي كند.در بررسي دو زبان گونگي پايدار در جامعه، زباني كه از استاندارد به دلايل برخي از ارزشهاي اساسي جامعه برخوردار باشد و اكثريت جامعه افراد بي سواد باشند و تلقي نمايند كه زبان آسماني تلقي شده يا نماينده وحدت ملي كشور باشد و مدتي اين شرايط به صورت چندين قرن متوالي فعال باشد، چنين حالتي باعث شكل گيري جانب ناپايداري دو زبانگونگي مي گردد. حال افزايش سطح سواد در جامعه و افزايش تماس بين نواحي و مناطق مختلف يك جامعه و اقشار مختلف يك جامعه، به شكل گيري جانب پايداري دو زبانگونگي منجر شده است. در بررسي زبانهاي دو زبان گونگي مي توان نمونه هايي چون زبان استاندارد با لهجه و گويشهاي منطقه اي و زبان اكثريت با زبانهاي قومي ديگر را مورد مطالعه و بررسي قرار داد.

4- الگوي جامعه شناختي آموزش زبان

به طوركلي، در علم جامعه شناسي يادگيري و آموزش زبان امري اجتماعي و فرهنگي است. فراگيري يك الگوي زباني در يك جامعه به اجتماعي شدن و فرهنگ پذيري و جامعه پذيري منجر مي گردد. انسان از طريق اين الگوي زباني مشترك ميان افراد جامعه ارزشها و هنجارهاي مشترك را پذيرفته و آن را انتقال مي دهد كه اين امر خطير توسط نهادهاي اجتماعي چون خانواده و آموزش و پرورش به صورت رسمي و غيررسمي اجرا مي گردد.نهاد اجتماعي خانواده به طور غيرمستقيم و از طريق رعايت و آموزش الگوهاي رفتاري و الگوهاي رفتاري زبان به فرد خردسال، اين مسايل را آموزش داده اند كه بيشتر در اين آموزش بر زبان گفتاري تأكيد مي كنند و نهاد اجتماعي آموزش بخصوص آموزش و پرورش مدرسه اي به صورت مستقيم و غيرمستقيم كودكان را از طريق زبان نوشتاري و زبان گفتاري در محيطي سازمان يافته آماده پذيرش تعهدات حقوق و وظايف اجتماعي مي كنند.آموزش زبان بخصوص زبان نوشتاري از 6 سالگي به بعد، به دليل توانايي و قابليت فيزيولوژيكي و حتماً خاص كودك كه تا حدي در خانواده زبان گفتاري اش تكميل شده، شروع مي گردد. بر اساس چنين فرايندي، آموزش و پرورش نقش مهم و اساسي در توسعه و رشد زبان نوشتاري پيدا مي كند. بر اين اساس، يكي از نيازهاي اوليه و نهادهاي اساسي هر جامعه اي هم نهاد آموزش است كه به رفع نيازهاي اوليه انسان منجر گشته است و هم از طريق آموزش زبان گفتاري و نوشتاري بطور صحيح و مطابق با هنجار و ارزشهاي مشترك جامعه، نوعي انتقال اجتماعي فرهنگي در جامعه را برعهده مي گيرد.

انسان شناسي زبان

زبان با علم مردم شناسي يا انسان شناسي هم رابطه اي تنگاتنگ داشته است و حتي مي توان اين رابطه را به صورت ارتباط بين فرهنگ و زبان هم مطالعه كرد. ارتباط زبان و مردم شناسي ابتدا در مبحث مردم شناسي تاريخي بيان شده بود كه اين شاخه بخصوص در قرن 19 زبان را به صورت يك نهاد اجتماعي گنجينه اي از يك تمدن درك شده درآورده است. در اين شاخه، زبان به صورت يك ديدگاه تكاملي مطالعه مي شود كه سير تحولي آن از انسانهاي آغازين تا به امروز مطالعه شده است. انسان شناسي زبان شناختي شاخص عمده اش توجه به زبانهاي نانوشته (چه در طول تاريخ و چه در زمان كنوني) دگرگونيهاي دروني زبانها و كاربردهاي اجتماعي زبان مي باشد.در اين شاخه، زبان يك نقش ميانجي را دارد كه از طريق آن فرهنگ از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابد. تا حد زيادي مي توان گفت كه زبان در اين علم توانايي سخن گفتن، راه تكاملي جسماني نوع ما را مشخص ساخته است.مردم شناسي، در ابتداي امر به زبان گفتاري توجه كرده كه براي مطالعه جوامع ابتدايي چنين زباني نقش ارزنده اي داشته، و اين زبان را بايد محقق انسان شناس يا مردم شناس بياموزد تا بتواند به ثبت و ضبط گفتارها بپردازد و از اين طريق به شناخت واقعيات معنوي و مادي فرهنگ جوامع پي ببرد؛ زيرا يادگيري اين زبانهاي ابتدايي به دليل نداشتن ساخت دستوري مناسب تنها از راه ضبط و ثبت و فراگيري، مقدور بوده است. بر اين اساس، در تحقيقات مردم نگاري و مردم شناسي استفاده از روش زبان شناختي امري اساسي تلقي شده است.
از ديدگاه باستان شناختي، زبان از ابزارها و تكنيكهاي فرهنگي هر جامعه اي به شمار مي رود كه با كمك آن مي توان با ساير افراد جامعه ارتباط برقرار كرد. اين وسيله فرهنگي موجب توسعه نظام فرهنگي و اجتماعي جامعه گشته و همواره در رشد و انتقال ميراث فرهنگي يك جامعه نقش اساسي ايفا كرده است. از ديدگاه اين علم، مي توان با شناخت زبان يك جامعه انساني به هنرهاي نمايشي و... پي برد كه خود نمونه اي بارز از يك زبان گفتاري است و به نوعي شناخت زبان جسماني است. در پشت چنين حركات، معاني ويژه اي نهفته است و يك محقق انسان شناس از طريق شناخت زبانهاي بومي و محلي مي تواند اين حركات را رمزگشايي نمايد.از منظر ديگر، تحول زبان در مطالعات اين علم از اهميت ويژه اي برخوردار است. زبان مانند هر نهاد ديگر بنا بر مقتضيات و نيازمنديهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و اعتقادي جامعه به وجود آمده و همراه با تحول و تغيير ابزارهاي ديگر تغيير مي كند. واژگان نو رسيده در چارچوب ضوابط و ساخت زبان رشد كرده و تا زماني كه كارآيي داشته باشند، باقي مي مانند و هنگامي كه از ايفاي نقش خاص برنيايند، از صحنه بيرون مي روند.
اين تغيير زبان را كه معمولاً در زندگي روزمره كمتر به چشم مي خورد، مي توان از مقايسه نوشته و روزنامه هاي يك نسل پيش با نوشته هاي امروز ملاحظه كرد. جمع آوري لغات و اصطلاحات هر جامعه كه با پيدايش حرفه ها و به اقتضاي خصوصيات اجتماعي، اقتصادي وضع مي شود، به شناخت ابزار و ادوات و نحوه كاربرد آنها كه موضوع مردم نگاري است كمك فراواني مي كند. ورود لغات و تغيير اصطلاحات تا آنجا كه در چارچوب و دستور زبان قرار بگيرد و نيازمندي و آساني كاربرد انگيزه اين پذيرش باشد، نه تنها به زبان و اصالت آن خللي وارد نمي كند بلكه خود نشانه تحرك و حيات زبان است.

1- اصطلاحات خويشاوندي

از ديدگاه ديگر، انسان شناسي زبان شناختي به طور همزمان در يك جامعه به اصطلاحات خويشاوندي توجه مي كند كه هر جامعه اي با توجه به فرهنگ حاكم بر آن، از زبان خاصي براي بيان و به كار بردن اصطلاحات خويشاوندي استفاده مي كند. در اين زبان اصطلاحات خاصي وجود دارد كه با اصطلاحات خويشاوندي فرهنگ زباني ديگر جوامع متمايز است. در واقع با توجه به اين اصطلاحات مي توان به اين نكته پي برد كه ساخت خانواده چگونه است و مثلاً چه روابطي دور يا چه روابطي بسيار نزديكند يا در جامعه مطرح است، ولي اگر تحصيلكردگان، پژوهشگران و افراد بالغ از آن استفاده مي كنند، در اين صورت جواب مثبت است. چه چيزي كلمات را از لحاظ اجتماعي در معرض مقبوليت خاص و در بعضي از زمانها غيرقابل قبول يا ناخوشايند مي كند؟

2- كلمات تاب

ودر بررسي مطالعات مردم شناسي زبان بايد توجه به يكسري از كلمات تابو كرد كه اين كلمات در زبان و فرهنگ زباني يك جامعه رواج دارد؛ چنين كلماتي قابل قبول يا غيرقابل قبول مي تواند باشد و به صورت عمومي در فرهنگ زباني جامعه رواج دارد.

3- لهجه هاي اجتماعي

در ساخت زبان شناسي انسان شناختي از سويي توجه به لهجه هاي اجتماعي مي شود كه اين لهجه ها مي تواند اختلافها و تمايزهايي را در سطح تلفظ واژگان ميان گروههاي قومي يك جامعه بيان كند. اين لهجه ها به اندازه هاي كافي مشابه و قابل فهم مي باشند كه به صورت يك لهجه رسمي شناخته مي شوند و هر شاخه از لهجه ها، هر كدام يك زبان هستند. هر كدام از لهجه هاي متفاومت جايي از هم جدا مي شوند كه تقريباً نتوانستند با هم ارتباط برقرار كنند و اين عدم برقراري ارتباط، ناشي از عوامل روانشناختي، جغرافيايي، اجتماعي، اقتصادي است. از سوي ديگر، شناخت لهجه هاي محلي بسيار براي اين شاخه مهم است كه اعضا به شيوه و سبكهاي مختلف يك زبان صحبت مي كنند. در چنين جامعه اي، بايد سعي كرد چنين لهجه هايي را آموخت تا بتوان با اطلاع دهندگان ارتباط برقرار كرد، و در مورد مسايل تحقيق مورد نظر كشف واقعيت نمود. بر اساس چنين واقعيتي، محقق انسان شناس، و زبان شناس بايد در مطالعات فرهنگي خود از روش زبان شناختي استفاده نمايد و با الفباي آوانگاري بين المللي آشنا باشد و در متون مطالعاتي خود علاوه بر ثبت و ضبط اصطلاح واژگاني محلي يك منطقه، بتواند آن را از طريق حروف الفبايي آوانگاري به نگارش درآورد كه براي ساير خوانندگان قابل فهم باشد.

4- اهميت منشأ زبان

از ديگر حوزه هاي مطالعاتي انسان شناسي زبان شناختي توجه به اهميت و منشأ زبان در فرهنگ انساني است. نظريه پردازان از ديدگاه مختلف نظرياتي متنوع براي منشأ انساني بيان كرده اند كه اين نظريات تا به امروز با توجه به تحقيقات و اكتشافهايي كه صورت پذيرفته سير تحولي و تكاملي داشته است. حتي تلاشهايي از سوي محققان زبان شناس و انسان شناسان زبان شناس براي آموزش زبان انساني شده است و از اين طريق به تفاوتها و تمايزهاي نظام زبان حيواني و زبان انساني پي برده شده است. زبان انسان داراي نظامي است كه بسيار پيشرفته تر از اشكال ارتباطي موجود در جهان حيوانات است. در بهترين حالات حيوانات تنها مي توانند پيامهاي ساده را منتقل كنند آنها قادر نيستند شعر بسرايند حكايتي نقل كنند و يا اين كه بحث كنند و يا وضعيت آب و هوا را به روشني بيان كنند.
در اين خصوص حداقل دو دليل را مي توان برشمرد؛ دليل نخست مسأله اي كاملاً زبان شناختي است طبيعت زبان انساني به گونه اي است كه امكان به وجود آوردن گوناگوني نامحدودي را فراهم مي كند كه در زبان حيواني ميسر نيست. زبان انساني به نظر زبان شناس معروف فرانسوي «آندره مارتينه» بر اساس توليد دو مخرجي بنا شده است اين زبان ابتدا از واحدهايي معني دار چون خرس، مادر، درخت و قايق و... ساخته شده است كه به آنها تكواژه هاي صوري مي گويند. اين واحدهاي معنايي خود نيز از قطعه هاي آوايي ساده تري شكل گرفته اند اين همان چيزي است كه امكان ساختن واژه هاي گوناگون بسيار به وجود مي آورد تا سپس به تركيبهاي قالبسازي شده بنمايند. تفاوت ديگر بين زبان حيواني و زبان انساني در طبيعت روشنفكرانه آن است تسلط بر زباني كه به تدريج ساخته و آماده مي شود نياز به امكانات نمادسازي كاملي دارد كه در بيشتر موارد در زبان حيوانات وجود ندارد اين بدين معني است كه اين بررسي و افتخار كاملاً انساني موجب شده تا او را موقتاً از ساير حيوانات جدا كند. مدت زيادي دانشمندان بر اين باور بودند كه زبان انساني چيزي جز يك واقعه فرهنگي نبوده كه از يك دوره آموزش طولاني حاصل شده است. در حالي كه زبان حيواني پديده اي غريزي و قالبي است. اما امروزه مي دانيم كه مرز بين اين دو شكل برقراري ارتباط نه به اين روشني است و نه غيرقابل نفوذ.

5- شاخه هاي مطالعاتي انسان شناختي زبان

از ديگر مباحث انسان شناختي زبان، بررسي شاخه هاي متنوع مطالعات زباني است. انسان شناسي زبان شناختي توصيفي به مطالعه منظم شيوه ساخت و كاربرد زبان به همان شيوه اي كه مردم در جامعه به كار مي برند پرداخته و آواها و واژه ها و عبارات معنادار را در دستور زبان بررسي مي كند. همچنين، زبان شناسي تاريخي از ديدگاه انسان شناختي به خاستگاه تكاملي زبانها پرداخته، اسلاف و نياكان زباني زبانهاي مرسوم جوامع را بررسي مي كند و ريشه زبانهاي جوامع را مطالعه مي نمايد. زبانشناسي اجتماعي نيز در انسان شناسي به زبان و روابط اجتماعي توجه مي كند و همچنين به دنبال بررسي زبان مردم متناسب با طبقه و درخواستهاي اجتماعي زندگي روزانه مردم است.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.